«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

حقیقتِ معنای عندیّتِ حق‌تعالی برای ما نامفهوم است

آیه‌ی مبارکه‌ی ۵۹ سوره‌ی مبارکه‌ی اَنعام را فرمودند. آیه‌ی آشنایی است. کسانی که نماز غُفیله می‌خوانند و متعارف‌شان هست، با این آیه‌ی کریمه صَفا می‌کنند. «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ[۲]»؛ در این آیه‌ی کریمه پروردگار اَکرم ‌الاَکرمین که «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ[۳]» است، با رُبوبیّت کَریمانه‌ی خودش به ما مُتذکّر می‌شود که عالَم، عالَم عمیقی است، عالَم ژَرفی است. علاوه بر وُسعت، یک عُمقی دارد، یک باطنی دارد، بَواطنی دارد. می‌خواهد ما را از غِشّی‌بودن، ظاهربین بودن و ظواهر ذهنی و احساسی ‌بودن نجات بدهد. خودتان را مَحصور نکنید. باطن دنیا و لایه‌های غیبی‌ آن خیلی قابل توجّه است. «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»؛ اوّلاً کلمه‌ی «عِنْدَهُ» یک لطافتی دارد. خدایی که «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۴]» است، خدایی که «هُوَ مَعَکُمْ[۵]» است و همه عِند او نیستند؛ این شهدا هستند که به مقام عندیّت می‌رسند. «عِنْدَ رَبِّهِمْ[۶]» یعنی مقام عندیّت برای خواصّ اولیای الهی است که به قَلّه‌ی قُرب و کَمال رسیده‌ باشند. «فوق کل ذی برّ برٌّ حتی یُقتل الرّجل فی سبیل‌اللَّه[۷]»؛ کسی که به آن تفوّق دست یافته باشد، او «عِند» را می‌فَهمد. ما اصلاً نمی‌دانیم که «عِنْدَ رَبِّهِمْ» و «عِنْدَ الله» چه مقامی است. اگر خداوند متعال اِحاطه‌ی لایتناهی است که همه‌ی موجودات در محضر خداوند متعال هستند. این مقام عندیّت دست یافتن به یک وجودی است. انسان یک شُعاع و یک ظلّی از مقام رُبوبیّت خداوند متعال پیدا می‌کند که جُزء اُمّهات اَسماء الهی است و این «عِنْدَهُ» بالاتر از مقام عِندَ ربّ است. چون با ضمیر آورده است و فرموده است: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ». بنابراین توجّه به مقام عندیّت خودش یک طهارتی می‌خواهد، یک قِداستی می‌خواهد، یک تجرّدی می‌خواهد، یک عُروج و صُعودی لازم است که انسان «عِنْدَهُ» را … یک نشانه‌هایی، یک علائمی، یک رَشحاتی، یک نَسیمی از او بر انسان بِوَزد و بفَهمد با وجود این‌که همه‌ی اشیاء در محضر خداوند متعال هستند، ولی این عَنقای شهادتِ شهید است؛ «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[۸]». این قرآن کریم کُلّاً به این صورت است. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۹]»؛ قرآن کریم هم مقام عِندیّت دارد. تا وقتی کسی مُطهّر نباشد، تا وقتی کسی به مقام قتل فی سبیل‌الله نرسیده باشد، تا وقتی کسی با مرقاتِ تقوا اوج نگرفته باشد و «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» نشده باشد، اصلاً مسأله‌ی عِندیّت برای یک لایتناهی خیلی برای ما قابل فَهم و قابل لَمس نیست. به مقدار طهارت‌مان، به مقدار نورانیّتی که خداوند متعال می‌دهد، الفاظی را به کار می‌بریم، ولی واقعیّت آن برای ما مَجهول است؛ «وَ عِنْدَهُ».

ذاتِ پروردگار عالَم غیبِ مُطلق است

نکته‌ی دوّم «مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» است. مشخّص می‌شود که پروردگار متعال در مقام تربیت ماست و غیب را به طور اطلاق بیان فرموده است. مُتّقین چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[۱۰]»؛ ایمان به غیب دارند. ذاتِ اَحدیّت غیبِ مُطلق است.‌ جُز برای خودش برای همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ملائکه‌ هیچ موجودی نیست که خداوند متعال را در ذاتش دَرک کرده باشد. پروردگار عظیم فوق اِدراکِ موجودِ ممکن است، ولو این‌که این موجود ممکن اسم اعظم خداوند متعال باشد و مظهر همه‌ی اَسماء و صفات الهی باشد. «وَ بِاسمِکَ الّذی لا یَخرُجُ إلّا إلیه»؛ خداوند متعال یک غیبی دارد که حتّی در مقام تعیّن فقط نزد خودش است. اما به ذات اَحدیّت اَحدی از مُقرّبین، مُصطفین، اَخیار و همه‌ی کسانی که مؤیّد «مِن عِندِ الله» هستند، عین‌الله هستند، اُذُن‌الله هستند، نسبت به آن غیبِ مُطلق همگی در پَسِ پَرده هستند و هیچ‌کسی ظرفیّت رسیدن به آن جایگاه را ندارد. در مادونِ ذاتِ الهی اَسماء الهی برای موجودات و برای ما غیب هستند، ملائکه غیب هستند، مُجرّدات غایب و پنهان هستند. اما هم خداوند متعال که غیبِ مُطلق است و هم ملائکه و مُقرّبین برای خودشان غایب نیستند، غیبِ مُطلق نیستند. برای خودشان حاضر هستند و نسبت به خودشان عالِم هستند. و هر موجودی که «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ[۱۱]» است، این تَعبیر برای تَفهیم ماست؛ والّا برای آن‌ها دیگر غیبی وجود ندارد. غیب تا وقتی است که انسان به آن دست پیدا نکرده باشد. وقتی علم پیدا کردیم، دیگر برای ما غیب نیست. این عبارتِ حضرت مولی‌الموحّدین امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند: «لَو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازدَدتُ یَقینا[۱۲]»؛ برای این کُرسی‌نشینِ لَو کُشِف غیبی وجود ندارد. اگر پَرده کنار برود، چیزی بر یقین من اضافه نمی‌شود، یعنی هیچ پَرده‌ای برای من وجود ندارد. همه‌چیز برای او شُهود است. برای ذاتِ رُبوبی هم که «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ» است، این تقسیم برای شنونده است. چیزهایی که برای شما غیب است، خداوند متعال نسبت به آن‌ها عالِم است، یعنی برای او مَشهود است.

غیب همگی نزد حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است

و این غیب مَفاتح دارد. مَفاتح به دو معناست که یکی «مِفتَح» و دیگری «مَفتَح» است. «مِفتَح» به معنای کلید است و «مَفتَح» به معنای خَزینه است. در واقع هر دو نزد خداوند متعال است، ولی در این آیه‌ی کریمه یکی از این‌ها مقصود است. در نتیجه هم تفاوتی ندارد. چه بگوییم کلیددارِ عالَم غیب است و چه بگوییم مَخازن نزد اوست؛ حاصل آن بیش از یک چیز نیست و آن اِحاطه‌‌ی علمی و حضور حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) و همه‌ی عالَم وجود است. اَعم از عالَم وُجوب و یا عالَم امکان. خَزائنِ عالَم نزد خداوند متعال است که در قرآن کریم در آیات مُتعددی از این‌ها خبر داده است. «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۱۳]»؛ در آیه‌‌ی دیگری هم باز خبر از خَزائنی داده است که این خَزائن نزد خداوند متعال است. و موجودات از یک مرحله‌ی تنزّل پیدا کرده‌اند و هر موجودی از هر خَزینه‌ای که آمده است، به همان خَزینه هم باز می‌گردد. «اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ[۱۴]»؛ انسان مسافر است. آمده است و به وطن خودش باز می‌گردد. از هر موطنی و از هر مَخزنی که خداوند متعال رَقیق کرده است و به این عالَم فرستاده است، سِیر نُزولی به اذن‌الله و با اعزام الهی هُبوط کرده است، نُزول کرده است، تنزّل کرده است، تجلّی کرده است، هر عبارتی را به کار ببرید. در مورد عبارت «إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۱۵]» هم همه به یک‌جا باز نمی‌گردند. بلکه هرکسی به آن مقداری که استعداد دارد و در هر جایی که بوده است، خداوند متعال نیروی بازگشت به همان جایی که بوده است را به او داده است و به همان موطن بازمی‌گردد، نه موطنی بالاتر از آن؛ ولی ممکن است که سقوط کند و به آن‌جا هم باز نگردد. به مظاهر دیگری برخورد کند، عایق‌هایی وجود داشته باشد؛ «وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ[۱۶]»؛ دیگر هرچه داشته است را از دست داده است و جُز مرگ نصیبی نداشته باشد. اگر خَزائن باشد، «وَ عِنْدَهُ» خَزائنِ غیب هست و منظور این است که خداوند متعال وُسعت عالَم، عُمق مُمکنات را به ما می‌گوید که شما فقط این عوالِم ظاهری را نبینید؛ زیرا این‌ها ریشه‌دار هستند. هیچ‌یک بی‌بوته و بی‌ریشه نیستند؛ بلکه همه‌ی موجودات عالَم طبیعت، عالَم وسیع اَجرام کیهانی و موجودات زنده همگی ریشه در ماوَراء دارند. همگی یک روزی مُجرّد بودند و حال به عالَم ماده آمده‌اند. کما این‌که فرموده است: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ[۱۷]». ما در عالَم وجود خودمان این مراحل را داریم. قبل از آن‌که شروع به نوشتن کنیم و یا شروع به سخن‌ گفتن کنیم، حتّی این اَلفاظ هم مورد توجّه ما نیست. ولی وقتی می‌خواهیم بگوییم، از یک مرحله‌ای که لَفظ نیست به یک مرحله‌ای بَرزخ ذهن خودمان می‌آوریم و در آن‌جا به صورت مَفهوم است و سپس تنزّل می‌کند و به صورت لَفظ در اَمواج پخش می‌شود و سُماخ گوش شنونده با آن برخورد می‌کند و از این عالَم ماده در سِیر نزولی برای او مَفهوم می‌شود و سپس هم به یک مرحله‌ی بالاتر می‌رود که مرحله‌ی تعقّل است. «الفکر حرکه الی المبادی و من مبادی الی المراد»؛ تعقّل انسان باروَر می‌شود. ولی هم سِیر نُزول داشت و از مرحله‌ی عقلانیّت به مرحله‌ی ذهنیّت تنزّل می‌کند و از مرحله‌ی ذهنیّت به مرحله‌ی لَفظ می‌رسد که در این مرحله‌ی لَفظ چه کتابت آن و چه نُطق زبانی‌اش مرحله‌ی مادیِ وجود است. اما فرموده است: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»؛ حتّی نزد خود ما تمام عُلومی را که بَلد هستی، هر یک از این‌ها در یک مَخزن یک کُلیّتی دارند. بعد که تنزّل پیدا می‌کنند، صورت‌بندی آن در ذهن انجام می‌شود و سپس به عالَم ماده می‌آید که خداوند متعال قدرت‌نمایی کرده است که خود ما هم خالق هستیم. هم در مرحله‌ی ذهن و هم در مرحله‌ی تجلّی ذهن در خارج که ظاهر آن موج و لَفظ است، اما باطن آن یک حقیقت دیگری است و از خَزائن وجود ما در سِیر نُزولی به عالَم لَفظ و عالَم مَفهوم و عالَم مُباحثه و مُناظره و کتابت رسیده است. تمام موجوداتی که در این عالَم هستند، هم مرحله‌ی بَرزخی دارند و هم مراحل فوقِ بَرزخی دارند که خداوند متعال اِجمال آن را به ما خبر داده است: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»؛ خَزائن غیب نزد خداوند متعال است.

کسی که تولّی شیطان را نپذیرد، شیطان به او راهی نخواهد داشت

اما اگر منظور از مَفاتح، «مِفتَح» باشد، خداوند متعال به ما رَهنمود می‌دهد که به سُراغ کلیدها بروید. باید دل شما و روح مُجرّد شما به اصل خود وصل بشود. کلیدها عِندِ او هستند. تا شما به مقام عِندیّت نرسید، کلیدی به دست شما نمی‌رسد. تا موجودِ طبیعیِ بَهیمیِ شیطانی هستید، اصلاً راهی به بالا ندارید. موجوداتِ زمینی که صِرفاً زمینی هستند، اگر این‌ها بخواهند به آسمان بروند، ملائکه این‌ها را با شَهاب ثاقِب می‌زنند. جولانگاه شیطان، زمین است و دست او به آسمانی‌ها نمی‌رسد و عاجز است. «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ[۱۸]»؛ چرا؟ زیرا این‌ها پیش خداوند متعال هستند و خداوند متعال این موجود را طَرد کرده است و اصلاً به عوالِم رُبوبی و عوالِم اَسمائی الهی راه پیدا نمی‌کند. هرکسی در پَناه خداوند منّان باشد که این در پَناه‌بودن، خَلاصی از عالَم کثرت و تمرکز در توحید است. از شیطان آسیبی بر انسانِ مُوحّد وارد نمی‌شود. سلطانِ شیطان برای عدّه‌ای است که «یَتَوَلَّوْنَهُ» هستند. اگر کسی تولّی شیطان را انجام ندهد، شیطان نمی‌تواند بر او سلطنتی داشته باشد. چه کسی است که تولّی ندارد؟ آن کسی که فرموده است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۹]»؛ کسی که ولایتش با خداوند متعال است. او در تیررَس شیطان قرار نمی‌گیرد. شاید خدمت شما عرض کرده باشم که مرحوم «علّامه طهرانی[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) در حالات «مرحوم حدّاد[۲۱]» (رحمت الله علیه) نوشته‌اند که او عَیالی داشت و مادر این عَیال در قیدِ حیات بود و یک عِناد بسیار سختی با مرحوم حدّاد (رحمت الله علیه) داشت. مرحوم حدّاد (رحمت الله علیه) گرفتار فقر بوده و او هم نه تنها از فقر وحشت داشته است، بلکه از فقیر وحشت داشته است. لذا به صورت مُرتّب تیرِ فُحش و ناسزا به سوی او پَرتاب می‌کرده است و با شمشیر شِماتت به صورت مُرتّب او می‌زده است. ایشان هم نزد استادشان مرحوم آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) شکایت می‌بُردند و استادشان اَمر به صبر می‌کردند. بالاخره یک زمانی می‌رسد که مورد تعرّض مادر عَیال خود قرار می‌گیرد که دیگر این مرتبه به مرحوم آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) پَناه نمی‌بَرد و رو به سوی بیابان‌ها می‌کند. در این حالت سرگردانی کویِ یار که دیگر از خودش فَرار کرده است و به خداوند متعال پَناه بُرده است، در بیابان می‌گوید که من دیدم یک حدّادی از وجود من در بیابان خارج شد و من دیگر آن شخص سابق نیستم. متوجّه شدم که تمام این زخم زبان‌ها، شِماتت‌ها و ناسزاها برای آن حدّادی بود که رفت. او حدّاد زمینی بود و فُحش زمینی‌ها به او برمی‌خورد؛ ولی دیدم که دیگر از تیررَس مادر عَیال خود بیرون هستم و بی‌خودی غُصّه می‌خوردم. اصلاً به من ارتباطی نداشت و با یک حدّاد دیگری برخورد داشته است. «النفس فی وحدتها کلّ القُوی»؛ بَسیط الحقیقه کُلّ عالَم است. لذا تا انسان وجودِ طبیعیِ بَهیمی دارد، عالَم عالَم تزاحُم است، فُحش و ناسزا و بی‌احترامی و این بازی‌هایی که همه‌ی ما گرفتار آن‌ها هستیم، برای این وجود زمینی ماست. اگر حتّی به یک مراحلِ نازله‌ای از عِندیّت برسیم، از این مرحله‌ی تعلّقات حیوانی بالاتر می‌رویم. ما خودمان جُزء مَخازن قرار می‌گیریم.

وجود مؤمن رَشحه‌ای از وجود ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است

وجود نازنین حضرت امام (علیه السلام) وجود کُلّی است. عقل کُلّ جامعِ همه‌ی موجودات است و ما در زیارت جامعه‌ی کبیره حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را «عَیْبَهِ عِلْمِهِ[۲۲]» خطاب می‌کنیم؛ یعنی مَخزن علم خداوند متعال هستند، یعنی ظرفی هستند که علم خداوند متعال در این ظرف گُنجانده شده است. آن‌ها نسبت به همه‌ی موجودات هم مَخزن هستند. خداوند متعال هرچه بَسط کرده است، از وجود آن‌ها بوده است. هرچه قَبض می‌کند، از وجود آن‌هاست؛ «بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ[۲۳]». بنابراین هریک از حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که در رأس آن‌ها نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) «أَوَّلُ مَا خَلَقَ[۲۴]» هستند، اوّلین صادر هستند، ایشان مَخزن کُلّ عالَم کائنات هستند. بعد هم مراحل وجودی پایینی ایشان مَخازن دیگری است؛ «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ[۲۵]». و وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک حقیقت هستند و این‌که مقام اُبوّت دارند، نه این‌که اعتباری و شناسنامه‌ای باشد؛ بلکه واقعاً وجود ما رَشحاتِ وجود آن‌هاست. «شِیعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِینَتِنَا[۲۶]»؛ ما تَکویناً مرتبط هستیم، وابسته هستیم و هیچ قدرتی هم نمی‌تواند ما را جُدا نماید. «لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی[۲۷]»؛ اگر مؤمن قطعه‌قطعه بشود، نمی‌تواند علی (علیه السلام) را دوست نداشته باشد. زیرا دوستی هماهنگی وجود است. وقتی یک نور، نور است، آیا می‌خواهد ذات او را عوض کنید؟ این‌که تغییر نمی‌کند. شما بدن او را تکه‌تکه می‌کنید. ذاتِ او که در دسترس شما نیست؛ او در اُفق بلندی است که اصلاً عقل شما به آن نمی‌رسد که در کجا قرار دارد.

ایمان به غیب از نشانه‌های مُتّقین است

لذا در مورد این مسأله‌ی مَفاتح، اگر کسی غیب را قبول داشته باشد که تقوا بدون ایمان به غیب و باور به غیب حاصل نمی‌شود. «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ[۲۸]»؛ برای چه کسانی هدایت است؟ برای مُتّقین. مُتّقین چه خصوصیّتی دارند که ما خودمان را مَحَک بزنیم؟ اوّلین مورد آن ایمان به غیب است. «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»؛ ایمان به غیب است. ایمان به غیب اوّلین نشانه‌ای است که یک مُتّقی باید داشته باشد. ایمان به غیب با مفاتِح است و یکی از راه‌های رسیدن به عالَم غیب دعاست. «إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی[۲۹]»؛ او غیب مُطلق است. اگر کسی بخواهد با او ارتباط پیدا کند، سیم وجودش و آن بارِقه‌ای که خداوند متعال در دلش قرار داده است از این حجاب بیرون بیاد و سُراغ او را بگیرد، «إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی»، خداوند متعال چه همراهی می‌کند! نمی‌گوید که تو بگو، بلکه اصلاً خودش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «فَإِنِّی»، سُراغ من را می‌گیری؟ اصلاً خودش می‌گوید: «فَإِنِّی قَرِیبٌ[۳۰]». ابتدا ذاتش را نشان می‌دهد، «فَإِنِّی قَرِیبٌ»؛ سپس فعلش را نشان می‌دهد: «یَا مَنْ دَلَّ[۳۱]». این ذاتش با ذاتِ خودش روشن می‌شود. کسانی که «الصدّیقین» به حساب می‌آیند، آن‌ها ابتدا «فَإِنِّی» را می‌بینند و سپس «أُجِیبُ» را می‌شنوند. خداوند متعال ابتدا خودش را نشان داد و بعد می‌فرماید: حال که پیش من هستی، سُفره‌ی دل خود را باز کُن. من پاسخ می‌دهم، با من حرف بزن. «لَأَنْتَ یُوسُفُ[۳۲]»؛ این‌ها قبل از آن‌که از کَرَم حضرت یوسف (علیه السلام) برخوردار بشوند، از عَفو و بزرگی حضرت یوسف (علیه السلام) شرمنده بشوند، خودِ حضرت یوسف (علیه السلام) را دیدند. «لَأَنْتَ یُوسُفُ»؛ سپس تمام فضائل و سَجایایی که در حضرت یوسف (علیه السلام) در این امتحانات بزرگ مَشهود شد، بعد از آشنایی با خودش به این همه جَلال و جَبروت و جَمال و کَرَم و چیزهای دیگر دست یافته است. در این آیه‌ی کریمه هم خداوند متعال که غیب مُطلق است، کسی که عَطش داشته باشد به او برسد، می‌گوید: «فَإِنِّی قَرِیبٌ»؛ سپس می‌گوید: «أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[۳۳]». بعد هم می‌گوید: توقّع طرفینی است. اگر تو از من درخواست داری، من هم از تو درخواست دارم: «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ[۳۴]». خداوند متعال خیلی خداست. واقعاً «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۳۵]» است. و حیف است که ما نسبت به این حدیث قُدسی توجّه نداشته باشیم که فرمود: من با بنده‌ام به گونه‌ای رفتار می‌کنم که گویا به جُز این بنده، بنده‌ی دیگری نیست. دار و نَدارم را به پای ریخته‌ام تا این آدم بشود. اما بنده‌ی من با من بنحوی رفتار می‌کند که گویا خدای دیگری هم دارد. سبحان الله! سبحان الله! سبحان الله! یکی از کلیدهایی که خداوند متعال می‌فرماید فَتح می‌کند و آنچه که برای شما غایب بوده است، «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا[۳۶]»، این کلید است، «لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۳۷]». کما این‌که در مورد اهل کتاب هم فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ[۳۸]»؛ باز هم آیه‌ی دیگری در مورد اهل کتاب هست که اگر آن‌ها راه درست را می رفتند و دستورات ما را اجرا می‌کردند که تورات و انجیل بود، ما دَرب‌های دیگری برایشان باز می‌کردیم. مشخّص می‌شود رسیدن به عِندیّت که مَفاتح و مَخازن در آن‌جا هست، کلیدهایی دارد. انسان از این کلیدها باید استفاده کند که این‌ کلیدها هم نزد خودِ خداوند متعال است. انسان باید خودش را به او بدهد تا او نیز به بنده‌اش کلید بدهد و دَرب‌های بسته و آنچه که مَشهود نیست، آنچه که مَلموس نیست، آنچه که برای ما غیب است، خداوند متعال آن‌ها را برای ما مَشهود می‌کند و ما را به آن‌جا می‌بَرد و دیگر آن‌جا برای ما غیب نخواهد بود. تا وقتی دَرب باز نشده است، نمی‌دانیم که در آن‌جا چه چیزی وجود دارد و برای ما غایب است؛ اما وقتی دَرب را باز کرد، دیده‌ایم و دیگر غایب نیست. یعنی ظاهر می‌شود.

موجودات صفحات علم حق‌تعالی هستند

«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»؛ نه این‌که غیب را جُز او نمی‌داند، زیرا «لَا یَعْلَمُهَا» به «مَفَاتِحُ» برمی‌گردد. این مَفاتح که چه به معنای خَزائن باشد و چه به معنای کلیدها باشد، با هُنرنمایی و تلاش و کوشش و علم جَفر و علوم غریبه به دست نمی‌آید. «لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»؛ جُز خداوند کسی نه به خَزینه راه دارد که علم پیدا کند که این خَزینه در کجاست و چگونه است و به کلیدهای غیب هم دسترسی ندارد. بعد از آن‌که خداوند متعال مقام عِندیّت را مطرح فرمودند و خَزائن یا کلیدها را در آن رُتبه به ما مُعرّفی کردند، بعد هم این را در انحصار خودشان مُعرّفی کردند که کسی جُز من آدرس را ندارد، چون هیچ‌کسی به این‌جا نیامده است و راه ندارد و فقط خودم هستم. سپس به ما تذکّرات دیگری را اِلقاء می‌نمایند: «وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ این مُعرّفی صفحات علم خداوند متعال است. هر مخلوقی خودش آیینه است، مَظهر است و صفحه‌ی علم خداوند متعال است. فرمود: «قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ[۳۹]»؛ همه‌ی مخلوقات مظاهر علم خداوند متعال هستند. علم انسان در کلمات آن بُروز پیدا می‌نماید. «فإنّ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ[۴۰]»؛ خداوند متعال هر موجودی را که آفریده است، یک کَلامی است که حرف زده است. قولِ خداوند متعال، فعل اوست و فعل خداوند متعال، علم اوست؛ مُنتها علم فعلی است. «وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ هم بَرّ و هم بَحر صفحه‌ی علم الهی است. «وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»؛ هیچ بَرگی سُقوط نمی‌کند که منظور از سُقوط اُفتادن از بالاست. کسی که همین‌گونه راه می‌رود، اگر به زمین بخورد، سُقوط نکرده است؛ ولی در یک رَفعتی بوده است که اُفتاده است و این سَقَط است. در مورد حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چند بار دارد که «سَقَطَ»، یعنی از بالا اُفتادند.

آفرینش موجودات تجلّی علم حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند

«وَ لَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»؛ این بَرگ‌هایی هم که می‌اُفتند، این‌ها هم صفحات علم خداوند متعال هستند که «سعدی شیرازی» با همه‌ی حجاب‌هایی که عارض او بود و در مسأله‌ی ولایت کَمبود دارد، ولی انصافاً اَشعار توحیدیِ بسیار مطلوبی دارد.

«برگ درختان سبز پیش خداوند هوش     *****     هر ورقی دفتریست معرفت کردگار[۴۱]»

این‌ها همه کتاب هستند. هرکدام از این موجودات کلمات خداوند متعال هستند و کلمات خداوند متعال بالاتر از کلمات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ اَلْکَلِمِ[۴۲]» هستند. یک کلمه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، تنها یک کلمه نیست؛ بلکه هر کلمه‌ای از آن را باز کنید، یک کتاب است. خداوند متعال هم این موجوداتی که آفریده است، تجلّی علم حق‌تعالی هستند. علم عینی و علم فعلی خداوند متعال این‌ها هستند. هیچ بَرگی از درخت نمی‌اُفتد و هیچ حَبّه‌ای در ظُلمات اَرض رُشد نمی‌کند؛ چه آن‌هایی که بَشر شُخم می‌کند و دانه را در زیر خاک پِنهان می‌کند و چه آن‌هایی که باد می‌بَرد و ذرّاتی را که پَراکنده می‌کند و سپس خاک روی آن می‌آید و پنهان می‌شود و چه آن‌هایی که در دلِ زمین وجود دارند و ما اطّلاع نداریم. در ظُلمات زمین خبرهای زیادی وجود دارد که هنوز کَشف نشده است و این‌ها به صورت دانه‌هایی است که به هنگام ظُهور «تُخرِجُ الأَرضُ بَرَکَتَها[۴۳]» هستند. او همه‌ی ذَخایر خودش را ظاهر می‌نماید. آنچه در ظُلمات زمین به صورت حَبّ است و به هر کیفیتی در آن‌جایی قرار گرفته است که به حساب نمی‌آید و علوم بَشری هم نمی‌تواند اِحصاء نماید، همه‌ی این‌ها علم من هستند. هم معلوم هستند و هم خودِ علم هستند. هر مخلوقِ خداوند هم معلوم اوست و هم علم فعلی اوست.

ما باید به دنبال انسانِ کامل باشیم و خودمان را با او تطبیق بدهیم

«وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ»؛ تَر و خُشک هم به همین صورت است. همه‌ی این‌ها در کتاب مُبین هستند. حال کتاب مُبین چه چیزی است؟ این جهانی که «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا[۴۴]» است، در همه‌ی اَزمنه و اَعصار این موضوع صادق است که هیچ دستگاهی از دستگاه‌های دیجیتالی و مشابه آن نمی‌توانند، هیچ تلسکوپ و هیچ میکروسکوپی و هیچ کامپیوتر و یا دستگاهِ هوش مصنوعی نمی‌توانند اوراقِ کتاب تَکوین خداوند متعال را اِحصاء کنند؛ چه برسد به این‌که بخواهند کلمات آن را اِحصاء نمایند. همه‌ی این‌ها در کتاب مُبین است. این کتاب مُبین چه چیزی است؟ آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که مُحتمل است کتاب مُبین یکی از این‌ها باشد و یا همه‌ی این‌ها باشد. همه‌ی این‌ها در یک‌جا جمع هستند. یکی در سوره‌ی مبارکه‌ی یس است که فرمود: «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ[۴۵]»؛ که در روایت دارد منظور از «إِمَامٍ مُبِینٍ» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. یعنی انسانِ کامل است. آن کتاب مُبین انسانِ کامل است. انسانِ کامل همه‌ی موجودات است.

«وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ     *****     وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ[۴۶]»؛

این آیات آفاقی با وجود این‌که هیچ‌کسی نتوانسته است نه به ابتدای آن، نه به انتهای آن و نه به عُمق آن اِحاطه داشته باشد، در انسانِ کامل مُنعکس است. آن جام جهان‌نَما که خالق و خَلق را در خودش نشان می‌دهد، انسانِ کامل است که امروز حجّت خدا حضرت ولی‌عصر امام زمان ما (روحی و اَرواح العالَمین لتُراب مقدمه الفداه) هستند. انسان‌هایی هم که مَجذوب می‌شوند و در امام مُبین ذوب می‌شوند، آن‌ها هم می‌توانند اِحاطه‌ای به عالَم امکان پیدا کنند.

تمام عالَم تَکوین و عالَم تَشریع در قرآن کریم وارد شده است

نکته‌ی دیگر این است که در قرآن شریف آمده است: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۴۷]»؛ که منظور قرآن کریم می‌باشد که همه‌چیز در قرآن کریم هست، ولی پیداست که این ظاهر قرآن کریم نیست. ما نمی‌توانیم همه‌چیز را در ظاهر قرآن کریم پیدا کنیم.‌ در قرآن کریم آمده است: «مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ[۴۸]»؛ خداوند متعال حتی اخبار همه‌ی پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) را برای پیامبرش حکایت نکرده است؛ تَصریح می‌کند به این‌که برخی را برای تو نگفته‌ایم. بنابراین همه‌چیز در ظاهر قرآن کریم قابل شُهود نیست؛ ولی این قرآنِ صامت در وجودِ قرآن ناطق همه‌چیز است. بُطونی که در قرآن کریم تا ۷۰ بطن وجود دارد، همه‌چیز را تصریح می‌نماید. «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ»؛ قرآن کریم تبیانِ همه‌چیز است. احتمال دیگری که وجود دارد، این است که خداوند متعال یک کتابی را به نام اُمّ‌ الکتاب مُعرّفی کرده است که فرمود: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ[۴۹]»؛ این اُمّ‌ الکتاب یعنی تمام کُتُب تَکوینی و کُتُب تشریعی با مراحل مختلفی که دارند، یک مادر دارند که هرچه هست از آن‌جاست و او اُمّ‌ الکتاب است. ممکن است که لوحِ مَحفوظ باشد و ممکن است که بالاتر از لوحِ مَحفوظ باشد و این کتاب مُبین کتابی است که همه‌ی این‌ها می‌تواند در آن جمع باشد.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ جناب استاد به بیانات دوستان

ـ نکته‌ای که در حاشیه‌های گفتارهای آقای حسین‌زاده قابل توجّه است، این آیه‌ی کریمه به اضافه‌ی آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حدید است که می‌فرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ[۵۰]»؛ عالَم مهندسی‌شده است. با جوش خوردن و زورزدن شما تغییر نمی‌کند. لذا هرچه هست و نیست در کتاب مُبین نوشته‌ایم که در این‌جا مُبین را نیاورده است و «إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا» را بیان کرده است. این موضوع هم به انسان رضا می‌دهد، هم تسلیم می‌دهد، هم اطمینان می‌دهد که حتی مشکلات حَکمیانه است. یک حَکیمِ رئوف برای من این‌گونه رَقم زده است. بنابراین باید مطمئن باشم که برای من نتایج خوبی خواهد داشت. این آیات در این‌جاها برای نجات از اضطراب در مشکلات، قوّت قلب در برابر دشمن و در برابر موانع خیلی مؤثر است. هم بُعد تربیتی دارد و هم بُعد روانی و آرامشی دارد. هم این‌که عالَم، عالَم نظام‌مندی است و حتی «مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ» این‌گونه نیست که پاییز بشود و بادی وَزید و موجب سقوط این‌ها شد؛ بلکه این‌ها مأموریت است. باید الآن این‌ها بریزند، آن دانه‌ها باید الآن برویَند. یعنی در جُزئیات که سُقوط یک بَرگ باشد یا رویش یک دانه‌ی کوچک باشد، همه‌ی این‌ها در آن خَزینه هست و در کتاب مُبین این هندسه‌ی کُلّی عالَم آفرینش با همه‌ی جُزئیاتش که نه تنها زندگی شما، بلکه حتی اُفتادن یک بَرگ یا رویش یک دانه عالَم مجموعاً یک عالَم است و آفریدگار این یک عالَم مانند چشم و اَبرو هرکدام را در جای خودش قرار داده است و از هر نقطه‌ی آن علم و حکمت می‌جوشد. بنابراین دستپاچه نشوید و خودتان را از حوادث مأیوس نبیند. این عالَم خالق و مهندسی دارد که حساب همه‌چیز را کرده است و برای شما هم حساب باز کرده است. این هم یکی از آن نکاتی است که هم در بُعد خداشناسی، هم در بُعد تربیتی و هم در بُعد دستیابی به یک آرامش روحی در حوادث یا در اقبال دنیا و هَیجانی نشوید و بَدمستی نکنید، سرمستی نکنید؛ زیرا به شما ارتباطی ندارد. او نوشته است و به امانت در اختیار شما قرار داده است.

ـ آنچه که اِرتکاز شیعه است و در کافی شریف هم بابی در این جهت است که ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) «عالِم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» هستند، این به اضافه‌ی آن آیه‌ای که تلاوت فرمودید: «فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ[۵۱]»، این نشان می‌دهد که سبک تربیتی قرآن کریم همین است. اوّلاً یک چیزی را قَسر در خودش می کند، دوّم از همه نَفی می‌کند و سوّم با اذن خودش برای آن‌ها اثبات می‌کند. این مضمون آن دعای ماه رجب است که به «وُلاَهُ» قَسم می‌دهد. وُلاه چه کسانی هستند؟ آن‌هایی هستند که «لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ[۵۲]»؛ یعنی هرچه خداوند متعال دارد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هم همه را دارند. با این تفاوت که خداوند متعال هرچه دارد برای خودش است، ولی این‌ها هیچ‌چیزی از خودشان ندارند و هرچه دارند برای خداست.

دعای پایان جلسه

هنگام استجابت دعاست.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را به آنچه رضای خودت هست، موفّق بفرما.

خدایا! ما را از آنچه سَخط و غَضب تو هست، دور نگاه دار.

الها! عاقبت اَمرمان و کَسان‌مان را خَتم به خیر بگردان.

خدایا! این پیروزی که نصیب مردم مردم مظلوم فلسطین کرده‌ای، تکمیل بفرما و نابودی اسرائیل را در همین ایّام قطعی بگردان.

خدایا! سایه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) را بر سر ما مُستدام بدار.

خدایا! قلب مبارک ایشان را همیشه از ما راضی بدار.

خدایا! سایه‌ی نایب بزرگوار امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر عزیزمان را با اقتدار و عزّت مُستدام بفرما.

جهت شِفای همه‌ی بیماران خصوصاً آقای بی‌ریا که واقعاً جُزء روحانیونِ ربّانی و مفید در عَرصه‌های مختلف بودند، مُبتلا به سرطان شده‌اند. خدایا! ایشان و همه‌ی منظورین را به لُطف و کَرَم خودت شِفا عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫

[۳] سوره مبارکه علق، آیه ۳٫

[۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫

«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

[۷] کافی، ثقه الاسلام کلینی، ج ۲، ص ۳۴۸، ح ۴٫ / تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج ۶، ص ۱۲۲، ح ۴. / خصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۹، ح ۳۱. / بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۷۱، ص ۶۱ و ۶۲، ح ۲۵٫

«فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ وَ إِنَّ فَوْقَ کُلِّ عُقُوقٍ عُقُوقاً حَتَّى یَقْتُلَ الرَّجُلُ أَحَدَ وَالِدَیْهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَلَیْسَ فَوْقَهُ عُقُوقٌ».

[۸] سوره مبارکه قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۹] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫

«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۳٫

«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ ۚ قَوْلُهُ الْحَقُّ ۚ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ ۚ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ ۚ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ».

[۱۲] کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۷۰٫

«وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَلْقَائِلُ: لَوْ کُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ یَقِیناً».

[۱۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫

[۱۴] الکافی، جلد ۸، صفحه ۱۷۷.

«سَهْلٌ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ فَمَنْ کَانَ لَهُ فِی اَلْجَاهِلِیَّهِ أَصْلٌ فَلَهُ فِی اَلْإِسْلاَمِ أَصْلٌ».

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۱۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۷٫

«یَتَجَرَّعُهُ وَ لَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ ۖ وَ مِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ».

[۱۷] غرر الحکم و درر الکلم‏، تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى‏، دار الکتاب الإسلامی‏، قم،‏ ۱۴۱۰ قمری‏، چاپ: دوم‏، ص ۵۸۸، حکمت ۳۰۱؛ میزان الحکمه، ری شهری، محمد، تحقیق: دار الحدیث، دار الحدیث، ۱۴۱۶ قمری، چاپ: اول، ج ۶، ص ۱۵۴٫

[۱۸] سوره مبارکه ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫

«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».

[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۲۰] سید محمدحسین حسینی طهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معروف به علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبایی و از عالمان شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. در عرفان خود را شاگرد سید هاشم حداد می‌خواند و کتاب روح مجرد را برای معرفی و پاسداشت او نگاشت و حداد را «انسان کامل» می‌دانست. حسینی طهرانی بیش از ۵۵ جلد کتاب نگاشته که بیشتر آن در سه مجموعه الله‌شناسی، امام‌شناسی و معادشناسی جمع‌آوری شده است. وی همچنین کتاب‌هایی درباره فاطمه دختر پیامبر اسلام، احیای حکومت اسلامی، تفسیر مواعظ اخلاقی و تفسیر پاره‌ای از آیات و احادیث، همچون آیه نور و حدیث عنوان بصری دارد. برخی نظریات خاص او عبارتند از: وجوب عینی و تعیینی نماز جمعه در دوره غیبت امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، شیعه دانستن محیی‌الدین عربی، حرام بودن اقامت مسلمانان در بلاد کفر و مخالفت با استفاده از تاریخ شمسی به‌جای قمری. طهرانی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از امام خمینی حمایت می‌کرد. سید محمدحسین لاله‌زاری معروف به علامه طهرانی، روحانی مجتهد، الاهی‌دان، عالم به فلسفه، کلام و تفسیر و اهل سیر و سلوک بود. آثار پرتعداد او با موضوع خداشناسی، معاد، امامت، عرفان و برخی موضوعات سیاسی و اجتماعی بارها منتشر شده‌ است. او به مدت ۲۳ سال نیز در تهران در مسجد قائم به اقامه نماز جماعت و سخنرانی‌های مذهبی اشتغال داشت. حسینی طهرانی تحصیلات کلاسیک خود را در تهران در هنرستان صنعتی تهران به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سفری به مشهد در سال ۱۳۶۴ق به دست میرزا محمد تهرانی، نویسنده مستدرک البحار، در مشهد، عمامه بر سر گذاشت و پس از آن در مدرسه حجتیه در قم مشغول تحصیل حوزوی گردید. پس از مدتی با سید محمدحسین طباطبائی آشنا شد و در جمع شاگردان او در دروس حکمت، تفسیر و عرفان قرار گرفت. طهرانی در قم به جز علامه طباطبائی از درس عبدالجواد سدهی، سید رضا بهاءالدینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد، سید محمد حجت کوه‌کمری و سید حسین طباطبایی بروجردی بهره برد. او در سال ۱۳۷۱ق به نجف رفت و در دروس فقه و اصول حسین حلی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود حسینی شاهرودی و آقابزرگ تهرانی حاضر می‌شد. ایشان در ۹ صفر سال ۱۴۱۶ق وفات کردند و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شدند.

[۲۱] سیدهاشم موسوى حَدّاد (۱۳۱۸ـ۱۴۰۴ق)، عارف شیعى قرن چهاردهم و از شاگردان سید علی قاضی بود. او در کربلا و نجف به تحصیل علم پرداخت. از حداد، نوشته‌‏ای جز چند نامه باقی نمانده و نظریات و حالاتش در کتاب روح مجرد -نوشته شاگردش سید محمد حسین حسینی تهرانی- بیان شده است. حداد از راه نعل‌‏بندی گذران زندگی می‌کرد. او به اشعار فارسى شمس‌ مغربى، حافظ و مولوى علاقه فراوان داشت.  اعتقاد وی به وحدت وجود، نقل سخنان محیی‌الدین ابن‌عربى، قرائت مثنوى جلال‌الدین مولوى، تمایلات عارفانه‌ و … باعث انتقاد برخی بر او شد. سید هاشم حداد موسوی در ایام نوجوانی در کربلا به حوزه علمیه وارد شد و برخی دروس مقدمات را خواند، لیکن درس را رها کرد و به سیر و سلوک عرفانی روی آورد. بیست سال داشت که به نجف رفت و در مدرسه هندى که محل اقامت سید علی قاضی طباطبائی بود، حجره‌اى گرفت. حداد ۲۸ سال در کربلا و نجف با سید علی قاضی طباطبایی در ارتباط بود. قاضی در مورد وی می گفت: او توحید را چنان چشیده و ذوق کرده و لمس نموده که محال است چیزی بتواند در آن خللی ایجاد کند. حداد مردی بسیار متواضع بود. از مال دنیا چیزی نداشت. نسبت به آداب ظاهری دین تقید ویژه‌ای داشت. از کسی انتظار خدمت نداشت. خود اتاق را جارو می کرد و ظرف می‌شست و مایحتاجش را خرید می‌کرد. چون در منزل روضه ای بر پا می‌کرد شخصا از حضار پذیرایی می‌کرد. جود و احسان بسیاری می‌نمود و بدون شمارش به فقرا پول می‌داد. بسیار کم می‌خورد و کم می‌خوابید حتی در ماه رمضان. از این که از وی کرامتی دیده شود بسیار خودداری می‌کرد. به نماز شب تقید داشت و صبرش در ایام سختی معیشت ناگفتنی بود. سید هاشم حداد شاگرد سید علی قاضی طباطبایی و پیرو مکتب عرفانی نجف بود و در مکتب سلوکی او تربیت شده بود. و شاگردان خود را نیز در همین مکتب تربیت می‌کرد. علامه تهرانی، حدّاد را در عرفان، کامل دانسته است، اما برخى متشرعان از او انتقاد کرده‌اند که مهم‌ترین آنها مربوط به مسئله وحدت وجود و نقل سخنان ابن‌عربى و قرائت مثنوى جلال‌الدین مولوى و تمایلات عارفانه اوست. حدّاد به آن ایرادها پاسخ داد. بر کتاب روح مجرد انتقاداتی از سوی افرد مختلف وارد شده که سید کاظم حائری و داود الهامی از جمله انان هستند.

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَىٰ أَئِمَّهِ الْهُدَىٰ، وَ مَصابِیحِ الدُّجَىٰ، وَ أَعْلامِ التُّقَىٰ، وَ ذَوِی النُّهَىٰ وَ أُولِی الْحِجَىٰ، وَ کَهْفِ الْوَرَىٰ، وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَىٰ، وَ الدَّعْوَهِ الْحُسْنَىٰ، وَ حُجَجِ اللّٰهِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَىٰ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ . السَّلامُ عَلَىٰ مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّٰهِ، وَ مَساکِنِ بَرَکَهِ اللّٰهِ، وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللّٰهِ، وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللّٰهِ، وَ حَمَلَهِ کِتابِ اللّٰهِ، وَ أَوْصِیاءِ نَبِیِّ اللّٰهِ وَ ذُرِّیَّهِ رَسُولِ اللّٰهِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ…».

[۲۳] همان.

«…وَ جَعَلَنِی مِنْ خِیارِ مَوالِیکُمُ التَّابِعِینَ لِما دَعَوْتُمْ إِلَیْهِ، وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ یَسْلُکُ سَبِیلَکُمْ، وَ یَهْتَدِی بِهُداکُمْ، وَ یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ، وَ یَکِرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ، وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ، وَ یُشَرَّفُ فِی عافِیَتِکُمْ، وَ یُمَکَّنُ فِی أَیَّامِکُمْ، وَ تَقَِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مالِی، مَنْ أَرادَ اللّٰهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ، مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ، وَ هُداهُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ؛ بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ إِلىٰ جَدِّکُمْ (وَ إِلَى أَخِیکَ) بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِینُ، آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ…».

[۲۴] عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۹۹٫

«وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی».

[۲۵] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۱۹٫

[۲۶] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۵۷.

«وَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: شِیعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِینَتِنَا یَسُوؤُهُمْ مَا یَسُوؤُنَا وَ یَسُرُّهُمْ مَا یَسُرُّنَا فَإِذَا أَرَادَنَا أَحَدٌ فَلْیَقْصِدْهُمْ فَإِنَّهُمُ اَلْبَابُ اَلَّذِی یُوصَلُ مِنْهُ إِلَیْنَا».

[۲۷] نهج البلاغه، حکمت ۴۵؛ حبّ علی، معیار ایمان.

«وَ قَالَ (علیه السلام): لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی؛ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ، فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ (صلی الله علیه وآله) أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ».

[۲۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

«ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ».

[۲۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۶٫

«وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ».

[۳۰] همان.

[۳۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای صباح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام).

«اللّٰهُمَّ یَا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَ سَرَّحَ قِطَعَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ بِغَیَاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَ أَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَکِ الدَّوَّارِ فِى مَقَادِیرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ ضِیَاءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَأَجُّجِهِ، یَا مَنْ دَلَّ عَلَىٰ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلائَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ، یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ، یَا مَنْ أَرْقَدَنِى فِى مِهَادِ أَمْنِهِ وَ أَمَانِهِ، وَ أَیْقَظَنِى إِلىٰ مَا مَنَحَنِى بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِهِ، وَ کَفَّ أَکُفَّ السُّوءِ عَنِّى بِیَدِهِ وَ سُلْطَانِهِ؛ صَلِّ اللّٰهُمَّ عَلَى الدَّلِیلِ إِلَیْکَ فِى اللَّیْلِ الْأَلْیَلِ، وَ الْمَاسِکِ مِنْ أَسْبَابِکَ بِحَبْلِ الشَّرَفِ الْأَطْوَلِ، وَ النَّاصِعِ الْحَسَبِ فِى ذِرْوَهِ الْکَاهِلِ الْأَعْبَلِ، وَ الثَّابِتِ الْقَدَمِ عَلَىٰ زَحالِیفِها فِى الزَّمَنِ الْأَوَّلِ، وَ عَلَىٰ آلِهِ الْأَخْیَارِ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَبْرارِ، وَ افْتَحِ اللّٰهُمَّ لَنَا مَصَارِیعَ الصَّباحِ بِمَفَاتِیحِ الرَّحْمَهِ وَ الْفَلَاحِ، وَ أَلْبِسْنِى اللّٰهُمَّ مِنْ أَفْضَلِ خِلَعِ الْهِدَایَهِ وَ الصَّلَاحِ، وَ أَغْرِسِ اللّٰهُمَّ بِعَظَمَتِکَ فِى شِرْبِ جَنانِى یَنَابِیعَ الْخُشُوعِ، وَ أَجْرِ اللّٰهُمَّ لِهَیْبَتِکَ مِنْ آمَاقِى زَفَرَاتِ الدُّمُوعِ، وَ أَدِّبِ اللّٰهُمَّ نَزَقَ الْخُرْقِ مِنِّى بِأَزِمَّهِ الْقُنُوعِ…».

[۳۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۰٫

«قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَٰذَا أَخِی ۖ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا ۖ إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ».

[۳۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۶٫

[۳۴] همان.

[۳۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫

«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».

[۳۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».

[۳۷] همان.

[۳۸] سوره مبارک مائده، آیه ۶۶٫

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ ۖ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ».

[۳۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۰۹٫

«قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا».

[۴۰] نهج البلاغه، حکمت ۳۹۲؛ زبان، نشان شخصیت انسان.

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام : تَکَلّموا تُعرَفوا ؛ فإنّ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ.».

[۴۱] سعدی شیرازی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۹۶.

[۴۲] الخصال، جلد ۱، صفحه ۲۹۲.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ وَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ اَلْمُنْذِرِ أَبِی اَلْجَارُودِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِی جُعِلَتْ لِیَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَ أُحِلَّ لِیَ اَلْمَغْنَمُ وَ أُعْطِیتُ جَوَامِعَ اَلْکَلِمِ وَ أُعْطِیتُ اَلشَّفَاعَهَ».

[۴۳] الکافی : ۳ / ۵۶۸ / ۶٫

«الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إنَّ النّاسَ یَستَغنونَ إذا عُدِلَ بَینَهُم ، و تُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها ، و تُخرِجُ الأَرضُ بَرَکَتَها بِإِذنِ اللّه ِ تَعالى».

[۴۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۸٫

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۴۵] سوره مبارکه یس، آیه ۱۲٫

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ ۚ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ».

[۴۶] میبدی، حسین بن معین‌الدین، دیوان أمیر المؤمنین (علیه السلام)، محقق، مصحح، زمانی، مصطفی، ص ۱۷۵، قم، دار نداء الإسلام للنشر، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

«دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ   ***   وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ

وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ   ***   وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ

وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی   ***   بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَر».

[۴۷] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹٫

«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ».

[۴۸] سوره مبارکه غافر، آیه ۷۸٫

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ».

[۴۹] سوره مبارکه زخرف، آیه ۴٫

[۵۰] سوره مبارکه حدید، آیات ۲۲ و ۲۳٫

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ *  لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».

[۵۱] سوره مبارکه جن، آیه ۲۶٫

«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا».

[۵۲] مفاتیح الجنان، توقیع ناحیه مقدسه در ماه رجب.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاَهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ‏ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ‏ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ‏ وَ أَرْکَاناً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لاَ تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ‏ لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ‏ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاهٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَهٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ‏ فَبِذَلِکَ أَسْأَلُکَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بِمَقَامَاتِکَ وَ عَلاَمَاتِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ‏ وَ أَنْ تَزِیدَنِی إِیمَاناً وَ تَثْبِیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ‏ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّیْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بِغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَیْرِ شِبْهٍ‏ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِیَ کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لاَ یُکَیَّفُ بِکَیْفٍ وَ لاَ یُؤَیَّنُ بِأَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ‏ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ‏ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَى عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبِینَ‏ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجِبِینَ وَ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْبُهْمِ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ‏ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ‏ وَ أَسْبِغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقِسَمَ وَ أَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ‏ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَى النَّهَارِ فَأَضَاءَ وَ عَلَى اللَّیْلِ فَأَظْلَمَ‏ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا تَعْلَمُ مِنَّا وَ مَا لاَ نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ‏ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لاَ تَکِلْنَا إِلَى غَیْرِکَ وَ لاَ تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ‏ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ أَعْمَارِنَا وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَهَ أَسْرَارِنَا وَ أَعْطِنَا مِنْکَ الْأَمَانَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِحُسْنِ الْإِیمَانِ‏ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَیَّامِ وَ الْأَعْوَامِ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ‏».