«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

خلاصه مطالبی از جلسه‌ی گذشته

«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا[۲]»؛ مختصری از مطالب جلسه‌ی گذشته را عرض می‌کنیم که در این آیه‌ی کریمه یکی مسأله‌ی انزال مطرح شده است. دوّمین مسأله این است که مُنزل الیه شخص شخیص پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و چون انزال در مقام بساطت قرآن کریم است، مرتبه‌ای از وجود نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن مُسانِخ و هماهنگ است و این کلمه‌ی «بِالْحَقِّ» خودش حاوی این مسأله است که هم انزال به حقّ است و هم مُنزل الیه به حقّ می‌باشد که و این کتاب به حقّ پیچیده است. هم فرستنده حقّ است، هم این چیزی که از جانب او آمده است حقّ است، هم آن کسی که دریافت کرده است، حقّ است. این آیه‌ی کریمه در مقام دعوت به تأسیس حکومت اسلامی است. جامعه‌ای که در آن جامعه قانون لازم است و برای حفاظت از آن قانون حاکم نیاز است؛ این آیه از آیات اجتماعی سیاسی به شمار می‌آید. لذا دستور دهنده و مُشرِّع خداوند متعال است و حاکم هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و ابزار و سِلاح و سرمایه‌ی ایشان هم حقّ است.

«وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا» از این آیه عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، عصمت قرآن کریم و عصمت تلقّی و اخذ و حفاظت فی‌الجمله به کمک آیات دیگر بالجمله به دست می‌آید. این‌که قانون‌گذاری و حکم مخصوص پروردگار متعال است و این‌که حاکم، معذور یا مأمور از جانب خداوند متعال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. وقتی مَدار حقّ است و سرمایه حقّ است و حاکم حقّ است، پیداست که با خیانت سنخیّتی ندارد. نه می‌تواند به نفع خائن خصیم باشد و نه می‌تواند مدافع خائن باشد. «خصیم» به معنای کسی است که دفاع می‌کند یا خصیم به معنای کسی است که در طرف مقابل حقّ ایستاده است. شأن نزول هم جای خودش را داشت و این خلاصه‌ی مطالب گذشته است.

آقای سلطانی مطالبی را فرمودند و ادامه‌ی فرمایشان ایشان در اثبات عصمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از این آیه مورد مطالبه است.

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

ـ در توضیح مطالب آقای سلطانی، عصمت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) برای آن‌ها ذاتی نیست. اگر عصمت ذاتی بود، جوای سؤال پیش می‌آمد که این چه نوع دستور و چه نوع نحوی است. ولی چوم موهبت خداوند متعال است، هر لحظه‌ای آن را قطع نماید، دیگر وجود نخواهد داشت. لذا خداوند متعال پیامبرش را مُنعم به نعمت ولایت فرموده است و دائماً با دستورات خاص در حال ساختن ایشان است. یعنی در حال حفظ کردن عصمت ایشان است. همان‌گونه که «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها[۳]»، وجود هم به صورت ذاتی برای ما نیست. وجودی که خداوند متعال به ما داده است، عاریتی است. هر لحظه آن را ندهد، ما نخواهیم داشت. عوارض وجود نیز به همین صورت است؛ علم ما همین‌گونه است. آیه‌ی کریمه‌ای که فرموده است: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا[۴]»؛ یکی از توجیهات آن همین است. یا آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۵]»؛ در همه‌ی این آیات این فرض، فرض مقبولی است و ابن احتمال، احتمال مقبولی است که یعنی خدایا این هدایتی را که شامل حال من کرده‌ای، به همین صورت برایم ادامه داشته باشد و علمی را که به من داده‌ای، همچنان به من عنایت بفرما. در مورد عصمت نیز به همین صورت است. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ[۶]»؛ معنای آن این نیست که تو مُشرِک خواهی شد، ولی خداوند متعال با این عِتاب در حال استمرار توحید آن است.

یک نکته‌ای که جا داشت تا در جلسه‌ی گذشته و این جلسه از جانب دوستان و بنده مطرح می‌شد، این است که عبارت «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» دارای یک نکته‌ی خاصّی است. یعنی همان‌گونه که کتاب وحی استُ قضاء تو نیز وحی است. وحی مفهوم نیست، بلکه وحی شهود است و با اجتهاد تفاوت دارد. اجتهاد در ذهن است و به صورت مفاهیم است. ولی وحی خود حقّ است و شُهود شاهده است. لذا تفاوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علماء هم در تلقّی حقّ، هم در حفاظت از وحی، هم در ابلاغ وحی و هم در مقام قضاوت این است که علماء استنباط می‌کنند و در آن‌جا هم شهود ندارند، بلکه مدارک را بررسی می‌کنند و استنتاج می‌کنند و حکم کلّی ر استخراج می‌نمایند؛ سپس در تطبیق آن اصل به این مصداق، در تطبیق اصول به فروع، بازهم ظَنّی است. هم اجتهادشان ظَنّی است و هم تطبیق‌شان ظَنّی است. ولی منطقه‌ی وحی، منطقه‌ی شهود است. لذا خطا در قلم صُنع ممنوع است و این امکان وجود ندارد که خطایی در صُنع باشد و یک واقعیّت است. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مراحل مختلف، مجهّز به شهود هستند و شهود ایشان هم شهودِ اکتسابی و شخصی نیست؛ بلکه شهودِ الهی است و «أَرَاکَ اللَّهُ» است. نه این‌که زحمت کشیده‌ای و حال چشم باطن تو باز شده است و در حال دیدن هستی؛ اصلاً بیننده خودت نیستی. یعنی احتمال خطا را به صورت کُلّی نفی می‌کند. آن کسی که می‌بیند، گاهی زحمت می‌کشد و به مرحله‌ای از کشف و شهود می‌رسد؛ ولی ممکن است که بازهم از او گرفته بشود. در آن‌جا شهود متعلّق به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و متعلّق به خداوند متعال است؛ ولی این مَجراست، «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ». و این مسأله از لطافت و استحکام زیادی برخوردار است و قِداست دایره‌ی نبوّت را در مرحله‌ی عَرشی آن حفظ می‌کند و همیشه آسمانی است. جناب آقای سلطانی؛ خداوند خیرتان بدهد.

ـ بله توجّه به جایی است. در این‌جا نکاتی به نظر می‌رسد تا ان‌شاءالله تحمّل بفرمایید و آن را تکمیل و تصحیح نمایید. یک احتمال این است که عبارت «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» نشان می‌دهد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام مسائلی که قضاوت به ایشان ارجاع می‌شد، حکم‌شان بر اساس شهودی بود که خداوند متعال برای ایشان افاضه می‌فرمودند و به همان شهود الهی و با همان مأموریت دیدِ خداوند حکم می‌کردند. یک احتمال هم این است که این شهود مانند شهودِ خداوند تبارک و تعالی است و اصلاً شهود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. این شهودِ الهی است. همان‌گونه که خداوند متعال به بندگانش فرصت می‌دهد و آن‌ها گناه می‌کنند، اوّلین آمر به معروف و ناهی از منکر خود خداوند است و خداوند در مقام قضاوت هم احکم الحاکمین است. او حاکم است، او خاتمه‌دهنده‌ی اختلافات است؛ ولی مَجال می‌دهد تا امتحان تکمیل شود و در منظر خداوند گناه واقع بشود. خداوند جلوی گناه را نمی‌گیرد و او را مجازات نمی‌کند؛ تازه پَرده را هم برنمی‌دارد تا بندگان خدا متعرّض امور او بشوند. بنابراین خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دقیقاً مظهر خودش قرار داده است. در جاهایی که خداوند متعال مصلحت نمی‌بیند تا واقع کشف بشود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به کشف واقع نیستند. این عبارت «أَرَاکَ اللَّهُ» یعنی هم در آن‌چه که واقع است، اراده‌ی الهی است و هم این حکم ظاهری بر اساس حجّتی که قائم می‌شود، در ظاهر است و شرعی است که خداوند متعال ارائه فرموده است. خداوند متعال در هر دو بُعد، هم در مرحله‌ی بطون و غیب «أَرَاکَ اللَّهُ» است و هم در مرتبه‌ی شرع آن «أَرَاکَ اللَّهُ» است. در این مسأله‌ی «شریعت و طریقت و حقیقت[۷]»، شریعت رویه‌ی قضیّه است. لذا حضرت خضر (علیه السلام) می‌تواند کودکی را بکُشد؛ ایشان بر اساس شریعت نمی‌توانستند آن کودک را بکُشند، ولی بر اساس حقیقت او به اندازه‌ای عُمر داشت و نقش حضرت عزرائیل (علیه السلام) را به حضرت خضر (علیه السلام) داده است و بیش از این عُمر نداشت که بکند؛ ولی از نظر ظاهری حجّتی نداشت تا این کار را انجام بدهد، ولی انجام داد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مواردی همان حضرت خضر (علیه السلام) هستند و آن بطون حکم می‌نماید و این «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» است. ولی در مواردی این‌گونه نیستند و باید آن ایمان و بَیّنه را در نظر بگیرند که این نیز «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» است. بما اراکَ من شریعته باید این کار را انجام بدهی و این چیزی است که به ذهن می‌رسد. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس آن حدیثی که به آن اشاره کردید، اگر ایشان حکمی می‌کردند و طرف مقابل می‌دانست که خطایی در کار بوده است، او در حال حمل کردن قطعه‌ای از بهشت بوده است. این هشدار برای مؤمنین سازنده است. برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نشده است که کاری کرده باشند که بعداً برای ایشان مایه‌ی علامت یا ضمانی واقع شده باشد و چنین چیزی نیست. مرحوم «سید علی شوشتری[۸]» (رحمت الله علیه) که مبدأ سلسله‌ی عرفای فقهای ما هستند، آغاز حرکت سلوکی ایشان از جایی بود که ایشان یک حکم ظاهری انجام دادند و «مُلّا قلی جُولا» (رحمت الله علیه) در دل شب آمد و گفت این احکام تو را به جهنّم می‌کشاند. مرحوم «سید علی شوشتری» (رحمت الله علیه) گمان کرد که او دیوانه است و به خواب او آمده است. «دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید». ولی فردا شب مجدداً به خواب او آمد و این بار گفت: من به تو هشدار دادم، ولی تو حرف من را گوش نکردی. این مالی را که تو به ضرر فلان شخص انجام داده‌ای، سندش در آن‌جا قرار دارد و خودش نیز در فلان‌جاست و خلاف واقع است. در حالی که ظاهر را رعایت کرده بود و قضاوت او، قضاوت عدلی بود و بر اساس حجّت بود. وقتی آقای «سید علی شوشتری» (رحمت الله علیه) را این‌گونه می‌برند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که دیگر اصل و ریشه هستند. ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مواردی به همان صورت که خداوند خودش با علمش در فضای امتحان مؤاخذ نمی‌کند و می‌خواهد ظرفیّت‌ها را تکمیل نماید، علم غیب ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الزام‌آور نیست، مگر این‌که مأموریت ویژه‌ای وجود داشته باشد. و الّا در زندگی عادی فرموده است: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ[۹]»؛ لذا آن مُماثلت را در همه‌جا حس می‌کنند که همه بر اساس این شریعت زندگی صحیحی داشته باشند تا به آن واقعیّت برسند.

ـ یکی از احتمالاتی که در توجیه دستورات خداوند به خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد استغفار مطرح شده است، همین است که شما مطرح فرمودید. استغفار ایشان اهمیّت دارد؛ زیرا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر امّت هستند و همه‌ی این‌ها به حساب رسول الل (صلی الله علیه و آله و سلم) ریخته می‌شود. گویا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گناهان امّت را به پای خودشان حساب می‌کنند و برای آن‌ها استغفار می‌نمایند. احتمال دوّم این است که استغفار وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، استغفار تعبّدی است. چون خداوند فرموده است استغفار کنید و ایشان نیز چون پیامبر هستند و باید الگو باشند و هر دستوری که خداوند داده‌اند را در مرحله‌ی اوّل خودشان به آن عمل کرده‌اند و سپس به دیگران آموخته‌اند. استغفار هم یکی از دستورات تربیتی اسلام است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب دستور استغفار می‌کنند و به این دلیل نیست که کاری انجام داده باشند و به دلیل انجام آن کار استغفار نمایند. لذا دوام استغفار داشتند و در هر فرصتی استغفار می‌کردند. استغفار مانند دعاست. انسان باید همیشه برای چیزی که دارد، دعا کند و خودش نوعی عبادت است. استغفار نیز یک عبادت است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این عبادت برخوردار بود. نکته‌ی سومّ که ظاهراً قبل از «آقای طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) کسی نگفته است و حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) همین موضوع را پَر و بال داده‌اند، این است که می‌گویند استغفار دو گونه است: یکی استغفار دَفعی است و دیگری استغفار‌ رَفعی است. گاهی انسان کاری انجام داده است و به وسیله‌ی استغفار آن را می‌شوید. اما گاهی این‌گونه نیست؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۰]»؛ یعنی نمی‌گذارم که به سراغ تو بیاید. مانند کاری که خداوند متعال در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) فرموده است: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۱۱]»؛ این استغفار جوشش عصمت است و دَفع می‌نماید و با این استغفار گناه خودش را کنار می‌کشد. یعنی استغفاری است که اگر این نبود، ممکن بود گناه به سراغش بیاید. بنابراین دَفع گناه است و رفع گناه نیست. یک احتمال این بود.

ـ بنده خیلی متوجّه مطلب شما نشدم. حالا باید یک مرتبه آن را تقریر کنم تا ببینید درست متوجّه شده‌ام و بعد مشکل را بررسی کنیم. یک نکته بود این بود که فرمودید: از این‌ آیه این فهمیده می‌شود که قضاوت برای معصوم است و کسی که «أَرَاکَ اللَّهُ» نیست، این شأن را دارد؛ لذا باید قُضات خودشان را بالا بکشند و به مقام شهود برسند. این یک مطلب بود که فرمودید. مطلب دوّمی که در کنار این مطلب اقاء شد، این است که هرگاه خداوند متعال به پیامبرش نعمتی عطا می‌کند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار این نعمت استغفار را برای خودش نعمت الهی می‌داند و شاهد آن نیز سوره‌ی مبارکه‌ی نصر است که فرموده است: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا[۱۲]» است. با این مقدّمه باید تلقّی ما این باشد که در این مرحله از عصمت، خداوند متعال به پیامبرش چیزی عطا فرموده است؛ لذا به دنبال آن مأموریت استغفار را نیز ضمیمه کرده است. درست عرض کردم؟ بله این هم نکته‌ای است که دوستان تلقّی جدیدی به دست آوردند. این مطلب دل‌نشینی است، ولی ما می‌خواهیم تفسیر این آیه‌ی کریمه را داشته باشیم. آیا این موضوع از این آیه به دست می‌آید؟ بنده نمی‌دانم. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ». سپس در ادامه فرموده است: «وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا[۱۳]»؛ اجمالاً خداوند چندین نعمت را بیان فرموده است. «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ» و سپس شهود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مطرح فرموده است. این موضوع خیلی دور از ذهن نیست.‌ «معما چون حل گشت آسان شود». در بدو امر هیچ ارتباطی بین این آیه و آن نکته وجود ندارد؛ ولی تذکّر به نعمت‌ها و سپس دستور استغفار است که چه بسا همین موضوع مورد نظر باشد. اجمالاً درود بر شما، خوشحال کننده بود.

ـ الحمدلله ربّ العالمین مانند همیشه مطلب درستی بود. احتمال درستی است و اطلاق آن نیز می‌شود. یعنی هم برای خودشان است و هم برای دیگران است و متعلّق ندارد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شده است تا استغفار نماید؛ برای چه کسی مأمور شده‌اند؟ برای همه. هم برای خودشان مأمور شده‌اند و هم برای دیگران مأمور شده‌اند و اطلاق آن ظاهر است و ظهور دارد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫

[۳] نظیری نیشابوری، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۸.

[۴] سوره مبارکه طه، آیه ۱۱۴٫

[۵] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶٫

[۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫

[۷] عرفان اسلامی ج ۱ (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

[۸] عارف کامل، فقیه زاهد و استاد کل آیه الله سید علی شوشتری نامش در سال (۱۲۲۲ هـ . ق) در شوشتر از شهرهای خوزستان چشم به جهان گشود. تبار وی با چند واسطه به عالم بزرگ و محدث کبیر، مرحوم سید نعمت الله جزایری می رسد. سلسله نسب او را این چنین بر شمرده اند: سید علی فرزند سید محمد فرزند سید طیب فرزند سید محمد فرزند سید نورالدین فرزند سید نعمت الله جزایری. سید علی شوشتری برای تحصیل علم و راهیابی به کمال عازم نجف اشرف شد و از استادان آن دیار کمال استفاده را برد. وی بعد از تکمیل تحصیل و اخذ درجه اجتهاد و کسب اجازه از علمای نجف به دیار خود بازگشت و به امر قضا، حل مشکلات مردم و تدریس پرداخت. سید علی شوشتری برادری نیز به نام سید احمد (۱۲۲۰ ـ ۱۳۰۵ هـ . ق) داشته که از بزرگان عصر خود بوده است.

[۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫

[۱۰] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

[۱۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

[۱۲] سوره مبارکه نصر.

[۱۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۶٫