«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

نهایت درجه‌ی قُربی در پیشگاه خداوند متعال

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى * إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى[۲]»؛ ظواهر آیات مبارکات سوره‌ی مبارکه‌ی‌ نجم این است که خداوند وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این سوره به طهارت، قداست و نهایت قُرب معرفی می‌کند. علاوه بر بیان عصمت خاتمیّه، خداوند متعال تجلیّات حق برای این بزرگوار را به بیان آورده است. در یک مرحله فرمودند: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى[۳]»؛ آن‌جا در ابتدا صحبت رؤیت نبود؛ ولی با این آیه اعلان این معناست که برای قلبِ مبارکِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیتی پیش آمده است و این رؤیتی که برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش آمده است، قلب در این رؤیت‌اش صادق است و توهّم و تخیّل نیست؛ بلکه شهود واقعی است و برای ایشان پیش آمده است. در این آیه‌ی کریمه از یک رؤیت دیگر پرده‌برداری شده است؛ «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى». در آیات قبلی مسئله‌ی که می‌فرماید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى* فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى[۴]» این مرتبه‌ی قُرب که دیگر بالاتر از این قُرب تصویری ندارد، آن‌ چیزی که برای یک موجود امکانی در سیر صعودی امکان دارد، این است که دُنُوّی توأم با تَدَلّی داشته باشد و مثل قاب قوسین که اندازه‌ی دو قوسی است که روی یکدیگر قرار گرفته‌اند، نسخه برابر اصل است. این سبقه الله است، مرآت تمام نماست، این همان است و دیگر قُربی بالاتر از این نمی‌شود.‌ ولی مشخص می‌شود که صِرفِ قُرب نبوده است و در آن‌جا یک شهودی هم بوده است که خداوند عزیز از آن شهود یاد کرده است؛ «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى». در این آیه‌ی کریمه از یک شهودی غیر از آن شهود که در مقام «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى» برایش پیش آمده است، یک مرتبه‌ی دیگر در یک نزله‌ی دیگر هم این رؤیت و شهود برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش آمده است؛ «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى». در این‌جا کانون و پایگاه شهود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا تجلّی تامّ خداوند که بگوییم نزول الهی بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نزول الهی این رؤیت و شهود را داشته‌اند، در این مرحله خداوند از یک رتبه‌ و منزلی و یک مکانتی هم نام برده است و آن سدره المنتهی است؛ «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى». ابهامی که در مورد این «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» وجود دارد، حاکی از عظمت آن جایگاه است. اولاً «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» است؛ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۵]» این نور الهی، این حقیقتِ وجودی، این تجلّی حق‌تعالی، «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» است. یعنی اگر شما یک شجره‌ای را فرض کنید که بخواهد سر بکشد و اوج بگیرد، دیگر انتهای آن همان‌جا است؛ «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى». و این به قدری عُلُوّ دارد و از مراتبِ وجودی حق تعالی است که می‌فرماید: «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى». به اندازه‌ای وسعت و عظمت دارد که «جَنَّهُ الْمَأْوَى» پیش اوست. آن بر «جَنَّهُ الْمَأْوَى» احاطه و اشراف دارد. در این‌جا مسئله‌ای که بزرگان و اهل سلوکِ ما بر روی آن قلم فرسایی کرده‌اند، درس داده‌اند و برخی از علمای ما رساله نوشته‌اند یا در کتاب‌های شان بحث کرده‌اند، مسئله‌ی لقاءالله است که در قرآن کریم تعبیر خود لقاءالله است؛ «فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا[۶]».

جلوه‌ی خداوند متعال بر جبل در ماجرای حضرت موسی (علیه السلام)

در قرآن کریم هم مسئله‌ی لقاءالله آمده است و هم مسئله‌ی نظر به وجه الهی مطرح شده است و در آن آیه‌ی کریمه فرمود: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ[۷]». در جریان حضرت موسی کلیم (علیه السلام)، وقتی حضرت موسی (علیه السلام) فضا را برای خودشان فضای محبّتی دیدند و به شرفِ کلیم اللهی نائل شدند، طمع کرد. بعد از مسئله‌ی تکلّم حق‌تعالی با حضرت موسی (علیه السلام) عرضه داشت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ[۸]» حال که صدای تو را شنیدم، حال که کلام تو برای من شرفی شد، خب وقتی انسان کلام را می‌شنود و وقتی قُرب را از آن ناحیه می‌یابد که «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى[۹]» حضرت موسی (علیه السلام) هیجان حُبّی‌ که برایش پیش آمد، از پروردگار عزیزش درخواست نظر هم کرد؛ «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ». خداوند هم در جواب به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: «لَنْ تَرَانِی[۱۰]» و برای نشان دادن ظرفیت حضرت موسی کلیم (علیه السلام) که مقامِ شهود، مقامِ قُربِ شهودی با قُربِ کلامی و کلیم اللهی متفاوت است، لذا فرمود: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی[۱۱]» حضرت موسی (علیه السلام) هم به محض این‌که چشم به جبل دوخت، «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۱۲]». مشخص می‌شود که پَرِ این جلوه خودِ حضرت موسی (علیه السلام) را هم در برگرفت. تنها تجلّی بر جبل نبود و خودِ حضرت موسی (علیه السلام) که این سوی کوه ایستاده بود، «خَرَّ مُوسَى صَعِقًا» داغون شد و دیگر از این فضا و از این نشئه عبور کرد و اگر آن صعقه برایش پیش نمی‌آمد، برایش خظرناک بود ولی «خَرَّ مُوسَى صَعِقًا». اگر این آیات را در کنار آیات کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حشر قرار بدهیم که می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۱۳]» و با روایات در کنار یکدیگر ببینیم و تحلیل کنیم، در جریان تجلّی خداوند عزیز به کوه و نابود شدن کوه و تجلّی حضرت حق به موسی (علیه السلام) و مدهوش شدن حضرت موسی (علیه السلام)، در روایات آمده است که خداوند متعال جلوه‌ی یکی از شیعیان حضرت علی (علیه السلام) بوده و جلوه‌ی ولایت مطلقه هم نبوده است؛ بلکه جلوه‌‌ی کسی بود که قُماش این‌ها بود، در حدّ این‌ها نبود ولی قُماشِ این‌ها بود را تجلّی کرد.

تجلّی کامل پروردگار متعال

ما قرآن کریم را جلوه‌ی کامل می‌دانیم و هم در دعای شریف بیست و هفتم رجب می‌گوییم: «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُک بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ[۱۴]»؛ قرآن کریم تجلّی اعظم پروردگار متعال است و این بر قلبِ نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ[۱۵]»؛ به صورت نجومی نبوده است، بلکه به صورت وساطتش و به صورت لَدَل اللهی‌اش و به صورت عندَ ربّی‌اش بر قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پوشش داده است و وجودِ نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را دیده‌اند و تجلّی اعظم خداوند را مشاهده کرده است. این سرفصل‌هایی است که خدمت شما بزرگواران که اهل تحقیق و فکر هستید، عرض کردیم و شما این بحث را تکمیل بفرمایید و اگر نقدی داشتید، آن را بیان بفرمایید. این اتّحاد قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مقام وساطتِ جلوه‌ی کامل خداوند متعال برای آن حقیقتِ قُربی کافی است که در آن حقیقتِ قُربی هم ارتباط سمعی و هم ارتباط نجوایی وجود دارد و هم کلام و نجوا و قُرب است؛ «کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا[۱۶]» و عبارت دیگری که در عظمت حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن کریم آمده است این است که می‌فرماید: «وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا[۱۷]» یعنی به مقام نجوا هم بالا رفته است. هم ارتباطِ کلامی که جلوه‌‌ی خداوند است و این‌که خودِ خداوند تجلّی می‌کند، تجلّی حق‌تعالی است و جبرئیل برای آن نیامده است. «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ»؛ یعنی خودِ خداوند با او حرف زده است و سپس هم می‌فرماید: «قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا»؛ با وجود این‌که قُربِ کلامی پیدا کرده است و یا از تجلّی کلامی بهره گرفته است و از تجلّی نجوایی هم برخوردار بوده است و در آن حد از قُرب بوده است، ولی تجلّی رؤیتی و شهودی که در قیامت نصیب مؤمنین کامل می‌شود، «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ» نصیب حضرت موسی (علیه السلام) نشده است؛ چون این نشئه، نشئه‌ای است که جای تجلّی حق‌تعالی نیست و اگر حضرت موسی (علیه السلام) در این نشئه باشد، آن چیزی که بناست در آن نشئه نصیبش بشود، این ظرفیت برای حضرت موسی (علیه السلام) نبوده است. این مقام جامعیّت که غیب و شهود در آن می‌گنجد و دنیا و آخرت در وجودش است، فقط خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) ، حضرت امیر (علیه السلام) و آن حقیقت محمدیه و ولایت مطلقه‌ی کلیّه‌ی الهیّه در پیامبر و چهارده معصوم (علیهم السلام) بوده است و غیر از این‌ها کسی جامع کونِین و جامع غیب و شهود نیست؛ لذا جلوه‌ی حضرت حق بر موسی (علیه السلام) حق است ولی در مرتبه‌ی کلامی و مرتبه‌ی نجوایی و قُرب نجوایی است. در مرحله‌ی شهود تصریح شده است که حضرت موسی (علیه السلام) تحمّل آن را نداشت. هم کوه متلاشی شد و هم حضرت موسی (علیه السلام) گرفتار صعقه شدند. این از نظر مصداقی که خدمت شما عرض کردیم ولی از نظر کلی لقاءالله به معنی جلوه‌ی تامّ خداوند بر خَلقَش بدون حجاب امکان ندارد. وقتی خداوند متعال می‌خواهد به موسی جلوه کند، از شَجَر (درخت) می‌شنود و یا وقتی می‌خواهد جلوه‌ی کلامی بکند، مَلَک با این‌ها صحبت می‌کند و وقتی هم که شجر و مَلَکی نباشد، خودِ انسان که مخاطبِ حق‌تعالی است، حجاب است و خودش همان شجر و مَلَک است که خداوند متعال از صفحه‌ی وجود او خودش و کلامش و جمالش را نشان می‌دهد و چون موجود امکانی محدود است، لذا هیچ‌گاه لقاء به این معنا که محیط بر ذاتِ احدیّت پیدا بکند، برایش ممکن نیست و برایش امکان ندارد.

جام محبّت خداوند حکیم به اهل بیت (علیهم السلام)

ولی خداوند متعال در حدّ ظرفیّت موجود امکانی با بندگانش تعاملِ متناسب با وجود بنده‌اش دارد. یک انسانی که ذات پاکی دارد و اهل مراقبه است و می‌خواهد که با تقوا به جایی برسد، تلاش هم می‌کند و سختی‌هایی را نیز تحمّل می‌کند، این شخص هم خودش حجاب است و هم تقوایش حجاب است و حاصلی که برای او پیش می‌آید نیز حجاب است؛ حجاب‌های نوری هم هستند ولی آن چیزی را که قرآن کریم خبر داده است و حضرت ابراهیم (علیه السلام) آرزوی آن معنا را داشت، گروهی هستند که خودشان متولّی امر خودشان نیستند که بخواهند تقوا را رعایت کنند یا ریاضت‌های شرعی بکشند تا خودشان را به جایی برسانند؛ خودشان و اعمال و رفتارشان کاملاً در اختیار اوست که خداوند متعال در آن آیه‌ی کریمه فرموده است: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ[۱۸]»؛ مشخص می‌شود که افرادی در همین‌جا هستند که ولیّ‌شان خداوند است؛ همان خدایی که «نَزَّلَ الْکِتَابَ» است. همان‌گونه که در کتاب کسی نقش ندارد و خودِ کتاب هم صاحبِ هیچ نقشی نیست، تمام حروف و کلمات و صدر و ذیل آن با گوینده و متکلّم است، این عِدلِ آن است و متولّی‌اش خودش است؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۱۹]» این‌ها خودشان کتاب الله هستند و روی دوم قرآن کریم هستند؛ قرآن یک روی سکّه است و روی دیگر آن خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و قرآن ناطق امیرالمؤمنین و ائمه‌‌ی هدی (صلوات الله علیهم اجمعین) می‌باشند. این‌ها خودشان کاره‌ای نیستند؛ بنابراین این‌ها حجاب تقوا را ندارند؛ حجاب خودسازی و خودبینی را هم ندارند. انسان‌های بسیار حسابی اهل مراقبه هم خودشان را می‌بینند که می‌خواهند طهارت مراتب بالا را کسب کنند؛ این‌ها دنبال خودشان هستند. این‌ها مواظب و مراقبِ خودشان هستند. این مراقبه خودش حجاب است. خودِ آن تقوا حجاب است. ولی کسی که خداوند متولّی اوست، «یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ» او صالح است و خداوند هم متولّی صالح است. «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[۲۰]»؛ هم در کارش گفت که تو کاره‌ای نیستی و ما کارها را انجام دادیم و هم در حرفش می‌فرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۲۱]» گوینده تو نیستی و ما در حال حرف زدن هستیم و هم در سایر شئونش می‌فرماید: «قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا[۲۲]». این غیر از آیات توحید افعالی است که می‌فرماید: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ[۲۳]»؛ بلکه شخصاً به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلان می‌کند که بگو من مالک هیچ چیزی نیستم. «قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا»؛ یعنی هیچ یک از کارهای من متعلّق به خودم نیست. من آیینه هستم و هرچیزی را که او می‌گوید انجام می‌دهم؛ هرچه را او می‌گوید همان است و غیر او نیست. حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم درخواست کرد که صالح بشود ولی خداوند متعال به ایشان وعده دادند که «وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ[۲۴]» در آخرت او جزءِ صالحین است ولی در این‌جا تولیت کاملش مالِ خداوند نیست. این نوع تولیتی که هیچ کارش مالِ خودش نباشد، فقط متعلّق به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. عصمت خاتمیه همین است. خداوند متعال این‌ها را با یک جامی سیراب کرد که می‌فرماید: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا[۲۵]». خداوند جام محبّت خودش را به خوردِ این‌ها داد. هرچه داشتند را شُست و بُرد. روایت درباره «شراب طهور» می‌گوید: «یطهرهم عما سوی الله[۲۶]»؛ در وجود این‌ها جز خداوند هیچ چیزی نبود و فقط خدا بود و خدا بود و خدا بود. آن‌ها هیچ کاره بودند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان ما هیچ کدام کاره‌ای نبودند؛ جنگ و صلح و صبر و عزّتِ‌‌شان همگی متعلّق به خداوند دارد و به هیچ عنوان دغدغه‌ی خودشان را نداشتند و خداوند متولّی امورشان بود.

احادیثی در باب لقاءالله

لذا مسئله‌ی لقاءالله که یک اصل قرآنی، مناجاتی و حدیثی است، در آخرت نصیب مؤمنین می‌شود و هم حضّ بصر دارند و هم حضّ سمع دارند که خداوند متعال به این‌ها سلام می‌دهد و با این‌ها حرف می‌زند و با این‌ها اُنس دارد؛ ولی در دنیا لقاءالله نصیب خیلی از انبیاء هم نشده است. لذا این رؤیتی که قرآن کریم در این‌جا دارد و مشهور مفسرین بدون قرینه‌ای از ظواهر آیات این‌ها را به حضرت جبرئیل تطبیق کرده‌اند که خداوند جبرئیل را به صورت واقعی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داده است، یک مرتبه در آن‌جا و یک مرتبه در این‌جا دیده است، با ظاهر آیات سازگاری ندارد و با آیات لقاءالله بیشتر سازگاری دارد. لذا چند حدیث که نورانیّتی دارد را نوشته‌ام که ان‌شاءالله به محضر شما تقدیم خواهم کرد. کتاب «لقاءالله» مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی در پایان هم رساله‌ی لقائیه‌ی فیض را آورده است و هم در این چاپ‌ها مطالبی که حضرت امام (رضوان الله) در مورد لقاءالله بیان فرموده‌اند را مطرح کرده است و بسیار کتاب مفیدی می‌باشد. «عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: حَضَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ اَلْخَوَارِجِ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَیَّ شَیْءٍ تَعْبُدُ؟ *[۲۷]»؛ چه چیزی را عبادت می‌کنی؟ معبود تو چیست؟ بسیار عجیب است که نمی‌گوید چه کسی است؟! بلکه می‌گوید چه چیزی است؟ «أَیَّ شَیْءٍ». آقا جواب فرمودند: «قَالَ اَللَّهَ[۲۸]» لفظ جلاله را به کار بردند و آن شخص بعد از استماع این جمله‌ی نازنین عرض کرد: «قَالَ رَأَیْتَهُ؟[۲۹]» این چیزی که عبادت می‌کنی خیالی است یا این‌که او را دیده‌ای؟ حضرت پاسخ دادند: «لَمْ تَرَهُ اَلْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ اَلْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِیمَانِ لاَ یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ وَ لاَ یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ مَوْصُوفٌ بِالْآیَاتِ مَعْرُوفٌ بِالدَّلاَلاَتِ لاَ یَجُورُ فِی حُکْمِهِ ذَلِکَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ[۳۰]»؛ محمد بن سنان می‌گوید: «قَالَ فَخَرَجَ اَلرَّجُلُ وَ هُوَ یَقُولُ اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ[۳۱]»؛ سرمست شد و با اعتقاد رفت؛ «اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».

حدیث دیگری که از حدیث قبلی کمی طریف‌تر است از وجود مبارک امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده است که ابی‌بصیر نابینا از ایشان نقل می‌کند که: «عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: قلت له: أخبرنی عن الله عز وجل هل یراه المؤمنون یوم القیامه؟[۳۲]»؛ از وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) سؤال پرسیدم: آیا مؤمنین در قیامت بناست خداوند را ببینند؟ «قال: نعم[۳۳]» حضرت فرمودند: بله. «وقد رأوه قبل یوم القیامه[۳۴]» قبل از قیامت هم خداوند را دیده‌اند. «فقلت: متی؟[۳۵]» سوال پرسید: چه زمانی خدا را دیده‌اند؟ حضرت جواب دادند: «قال: حین قال لهم: (ألست بربکم قالوا بلی)[۳۶]»؛ زیرا آن‌جا حضوری است. عالَم زَر، عالَم حضور بوده است؛ «ألست بربکم قالوا بلی». «ثم سکت ساعه[۳۷]» معنی این ساعت، ساعت عادی ۶۰ دقیقه‌ای نیست؛ به این منظور است که آناتی سکوت حاکم شد و سپس فرمودند: «ثم قال: وإن المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیامه[۳۸]»؛ حال به چه کسی می‌گویند؟ به ابی‌بصیر که به صورت مادرزاد کور بوده است. حضرت فرمودند: مؤمنین قبل از قیامت می‌بینند. سپس فرمودند: «ألست تراه فی وقتک هذا؟[۳۹]» تو الان خداوند را نمی‌بینی؟ به یک انسان نابینا فرمودند: «فی وقتک هذا؟» الان نمی‌بینی؟ «قال أبو بصیر: فقلت له: جعلت فداک فأحدث بهذا عنک؟[۴۰]» سپس عرض کرد: اجازه می‌دهید من این مطلب را نشر بدهم؟ «فقال لا[۴۱]» حضرت فرمودند: نه. «فإنک إذا حدثت به فأنکر منکر جاهل بمعنی ما تقوله ثم قدر أن ذلک تشبیه کفر و لیست الرؤیه بالقلب کالرؤیه بالعین، تعالی الله عما یصفه المشبهون والملحدون[۴۲]». این نشان می‌دهد که رؤیت حق‌تعالی برای کسی است که قلبش لیاقت دارد که خانه‌ی خداوند بشود و اغیار در این قلب راه ندارند. وقتی غبار اغیار در قلب ما حجاب نشود و موجب فاصله نشود، با چشم دل خداوند را می‌بیند؛ ولو چشم ظاهری‌اش بسته باشد. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند: «امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر و احاطه در عرفان شهودی از امور برهانیّه و مورد اتفاق جمیعِ عقلاست»؛ نه عنقای فکر کسی به بلندای معرفت الله می‌رسد که اکتناه کند و نه عرفان شهودی کسی می‌تواند محیط باشد و این وجود لایتناهی را در معرفت خودش محدود کند؛ لکن «آن‌ها که مدّعی این مقام هستند،‌گویند پس از تقوای تمام و اعراض کلّی قلب از جمیع عوالم و رفض نشاتین و قدم بر فرق اِنّیّت و اَنانیّت گذاشتن و توجه تامّ و اقبال کلّی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتیاضاتِ قلبیّه کشیدن، یک صفای قلبی برای سالک به وجود می‌آورد که مورد تجلیات اسما و صفات می‌شود». این‌هایی که برایشان فنایِ اسمائی پیش می‌‌آید، خودِ این اسماءالله حجاب‌شان است. اگر استقامت بکنند، امام (رضوان الله تعالی علیه) قائل به فنایِ ذاتی است. می‌گویند که از این حجاب اسمائی هم عبور می‌کنند و به فنای ذاتی می‌رسند که در آن‌جا دیگر این وجود ندارد و شاهد و مشهود یکی است. دیگر وقتی از درجات اسمائی عبور کرد، در آن‌جا دیگر فنای مطلق است که در فنایِ خودش هم توجّه ندارد و چیزی جز خداوند را نمی‌بیند. نه خودش را می‌بیند و نه فنایش را می‌بیند. بعد حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) استشهاد می‌کنند و یک مقدار هم نسبت به کسانی که این‌ها را تأویل می‌کنند، با زبان گِله و نیشِ قلم صحبت می‌کنند؛ یک از این موارد همین مناجات شعبانیه است؛ «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ[۴۳]»؛ ایشان معتقدند که این حجاب‌های نورف حجاب‌های اسمائی هستند. از این مراحل اسماء و صفات الهی عبور می‌کنیم. دیگری هم جمله‌ی نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل است که می‌فرمایند: «اِلهى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ[۴۴]»؛ دلِ امام (علیه السلام) در این‌جا به درد آمده است و قلم طغیان کرده‌اند. عده‌ای که گرفتارِ عوارض طبیعت هستند، این‌ها عوضی گرفته‌اند. حضرت امیر (علیه السلام) برای مطعومات و منکوهات بهشت می‌فرمایند که من برای عذاب تو ساختم، حال چه‌جور برای آن‌ها بسازم؟ اصلاً گفتنی است؟ «فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ»؛ آن‌هایی که تعبیر به «فراقِ جَنَّتِک» می‌کنند، کمااینکه در مسئله و آیات لقاء هم این‌ها «لقاء ربّه» را «لقاء جنّه» یا رضوان الهی تعبیر می‌کنند؛ این چه حرفی است؟ این چه نوع بی‌خبری از خبرهاست؟ « کآن را که خبر شد خبری باز نیامد…[۴۵]».

حقیقت «جَنَّهُ الْمَأْوَى»

«وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى»؛ این یک نزله‌ی دیگری بود که دو تعبیر دارد؛ یکی نزله‌ی الهی بر قلبِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و دیگری نزله‌ی تعیّنی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در آن تعیّن اولین فراق است؛ از مرحله‌ی ذات در افق اسماء آمده است و اسم اعظم است و جامع اسماء است و در آن‌جا خداوند را یافته است و خداوند را دیده است. «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى»؛ می‌خواهد بگوید که آن مرحله بالاتر از «جَنَّهُ الْمَأْوَى» است. در آن‌جا رؤیتِ جنّت آفرین است؛ در این‌جا بهشت و خانه می‌بینید ولی در آن‌جا صاحب‌خانه را می‌بینید؛ «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى». حال این «جَنَّهُ الْمَأْوَى» را در تفاسیر ملاحظه کرده‌اید؛ آن‌هایی که شما هم دیده‌اید گاهی می‌گویند مراد بهشتِ برزخی است و گاهی هم برخی به کمک بعضی از آیات دیگر گفته‌اند که همان بهشتِ خُلد و جنّتِ خُلد است؛ ولی آن‌چه مسلّم است این است که هم جنّت موجود است و هم جهنّم موجود است. «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ[۴۶]»؛ این‌جور نیست که بعداً احاطه می‌کند؛ بلکه همین حالا هرکسی از این عالَم می‌رود، در ابدیّت‌اش قدم گذاشته است و می‌رود که می‌رود که می‌رود… یا در جهنّم می‌رود و یا در بهشت می‌رود. حال شما بهشت و جهنّم را مرحله‌ای کنید یا غیر مرحله‌ای یک حقیقت بدانید، آن چیزی که مهم است این است که این مقامِ قُرب بالاترین مرتبه‌ی وجودی است و بهشت خُلد هم پیش آن است؛ چه بهشت برزخی باشد و چه و بهشت خُلد باشد، می‌فرماید: «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى»؛ آن مُشرف و محیط بر این است. چه حقیقتی غیر از خداوند و غیر از کسی که به آن‌جا رفته و دیده است، وجود دارد؟ هیچ کسی نمی‌داند و درباره این در قرآن کریم خیلی توضیح هم داده نشده است.

و صلی الله علی سیدنا محمّد و آله الطاهرین

غفرالله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۱۳ الی ۱۷٫

[۳] سوره مبارکه نجم، آیه ۱۱٫

[۴] سوره مبارکه نجم، آیات ۸ و ۹٫

[۵] سوره مبارکه ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۶] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫

[۷] سوره قیامه، آیات ۲۲ و ۲۳٫

[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۹] سوره طه، آیات ۱۲ و ۱۳٫

[۱۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۱۱] همان.

[۱۲] همان.

[۱۳] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

[۱۴] دعایی که شیخ کفعمی در کتاب «بلد الامین» فرموده است که در شب مبعث بخوانید.

[۱۵] سوره مبارکه قدر، آیه ۱٫

[۱۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۶۴٫

[۱۷] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۲٫

[۱۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۹۶٫

[۱۹] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫

[۲۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

[۲۱] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫

[۲۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۸٫

[۲۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۶۳٫

[۲۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۲٫

[۲۵] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱٫

[۲۶] ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیستونی، محمد، ج۱۰، ص۶۲۳٫

صحیح روایت : «یطهرهم عن کل شی‌ء سوی الله».

[۲۷] الاحتجاج، جلد۲، صفحه۳۲۱.

[۲۸] همان.

[۲۹] همان.

[۳۰] همان.

[۳۱] همان.

[۳۲] صدوق، توحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ص ۱۱۷٫

[۳۳] همان.

[۳۴] همان.

[۳۵] همان.

[۳۶] همان.

[۳۷] همان.

[۳۸] همان.

[۳۹] همان.

[۴۰] همان.

[۴۱] همان.

[۴۲] همان.

[۴۳] الإقبال بالأعمال الحسنه، سید بن طاووس، ج‏ ۳، ص ۲۹۵؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۹۱، ص ۹۷؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص ۱۵۶ (مناجات شعبانیه).

[۴۴] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.

[۴۵] گلستان سعدی.

[۴۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۴٫