چرا روی سخن در آیه «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» فقط مردها هستند؟ چون در تفسیر علی بن ابراهیم قمی و در روایت ابی الجارود از امام باقر(ع) در مورد این آیه شریفه آمده است: علی بن ابی‌طالب فرمود: «محبّت ما و محبّت دشمن ما در سینه انسان جمع نمی‌شود، به درستی که خداوند متعال برای شخص دو قلب در سینه‌اش قرار نداده است که یک شیء را با یکی از آن دو قلب دوست بدارد و همان شیء را با قلب دیگر مورد بغض قرار دهد. اما کسانی که محبّت ما را دارا هستند همان‌گونه که طلا به واسطه آتش خالص می‌شود و هیچ کدورتی در آن نمی‌ماند و چیزی غیر طلا در آن نیست پس این محبّت را برای ما خالص می‌کنند و هیچ چیز دیگر در آن راه نمی‌دهند. پس کسی که می‌خواهد نسبت به حبّ ما علم پیدا کند و ببیند که محبّت ما در دل او هست یا نه باید قلبش را امتحان کند پس اگر در محبّتش به ما محبّت دشمنان ما هم مشارکت دارد پس از ما نیست و ما هم از او نیستیم و خداوند متعال و جبرائیل و میکائیل دشمن آنها هستند و خداوند دشمن کافران است». چرا زنان در این آیه به حساب نیامده‌اند؟

پاسخ اجمالی

این آیه در دو محور قابل بررسی است؛ اگر کلمات کلیدی آن؛ مانند «قلب» و «رَجُل» را بر معنای ظاهری و مشهور آن حمل کردیم، تفسیر محدودی از آیه به دست می‌آید و اگر این دو کلمه را به معنایی فراتر از ظاهر آن حمل کردیم، معنای فراگیرتری به دست می‌آید. تفسیر مشهور آن است که خودمان را محصور در معنای ظاهری این کلمات نکنیم.
در این صورت تفسیر آیه این است که خداوند دو مرکز فهم و شعور مستقل برای انسان(مرد و زن) قرار نداده است.
 

پاسخ تفصیلی

در یکی از آیات قرآن؛ خداوند چنین می‌فرماید: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِه»؛[۱] با توجه به کلمات بکار رفته در این آیه شریفه؛ چند احتمال وجود دارد:

۱ –  «قلب» و «رَجُل» همان معنای مشهور آن باشد؛ یعنی: «خداوند براى هیچ مردی دو قلب در درونش نیافریده است». در این‌جا قلب به معنای همان عضو صنوبری
است که در سینه قرار گرفته و تنظیم کننده و جریان دهنده خون است،[۲] و منظور از کلمه «رَجُل» انسان مذکر؛ یعنی مرد می‌باشد.
اما اشکالی پیش می‌آید که مگر خداوند در وجود زنان، دو قلب قرار داده که در این‌جا فرموده در سینه مردان بیش از یک قلب قرار نداده است؟
برخی خواسته‌اند به این سؤال پاسخ دهند که بله! امکان دارد در مدتی و برای عده‌ای از زنان این اتفاق بیفتد؛ یعنی زمانی باشد که آنان دو قلب درون خود داشته باشند! بله؛ زمانی که زن باردار است، و قلب کودکش هم کامل شده است، دو قلب در درونش جای دارد، اولی قلب خودش و دومی قلب طفلش که در درون او مانند یک قلب طبیعی می‌تپد، و همین مقدار که برخی زنان در برخی زمان‌ها، دو قلب در درون خود جای داده‌اند، می‌توان توجیهی برای نام‌نبردن از آنان در آیه باشد.
برخی نیز شأن نزول دیگری با توجه به معنای ظاهری برای این آیه بیان کرده‌اند:
در زمان جاهلیت مردى به نام «جمیل بن معمر» ادعا می‌کرد که در درون وجود من دو قلب است! که با هر کدام از آنها بهتر از محمد(ص) می‌فهمم! لذا مشرکان قریش او را «ذو القلبین»(صاحب دو قلب) می‌نامیدند. در روز جنگ بدر که مشرکان فرار کردند، جمیل بن معمر نیز در میان آنها بود، او یک لنگه کفشش در پایش بوده و لنگه دیگر را به دست گرفته و فرار می‌کرد، ابوسفیان به او گفت: چه خبر؟! گفت: لشکر فرار کرد، گفت: پس چرا لنگه کفشى را در دست دارى و دیگرى را در پا؟! جمیل بن معمر گفت: به راستى متوجه نبودم، گمان می‌کردم هر دو لنگه در پاى من است![۳] بله! این هم سرنوشت شخصی که ادعا می‌کرد دو قلب در سینه دارد.

۲ – مراد از قلب؛ قلب ظاهری و مراد از رَجُل؛ مطلق انسان باشد. در این احتمال؛ معنای آیه چنین است: «خداوند در درون هیچ انسانی دو قلب(به معنای ظاهری آن) قرار نداده است». این معنا با معنای اول تفاوت چندانی ندارد جز آن‌که مفهوم و مصداق رَجُل، فراگیرتر ‌شده و شامل زنان نیز می‌شود.

۳ – مراد از قلب؛ کانون فهم و شعور[۴] و مراد از رَجُل؛ معنای ظاهری آن یعنی «مرد» باشد. در این احتمال؛ ترجمه آیه این چنین است: «خداوند دو قلب(دو مرکز فهم و شعور مستقل) برای مرد قرار نداده است». این احتمال صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا جای این اشکال باقی است، که مگر خداوند در وجود زن، دو مرکز فهم و شعور مستقل قرار داده است که مثلاً با یکی می‌تواند دوست بدارد و با دیگری می‌تواند با همان شخص مورد علاقه‌اش؛ دشمنی کند؟! بنابراین از این احتمال دست می‌کشیم.

۴ – مراد از قلب؛ کانون فهم و شعور و مراد از رَجُل نیز مطلق انسان باشد. اگر مراد – همان‌طور که از برخی روایات نیز استفاده می‌شود -این معانی باطنی باشد، آیه مبارکه معنای عمیق‌ترى پیدا می‌کند و آن این‌که: انسان یک قلب بیشتر ندارد و در آن یک حُبّ یا یک بُغض بیشتر جای نمی‌گیرد، بنابراین، در این قلب جز عشق یک معبود نمی‌گنجد، پس آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد می‌کنند، باید قلب‌هاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند!

اصولاً شخصیت انسان؛ یک انسان سالم، شخصیت واحد، و خط فکرى او خط واحدى است، در تنهایى و اجتماع، در ظاهر و باطن، در درون و برون، در فکر و عمل، همه باید یکى باشد، هر گونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحمیلى و بر خلاف اقتضاى طبیعت او.[۵]  همان‌طور که در این قلب یا حُب یک موجود قرار می‌گیرد یا بغض به آن؛ لذا در برخی از روایات ذیل این آیه چنین آمده است که امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: «هیچ بنده‌ای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمی‌گیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همان‌طور که طلا را آتش پاک و خالص می‌کند، دشمن ما نیز همان‌طور است».[۶]
بنابراین، می‌توان گفت مراد از آیه این است که؛ قلب انسان یک نوع گرایش دارد و به یک طرف میل می‌کند، به عبارت دیگر؛ انسان نمی‌تواند بین دو اعتقاد متنافى و دو رأى متناقض جمع کند، اگر دو اعتقاد متنافى دیدیم باید بدانیم ممکن نیست یک فرد به هر دو معتقد باشد.[۷]

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. احزاب، ۴.

[۲]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۲۵، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.

[۳]. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۶۰۶، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ ق.

[۴]. ر.ک: ‏طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج۲، ص ۱۴۷، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش؛ «بررسی مفهوم قلب در قرآن»، سؤال ۲۹۶۷۵.

[۵]. تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۱۹۳.

[۶]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج۲، ص ۱۷۱، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.

[۷]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۶، ص ۲۷۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.