در قرآن همواره تأکید می شود که آیات الاهی تنها برای کسانی است که متقی هستند و به غیب ایمان دارند و …، اما برای این که متقی شویم و ایمان به غیب بیاوریم و … نیاز است که قرآن را بپذیریم؟ گویا در این جا اشکال دور وارد می شود؟

پاسخ اجمالی

در مقابل آیاتی که هدایت قرآن را برای متقین دانسته است، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که هدایت و ذکر و نذیر بودن کتاب های آسمانی و قرآن را برای همه مردم دانسته و مخصوص مؤمنان قرار نداده است. درباره هدایت عمومی، قرآن می فرماید: “… ماهِ رمضان ماهى است که قرآن، براى راهنمایى و هدایت مردم، و نشانه‏هاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. از مجموعه این آیات چنین استفاده می شود که از هدایت بودن کتاب های آسمانی به خصوص قرآن کریم به دو گونه یاد شده است، اول: هدایت و بیداری برای جهانیان. دوم: هدایتی برای متقین.

 

درباره هدایت متقین نیز چنین است که یک هدایت ابتدایی داریم که قبل از این هدایت لازم نیست به قرآن ایمان داشته باشیم، بلکه تنها نیاز به فطرتی سالم می باشد و هدایت دوم از ناحیه قرآن و فرع بر هدایت اول است‏. با این بیان اشکال دور نیز مرتفع است.

پاسخ تفصیلی

در آیات متعددی از قرآن کریم، جنبه هدایت گری این کتاب مقدس[۱] را مخصوص متقین دانسته است[۲] که گویا این شبهه پدیدار می شود، اگر کار قرآن هدایت گری است، متقین که هدایت شده اند و اساساً هدایت هدایت شدگان چه فایده ای دارد؟ قرآن زمانی کتاب هدایت است که بتواند غیر متقین را نیز هدایت کند؟

 

در پاسخ به این شبهه باید به مقدمات زیر توجه کنیم:

 

الف: وجود برخی از آیات که هدایت قرآن را برای همه مردم تعمیم داده است،

در مقابل این دسته از آیات، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که هدایت و ذکر و نذیر بودن کتاب های آسمانی و قرآن را برای همه مردم دانسته، نه فقط متقین. خداوند در این آیات می فرماید: “(همان کسى که) کتاب را بحق بر تو نازل کرد، که با نشانه‏هاى کتب پیشین، منطبق است و «تورات» و «انجیل» را، پیش از آن، براى هدایت مردم فرستاد و (نیز) کتابى که حق را از باطل مشخّص مى‏سازد، نازل کرد کسانى که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدى دارند و خداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است“.[۳]

 

یا در آیه دیگر درباره هدایت عمومی قرآن می فرماید: “… ماهِ رمضان ماهى است که قرآن، براى راهنمایى و هدایت مردم، و نشانه‏هاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است‏ …”.[۴]

درباره “ذکر” بودن قرآن نیز می فرماید: “این (قرآن) تذکّرى براى همه جهانیان است”‏.[۵] و درباره نذیر بودن قرآن برای تمام مردم می فرماید: “خداى تعالى قرآن را که جدا کننده حق از باطل است بر بنده خود (محمد) نازل فرمود آن قرآن تا روز قیامت براى تمام عالمیان از طرف خداى تعالى ترساننده از عذاب و هادى به سوى حق باشد“.[۶]

 

 

پس از مجموعه این آیات چنین استفاده می شود که از هدایت بودن کتاب های آسمانی به خصوص قرآن کریم به دو گونه یاد شده است، اول: هدایت و بیداری برای جهانیان. دوم: هدایت برای متقین. یعنی قرآن کتابی است که برای همه مردم نقش هدایت گر دارد و هر کسی که بدون غرض ورزی به آن مراجعه کند مورد هدایت قرار می گیرد.

شاهد این مطلب هم، آیاتی در قرآن است که این کتاب آسمانی را هدایتگر هر فردی می داند که اراده کرده تا در مسیر مستقیم گام بردارد[۷] و یا این که شأن نزول قرآن، آن است که افراد زنده دل و دارای فطرت سالم، از آن بهره برده و برای ستم پیشگان نیز اتمام حجتی باشد.[۸]

از طرفی هدایتگری قرآن منحصر به مردم عادی نیست و چنین نیست که متقین و مومنان از هدایت او بهره ای نداشته باشند، بلکه برای آنان هدایت برتری دارد.

 

 

ب: وجود دو نوع هدایت برای متقین در معارف قرآنی

همان طور که از آیات قرآن استفاده می شود، کفار و منافقان داراى دو ضلالت و گمراهی اند، در مقابل، متقین و مومنان نیز دارای دو نوع هدایت اند. ضلالت و گمراهی منافقان که در آیات قرآن از آن یاد شده است، یکى ضلالت و کورى اول، که باعث اوصاف خبیثه آنان از کفر و نفاق و غیره شد، دوم ضلالت و کورى‏اى که ضلالت و کورى اولشان را بیشتر کرد، در باره منافقین مى‏فرماید: “در قلب هایشان مرض است و خداوند این مرض را زیاد کرد“.[۹]مرض اولى را به خود منافقین، و مرض دومى ایشان را به خودش‏ نسبت می دهد.

 

درباره هدایت نیز چنین است که یک هدایت ابتدایی داریم که قبل از این هدایت لازم نیست به قرآن ایمان داشته باشیم، بلکه فطرت سالم برای چنین هدایتی کفایت می کند، اما هدایت دوم از ناحیه قرآن و فرع بر هدایت اول است‏. در آیه دوم از سوره بقره می فرماید: “آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است”‏.[۱۰] و بعد از آن صفات متقین را بر می شمارد که از اوصاف معرف تقوا، تنها پنج صفت را ذکر مى‏کند، و آن عبارت است از ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خداوند روزیشان کرده، و ایمان به آنچه بر انبیای خود نازل فرموده، و در نهایت یقین‏ به آخرت. علامه طباطبایی (ره) در رد اشکال دوری که احیاناً به ذهن می آید می گوید: “ایشان متقى و (داراى پنج صفت نامبرده نشده‏اند)، مگر به هدایتى از خداى تعالى، آن گاه خداوند کتاب خود را چنین معرفى مى‏کند: که هدایتگر همین متقین است، (لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ)، پس مى‏فهمیم که هدایت کتاب، غیر آن هدایتى است که اوصاف نامبرده را در پى داشت، و نیز مى‏فهمیم که متقین، داراى دو هدایت اند، یک هدایت اولى که به خاطر آن متقى شدند، و یک هدایت دومى که خداى سبحان بپاس تقوایشان بایشان کرامت فرمود“.[۱۱]

 

به بیان دیگر؛ هدایت اولی قبل از قرآن بوده است؛ یعنی همین مقدار که شخص در برابر حق و حقیقت لجاجت به خرج ندهد و منصفانه عجز و ناتوانی نوع بشر را تشخیص دهد، چنین شخصی در نهایت می تواند ایمان به موجودى غایب از حس خودش پیدا کند؛ موجودى که هستى خودش و هستى همه عالم، مستند به آن موجود است. شخص سلیم الفطره بعد از آن که به چنین موجودى غیبى ایمان آورد، و اعتراف کرد، فکر مى‏کند که این مبداء که حتى دقیقه‏اى از دقائق از حوائج موجودات غافل نمی ماند، و براى هر موجودى آن چنان سرپرستى دارد که گویى غیر از آن دیگر مخلوقى ندارد، چگونه ممکن است از هدایت بندگانش غافل بماند، و راه نجات از اعمال مهلک، و اخلاق مهلک را به آنان ننماید؟

 

همین سؤالى که از خود مى‏کند، و سؤالات دیگرى که از آن زائیده می شود سر از مسئله توحید و نبوت و معاد در مى‏آورد، و در نتیجه خود را ملزم می داند که در برابر آن مبداء یکتا خضوع کند؛ چون خالق و رب او و رب همه عالم است، و نیز خود را ملزم می داند که در جست و جوى هدایت او برآید، و وقتى به هدایت او رسید، آنچه در وسع او هست از مال و جاه و علم و فضیلت همه را در راه احیای آن هدایت و نشر آن دین بکار بندد، و این همان نماز و انفاق است، اما نه نماز و زکاه قرآن، چون گفتار ما در باره شخص سلیم الفطره‏اى است که اینها را در فطرت خود مى‏یابد، بلکه نماز و زکاتى که فطرتش بگردنش مى‏اندازد، و او هم از فطرتش مى‏پذیرد.”[۱۲]

 

پس معلوم شد که این پنج صفتى که خداى تعالى آنها را زمینه هدایت قرآنى خود قرار داده، صفاتى است که فطرت سالم در آدمى ایجاد مى‏کند، و در آیات مورد بحث به دارندگان چنین فطرتى وعده می دهد که بزودى به وسیله قرآنش ایشان را هدایت مى‏کند، البته هدایتى زاید بر هدایت فطرتشان، پس اعمال پنج‏گانه نامبرده، میان دو هدایت اند، هدایتى سابق بر آن اعمال، و هدایتى لاحق بر آنها، و اعتقاد صادق و اعمال صالح میان دو هدایت واسطه‏اند، به طورى که اگر بعد از هدایت فطرت، آن اعتقاد و آن اعمال نباشد، هدایت دومى دست نمى‏دهد. در نتیجه اشکال دور پیدا نمی شود.

 

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]البته در برخی دیگر از آیات، کتاب های مقدسی مانند انجیل نیز موعظه و هدایت برای متقین شمرده شده است. خداوند در سوره مائده آیه ۴۶ می فرماید: ” و عیسى بن مریم را به دنبال آنها (پیامبران پیشین) درآوردیم که تصدیق‏کننده تورات پیش از خود بود، و او را انجیل دادیم که در آن هدایت و نور بود و آن نیز تصدیق‏کننده تورات پیش از خود و براى پرهیزکاران هدایت و اندرز بود.”

[۲]بقره،۲؛ آل عمران، ۱۳۸؛ نور، ۳۴، نحل، ۸۹؛ نحل، ۱۰۲؛ فصلت ۴۴؛یونس ۵۷.

[۳]آل عمران،۳ و ۴.

[۴]بقره،۱۸۵

[۵]ص ،۸۷؛ قلم، ۵۲؛ تکویر، ۲۷.

[۶]فرقان، ۱.

[۷]تکویر، ۲۸-۲۷؛ “إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ. لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقیم‏“.

[۸]یس، ۷۰؛ “لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرین‏“.

[۹] بقره،۱۰.

[۱۰]بقره،۲.

[۱۱]طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۷۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۴.

[۱۲]همان، ج ۱، ص ۷۱.