«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

«حبّ به مال» از شدیدترین عُلقه‌های انسان است

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ[۲]»؛ در مورد این آیات کریمه نکاتی گفته شد و یکی از آن نکاتی که به نظر بنده می‌رسد که توجّه به آن مفید است، این است که کسانی از شرّ حرص و جَزع و بُخل مصون هستند و دفعاً و رفعاً بیمه می‌شوند که تمرین تضعیفِ عُلقه‌ی به مالِ دنیا را در برنامه‌شان گنجانده‌اند. گاهی کسی یک مرتبه این کار را انجام می‌دهد و این موارد کم نیست؛ گاهی اقتضائاتی پیش می‌آید و کسی مالِ زیادی را و مالی که دارد را به کسی می‌دهد؛ اما همین یک مرتبه است و دیگر تمام می‌شود. در این آیه مقامِ تربیت وجود دارد. این کار باید تکرار بشود تا انسان انکاره بشود؛ مانند آیه‌ی قبل که فرموده بود: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ[۳]»؛ اصلاً وصف آن این است؛ این هم تقریباً می‌خواهد همان منظور را برساند. این دائماً در مال خود آن را پیش‌بینی و برنامه ریزی کرده است و هیچ وقت از این عُلقه‌ای که فرموده است «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ[۴]» غافل نیست. یکی از اموری که در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد، این است که نسبت به مال علاقه‌ی شدید دارند و تا زمانی که این علاقه برداشته نشود، انسان به خداوند متعال نمی‌رسد؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۵]». این معالجه‌ی تعلّق به بُعدِ مادّی دنیا می‌طلبد که انسان علی‌الدّوام با این حالت داخلی خودش مبارزه نماید و با اراده و اختیار، از مالِ خودش در راه پروردگار متعال صرف کند. لذا امرِ واجب نیست، ولی حقّ است. تعبیرِ «حقّ» هم خیلی تعبیر رَسایی است؛ مال برای خودش است اما سائل و محروم در آن مال حقّ دارند. هم آن نکته که مالِ آلوده‌ی به خُمس و زکات و وقف و مالِ مردم «فِی أَمْوَالِهِمْ» نیست، بلکه مال الله است، مالِ امام زمان (اروحنا فداه) است، مالِ ایتام است، مالِ وقف است و انفال است و هیچ‌گاه مالِ او نیست؛ مانند آیه‌‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی بقره که می‌فرماید: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ[۶]» که اصلاً حرام رِزق نیست. خداوند متعال رِزق را برای هر کسی در مسیرِ حلال پیش‌بینی فرموده است و اگر کسی حرام‌خور است، از رِزقِ الهی محروم است و استفاده نمی‌کند. تعبیر «فِی أَمْوَالِهِمْ» اضافه‌ی مال به خودشان، یعنی درآمدِ بی‌زکاتِ بی‌خُمس و یا درآمدِ زکات‌ داده و خُمس داده که از آن متنِ مالِ خودش باشد؛ ولی دائماً می‌جوشد و مانند چشمه تشنگان را سیراب می‌نماید. این نکته‌ی روانی دارد که انسان را از وابستگی به مال حفظ می‌نماید؛ نکته‌ی اجتماعی دارد که خَلَعِ فقر را پوشش می‌دهد؛ نکته‌ی روانی دارد که فقرا را از عُقده‌ای بودن، از کینه و کُدورت نجات می‌دهد و دارای نکته‌ی عرفانی و الهی است که کسی می‌تواند دلش را آزاد کند و در این دل، صاحبِ دل بنشیند که غیر در دلِ او نباشد و یکی از آن غیرهای بسیار خبیث علاقه‌ی به مال است که شدید است و تا هنگامی که انسان حُبّ مال داشته باشد، خداوند متعال در دلِ او نیست. اخراجِ حبّ مال از خانه‌ی دل، برنامه‌ریزی دائمی مستمر می‌خواهد تا انسان به این اهداف بالای اجتماعی و اخلاقی و عرفانی و سیاسی برسد؛ زیرا این فاصله‌ی طبقاتی ایجاد مشکلاتِ سیاسی می‌کند، جنگ بین فقیر و غنی راه می‌اندازد؛ اما وقتی اغنیاء علاوه بر امور واجب‌شان به صورت مرتب هوایِ فقرا را دارند، فقیر نسبت به او دعاگوست و ایجاد جریان کُمونیستی نمی‌کند؛ «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ[۷]»؛ این انفاق جلوگیری از افتادن در وَرطه‌ی هلاکت است. این‌گونه نیست که مواظب باشید تا در جنگ کشته نشوید، بلکه آیات جهاد انسان را تهییج می‌کند تا جهادی بشود و شهادت طلب بشود. اما این‌که فرموده است «أَنْفِقُوا» و در ذیل آن فرموده است «تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» اقتضاء می‌کند که انسان متوجّه بشود و این اتفاق از ایجاد جریانات مخالف جلوگیری می‌نماید و مایه‌ی هَلاکت نفوس بشود. در این کلمه‌ی «أَمْوَالِهِمْ» بسیار لطیف و ظریف است و در آن لطائفی وجود دارد که «حقّ» خودش یکی از آن تعبیراتِ حساب‌ شده‌ی آموزنده است که هر چیزی مالِ انسان باشد، صرفاً مسأله‌ی تملیک نیست که این مال برای او باشد؛ گاهی مالِ او نیست ولی حقّ اوست؛ فرزند حقّ نوازش از پدر خودش، از بزرگترها و از مُعلّمین دارد و این حقّ اوست؛ اگر کسی این کار را انجام ندهد، حقّ را ضایع کرده است. مسأله‌ی مال و مِلک نیست و حقّ است. «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ»؛ این تنوین هم تنوینِ وحدت است و هم تفخیم است. شما این را کم در نظر نگیرید؛ این‌که روزی کمی را کنار می‌گذارید، از نظر شما کم است؛ ولی خداوند متعال آن را بزرگ می‌کند و آن را به صورت یک کوه درمی‌آورد؛ خداوند متعال آن را مضاعف می‌کند، خداوند متعال آن را عشرُ حسنات می‌کند، خداوند متعال آن را «سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ[۸]» می‌کند؛ «حَقٌّ».

همه‌ی انسان‌ها باید از مال خود در راه پروردگار متعال بگذرند

سپس فرموده است: «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»؛ در مورد این حقّ، اگر کسی به دیگران و غیرِ محرومین هم کمک نماید، کارِ خوبی است ولی برای آن‌ها حقّ نیست؛ بلکه این حقّ برای سائل و محروم است. چون او زکات و خُمسش را داده است، در مالِ این مِلکی ندارند؛ در حالی که کسی که زکات و خُمسش را نداده است، امام زمان (اروحنا فداه)، ایتام و فقرا در مالِ او مِلک دارند و فراتر از حقّ است؛ ولی سائل و محروم در مِلک حلال و زُلالِ ما حقّ دارند، نه این‌که مال داشته باشند و این حقّ اوست. این مخصوصِ سائل و محروم است. اگر انسان همسایه‌ی غنی داشته باشد و بخواهد برای او همسایه‌داری بکند، یا می‌خواهد برای ارحامِ خودش صله‌رحم به جای بیاورد، نسبت به دوستان خودش می‌خواهد «تهادوا تحابوا[۹]» باشد، این‌ها حقّ نیستند. آن حقّی که به صورت مستمر باید متموّل و غیر متموّل آن را انجام بدهند، زیرا در این‌جا صحبت از انسان ثروتمند نیست، اگر کسی بخواهد «هَلُوع» نباشد و این زمینه در وجود او رُشد نکند، باید این‌کاره باشد که یکی از امور سازنده که انسان را از هَلَع به صورت دفعاً و رفعاً حفظ می‌نماید، این است که به صورت مرتب از آن مقدار کمِ خودش هم بگذرد. «حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»؛ این تعبیر «محروم» هم گویا حسّاس کردن جامعه‌ی ایده‌آلِ الهیِ خداجوی است بر این موضوع که شما حواستان به اطراف‌تان باشد؛ ممکن است یکی از نزدیک‌ترین اقوامِ خودت در مسائلِ معیشتی دچار مشکل جدّی باشد، ولی به دلیلِ عزّت نفس و عفّتی که خداوند متعال در وجود او قرار داده است، اهل سؤال نیست؛ این‌گونه نیست که اگر کسی سؤال نکرد، دچار خلع نباشد. این اضافه‌ی محروم به سائل، ما را از نظر اخلاقی وادار می‌کند که در اطرافِ ما اشخاصی نباشند که به دلیل غِنای نفس و عزّت نفس، چون به ما نمی‌گویند باید در آتشِ فقر بسوزند. جامعه‌ای که فقط به سائلین رسیدگی می‌کند، ولی اشخاص آبرومند و آبرودار را شناسایی نمی‌کند و به آن‌ها رسیدگی نمی‌کند، این جامعه به سلامتِ کامل و اخلاقی نائل نشده است و احتمال این‌که آن بیماری هَلَع برای او ایجاد مشکل کرده باشد، وجود دارد. لذا انسان‌ها و جوامع الهی باید با چراغ بگردند و انسان‌های مستحقّ را پیدا کنند و منتظر نباشند که آن‌ها بیایند و درب بزنند و نزد ما آبرو بگذارند تا ما کمک ناچیزی به آن‌ها بکنیم. این رعایت حال انسان‌های عفیف، شریف و منیع‌الطّبعی که گرسنگی را بر درخواست سؤال از دیگران ترجیح می‌دهند، انسان باید برای آن‌ها بیشتر حسّاس باشد و به سراغ‌شان برود و جامعه را گِدا بار نیاورد؛ بلکه انسان‌های مستحقّ وقتی ببینند که برخورد کریمانه با آن‌ها می‌شود، آن‌ها هم عزّت نفس‌شان را کریمانه حفظ خواهند کرد. جامعه‌ی متوجّه، جامعه‌ی بابصیرت، جامعه‌ی آگاه از احوالِ فقرای جامعه، جامعه‌ی الهی بدونِ هَلَع می‌باشد و اگر انسان‌ها به شُرفای جامعه و به افرادی که کرامتِ نفس و عزّت نفس دارند، رسیدگی نکنند، کَرامتِ اجتماعی را زیرِ سؤال برده‌اند. این است که وجود مقدس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و خصوصاً حضرت سجّاد (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) شبانه می‌رفتند و هیچ‌جایی خودشان را نشان نمی‌دادند؛ هم از نقاب استفاده می‌کردند و هم شبانه می‌رفتند. این‌که نقاب داشتند، به این دلیل بود که طرف مقابل این‌ها را نشناسد و اگر ایشان را دیدند، دچار شرمندگی نشوند؛ اما این‌که در تاریکی رفت و آمد می‌کردند، به این دلیل بود که دیگران متوجّه نشوند که این‌ها صدقه‌خور هستند و نزد مردم حفظ آبرو می‌کردند. هم حفظ آبروی متدیّنین و حتّی غیرِ متدیّنین را انجام می‌دادند. امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «قال: لو عرفوا لواسیناهم بالدّقه[۱۰]»؛ اگر این‌ها شیعه‌ی ما بودند، برای آن‌ها نمک هم می‌گذاشتیم. حضرت امام صادق (علیه السلام) در یک گردش شبانه به همه‌ی مُستحقّین سرکِشی می‌کردند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دادند؛ ولی نه اجازه می‌دادند که خودشان برای کسی که مُستحقّ است شناسایی بشوند و نه این‌که در طول روز تردد می‌کردند تا دیگران آن‌ها را شناسایی کنند و از عزّت و کرامت اجتماعی و اخلاقی آن‌ها کاسته بشود. انصافاً این قرآن کریم بوسیدن دارد، فداشدن دارد و این دین، دینی است که انسان اگر برای آن خون بدهد، نوشِ جانش می‌شود و بالاتر از یک جان را باید فدایِ آن کرد. این کتابِ ماست و همه چیز در آن قرار دارد و در هر فرازی از آن، مسأله‌ی اخلاق قرار دارد، مسأله‌ی خودسازی قرار دارد، مسأله‌ی کرامت‌ها و ارزش‌های والای انسانی است.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

ـ سائل برای این است که خیلی واضح است؛ سائل مشخّص است و آن محروم در پَسِ پرده قرار دارد. فقط این کسی که رویش را دارد و موضوع را به تو می‌گوید، فقط این نیست؛ از این بگذر و به دیگران هم رسیدگی کن. سؤال خودش ایجاد حقّ می‌نماید؛ «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ[۱۱]»؛ سائل می‌خواهد دارای محرومیت باشد و یا نباشد؛ شخصی خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) آمد و از ایشان درخواست کمک کرد؛ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند تو پول داری و در فلان‌جا پنهان کرده‌ای، آن چیزی که در ذهن بنده است این است که گویا دویست دینار بوده است، فرمودند در فلان محل زمین را حفر کرده‌ای و آن را مخفی کرده‌ای؛ ولی در عین حال من تو را محروم نمی‌کنم؛ به او پول دادند و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به او فرمودند: آن چیزی که محروم کرده‌ای، روزی خودت هم نخواهد شد و به تو نمی‌رسد. این شخص رفت و ظاهراً پسرِ ناخلفی داشت و متوجّه داستان مخفی کردن پول‌ها شده بود و به محل مخفیگاه رفته بود و به دور از چشم پدرش پول‌ها را درآورده بود و آن را نابود کرده بود و به کارِ این شخص هم نیامد. با وجود این‌که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) می‌دانستند که او پول دارد و تصریح هم کردند، در عین حال فرمودند چون سائل هستی، من تو را محروم نمی‌کنم.

ـ این آیه همین را می‌فرماید و باید همیشه مقداری آماده در جیب‌تان داشته باشید. هر روز چیز مشخّص و معلومی در جیب‌تان قرار دهید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا اَلنَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ اَلْوَجْهِ وَ حُسْنِ اَلْخُلُقِ[۱۲]»؛ بسیار عالی بود.

ـ لحن آیه، لحنِ انحصار نیست و برجسته کردن است. گاهی حف «لام» را حرفِ اختصاص در نظر می‌گیریم که در این صورت حرف شما صحیح است؛ ولی اگر این موضوع برای دیگران هم باشد، منافاتی با سائل و محروم ندارد. منتها سائل و محروم در هر جامعه‌ای قشرِ عظیمی هستند و عدمِ رسیدگی به این‌ها، مشکلاتِ جدّی برای جامعه ایجاد می‌نماید و این آیه در مقامِ ساختنِ مدینه‌ی فاضله است. جامعه‌ای که هَلَع در آن‌جا زمینه‌اش را از دست بدهد، شأنیتِ خود را از دست بدهد، باید در آن جامعه انسان‌های محروم به این دلیل که لب به سخن باز نمی‌کنند، مورد بی‌مِهری قرار نگیرند و تلف نشوند و وقتی انسان هم به سائل چیزی نمی‌دهد، عکس‌العمل دارد و او به همین صورت ساکت نمی‌نشیند و کسی که وضعِ مالی خوبی دارد و به سائل هم هیچ اعتنایی نمی‌کند، دچار عوارض خواهد شد. لذا این یک نوع تأمین و ایجاد امنیّت برای جامعه است. آن کسی که ندارد و زبان سؤال هم ندارد، به اندازه‌ای او را مورد بی‌مِهری قرار ندهید تا مانند آن سائل ناچار بشود تا آبرویش را به خطر بیندازد و او هم سائل به کفّ بشود؛ آن کسی هم که سائل است را در مقابل خودتان قرار ندهید و می توانید با رسیدگی مختصری او را دفع کنید. اما اگر لسان انحصاری داشته باشد، فرمایش شما صحیح است.

نثار حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

اعتقاد و باور قلبی به «یوم الدّین»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ * وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ * وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ[۱۳]»؛ از دوستان عزیز استفاده کردیم. هم نقلِ اقوالی که داشتند، نشانه‌ی مطالعه و تتبّع‌شان بود و هم توجیهاتی که داشتند، نشانه‌ی تفکّر و تدبّرشان بود و ان‌شاءالله خداوند متعال به همگی شما جزای خیر عنایت بفرماید. در مورد آیه‌ی کریمه‌ی «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»، ابتدئاً ما در جامعه سه گروه انسان داریم؛ یک گروه افرادی هستند که در عمل با مسلمانان همراه هستند، اما عقیده ندارند و در دلش باور به حرف‌هایی که ما می‌گوییم، ندارد؛ ولی در فضای ماست و یا برای مصالحی به آن‌ها عمل می‌نماید. بعضی که اکثریّت مردم را شامل می‌شود، اعتقادِ علمی دارند، اعتقادِ ذهنی به خداوند متعال و به قیامت دارند، لکن تصدیقِ عملی ندارند. گروه دیگر هم در ظاهر و هم در باطن تصدیق دارند؛ یعنی هم باورِ علمی دارد و هم صداقتِ عملی دارد. گروه چهارم هم دارای هیچ یک از این موارد نیستند؛ در ظاهر و باطن، نه عقیده دارند که در باطن برای خداوند متعال حسابی باز کرده باشند و نه به میدان می‌آید و خودش را هم‌رنگ با مسلمان‌ها می‌کند. در میانِ این چهار گروه، این‌هایی که نماز می‌خوانند و در نمازشان دوام دارند و حقّ مالی‌شان را نیز اَدا می‌کنند و پیوندی با ضعفای جامعه برقرار می‌کنند، این‌ها همگی منوط به این است که علی‌الدّوام تصدیق به «یوم الدّین» داشته باشند. یعنی یک مسأله این است که پشتوانه‌ی اخلاق، عقیده است. عمل و اخلاق بدونِ اعتقاد، اسکناس بدون پشتوانه است و ارزش و اعتبار ندارد. لذا پروردگار متعال در آن آیه‌ی کریمه فرموده‌اند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً[۱۴]»؛ اگر جامعه، جامعه‌ی اخلاقی باشد، جامعه‌ی منضبط باشد، جامعه‌ی منظّم باشد، مالیات بدهد، خیریه‌ها دارایی داشته باشد و به فقرا هم رسیدگی کنند، ولی ایمان نداشته باشند، هرگز این‌ها به حیاتِ طیّبه نمی‌رسند. رسیدن به حیاتِ طیّبه که حیاتِ انسانی است و تخلُّق به اخلاقِ خداوند متعال است و رسیدن به ماورا می‌باشد، در گروی آن باور باطنی است و اگر آن را نداشته باشد، عمل صالحش هم برای او ثمری نخواهد داشت. یک نکته این است که آیه‌ی کریمه‌ی «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»، اعمالِ گذشته یک حلقاتی است و باید به این حلقه متّصل بشود و آن تصدیق به «یوم الدّین» است. کسی که مصلّی است، کسی که نمازش را به صورت مستمر دارد، کسی که به ضعفاء رسیدگی می‌کند، نتیجه و کمالش در این است که این را نیز داشته باشد؛ «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ». یعنی هم در باور روز قیامت را تصدیق کند و بداند که خداوند متعال فرموده است: «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۵]»؛ اصلاً بهشت و جهنّم، عملِ خودمان است. ارتباط این نمازی که ما می‌خوانیم با «یوم الدّین»، این است که در روز قیامت و روز جزا، همین عملِ خودمان نصیبِ ما خواهد شد. آن چیزی که قائم به نفسِ ماست و ما او هستیم و او ما هستیم، همین نماز و زکات و انفاقات است. روز «جزا» که روز جزا گفته می‌شود، این‌گونه نیست که در آن‌جا عمل یک چیز باشد و عامل چیز دیگری باشد، بلکه خداوند متعال در آن‌جا نشان می‌دهد که این همان چیزی بود که داشتی. «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ یک چیز دیگر و خبر دیگری نیست.

«از مکافات عمل غافل مشو     *****     گندم از گندم بروید جو ز جو[۱۶]»

تفکیکِ عمل و جزا در دنیا، هم قابل تصوّر است و هم در خارج وجود دارد. مثلاً کسی دزدی می‌کند و دستِ او را می‌برند؛ یا این‌که کسی خِلافی انجام می‌دهد و او را جریمه می‌کنند. این‌ها از نظر تکوین ارتباطی با یکدیگر ندارند؛ ولی روز قیامت تکوین است و تشریع نیست. ما در عمل به آن‌جا رسیده‌ایم و این «حرکت جوهری[۱۷]» ما، ما را  به غضب الهی رسانده است و خودمان غضبِ خداوند متعال شده‌ایم و یا به رضوانِ الهی رسانده است که بهشت ذیلِ رضوانِ الهی است؛ اگر به بهشت برسیم، تحوّل وجودی ماست و به آن‌جا رسیده‌ایم و اگر خدایی ناخواسته سقوط کنیم و به جهنّم بیفتیم، این‌گونه نیست که خداوند متعال بدش آمده است و ما را به آن‌جا پَرت کرده است. باید توجّه داشت. ظاهر عمل ما نماز است، اما باطن عمل ما همان بهشت است، همان رضوانِ الهی است، همان نوری است که به وسیله‌ی این نماز به ما می‌رسد. اگر کسی بدونِ تصدیقِ این معنا بخواهد نمازگزار و خیّر و مدرّس خوبی باشد، این جامعه‌ی الهی نیست و این عضو مدینه‌ی فاضله نیست؛ بلکه آن چیزی که خداوند متعال از ما می‌خواهد، و یک تصویری از یک مدینه‌ی فاضله‌ی الهی و دینی است، مهم‌ترین قسمت آن باطن و عقیده است که عمل تبلور و جلوه است. پروردگار متعال در مرحله‌ی اوّل جلوه‌ها را بیان فرموده است، ظهور را بیان فرموده است و حال می‌خواهد حقیقت را بیان بفرماید، ملکوت را بیان بفرماید، ریشه را بیان بفرماید. ریشه‌ی درخت تصدیق «یوم الدّین» است و ثمره و میوه‌ی آن، نماز و انفاق و امثال این موارد است. این یک نکته بود که به نظر می‌رسد که قابل ملاحظه و قابل مطالعه است.

باورکننده‌ی روز قیامت هر عملِ خیری را انجام می‌دهد

نکته‌ی دوّمی که از فرمایشات بعضی از دوستان هم با الحانِ مختلف استفاده کردیم، این است که درباره آیه‌ی کریمه‌ی «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»، می‌فرماید: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ، جَادَ بِالْعَطِیَّهِ[۱۸]»؛ کسی که قیامت را تصدیق کرده است، ـ آن بابِ تفعیلی آن است ـ از هیچ خیری مضایقه نمی‌کند. یعنی عمل به صورت مرتّب تکثیر می‌شود. مگر عقیده‌ی جازم و پیوند باطنی مستحکم به انسان اجازه می‌دهد که از بهشت غافل باشد؟ یا از میل به کمالاتِ اسمائیِ پروردگار متعال غفلت کند؟ این در تمامِ زندگی‌اش مُجاهدت دارد و یک لحظه هم قرار نمی‌گیرد. به هر کارِ خیری برسد و هر فرصتی به او دست بدهد، «اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ[۱۹]»، او دائماً در حال اغتنامِ فرصت است؛ لذا پُر عمل و پُر تلاش است، خستگی‌ناپذیر است و انواعِ عمل‌ها را نیز انجام می‌دهد. در عبارت «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»، بابِ تفعیلِ تصدیق به «یوم الدّین»، این است که نماز انسان هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی درجه‌ی بالایی داشته باشند. «خوشا آنانکه دایم در نمازند[۲۰]». این‌ها دوامِ صلاه دارند؛ هم نمازِ مصطلح‌شان نماز است و هم عملگی‌شان نماز است، حضور در کلاس‌شان نماز است. تمام این موارد همان انقیاد است. نماز مظهرِ و سمبُلِ انقیاد تامّ در برابر پروردگار متعال است. اگر این حالتِ انقیاد از نمازِ کسی سرایت کرد، حتّی قضای حاجتش این‌گونه باشد، این‌که فرموده است: «ذِکْرِی حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ[۲۱]»، فرمودند در آن حال هم خداوند متعال را یاد کنید، آن را هم به عنوان یک تکلیف انجام می‌دهد. «حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً[۲۲]»؛ این مُصلّین چنان مُصلّی هستند که تمام کارهاش صلاه می‌شود و این صلاه بودنش هم در گروی آن اعتقاد جازِم باطنی است. آن موقع که اعتقاد آمد، اعتقاد مؤثر و اعتقاد پُر نقش، اعتقاد زنده و مولّد، نمی‌شود که عمل همراه آن نباشد. لذا پروردگار متعال در آیات کثیره‌ای فرمودند: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۲۳]»؛ ایمان را جُدای از عملِ صالح مطرح نمی‌فرماید. در آن‌جایی که ایمان هست، در کنار آن عمل خواهد بود. ما هرجا ضعفِ عملی داریم، باید مطمئن باشیم که این ضعفِ عملی به ضعفِ اعتقادی بازمی‌گردد. اگر اعتقاد شدید باشد و این شَجره پُر ریشه باشد، ثمره‌ی عملیِ آن این است که می‌فرماید: «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۲۴]». خداوند متعال چنین جامعه‌ای را تابلو قرار داده است و به رُخِ ما می‌کِشد و می‌خواهد از ما دل ببرد که ما هم در عمل مُصلّی باشیم، هم عبادتِ عملیِ عبادی داشته باشیم و هم در پرتوی نمازمان خَلقی باشیم. نماز سایه‌ی خداوند متعال است و زکات سایه‌ی نماز است. از ثمراتِ نماز، توجّه به عائله‌ی پروردگار عزیز و منّان است و همه‌ی این‌ها از چشمه‌ی تصدیق به «یوم الدّین» جوشیده است. آن است که این‌ها را برای ما به ارمغان آورده است. این عبارت «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»، این تصدیقِ مستمر یعنی دائماً این‌گونه است. یک چیزی که نشان می‌دهد که این ابدیّت را قبول دارد و خودش را مقطعی نمی‌داند و مرگ را پوسیدن نمی‌داند و درآمدن از پوست می‌داند، این لحظه‌ای بدون اِدّخار نیست و دائماً در حالِ ذخیره‌سازی است. لحظه‌ای از عُمرش در این‌جا تَلف نمی‌شود، بلکه علی‌الدّوام به صورت کمّی و کیفی تصدیق دارد. یعنی عقیده و عمل همراه هستند و روز جزا را برای او پُربار می‌کنند و کارنامه‌ی درخشانِ حَسناتش را وسعت می‌دهد. این چیزی است که از جمعِ فرمایشات شما دوستان عزیز و توجّه به بعضی از آیات و روایات به دست می‌آید و می‌توان راجع به این آیات چنین مطالبی را بیان کرد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه معارج، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۴٫

[۴] سوره مبارکه عادیات، آیه ۸٫

[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۹۵٫

[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۱٫

[۹] عوالی الثالی، ج ۱، ص ۲۹۴٫

[۱۰] ثواب الاعمال، ص ۱۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۲۰.

[۱۱] سوره مبارکه ضحی، آیات ۹ و ۱۰٫

[۱۲] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۴.

[۱۳] سوره مبارکه معارج، آیات ۱۹ الی ۲۶٫

[۱۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۷٫

[۱۵] سوره مبارکه تحریم، آیه ۷٫

[۱۶] صامت بروجردی، کتاب النصایح و التنبیه، شماره ۱۰.

[۱۷] «حرکت جوهری» نظریه‌ای فلسفی که براساس آن، حرکت، منحصر به اعراض نیست؛ بلکه در جوهر و ذات اشیاء نیز جاری است. ملاصدرا، فیلسوف شیعه ایرانی، نخستین کسی بود که با ردّ دیدگاه منکرین، به صراحت و با استناد به دلایل عقلی و نقلی آن را اثبات کرد. مشهور فلاسفه، حرکت در مقوله جوهر را انکار کرده و فقط به حرکت در چهار مقوله عرضی «کمْ»، «کیف»، «أینْ» و «وضع» قائل بوده‌اند. مقالات و کتاب‌های متعددی درباره نظریه «حرکت جوهری» نوشته شده است که از جمله مهم‌ترین آنها کتاب ادله‌ای بر حرکت جوهری نوشته حسن حسن‌زاده آملی و کتاب نهاد ناآرام جهان نوشته عبدالکریم سروش است. «حرکت جوهری»، نظریه‌ای در فلسفه است که براساس آن، حرکت منحصر به اعراض نیست؛ بلکه در جوهر و ذات اشیاء نیز جاری است. گفته می‌شود ملاصدرا، فیلسوف شیعه ایرانی، مبدع این نظریه و اولین کسی بوده است که به صراحت، حرکت را در مقوله جوهر جاری می‌دانست. بر اساس این نظریه، همه ذرات عالم مادی در یک سیلان و حرکت دائمی هستند و این به‌خاطر وجود قوه‌ای در اشیاء است که همواره به فعلیت می‌رسد. حرکت جوهری، یک مسئله علمی و تجربی نیست بلکه مسئله‌ای فلسفی است؛ زیرا حرکت جوهری، نو شدن لحظه به لحظه وجود «جوهر»است و به حرکات ستارگان و کهکشان‌ها و یا حرکات اتم‌ها که همه این‌ها حرکت در مکان و در «اعراض» است، ارتباطی ندارد.

ملاصدرا اولین فیلسوف در جهان اسلام است که علاوه بر این چهار مقوله، حرکت در مقوله جوهر را نیز پذیرفت؛ زیرا عرض از مراتب وجود جوهر است و اگر در این مقوله‌ها حرکت رخ می‌دهد، پس باید در مقوله جوهر نیز جاری باشد. پیش از او و از زمان ارسطو، فلاسفه فقط قائل به حرکت در سه مقوله کمّْ (عرضی که ذاتاً قابل تقسیم است)، کیف (عرضی که بر خلاف کمْ، ذاتاً قابل تقسیم نیست) و أینْ (حالتی که از نسبت یک شئ با مکان پدید می‌آید) بودند و بعدها ابن سینا حرکت وضعی را به آنها اضافه کرد. در واقع، بعضی از حرکاتی را که دیگران أینی دانسته بودند، ابن سینا ثابت کرد که این‌ها حرکت در مقوله أینْ نیست؛ بلکه حرکت در مقوله وضعْ (حالتی که از نسبت اجزای یک شئ به یکدیگر و نسبت مجموع آنها با خارج پدید می‌آید) است. بنابراین بین فلاسفه مشهور بوده است که حرکت فقط در این چهار مقوله از مقولات ده‌گانه واقع می‌شود. ملاصدرا با افزودن حرکت در جوهر، قائل به حرکت در پنج مقوله شد و حرکت در سایر مقولات را نپذیرفت. علامه طباطبائی حرکت در همه مقولات عرضی را پذیرفته و در پاورقی اسفار در رد سخن ملاصدرا که وقوع حرکت در برخی از مقولات را نفی کرده است، می‌گوید: «اگر قول به وقوع حرکت جوهر مادی را با قول به این که عرض از مراتب وجود جوهر است در کنار هم قرار دهیم، لازم می‌آید که حرکت در همه مقولات عرضی که از مراتب وجود جوهرند، واقع شود.» به گفته مرتضی مطهری، ملاصدرا در کشف نظریه حرکت جوهری از عارفان و به ویژه ابن‌عربی تاثیر پذیرفته و این نظریه را با چند برهان اثبات می‌کند. ملاصدرا در بحث حرکت جوهری، پس از ارائه استدلال‌های فلسفی و قبل از استشهاد به گفتار فیلسوفان و عارفان گذشته،‌ به آیه ۸۸ سوره نمل «و کوه‌ها را می‌بینی و می‌پنداری که آنها بی‌حرکت‌اند در حالی که آنها مانند ابر گذر می‌کنند.» استشهاد و استناد کرده است.

برخی از دلایل حرکت جوهری از این قرار است:

ـ در برخی از اعراض، تغییر و حرکت روی می‌دهد و علت این اعراض متحرک و متغیر، همان طبیعت‌های جوهری آنها است. علت یک پدیده متغیر و متحرک، خودش باید دارای حرکت و تغییر باشد. پس جوهر که علت اعراض متحرک است، دارای حرکت است.

ـ وجود اعراض، وجود مستقلی در کنار جوهر نیست؛ بلکه از مراتب وجود جوهر به شمار می‌رود و هرگونه تغییر و حرکتی که در یکی از این شئون و مراتب یک موجودی رخ بدهد، نشانه‌ای از تغییر و حرکت درونی آن موجود به‌شمار می‌آید. بنابراین هر حرکتی که در اعراض یک جسم روی می‌دهد، در واقع جلوه‌ای از حرکت در جوهر آن جسم است.

ـ هر موجود مادی، زمانمند و دارای بُعد زمانی است. هر موجودی که دارای بُعد زمانی باشد، به تدریج به وجود می‌آید. نتیجه آنکه: وجود جوهر مادی، تدریجی یعنی دارای حرکت خواهد بود.

عمده دلیلی که منکران حرکت جوهری به آن تمسک جسته‌اند این است که حرکت در صورتی روی می‌دهد که یک موضوع ثابت در طول حرکت باقی بماند. اگر در حرکت اعراض، جوهر نیز که موضوع است برای این اعراض، حرکت کند، پس هیچ موضوع ثابتی برای حرکت باقی نمی‌ماند. پس حرکت در جوهر روی نمی‌دهد. از نظر محمدتقی مصباح یزدی، این اشکال ناشی از تصوری است که درباره «حرکت» وجود دارد که بر اساس آن، حرکت به عنوان یک عرض خارجی که نیازمند به موضوع مستقلی است که باید در طول حرکت ثابت بماند، در نظر گرفته شده است؛ در حالی که حرکت عرضی در کنار سایر اعراض نیست؛ بلکه همان حرکت در جوهر و عرض است.

[۱۸] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۸٫

[۱۹] شرح فارسی شهاب الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۲۳.

متن روایت شریف: «قالَ رَسُولُ الله (صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم): اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ؛ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ، وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ، وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ، وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ، وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ».

[۲۰] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۳۱۳٫

[۲۱] کلیات حدیث قدسى(ترجمه الجواهر السنیه فی الأحادیث القدسیه)، ص: ۱۳۶٫

متن روایت شریف: «إِنَّ مُوسَى قَالَ: یَا رَبِّ، تَمُرُّ بِی حَالاتٌ أَسْتَحِی أَنْ أَذْکُرَکَ فِیهَا، فَقَالَ: یَا مُوسَى، ذِکْرِی حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.

[۲۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۹٫

[۲۴] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۵٫