«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

مروری بر مطالب جلسات گذشته

«قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ[۲]»؛ متعاقب آیات توحیدی که پروردگار عزیز ابتدائاً در علم جلوه‌ی خودشان را مطرح فرمودند که «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ[۳]». به دنبال این تجلّی علمی، قدرت خودشان را که خداوند متعال چنان قدرتی دارد که مرگ و حیات شما را به صورت مرتّب تکرار می‌کند تا اَجل مُسمّی برسد. سپس دَوام قدرت خودش را برای اَبدیّت بیان می‌کند که خداوند متعال شما را بعد از وفات نهایی مَبعوث می‌دارد و آنچه را انجام داده‌اید، به شما خبر می‌دهد. مُجدداً مَظهر قدرت خداوند متعال و حکمت خداوند متعال که قَهاریّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، ظهور قَهاریّت در این آیات برای بنده منشأ توجّه است. به دنبال قَهاریّت خداوند متعال، یک لطافت و لُطف خاصّی را به کار بُرده‌اند. انسان معمولاً از قَهر قَهار واهمه دارد، وحشت دارد؛ اما حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) با وجود این‌که قَهار است، برای شما مُراقبینی را ارسال فرموده است و این رُسُل الهی، مأمورین مُراقب حقّ و حَفظه‌ی کِرام در ایفای رسالت و انجام مأموریت خودشان کوتاهی ندارند که این هم برای ما درسی است که ما هم افراط و تفریط نکنیم، از خطّ بندگی نه قُصور داشته باشیم و نه شتاب‌زده عمل کنیم. سپس خداوند حکیمِ وَدود متذکّر شده است که همه‌ی این‌هایی که در این عالَم در سایه‌ی علم الهی و مشمول تَدبیر حق‌تعالی و مَحفوف به رُسُل و حَفظه‌ی حق‌تعالی می‌باشند، در این‌جا ماندگار نیستند؛ بلکه به مولای خودشان، به آن کسی که ولایت‌تان را در این‌جا عُهده‌دار بود و مولای مُطلق شماست، دوباره به مولا برمی‌گردید. این‌قَدر این عبارت روح و جان می‌دهد به مؤمنی که این کتاب را نامه‌ی مَودّت بر خودش می‌داند، کتاب الله است، نامه‌ی دوستانه است و در این نامه خداوند متعال هیچ کوتاهی نکرده است. آنچه لازمه‌ی دوستی بوده است با کسی که دوست بوده است و نامه‌اش را از روی محبّت ارسال کرده است، تمام ظرایف دوست‌داشتن را در این تَعبیر «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ[۴]» به کار بُرده است. هم مولاست و هم در مولابودنش مانند مولای مُشرکین نیست، یا مانند مولای مُنحرفین و کُفّار نیست که «مَولاکُمُ النّار» باشد؛ بلکه مولایی است که حقّ است. هم اسم مبارک او حقّ است و هم خودش حقّ است. حقّ مُطلق است، حقّ مَحض است و آن موجودی که ثَبات حقیقی دارد، در مَعرض تغییر نیست و دَوام دارد و لَم‌یَزل هست، آن مولای انسان‌هاست و با این‌حال توجّه داشته باشید که: «حکم آن‌چه تو فرمایی[۵]»، «لَهُ الْحُکْمُ[۶]»؛ حاکم دیگری وجود ندارد. حُکم مُنحصراً از آنِ اوست. «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ[۷]»؛ و پروردگار متعال در حاکمیّت خود هیچ توقّفی ندارد. بلکه شما هرچیزی را در عالَم به سرعت می‌شناسید، مُحاسبه‌ی حق‌تعالی از سرعت نور و سرعت مافوق صوت و سرعت محبّت هم بالاتر است. او «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» است. در حسابش و حسابگری‌اش هیچ‌کسی سرعت او را ندارد. چون تمام آنچه که ما این‌ها را به سِیر می‌شناسیم، این‌ها سِیر فیزیکی است. یا اگر باطنی باشد، سِیر قلبی باشد، سِیر حُبّی باشد، بالاخره آمیخته به تعلّقات این عالَم است. کار خداوند متعال به عمل نیست، بلکه به اراده است و وقتی به اراده باشد، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۸]»؛ در آن‌جا فوق زمان و فوق مکان و فوق عقل و فوق علم و فوق همه‌چیزی است که انسان تصوّر می‌کند، فوق تصوّر است. لذا هم برای عَطای خداوند متعال هیچ مَعونه‌ای وجود ندارد؛ چون برای قصرهای بهشت نمی‌خواهد مهندس بیاورد، معمار بیاورد، بنّا بیاورد، آجُر بیاورد و اَبزار بیاورد؛ قصرهایی که «عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۹]» است، او اراده می‌کند. شما هم «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ[۱۰]»، همین الآن تمام موجوداتی که شناخت صوری از او دارید، مثلاً گنبد حضرت امام رضا (علیه السلام) را می‌توانید در لحظه تصوّر کنید؛ البته نیازی به لحظه هم ندارد، همین‌که به باطن خودتان توجّه می‌کنید، گنبد حضرت امام رضا (علیه السلام) را می‌بینید، حرم حضرت امام حسین (علیه السلام) را می‌بینید، دریاهای وسیع را می‌بینید، کوه‌های سربه‌فلک‌ کشیده را می‌بینید، همه‌ی باغ‌ها و درخت‌ها را ایجاد می‌کنید؛ ولی با این ایجاد نه نیاز به زمان دارید و نه برای شما باری دارد و هیچ سختی ندارد. خداوند متعال «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى[۱۱]» است. او همان‌گونه‌ای که در ایجادش تحمّل مَشقّت نمی‌کند و باری برای او نیست، منتظر زمان مناسب و مکان خاصّی نیست، در مُحاسبه‌اش هم این‌گونه نیست. او «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» است. «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ[۱۲]»؛ از علم حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هیچ‌چیزی غایب نیست. خداوند متعال محیط بر ذات بنده، بر صفات بنده و بر اَعمال بنده بوده است. بنابراین هرچه شده است، در صفحه‌ی علم او حضور دارد، در حیطه‌ی ایجادِ اوست و برای او «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» بودن خیلی واضح است.

تذکّر خداوند متعال به انسان درباره‌ی تفکّر در مورد فطرت خودش

در ادامه‌ی جلوه‌های توحیدی، خداوند بَشر را به بیچارگی، به اضطراب‌ها، به اضطرارها و مصائب و نَکبات و انواع رَنج‌ها و خطرها و فتنه‌ها و بَلیّاتی که او را تَهدید می‌کند و هرکسی در مسیر زندگی به نوعی با این‌ها دست و پَنجه نَرم می‌کند، خداوند متعال این انسانِ عاجزِ جاهلِ بی‌خبر از خطرات مسیر، از خطرات پیش‌بینی‌نشده، از حوادث غیر مُتوقّع و غیر مترقب، یک پَناهگاهی را که در درون فطرت هرکسی آن حضور دارد و در هنگام اضطرار و یأس از اَسباب آن غُبار و فاصله از بین می‌رود و انسان آن پَناهگاه واقعی خودش را پیدا می‌کند. این توحیدِ فطری است. آنچه تا کنون گفته شده بود، همگی توحید علمی بود، توحید بُرهانی و فکری بود؛ اما حال هرکسی در زندگی خودش در یک موقعیت‌هایی بیچاره شده است، بیچاره یعنی بیچاره؛ بینوا شده است، بیچاره شده است، بی‌کَس شده است و آن‌جا خودش را به یک وجود و نور مُرتبط دیده است. علی‌رَغم انقطاع از اَسباب، یک نوری در فطرتی که تا کنون مَحجوب بوده است، حال با انقطاع اَسباب چشم دلش باز شده است و یک حقیقتی را در آن اضطرار شُهود می‌کند. خداوند متعال بَشر را به آن حقیقت توجّه می‌دهد. مسائل فطری آثار و نشانه‌هایی دارد. یکی از نشانه‌های فطری‌بودن این است که مُنحصر به نژاد خاصّی نیست، مُنحصر به صِنف خاصّی نیست، مُنحصر به منطقه‌ی جغرافیایی خاصّی نیست و این حِصار به نَسل و عَصر و مِصری ندارد. در تمام اَدوار و در تمام اَمصار برای همگان وجود داشته است. این اُمور، اُمور فطری است که نه زمان، نه مکان و نه شرایط آن را مَحدود نمی‌کند. تشنگی برای بَشر یک اَمر فطری است. تا بَشر بوده است، در یک شرایطی تشنه می‌شده است و به دنبال آب می‌گشته است و آب را هم پیدا می‌کرده است. یک موجودی را احساس نیاز به وجودش می‌کرد و به سوی آن وجود کشیده می‌شد و این کِشش او را به حرکت وا می‌داشت تا با کوشش خودش به آن وجود دسترسی پیدا می‌کرد. تمام خواست‌های طبیعی ما در فطرت ما یک کِشش و یک جَذبه‌ای نسبت به مطلوب احساس می‌کند و یک اَهرُمی در داخل او را به حرکت وا می‌دارد تا با تلاش و کوشش به آنچه که نیاز دارد، لازم دارد و در درون خداوند متعال برای آن آدرس قرار داده است، می‌رود و به گوشه‌ی خودش می‌رسد. خواست‌های فطری قطعاً خودِ این خواست دلیل بر موجودیّت آن مطلوب است. اگر انسان احساس نیاز می‌کند و مُنحصر به فرد و منطقه و رنگ و سواد و شرایط ندارد، همگان در همه‌ی شرایط این نیاز را احساس می‌کنند، این فطرت است. یکی از این مسائل فطری که انسان در حال عادی به آن توجّه ندارد، ولی یک شرایطی پیش می‌آید که انسان فکر می‌کند هیچ‌کسی نمی‌تواند برای او کاری انجام بدهد؛ در آن‌جا به آن موجود وصل می‌شود که موهوم نبوده است، بلکه موجود بوده است و ما توجّه نداشته‌ایم. در آن‌جا به سُراغش می‌رود و به آن می‌رسد. خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه در اِعداد آیاتی که عقل ما را به وجود لایَزال و لَم‌یَزل و لایتناهی‌ الهی رَهنمون می‌شد که در بُعدِ علمی، در بُعدِ اقتداری، در بُعدِ احاطی و در بُعدِ حفاظتی ما به دلایل روشنی توجّه به خداوند متعال پیدا می‌کردیم، این‌جا یک مسأله‌ی عَمیق‌تر از فکر و عقل و بُرهان وجود دارد که انسانِ بی‌سوادِ مَحض و آن نابغه‌ی علّامه‌ی دَهر در این جهت تفاوتی ندارند؛ بلکه همه در یک شرایطی که دست‌شان از همه‌جا کوتاه شد و هیچ‌کاری از آن‌ها ساخته نیست، در آن‌جا نااُمید نیست. یک نوری از اُمید در عُمق وجودش سو می‌کِشد و انسان را با یک حقیقتی که از آن حقیقت محجوب بود، مُتّصل می‌کند و وقتی با آن حقیقت آشنا شد و آشتی کرد، به او تعهّد می‌دهد که من جُز تو کسی را ندارم. الآن یافتم که از خودم کاری ساخته نیست و از هیچ‌کسی هم جُز تو کاری ساخته نیست. اگر تو در این بیچارگی مُطلق به دادم برسی، من هم جُزء شاکرین خواهم بود. اگر من را از این حیطه‌ی بیچارگی و اضطرار نجاتم بدهی، من هم شاکر خواهم بود که متأسفانه بسیاری از ما در شدّت و در حال اضطرار خداوند متعال را با اخلاص می‌خوانیم، ولی وقتی از این پیچِ خطرناک عبور می‌کنیم، گویا که کسی نبوده است و ما هم به کسی قولی نداده‌ایم و اصلاً با کسی هم ارتباط برقرار نکرده‌ایم.

معرفتی که در مورد فقر تمام مُمکنات برای انسان حاصل می‌شود

این آیه‌ی کریمه در این ارتباط هم ما را متذکّر به فطرت خودمان می‌کند که اگر حجاب‌ها را با مُراقبه و خودسازی برطرف کنیم، این تعلّقات بیرونی که ما فکر می‌کنیم آب مُستقلاً ما را سیراب می‌کند، غذا در سیرکردن ما استقلال دارد، سپاه و ارتش در برقراری امنیّت مُستقل هستند، کاری از آن‌ها ساخته است و یا درس‌خواندن و حضور پیدا کردن در کلاس عِلیّت استقلالی دارد و ما چون معلّم و کتاب داریم، پس علم پیدا می‌کنیم. اگر انسان در مسیر خودسازی قرار بگیرد، خداوند متعال را بنده باشد، به لُطف الهی می‌یابد و یک مَعرفتِ مافوق مَعرفت فکری و بُرهانی برایش حاصل می‌شود و آن شُهود فقر است. انسان فقر خودش و همه‌ی مُمکنات را می‌یابد و در عالَم وجود خودش جُز احتیاج، جُز اضطرار و جُز فقر و همه‌ی موجودات را به فقر می‌یابد و بیش از یک دادرَس و یک فریادرَس و یک مؤثر را نمی‌بیند. عالَمِ الله (سبحانه و تعالی) است و همه‌ی وجودش را چون می‌یابد که هرچه هست از اوست، جُز شُکر کار دیگری هم نخواهد داشت که وقتی به وجود نازنین حضرت خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می‌دارند که با این اطمینانی که خداوند متعال به شما داده است، یعنی خداوند متعال برای شما پرونده‌ای تشکیل نداده است، «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ[۱۳]»، چرا این‌گونه تضرّع، این‌گونه سوز و گُداز، این‌گونه بیقراری و بی‌خوابی دارید؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ می‌دادند: «إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا[۱۴]»؛ اصلاً وجود من برای همین شُکر است. مگر او لحظه‌ای از عنایت کردن مُضایقه می‌کند تا من از سپاس کم بگذارم؟ در این آیه‌ی کریمه پیام‌های بسیار عرفانی، اخلاقی و سازندگی وجود دارد.

هدف از ذکر ظُلمات دُنیوی، شَدائدی است که انسان به آن‌ها مُبتلا خواهد شد

«قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ حبیب من! پیامبر من! به این‌ها بگو، به مُخاطبین خودت بگو: «مَنْ یُنَجِّیکُمْ»؛ چه کسی شما را نجات می‌دهد؟ «مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ انسان در روز روشن در خانه‌ی خودش هم گرفتار بَلا می‌شود، بیمار می‌شود، بیماری صَعب‌العَلاج گلویش را می‌فشارد. فقر و فاقه او را تحت فشار می‌گذارد و هُجوم دشمن و نااَمنی می‌تواند او را بیچاره کند. اما خداوند متعال برای این‌که ما بتوانیم شدّت گرفتاری را خوب تصوّر کنیم، ظُلمات بَرّ و بَحر را مطرح فرموده است. اگر انسان شب باشد و در گِرداب‌های دریا گرفتار شده باشد؛ اگر روز باشد و کسی می‌دید، یک غَریق نجاتی پیدا می‌شد، یک کشتی به سوی ما حرکت می‌کرد؛ اما فضا یک فضای بسیار تاریکی است که آن هم در عُمق دریا گرفتار شده است. انسان خیلی خوب بیچارگی خودش را در آن حال می‌فَهمد. هم تاریک است و هم موج دریا است و هم کسی با ما همراه نیست. در مورد بَرّ هم به همین صورت است. گاهی انسان در خانه است، اما گاهی در بیابان است و آن هم در ظُلمت شب است و صدای وُحوش و دَرندگان از هر طرف به گوشش می‌رسد که این‌ها به دنبال طُعمه می‌گردند و انسان در آن ظُلمات مقابل پای خودش را هم نمی‌بیند و اَحدی هم صدای او را نمی‌شنود.‌ این دیگر شدّت اضطرار و شدّت بیچارگی و گرفتاری و عُمق گرفتاری را نشان می‌دهد. لذا در سختی‌هایی که در زندگی برای انسان پیش می‌آید، می‌گوید که این‌قَدر گرفتار هستم که روز روشن برایم شبِ تار است. انسان از شدّت گرفتاری مانند آن انسانی که در ظُلمات دریا چشمش به جایی دید ندارد، یار و یاوری نمی‌بیند و یا در بیابان گرفتارِ قُطاع‌الطریق شده است، گرفتار تروریست‌ها شده است، گرفتار وُحوش شده است؛ اما نه چراغی وجود دارد، نه راهی بَلد است، نه می‌تواند فرار کند؛ دَرمانده شده است، دَرماندگی دارد. این را در خارج از ظُلمت هم روزگار برای انسان سیاه می‌شود. روز روشن برایش شب تار می‌شود. که به بی‌بی ما، مادر امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین)، مادر ما حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در دو مرحله نسبت داده شده است که یکی در رحلت پدرشان بود که عرضه داشتند: «اَبَتَا ! اَمَّا الدُّنْیَا ، فَبَعْدُکَ مُظْلِمَهٌ ؛ فَامَّا الآخِرَهُ ، فَبِنُورَ وَجْهَکَ مُشْرِقَهٌ[۱۵]»؛ نور زندگی من تو بودی. تو که رفتی، دنیا برایم شبِ تار شد. و هم در آن شَدائدی که بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غاصبین خلافت، ظالمین به قرآن کریم و عترت انواع مصیبت‌ها را برای حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) تدارک دیدند که در واقع هم جانباز شدند، جانباز ۱۰۰ درصد بودند و هم به داغ فرزندشان مُبتلا شدند. محسن ایشان را گرفتند. و هم امام ایشان را اسیر بُردند. در آن شرایط غُربت و مظلومیّت،

«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا     *****     صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۱۶]».

بنابراین این‌که خداوند منّان تاریکی را یاد کرده است، برای یک تصویر روشنی از آن شَدائدی است که انسان را دَرمانده می‌کند. به این حساب آورده است؛ والّا مصیبت‌های سنگین در روز روشن در میان دِژ‌های مُستحکم هم امکان دارد که روز و روزگار انسان تار بشود و انسان هیچ دیدگاهی نداشته باشد. آن جملات بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب به مولای مظلوم خودش که فرمودند: «اِشْتَمَلْتَ شِمْلَهَ اَلْجَنِینِ[۱۷]»؛ جَنین هیچ چشم‌اندازی ندارد، در ظُلمات ثَلاث راه به جایی نمی‌بَرد. «اِشْتَمَلْتَ شِمْلَهَ اَلْجَنِینِ»؛ همه‌ی دَرب‌ها را بر روی تو بَستند.

انسان در گرفتاری‌ها با تضرُّع به حق‌تعالی پَناه می‌بَرد

«قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَهً»؛ در ظُلمات بَرّ و بَحر وقتی مُبتلا و دَرمانده می‌شوند، «تَدْعُونَهُ» او را می‌خوانند. ابتدائاً «تَضَرُّعًا» هست؛ یعنی از نظر رُتبه آن «خُفْیَهً» تقدّم دارد؛ ولی از نظر ظاهر تضرّع بروز دارد، ولی دُعای سِرّی بُروز ندارد. تضرّع اظهار ضَراعت است. ضَراعت به مَعنای ذلّت است. «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا»؛ وقتی بیچاره شد او را می‌خواند، در حالی‌که آن ذلّت و آن ضَراعت و گرفتاری خودش را بُروز می‌دهد. «وَ خُفْیَهً»؛ از عُمق وجودش هم خداوند متعال را با همه‌ی وجود می‌خواند. «لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»؛ هم در «لَئِنْ» حرف «لام» تأکید آمده است؛ قطعا اگر ما نجات پیدا کنیم و خداوند متعال ما را از این ظُلمات نجات بدهد، «لَنَکُونَنَّ»، هم حرف «لام» تأکید آمده است و هم حرف «نون» تأکید آمده است؛ «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ». اکثر مُفسّرین بزرگوار فرموده‌اند: این‌که انسان در سختی‌ها خدا را می‌خواند، خودش مانند طلب آبی است که تشنه به دنبال آن می‌گردد. یعنی یکی از دلایل روشن وجودِ حق‌تعالی این عطش باطنی همه‌ی انسان‌هاست که در حال اشتغال و رفاه بُروز نمی‌کند؛ اما خودش را در حال بیچارگی نشان می‌دهد.

انسانی که غافل در تعلّقات است، موجودیّت حق‌تعالی را نمی‌بینید

وجود دارد که این عطش در وجود آدمیان هست. انسان در فطرتش طلبِ وجود می‌کند. طلب موهوم نمی‌کند. «یا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ[۱۸]»؛ این عبارت در دعای بعد از زیارت حضرت ثامن‌الحُجج (علیه الصّلاه و السّلام) هست که طالب، طالبِ موهوم نیست. تو هستی که ما تو را می‌خوانیم و به دنبال تو می‌گَردیم. حیران تو هستیم، سرگردان تو هستیم. وجود داری که این طلب در من هست. عرضه و تقاضاست، مَعقول است، مَقبول است. یکی این است که خداوند متعال وجود دارد که ما او را طلب می‌کنیم. دوّم این‌که حالت بیچارگی است که این پَرده‌ها را کنار می‌زند و موجودیّت خداوند متعال در عُمق جان ما که در سُویدا بوده است، ولی حُجُب هم حُجُب گناه، رَذائل، غفلت و حُجُب اشتغالات به وظایف نورانی که این‌ها هم حجاب هستند، وقتی دست انسان از همه‌جا کوتاه شد، آن‌جا وجودِ خداوند متعال را می‌یابد. فقر خودش را به یک غِنا وجدان می‌کند. نه این‌که بر زبان می‌آورد. «تَدْعُونَهُ» تنها دعای زبانی نیست؛ بلکه این تقاضاست، عطش است، طلب واقعی است و انسان آن طلب را هم در حالات ظاهری‌اش با ناله و سوز و گُداز و هم در حالت باطنی‌اش با آن اِنکسار و با آن اِنقطاع می‌یابد. بعد هم انسان در گرفتاری‌ها مُنقاد می‌شود، تعهّد می‌کند. بسیاری از مریض‌ها را می‌بینید که وقتی دکترها نااُمیدشان می‌کنند، نَذر می‌کنند و یا به امام رضا (علیه السلام) پَناه می‌بَرند؛ اما وقتی خوب شدند، از یاد می‌بَرند. یکی از آقایان روحانیون موجود می‌گفتند که چشم دختر ما حساسیّت فصلی داشت. وقتی فصل بهار می‌آمد، چشم او خونین می‌شد و خیلی ایذائی بود. کاری از دکترهای حاذق ساخته نشد. او را به خارج از کشور بُردیم، اما باز هم مشکل برطرف نشد. به حرم امام رضا (علیه السلام) و اَعتاب عالیّات بُردیم، ولی بازهم نتیجه نگرفتیم. تا به یک امامزاده‌ای در اطراف شهر نیشابور پَناه بُردیم و نَذر کردیم که همه‌ساله به آن‌جا قُربانی ببَریم و این فرزند خوب شد. مدّتی خوب بود، اما باز مُجدداً مُبتلا شد. نزد یکی از عُرفا مرحوم «آقای مَرندی[۱۹]» (رحمت الله علیه) رفتیم و گفتیم که چنین داستانی وجود دارد. فرمودند: حتماً به نَذرتان عمل نکرده‌اید. به یاد آوردیم که درست است و ما به نَذرمان عمل نکرده‌ایم. انسان نَسی است، انسان زود از یاد می‌بَرد که چه مشکلی داشت، چه بدبختی داشت و رَفع بدبختی هم از او ساخته نبود و خداوند متعال دادرَسی کرد، ولی بَشر فراموش می‌کند. بنابراین یکی موجودیّت حق‌تعالی است که خداوند متعال وجود دارد و انسان غافل در تعلّقات این وجود را نمی‌بیند. از نظر فکری قبول دارد، از نظر ذهنی قبول دارد، ولی از نظر وجدان قبول ندارد. لذا خودش را خدا می‌داند و ادّعای خدایی دارد. هم خودش را می‌گیرد و هم خودش را مُستقل می‌بیند. گفته بود: تا به حال هر گناهی را مُرتکب شدم، حتی دچار سردرد هم نشدم. به حضرت موسی (علیه السلام) گفت که وقتی نزد خداوند متعال می‌روی، به او بگو که هیچ جُرم و جنایتی وجود ندارد که من مُرتکب نشده باشم؛ اما هیچ باکی هم برای من وجود ندارد و زندگی بسیار خوبی هم دارم. بر حسب این نقل بعد از مناجات حضرت موسی (علیه السلام)، پروردگار متعال فرمود: چرا پَیام آن بنده‌ام را به من نگفتی؟ حضرت موسی (علیه السلام) عُذرخواهی کرد که مطلب قابل ذکری نبود. طبق نَقل خداوند متعال فرمود: به او بگو در بدبختی تو همین بَس است که تو را رها کرده‌ام. گاهی خداوند متعال انسان را رها می‌کند که انسان بیگانه‌پَرست بشود. خودش را از یاد ببَرد. آن کسی که خودش را آفریده است و هوای او را دارد، آن کسی که وجودِ واقعی هست و جُز او وجودی نیست، نِسیان و غفلت او را مورد بی‌مِهری قرار بدهد و برای همه جُز او حساب باز می‌کند. مرحوم «شیخ شوشتری[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) در یک مجلسی فرموده بودند: ایّها النّاس! همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمدند و شما را به توحید دعوت کردند؛ اما من شما را به شِرک دعوت می‌کنم. آن‌ها آمدند و گفتند که جُز خداوند متعال را به حساب نیاورید، اما من می‌گویم: برای همه حساب باز کرده‌اید، در آن حدّی که برای یک کودک حساب باز می‌کنید، برای خداوند متعال هم به همان مقدار حساب باز کنید.

اگر عنایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) نباشد، دنیا برای انسان همان ظُلمات است

«تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَهً»؛ انسانِ در حال اضطرار این تعلّقات موهون، موهون‌بودن خودش را نشان می‌دهد. همیشه به همین صورت است. ولی در آن‌جا انسان این را می‌فَهمد. از این جهت در روایات داریم کسی که مُبتلا به یک مَرض و گرفتاری هست، احتیاجش به دعا چقدر هست. و آن کسی که سالم است، استحقاقش برای دعا کمتر از آن کسی نیست که مُبتلاست. زیرا هم در آن حال اضطرار خداوند متعال است که ما را نجات می‌دهد و هم این‌جایی که در آرامش نشسته‌ایم، خداوند متعال به ما امنیّت، وجود، آرامش و همه‌چیز عنایت می‌کند. اگر ندهد تفاوتی با آن دریا و ظُلمات ندارد. همه‌چیز دست خودش است و همیشه هم او قاهر است، همیشه هم او مالک است، همیشه هم جُز او مؤثری وجود ندارد. بنابراین جنگ و غیر از جنگ ندارد، دریا و منزل ندارد، بیابان و محلّ اَمن وجود ندارد؛ همه‌جا و همه‌جا و همه‌جا «لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجودِ اِلَّا الله تبارکَ وَ تَعالی». «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ[۲۱]»؛ آن کسی که به شما امنیّت و آرامش می‌دهد، فقط خودش است. جُز او کسی به شما وجود نداده است، کسی به شما سلامتی نداده است، کسی به شما آبرو نداده است، کسی به شما علم نداده است، کسی به شما محبّت دل‌ها را اَرزانی نداشته است. او داده است و دَم‌به‌دَم هم می‌دهد. هر لحظه‌ای ندهد، شما هیچ‌چیزی ندارید. آن کسی هم که به این حقیقت دست پیدا کرده است، در هیچ‌جایی نااَمن نیست. چه در جبهه‌ی جنگ باشد.

آرامش حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در میدان جنگ

در مورد وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سروده‌اند:

«هُو البکاءُ فِی المِحرابِ لَیلاً     *****     هُو الضَحَّاک إذا اشتدَّ الضّرابُ[۲۲]»

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مَعرکه لبخند داشتند. در نهایت اقتدار و آرامش بودند و از او نورانی‌تر وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: هرگاه شرایط جنگ سخت می‌شد، «التجینا برسول‌اللَّه (صَلَّىَ اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم)[۲۳]»، ما به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه می‌بُردیم. آن داستان را هم که همگی حضور ذهن دارید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک بیابانی از قُشون‌شان کنار کشیدند که استراحتی کنند، گَشتی دشمن دید که عجب شکاری است! آن کسی که این همه سرمایه‌گذاری کردند تا کارش را تمام کنند، در این‌جا خوابیده است و شمشیر هم در دست من است. بالای سر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و شمشیرش را بلند کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چشم‌شان را باز کردند. تا دید که ایشان چشم‌شان را باز کرده‌اند، نام مبارک ایشان را بُردند و گفت: کیست که تو را از دست من نجات بدهد؟ در نهایت آرامش و شجاعت فرمودند: الله! آن هم پای خود را جلو و عقب می‌کرد تا یک استقرار و استحکامی پیدا کند تا ضربه را مُحکم بزند، پای او لیز خورد و اُفتاد و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاستند و شمشیر را در دست خودشان گرفتند و فرمودند: حالا چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ او هم عَرض کرد: کَرَم شما. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اَسماءالله بودند، اسم اعظم بودند. کَرَم ایشان کَرَم خداوند متعال بود و کَرَم نیز کردند و او را نکُشتند.

پروردگار عالَم نجات‌دهنده‌ی انسان از تمام کَرب‌هاست

«تَضَرُّعًا وَ خُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ»؛ بگو الله است که شما را از این ظُلمات و از هر کَربی نجات می‌دهد. غَم و اَندوه شدید، کَرب گفته می‌شود. «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلام»؛ مَظهر غَم‌زُدایی پروردگار متعال مولای ما حضرت اباالفضل العبّاس (سلام الله علیه) هستند. «قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هنگام وداع به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و اهل حَرم فرمودند: شیطان صبر شما را از شما نگیرد. «اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ»؛ خداوند متعال شما را از غَم‌های زیاد نجات بدهد. «ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ»؛ ولی بَشر فراموش‌کار، نَمک‌نشناس و موجود چَموشی است؛ «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا[۲۴]». بنابراین یکی مسأله‌ی «تَدْعُونَهُ» است که اتّصال به خداوند متعال و درخواست از خداوند متعال چند مرحله دارد. یکی این است که انسان خداوند متعال را موجود می‌یابد. مسأله‌ی دوّم این است که خداوند متعال را عالِم می‌یابد و می‌داند که خداوند متعال حال او را می‌داند. اگر موجودیّت خداوند متعال را هم قبول داشته باشد، ولی علم او را به بیچارگی خودش نداند، این سازگاری ندارد. مسأله‌ی سوّم این است که قدرت او را قبول دارد. خداوند متعال را با علم می‌یابد، خداوند متعال را با قدرت می‌یابد. اگر انسان موجودیّت کسی را یافت، در گرفتاری می‌داند که او عاجز است و نمی‌تواند مشکل من را برطرف کند و هرگز به یک موجودات ناتون و عاجز پَناه نمی‌بَرد. پس می‌داند که هم او هست، هم او قدرت مُطلقه دارد و هم علم دارد. نکته‌ی چهارم هم این است که می‌داند هم موجود است، هم مُقتدر است، هم عالِم است و هم گِره‌گُشای هرکسی است که گِره به کارش اُفتاده است. یعنی جود و رأفت او را هم می‌یابد. خداوند متعال را با چهار صفت که اوّل وجود دارد، وجود است، موجود است، دوّم مُقتدر است، سوّم عالِم است و چهارم غیاث است و غوث است و حَلّال مشکلات است؛ «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ[۲۵]». پنجم هم این است که انسان در هنگام گرفتاری و بیچارگی تن به هر تَعهُدی می‌دهد. انسان در حال حاضر، حاضر نیست تا در برابر بزرگی یک بزرگی حاضر بشود با او عَهد طاعت و عَهد بندگی داشته باشد؛ اما وقتی بیچاره می‌شود، آن فقر و نیاز انسان را مُلجأ می‌کند تا عَهدی با او داشته باشد، قراری با او بگذارد و چون انسان چیزی ندارد که به آن قدرت مُطلق و به آن دارای مُطلق بدهد، قول می‌دهد که من قَدر تو را خواهم دانست، من سپاس تو را به‌ جای خواهم آورد. این هم یک نکته‌ای در مورد تَعهُد انسان است. اما نکته‌ی آخر «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۲۶]» است. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ[۲۷]»؛ همین بَشر که آن خطر را با آن شدّت یافت و دست نجات‌بَخش خداوند متعال را هم با همین وجودش وِجدان کرد، وقتی به رفاه می‌رسد، بی‌وِجدان می‌شود.‌ انگار که آن مشکل را نداشته است، انگار که خداوند متعال آن مهربانی و آن کَرَم را در مورد او اِعمال نکرده است.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیات ۶۳ و ۶۴٫

[۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫

«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ۚ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».

[۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۲٫

«ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۚ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ».

[۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۹۳.

[۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۲٫

[۷] همان.

[۸] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۱٫

«سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».

[۱۰] جعفر بن محمد(منسوب)، مصباح‌الشریعه، ۱۴۰۰، ص ۱۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزه، ۱۴۰۵ ق، ج ۴،‌ ص ۱۰۲؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ ق، ج ۱، ص ۹۱، ج ۹، ص ۴۶۰ و ج ۳۰، ص ۷۲۱. / جاحظ، مطلوب کل طالب، ۱۳۷۴ ش، ص ۷۱؛ تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۴۱۰ ق، ص ۵۸۸؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ‌۱۳۷۶ ش، ص ۴۳۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲۰، ص ۲۹۲ (ابن ابی الحدید این حدیث را در حکمت‌های منسوب به امام علی(علیه السلام) نقل کرده است).

[۱۱] سوره مبارکه روم، آیه ۲۷٫

«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».

[۱۲] سوره مبارکه سبأ، آیه ۳٫

«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَهُ ۖ قُلْ بَلَىٰ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ ۖ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ وَ لَا أَصْغَرُ مِنْ ذَٰلِکَ وَ لَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».

[۱۳] سوره مبارکه فتح، آیه ۲٫

«لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا».

[۱۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳٫

«ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ۚ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا».

[۱۵] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۱۳٫

[۱۶] نهج‌ البلاغه (صبحی الصالح)، خطبه ۲۳۵؛  مصیبت بزرگ رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). / مفاتیح الجنان، اعمال ماه صفر.

«امیر‏المؤمنین (علیه السلام) در زمان شهادت پیامبر چنین می‌فرماید: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَکَ، وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت  و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت‌دیدگان را تسلّی‌دهنده است (یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ‌ها اهمیتی ندارد)، از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به‌خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده‌ای و از بی‌تا‌بی نهی نکرده‌ای آن‌قدر گریه می‌کردم که اشکهایم تمام شود. این درد جانکاه همیشه در من می‌ماند و حزن و اندوهم دائمی می‌شد که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است».

«در ادامه به اشعاری که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در سوگ پدرشان قرائت کردند، اشاره می‌‌کنیم: از انس‌بن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام به‌سوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود:

یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ

مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ   أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا    صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

شیخ یوسف شامى در کتاب «درّ العظیم» نقل کرده که فاطمه زهراء (سلام الله علیها) این اشعار را در مرثیه پدر فرمود:

قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى     إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا              صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ      لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ  أَتَّقِی        ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا

فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا               شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی    وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».

[۱۷] المناقب، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.

«وَ لَمَّا اِنْصَرَفَتْ مِنْ عِنْدِ أَبِی بَکْرٍ أَقْبَلَتْ عَلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَتْ: لَهُ یَا اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ اِشْتَمَلْتَ شِمْلَهَ اَلْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ اَلظَّنِینِ نَقَضْتَ قَادِمَهَ اَلْأَجْدَلِ فَخَانَتْکَ رِیشُ اَلْأَعْزَلِ هَذَا اِبْنُ أَبِی قُحَافَهَ قَدِ اِبْتَزَّنِی نُحَیْلَهَ أَبِی وَ بُلَیْغَهَ اِبْنِی وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَجْهَدَ فِی ظُلاَمَتِیَ وَ أَلَدَّ فِی خِصَامِی حَتَّى مَنَعَتْنِی اَلْقَیْلَهُ نَصْرَهَا وَ اَلْمُهَاجِرَهُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ اَلْجَمَاعَهُ دُونِی طَرْفَهَا فَلاَ مَانِعَ وَ لاَ دَافِعَ خَرَجْتُ وَ اَللَّهِ کَاظِمَهً وَ عُدْتُ رَاغِمَهً وَ لاَ خِیَارَ لِی لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ ذِلَّتِی وَ تُوُفِّیتُ دُونَ مَنِیَّتِی عَذِیرِی وَ اَللَّهِ فِیکَ حَامِیاً وَ مِنْکَ دَاعِیاً وَیْلاَهْ فِی کُلِّ شَارِقٍ وَیْلاَهْ مَاتَ اَلْعَمَدُ وَ وَهَنَ اَلْعَضُدُ شَکْوَایَ إِلَى رَبِّی وَ عَدْوَایَ إِلَى أَبِی اَللَّهُمَّ أَنْتَ أَشَدُّ قُوَّهً فَأَجَابَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ لاَ وَیْلٌ لَکِ بَلِ اَلْوَیْلُ لِشَانِئِکِ نَهْنِهِی عَنْ وَجْدِکِ یَا بِنْتَ اَلصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ اَلنُّبُوَّهِ فَوَ اَللَّهِ وَ مَا وَنَیْتُ فِی دِینِی وَ لاَ أَخْطَأْتُ مَقْدُورِی فَإِنْ کُنْتِ تُرِیدِینَ اَلْبُلْغَهَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ وَ کَفِیلُکِ مَأْمُونٌ وَ مَا أُعِدَّ لَکِ خَیْرٌ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ فاَحْتَسِبِی فَقَالَتْ حَسْبِیَ اَللَّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ».

[۱۸] مفاتیح الجنان، دعاى بعد از زیارت حضرت رضا علیه‏السلام.

«لا تُحْمَدُ یا سَیِّدى إِلاّ بِتَوْفِیقٍ مِنْکَ یَقْتَضى حَمْداً لا تُشْکَرُ عَلى أَصْغَرِ مِنَّهٍ إِلاّ اسْتَوْجَبْتَ بِها شُکْراً فَمَتى تُحْصى نَعْماءُکَ یا إِلهى وَ تُجازى آلاءُکَ یا مَوْلاىَ وَ تُکافَئُ صَنایِعُکَ یا سَیِّدى وَ مِنْ نِعَمِکَ تَحْمَدُ الحامِدُونَ وَ مِنْ شُکْرِکَ تَشْکُرُ الشَّاکِرُونَ وَ أَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنوبِ فى عَفْوِکَ وَ النَّاشرُِ عَلَى الْخاطِئینَ جَناحَ سِتْرِکَ وَ أَنْتَ الْکاشِفُ لِلضُّرِّ بِیَدِکَ فَکَمْ مِنْ سَیِّئَهٍ أَخْفاها حِلْمُکَ حَتّى دَخِلَتْ وَ حَسَنَهٍ ضَاعَفَها فَضْلُکَ حَتّى عَظُمَتْ عَلَیْها مُجازاتُکَ. یا مَعْروفَ الْعارِفینَ، یا مَعْبُودَ الْعابِدینَ، یا مَشْکُورَ الشَّاکِرینَ، یا جَلیسَ الذَّاکِرینَ، یا مَحْمودَ مَنْ حَمِدَهُ، یا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ، یا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ، یا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ، یا غَوْثَ مَنْ أَرادَهُ، یا مَقْصُودَ مَنْ أَنابَ إِلَیْهِ».

[۱۹] آیت الله میرزا علی اکبر مرندی در سال ۱۳۱۴ هـ . ق. در خانواده‌ای بسیار متدین و متقی، در شهرستان مرند چشم به جهان گشود. پدرش، ملاعلی مقدس از علمای وارسته و برجسته آذربایجان بود و به صدق و صفا و علم و تقوا، معروف بود و به خاطر تقدّس زیادی که در رعایت امور شرعی و حقوق مردم، حتی در مسائل بسیار جزئی داشت، به «مقدس» شهرت یافته بود. مردم با احترام و تجلیل به این بزرگوار می‌نگریستند و برای رفع مشکلات مادی و معنوی خود، به ایشان مراجعه می‌کردند و از او رهنمود می‌طلبیدند. وی حدود سال ۱۳۲۰ هـ . ق. رحلت کرد؛ ولی از خود یادگاری بس ارزنده به جا گذاشت که مورد نظر پروردگار قرار گرفت. این یادگار کسی جز حضرت آیت الله آقا میرزا علی اکبر مرندی نبود.  آقا میرزا علی اکبر مرندی آموزش‌های اولیه را در محضر پدرش سپری کرد، امّا دیری نپایید که از نعمت وجود ایشان محروم شد. او ۶ ساله بود که خبر غرق شدن پدرش در خزینه حمام، قلبش را جریحه‌دار ساخت. او پس از رحلت پدر، دروس مرسوم آن عصر را نزد آقا شیخ محمد حسین رفیعیان و حاج شیخ باقر مجتهدی مرندی، به بهترین وجه آموخت و برای ادامه تحصیلات و طی مراحل عالی حوزوی، به حوزه علمیه تبریز عزیمت کرد و با جدّیت و پشتکار تمام و علاقه وصف ناپذیر، به کسب علم پرداخت و محضر علمای نامی آن عصر را درک کرد؛ از جمله آیت الله العظمی حاج میرزا ابوالحسن انگجی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ . ق) که آیت الله مرندی عمده تحصیلاتشان در تبریز محضر ایشان بود.  «چند روز بعد از عید نوروز بود، در کنار آقا نشسته بودم، هیچ حال نداشتند. به من فرمود: جواد! من سه چهار روز میهمان شما هستم!» آقا ترسشان خیلی زیاد بود. ترس از خدا، همیشه در تفکر بودند؛ دائماً در حال ذکر بودند. اواخر عمرشان این دعا و ذکر جلوه بیشتری پیدا کرده بود. اکثراً ذکرشان کلمه طیبه «لا اله الا الله» بود. امّا این اواخر متوجه شدم که آهسته ذکرهایی می‌گویند. من شبانه روز در محضرشان بودم. دیدم آقا استغفار می‌کنند. یک روز دیدم آرام زمزمه می‌کند: «ظلمت نفسی فاغفرلی!» این حالات ادامه داشت تا این که در ساعت ۳ بامداد روز سه شنبه نهم فروردین ماه ۱۳۷۳ (که همیشه در آن موقع برای نماز شب بر می‌خاست) روح بلندش از عالم ناسوت به عالم ملکوت برخاست و برای همیشه این عالم خاکی را ترک گفت و به لقاء الله رسید.

[۲۰] شیخ محمدتقی شوشتری، (۱۳۲۰-۱۴۱۵ق) معروف به علامه شوشتری و علامه تُستَری از رجالیان شیعه در قرن چهاردهم شمسی است. شوشتری در حوزه‌های علمیه ایران، نجف و کربلا تحصیل کرد. وی در مخالفت با کشف حجاب به عتبات مهاجرت کرد و پس از سپری شدن حکومت رضاشاه به شوشتر بازگشت و به تدریس و تحقیق مشغول شد. او کتابخانه شخصی خود را وقف آستان قدس رضوی کرد. قاموس الرجال، قضاء امیرالمومنین، بهج‌الصباغه، الاخبار الدخیله و رساله فی تواریخ النبی و الآل از او بر جای مانده است. شوشتری در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۷۴ش برابر با ۱۹ ذی‌الحجه ۱۴۱۵ق درگذشت و دو روز بعد در ۳۱ اردیبهشت در شوشتر و در کنار بقعه سید محمد گلابی به‌خاک سپرده شد. منزل شخصی او وقف کتابخانه آستان قدس رضوی است، شیخ شوشتری در این وقف اشاره می‌کند که کتاب‌ها از منزل شخصی من نباید خارج شوند، به همین دلیل، آستان قدس رضوی بخشی از منزل شخصی شیخ شوشتری را به کتابخانه آستان قدس رضوی تبدیل کرده است.  آثار او در این کتابخانه و لوازم شخصیش در اتاق شخصیش به همان صورت نگهداری می‌شود. همه ساله هفتم محرم، هیأت‌های عزاداری ضمن عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) به سمت مرقد او روانه می‌شوند.

[۲۱] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».

[۲۲] خصائص الشیعه، صفحه ۴۵۰٫

«بِآلِ مُحمّد عُرفِ الصّوابُ *** وَفی أبیاتِهم نَزَلِ الکتابُ

وهُم حُججُ الإله عَلی البَرایا *** بِهم وَبجَدّهم لایسترابُ

وَلاسیما أبو حَسنٍ عَلی *** لَهُ فِی الحَرب مَرتبهٌ تُهابُ

طَعامُ سُیوفِه مُهج الأَعادِی *** وَفَیضُ دَمِ الرّقاب له شَرابُ

وَضَربتهُ کبیعتِهِ بِخُمٍّ *** مَعاقدُها مِن القَوم الرّقابُ

عَلی الدُّرّ والذّهب المُصفّی *** وباقی الناسِ کلُّهم تُرابُ

هُو البکاءُ فِی المِحرابِ لَیلاً *** هُو الضَحَّاک إذا اشتدَّ الضّرابُ

هُوَ النَبأ العَظیم وَفُلک نُوحٍ *** وَبابُ اللّه وَانقطع الخِطابُ».

[۲۳] غرایب ۹.

«و فی حدیثه ( علیه السلام ) : کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ . و معنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو و اشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) بنفسه فینزل الله علیهم النصر به و یأمنون مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله إذا احمر البأس کنایه عن اشتداد الأمر و قد قیل فی ذلک أقوال أحسنها أنه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) و قد رأى مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن الآن حمی الوطیس فالوطیس مستوقد النار فشبه رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها . انقضى هذا الفصل و رجعنا إلى سنن الغرض الأول فی هذا الباب».

[۲۴] سوره مبارکه معارج، آیه ۲۰٫

[۲۵] مفاتیح الجنان، دعای «یا من تحل» برای ایمنی از دشمن و بلا و فقر و پریشانی.

«یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلىٰ رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبابُ، وَ جَرىٰ بِقُدْرَتِکَ الْقَضاءُ، وَ مَضَتْ عَلىٰ إِرادَتِکَ الْأَشْیاءُ، فَهِىَ بِمَشِیئَتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ، وَ بِإِرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ، أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمَّاتِ، لَایَنْدَفِعُ مِنْها إِلّا ما دَفَعْتَ، وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْها إِلّا ما کَشَفْتَ، وَ قَدْ نَزَلَ بِى یَا رَبِّ ما قَدْ تَکَأَّدَنِى ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِى ما قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ، وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَىَّ، وَ بِسُلْطانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَىَّ، فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَ لَا صارِفَ لِما وَ جَّهْتَ، وَ لَا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَ لَا مُیَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَ لَا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِى یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ؛ وَ اکْسِرْ عَنِّى سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَ أَنِلْنِى حُسْنَ النَّظَرِ فِیما شَکَوْتُ، وَ أَذِقْنِى حَلاوَهَ الصُّنْعِ فِیما سَأَلْتُ، وَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِى مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَ حِیّاً ، وَ لَا تَشْغَلْنِى بِالاهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ، فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِى یَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَىَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقادِرُ عَلىٰ کَشْفِ ما مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ ما وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِى ذٰلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَ ذَا الْمَنِّ الْکَرِیمِ، فَأَنْتَ قادِرٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ».

[۲۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲٫

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».

[۲۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۵٫

«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».