اخلاق در قرآن ۱۹۱ ـ ایراد شده در تاریخ ۲۹ مهر ۱۴۰۲

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

در توفّی انسان هیچ‌چیزی از او در عالَم باقی نمی‌ماند

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ[۲]»؛ در ادامه‌ی آیات توحیدی که پروردگار عالَم در آیه‌ی قبلی هم حضور همه‌ی موجودات را در خَزائن که صفحه‌ی علم خداوند متعال است، نَشئات عالَم وجود است که این نَشئات پایینی همگی تنزّل‌یافته‌ی نَشئات بالا هستند و یا تجلیّات مراحل بالا هستند و بر اساس این‌که همه‌چیز نزد خودش هست، بنابراین هیچ‌چیزی از او غایب نیست. علاوه بر این‌که ذاتّ مقدّس خداوند متعال لایتناهی است، «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۳]»، که ذاتِ لایتناهی است، مُحیط است و همه‌ی موجودات مَقهور او هستند. علاوه بر این هر موجودی را که خداوند متعال‌ خَلق می‌کند، خودِ آن مَخلوق عینِ علم الهی است، صفحه‌ی علم خداوند متعال است. بعد هم موضوع را جُزئی‌تر کرده‌اند تا ما مقداری شُعورمان بالا برود. اُفتادن برگی از درخت یا رویش حَبّه‌ای در زمین و این موارد را گوشزد کرده‌اند تا ما حَواسمان جمع باشد که کارهای ما در مَنظر اوست، در مَحضر اوست و ریز و درشت کارهای ما معلومِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. در ادامه‌اش می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ خودش را مُعرّفی می‌کند. عظمتش را، قدرتش را، این‌که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ[۴]»، اَسماء الهی بیکار نیستند و تَدبیر عالَم عَلی‌الدّوام با اَسماء اوست. «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ»؛ آن‌چنان کسی است که شب شما را توفّی می‌کند. این‌که توفّی می‌کند، یعنی آنچه شما هستید، هیچ‌چیزی جای نمی‌گذارد. همه را اَخذ می‌کند. همیشه همه‌ی موجودات هم عَطای خداوند متعال هستند و هم اَخذ الهی هستند. ولی وقتی انسان در یک مرحله‌ای هست، خداوند متعال حقیقت وجودی را از آن مرحله می‌گیرد و رابطه‌اش را با آن نَشئه یا قطع می‌کند و یا کم می‌کند و به مرحله‌ی بالاتر می‌بَرد و از او چیزی در این مرحله‌ی پایین جای نمی‌ماند، این به معنای توفّی است. وفای دین هم به همین صورت است، وفای به عَهد هم به همین صورت است، وفای در رفاقت هم به همین صورت است. کسی که در حقّ کسی کوتاهی نمی‌کند. خداوند متعال عَلی الاطلاق وَفی هست و هیچ رفیقی هم وفای خداوند متعال را ندارد. لذا استاد وَفی آن استادی است که در درس، در فکر، در مطالعه، در تنظیم، در آمادگی برای بحث، در یاد گرفتن و یاد دادن هیچ‌چیزی کم نمی‌گذارد. کاسب هم در کَسب خودش برای مُشتری‌هایش هیچ‌گاه از حقّ مُشتری‌هایش کم نمی‌گذارد. رفیق هم در مورد رفیق خودش از آنچه لازمه‌ی رفاقت است، هیچ‌گاه کوتاهی نمی‌کند. این‌ها وفا هستند و خداوند متعال از این کلمه در این آیات شاید برای ما هم یک جَولان ذهنی پیش بیاورد. همین‌گونه که پروردگار متعال در حقّ هیچ موجودی کم نمی‌گذارد و در اِحضار ما، در اَخذ ما، در قَبض ما آنچه من هستم، چیزی از حقیقت نَفسی من را در این‌جا جای نمی‌گذارد.

خداوند متعال حقیقت انسان را توفّی خواهد کرد

«یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ»؛ وقتی شب می‌شود و انسان می‌خوابد، خداوند منّان در عالَم خواب که بدن ما با لوازم این‌جایی در این‌جاست. اما آن نَفخه‌ای که بارقه‌ی حقّ بوده است و انسان به آن آدم شده است، «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ[۵]»، تا وقتی «سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ[۶]» و یا «صَلْصَالٍ[۷]» بود، مسأله‌ی مَسجود بودنِ آدمیّت نبود. اما وقتی خداوند متعال از آن بارقه که دَمش گرم که خداوند متعال عَجب دَمی دارد؛ تا آن دَم از روح خودش آمد، از یک نَشئه‌ی دیگر و از یک عوالِم بالایی وجودِ این عالَم را به وجود بارقه‌ی خودش مُشرّف کرد، آن‌جا فرمود: «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ». انسان هنگام خواب آن‌ چیزی نیست که مَسجود مَلائکه بشود. آن نیست که دَم و نَفخه‌ی الهی در او جلوه داشته باشد. آن چیزی که باقی مانده است، همان چیزی است که حیوانات نیز آن را دارند. نَفس می‌کشد، ضربان قلب دارد، جریان خون دارد که این‌ها را همه‌ی موجودات دیگر هم دارند. ولی آن حقیقتی که باید با آن حقیقت آدم بشود، خداوند متعال آن را توفّی می‌کند.

انسان باید سرمایه‌ی شب خود را در روز استفاده کند

«وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ ابتدا توفّی باللَیل را مُعرّفی می‌کند و بعد «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ» را بیان می‌فرماید. گویا عالَم شب در روز شدنِ روزِ ما و در روزگار شدنِ روزِ ما باید تأثیر داشته باشد. احتمالاً این تقدّم نباید فقط تقدّم لَفظی باشد. خداوند متعال قبلاً شما را بالا می‌بَرد، در آن‌جا تَغذیه می‌شوید، در آن‌جا تَطهیر می‌شوید، در آن‌جا بدون حجاب از عوالِم بالا نور می‌گیرید و سپس به این‌ عالَم می‌آیید و منشأ برکات و حرکات می‌شوید. کما این‌که در آیات مبارکات سوره‌ی مبارکه‌ی مُزمّل هم حضرت حقّ (جَلّ و عَلا) می‌فرماید: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا *أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا * إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا * إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا * إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا[۸]»؛ این ارتباط عَبد و مولا در عالَم شب موجب این می‌شود که روزش روشن باشد، روزش نور داشته باشد. «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ او که شب شما را توفّی می‌کند، در طول روز آنچه کَسب می‌کنید، «جارِحَ» در برابر «جانِحَ» است، کارهای بدنی و اکتسابات جارِحه‌ای را جَرح می‌گویند. «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ مشخّص می‌شود که روز بازار است و انسان باید در روز کاسبی کند. کَرده‌های روزش، گفته‌های روزش، حاصل فکر و میل و انگیزه و کارش همگی کاسبی هستند. «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ شما در شب سرمایه گرفته‌اید تا به این بازار بیایید و کَسب داشته باشید و بر خودتان بیفزایید.

اَجل مُسمّی همان اَجل مَحتومی است که یک‌باره به سُراغ انسان می‌آید

«ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ»؛ هم اِماته بَعث دارد و هم اِنامه بَعث دارد. بَعث هم بَعث بعدالمُوت است و هم بعثِ بعدَالنّوم است. در این‌جا هم دقیقاً تَعبیر بَعث را به کار بُرده‌اند. «ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى»؛ این اَجل یک اَجلِ به تَعبیر معروف اَجل مَشروط است، اَجل مُعلّق است و یک اَجل مُسمّی است. هر لحظه امکان مرگ ما وجود دارد. ولی خداوند متعال با وجود این‌که قادر است و در چَنگ او هستیم، بنا بر دلایلی این اَجل را به تأخیر می‌اندازد تا آن پایانی که دیگر بعد از آن نباید در این‌جا باشیم، آن پایان را «أَجَلٌ مُسَمًّى» می‌گویند. شاید خدمت شما عرض کرده باشم که مرحوم آقای «بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) برای تسلیت به مرحوم «آیت الله انصاری شیرازی[۹]» (رفع الله مقامهما و رزقنا الله شفاعتهما) که ایشان دختر جوانی را از دست داده بودند و مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم برای عیادت به آن‌جا رفته بودند. ایشان به این معنا لب‌های مبارک‌شان نورافشانی کرد که انسان یک‌مرتبه نمی‌میرد. مرگ «تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ[۱۰]» است. مرگ که نیستی نیست، مرگ انتقال از یک نَشئه به نَشئه‌ی جدید است. و ما دائماً در حال تجربه‌ی این مرگ هستیم.‌ مُنتها اَجل مُسمّی نیست. «مِن حَرمٍ إلی حَرم»، «مِن درجهٍ إلی درجه» و یا مَعاذالله «مِن دَرَکٍ إلی دَرَک»، مُدام انتقال‌ها حاصل می‌شود تا جایی که دیگر حرکت‌مان به پایان رسیده است و دیگر خداوند متعال زمینه‌ای برای تحرّک جدید برایمان نمی‌بیند. آن اَجل مَحتوم و یا اَجل نهایی و یا اَجل مُسمّی می‌شود؛ «ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى».

مَعاد همان رُجوع انسان است

«ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»؛ باز این نکته‌ی فراگیر و قابل توجّه فراموش‌شدنی نیست. باید یادمان باشد که بعد از اَجل مُسمّی ما به لِقاءالله نائل می‌شویم. «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى[۱۱]» ؛ «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى[۱۲]» ؛ «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۱۳]»؛ رُجوع برگشت است. مُشخّص می‌شود که ما از خَزائن الهی یا در عالَم زر و عالَم فطرت و یا هرچه به آن می‌گوییم که نمی‌فَهمیم و فقط لَفظ می‌گوییم، با یک حضوری در نزد خداوند متعال، در یک وِعائی، در یک نَشئه‌ای و در یک مرتبه‌ای داشته‌ایم. این شعر که گفته است: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک[۱۴]»، خُلاصه‌اش یعنی که ما این‌جایی نیستیم و به این‌جا آمده‌ایم. چون این‌جایی نیستیم و از یک‌جایی به این‌جا آمده‌ایم، وقتی این‌جا ماندن ما تمام می‌شود و بازمی‌گردیم، این تَعبیر صحیحی است؛ ولی اگر جایی نبودیم و در حال رفتن به آن‌جا هستیم، این رُجوع نیست. رُجوع بازگشت است و این یک حقیقتی است که ما در یک‌ جای دیگری بوده‌ایم و هرکسی در هرجایی بوده است، به آن‌جا بازمی‌گردد و چون دَرجات وجود متفاوت هستند، همه به یک‌جا بازنمی‌گردند. هرکسی به نَشئه‌ی خودش عُود می‌کند. مَعاد هم همان عُود و رُجوع است.

همواره مَعیّت ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) همراه ماست

«ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»؛ ولی پَرده‌ها کنار می‌رود. «ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ وقتی رُجوع کردید، به آن جای اوّلی بازگشتید، به آن نَشئه‌ای که از آن‌جا آمده بودید، آمده بودید تا بار خودتان را ببندید، آمده بودید که صفات الهی را مُتّصف بشوید، یا این‌گونه نبودید و وجودات ناری بودید و آمده بودید که سِیر در مسیر شَقاوت، سِیر نزولی و سقوط را به پایان برسانید. بالاخره یا به رحمت الهی بازمی‌گردید و یا به عذاب الهی بازمی‌گردید. ولی به صورت کُلّی فرموده است: «ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ خداوند متعال در آن‌جا اِنباء می‌کند. حال چگونه اِنباء می‌کند؟ همین‌که «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ[۱۵]»، در وجود خودت است. سرگرمی‌ها اجازه نمی‌داد که نه باغ‌های بهشتی را ببینی و نه این‌که اگر خودت باغ بهشت هستی. «أنَا مَدینَهُ الحِکمَهِ وهِیَ الجَنَّهُ، وأنتَ یا عَلِیُّ بابُها[۱۶]» ؛ «فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ»؛ نفرموده است: «فِی رَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ»، بلکه فرموده است: «فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ»؛ حالا این خودِ بهشت شده است، بهشتی شده است و ذخائر بهشتی‌اش بدون پَرده آن مُجاورت با انبیاء و رفاقت با خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرموده است: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا[۱۷]»؛ این رفاقت برای آن‌جا نیست و در این‌جا نیز وجود دارد. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ[۱۸]»؛ این رفاقت و این مَعیّت در این‌جا بوده است. ولی با این‌که قرآن کریم هم در این آیه‌ی کریمه و هم در آیه‌ی کریمه‌ی «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ[۱۹]» که این برای آن زمان نیست؛ برای همیشه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» وجود دارد. و یا این آیتین سوره‌ی مبارکه‌ی توبه که می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ[۲۰]»؛ این در مَحضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بودن، در مَشهد حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) بودن عینِ حضور ما در مَحضر خداست که امکان ندارد جای ما باشید و مَعیّت قیمومیّه و سایر مَعیّت‌های خداوند متعال با ما نباشد، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هم اَسماء الهی و اسم اعظم او و تجلّی اعظم هستند و مُحیط هستند و همواره با ما هستند. و آن‌هایی که در خطّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، در همین‌جا هم رفیق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، رفیق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. آن‌ها رِفق‌شان بسیار رِفق کریمانه‌ای است؛ ولی این‌جا سرگرمی‌ها نمی گذارد، حجاب‌ها نمی‌گذارد و این حجاب‌ها با مرگ کنار می‌رود. «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ»؛ وقتی کنار رفت، هرکسی هرچه هست، خودش را به حقیقتش می‌بیند و این اِنباء الهی است. علاوه بر این‌که طُرُق دیگری هم حکمت الهی اقتضاء کرده است که هم پرونده‌هایمان در مَحضر حضرات ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) باشد؛ «إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ[۲۱]». یا مَلائکه در آن‌جا اِنباء می‌کنند، مُحاکمه می‌کنند، مؤاخده می‌کنند. ما در مَعرض سؤال قرار می‌گیریم و همه‌ی آن‌چه که در مقام اندیشه، در مقام انگیزه، در مقام احساس و تمایُلات، در مقام اعمال جوارحی و جوانحی هستیم، همه را خداوند متعال «یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» می‌کند.

پروردگار متعال در توفّی انسان همه‌ی حقیقتِ او را می‌گیرد

بعضی از مُفسّرین بزرگوار چند نکته را در این آیه‌ی کریمه مورد بحث و توجّه قرار داده‌اند. یکی در مورد عبارت «هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ» است. این تعبیر لَیل ناظر به غَلبه‌ی حالت است که معمولاً انسان‌ها شب می‌خوابند. وگرنه در آیه‌‌ی دیگر اطلاق دارد که فرموده است: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا[۲۲]»؛ در آن‌جا دیگر لَیل وجود ندارد. مُطلقا فرموده است: هرکسی در مَنام خود میهمان خداوند متعال است. خوشا به حال بعضی‌ها که «حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ[۲۳]» هستند. ما که بیدار هستیم، او خواب است و خواب آن‌ها چه خوابی است! ولی در این‌جا مسأله‌ی لَیل را که فرموده است، ناظر به غالب است. «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ خداوند متعال که قدرت خودش را در توفّی شما به رُخ شما می‌کِشد، حالا می‌‌خواهد عِلمش را به شما بگوید و فلسفه‌ی خلقت ما هم رسیدن به این دو حقیقت است. «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۲۴]»؛ همه‌ی عوالِم، نه تنها زمین و ستارگان و دریاها و مُحیط خودشان، بلکه می‌فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ»؛ خداوند متعال مجموعه‌ی عالَم امکان را آفریده است و همین‌گونه که قدرت خداوند متعال لایتناهی است، آفرینش او نیز لایتناهی است. خداوند متعال این دریای بیکَران عالَم آفرینش را آفریده است و مَخلوق خودش را هم رها نکرده است. «یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ»؛ چرا؟ برای این‌که شما عالِم بشوید. شما مقصد بودید. ولی منظور شما که این کالبُد ظاهری است، نمی‌باشد. منظور شمایی هستید که می‌توانید مَظهر بشوید. «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ ابتدا با قدرت خداوند متعال آشنا بشوید و سپس با علم او آشنا بشوید. خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه هم ابتدا ظهور قدرتش را بیان کرده است که اگر ما اندکی توجّه داشته باشیم، خواب قدرت‌نمایی حق‌تعالی است. «وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ[۲۵]»؛ این از آیات و نشانه‌هاست، از اقتدار حق‌تعالی است. در آزمایشگاه‌ها جهات مختلفی که بدن ما دارد و تحت تأثیر جان ما هست، خیلی از چیزها را فَهمیده‌اند، آسیب‌ها را فَهمیده‌اند، ضرورت‌ها را فَهمیده‌اند؛ ولی نسبت به خواب هیچ دسترسی‌ وجود ندارد. خواب از عَجایب عالَم است. پروردگار متعال می خواهد این را به عنوان مظهر قدرت خود مُعرّفی کند و به ما درس توحید و خداشناسی بدهد. «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ»؛ ابتدا قدرت توفّی خداوند متعال است. با وجود این‌که شما در این‌جا هستید، بدن‌تان در همین‌جاست، همسر و فرزندان‌تان نیز برای شما گریه نمی‌کنند، یعنی شما این‌جا نیستید. خداوند متعال هیچ‌چیزی از شما را در این‌جا جای نگذاشته است. خداوند متعال حقیقت شما را با همه‌ی دارایی‌تان گرفت. این چه قدرتی است که هر شب خداوند متعال ما را نزد خودش می‌بَرد و در شب ما را از این عالَم به عالَم دیگر منتقل می‌کند.

تمام اعمال انسان در دنیا کَسب اوست

حال علم خودش را مُعرّفی می‌کند. علم قدرت خداوند متعال که عینِ ذاتِ اوست، در مرحله‌ی مَقدوراتِ به اصطلاح خلقتی و معلومِ اَفعالی و مَقدور اَفعالی هم خداوند متعال ما را در این کلاس تربیت می‌نماید. قدرت خداوند متعال را دیدید که شما را شب‌ها توفّی می‌کند؟ «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ هم مسأله‌ی توجّه به این نکته که کَرده‌های ما کاسبی ماست. این‌گونه نیست که همین‌گونه باشد؛ بلکه ما هر کاری می‌کنیم، کَسب ماست. اگر سود است، خوشا به حالمان؛ اگر مُعاملات غَبنی هست آن هم برای من که غَبن فاحش هم می‌باشد، باید مُقِیلَ الْعَثَرَات‏ با کَرَم خودش اِقاله کند و آن مُعاملات بد گذشته‌ی ما را امضاء نکند و ما را با آن خسارت‌هایی که کرده‌ایم، مؤاخذه نکند. «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ آن‌جا قدرت خداوند متعال بر توفّی که بنا بر یک حکمتی است که مُقدّمه‌ی این کاسبی روز هست، باز دوباره قدرت خودش را به رُخ ما می‌کِشد؛ «ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى». ابتدا فرمود که توفّی می‌کند، در وسط یک جمله‌ی مُعترضه آورده است؛ «وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛ این یک موعظه است، یک بیدارباش است. و سپس فرمود: «ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ»؛ استمرار و دَوام این بَعث بعد از توفّی بر این است که این نوبتی که شما دارید، طی بشود. بیشتر از یک نوبت عُمر ندارید؛ ولی برای این‌که شما ساخته بشوید، هر شب برای شما بَعث وجود دارد و هر شب برای شما وفات است. خداوند متعال به صورت مُرتّب این موت و حَیات را برای شما تَجدید می‌کند تا این نوبت را بگذرانید؛ «لِیُقْضَى»؛ تا این فرصتی که به شما داده شده است، انقضاء اَجل بشود و این مُهلت به پایان برسد.

رُجوع نهایی انسان به عالَم آخرت

بعد می‌روید و دیگر نخواهید آمد. «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»؛ این رُجوع نهایی است که دیگر بازگشتی نخواهد داشت. «أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لَا یَرْجِعُونَ[۲۶]»؛ این کسانی را که تشییع جنازه کردید، دیدید که رفتند و دیگر نخواهند آمد؟ برگشتند و به وطن خود رفتند. هرکسی بیش از یک بار مسافرت در عالَم ندارد. یک سَفر برای شما پیش‌بینی کردیم که این سفر هم مُعجّل بود. «أیّ مَن اَجل إنقَضَیت[۲۷]»؛ باید این مُهلت انقضاء می‌شد. ولی در این فرصت به صورت مُرتّب مرگ و حیات داشتی، وفات و بَعث داشتی. «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»؛ حَواستان جمع باشد. باید هر شب بر یقین شما اضافه بشود، آمادگی‌تان برای آن رُجوع نهایی بیشتر بشود و روزهایتان را خوب کاسبی کنید؛ «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

انواع توفّی در کَلام حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)

یکی مسأله‌ی توفّی هست که پروردگار متعال سه گونه توفّی در قرآن کریم مطرح فرموده است. در یک‌جا اِسناد به خودش می‌دهد و می‌فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا». در جای دیگر می‌فرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ[۲۸]»؛ شما هرکسی و هرچیزی هستند، آن کسی که حقیقتِ نَفسی شما را توفّی می‌کند، مأمور الهی است و لقب او نیز «مَلک الموت» است. مأمور موت است و او توفّی می‌کند. در یک آیه‌ی دیگر هم می‌فرماید: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[۲۹]»؛ اِسناد به یک فرد نمی‌دهد؛ بلکه مُشخّص است که «رُسُل» یک جمع، یک گروه و یک تیم می‌آیند و جان انسان را قَبض می‌کنند. این وَجه جمع، دو گونه وَجه جمع است؛ یک وَجه جَمع این است که این‌ها در طول یکدیگر هستند. قَلم من نوشت، دست من نوشت، خودم نوشتم. هر سه اِسناد صحیح است. قَلمی که انسان در دست دارد، اگر این قَلم نبود، نوشته‌ای هم نبود. پس قَلم نوشت. مرحله‌ی عالی‌تر این است که اگر دست نبود، قَلم نمی‌نوشت. این قَلم با دست نوشته است. پس دست در نوشتن قَوی‌تر از قَلم هست. مرحله‌ی بالاتر این است که اگر شما قَلم داشتید، دست هم داشتید، ولی جان نداشتید؛ پس در این صورت نوشته‌ای وجود نخواهد داشد. آن چیزی که نوشته است جان شماست، خودِ شما هستید که نوشته‌اید و هر سه مورد هم در این اِسناد، اِسناد حقیقی است و درست هم می‌باشد. مُنتها یکی از آن‌ها ذاتی است و آن دو مورد دیگر تَبَعی هستند. در مورد قَبض روح هم به همین صورت است. از این نوع تخاطُب به صورت مُکرر دارد. در اُمور مختلف خداوند متعال از همه سَلب اثر می‌کند، بعد همه را به خودش اِسناد می‌دهد، مانند علم و بعد هم به دیگری اِسناد می‌دهد. هیچ‌کسی هیچ‌چیزی ندارد و همه‌چیز را خداوند متعال دارد. «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۰]»؛ خداوند متعال در مورد شفاعت این را دارد، در مورد علم غیب این را دارد و در موارد دیگر هم این را دارد. یکی هم وفات است که توفّی برای خداوند متعال است. آن کسی که «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» را انجام داده است، همان هم روح خودش را اَخذ می‌کند. آن کسی که شما را آورده است؛ «آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم». ولی خداوند متعال به مَلک الموت اذن داده است و او را مأمور کرده است که او نقطه‌ی وصل مؤمن با خداوند متعال باشد. «خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم[۳۱]». آن کسی که ما را از یک ویرانه‌ای به قَصر مُبدّل می‌کند و به استقبال ما می‌آید، یکی از چهار رُکن ملائکه‌ی عالَم است. حضرت مَلک الموت خیلی جَلیل‌القَدر هستند. ایشان به ما افتخار می‌دهند و مأمور الهی هستند و دست‌شان هم به قَدری وسیع است که عالَم در قَبضه‌ی قدرت اوست. او خودش می‌آید و ما را می‌بَرد؛ ولی گاهی خودش تنها نیست؛ بلکه گروهی که مأمورین قَبض روح هستند، می‌آیند و مجموعاً جانِ آدمی را قَبض می‌کنند.

کسانی که خداوند متعال خودش توفّی آن‌ها را بر عُهده دارد

در یک حدیثی هم که این‌گونه که در ذهن بنده هست از وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌باشد، از ایشان سؤال شده است که تناقضی در این سه نوع تَعبیر وجود دارد. خداوند متعال توفّی می‌کند، یا مَلک الموت توفّی می‌کند و یا رُسُل این کار را می‌کنند؛ ایشان فرموده‌اند که مَخلوق سه مرحله‌ای هستند. درجات‌شان متفاوت است. این‌هایی که جُزء مُقرّبین حق‌تعالی هستند، خودِ خداوند متعال قَبض روح می‌کند؛ زیرا روح آن‌ها به‌ قَدری وسیع است که آن کسی که «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۳۲]» است، جناب جبرئیل (علیه السلام) که سیّد ملائکه است، این بَسط وجود نداشت که در آن‌جا هم برایش حضور نوشته شده باشد. از آن‌جا غایب بود و فقط نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن‌جا حضور داشت. وقتی سیّد ملائکه در بَسط وجود مَحدودتر از وجود خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) است و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم که نَفس نَفیس نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، بنابراین نه جناب جبرئیل (علیه السلام)، نه جناب میکائیل (علیه السلام)، نه جناب اسرافیل (علیه السلام) و نه جناب عزرائیل (علیه السلام) نمی‌توانند این احاطه را بر جان او داشته باشند تا قَبض روحِ او را انجام بدهند. این را خودِ خداوند متعال توفّی می‌کند. کما این‌که در ایحاء هم به همین صورت است. خداوند متعال گاهی خودش با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت می‌کرد که جسم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار آب می‌شد و عرق می‌کردند؛ زیرا فشار شدیدی بود. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۳۳]»؛ کَمرشکَن بود. گاهی هم روح‌القُدس بر قلب شریف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ[۳۴]».

کسانی که رُسُل مأموریت توفّی آن‌ها را عُهده‌دار خواهند بود

ولی گروه سوّم که رُسُل به سُراغشان می‌آیند، این‌ها ضعاف از بندگان خدا هستند. آن آیه‌ای که در مورد توفّی رُسُل هست، مربوط به کسانی است که «ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ[۳۵]» هستند که مرحوم «آیت الله العظمی اراکی[۳۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) از خاطراتی که از آن بزرگوار دارند، که حال خوبی هم داشتند و وجود ایشان هم وجود خالصِ خالص بود. ایشان از مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۳۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل کرده‌اند که یکی از مُریدان یا شاگردان ایشان هر شب وقتی نماز شب را می‌خواند، برای نماز صبح خدمت مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌رفت و نماز صبح را همراه استادش می‌خواند. مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) هم قنوت نمازشان بسیار طولانی بوده است و گاهی نیم‌ ساعت طول می‌کشیده است. بلند می‌شود و به صحن خانه می‌آید تا از حوض وضو بگیرد، می‌بیند که یک دَخمه‌ای در آن‌جاست و شخصی را در آن‌جا خوابانده‌اند و یک افراد خشن و مُنکَر و وحشتناک با یک ثَمودهای آتشین هر کدام یک ثَمود را به یک رَگ می‌زنند. دید که ناله‌ی او از هر طرف بلند است که از این گرفتاری که برای این به وجود آمده است و ناله‌های جانکاهی که از عُمق وجودش برمی‌آید، باید سنگ‌ها آب بشوند. او با دیدن این مَنظره ضَعف می‌کند و دیگر طاقت حرکت از او گرفته می‌شود. زمان می‌بَرد تا رَمقی پیدا کند و بیاید و یک وضویی بگیرد. زمان می‌گذرد و از ابتدای وقتی که باید با مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) نماز را می‌خوانده است، دیرتر می‌شود. طول می‌کِشد و به نماز ایشان نمی‌رسد. وقتی می‌رسد و دَرب خانه را می‌زند، مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) خودشان به پُشت دَرب می‌آیند و با جواب سلام می‌گویند: آن چیزی که دیدی، در آن‌جا دَخمه‌ای وجود ندارد. آن قَبض روح یک رِباخواری بود که خداوند متعال به تو نشان داد. آن یک مُکاشفه بود. مُکاشفه‌ی واقعی و چشم بَرزخی و نحوه‌ی قَبض روح یک انسان بدبخت بود که خداوند متعال به تو نشان داد. این هم یک وَجه جمع بین این دو مرحله است. مطالب دیگری هم هست، ولی از دوستانمان استفاده خواهیم کرد.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیات ۶۰ و ۶۱٫

[۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

[۴] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۲۹٫

«یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».

[۵] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۶] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۲٫

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ»

[۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۶٫

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ».

[۸] سوره مبارکه مزمل، آیات ۲ الی ۷٫

[۹] یحیی انصاری شیرازی (۱۳۰۶-۱۳۹۳ش) از مجتهدان شیعه و از اساتید منطق، فلسفه، عرفان و اخلاق در حوزه علمیه قم بود. شهرت او ناشی از سال‌های طولانی تدریس در حوزه علمیه و نیز ویژگی‌های اخلاقی و زندگی زاهدانه اوست. او یکی از دوازده نفری است که پس از درگذشت آیت الله بروجردی، شایستگی امام خمینی را برای مرجعیت تأیید کردند. وی از اساتیدی چون آیت الله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و آیت الله منتظری درس آموخت و شاگردان بسیاری مانندمهدی شب‌زنده‌دار، احمد عابدی و سید هاشم حسینی بوشهری از محضر درس او استفاده کردند. دروس فلسفی او در کتابی ۴ جلدی به نام دروس شرح منظومه و دروس اخلاقی او در کتابی به نام حکمت ناب منتشر شده است. مزار او در حرم حضرت معصومه (سسلام الله علیها) است. او تحصیلات ابتدایی و مراحل نخستین تحصیل علوم دینی را در زادگاه خود شروع کرد و در سال ۱۳۲۵ش به شیراز رفت. بعد از شش سال در سال ۱۳۳۱ش وارد حوزه علمیه قم شد و تا پایان عمر مشغول تحصیل و تدریس در حوزه بود او جزء چند شاگرد خاصی بود که در درس خصوصی فلسفه علامه طباطبایی حاضر می‌شد. چندین بار نیز این درس در منزل مسکونی انصاری شیرازی برگزار شده بود.

انصاری شیرازی سابقه مبارزه با نظام سلطنتی پهلوی و بازداشت و زندانی شدن دارد. بنابر گزارش ساواک قم، وی در مرداد ۱۳۴۳ش در مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به منبر رفته و بیاناتی اظهار داشته که به دنبال آن از مرکز ساواک به وی تذکر داده شده است. همچنین او سخنران سالگرد واقعه فیضیه بود. وی به مدت سه سال در کوهدشتِ لرستان و نائینِ اصفهان تبعید بود. او یکی از دوازده نفری است که پس از درگذشت آیت الله بروجردی، مرجعیت امام خمینی را که مخالف نظام حکومتی وقت بود، حمایت و تبلیغ کردند. یحیی انصاری شیرازی در ۱۴ دی سال ۱۳۹۳ش / ۱۳ ربیع‌الاول سال ۱۴۳۶ق بعد از یک دوره بیماری طولانی، بر اثر ایست قلبی در قم از دنیا رفت. پیکر او در دوشنبه ۱۵ دی از مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به طرف حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) تشییع و بعد از اقامه نماز میت توسط آیت الله مکارم شیرازی در حرم کنار مرقد علامه طباطبایی به خاک سپرده شد. آیت الله خامنه‌ای در پیامی رحلت یحیی انصاری شیرازی را تسلیت گفت و از او به عنوان عالم ربانی و حکیم و عارف الهی یاد کرد که عمر با برکتش را یکسره با پارسائی و پرهیزگاری در خدمت علم و ترویج معارف الهی سپری کرد.

[۱۰]  الإعتقادات، جلد ۱، صفحه ۴۷.

«لِقَوْلِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ – عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ، وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ».

[۱۱] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲٫

[۱۲] سوره مبارکه علق، آیه ۸٫

[۱۳] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫

[۱۴] همام تبریزی، غزلیات، شماره ۱۴۲.

[۱۵] سوره مبارکه ق، آیه ۲۲٫

«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».

[۱۶] الأمالی للصدوق: ص ۴۷۲ ح ۶۳۲، الأمالی للطوسی: ص ۴۳۱ ح ۹۶۴ کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، مائه منقبه: ص ۱۴۸ ح ۹۴ عن أبی سعید الخدری، روضه الواعظین: ص ۱۳۴.

«أنَا مَدینَهُ الحِکمَهِ وهِیَ الجَنَّهُ، وأنتَ یا عَلِیُّ بابُها، فَکَیفَ یَهتَدِی المُهتَدی إلَی الجَنَّهِ ؟ ! ولا یَهتَدی إلَیها إلّا مِن بابِها».

[۱۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۹٫

[۱۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۱۹] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».

[۲۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ۖ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۲۱] سوره مبارکه غاشیه، آیات ۲۵ و ۲۶٫

[۲۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

[۲۳] نهج البلاغه، حکمت ۱۴۵٫

«وَ قَالَ (علیه السلام): کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ».

[۲۴] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

[۲۵] سوره مبارکه روم، آیه ۲۳٫

«وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ».

[۲۶] سوره مبارکه یس، آیه ۳۱٫

[۲۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۲، ص ۴۱۲ بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۳۰۴ / الإمام العسکری، ص ۶۵۶؛ فیه: «و قوله عزوجل … و امرأتان» و «لا ینقصه ما بذل لکن» محذوفان/ وسایل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۷۲؛ فیه: «بتفاوت».

«أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): أَیْ مِنْ أَحْرَارِکُمْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ الْعُدُولِ. قَالَ (علیه السلام) اسْتَشْهِدُوهُمْ لِتَحُوطُوا بِهِمْ أَدْیَانَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ وَ لِتَسْتَعْمِلُوا أَدَبَ اللَّهِ وَ وَصِیَّتَهُ فَإِنَّ فِیهِمَا النَّفْعَ وَ الْبَرَکَهًَْ وَ لَا تُخَالِفُوهُمَا فَیَلْحَقُکُمُ النَّدَمُ … فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ قَالَ: عَدَلَتِ امْرَأَتَانِ فِی الشَّهَادَهًِْ رَجُلًا وَ اللَّهِ فَإِذَا کَانَ رَجُلَانِ أَوْ رَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ أَقَامُوا الشَّهَادَهًَْ قَضَی بِشَهَادَتِهِمْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): وَ بَیْنَمَا نَحْنُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ یُذَاکِرُنَا بِقَوْلِهِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ قَالَ: أَحْرَارُکُمْ دُونَ عَبِیدِکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ شَغَلَ الْعَبِیدَ بِخِدْمَهًِْ مَوَالِیهِمْ عَنْ تَحَمُّلِ الشَّهَادَاتِ وَ عَنْ أَدَائِهَا وَ لِیَکُونُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِنْکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِنَّمَا شَرَّفَ الْمُسْلِمِینَ الْعُدُولَ بِقَبُولِ شَهَادَاتِهِمْ وَ جَعَلَ ذَلِکَ مِنَ الشَّرَفِ الْعَاجِلِ لَهُمْ وَ مِنْ ثَوَابِ دُنْیَاهُمْ قَبْلَ أَنْ یَصِلُوا إِلَی الْآخِرَهًِْ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَهًٌْ فَوَقَفَتْ قُبَالَهًَْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَتْ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)! أَنَا وَافِدَهًُْ النِّسَاءِ إِلَیْکَ فَمَا مِنِ امْرَأَهًٍْ یَبْلُغُهَا مَسِیرِی هَذَا إِلَیْکَ إِلَّا سَرَّهَا ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ رَبُّ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ خَالِقٌ وَ رَازِقٌ لِلرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ إِنَّ آدَمَ أَبُو الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ إِنَّ حَوَّاءَ (سلام الله علیها) أُمَّ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ إِنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَی الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ مَا بَالُ الْمَرْأَتَیْنِ بِرَجُلٍ فِی الشّهَادَهًِْ وَ فِی الْمِیرَاثِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): یَا أَیَّتُهَا الْمَرْأَهًُْ! إِنَّ ذَلِکَ قَضَاءٌ مِنْ مَلِکٍ عَدْلٍ حَکِیمٍ لَا یَجُورُ وَ لَا یَحِیفُ وَ لَا یَتَحَامَلُ لَا یَنْفَعُهُ مَا مَنَعَکُنَّ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ بِعِلْمِهِ، یَا أَیَّتُهَا الْمَرْأَهًُْ لِأَنَّکُنَّ نَاقِصَاتُ الدِّینِ وَ الْعَقْلِ. قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)! وَ مَا نُقْصَانُ دِینِنَا؟ قَالَ: إِنَّ إِحْدَاکُنَّ تَقْعُدُ نِصْفَ دَهْرِهَا لَا تُصَلِّی بِحَیْضَهًٍْ عَنِ الصَّلَاهًِْ لِلَّهِ وَ إِنَّکُنَّ تُکْثِرْنَ اللَّعْنَ وَ تُکَفِّرْنَ الْعَشِیرَهًَْ تَمْکُثُ إِحْدَاکُنَّ عِنْدَ الرَّجُلِ عَشْرَ سِنِینَ فَصَاعِداً یُحْسِنُ إِلَیْهَا وَ یُنْعِمُ عَلَیْهَا فَإِذَا ضَاقَتْ یَدُهُ یَوْماً أَوْ خَاصَمَهَا. قَالَتْ لَهُ مَا رَأَیْتُ فِیکَ خَیْراً قَطُّ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنَ النِّسَاءِ هَذَا خُلُقَهَا فَالَّذِی یُصِیبُهَا مِنْ هَذَا النُّقْصَانِ مِحْنَهًٌْ عَلَیْهَا التَّصَبُّرُ فَیُعْظِمُ اللَّهُ ثَوَابَهَا فَأَبْشِرِی ثُمَّ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): مَا مِنْ رَجُلٍ رَدِیٍّ إِلَّا وَ الْمَرْأَهًُْ الرَّدِیَّهًُْ أَرْدَی مِنْهُ وَ لَا مِنِ امْرَأَهًٍْ صَالِحَهًٍْ إِلَّا وَ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْهَا وَ مَا سَاوَی اللَّهُ قَطُّ امْرَأَهًًْ بِرَجُلٍ إِلَّا مَا کَانَ مِنْ تَسْوِیَهًِْ اللَّهِ فَاطِمَهًَْ بِعَلِیٍّ (علیه السلام) وَ إِلْحَاقِهَا وَ هِیَ امْرَأَهًٌْ بِأَفْضَلِ رِجَالِ الْعَالَمِینَ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری. قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری قَالَ إِذَا ضَلَّتْ إِحْدَاهُمَا عَنِ الشَّهَادَهًِْ وَ نَسِیَتْهَا ذَکَّرَتْهَا إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی فَاسْتَقَامَتَا عَلَی أَدَاءِ الشَّهَادَهًِْ عَدَلَ اللَّهُ شَهَادَهًَْ امْرَأَتَیْنِ بِشَهَادَهًِْ رَجُلٍ لِنُقْصَانِ عُقُولِهِنَّ وَ دِینِهِنَّ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): مَعَاشِرَ النِّسَاءِ! خُلِقْتُنَّ نَاقِصَاتِ الْعُقُولِ فَاحْتَرِزْنَ فِی الشَّهَادَاتِ مِنَ الْغَلَطِ فَإِنَّ اللَّهَ یُعَظِّمُ ثَوَابَ الْمُتَحَفِّظِینَ وَ الْمُحَتَفِّظَاتِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ: مَا مِنِ امْرَأَتَیْنِ احْتَرَزَتَا فِی الشَّهَادَهًِْ فَذَکَّرَتْ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی حَتَّی تُقِیمَا الْحَقَّ وَ تَتَّقِیَا الْبَاطِلَ إِلَّا وَ إِذَا بَعَثَهُمَا اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ عَظَّمَ ثَوَابَهُمَا وَ لَا یَزَالُ یَصُبُّ عَلَیْهِمَا النَّعِیمَ وَ یُذَکِّرُهُمَا الْمَلَائِکَهًَْ مَا کَانَ مِنْ طَاعَتِهِمَا فِی الدُّنْیَا وَ مَا کَانَتَا فِیهِ مِنْ أَنْوَاعِ الْهُمُومِ فِیهَا وَ مَا أَزَالَهُ اللَّهُ عَنْهُمَا حَتَّی خَلَّدَهُمَا فِی الْجِنَانِ وَ إِنَّ فِیهِنَّ لَمَنْ تُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ فَیُؤْتَی بِهَا قَبْلَ أَنْ تُعْطَی کِتَابُهَا فَتَرَی السَّیِّئَاتِ بِهَا مُحِیطَهًًْ وَ تَرَی حَسَنَاتِهَا قَلِیلَهًًْ فَیُقَالُ لَهَا: یَا أَمَهًَْ اللَّهِ! هَذِهِ سَیِّئَاتُکِ فَأَیْنَ حَسَنَاتُکِ؟ فَتَقُولُ: لَا أَذْکُرُ حَسَنَاتِی. فَیَقُولُ اللَّهُ: لِحَفَظَتِهَا یَا مَلَائِکَتِی تَذَاکَرُوا حَسَنَاتِهَا وَ ذَکِّرُوا خَیْرَاتِهَا فَیَتَذَاکَرُونَ حَسَنَاتِهَا یَقُولُ الْمَلَکُ الَّذِی عَلَی الْیَمِینِ لِلْمَلَکِ الَّذِی عَلَی الشَّمَالِ: مَا تَذْکُرُ مِنْ حَسَنَاتِهَا کَذَا وَ کَذَا، فَیَقُولُ: بَلَی! وَ لَکِنِّی أَذْکُرُ مِنْ سَیِّئَاتِهَا کَذَا وَ کَذَا فَیُعَدِّدُ وَ یَقُولُ الْمَلَکُ الَّذِی عَلَی الْیَمِینِ لَهُ أَ فَمَا تَذْکُرُ تَوْبَتَهَا مِنْهَا قَالَ: لَا أَذْکُرُ. قَالَ: أَ مَا تَذْکُرُ أَنَّهَا وَ صَاحِبَتَهَا تَذَاکَرَتَا الشَّهَادَهًَْ الَّتِی کَانَتْ عِنْدَهُمَا حَتَّی اتَّقَیَتَا وَ شَهِدَتَاهَا وَ لَمْ تَأْخُذْهُمَا فِی اللَّهِ لَوْمَهًُْ لَائِمٍ فَیَقُولُ: بَلَی! فَیَقُولُ الْمَلَکُ الَّذِی عَلَی الْیَمِینِ لِلَّذِی عَلَی الشَّمَالِ أَمَا تِلْکَ الشَّهَادَهًُْ مِنْهُمَا تَوْبَهًٌْ مَاحِیَهًٌْ لِسَالِفِ ذُنُوبِهِمَا ثُمَّ تُعْطَیَانِ کِتَابَهُمَا بِأَیْمَانِهِمَا فَتُوجَدُ حَسَنَاتُهُمَا کُلُّهَا مَکْتُوبَهًًْ وَ سَیِّئَاتُهُمَا کُلُّهَا ثُمَّ تَجِدَانِ فِی آخِرِهَا یَا أَمَتِی أَقَمْتِ الشَّهَادَهًَْ بِالْحَقِّ لِلضُّعَفَاءِ عَلَی الْمُبْطِلِینَ وَ لَمْ یَأْخُذْکِ فِیهَا لَوْمَهًُْ اللَّائِمِینَ فَصَیَّرْتُ لَکِ ذَلِکِ کَفَّارَهًًْ لِذُنُوبِکِ الْمَاضِیَهًِْ وَ مَحْواً لِخَطِیئَاتِکِ السَّالِفَهًِْ».

[۲۸] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱٫

«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».

[۲۹] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۱٫

«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ».

[۳۰] سوره مبارکه جن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا».

[۳۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۵۹.

[۳۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫

[۳۳] سوره مبارکه مزمل، آیه ۵٫

[۳۴] سوره مبارکه شعراء، آیه ۱۹۳ و ۱۹۴٫

[۳۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۹۷٫

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَ سَاءَتْ مَصِیرًا».

[۳۶] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری(ع) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب می‌دانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفته‌اند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او می‌گذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است.  اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمه‌شب سه‌شنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادی‌الثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتاب‌های درسی را نزد شیخ عباس ادریس‌آبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطان‌آبادی، مشهور به سلطان‌العلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.

با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقه‌اش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما به‌خاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیت‌الله خویی و آیت‌الله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیت‌الله اراکی متعین شد. آیت‌الله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیت‌الله اراکی مرجعیت از حالت تک‌مرجعی خارج گشت.

[۳۷] میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۳ق مطابق با ۱۲ تیر ۱۳۰۴ش درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. علوم صرف، نحو، معانی و بیان و سطح حوزه را در تبریز فرا گرفت و پس از مدتی در نجف از اساتید زیر کسب علم نمود: میرزا حسین نوری؛ آقا رضا همدانی؛ آخوند خراسانی؛ ملا حسینقلی همدانی؛ ملکی تبریزی ارادت ویژه‌ای به وی داشت و مدت ۱۴ سال ملازمش بود. مراتب سیر و سلوک را نزد وی طی کرد و از او اجازه روایی گرفته بود. سید مرتضی کشمیری؛ برخی گفته اند وی از شیخ مرتضی انصاری نیز اجازه روایت داشته است. در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با عبدالکریم حائری یزدی و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس می‌کرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه می‌کرد. مشهور است که امام خمینی نیز از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بوده‌است اما آیت‌الله خامنه‌ای از قول امام خمینی نقل می‌کند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و از این که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خورده‌ است.