در آیه ۱۹ سوره لقمان آمده است: «إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر»؛ چرا خدا به نحو تحقیرآمیز در مورد صدای یکی از حیوانات سخن می‌‌گوید، در حالی‌‌که از نظر تکوین فرقی بین این حیوان و سایر حیوانات نیست. به نظر می‌‌رسد که شأن و ادب و حکمت قرآن بسی بالاتر و متقن‌‌تر از این باشد که صرفاً به اعتبار ناخوشایندی ظاهری صدای الاغ آن‌را مطرح کرده باشد؟

پاسخ اجمالی

از نصایح لقمان به فرزندش این است: «آوازت را فرود آر، زیرا ناخوش‏ترین بانگها بانگ خران است». عبارت «ناخوش‏ترین بانگها بانگ خران است» علت بلند نکردن صدا است. وجه علت بودن این‌گونه است: ای فرزندم صدای خود را بالا مبر زیرا بلند کردن صدا نشانه بزرگی و قدرت انسان نیست، همان‌گونه که می‌بینیم صدای الاغ از همه صداها بلندتر است اما این بلندی نه نشانه کمال است و نه نشانه بزرگی، بلکه حتی نشان از زشتی صدا است و بلندی صدا در الاغ با زشتی صدای او همراه گشته است. گفتنی است که ذکر این‌گونه صفات در قرآن تنها جنبه تشبیهی داشته و مورد پذیرش همگان است و با توجه به عدم وجود فهم و عقل برای این حیوانات، باید اینها را در حد مثال‌هایی دانست که هیچ تحقیر و اهانتی در آن وجود ندارد. بنابر این به کار بردن این مثال‌ها و تشبیه‌ها هیچ اشکالی ندارد.
 

پاسخ تفصیلی

قرآن نصایح بسیاری از لقمان به فرزندش را نقل می‌کند که البته عمومیت داشته و برای همگان نیز قابل استفاده است. از جمله آنهاست: «وَ اقْصِدْ فىِ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِکَ  إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمِیرِ»[۱].
کلمه قصد به معنای معتدل و راست است[۲] و در تعبیر «وَ اقْصِدْ فىِ مَشْیِکَ» به معنای میانه روی در راه رفتن است؛ یعنی نه آهسته و نه سریع راه برو. همچنین عبارت «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ‏» به معنای آرام صحبت کردن و صدا را بالا نبردن است.[۳]
عبارت «إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمِیرِ» تعلیلی بر دستور بلند نکردن صدای انسان است.[۴] وجه علت بودن این است که می‌گوید صدای خود را بالا مبر؛ زیرا بلند کردن صدا نشانه بزرگی و قدرت انسان نیست، همان‌گونه که می‌بینیم صدای الاغ صدای بلندی است اما این بلندی نه نشانه کمال است و نه نشانه بزرگی، بلکه حتی نشان از زشتی صدا است و بلندی صدا در الاغ با زشتی صدای او همراه گشته است؛ به بیان دیگر، انسان باید از بلند کردن صدای خود پرهیز کند؛ زیرا صدای الاغ در اوج بلندی قرار دارد اما همگان بر زشتی آن اذعان دارند. علاوه بر نقش ادبی این جمله، می‌توان به لحاظ بلاغی نیز برای این جمله نقشی قائل شد. این جمله در واقع استعاره‌‌ای است در بیان مبالغه برای نکوهش کسی که صدای خود را بالا ببرد، و با چنین تشبیهی، شخص را از بلند کردن صدا باز می‌دارد.[۵]


در این‌جا توجه به این نکته ضروری است که حیوانات دارای عقل و فهم، نیستند؛ بنابراین چنین گفتارهایی آنها را رنجیده‌ خاطر نخواهد کرد و بررسی ما در مورد این آیه تنها از این جهت است که آیا اصل این کلام تحقیر آمیز و توهین انگیز است و آیا شایسته خداوند است که از این ادبیات استفاده کند و حیوانات را این‌گونه مورد تحقیر خود قرار دهد؟
در ذیل این آیه، روایاتی وجود دارد که توجه به آنها در فهم حقیقی آیه، ضروری است. ابوبکر حضرمى می‌گوید: از امام صادق(ع) از مقصود گفتار خداوند عزوجل که می‌فرماید: «إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمِیرِ» پرسیدم و ایشان فرمود: منظور عطسه ناهموار[۶] و مردی است که صدایش را بلند کند، مگر این‌که دعوت کننده به دین باشد و یا اینکه قرآن را قرائت کند».[۷]


«
معاویه بن عمّار: از امام صادق(ع) در مورد قول خداى متعال «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ‏» پرسیدم، فرمود: مراد از آن عطسه زشت است، و همچنین مردى که در جنگ صدایش را به صورتى زشت بلند کند، مگر این‌که مردم را به طرف خدا دعوت کند».[۸]
البته برخی مفسران، آیه را بر معنای ظاهر آن دانسته‌ و این روایات را در مقام بیان یکی از مصادیق صدای بلند ذکر کرده‌اند.[۹]
اما فهم صحیح این آیه و آیات مشابه، نیازمند توجه به این نکات است:


۱ –  
این نوع از عبارات، مقصود فی نفسه نیستند؛ یعنی خداوند در این آیه و آیات مشابه در مقام بیان این نکته نیست که صدای این حیوان چگونه است و چه صفتی دارد، بلکه در مقام ارائه مصداق کاملی از صدای بلند و زشت می‌باشد و تنها بدان جهت، چنین مثالی آورده است؛ مانند نمونه‌ای دیگر: «آنان را چه شده که از تذکر و هشدار روى گردانند؟ * گویى گورخرانى وحشى و رمیده‏اند * که از [چنگال‏] شیرى گریخته‏اند»[۱۰] است که تنها برای مثال است نه آن‌که توهینی به گورخران باشد!


۲ –
کلمه «أَنْکَرَ» در این آیه أفعل تفضیل است[۱۱] و نشانه این‌که در این صفت، این موصوف بالاترین حد را دارا است. اما این احتمال وجود دارد که استفاده از این کلمه تنها برای بیان مصداق مشخص و واضح برای عموم مورد استفاده قرار گرفته باشد؛ زیرا باور عمومی در آن زمان، زشت‌تر از صدای الاغ را تصور نمی‌کرد گرچه شاید در واقع بدتر از آن نیز وجود داشته باشد. این رویکرد در روایات نیز وجود دارد که أفعل تفضیل دارای معنای نسبی است. برای نمونه در چندین روایت، تعبیر «افضل الاعمال» در مورد کردارهای متفاوتی به کار رفته که این نشان از استفاده در معنای نسبی این صیغه دارد.[۱۲]


۳ – 
در این آیه و آیات مشابه، نکوهشی متوجه الاغ نیست،‌ بلکه تنها یک صفت او که برای انسان‌ها ناپسند است – گرچه در واقع نیز ناپسند نباشد – برای تشبیه ذکر شده است. مانند نمونه‌ای دیگر که در آن نیز، سرزنشی متوجه الاغ نبوده بلکه افرادی مورد سرزنش قرار می‌گیرند که با وجود قابلیت‌های بالاتر، از آنها استفاده نکرده و مانند حیوانات رفتار می‌کنند: «وصف کسانى که عمل کردن به تورات به آنان تکلیف شده است، آن‌گاه به آن عمل نکردند، مانند درازگوشى است که کتاب‌‏هایى را [که هیچ آگاهى به محتویات آنها ندارد] حمل مى‌‏کند…».[۱۳]

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. لقمان، ۱۹: «(پسرم!) در راه‏رفتن، اعتدال را رعایت کن از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت‏ترین صداها صداى خران است».

[۲]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.

[۳]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس صاحب الجوائب، احمد، ج ۷، ص ۱۹۶، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق؛ ‏طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی‏، سید احمد، ج ۴، ص ۲۱۸، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.

[۴]. صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج ۲۱، ص ۸۶، دار الرشید، مؤسسه الإیمان، دمشق‏، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ق.

[۵]. کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج ۷، ص ۲۱۲، کتابفروشی محمد حسن علمی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ مدنی شیرازی، على خان بن أحمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعول، ج ‏۷، ص ۳۳۰، مؤسسه آل البیت(ع) لإحیاء التراث، مشهد، چاپ اول، ۱۳۸۴ ش.

[۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۲، ص ۶۵۶، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

[۷]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج ۸، ص ۵۰۰ – ۵۰۱، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۸]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص ۲۰۷، المکتبه الحیدریه، نجف اشرف، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.

[۹]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۵۷، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۱۰]. مدثر، ۴۹ – ۵۱:‌ «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ* کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَهٌ* فَرَّتْ مِن قَسْوَرَهِ».

[۱۱]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۲۵، ص ۱۲۳، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۱۲]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: ۵۲۱۰؛ برترین عمل مستحبی

[۱۳]. جمعه، ۵: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا …». و نیز ر.ک: سوره محمد، آیه ۱۲.