«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

قلم و مایسطرون

این آیات از ابتدا تا به این جا سیاق واحدی دارد و «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲]»؛ (و در حقیقت تو به نیکو خلقی عظیم آراسته‌ای). در این موضوع که خود مستقلاً دارای معنای مستقلی است و آموزه های خاص خودش را دارد، ولی ادامه قبلی است. خداوند متعال با قلم و مایسطرون شروع کرده و ما در روایت داریم که: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَم[۳]» و نیز آمده است: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل[۴]» و همچنین آمده است: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِى[۵]»؛ هرچیزی یک حقیقت است. عقل و نور همان چیزی است که علم از آن نشر شده است و مستور شده است و بشر را در مسیر تکامل قرار داده است. خداوند متعال در ابتدا به قلم و آثار قلم که علم و معلومات در عرصه های مختلف است، قسم می خورد و می فرماید: «مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ[۶]»؛ (که تو به لطف و رحمت پروردگارت هرگز دیوانه نیستی). تو به نعمت پروردگارت مجنون نیستی، یکی از معانی اینگونه است که یعنی با این نعمت های که خداوند متعال به شما داده است، با جنون جور در نمی آید؛ شما عقل کل هستید؛ شما قلم هستید و آثار علمی دارید و وجود شما، وجودی است که علم از آن نشر می شود و این موضوع با جنون سازگاری ندارد.

«وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ[۷]»؛ (و البته تو را پاداشی نامحدود است). کارهای تو دارای اثر است و استحقاق اجر را داری و این اجر تو که همان هدایتت می باشد، مقطوع نیست و استمرار دارد: «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۸]». چون وجود یک وجودی است که خُلُق عظیم است و بر همه ی خوبی ها سیطره و محیط دارد. همه ی خوبی ها تحت تصرّف وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. چه حکمت علمی باشد و چه حکمت نظری باشد که «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ[۹]»؛ (ن (قسم به نون که شاید نام نور و ناصر حق یا لوح نور خداست) و قسم به قلم (علم فعلی ازلی) و آنچه (تا ابد در لوح محفوظ عالم) خواهند نگاشت). و چه حکمت عملی باشد که می فرماید: «وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ[۱۰]»؛ (و البته تو را پاداشی نامحدود است). کار تو، هدایتِ تو، مستمر است و قابل قطع شدن نیست.

این مقدّمات که در این ۳-۲ آیه وجود دارد، می آید و این موضوع را تکمیل می کند که «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۱]». این که پروردگار متعال در ابتدا قسم می خورند و بعد نعمتی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عطا فرموده اند را در مرز و درجه و جایگاهی قرار می دهند که هیچ سازگاری با جنون ندارد و بعد هم اطمینان می دهد که گفته های این ها تو را بی اجر نمی کند و اجر تو مستمر و غیر مقطوع خواهد بود و «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۲]» یعنی خودت خوب هستی و خوبی ها نیز از تو می باشد. روایتی در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هست که می فرماید: «وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ شَخْصاً [هَیْئَهً] لَکَانَتْ فَاطِمَهَ بَلْ‏ هِیَ‏ أَعْظَمُ[۱۳]»؛ اگر بنا بود خوبی مجسّم شود، آن خوبی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند؛ امّا اینگونه نیست بلکه حضرت زهرا سلام الله علیها، از خوبی هم خوب تر هستند. این آیه شریفه «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۴]» هم همچنین معنایی را افاده می کند. «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه[۱۵]» (اگر از خوبی یاد شود، آغاز و ریشه و شاخه و سرچشمه و جایگاه نهایتش شمایید)؛ اصلاً هر چه هست و نیست، همین است. همان گونه که عدل پروردگار متعال طوری نیست که بخواهیم برای او چیز دیگری را معیار قرار بدهیم و عدل الهی را با آن بسنجیم. کار خداوند متعال عدل است و در همه جا کار خداوند متعال را میزان و معیار قرار می دهیم. (خطاب خداوند به پیامیر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) تو خودت خُلُق عظیم هستی؛ «لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» یعنی نه تنها خُلُق عظیم هستی، بلکه خُلُق عظیم در دامن تو رویش پیدا می کند و در کفِ باکفایتِ توست. تو هستی که خُلُق عظیم را تحتِ سیطره و تربیت خودت قرار داده ای. خلاصه خوبی ها از وجودِ تو ناشی می شود و تمام خوبی ها را تو خوب کرده ای.

امام حسین علیه السلام آبروی شهادت هستند

سابقاً در مورد حضرت سیدالشهدا علیه الصلاه و السلام یک باوری داشتیم و گاهی نیز در بعضی از مجالس آن را بیان کرده ایم؛ حضرت امام حسین علیه السلام با شهادت کامل نشدند، بلکه این امام حسین علیه السلام بودند که شهادت را به کمال رساندند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام نماز را باروَر کردند؛ تمام خوبی ها با امام حسین علیه السلام به ثمر نشسته و به کمال رسیده است. شهادت و نماز و این موارد فعل هستند و فاعل بهتر از فعل است؛ زیرا فعل اثر فاعل است. لذا در این جا نیز همچنین موضوعی وجود دارد. اگر وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبودند، چه چیزی ارزش و چه چیزی ضدِ ارزش بود؟ آن چیزی که میزان و معیار و مَحَک شد، خودِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند. در این آیه شریفه «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۶]» پروردگار متعال هم از کلمه «إنَّ» استفاده کرده اند و هم «لام» تأکید را به کار برده است و همچنین از «عَلی» استعلا استفاده کرده اند. وجودِ سه نکته ی تأکیدی که یکی پس از دیگری آمده است و سپس خُلُق عظیم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نشان داده اند.

این موضوع هم وجود نخواهد داشت مگر اینکه وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اسمِ اعظم خداوند متعال هستند و اسماءِ جمالیه و جلالیه حضرت حقّ در وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انعکاس دارد و مرآت تمام نمایِ اسماءِ الهی هستند و خودشان نیز اسمِ اعظم هستند. دلیلِ اینکه اهل بیت علیهم السلام اسمِ اعظم هستند، زیرا اسماءِ حُسنی از اسمِ اعظم نشأت می گیرد. کلمه «الله» مُستجمِعِ جمیعِ صفات کمالیه است. لذا اسمِ اعظم خداوند متعال هستند و وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسم اعظم هستند. یعنی از خداوند جدا نیستند که بخواهیم بگوییم ایشان چیزی را اکتساب کرده اند و وجودشان به این صورت است. خدای متعال در ابتدای خلقت، هم نور را خلق کرده اند «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ[۱۷]»؛ (خداوند ، شما را [ به صورت ] نورهایى آفرید و گِرداگِرد عرش خود ، قرارتان داد تا این که به واسطه شما ، بر ما نعمت بزرگى عطا فرمود . پس شما را در خانه هایى قرار داد که خداوند ، رخصت داده است که بزرگ داشته شوند و نام وى در آن ها یاد شود) و آن وقت خدمات و عشق بازی ها و هدایای ِ ما چیزی به آن ها اضافه نمی کند و همچنین خودشان بر خُلُق عظیم هستند و چیزی کسر ندارند تا منتظر بماند که امّت بیایند و با کار و احسان و صلوات خودشان چیزی به او (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) بیفزایند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» است و کاملِ کامل هستند؛ مظهریّت ایشان کامل است، عبودیّت ایشان تام است و «وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللَّه[۱۸]»؛ (سلام بر کسانی که در محبت الهی تمام و کمال هستند) است و وجود مملوّ از محبّتِ خداوند است. چون معرفتِ حقّ در این وجود ها تام است و در نتیجه تجلّی خودِ خداوند هستند؛ همان گونه که قرآن کریم «لقد تجلی الله فی کتابه[۱۹]» است، قلب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با قرآن اتّحاد دارد و قرآن ناطق است و این عینیّت قرآن کریم است. او (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) ذهنیّت و این عینیّت قرآن کریم است.

اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

بنابراین همان گونه که قرآن کریم نقص ندارد و خداوند می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۰]»؛ (البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و ما هم آن را محققا محفوظ خواهیم داشت)، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اَنَا اَدیبُ اللّه‏ وَ عَلیٌّ اَدیبی[۲۱]»؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تربیت شده ی خودِ خداوند هستند و هیچ واسطه ای وجود ندارد که بگوییم شاید واسطه چیزی را کم گذاشته باشد و یا اینکه تدبیرش کافی نبوده است؛ اصلاً اینگونه نیست. وقتی خداوند متعال نقاشی کرده اند، مانند آیه شریفه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[۲۲]» (و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید) است؛ خداوند متعال با قلم صُنع و ایجادش حضرت آدم علیه السلام را در رتبه ی معلَّم خودش قرار دادند تا معلِّم ملائکه باشند و بتواند اسماء را انباء کند. او که کلاس اول است، مصداق آیه شریفه «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً  قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ  قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۲۳]» (و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید) هستند؛ «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» هستند و مورد دیگر اینکه «خاتم» هستند و خاتم جامعِ همه ی گذشتگان است. لذا ذاتِ وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوری است و تنزّلِ ایشان هم در وجودشان ایجادِ حجاب نکرده است؛ بلکه این ها با همان نور آمدند و خدای متعال خودشان مؤدب و مربّی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند و زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تفسیرِ آیات است. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ[۲۴]»؛ (همانا خدا (خلق را) فرمان به عدل و احسان می‌دهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر می‌کند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهی می‌کند و به شما پند می‌دهد، باشد که موعظه خدا را بپذیرید) که از جامع ترین آیات قرآن کریم در تطبیق اخلاق است و از آیاتی که خواستند اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با آن تبیین کنند، یکی همین آیه است و آیه دیگر مبارکه «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»؛[۲۵] (طریقه عفو و بخشش پیش‌گیر و امت را به نیکوکاری امر کن و از مردم نادان روی بگردان) و امثال این آیات می باشد که این آیات نشان دهنده این موضوع هستند که خداوند متعال قبل از نزول قرآن کریم، خودش عینیّت قرآن را ساخته است؛ زیرا از روز اول که قرآن کریم آیه به آیه با حضرت جبرئیل علیه السلام آمد، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام در خطبه ی قاصعه می فرمایند که: «لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ[۲۶]» خداوند او را مقرون به اعظم ملائکه کرد و تمام امور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با راداری بود که اسم او را اعظم ملائکه یا روح القُدُس می خواهیم بگذاریم و او با وجودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متّحد بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدایت شده بود و هادی هم خودِ خداوند متعال بود و روح القُدُس (اعظم ملائکه) با او متّحد بود و لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» است. همان گونه که بعد از بیان حدیث توسط آقای قاسمی به وجد آمدیم که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام محور حقّ هستند و حقّ را باید با امیرالمؤمنین علیه السلام شناخت، وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در همه ی خوبی ها معیار، مَعدِن، چشمه و اُسوه هستند. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا[۲۷]»؛ (البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند). هیچ گاه الگو نمی تواند ناقص باشد زیرا اگر الگو ناقص باشد، تمام لباس هایی که خیاط می دوزد، خراب می شود ولی الگو لا محاله باید کامل باشد. وقتی خودِ خداوند او را مقتدا و الگو معرفی می کند، باید توجیه آن را نیز بیاورد که آن توجیه «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» است که جزئیات این آیه در آیات دیگر آمده است که ارزش این را دارد که یک دور در خدمت شما عزیزان، سیمای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آیینه وحی را مرور کنیم و تفضیل این آیه شریفه «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» را ان شاءالله تعالی به تماشا بنشینیم.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۳] «الإنسان الکامل» عزیز الدّین نسفى، طبع طهران، قسمت انستیتو ایران و فرانسه با تصحیح ماریژان موله ص ۳۹۸ و ص ۲۲۰٫

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه قلم، آیه ۲٫

[۷] سوره مبارکه قلم، آیه ۳٫

[۸] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۹] سوره مبارکه قلم، آیه ۱٫

[۱۰] سوره مبارکه قلم، آیه ۳٫

[۱۱] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۱۲] همان.

[۱۳] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: « لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً‏ وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ [حَسَناً]وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ [حُسَیناً]وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ شَخْصاً [هَیْئَهً] لَکَانَتْ فَاطِمَهَ بَلْ‏ هِیَ‏ أَعْظَمُ‏ إِنَّ‏ فَاطِمَهَ ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً‌ وَ شَرَفاً وَ کَرَماً».

ترجمه: از ابن عباس منقول است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر حلم و بردباری به صورت یک انسان مجسّم در آید، می‌شود علی بن ابیطالب(علیه السلام) و اگر فضل به صورت شخصی مجسم شود، آن شخص، امام مجتبی(علیه السلام) است. اگر حیا صورتی باشد، آن صورت امام حسین(علیه السلام) است. اگر حُسن‌ و نیکی‌ به صورت شخصی در آید آن شخص، حضرت فاطمۀ زهرا(علیها السلام) است. بلکه آن حضرت(علیها السلام) اعظم از حُسن است، به راستی که دخترم فاطمه (علیها السلام) از جهت ریشه و شرافت و کرم، بهترینِ اهل زمین است.

منابع: مائه منقبه، ابن شاذان، ص۱۳۵ ۱۳۶؛ غایه المرام، علامه بحرانی، ج۵، ص۳۴ و ص۲۰۳ ۲۰۴.

منبع اهل تسنن: مقتل الحسین، خوارزمی، ج‏۱، ص۱۰۰.

[۱۴] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۱۵] زیارت جامعه کبیره.

[۱۶] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۱۷] زیارت جامعه کبیره.

[۱۸] همان.

[۱۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷٫

[۲۰] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫

[۲۱] اَنـَا اَدیبُ اللّه‏ وَ عَلیٌّ اَدیبی، اَمَرَنی رَبّی بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانی عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ وَ ما شَی‏ءٌ اَبْغَضُ اِلَی اللّه‏ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ، وَ اِنَّهُ لیُفْسِدُ العَمَلَ کَما یُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛

ترجمه: پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:

من ادب آموخته خدا هستم و علی، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکی کردن فرمان داد و از بخل و سختگیری بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چیزی منفورتر از بخل و بد اخلاقی نیست،و همانا آن، عمل را ضایع می‏ کند، آن‏سان که سرکه عسل را.

منبع: مکارم الاخلاق، صفحه ۱۷.

[۲۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫

[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫

[۲۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰٫

[۲۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۹۹٫

[۲۶] خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

 فضلُ الوحی‏:

وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ.

ترجمه: در بیان فضایل خود:

شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله- به خاطر خویشى نزدیک و منزلت مخصوص مى دانید، وقتى کودک بودم مرا در دامن مى نشاند، در آغوشش مى فشرد، در فراشش جاى مى داد، تنش را به تنم مى سایید، و بوى خوشش را به من مى بویانید، غذا را جویده در دهانم قرار مى داد. هرگز دروغى در گفتار، و اشتباهى در عمل از من ندید. از وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وى نمود، تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد. من همانند طفلى که به دنبال مادرش مى رود دنبال او مى رفتم، هر روز براى من از اخلاق پاک خود نشانه اى بر پا مى کرد، و مرا به پیروى از آن فرمان مى داد.

هر سال در حراء مجاورت مى نمود، تنها من او را مى دیدم و غیر من کسى وى را مشاهده نمى کرد. آن زمان در خانه اى جز خانه اى که رسول حق -صلّى اللّه علیه و آله- و خدیجه در آن بودند اسلام وارد نشده بود و من سومى آنان بودم. نور وحى و رسالت را مى دیدم، و بوى نبوت را استشمام مى کردم.

به هنگام نزول وحى بر ایشان -صلّى اللّه علیه و آله- صداى ناله شیطان را شنیدم، عرضه داشتم: یا رسول اللّه، این صداى ناله چیست فرمود: این ناله شیطان است که وى را از پرستش شدن یأس و نا امیدى دست داده، تو آنچه را مى شنوم مى شنوى، و آنچه را مى بینم مى بینى، جز اینکه پیامبر نیستى، ولى وزیر من و بر طریق خیر هستى.

[۲۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫