در این متن می خوانید:
      1. سوره‌ی یس، یکی از آیات دلالت کننده‌ی بر وجود برزخ
      2. موجود بودن بهشت و آماده شدن جای آدم در آن‌جا
      3. عنایت کردن پوششی از مغفرت و عنایت خدا برای بنده‌ی خود
      4. قابل اثبات بودن عالم برزخ از نظر عقلی  
      5. شش امر جزء ضروریات حرکت است
      6. زمان‌ساز بودن حرکت یکی از دلایل اثبات زمان
      7. شرایط رسیدن جسم به مقصد
      8. حکمت برزخ
      9. برچیده شدن بساط در  قیامت
      10. عبث نبودن هیچ کاری در عالم آفرینش از سوی خدای متعال
      11. محظور نبودن عطای الهی نسبت به بندگان خود
      12. عدل الهی و حکمت الهی یکی از جهات اقتضا کننده وجود برزخ
      13. اقتضای عدل الهی چیست؟
      14. طی کردن رویش‌ها و ریزش تا پایان مسیر
      15. سهیم و شریک بودن وزر و وبال عمل انسان با او
      16. مسئله‌ی سؤال و جواب در عالم برزخ
      17. بازتاب اعمال گذشتگان در رقم زدن وضع آیندگان
      18. سؤالات ملکین در عالم برزخ
      19. تمام ملکات تبلور شناخت آدمی است
      20. روانی عمل معلول تحصیل ملکات است
      21. سؤال کردن خداوند از چهار چیز در عالم برزخ
      22. حائز اهمیّت بودن مسئله‌ی جوانی از دیدگاه روایت
      23. ارائه شدن همه‌ی اعمال به آدم و مرور اجمالی آن موقع مرگ
      24. نقلی از موسوی اردبیلی در موقع جان دادن
      25. سؤال کردن از همه‌ی اعمال گذشته در عالم برزخ
      26. در ابهام قرار گرفتن ممحضین کفر در روز قیامت
      27. خواب مرگ ضعیف است و مرگ خواب عمیق است
      28. ظرفیّت تحمّل نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های جهنّمی
      29. نقلی از حاج شیخ محمّد تقی عاملی
      30. عدم ظرفیّت خوبان برای مشاهده‌ی امام زمان (علیه السّلام)
      31. درجات بهشت از درجات قرآن است
      32. تربیت نفوس در عالم برزخ توسط پروردگار متعال
      33. فلسفه‌ی عالم برزخ، فلسفه‌ی تکمیل ظرفیّت‌ها
      34. عبور کردن امثال افرادی مانند آیت الله بهجت از عالم برزخ
      35. وجود نداشتن صورت مثالی در مرحله‌ی «صِبْغَهَ اللَّهِ»
      36. رسیدن به مقام عند ربی پروردگار متعال
      37. قائم شدن بهشت بر مقام عند ربی
      38. ذخیره کردن مفاهیم و صور علمی در بُعد مثالی
      39. مراحل انسان در عالم آفرینش
      40. دو بهشت و دو جهنّم بودن بر اساس برداشت بزرگان از آیات قرآن کریم
      41. یاد کردن خدا از جنّت دیگر در آیات قرآن کریم
      42. حسرت خوردن انسان در عالم برزخ از سوزاندن کارهای خیرش
      43. جایگاه منافقین و کافران در عالم برزخ
      44. شرایط رسیدن به مقام شکر از نگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      45. ریشه‌ای بودن معصیّت کافران
      46. مراتب مختلف جنّات
      47. ارتباط برقرار کردن علّامه‌ی طباطبایی با میت
      48. خواب ماندن و از دست دادن بهشت
      49. مؤیّدات و دلایل وجود برزخ در روایات
      50. شنیدن صدای عذاب بندگان از سوی حیوانات
      51. کوتاه بودن مسافت دنیا و قابل مقایسه نبودن آن با مسافت برزخی
      52. به استقبال آمدن عمل آدم در عالم برزخ
      53. داستانی از حبیب نجار

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصّلَاهُ عَلَی رَسولِ الله وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وَ السَّلامُ اللهُ عَلَیه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَعداءِ الله».

سوره‌ی یس، یکی از آیات دلالت کننده‌ی بر وجود برزخ

یکی از آیاتی که دلالت بر وجود برزخ می‌کند آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی یس است که نقل داستان فردی است گفته می‌شود حبیب نجار بوده و مشهور به مؤمن آل یاسین است که این بزرگوار آمد و قوم خودش را نصیحت کرد و بسیار حکیمانه برخورد کرد «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی‏ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[۱]من چگونه هستم که عبادت نکنم آن کسی که مرا آفریده است؟ «خَلَقَ» جمع اجزاء است. «فَطَرَ» بدون سابقه چیزی را به وجود آوردن است. «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی‏ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» ابتدا خودش را مطرح می‌کند که من مخلوق هستم، وقتی آدم مخلوق بود، اثر کسی بود، کار  کسی بود، چه عذری دارد که در اختیار او نباشد و او را عبادت نکند؟ در دنباله می‌فرماید: «‏وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» نمی‌گوید من برمی‌گردم، «وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»..

موجود بودن بهشت و آماده شدن جای آدم در آن‌جا

«قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ»[۲] این‌جا خدای متعال بر اساس بلاغت لاهوتی که دارد، حاصل قضیه را گفتند و موضوع شهادت را تصریح نکردند. معلوم می‌شود با این برخوردی که با آن جمعیّت کرد، آن‌ها به ایشان حمله کردند و به شهادت رسید. «قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ» هنوز قیامت که نشده است، ولی این‌که گفته شد وارد بهشت شوید دلیل بر این است که همین الآن بهشت او موجود بوده و به او گفته شد بفرمایید جای شما آماده است.

عنایت کردن پوششی از مغفرت و عنایت خدا برای بنده‌ی خود

«قالَ یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ» گفت: ای کاش قوم من خبر داشتند خدا چه اکرامی از من کرد «یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ» کاش آن‌ها می‌دانستند «بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی» خدا چه پوششی از مغفرت و عنایت خودش برای من عنایت کرد «وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ». «وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ» حاکی از مقام است، مقطعی نیست که حالا یک احترامی کرد و تمام می‌شد، نه اصلاً من را جایگاهی قرار داد که من این کاره شدم. این آیه‌ی کریمه دلالت روشنی دارد که به محض شهادت وارد بهشت شده بعد هم در بهشت زبان گویایی داشته و این‌ها را مطرح کرده است که من این‌جا پوشش خوبی دارم، اعتباری دارم و جزء مکرمین هستم.

قابل اثبات بودن عالم برزخ از نظر عقلی  

یک بحثی هم در مورد این‌که آیا علاوه بر آیات شریفه، از نظر عقلی هم برزخ قابل اثبات است یا نیست؟ وقتی آدم قبول کرد که روح حقیقت انسان است و «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها»[۳] به هر حال وقتی فلاسفه‌ی الهی تجرّد روح را چه حدوثاً و بقائاً و چه بقائاً وقتی قبول کردند روح مجرّد است و با مرگ از بدن خارج می‌شود به کجا می‌‌رود؟ آنچه مسلّم است عقل نمی‌تواند جزئیات را قضاوت کند، ولی این‌که او قبل از قیامت یک جایی متناسب با خود دارد، حالا اسم آن را هر چه می‌خواهیم بگذاریم. ولی بین دنیا و قیامت یک جایی برای این روح متوفا وجود دارد. این جزء ملازمات پذیرش تجرّد روح و خلأ روح از بدن با وفات است و جزء ملازمات عقلی این است که قبول کنیم یک چنین عالمی وجود دارد.

شش امر جزء ضروریات حرکت است

ما در مسئله‌ی تجرّد روح فقط به آیات قرآن توجّه داشتیم، ولی بحث عقلی و فلسفی نکردیم. لکن با این مقدّمه که قرآن معجزه است و هر چه خدای متعال بگوید درست است و مسئله‌ی روح را خدا فرموده است، نتیجه‌ی این‌که روح مجرّد است و مسئله‌ی «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[۴] هم درست است که قرآن فرموده ولی در هر حرکتی شش امر جزء ضروری حرکت است.

در حرکت مبداء لازم است؛ منتها الیه و مقصد لازم است؛ مسیر لازم است، موضوع حرکت لازم است، فاعل حرکت لازم است، مقدار حرکت هم لازم است. این امور شش‌گانه از لوازم هر حرکت است.

زمان‌ساز بودن حرکت یکی از دلایل اثبات زمان

 یکی از دلایل اثبات زمان همین است که حرکت زمان‌ساز است، مقدار می‌خواهد یعنی بین مبداء و منتها قابل اندازه‌گیری است که چقدر از مبداء بیرون آمده و چقدر با مقصد فاصله دارد. آنچه قابل اندازه‌گیری است زمان است.

شرایط رسیدن جسم به مقصد

اگر مبداء جزء ضروریات زمان که متحرّک است، مقصد هم جزء ضروریات متحرّک است و حرکت از لوازم جسم است. این جسم وقتی به مقصد رسید، به مقصد رسیده است حالا روح دیگر ظرف حرکت را به پایان رسانده است. قیامت هم نشده پس قهراً یک وئائی دارد، یک ظرفی دارد، یک مرتبه‌ای دارد. حالا هر تعبیری کردیم بگوییم به مقصد رسیده است، بگوییم در یک نشئه‌ی جدیدی قرار گرفته است، بگوییم در مرتبه‌ی جدیدی است، هر چه بگوییم الفاظ است ولی خارج از نشئه‌ی این عالم مقصد او در این‌جا نیست، جای دیگری است، یک وئاء دیگری و نشئه‌ی دیگری راه پیدا کرده است.

حکمت برزخ

نکته‌ی دیگری که در مسئله‌ی برزخ است حکمت برزخ است. برزخ چه ضرورتی دارد؟ در این‌که برزخ چه ضرورتی دارد مطالبی که قابل طرح است، یکی این است اعمالی که انسان انجام داده است با مرگ او گاهی کار بدن به پایان رسیده ولی عمل و آثار او هنوز ادامه دارد. عمل هر کسی لازمه‌ی وجودی خودش است، ولی حرکت از خودش گرفته شده است لکن اثر و عمل او هنوز یا رویش دارد یا کاهش دارد.

برچیده شدن بساط در  قیامت

در قیامت بساط برچیده می‌شود. یک مرحله‌ای بین قیامت و این عالم ضروری است که هر کسی هر کاری انجام داده آن کار سیر خود را انجام دهد و به نتیجه‌ای که باید برسد، برسد. خدای متعال چون حکیم است لذا هر کاری را به مقصد می‌رساند.

عبث نبودن هیچ کاری در عالم آفرینش از سوی خدای متعال

هر حرکتی، هر کاری دارای مقصدی است، خدا هیچ کار عبثی در عالم آفرینش منظور نکرده است. کاری که بی‌نتیجه باشد یعنی عبث است. کار باید نتیجه‌ی خودش را پیدا کند. بنابراین کسی که صدها مجتهد تربیت کرده است، صدها عارف تربیت کرده است کار او است. عرفا هم همین‌طور نسل در نسل افرادی را ساختند و همه در جبهه‌های بندگی پرچمدار فتوحات هستند. او مدّت‌ها است وفات کرده ولی اثر او همچنان مراحل خود را طی می‌کند و چون مربوط به عمل او است لذا «مَنْ‏ سَنَ‏ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»[۵] کسانی هم هستند که بدعت گذاشتند، راه ولایت و امامت را در دین منحرف کردند، حکومت الهی را به حکومت مادی و ظلم تبدیل کردند، تبدیل نعمت کردند. کار این‌ها هم تمام نشد، آن سه سالی نبود که آن حکومت کرد یا آن چند سالی نبود که بعد حکومت کرد. این‌ها از حق زاویه پیدا کردند، او همین‌طور راه خود را طی می‌کند و عوارض آن که قتل‌ها، مفاسد، فواحش، ظلم‌ها، تعدّی‌ها، تجاوزها، رباخوری‌ها، رشوه‌خوری‌ها و انواع گناهان مربوط به برنامه‌ریزی‌های بدی است که حکومت‌ها برای مردم خود دارند.

تغییر دادن حکومت از چهارچوب خود و برگشت آثار آن حکومت به خود انسان

وقتی کسی حکومت را از چهارچوب خودش و از مسیر خودش تغییر داد این انحراف تا زمانی که ادامه دارد، تا وجود دارد آثارش به او برمی‌گردد. این هم باز اقتضا می‌کند که او در مسیر وزر و وبال ظرفیّت خودش را تکمیل کند. او که الآن این‌جا نیست آن‌ها بر او بار شود، باید بین قیامت و دنیا یک جایی باشد، یک مرحله‌ای باشد که کارهای خوب آدم‌های خوب در ظرف آن‌ها ریخته شود و آن ظرفیت را پر کنند، آدم‌های بد هم ظرف خودشان را پر کنند و ظرفیّت خود را به پایان برسانند.

محظور نبودن عطای الهی نسبت به بندگان خود

«کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»[۶] خدای متعال وعده داده است کسانی که در مسیر ضلالت هستند و کسانی که در مسر هدایت هستند همه را پشتیبانی می‌کنیم، همه را امداد می‌کنیم و عطای الهی محظور نیست یعنی ممنوع نیست، هیچ چیز جلوی عطای الهی را نمی‌گیرد. لذا کار بد را به غایه القصوی می‌رسانیم، هم کار خوب را به مقصد اعلی نائل می‌کنیم.

عدل الهی و حکمت الهی یکی از جهات اقتضا کننده وجود برزخ

یکی از جهاتی که اقتضا می‌کند برزخ وجود داشته باشد عدل الهی است، دوم حکمت الهی است. هم عدل اقتضا دارد و هم حکمت اقتضای این معنا را دارد. نکته‌ی سوم رحمت خدا اقتضا دارد. بنابراین هم توجّه به جبهه‌ی رحمت که خدای متعال رحیم است. رحیم است یعنی رحمت خدای متعال استمرار دارد. لذا اگر بگوییم مرگ پایان پرونده است رحمت الهی باید این‌جا قطع شود. بنابراین استمرار رحمت اقتضا می‌کند کسانی که کارهای خیر انجام دادند مرتب به حساب آن‌ها عائد شود و حساب آن‌ها بدون واریز نماند.

اقتضای عدل الهی چیست؟

امّا عدل اقتضای این معنا را دارد کسانی که قاتل تربیت کردند، جریان تکفیری را راه انداختند. محمّد بن عبد الوهاب الآن خودش در اعماق جهنّم می‌سوزد ولی کاری که از او ادامه دارد، همین بچّه‌های معصومی که سر بریده می‌شوند، آن دست و پایی که قطع می‌شود و این جنایت‌هایی که انجام می‌شود عدل الهی اقتضا می‌کند آن‌که «سَنَ‏ سُنَّهَ سَیِّئَهً لَحِقَهُ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»[۷]. اقتضای عدل این است، چون او کاری کرده است که به این زودی‌ها شومی آن به پایان نرسیده است. کسانی که ممحدین قتل حضرت سیّد لشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) هستند؛ شهادت امام حسین مستند به یزید و عمر سعد و ابن زیاد نیست.

مرحوم حاج شیخ محمّد حسین اصفهانی می‌فرمایند: حضرت علی اصغر در کربلا کشته نشده است، تیر حرمله نبوده که گلوی حضرت علی اصغر را پاره کرده بلکه این تیر از مدینه حرکت کرده است و در کربلا به هدف خورده است. عدل الهی اقتضا می‌کند اگر کسی مسیر ظلمی را طرح کرده تا این ظلم باقی است خدای عادل باید سزای ظالم را به او برساند. و همین‌طور اگر کسی کار خیر انجام داده است، اگر پاداش کار خیر خودش را نبیند با این‌که این راه خیری که ادامه دارد مستند به او است. گاهی آن دلیل اقوای از مباشر هم است. او است که الآن این راه را پیش می‌برد لذا عدل اقتضا می‌کند که هر موجودی به آن استحقاقی که دارد برسد، استعدادی که دارد آن را تکمیل کند. یا رساندن «کُلُّ شَیءٍ» به آنچه که مستحق است یا «وضعُ الشَیء فی ما وُضِعَ له» است. با هر دو دید که ما نگاه کنیم می‌بینیم اقتضا دارد قبل از آن‌که قیامتی به پا بشود هم این مسیر سنّت‌های حسنه نتایج خود را به بانیان این سنّت‌ها عاید کنند و هم کسانی که سنّت‌های سیئه را بناگذاری کردند آن‌ها هم همین‌طور.

طی کردن رویش‌ها و ریزش تا پایان مسیر

در آیات کریمه‌ی قرآن کریم مکرّر داریم یکی آیه‌ی شریفه‌ی «فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها»[۸] است. با این‌که عاقر یک نفر بوده است ولی قرآن کریم به یک نفر نسبت نمی‌دهد می‌فرماید: «فَعَقَرُوها». یا در مورد بنی اسرائیل خدای متعال می‌فرماید: «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ»[۹] قاتل همه‌ی بنی اسرائیل نبودند، افراد خاصّی آن‌ها را به قتل رساندند. امّا فضایی که عموم بنی اسرائیل به عمل آوردند، حمایت نکردند، سکوت کردند یا برای آن‌ها زمینه‌سازی‌ کردند همه‌ی این‌ها جزء آثار وجودی خود همین‌ها است. بنابراین این رویش‌ها و این ریزش‌ها باید مسیر خود را تا آخر طی بکند که این مقتضای عدل است، عمل است و عکس العمل است. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۱۰].

سهیم و شریک بودن وزر و وبال عمل انسان با او

در سوره‌ی مبارکه‌ی یس هم خدای متعال فرمود: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ»[۱۱] بنابراین اقتضای این آیات به اضافه‌ی آن سه مسئله‌ی حکمت و عدالت و رحمت به اضافه‌ی این آیات که هم «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۱۲] و هم «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ»[۱۳] و هم «فَعَقَرُوها»[۱۴] و هم این‌که «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ»[۱۵] کسی که آتشکده درست کرده تا الآن هم که در یزد آتشکده است، آن‌که از روز اوّل روشن کرده در وزر و وبال او همچنان سهیم و شریک است و کسی که حکومت را سکولار کرد و نقش دین را در مسئله‌ی حکومت منتفی کرد مادامی که این انقطاع و این انحراف موجود است آن بانی اوّل ادامه‌ی عمل او است. «وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ».

مسئله‌ی سؤال و جواب در عالم برزخ

یکی دیگر از مسائل قابل بررسی و توجّه در مسئله‌ی برزخ، مسئله‌ی سؤال و جواب است که در روایات ما ملکین را مطرح کرده است که دو ملک می‌آیند و هر کسی وارد عالم برزخ می‌شود از او بازخواست می‌کنند، بازجویی می‌کنند و آن‌ها پرونده را برای روز قیامت آماده می‌کنند. مثل دادسرا و دادگاه می‌ماند. در مرحله‌ی تحقیق دادیار وارد مرحله‌ی تحقیق می‌شود. بازپرس تکمیل می‌کند و درخواست کیفر خواست می‌کند. دادستان کیفرخواست را تقدیم دادگاه می‌کند و مادامی که پرونده تکمیل نشده تمام آثار جرم را که اشخاص در آن جرم سهیم هستند را جمع نکنند پرونده قابل ارائه‌ی به دادگاه نیست. ابتدائاً آن‌ها کارهای تحقیقاتی را شروع می‌کنند، تمام ابعاد جنایت را بررسی می‌کنند، عوامل را شناسایی می‌کنند، نقش هر کدام از آن‌ها را درست مشخّص می‌کنند، وقتی تمام ابعاد روشن شد و تمام افراد دخیل در این جنایت همه شناسایی شدند، دستگیر شدند، سؤال و جواب از آن‌ها شد آن وقت به دادستان داده می‌شود که برای دادگاه بفرستد.

بازتاب اعمال گذشتگان در رقم زدن وضع آیندگان

مادامی که عالم برچیده نشده است اعمال گذشتگان و سنّت‌های گذشتگان وضع آیندگان را رقم می‌زند. آن‌ها هر خطی را در پیش گرفتند بعدی‌ها همان خط را با تاکتیک‌های جدید پیش می‌برند. بنابراین همچنان اعمال آن‌ها در عالم برزخ بازتاب دارد. کسانی که در این‌جا کارهای خیر انجام می‌دهند برای بانیان خیر بازتاب خوب دارد و کسانی که اعمال بد دارند برای عاملان و بانیان آن بازتاب بد دارد. یعنی همان مرحله‌ی تحقیق و تکمیل پرونده است. تا قیامت به پا نشده، نظام به هم نخورده گذشتگان به یک نحوی به کارهای آیندگان متّصل هستند.

سؤالات ملکین در عالم برزخ

این هم یک مسئله است که سؤال و جواب ابتدایی در ابتدای ورود به عالم برزخ از جانب ملکین واقع می‌شود، از چه چیزهایی سؤال می‌شود؟ روایات چند دسته است. آن‌که اتّفاقی است از اعتقادات سؤال می‌شود «مَن رَبُّک»، «مَن رَسولُک»، «ما دینُک»، «مَن إمامُک» قطعاً از این‌ها سؤال می‌شود. وجود مبارک حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه آلاف التّحیّه وَ السّلام) فرمودند: علی بن ابی حمزه بطائنی -با دید باطنی فرمودند و الّا فاصله زیاد بود. حضرت در مرو بودند و او در بغداد یا مدینه بود- از دنیا رفت او را تجهیز کردند، وارد قبر شد ملکین آمدند و سؤال و جواب را شروع کردند. از خدا سؤال کردند جواب داد؛ از پیغمبر سؤال کردند جواب داد، از وصیّ پیغمبر سؤال کردند جواب داد همین‌طور یک یک جواب‌ها را داد تا به امام هشتم رسید. وقتی از حجّت بعد از موسی بن جعفر سؤال کردند زبان او بند آمد. آن وقت ملائکه گرز آتشینی بر سر او زدند که قبر او مملو از آتش شد.

تمام ملکات تبلور شناخت آدمی است

آن چیزی که خیلی مهم است ریشه‌های اعتقادی است که تمام ملکات ما تبلور شناخت ما است، طرز تفکّر ما است و رفتار و کردار ما تبلور ملکات ما است. یعنی آدمی که دنیا را مزرعه‌ی آخرت می‌بیند اعتقاد به ابدیّت دارد، انبیاء (علیهم السّلام) را سفرای الهی می‌دانند، آموزگاران زندگی می‌دانند این‌ها با پیروی از انبیاء (علیهم السّلام) طرح زندگی را، سبک زندگی را با رویّه‌ی دینی پی‌ریزی می‌کنند و با تکرار این جهت برای آن‌ها ملکات پیش می‌آید، خصلت‌های عرشی پیدا می‌کنند و بعد از رسیدن به ملکه همه‌ی کارهای خیر برای آن‌ها تسهیل می‌شود.

روانی عمل معلول تحصیل ملکات است

آیه‌ی کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی لیل دارد «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏»[۱۶] خدای متعال تیسیر می‌کند، چون این خصلت که ایجاد شد دیگر مرتّب خود می‌جوشد، هول دادن لازم نیست، آسان می‌شود و از آن طرف «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏»[۱۷] آدم وقتی ملکات خبیثه پیدا کرد دیگر حرکت در مسیر درست برای او مشکل می‌شود، تحمیلی می‌شود «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏».

سؤال کردن خداوند از چهار چیز در عالم برزخ

روانی عمل معلول تحصیل ملکات است. تحصیل ملکات در گرو اعتقادات و باورهای آدم است. این است اوّل سؤالی که می‌شود از اعتقادات سؤال می‌شود. بعد از مسئله‌ی اعتقادات چهار چیز را مرحوم حاج شیخ عباس در منازل الآخره نقل کردند، در کافی هم است، در جلد هفت بحار الانوار هم است که از چهار چیز خدا سؤال می‌کند: یکی «عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ»[۱۸].۲- «وَ شَبَابِهِ‏ فِیمَا أَبْلَاه»، ۳- «وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ». ۴- از مال او سؤال می‌شود که در کجا انفاق کرده است. از این چهار چیز هم از درآمدها و هزینه‌ها سؤال می‌شود، از مطلق عمر، از تمام عمر سؤال می‌شود. سؤال خاص از مقطع جوانی عمر می‌شود «وَ شَبَابِهِ‏ فِیمَا أَبْلَاه».

حائز اهمیّت بودن مسئله‌ی جوانی از دیدگاه روایت

معلوم می‌شود که خدای متعال این مقطع جوانی را به عنوان یک سرمایه‌ی سرنوشت‌ساز منّت گذاشته و به بنده‌های خود داده است و از آن‌ها خواسته که در جوانی به جایی برسند و اگر یک چنین نعمتی را از خدا گرفتند و کفران کردند آن‌جا خدای متعال از آن‌ها نمی‌گذرد. مسئله‌ی جوانی از دیدگاه روایات هم بسیار حائز اهمیّت و دارای حساسیّت خاص است.

ارائه شدن همه‌ی اعمال به آدم و مرور اجمالی آن موقع مرگ

جریاناتی که از رؤیاها و مکاشفات و این‌ها به دست می‌آید مثل این‌که همه‌ی اعمال یک بار به آدم ارائه می‌شود «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[۱۹]. حدیث از وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که «إذا مَاتَ قامَت قیامَهُ»، «إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»[۲۰] قیامت صغری در موقع مرگ است. همین‌طور که در قیامت کبری «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏»[۲۱] پرونده‌ها را باز می‌کنند، مرور اجمالی آن موقع مرگ است که از مجموعه‌ی عموم سؤال و جواب می‌شود، ولی چون هنوز اعمال او به نتیجه‌ی نهایی نرسیده است پرونده را باز می‌گذارند، تحقیقات می‌کنند، رسیدگی می‌کنند ولی حکم را به روز قیامت واگذار می‌کنند؛ چون هنوز پرونده ادامه دارد، پرونده‌ی او به پایان نرسیده است از این جهت ادامه دارد.

نقلی از موسوی اردبیلی در موقع جان دادن

نقل کردند یعنی ناقل حضرت آیت الله قرائتی بود. ایشان از آقای موسوی اردبیلی نقل می‌کرد. آقای موسوی اردبیلی بعد از آن‌که از نظام کناره گرفت و در قم نشست یک بیماری بر او پیش آمد که از دنیا رفت. دوباره زنده شد. ایشان در موقع جان دادن گفتند خیلی سخت بود، بدن رعشه داشته و هر چه لحاف می‌کشیدند می‌خواستند به نوعی این بدن را کنترل کنند قابل کنترل نبوده.

دید مدّتی طول می‌کشد تا این‌که این نزع حاصل شود. بعد فکر می‌کنند از دنیا رفت و شروع به گریه کردن می‌کنند. یک وقت می‌بینند زنده شد. اوّلین حرفی که می‌زند به پسرش سعید می‌گوید سعید من داد زدم؟ می‌گوید نه. بعد می‌گوید به محض ورود من به آن عالم به من گفتند چه آوردی؟ در نهج البلاغه هم دارد که ملائکه می‌گویند چه آوردی؟ بازماندگان می‌گویند چه گذاشته است؟ این طرفی‌ها منتظر هستند بخورند، می‌گویند از او برای ورثه چه باقی مانده است. آن طرفی‌ها می‌گویند برای خود چه آورده است؟ ایشان می‌گوید از من سؤال کردند که چه آوردی؟ من هم فکر می‌کردم یک عمری آخوندی کردم. آخوند انقلابی هم بوده، جزء مدرّسین قم بوده است، بعد هم قبل از انقلاب که به تهران آمده مدارس مذهبی دبستان، دبیرستان تأسیس کرده است.

مدرسه‌های مفید برای آقای موسوی اردبیلی است که وزیر جدیدی که جزو همان فتنه‌ها معرّفی کردند که حالا معلوم نیست رأی بیاورد یا نیاورد؛ مسئول مدارس مفید آقای اردبیلی است. جزو روحانیّت مبارز بوده است، امام جمعه موقّت تهران زمان حضرت امام بود، رئیس دیوان عالی کشور بود، عضو شورای انقلاب بود، جزو خبرگان اوّل بوده است. در همه‌ی صحنه‌ها حضور داشته است و می‌گوید وقتی از من سؤال کردند فکر می‌کردم دست من خیلی پر است. هر چه گفتم گفتند ثبت نشده است.

مطلقا اعمال خیری که ما آن‌جا به زبان آوردیم گفتند هیچ کدام ثبت نشده است. دیدم حسنات آنچه که من فکر می‌کردم ثبت نشده است. به من گفتند می‌خواهی تو را نشان دهیم؟ گفتم: بله. یک صفحه‌ای جلوی من آورده شد دیدم «یَا وِیلَنَا مَا لِهَذَا الکِتَاب لا یُغَادِرُ صَغیرهً وَ لا کَبیرَهً الا أَحصَیها»[۲۲] از تمام گناهانم در صفحه‌ی حسنات هیچ چیز ثبت نشده ولی در جدول سئیات هیچ چیزی از قلم نیفتاده است، ریز و درشت گناهان و سئیات همه آمدند. وقتی دیدم که دست ما از حسنات خالی است و کفه‌ی سیئات هم که خیلی سنگین است، ریز و درشت آن را این‌جا جمع کردند تا این را دیدم یک فریادی کشیدم که در عمر خود چنین دادی نکشیده بودم و آن این بود با فریادی که هر چه می‌توانستم داد زدم.

این‌که پرسیده بود سعید من فریاد زدم آن‌جا فریادی زده بود که می‌گوید در عمر خود چنین فریادی و چنین شیونی نداشتم. آن‌جا فریاد کشیدم، گفتم محبّت حضرت زهرا دروغ است؟! یعنی محبّت امام حسین (علیه السّلام) هم دروغ است؟! این دو اسم را به یاد آوردم گفتم این دو اسم هم دروغ است؟ گفتند: نه این دو دروغ نیست و دستور آمد که من را برگردانند و من را برگرداندند.

سؤال کردن از همه‌ی اعمال گذشته در عالم برزخ

این نشان می‌دهد که عالم برزخ اجمالاً از همه‌ی اعمال گذشته سؤال می‌شود، حسنات و سیئات را میّت آن‌جا مشاهده خواهد کرد. در بعضی روایات آمده است از دو گروه سؤال می‌شود یکی «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِیمَانَ‏»[۲۳] و دوم «مَنْ مَحَضَ الْکُفْرَ» کسی که در ایمن ممحض بوده، هیچ قاطی نداشته، ایمان خود را دست نخورده برده است، آن‌جا سؤال می‌شود و با سرافرازی جواب می‌دهد. این سؤالات مقدّمه‌ی این است که در را باز کنند و بفرمایند «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[۲۴] و کسانی هم که محض کفر هستند، از آن‌ها سؤال می‌شود برای این‌که خود این سؤال یک نوع عقاب به اهانت است، خدا نکند مجرمی را بازجوی سختگیری تحت فشار قرار بدهد و بگوید بگو چه کار کردی. خود این هم یک نوع تحقیر است و هم تعذیب است. از آن‌جا عذاب او شروع می‌شود و اعتراف می‌گیرند «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ»[۲۵] اوّل اعتراف می‌گیرند بعد می‌گویند خود کرده را تدبیر نیست و او را داخل عملی می‌اندازند که خودش برای خود تدارک دیده است و گرفتار عمل خود می‌شود. روایت می‌گوید این دو گروه مورد سؤال قرار می‌گیرند.

در ابهام قرار گرفتن ممحضین کفر در روز قیامت

ولی کسانی که «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۲۶] این‌ها بر حسب آیه‌ی قرآن کریم «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»[۲۷] هستند یعنی تا روز قیامت یا لطف خدا شامل حال آن‌ها می‌شود و مورد عفو قرار می‌گیرد یا جهاتی دارد که آن‌جا وزنه‌ی سئیات به جهنّم می‌کشد، معلوم نیست. خلاصه کار او مبهم است. کسانی که ممحض در دو طرف قضیه نیستند این بین بین‌ها فعلا همین‌طور مرائا می‌مانند، در یک ابهامی باقی می‌مانند تا روز قیامت وضع آن‌ها را خدای متعال مشخّص کند. من آیه‌ی آن را به یاد ندارم «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» این‌ها باید منتظر بمانند تا تکلیف آن‌ها روشن شود.

خواب مرگ ضعیف است و مرگ خواب عمیق است

دسته‌ای از روایات هم در جلسه‌ی گذشته به مناسبت آن آیه‌ی کریمه‌ی «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها»[۲۸] استفاده می‌شود که خواب مرگ ضعیف است، مرگ نسبی است، مرگ خواب عمیق است و خواب همیشگی است. خواب در دنیا مرگ مقطعی است، ولی مرگ همیشگی خواب همیشگی است و تا روز قیامت است. اجمالاً یک رویا است، یک خواب است همان‌طور که آدم این‌جا خواب می‌بیند، خوشی‌های خواب، ناگواری‌های خواب همین جا هم برای انسان یا خوشحال کننده است یا ناراحت کننده است، آن‌جا دیگر تعبیر نمی‌شود و خودش است. در عالم برزخ یعنی در عالم خیال است. همان‌طور که ما این‌جا عالم خیال داریم که مثال متّصل ما است. آن‌جا مثال منفصل است. آدم در آن عالم مثال، در آن عالم خیال می‌ماند تا این‌که قیامت قیام بکند.

ظرفیّت تحمّل نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های جهنّمی

یک حکمت دیگری و فلسفه‌ی دیگری هم برای عالم برزخ گفته شده است و آن این‌که هم تحمّل نعمت‌های بهشتی ظرفیّت زیادی می‌خواهد و هم تحمّل عذاب‌های جهنّم فوق طاقت کسی است که تازه از این عالم به عالم دیگر منتقل می‌شود. نه احدی طاقت تحمّل جهنّم را دارد نه احدی طاقت لذایذ بهشت را دارد.

نقلی از حاج شیخ محمّد تقی عاملی

می‌گویند مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ محمّد تقی عاملی که از شاگردان مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی بودند، ایشان از استاد خود درخواست کرده بودند ما هم آرزوی زیارت حضرت را داریم و مرحوم استاد ایشان یک برنامه‌ای به او داده بود که با اجرای آن برنامه زلال شود و بتواند به محضر حضرت شرفیاب شود. و اوّلین باری که این حالت برای او پیش می‌آید می‌گوید به قدری جاذبه‌ی حضرت، نور حضرت شدّت داشت که من ذوب می‌شدم. دیدم هر چه به حضرت نزدیک می‌شوم طاقت من طاق می‌شود و هنوز به حضرت نرسیده بودم که شروع به قسم دادم که آقا بیش از این اجازه ندهید که من نزدیک شوم. با التماس و قسم دیگر فاصله را از آن نزدیک‌تر نکردم. البتّه این‌طور که گفته می‌شود برای مراحل بعدی ظرفیّت را پیدا کرده بود که طاقت دیدن حضرت را داشت.

عدم ظرفیّت خوبان برای مشاهده‌ی امام زمان (علیه السّلام)

یکی از اموری که حضرت خودشان را از دید خوبان هم پنهان دارند عدم ظرفیّت خوب‌ها است. عدم ظرفیت در دو بُعد است: یکی این‌که رازدار نیستند، افشا می‌کنند، برای خودشان حجب دارند و اطرافشان را شلوغ می‌کنند، تمرکز آن‌ها از بین می‌رود و نکته‌ی دوم این است که نمی‌توانند تحمّل کنند، دیدن حضرت ظرفیت زیادی می‌خواهد؛ چون جلوه‌ی خدا است «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً»[۲۹] همین‌طور که تجلّی نازل پروردگار متعال کوه را متلاشی کرد، خدای متعال می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ»[۳۰] این یک نکته است که جلوه‌ی خدا را همه کس نمی‌توانند تحمّل کنند، ظرفیّت می‌خواهد.

درجات بهشت از درجات قرآن است

نکته‌ی دوم این است اساساً درجات بهشت درجات قرآن است. همین‌طور که در این عالم همه کس تحمّل جلوه‌ی الهی را در قرآن ندارد «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ» چرا قرآن بر قلب پیامبر نازل شده است؟ بر قلب متّقین نازل نمی‌شود؟ برای این‌که هیچ روحی آن طاقت را ندارد. «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»[۳۱] و بهشت حقیقت قرآن است، جلوه‌ی کامل خدا است. «لقد تجلل الله فی کتابه»، و اتّفاقاً قرآن تجلّی اعظم است.

نداشتن درک ظرفیّت تجلّی اعظم پروردگار جز پیامبر و ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام)

در دعای شب بیست و هفتم عرضه می‌داریم «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی‏ الْأَعْظَمِ‏»[۳۲] خدایا تو را به تجلّی اعظم قسم می‌دهم. ظرفیّت تجلّی اعظم پروردگار متعال جز پیامبر و ائمّه‌ی معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) کسی این ظرفیت را ندارد.

تربیت نفوس در عالم برزخ توسط پروردگار متعال

خدای متعال در عالم برزخ نفوس را تربیت می‌کند و همان‌طور که کودک در دو سال دوران ختام خود ظرفیت پیدا می‌کند که بتواند غذاهای سخت را و لذیذ را بخورد و اگر ابتدائاً این دوره نبود آن غذاهای سنگین را می‌دادند می‌مُرد، این مسئله‌ی دوره‌ی برزخ که در تولّد دوم ما برای ما پیش می‌آید این همان دامن ربوبیّت رحمت حق تعالی است که ما را مادری می‌کند و به ما اقتدار و قدرتی می‌دهد که وقتی وارد بهشت می‌شویم این جلوه‌ی الهی را می‌بینیم از بین نرویم، ذوب نشویم و بتوانیم تحمّل کنیم. این هم یک نکته که ریشه‌های قرآنی دارد و همان معاد قرآنی و برزخ قرآنی است.

فلسفه‌ی عالم برزخ، فلسفه‌ی تکمیل ظرفیّت‌ها

در روایات دارد افرادی که نیّت خوب داشتند، در ایمان آن‌ها تردیدی نبوده ولی قرآن یاد نگرفتند، کسی به آن‌ها یاد نداد، قاصر بودند وقتی آن‌ها از دنیا می‌روند وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) کسی را می‌گمارد که به آن‌ها قرآن را یاد دهد. آن‌ها در عالم برزخ قرآن را فرا می‌گیرند که وقتی به قیامت رسیدند گفته می‌شود «أقرا وارق» آدم با قرآن بالا می‌رود، درجات او درجات قرآنی است، آن‌جا محروم نباشد. بنابراین فلسفه‌ی عالم برزخ فلسفه‌ی تکمیل ظرفیّت موجوداتی است که استعدادشان در این عالم به پایان نرسیده بوده و ظرفیّت آن‌ها تکمیل نبوده، باید ظرفیّت بهشت داشته باشند و این‌جا اتّفاق نیفتاده است.

عبور کردن امثال افرادی مانند آیت الله بهجت از عالم برزخ

امثال آیت الله بهجت و نوادری که آن‌ها عبور کردند، آن‌ها از عالم مثال و این‌ها در این‌جا عبور کردند. آن‌ها احتیاجی به برزخ ندارند اگر هم در برزخ هستند و حاکمیّتی در آن‌جا دارند محکوم قوانین عالم برزخ نیستند، آن‌جا برزخ به آن‌ها احتیاج دارد. این‌ها به مراحل فوق عالم صورت و عالم مثال دست پیدا کردند.

وجود نداشتن صورت مثالی در مرحله‌ی «صِبْغَهَ اللَّهِ»

این‌طور که مرحوم علّامه‌ی طباطبایی و بزرگانی که سلسله‌ی ملّا حسین قلی همدانی بودند آن‌ها خیلی اصرار دارند که اجمالاً مکاشفات برزخی بین راه است، گاهی بعضی از افراد همین‌جا می‌مانند، گاهی هم همین‌ جا پرت می‌شوند، این مرحله‌ی نهایی نیست باید از مرحله‌ی برزخ عبور کرد تا به مرحله‌ی «صِبْغَهَ اللَّهِ»[۳۳] رسید که در مرحله‌ی «صِبْغَهَ اللَّهِ» صورت مثالی وجود ندارد. همین‌گونه که ماده وجود ندارد، صورت هم وجود ندارد. هم ماده نشانه‌ی محدودیّت است، هم صورت تمایز دارد، این صورت غیر از آن صورت است.

رسیدن به مقام عند ربی پروردگار متعال

همان‌طور که پروردگار متعال با همه‌ی موجودات است و خودش هیچ انفعالی ندارد، همه سر سفره‌ی حق تعالی هستند. کسی که مقام عند ربی پیدا می‌کند، عند ربی یعنی به مقام اسم اعظم می‌رسد دیگر صورتی محدودیتی، زمانی، مکانی او را تهدید نمی‌کند. این مرحله‌ی بالا است البتّه منافاتی هم ندارد که همین کسی که به مرحله بالا رسیده است، در مراحل پایین هم که در خدمت او بوده آن‌جا هم مشمول عنایات باشد. یعنی آدم هم معاد جسمانی دارد و در بهشت لذایذ جسمی دارد، هم لذایذ خیالی و مثالی دارد و هم خودش «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۳۴] برای آن‌ها این کثرت است، ولی کثرتی نیست که مانع مقام «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» باشد. این‌ها به مقام عندیّت رسیدند لکن آن مقام عندیّت اشراف دارد و درجات پایین را هم تدبیر می‌کند.

قائم شدن بهشت بر مقام عند ربی

بنابراین بهشت بر آن‌ها قائم است. وجود بهشتی که در بهشت است «وَ جَنَّاتٌ تَجْری»[۳۵]، «وَ لَحْمِ طَیْرٍ»[۳۶]، «خَیْراتٌ حِسانٌ‏ٌ»[۳۷] و این حرف‌ها هم شامل حال او می‌شود ولی این مقصد نبوده است. بر اساس عبادتی که بدن انجام داده، با بدن انجام شده، بدن هم آن‌جا به نوا می‌رسد. این بدن این‌جا برای خدا کار کرده و در خدمت دین خدا بوده، در خدمت ولی خدا بوده است این روح بارقه‌ی خدا بوده است و این بدن در خدمت او بوده است.

ذخیره کردن مفاهیم و صور علمی در بُعد مثالی

پروردگار متعال هم «لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»[۳۸] آن کسی که احسن عمل هستند جسم باشد، به تناسب جسم آن‌جا به پاداش‌های الهی نائل می‌شود و عبادت‌های مثالی، عبادت‌های فوق جسمی و همین عبادت‌های علمی و زحماتی که شما در مسیر علم می‌کشید این‌ها بُعد جسمی نیست؛ شما در بُعد مثالی مفاهیم را، صور علمی را قربه إلی الله در خودتان ذخیره می‌کنید، در لایه‌های وجودی خود بذر علم را می‌کارید و این به صورت درخت‌هایی رویش می‌کند. مادامی که در این مرحله‌ی علم هستیم اگر قربه إلی الله باشد، بُعد مثالی ما است و بُعد مثالی ما هم در بهشت لذایذ مثالی را دارد و اگر إن‌شاء‌الله کسی از این مرحله عبور کرد، به مقام عندیّت رسید او دیگر بالاترین مقام است که کلمه‌ی تامّه شده است، اسم اعظم شده، فنای ذاتی پیدا کرده است، بهشت او بهشت برزخی نیست، فوق برزخی است. لذا اشخاصی هستند وارد برزخ شدند ولی فوق برزخ هستند. آن‌ها در برزخ هم پذیرایی کننده هستند، خودشان احتیاجی به پذیرایی برزخ ندارند.

مراحل انسان در عالم آفرینش

انسان سه مرحله دارد: مرحله‌ی مادی دارد، مرحله‌ی مثالی دارد و مرحله‌ی عقلی دارد. در مرحله‌ی عقل فوق صورت است. آن مرحله نشئه‌ی الهی است و نشئه‌ی عرشی است. اگر کسی در این عالم با دو بال علم و عمل سیر خود را ادامه داد، به مقام نجوای با خدای متعال رسید، اهل مناجات بود که بین او و خدا نه صورت مثالی واسطه بود نه جسم، هیچ حائلی و هیچ مشتغلی بین او و خدا نبود حتّی اگر اسماء او را مشغول نکرد، او به فنای ذاتی رسیده است و جنّت او جنّت لقاء است. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً»[۳۹] بهشت او هم جنّات نیست، جنّت واحد است. «فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی * وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏».

دو بهشت و دو جهنّم بودن بر اساس برداشت بزرگان از آیات قرآن کریم

بر اساس برداشتی که بزرگان ما از آیات قرآن کردند، می‌گویند هم بهشت دو بهشت است و هم جهنّم دو جهنّم است. یک بهشتی است که از کثرت برخوردار است و یک بهشتی است که مافوق کثرات است، همه چیز در مقام جمع الجمعی است. آنچه از تک تک موجودات آدم می‌خواهد لذّت ببرد یا جمال الهی را در آینه‌های مختلف به تناسب اسماء ببیند یک جا می‌بیند، مستغرق ذاتی است که همه‌ی آن‌ها یک جا است. و هم در مقام لذّت آنچه که همه‌ی میوه‌ها دارند خدا به صورت یک کپسول در می‌آورد و همه را یک جا به خورد او می‌دهد؛ برای این‌که خود کثرت یک نوع حواس‌پرتی است، آن تمرکز و آن لذّت عالی را آدم در مرحله‌ی کثرت ندارد. امّا وقتی که به مسئله‌ی وحدت رسید آن‌جا همه چیز یک جا جمع است. لذا کسی که به آن‌جا رسیده است «أَشْهَدُ… أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ‏ وَاحِدَهٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ‏ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ‏»[۴۰] آدم که به آن‌جا می‌رسد همه‌ یکی هستند، آن‌جا جدایی معنا ندارد. لذا آن جنّت جنّتی است، خدای متعال با لفظ متکلم وحده گفته و هیچ اسمی را نبرده است. این جنّه الغّفار نیست، جنّه الرّحمان نیست. جنّه الکریم نیست، جنّه العفو نیست، حتّی جنه الله نیست. «وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏»[۴۱] اصلاً فوق این حرف‌ها است.

یاد کردن خدا از جنّت دیگر در آیات قرآن کریم

جنّت دیگری که خدای متعال مکرّر در قرآن از آن یاد کرده است «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[۴۲]، «فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ»[۴۳]، «مُدْهامَّتانِ»[۴۴]، «فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَهٍ زَوْجانِ»[۴۵]مدام شمرده است، ولی کثرت است، قابل احصاء است، مرز دارد، تعدّد دارد می‌شود شمرد. آن‌جا که آدم برسد دیگر قابل شمارش نیست یعنی تعدّد ندارد تا آدم بتواند بشمارد. همین‌طور که خدا واحد عددی نیست تا آدم بگوید خدا یکی است و دومی دارد، خدا قابل شمارش نیست، خدا یک عددی نیست. آن‌جا که آدم رسید فوق عدد است و هیچ چیز قابل احصا نیست. خدای متعال همّتی بدهد که إن‌شاء‌الله دوستان ما… همت بلند دار که از همّت بلند… آدم نگران است که حتّی به جنّت جسم هم نرسیده باشد، گناه جنّت‌سوز است.

حسرت خوردن انسان در عالم برزخ از سوزاندن کارهای خیرش

پیغمبر خدا فرمودند: بله باغ و بستانی برای خود کاشتید ولی مواظب باشید که آتش نفرستید و حاصل خود را نسوزانید. آدم نگران است که اگر یک کار خیری هم انجام داده یک کارهایی برای او پیش بیاید که سقوط کند و شعله بکشد و همه‌ی کارهای خیر را بسوزاند بعد که در جهنّم واقع می‌شود یکی از عذاب‌های او این است بهشتی که خدا برای او تدارک دیده بود آن را می‌بیند و حسرت در جان او می‌ماند می‌گوید قرار بود به آن‌جا بروم به این‌جا آمدم. «نَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنْ‏ شُرُورِ أَنْفُسِنَا»[۴۶].

– آن هم یکی «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً»[۴۷] جهنّم کثرت است، پوست می‌سوزد، گوشت می‌سوزد دوباره گوشت روییده می‌شود. دائماً تبدِّل است اگر این سوخت یکی دیگر می‌آید دوباره می‌سوزد «ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى»[۴۸] امّا آن جهنّم خدا «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»[۴۹] کار به جلود دارد. جلود در بعضی از تعبیرات قرآنی کنایه‌ی از دامن است. کسانی که آلودگی دامن دارند «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»[۵۰] آن‌ها هم جواب می‌دهند «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» خلاصه سوختن اعضا و پوست و دامن است، این همان جهنّم کثیر است، جهنّم بُعد جسمی است.

جایگاه منافقین و کافران در عالم برزخ

ولی کسانی که نفاق دارند و کفر شدید دارند آن‌ها نارالله هستند فوق «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ»[۵۱]و مرکز و کانون آن قلب است. «الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَه»[۵۲] چون دل فاسد بوده آن‌جا که باید رحمت خدا باشد غضب خدا بوده است. آن غضب، غضب خود خدا است «إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ»[۵۳] غیر از این است که به دست ملائکه می‌دهند «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ» اگر شما عالم را نعمت من دیدید، نعمت‌شناس و محبّت‌شناس دیدید «لَأَزیدَنَّکُمْ» خدا با کلمه‌ی «أزیدَنَّ» به خودش نسبت می‌دهد. من شما را زیاد می‌کنم آن‌قدر زیاد می‌شوید که من می‌شوید، به مقام عندیّت می‌رسید رنگ خدا می‌گیرد. کسی که زندگی او زندگی شاکرانه است، زندگی شاکرانه برای احرار است.

شرایط رسیدن به مقام شکر از نگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام)

حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: «الْعُبَّادَ ثَلَاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً»[۵۴]، «العباد ثلاثه قومی عبدوا الله خوفا تلک عباده العبید»، «قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ … َتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ»‌‌‌‌‌[۵۵] و قوم دوم «عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ» و گروه سوم «عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ» این دیگر هیچ وابستگی به غیر خدا نداشته بلکه خدا را مستحق دیده «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی‏ جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ»[۵۶] به تو رسیدم «وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُک» من خارج از تو چیزی ندیدم که آن مقصد من باشد، غایه القصوی من خودت بودی «یَا مُنَى قُلُوبِ‏ الْمُشْتَاقِینَ»[۵۷] منتها آرزوی من تو بودی، کارهایی که انجام می‌دادم برای تو بود، من نگاهی به بهشت و جهنّم نداشتم، اصلاً این‌ها را ندیدم، شوق تو باز می‌داشت که من به غیر تو نگاهی کنم تا این‌که آن‌ها من را مشغول کنند. «فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأُجَرَاءِ»[۵۸] کسانی که خودشان را از قیود عالم ماده و از قیود عالم مثال بتوانند آزاد کنند به مقام شکر می‌رسند.

وقتی مقام شکر برای آن‌ها پیش آمد عبادت آن‌ها شاکرانه شد خدای منّان خودش عهده‌دار تولیّت آن‌ها است «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ‏»[۵۹] او نه این‌که عمل صالح انجام می‌دهد، خودش صالح شده است. وقتی خودش صالح شد خود خدا عهده‌دار وضعیّت او است، فنای ذاتی دارد و از مرحله‌ی اسماء بالاتر است.

ریشه‌ای بودن معصیّت کافران

امّا کسانی که در مراحل پایین هستند، همان مراحل پایین هستند دیگر ترقّی ندارند. دل هم همین‌طور است. گاهی معصیت آدم معصیت جوارحی است، این لکّه‌هایی است، آتش‌هایی است روشن می‌شود بعد از مدّتی سوختن در جهنّم هم محمّد و آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به یاد آن‌ها می‌آید تا به یاد آن‌ها آمد متوسّل می‌شوند و خلاص می‌شوند. امّا کسانی که معصیت آن‌ها معصیت جوارحی نبوده بلکه معصیت کفر و ارتداد و الحاد بوده است، معصیت آن‌ها معصیت ریشه‌ای است. قلب کانون غضب پروردگار متعال است. لذا «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ»[۶۰].

مراتب مختلف جنّات

بنابراین عذاب الله داریم و عذاب آخرت و عذاب جهنّم داریم، نار الله و «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً»[۶۱] داریم جنّات هم همین‌طور است. جنّات مختلفی داریم که بالاترین مرتبه‌ی آن جنّتی است که حتّی می‌شود از جنّت الله هم یک عبارتی گفت که بالاتر و فراتر است. راجع به عالم برزخ دیگر ذهنم چیزی یاری نمی‌کند و چون ننوشتم از محفوظات خود خدمت شما عرض می‌کنم.

-‌ این‌که فرمودید حضرت می‌خواستند ببینند توانایی آن را نداشتند قسم دادند فرق دارد.

– نمی‌بینند. ابوجهل، ابوسفیان پیغمبر را مطلقا ندیدند. «وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى‏»[۶۲] پیغمبر عرب را می‌دیدند، پیغمبر نبی را مطلقا ندیدند. آن‌ها در عالم ماده بودند جسم پیغمبر که تولدی دارد، وفاتی دارد آن را می‌دیدند.

-‌ بقیّه اصحاب به نسبت آن معرفتی که داشتند یک سری تجلّیات را از حضرات کسب می‌کردند. این بنده خدایی هم که می‌خواست حضرت حجّت را ببینند، آن مقداری که ظرفیّت داشت را می‌دید. یعنی حضرت بییشتر از آن حدی که بوده تجلّی کردند؟

– این لطف حضرت بود، می‌خواستند بگویند ناقص هستی. هنوز وقت آن نشده برو خود را درست کن.

-‌ کتابی را نوشتند سیاحت غرب و سیاحت شرق این‌ها را تا چه حد مستند می‌نویسند؟

– آموزنده است حالا چقدر تطبیق می‌کند یا نه ولی واقعاً تکان دهنده است. طلبه یک بار بخواند خوب است، دیدن این‌ها خوب است.

– سؤالاتی که در برزخ می‌شود یعنی انسان کاملی نیست و قیامت صغری است. آن سؤالات که باعث می‌شود عیار این طرف حداقل برای ؟؟ از چه قماش و از چه فیضی ؟؟ وضعیّت فعلی آن‌ها مشخّص می‌شود؟

– خط آن روشن می‌شود، در خط آتش می‌رود یا در خط بهشت می‌رود. اجمالاً کسانی که جهنّمی محض هستند آن‌ها همان کفّار محض هستند و جهنّم آن‌ها از همان جا شروع می‌شود، گرزی بر سر آن‌ها زدند که قبرش پر از آتش شد. کسانی که اهل معصیت هستند صبح و شام یک گرگی که گاهی به گوسفند نشان می‌دهند گوشت او می‌ریزد، مرتّب گرفتاری دارد مدام می‌بیند که قرار است آن‌جا برود، سختی می‌کشد. کسانی هم که در خط بهشت بودند به تناسب وضعیّت و درجه‌ی خودشان درهای بهشت صبح و شام به روی آن‌ها باز می‌شود و نسیم به آن‌ها می‌خورد و کسانی که در مراحل بالا هستند، صبح و شامی نیست بلکه بالاتر از آن است.

ارتباط برقرار کردن علّامه‌ی طباطبایی با میت

در حالات مرحوم علّامه‌ی حلّی نقل شده است که به قبرستان رفت و از خدا خواست با یکی از این‌ها ارتباط برقرار کند و سر یک قبری خدای متعال به او اجازه داد که با علّامه صحبت کند جناب علّامه فرمودند: در چه حالی هستند؟ معلوم شد او هم طلبه بوده است. می‌گوید وقتی من از دنیا رفتم حوری آمد که توصیف می‌کند چه بود. گردنبندی داشت، می‌خواستم کمی با گردنبند او بازی کنیم، دیدم گردنبند پاره شد ریخت. از آن روزی که من آمدم مشغول جمع کردن این گردنبند هستم و به نظر او تازه آمده که این کار را انجام می‌دهد. بعد سنگ قبر او را دیده بودند که ۱۰۰ سال است از دنیا رفته است، ولی ۱۰۰ سال به اندازه‌ی چند دقیقه است که چیزی ریخته و دارد جمع می‌کند. بله خدا ایمان دهد.

خواب ماندن و از دست دادن بهشت

حضرت امیر (علیه السّلام) جمله‌ای دارند «لَمْ أَرَ کَالْجَنَّهِ نَامَ طَالِبُهَا»[۶۳] حیف است آدم خواب باشد و بهشت را از دست می‌دهد «وَ لَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا» در مسیر یک آدم گودال و جهنّم و آتش باشد، آدم غفلت کند و به آن‌جا بیفتد. نه این طرف آن اقتضا دارد که آدم خواب باشد نه آن طرف. کسانی که بیدار بودند اهل مراقبه بودند، «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»[۶۴]  کسی مشتاق آن‌جا باشد دل به این‌جا نمی‌دهد. همه‌ی اشتغال فکری او آن‌جا است و حیف است آدم غیر این باشد. توفیق هم از خدا است، آدم کمی فکر کند عقل هم همین را می‌گوید ولی

چشم باز و گوش باز و این اعمی                    حیرتم در چشم بندی خدا

خدا چه کار می‌کند، این بشر عاقل عالماً، عامداً به جهنّم می‌رود. بعد هم آن‌جا می‌گوید «یَا حَسرَتَا عَلَى مَا فَرَّطتُّ فِی قرب اللَّه‏»[۶۵] چه فرصت‌هایی را از دست دادیم.

مؤیّدات و دلایل وجود برزخ در روایات

روایاتی را در تفاسیر بین همین آیات برزخ یک چیزهایی که همه شیعه و سنّی نقل کردند که جزء مؤیّدات و دلایل وجود برزخ است، در جنگ بدر این کشته‌های مشرکین را داخل چاهی ریختند. وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله و سلّم) سر چاه آمدند و یک یک آن‌ها را اسم بردند یا ابا جهل، یا عتبه، یا شیبه «هَلْ‏ وَجَدْتُمْ‏ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ‏ حَقًّا»[۶۶] آن‌ها هم به پیغمبر جواب دادند. بعد اصحابی که اطراف پیغمبر بودند عرضه داشتند یا رسول الله آن‌ها که از بین رفتند مگر آن‌ها جواب می‌دهند؟ حضرت فرمودند: «إِنَّهُمْ‏ أَسْمَعُ‏ مِنْکُمْ‏» آن‌ها بیشتر از شما می‌فهمند.

شنیدن صدای عذاب بندگان از سوی حیوانات

باز روایات دارد که حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: هم من چوپانی کردم و هم انبیاء قبل از من چوپانی کردند. من موقع چوپانی گاهی می‌دیدم که گوسفندها حالت وحشت پیدا می‌کنند یک دفعه می‌رمند و دسته‌جمعی یک حالت عقبگرد و وحشت دارند. تا پیغمبر نشده بودم برای من ملموس نبود، ولی وقتی پیغمبر شدم دیدم کافری که از دنیا می‌رود، آن گرزی که به او می‌زنند یک فریادی می‌کشد که تمام عوالم غیر از بشر می‌شنوند. دیدم حیوان با شنیدن آن صدای عذاب آن‌گونه به هم می‌ریزند و از این قبیل روایات در باب برزخ وجود دارد.

خدا آیت الله احمدی میانه‌جی را با اولیاء او محشور کند. ایشان در یک مقطعی برای ما عقاید می‌گفتند، عقاید ایشان متن جلد ششم بحار الانوار بود. آن‌جا روایات برزخ را ملاحظه کنید اگر چیز جالبی دیدید این‌جا هم خوراک عمومی ما شود إن‌شاء‌الله ثواب آن هم برای شما می‌ماند. جامع‌ترین مسائل را ائمّه فرمودند، جلد ششم بحار الانوار و در مجلّدات دیگر به تناسب هم از عالم برزخ و قیامت مطالب زیادی گفته شده است، ولی این‌جا متمرکز و دسته‌بندی شده است.

کوتاه بودن مسافت دنیا و قابل مقایسه نبودن آن با مسافت برزخی

«الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»[۶۷] خدا به کیفیت نگاه می‌کند، به کمیّت نگاه نمی‌کند. جنایتی را که قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) مرتکب شده است قابل مقایسه‌ی با جنایت کسانی که با انبیاء قبلی درگیر شدند نیست؛ یا کسانی که امام حسین را شهید کردند اصحاب تابوت کسانی که در زمان پیغمبر هستند این‌ها اصحاب طابوت هستند. این عالم خیلی کم است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۶۸] اصلاً قرن‌ها که بگذرد خیلی چیز مختصری است. «فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ»[۶۹] امام حسین (علیه السّلام) می‌گوید «وَ کَأَنَّ الْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ» یعنی آن‌قدر مسافت دنیا کوتاه است که نسبت به آن‌جا اصلاً به حساب نمی‌آید. این است که شدّت عذاب بعضی از افراد گذشته و آینده را پوشش می‌دهد، ولی عذاب بعضی مدّت طولانی هم بوده معصیّت‌های سطحی بوده است، از قلوب قبل هم که بودند در این مدّت چه بسا بخشیده شدند تا این‌ها برسند آن‌ها خلاص شدند و در جای خود رفتند.

به استقبال آمدن عمل آدم در عالم برزخ

آنچه مسلّم است «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ»[۷۰] این دستگاه، دستگاه حق است، سنجش آن هم با معیارهای حق است، باطل هم مطلقا به این‌جا راه ندارد و همه از گذشته تا آینده مهمان عمل خودشان هستند. وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) جمله‌ای دارند که میت «فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ»[۷۱] عمل آدم به استقبال آدم می‌آید، هر کس هر کاری انجام داده تحویل می‌گیرد. خود عمل آدم را تحویل می‌گیرد.

– یکی از دلایل برزخ همین است.

– نه این برزخ را ندارند به این معنا نیست یعنی آن‌ها مطلقا این مقطع را نمی‌بینند. عرض امروز من مکمّل آن عرض بود اگر به آن کیفیت عرض نکردم. کسانی که مقام عند ربی دارند آن‌ها از مرحله‌ی جسم برزخ هم مستثنا نیستند منتها مقام جمع الجمعی دارد. ما الآن که این‌جا نشستیم هم مرحله‌ی عقل داریم، هم مرحله‌ی مثال داریم و هم مرحله‌ی جسم داریم، خدای متعال همه را یک جا به ما داده است منتها بعضی قسمت‌ها شکوفا نشده است و باید کار کنیم تا شکوفا شود. بعضی قسمت‌ها شکوفا شده است. آن‌که در مقام عند رب است جایگاه ذاتی آن فوق برزخ است، ولی آن موقعیّت مثالی، بُعد مثالی او همان‌جا متنعم است، نعمت‌های مثالی با جنّت مثالی‌ها هم مشارکت دارد.

آدم‌هایی که سواد کم دارند وقتی پیش یک علّامه می‌نشینند و شاگردهای رده بالا می‌نشینند، پایینی‌ها آن بالایی‌ها را درک نمی‌کنند ولی آن بالایی با همه‌ی این‌ها است، آن‌جا هم همین‌طور است آن بالایی با همه است اگر غیر از این بود بهشت برای مراحل پایینی جهنّم می‌شد، حسرت نمی‌گذاشت لذّتی ببرند. امّا پیغمبر در حد خودشان با آن‌ها است، شهدا با آن‌ها هم است، این‌طور نیست که این‌ها را جا بگذارند. بله در آن مقامات بالا اصلاً عقل آن‌ها نمی‌رسد که در چه مرحله‌ای و در چه مرتبه‌ای هستند.

داستانی از حبیب نجار

مرحوم صدر المتألّهین در تفسیر خود حبیب نجار را نقل نمی‌کنند، می‌گویند اسم او شمعون بوده است. بعد دارد بر این‌که او آمد و در بیت فرعون جایگاهی پیدا کرد و اعتماد او را جلب کرد، به بت‌خانه‌ها می‌رفت. بعد در مقام اتمام حجّت به او گفت حالا آن دو نفری که از حضرت عیسی تبلیغ می‌کنند زمان حضرت عیسی بود، فرعون هم پادشاه زمان آن‌ها نبود- شما این‌ها را بیاورید ببینید حرف آن‌ها چیست؟ آن‌ها آمدند و حرف‌های خود را مستدل بیان کردند. پادشاه پرسید می‌توانید چه کاری انجام دهید؟ گفتند هر کاری شما بگویید. یک کور مادرزادی بود که چشم نداشت، ممسوح بود. گفت به او چشم دهید. آن‌ها هم دستی مالیدند و از خدا خواستند، چشم او نزد همه باز شد. بعد گفتند مرده‌ای را زنده کنید. آن‌ها هم سر یک قبری رفتند و مرده‌ای را صدا زدند و معلوم شد او در هفت پرده‌ی عذاب گرفتار بوده است و او زنده شد و خدای متعال او را از عذاب معاف کرد. پرسیدند وضع تو چگونه است؟ گفته بود من در هفت درجه‌ی عذاب گرفتار بودم ولی نگاهی به بالا کردم دیدم سه نفر از من شفاعت کردند. گفتند: سه نفر چه کسانی بودند؟ گفت: آن دو نفر بودند و یکی هم شمعون بود. پادشاه دید و ایمان آورد، ولی ملّت او که بت‌پرست بودند حمله کردند و او را کشتند. «یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏»[۷۲].

– خیلی لطیف است. «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی‏ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[۷۳]‏، «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[۷۴]خیلی فطری و همه کس فهم صحبت می‌کند، برای این‌که دلیلی ندارد آن‌ها که از شما پستی نمی‌خواهند، دنبال ریاستی نیستیم، می‌بینید مهتدی هستند، راه آن‌ها درست، کار درست هستند. از شما که چیزی نمی‌خواهند، دلیلی ندارند که حرف بی‌ربط به شما بزنند. «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ». از آن طرف «وَ ما لِیَ» این چه مرضی است که من فاطر خود را عبادت نکنم و شما هم به سوی او برمی‌گردید؟ بعد هم «یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏»[۷۵]. 


[۱]– سوره‌ی یس، آیه ۲۲٫

[۲]– همان، آیه ۲۶٫

[۳]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸۵٫

[۵]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۱۲۴٫

[۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۰٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۱۰۴٫

[۸]– سوره‌ی شمس،آیه ۱۴٫

[۹]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸۱ و سوره‌ی نساء، آیه ۱۵۵٫

[۱۰]– سوره‌ی زلزله، آیات ۷ و ۸٫

[۱۱]– سوره‌ی یس، آیه ۱۲٫

[۱۲]– سوره‌ی زلزله، آیات ۷ و ۸٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸۱ و سوره‌ی نساء، آیه ۱۵۵٫

[۱۴]– سوره‌ی شمس،آیه ۱۴٫

[۱۵]– سوره‌ی یس، آیه ۱۲٫

[۱۶]– سوره‌ی لیل، آیات ۵ تا۷٫

[۱۷]– همان، آیات ۸ و ۱۰٫

[۱۸]– بحار الأنوار، ج ‏۷، ص ۲۵۸٫

[۱۹]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۲۰]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ‏۱، ص ۱۸٫

[۲۱]– سوره‌ی تکویر، آیه ۱۰٫

[۲۲]– توضیح المراد، ص ۸۷۱٫

[۲۳]– مصباح الشریعه، ص ۶۶٫

[۲۴]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۴٫

[۲۵]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۱٫

[۲۶]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۲٫

[۲۷]– همان، آیه ۱۰۶٫

[۲۸]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۲۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۳۰]– سوره‌ی حشر، آیه ۲۱٫

[۳۱]– سوره‌ی مزمل، آیه ۵٫

[۳۲]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۳۵٫

[۳۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۳۴]– سوره‌ی قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۳۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۶٫

[۳۶]– سوره‌ی واقعه، آیه ۲۱٫

[۳۷]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۷۰٫

[۳۸]– سوره‌ی کهف، آیه ۳۰٫

[۳۹]– سوره‌ی فجر، آیه ۲۷ و ۲۸٫

[۴۰]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۳٫

[۴۱]– سوره‌ی فجر، آیه ۳۰٫

[۴۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵٫

[۴۳]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۶۶٫

[۴۴]– همان، آیه ۶۴٫

[۴۵]– همان، آیه ۵۲٫

[۴۶]-الکافی، ج ‏۳، ص ۴۲۲٫

[۴۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۶٫

[۴۸]– سوره‌ی اعلی، آیه ۱۳٫

[۴۹]– سوره‌ی همزه، آیات ۶ و ۷٫

[۵۰]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۲۱٫

[۵۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۶٫

[۵۲]– سوره‌ی همزه، آیه ۷٫

[۵۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۵۴]-الکافی، ج ‏۲، ص ۸۴٫

[۵۵]– نهج البلاغه، ص ۵۱۰٫

[۵۶]– بحار الأنوار، ج ‏۶۷، ص ۱۸۶٫

[۵۷]– همان، ج ‏۹۱، ص ۱۴۹٫

[۵۸]– الکافی، ج ‏۲، ص ۸۴٫

[۵۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۹۶٫

[۶۰]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۶۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۶٫

[۶۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۲٫

[۶۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۷۱٫

[۶۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۵۰٫

[۶۵]–  البضاعه المزجاه (شرح کتاب الروضه من الکافی لابن قاریاغدی)، ج ‏۲، ص ۳۶۵٫

[۶۶]– بحار الأنوار، ج ‏۶، ص ۲۰۷٫

[۶۷]– سوره‌ی ملک، آیه ۲٫

[۶۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۷٫

[۶۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۸۷٫

[۷۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۴۰٫

[۷۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۶۱٫

[۷۲]– سوره‌ی یس، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۷۳]– همان، آیه ۲۲٫

[۷۴]– همان، آیه ۲۱٫

[۷۵]– همان، آیات ۲۶ و ۲۷٫