تفسیر آیه شریفه ۲۷۵ سوره بقره و مقصود از تشبیهی که در آن به‌کار گرفته شده است چیست؟

پاسخ اجمالی

۱ – رباخواران حرفه‌ای در همه شئون زندگی دیوانه‌وار عمل می‌کنند؛ مانند مس‌شدگان شیطان؛ زیرا جنونِ رباخواری، بر افکار و اوصاف و کارهای دیگر رباخوار اثر می‌گذارد. این گروه، نه تنها رباخواری را مانند بیع صحیح می‌دانند، بلکه در تجارتشان، ربا را اصل، و بیع را فرع می‌شمرند، در حالی‌که خدای سبحان، بیع را حلال و مشکل‌گشا شناساند و رباخواری را حرام و مشکل‌ساز.


۲ – حکم وضعی مال ربَوی، طبق نظام جاهلی، صحّت تملّک آن بود، ولی پس از اسلام یا پس از صدور حکم ربا، رباخوار مالکِ هیچ مقدار از مال ربوی نیست. حکم تکلیفی رباخوارانِ پیش از دو زمان مذکور با خداوند است.


۳ – کسانی که پس از آمدن حکم ربا، بر رباخواری اصرار ورزند و در قلب و عمل، منکر این ضروری دین باشند، در جهنّم جاودانه‌اند، ولی رباخوارانی که منکر اصل حرمت نیستند، تنها در جهنّم مکثی طولانی دارند.
 

پاسخ تفصیلی

در قرآن کریم درباره ربا می‌خوانیم: «الَّذینَ یأْکُلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلاَّ کَما یقُومُ الَّذی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ».[۱]


کسانى که ربا می‌خورند، [در قیامت] برنمی‌خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده [و نمی‌تواند تعادل خود را حفظ کند گاهى زمین می‌خورد، گاهى بپا می‌خیزد]. این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است [و تفاوتى میان آن دو نیست.]» در حالى که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! [زیرا فرق میان این دو، بسیار است.] و اگر کسى اندرز الهى به او رسد، و [از رباخوارى] خوددارى کند، سودهایى که در سابق (قبل از نزول حکم تحریم) به دست آورده، مال اوست [و این حکم، گذشته را شامل نمی‌گردد] و کار او به خدا واگذار می‌شود [و گذشته او را خواهد بخشید.] امّا کسانى که بازگردند [و بار دیگر مرتکب این گناه شوند]، اهل آتشند و همیشه در آن می‌مانند.


مراد از «اکل»، مطلق تصرّف و عمل نابودساز است، مقصود از «ربا» عمل زیاده‌گیری یا مال زاید رَبَوی است.[۲]
«
یتَخَبّطُهُ»: «خبط» رفتار ناهنجار و غیر متعادل داشتن است.[۳] «خَبْط عَشْواء» به رفتار ناهنجار شتری گفته می‌شود که بیناییش ضعیف است و به علت ضعف بینایی به طور غیر طبیعی راه می‌رود؛ گاه می‌ایستد، گاه به بیراهه می‌رود و گاه بازمی‌گردد و از هیچ خطری نمی‌پرهیزد. «خُباط» حالتی است مانند جنون؛ اما غیر از آن است.[۴] اگر کسی بر اثر نفوذ شیطان، گرفتار حالتی شود که رفتارش نامتعارف و ناهنجار باشد، می‌گویند: «یتخبّطُه الشیطان من المس». خدای سبحان تنها یک‌بار این تعبیر را در قرآن به کار برده است و آن هم برای رباخوار؛ زیرا که رفتار و افکار و حالات رباخوار دیوانه‌وار است.[۵]

 


تناسب این آیه با آیات قبل از آن


بعد از آیات انفاق،[۶] هفت آیه[۷] درباره ربا بدون هیچ‌گونه فاصله، آمده است که گویای ارتباط تنگاتنگ این دو (انفاق و ربا) است، هرچند ارتباطی از نوع ارتباط دو ضد با یکدیگر است؛ مانند توحید و شرک و حق و باطل؛ زیرا بر پایه آیات مربوط به ربا، ربا از هر جهت مقابل انفاق است؛ از این‌رو پس از ذکر آیات سراسر لطف و رحمت و مشوّق مؤمنان به انفاق، با شدیدترین تعابیر و هولناک‌ترین تهدیدها از رباخواری منع شده است.[۸]

 


راه و روش دیوانه‌وار رباخواران


از حصر «لا یقومونَ إلّا کَما یقوم» برمی‌آید که هرگز رباخوار مشی و روش عاقلانه‌ای ندارد؛ زیرا نفرمود «قیامش مانند قیام دیوانه است»، تا احتمال معقول بودن بعضی از کارهای دیگر او باشد، بلکه به صورت حصر فرمود که رباخوار قیام ندارد، مگر دیوانه‌وار.[۹]

 


سرّ اطلاق جنون درباره رباخوار


سرّ مخبّط بودن قیام رباخوار، آن است که تفکر اقتصادی او جنون‌آمیز و وارونه است؛ چون بر اساس منطق رباخواران، اقتصاد فقط ربوی است و ربا اصل و محور اقتصاد است و بیع، فرع و شبیه آن: «إنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبا». این تفکّر وارونه همه اوصاف و افعال رباخوار را مخبطانه و دیوانه‌وار می‌کند. بنابراین، جمله «إنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبا» زبانِ حالِ رباخواران و تشبیه مستقیم و نوعی مجادله و هجوم است که چرا ما را سرزنش می‌کنید؛ اگر ربا بد است، داد و ستد شما هم که مثل ربای ما است، پس آن هم باید بد باشد. این همان جدال باطل است.[۱۰]

 


تأثیر جنّ در جنون


مراد از «شیطان» در «یتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ المَسّ»؛ یا مفهوم کلی «کلّ شریر» (هر شرّی) است که مصادیق آن، ابلیس و دیگر جنّیان و انسان‌های شرورند؛ یا فقط ابلیس است که از طایفه جنّ به شمار می‌رود.[۱۱] به هر تقدیر، از آیه استفاده می‌شود که شیطان در جنون بعضی از دیوانگان اثر دارد؛ هرچند شیطان شاید نتواند به صورت مباشرت و استقلالی چنین کند، بلکه اسباب طبیعی، اختلال اعصاب و بیماری‌های مغزی، علل قریب دیوانگی است و شیطان هم در طول آن اسباب لحاظ می‌شود، چنان‌که «ضُرّ» که همان «مرض» است، با اسباب طبیعی و ظاهری در بدن انسان پدید می‌آید؛ ولی به شیطان هم نسبت داده شده است: «أنّی مَسَّنِی الشَّیطانُ بِنُصبٍ و عَذاب»[۱۲] و «أنّی مَسَّنِی الضُّرُّ و أنتَ أرحَمُ الرّاحِمین».[۱۳] بنابراین، علل طبیعی جنون سبب نمی‌شود اثر شیطان را در جنون انکار کرد.[۱۴]

 


بیع مشکل‌گشا و ربای مشکل‌ساز


قرآن کریم پس از نقل سخن رباخواران که بیع را فرع و ربا را اصل قرار می‌دهند، بدون اعتنا به گفته آنان، اعلام می‌دارد خدای سبحان که زمامدار امور تکوین و تشریع است، بیع را حلال و ربا را حرام کرده است: «و أحَلَّ اللهُ البَیعَ و حَرَّمَ الرِّبا».
بیع و تجارت، مُجاز است و حلّال مشکلات و گشاینده گره‌های کور اقتصادی؛ ولی ربا حرام و گره‌ساز است و انسان‌ها را از بهره‌برداری صحیح از اموال خود محروم می‌سازد. مصالح بیع و مفاسد ربا پشتوانه تحلیل یکی و تحریم دیگری شده است.

 


حکم وضعی و تکلیفی مال ربوی


در صدر اسلام، پیش از نزول حکم ربا، برخی از مسلمانان رباخوار بودند. و با نزول آیه «فَلَهُ ماسَلَف» کیفر رباخواری درباره این دسته از مسلمانان منتفی شد.
غیر مسلمانان رباخوار در نظام اسلامی و پس از نزول حکم و قانون نیز هرچند مکلف به اجرای احکام فقهی اسلام‌اند و قانون درباره آنان به طور کامل اجرا می‌شود؛ ولی با پذیرش دین اسلام تفضلاً مشمول قاعده فقهی «الإسلام یجبّ ما قبله»(اسلام آوردن، کفر و گناه گذشته را از بین می‌برد)[۱۵] هستند و در نتیجه حکم «فَلَهُ ماسَلَف» آنها را نیز دربرمی‌گیرد. بر این اساس، پذیرش دین مبین اسلام، تفضّلاً سبب جبران تخلفات پیش از آن می‌شود، ولی پس از صدور حکم ربا یا پذیرش دین، هیچ‌کس اجازه ندارد باقیمانده طلب‌های ربوی را از مدیون دریافت کند و تنها اصل مال خود را مالک است، چنان‌که در قرآن کریم می‌خوانیم: «…اگر مؤمن [واقعى] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقى مانده رها کنید».[۱۶]


حکم «فَلَهُ ماسَلَف» شامل مسلمان رباخوار نمی‌شود، بلکه اطلاقاتی نظیر «و لا تَأکُلوا أموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل»[۱۷] او را دربرمی‌گیرد و نسبت به اَسناد ربوی گذشته مدیون است و باقیمانده را هم باید باطل کند، هرچند توبه نماید.
نتیجه آن‌که؛ حکم وضعی اموال ربوی گذشته درباره غیر مسلمان رباخوار پس از اسلام آوردن، این است که اموال ربوی، مِلک او می‏شود، ولی حکم تکلیفی آن؛ یعنی رابطه او با خدا، به امر الهی واگذار شده است: «و أمرُهُ إلَی الله»، که شاید در قیامت بخشوده شود.[۱۸]

 


عذاب یکسان اصرار بر رباخواری و بازگشت به رباخواری


مورد «وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون»، خصوص بازگشت به رباخواری پس از توبه نیست، بلکه کسی هم که پس از ابلاغ حکم تحریم ربا، همچنان بر رباخواری اصرار دارد، از جهنمیان جاوید در آن است. همین مطلب را از تقابل «عاد» با «فَانتَهی» نیز می‌توان فهمید؛ چون «فَانتَهی» خودداری کردن از رباخواری و «عاد» به قرینه تقابل، خودداری نکردن و ادامه دادن آن است؛ پس «عود» ادامه و اصرار و عادت به رباخواری را شامل می‌شود؛ در نتیجه می‌توان حکم خلود در آتش را برای افرادی دانست که پس از ابلاغ حکم حرمت، باز هم روش و عادت و برنامه خود را رباخواری قرار دهند؛ نه این‌که یک‌بارِ دیگر به رباخواری آلوده شوند[۱۹] بنابراین، پس از پذیرش اسلام یا صدور حکم ربا، پافشاری بر رباخواری گذشته یا بازگشت به آن پس از توبه، سبب جاودانگی در جهنّم می‌شود؛ زیرا کسی که در قلب و عمل حرمت ربا را نپذیرد، منکر یکی از ضروریات دین شده است که سبب ارتداد و کفر او می‌شود و کافران و مرتدان، جاودانه در آتش جهنّم می‌سوزند، ولی کسی که در قلب معتقد به حرمت ربا است و آن‌را یکی از احکام نورانی اسلام می‌داند ولی در عمل اهل ربا است، در دوزخ جاودانه نیست و خلود درباره او به معنای مکث طولانی است.[۲۰]

 


خلاصه این‌که؛ صِرف انجام گناهان کبیره، سبب خلود و جاودانگی در جهنم نیست، بلکه ارتکاب کبیره به همراه کفر و ارتداد مستکبرانه و انکار جاحدانه ضروری دین، خلودآور است. راز تهدید رباخواران به خلود در آتش نیز آن است که غالب اصرارکنندگان بر رباخواری، التزام قلبی به حکم الهی ندارند و رباخواری از کفر درونی آنان سرچشمه می‌گیرد، پس تهدید خلود به سبب کفر درونی است نه ارتکاب عملی گناه کبیره.[۲۱]

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. بقره، ۲۷۵.

[۲]. ر.ک: اسدی کاظمی، جواد بن سعد، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج ‏۳، ص ۳۸، تهران، مرتضوی، ۱۳۸۹ق؛ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، محقق: الهی زاده، محمدحسین، ج ۱۲، ص ۵۱۹، قم، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش

[۳]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۴۱۰، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۲۱.

[۴]. ر.ک: جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج ۳، ص ۱۱۲۱ – ۱۱۲۲، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۵]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۲۲.

[۶]. بقره، ۲۶۱ – ۲۷۴.

[۷]. بقره، ۲۷۵ – ۲۸۱.

[۸]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۲۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۴۰۸ – ۴۰۹.

[۹]. همان، ص ۵۲۵.

[۱۰]. همان، ص ۵۲۶.

[۱۱]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۴۱۲؛ تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۲۷؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص‏ ۴۵۴؛ ابو عبیده، معمر بن مثنی، مجازالقرآن، تحقیق، سزگین، محمد فواد، ج ‏۱، ص ۸۳، قاهره، مکتبه الخانجی، ۱۳۸۱ق.

[۱۲]. ص، ۴۱: «شیطان رنج و عذابى (از اضرار بدنى و اتلاف اموال و اولاد) به من رسانده است».

[۱۳]. انبیاء، ۸۳: «همانا مرا بیمارى و شدت و آسیب رسیده، و تو مهربان‌ترین مهربانانى».

[۱۴]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۲۷.

[۱۵]. ر.ک: موسوی بجنوردی، سید حسن، القواعد الفقهیه، محقق، مصحح، مهریزی، مهدی، درایتی، محمد حسین، ‌ج ۱، ص ۴۵ – ۵۶، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

[۱۶]. بقره، ۲۷۸.

[۱۷]. بقره، ۱۸۸: «و اموالتان را در میان خود به صورت نامشروع مخورید».

[۱۸]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۳۴ – ۵۳۶؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۴۱۶ – ۴۱۷.

[۱۹]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۳۷؛ بلاغی نجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۲۴۵، قم، بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

[۲۰]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۳۸؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۴۱۸؛ فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۷، ص ۷۹ – ۸۰، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۲۱]. تسنیم(تفسیر قرآن کریم)، ج ۱۲، ص ۵۳۸.