«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

گمان اشتباه مشرکین در به قتل رساندن رسول خدا ص.

«وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ[۲]»؛ شأن نزول این آیه‌ی کریمه واقعه‌ی «جنگ اُحُد[۳]» است که در این جنگ ابتدا مسلمانان با ضربت کاری و یَداللهی حضرت امیرالمؤمنین ع.، شیر خدا حضرت حمزه سیدالشهدا ع. و دیگر یَلان الهی که در آن میدان حقّ جنگ را اَدا می‌کردند، کفّار و مشرکین مُنهضم شدند، «هند جگرخوار» با سایر زنان بدبختی که عامل فتنه بودند و برای جوانان حضور پیدا کرده بودند، رو به سوی کوه‌ها گذاشتند و با مسلمانان برای جمع‌آوری سِلاح و تجهیزات و امکانات مشرکین، آمدند تا غنائم را جنگ کنند و این کسانی که مأمور حفظ عقبه بودند، وسوسه شدند و علی‌رغم امر صریح رسول الله ص. که مأمور بودند تا در آن‌جا بمانند تا پیامبر خدا ص. به آن‌ها اذن بدهد، ولی هم امر رسول الله ص. را نادیده گرفتند و هم از امر فرمانده خودشان سرپیچی کردند و بعد جاذبه‌ی دنیا برای این‌ها به مقداری شد که این‌ها پُشت به دین‌شان کردند و با آمدن آن‌ها، «خالد بن ولید[۴]» دید که زمینه‌ی خوبی پیش آمده است و قُشون را که در حال فرار کردن بودند، برگرداند و از همان‌جا تسلّط پیدا کردند و لشکر اسلام را درهم ‌شکستند و نتیجه‌ی آن شهادت بیش از ۷۰ تن از سرداران سپاه اسلام بود که در رأس آن‌ها حضرت حمزه سیدالشهدا ع. قرار داشت. یکی از مشرکین به نام «ابن‌قَمیه» پیامبر اکرم ص. را تعقیب می‌کرد تا ایشان را به شهادت برساند. آن‌گونه که در خاطر دارم، سنگی که بر لب و دندان رسول خدا ص. اصابت کرد و دندان‌های ایشان شکسته شد و دهان مبارک‌شان خونین گشت و صورت رسول خدا ص. مجروح شد، توسط همین ملعون اتّفاق افتاده است و در این حمله‌ای که بعد از آن سنگ‌اندازی به سوی پیامبر خدا ص. حرکت می‌کرد، با «مُصعَب بن عُمَیر[۵]» مواجه شد که یکی از رزمندگان رشید با قد بلندی بود. هیکل او از فاصله‌ی دور مشابه هیکل رسول خدا ص. دیده می‌شد و این «مُصعَب» را به شهادت رساند و مطمئن شد که این شخص پیامبر اکرم ص. بوده است. لذا فریاد زد: «قُتِلَ مُحَمّد!». در روایت هم آمده است که شیطان به نوا درآمد و طنین فریاد او در مدینه هم مُنعکس شد که اطلاع عمومی داد که رسول خدا ص. به شهادت رسیده است. در نتیجه‌ی این آواز بود که فاطمیّات هم سراسیمه از مدینه بیرون آمدند و به سوی اُحُد شتافتند.

مسلمانان در این جریانات به سه گروه تقسیم شدند؛ یک گروه منافق بودند و به رسول خدا ص. و جهاد و شهادت اعتقادی نداشتند. این‌ها به محض رُخ دادن چنین فاجعه‌ای از دین بریدند و به دنبال این بودند که «عبدالله بن اُبی[۶]» منافق را ببینند و او را واسطه قرار بدهند تا برای این‌ها با ابوسفیان ارتباط برقرار نماید و این‌ها به آیین شِرک بازگردند و رسماً هم به دیگران القاء شکست می‌کردند که حال نظاره کردید که پیامبر اکرم ص. معجزه‌ای ندارد؛ بنابراین روی به آیین گذشته‌مان بیاوریم. گروه دوم مسلمان بودند، ولی ضعیف‌النّفس بودند. این‌ها در اثر جاذبه‌های دنیا وقتی شنیدند که رسول الله ص. شهید شده است، گفتند دیگر جنگیدن معنایی ندارد؛ زیرا ما دیگر فرمانده نداریم و پا به فرار گذاشتند؛ ولی این فرار از دین نبود و فرار از جنگ بود. گروه سوم هم که گروه اندکی مانند مبارک حضرت امیرالمؤمنین ع.، «ابودُجانه[۷]» و یک بانو و عدّه‌ی کم دیگری بودند که ثبات قدم نشان دادند و در دفاع از حریم پیامبر خدا ص. تا آخرین قطره‌ی خون و آخرین نَفَس‌شان آماده بودند که بمانند و دفاع کنند.

تفسیر نام «محمّد» طبق تفسیر طبرسی

این آیه‌ی کریمه نازل شد که حاوی پیام‌‌های خاص برای شرایط مختلف است. اولاً این‌که مرحوم «طبرسی[۸]» (رحمت الله علیه) در کتاب «مجمع‌ البیان» بحثی در مورد نام شریف پیامبر اسلام ص. دارند که درباره آیه‌ی شریفه‌ی «وَ مَا مُحَمَّدٌ» و این اسم شریف می‌گویند: از جمله‌ امتیازاتی که خداوند متعال به وجود نازنین پیامبر خدا ص. داده است و از جهات برگزیدگی ایشان، این است که خداوند دو اسم از اسماء خودشان را جدا و مُنشق کرده است و به حبیبش اختصاص داده است که یکی همین اسم مبارک است که ۴ مرتبه در قرآن کریم آمده است و دیگری هم نام مبارک «احمد» است که یک‌بار در سوره‌ی مبارکه‌ی صف آمده است که جناب عیسی ع. نام حضرت رسول ص. را برده‌اند و گفتند: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ[۹]»؛ صاحب مجمع اشعار «حسّان‌ بن ثابت[۱۰]» را هم که شاعر نبیّ مکرّم اسلام ص. بود و در سفر و حَذَر و جنگ و صلح، بلندگوی اسلام و رسانه‌ی پیامبر اکرم ص. بود و در مورد این اسم شریف هم گفته است: «فذو العرشِ محمودٌ، وهذا محمدُ[۱۱]». این توجیه اسم کریم و نام دیگر حضرت هم این است که کسی محمود است که علی‌الاطلاق همه‌ی صفاتش ستوده باشد و در اوج کمال باشد و حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[۱۲]» است و همه‌ی اسماء پروردگار متعال زیبا هستند و در اوج جمال است. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ[۱۳]»؛ یا در دعای شریف شب‌های ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کُلِّها[۱۴]». وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام ص. مَحامد داشت و همه‌ی ویژگی‌های ایشان جلوه‌ی خداوند بود و همه جای ستایش بود. از این جهت در روز قیامت هم مقام محمود دارند که در زیارت عاشورا، ما هم از خداوند متعال درخواست می‌کنیم: «أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ[۱۵]»؛ آن مقام محمودی که در جایگاه عندالله دارید، ما هم قطره‌ی وجودمان مستغرق در آن دریای بیکران بشود. بنابراین وجود نازنین پیامبر اکرم ص. از آن کسی که الحمدلله است، مظهریّت دارند. هرچه خوبی است، برای اوست. همه‌ی صفات و اسماء خداوند منشأ اموری است که باید ثَنا و ستایش نمود.

شأن رسول خدا ص. از جانب حق‌تعالی

در ادامه می‌فرمایند که تحمید اَبلغ از حمد است. وقتی به باب تفعیل می‌رود، تأکید می‌شود و پذیرش خاصّی دارد و تطوع دارد. در مرحله‌ی اوّل خداوند متعال حبیبش را با این نام برجسته می‌نماید و این نام مقدّس را به رُخ همه‌ی امّت می‌کشاند. با این اسم شروع می‌کند و می‌فرماید این بزرگوار این‌گونه نیستند، به جز این‌که مانند انبیاء سَلَف باشند. «إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»؛ این شخص شَخیص که مُختصّ به این اسم گردیده است، دارای سمت و شأن رسالت است. پیام حق‌تعالی و اوامر و نواهی او را به شما می‌رساند، زیرا رسول است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»؛ اوّلین پیامبر نیست و قبل از آن پیامبران دیگری آمده‌اند. یکی از اموری که در جنگ روانی منافقین حاضر در اُحُد از آن سوء‌استفاده کردند و در شایعه‌پراکنی حداکثر ضربه‌های روانی را به مسلمانان وارد کردند و در فراری دادن این‌ها مؤثر بوده است، گفته‌اند که اگر رسول بود، کُشته نمی‌شد. که خلیفه‌ی دوّم هم بعد از رحلت پیامبر اعظم ص. سر کوچه آمد و ایستاد و گفت: هرکسی که بگوید رسول خدا ص. فوت شده است را خواهم کشت. تهدید می‌کرد و خشونت نشان می‌داد و می‌گفت که مگر پیامبر می‌میرد؟! سپس آن رفیقش آمد و گفت که این آیه است؛ «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ[۱۶]»؛ مثلاً قبول کرد. ولی در این جنگ نیز این‌ها گفتند که اگر پیامبر بود، کشته نمی‌شد. خداوند متعال هم به آن‌ها پاسخ می‌دهد: قبل از او رسولان دیگری بودند و آن‌ها هم زنده نماندند؛ «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ». پس یکی موضوع تشخّص رسول الله ص. با اسم شخصی‌شان بود و دیگری شأن ایشان از جانب خداوند متعال مطرح شده است که شأن ایشان رسالت است و در سلسله‌ی رسولان، قبل از او دیگران به لقاء الهی پیوسته‌اند و در این عالَم نماندند. اگر بر فرض ایشان هم کشته بشود و یا به مرگ طبیعی رحلت نماید، موضوع جدیدی نیست که شما بگویید اگر پیامبر بود، کشته نمی‌شد؛ این‌گونه نیست؛ ؛ «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»؛ پیامبران قبل هم همین راه را طی کرده‌اند و این راه عموم بَشر است. شخص پیامبر می‌میرد، ولی راه پیامبر نمی‌میرد. خودشان رفته‌اند، ولی راه ایشان باقی مانده است. کمااین‌که می‌فرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»؛ پیامبران قبل هم رفته‌اند، ولی دین‌شان نرفته است. راهشان، مَسلَک‌شان و مَنهَج‌شان باقی می‌ماند. این بیان حقایق است.

شأن رسول خدا ص. از جانب حق‌تعالی

سپس نوبت عِتاب است. هشدار و بیدارگری برای همه‌ی کسانی است که در طول تاریخ در این دین مقدّس به عنوان مسلمان شناخته می‌شوند. «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»؛ اگر موتی به این شخصیّت عَرشی عارض بشود یا قتلی وجود نازنینش را خاموش نماید، «انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ» شما شخص‌پَرست هستید؟ دین شما قائم به شخص است؟ اگر او برود، دین شما هم می‌رود؟ «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»؛ که می‌فرمایند موت اِزهاق روح است، ولی قتل این‌ است که کسی به صورت عمدی جانش از بدنش جدا شده باشد. هرجا جمع شدند، دو معنی پیدا می‌نماید. والّا موت اعم است و مقتولین را هم شامل می‌شود. «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»؛ حال خودش بدون این‌که عامل بیرونی باشد و عُمرش تمام بشود، یا این‌که قاتلی عامل قتل او بشود، «انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ»، به آن‌هایی تعرّض می‌کند که بی‌دین شده‌اند. عَقِب به معنای پاشنه است و کسی که به کلّی از جهتی که بوده است، با گردش پاشنه‌اش روی به طرف مقابلش برمی‌گرداند، این اِنقَلَبَ علی عَقَبه است؛ یعنی با دو پاشنه‌اش دگرگون شد و جهتش عوض شد. آن‌هایی که از دین برنگشتند، از جنگ اعراض کردند که فرار من الضعف است و از گناهان کبیره است، در «جنگ حُنین[۱۷]» از آن‌ها به «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ[۱۸]» تعبیر شده است. آن‌ها با عَقِب برنگشتند که برگشته باشند؛ بلکه با فشار جنگ پُشت کردند، به جنگ پُشت کردند؛ نه این‌ که به دین پُشت کنند. ولی در این‌جا گروهی به دین پُشت کردند؛ «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ».

منظور از «شاکرین» وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین ع. است

«وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ» نشان می‌دهد که عدّ‌ه‌ای در این مجموعه شاکر بودند که مطابق بیان «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) در آیات مختلف و هم «علّامه جوادی آملی» (حفظه الله) شیطان که اغوا می‌کند، «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[۱۹]» ، «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ[۲۰]»؛ مشخّص می‌شود که یک اقلیّتی از آن‌ها شاکر هستند و شیطان نمی‌تواند آن‌ها را تحت تأثیر خودش قرار بدهد و این با همان «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ[۲۱]» تطبیق می‌نماید. مشخّص می‌شود که شاکرین آن کسانی هستند که وصف شاکر دارند. نه آن ‌کسی که گاهی در اعمالش شاکر است و گاهی نیز کُفران می‌نماید. او مَلَکه ندارد، او به این وصف مُتّصف نیست؛ ولی شاکرین همان مُخلصین هستند که خداوند متعال این‌ها را از تیررَس شیطان دور نگاه داشته است. در این‌جا منظور حضرت امیرالمؤمنین ع. است که ایشان در کنار پیامبر و رهبرش استقامت کرد، تا جایی که جراحات تمام بدن ایشان را فرا گرفته بود و بعد از جنگ اُحُد وجود نازنین پیامبر اعظم ص. به دو بانوی متخّصص این‌ کار برای معالجه‌ی حضرت امیرالمؤمنین ع. مأموریت دادند و این‌ها رفتند و ارزیابی کردند، سپس آمدند و به محضر رسول الله ص. گزارش دادند که این زخم‌ها به قدری به یکدیگر نزدیک هستند که امکان بخیه‌کردن وجود ندارد و امیدی برای بهبودی حضرت امیر ع. نخواهد بود. رسول خدا ص. با عدّه‌ای برای عیادت از حضرت امیرالمؤمنین ع. آمدند و وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین ع. خداوند را شُکر می‌کردند که این توفیق نصیب‌شان شده است و تا آخر از وجود نازنین پیامبرش دفاع کرده است و آن‌ همه زخم ایشان را از پا نینداخته است. با همان جراحات کاری، «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِیَت علَیهِ النِّیَّهُ[۲۲]»، این قدرت عشق است، قدرت محبّت است، قدرت اراده است که امیرالمؤمنین ع. را سرپا نگاه داشت. وجود نازنین پیامبر خدا ص. در کنار بستر جانِ خودشان، «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۲۳]» نشستند و دست مبارک‌شان را بر هر روی هر زخمی که می‌کشیدند، آن زخم التیام پیدا می‌کرد و این یک اعجاز بود. هم جنگ حضرت امیرالمؤمنین ع. اعجاز بود که در «جنگ خیبر[۲۴]» به زبان آوردند، ولی همه‌اش همین بود و هیچ‌جایی خودشان نبودند. «والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسمانیه[۲۵]»؛ قسم جَلاله می‌خورند که این کار، کار خودشان نیست.این قدرت از جای دیگری است. در این‌جا هم این همه زخم و جراحت وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین ع. را زمین‌گیر نکرد. تا خطر به طور کُلّی منتفی نشده بود، دور پیامبر خدا ص. می‌گشتند. این شاکرین مانند همان چیزی که در آیه‌ی مُباهله به صورت جمع آمده است، «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ»، ولی مصداق دارد و فقط یک نفر مصداق آن است و هم در آیه‌ی مُبارکه‌ی ولایت به همین صورت است که فرموده است: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ[۲۶]»؛ آیات دیگری نیز وجود دارد که عنوان به صورت جمع آمده است، ولی در خارج مصداق آن فقط یکی است.

رسالت رسول خدا ص. ابدی است و زَوال‌پذیر نیست

«وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ»؛ این آیه‌ی کریمه هم توصیف پیامبر اعظم ص. است و هم در قِبال تکریم شخصیّت پیامبر اعظم ص.، اعلان بقای دین رسول خدا ص. است و اگر پیامبر اکرم ص. از دنیا برود، این دین از بین نخواهد رفت. حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) در مورد وجود عنصری می‌فرمایند که انبیاء () محکوم به عالَم عُنصر هستند. هم مریض می‌شوند، هم اگر ضربه‌ای وارد بشود، آسیب‌پذیر هستند؛ ولی در کنار این شخص عُنصری، یک شخصیّت وجه‌اللهی قرار دارد که قرآن کریم به آن متعرّض شده است. «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ[۲۷]» ، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۲۸]»؛ ، «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ[۲۹]»؛ می‌فرماید «وَجْهُ» و منظور «ربّ» نیست؛ «یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ». این دین پیامبر اکرم ص. و رسالت رسول خدا ص. همان وجه‌الله است و زَوال‌پذیر نیست و ماندگار است. لکن بدن نازنین ایشان تولّدی دارد، رشدی دارد، عوارضی دارد، تحمّل احوالی برای او وجود دارد و در نهایت این است که فرموده است: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ». این هم نرخ خداوند متعال برای همه است و اگر بنا بود کسی در این دنیا باقی بماند، حضرت امیرالمؤمنین ع. در «خطبه‌ی قاصعه[۳۰]» آورده‌اند که می‌فرمایند: اگر بنا بود کسی در این دنیا باقی بماند، انبیاء () اولی به بقا بودند و باید آن‌ها باقی می‌ماندند. ولی مرگ سرنوشت همه‌ی موجودات این عالَم است. همه مسافریم و در این‌جا ماندگار نیستیم. بناست تا به منزل جدیدی منتقل بشویم. وجود نازنین رسول خدا ص. هم منتقل شدند که بی‌بی‌ ما، مادر رسالت و ولایت این تعبیر زیبا را داشتند: «إنَّ الدُّنیا مِن بَعدِکَ مُظلِمَه و الآخره بِنُورِ وَجهِکَ مُشرِقَه[۳۱]»؛ علاوه بر این‌که در جنگ اُحُد آزمون بزرگی بود و در یکی از تفاسیر که در ذهنم نسیت، ولی فکر می‌کنم «تفسیر المیزان» بوده است، مرقوم فرموده‌اند: کسانی که بعد از «جنگ بدر[۳۲]» درجه گرفتند و با چهره‌ی خونین به لقاء الهی نائل شدند، جمعی از این‌ها آرزو می‌کردند که ای‌کاش ما نیز با این‌ها به قتل می‌رسیدیم. آرزوی شهادت می‌کردند و تأسف می‌خوردند که چرا این توفیق نصیب آن‌ها نشده است. همین‌ها کسانی بودند که در جنگ اُحُد پا به فرار گذاشتند و مشخّص شد که بسیاری از آرزوها امانی است و رجاء نیست. اُمنیه و لاف‌زدن است و واقعیّت ندارد.

خداوند متعال بقای دین الهی را تضمین فرموده است

در این آیه‌ی کریمه برای همیشه مسلمانان را از شخص‌پرستی و وابسته بودن به شخصیّت پرهیز می‌دهد، ولو پیامبر خدا ص. باشد. شما به شخص او دیندار نیستید، او دین خداوند را آورده است و شما نباید با رفتن او این را تلقّی کنید که دین رفته است.

در رابطه با انقلاب اسلامی هم بسیاری گمان می‌کردند که اگر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از دنیا بروند، دیگر فاتحه‌ی انقلاب خوانده می‌شود. گاهی در این فراز و نشیب‌های انتخاباتی و ریاست جمهوری هم بعضی از اشخاص خیلی سطحی فکر می‌کنند. مثلاً در مورد رئیس‌جمهور اسبق، خیلی‌ها فکر می‌کردند که ایشان آمده‌اند و همه‌ی مشکلات برطرف خواهد شد. اگر او شکست بخورد، حزب‌الله شکست خورده است و دین از بین می‌رود. حالا هم با تمام قداستی که برای آقای رئیسی قائل هستیم و اعتقادی که به ایشان داریم، انقلاب کشور اصلاً این‌گونه نیست که قائم به‌ آقای رئیسی باشد. بلکه در خزائن الهی امثال آقای رئیسی زیاد هستند.

هیچ‌گاه خزانه‌ی خداوند متعال خالی نیست و دستش بسته نیست. «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا[۳۳]»؛ آن چیزی که خداوند متعال تضمین کرده است، بقای دین است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ[۳۴]»؛ خداوند متعال این وعده را به صورت قاطع داده است. «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ[۳۵]»؛ خداوند متعال با قاطعیّت فرموده است: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ[۳۶]». خداوند متعال این وعده‌ها را خیلی محکم و قاطع برای بقای دین رسولش بیان فرموده است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا[۳۷]»، خداوند متعال سه تأکید را بیان فرموده است؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۳۸]»؛ تأکید روی تأکید است و خداوند متعال چهار پنج مرتبه تأکید کرده‌اند؛ «وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، نمی‌فرماید ما این‌ کار را انجام می‌دهیم؛ بلکه خداوند صفت خودش را بیان کرده است، ولی شما نشناختید؛ «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». یکی از اوصاف و اسماء جمالیه‌ی ما حافظ قرآن بودن است. این ذکر را که نازل کردیم، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». کسی نمی‌تواند قرآن کریم را از عرصه خارج نماید. هرگز کسی نمی‌تواند دین الهی را از بین ببرد و خداوند متعال ابدیّت آن را وعده داده است؛ ولی پروردگار حکیم در مورد پیامبر اکرم ص. خلاف آن را وعده داده است؛ «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ». در این آیه هم خداوند متعال همان سنّت را که این رسول الله است و «خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» که دیگر بهانه‌ای برای خلیفه دوّم باقی نماند که بیاید و سر گذر بایستد و مردم را با خشونت ارعاب کند که حق‌ندارید تا بگویید که پیامبر خدا ص. از دنیا رفته است و رسول خدا ص. نمی‌میرد که به عقبه‌ی ایشان برگشتند و پاشنه‌ی ارادت‌شان برگشت و بی‌دین شدند و کفرشان را ظاهر کردند و یکی از بهانه‌های‌شان همین بود که این هم کشته شد و کسی که کشته بشود، پیامبر خدا نیست و چنین بهانه‌ای آوردند. لذا باید در مقابل بهانه‌ی بهانه‌جویان به تناسب وضع‌شان پاسخگو باشیم و بقای دین را نباید به هیچ شخص و شخصیّتی که حتّی پیامبر و امام هم باشد، متوقّف دانست؛ بلکه رسالت باقی است، امامت باقی است، ولایت بقا دارد و این‌ها هم نامیرا هستند. قرآن کریم لامیرا است و حیِّ لایموت است. دین خدا حیِّ لایموت است. رسالت نبیّ مکرّم اسلام ص. حیِّ لایموت است، ولایت حضرت امیرالمؤمنین ع. و ائمه‌ی اطهار () حیِّ لایموت هستند؛ ولی شخص‌شان این‌گونه نیستند. امام زمان‌ما (ارواحنا فداه) که جان عالَمیان هستند و ما به قربان یک لحظه‌ی عمر ایشان باشیم که یک لحظه‌ی آن مطابق با تمام عالَم است. وجود نازنین‌ ایشان هم با وجود عمر طولانی که خداوند متعال نصیب ایشان کرده است، بالاخره از دنیا خواهند رفت و بنا نیست تا کَسی در این‌جا بماند.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۴٫

[۳] غزوه احد از غزوه‌های مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود.

[۴] خالد بن ولید مخزومی از سرداران صدر اسلام، که در نزد اهل سنت به سیف الله یا سیف الله المسلول مشهور است. وی قبل از مسلمان شدن، در جنگ‌های بدر، احد و احزاب در مقابل مسلمانان جنگید و پیش از فتح مکه، اسلام آورد. وی در جنگ موته و فتح مکه شرکت کرد و در جنگ حنین جزو فراریان بود. مشهور‌ترین قضیه‌ای که درباره خالد بن ولید وجود دارد نحوه برخورد او با مالک بن نویره از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. با آنکه مالک بن نویره و قبیله او و بنی تمیم مسلمان بودند، خالد آنان را اسیر کرد و بعد دستور داد مالک بن نویره و افراد قبیله‌اش را کشتند و همان شب با زن مالک بن نویره همبستر شد. وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی  (علیه السلام)، عضویت داشت و به همین دلیل و نیز به سبب کارهای دیگرش مورد نکوهش شیعیان بوده است.

[۵] مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم (درگذشت ۳ق) از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از سابقون در اسلام است که قبل از ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه ارقم بن ابی ارقم به اسلام گروید. مصعب از کسانی بود که به حبشه هجرت کرد و پس از پیمان عقبه زمانی که مردم یثرب از پیامبر خدا درخواست معلم قرآن کردند، پیامبر، مصعب را به مدینه فرستاد. وی قبل از ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، نماز جمعه را در خانه سعد بن خثیمه پرپا کرد. رسول خدا پس از ورود به مدینه میان مصعب و ابوایوب انصاری، عقد اخوت جاری کرد. مصعب بن عمیر در جنگ بدر پرچم‌دار جناج راست لشکر اسلام بود. وی در جنگ احد و در سن ۴۰ سالگی به شهادت رسید. اشراف‌زاده قهرمان نوشته محمود حکیمی و وقتی دلی نوشته محمدحسن شهسواری، رمان‌هایی به زبان فارسی هستند که به شرح زندگانی مصعب بن عمیر پرداخته‌اند.

[۶] عبدالله بن اُبَیّ معروف به ابن‌سَلول، (درگذشت ۹ق) از منافقان مدینه و از هم‌پیمانان یهودیان در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وی در دوران حکومت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، مشکلات متعددی را برای جامعه اسلامی به وجود آورد که از آن میان می‌توان به تخلف او در جنگ‌های اُحد، بنی‌قَینُقاع و بنی‌نضیر اشاره کرد. با این حال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با او مدارا می‌کرد. به نظر برخی از قرآن‌پژوهان، تعدادی از آیات قرآن کریم، مانند آیات ۱۱ تا ۱۶ سوره نور و سوره منافقون درباره نفاق عبدالله بن اُبیّ نازل شده است. او پس از غزوه تبوک درگذشت. خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از نمازگزاردن بر جنازه او نهی فرمود.

[۷] سِماک بن (اوس بن) خَرَشَه بن لَوذَان(شهادت ۱۲ق) معروف به اَبودُجانه، از انصار و صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). او در جنگ‌های بدر و احد و دیگر غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت. وی از معدود اصحابی بود که در جنگ احد به رغم پیشروی و پیروزی قریشیان، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا نشد. ابودجانه در جنگ با مسیلمه کذاب به شهادت رسید. ابودجانه، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از انصار و از قبیله بنی ساعده بود. وی در جنگ‌های بدر و احد و دیگر غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ احد شمشیری به او بخشید ابودجانه در این جنگ رشادت و پایداری بسیار از خود نشان داد و از معدود اصحابی بود که به رغم پیشروی و پیروزی قریشیان، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا نشد و به همین سبب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دعا فرمود. در سال ۴ق، پس از پیروزی مسلمانان بر یهودیان بنی نضیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اموال آنها را میان مهاجران تقسیم کرد و با آنکه انصار از آن سهمی نیافتند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سهمی به ابودجانه و سهل بن حنیف که فقیر بودند بخشید.

[۸] فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ق – ۵۴۸ق) ملقّب به امین الاسلام، از مفسّران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است. او در قرن ششم قمری می‌زیست و محدّث، فقیه، متکلّم، نیز بود. کتاب‌های جوامع الجامع و إعلامُ الوَری نیز از آثار مشهور او هستند. داستانی درباره زنده شدن او در قبر گفته شده که برخی محققان آن را فاقد اعتبار معرفی کرده‌اند.

[۹] سوره مبارکه صف، آیه ۶٫

[۱۰] حَسّان بن ثابِت، از بزرگ‌ترین شاعران عرب قبل از ظهور اسلام و در آغاز دوره اسلامی است. وی را جزو صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار آورده‌اند. او اشعاری در دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هجو دشمنان اسلام دارد؛ البته او در هیچ‌یک از غزوات صدر اسلام شرکت نکرد. بر اساس گزارش‌های تاریخی، حسان پس از به خلافت رسیدن علی (علیه السلام)، از بیعت با آن حضرت امتناع ورزید. حسّان اشعار برجسته بسیاری دارد و او را برترین شاعر در میان شهرنشینان عرب دانسته‌اند. اشاره به حوادث تاریخی، دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، استفاده از صنایع بدیع و حجم زیاد اشعار، از وجوه اهمیت اشعار اوست.

[۱۱] قصیده‌ای از حسان بن ثابت.

[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱۰٫

[۱۳] مفاتیح الجنان، دعای سحر.

[۱۴] مفاتیح الجنان، دعای شب‌های ماه رمضان (دعای افتتاح).

[۱۵] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۱۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۳۰٫

[۱۷] غزوه حُنَین، جنگی که پس از فتح مکه در سال هشتم هجری در منطقه حنین بین مسلمانان به فرماندهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و قبیله‌های هوازِن و ثقیف رخ داد. در ابتدای جنگ، بر اثر شبیخون مشرکان و نیز حضور تازه‌مسلمانان مکی، سپاه اسلام متزلزل بود تا جایی که جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به خطر افتاد، اما مسلمانان سرانجام به پیروزی رسیدند و به غنائم بسیاری دست یافتند.

[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۶۴٫

[۱۹] سوره مبارکه ص، آیه ۸۲٫

[۲۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷٫

[۲۱] سوره مبارکه ص، آیه ۸۳٫

[۲۲] کتاب من لا یحضره الفقیه : ۴ / ۴۰۰ / ۵۸۵۹٫

[۲۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

[۲۴] غزوه خَیْبَر از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برابر یهودیان منطقه خیبر که در ماه محرم سال ۷ هجری قمری آغاز شد و در ماه صفر با پیروزی مسلمانان پایان یافت. شکل‌گیری این جنگ به این سبب بود که یهودیان خیبر به یهودیان اخراج‌شده از مدینه پناه دادند و برخی از قبایل عرب را برای جنگ با مسلمانان تحریک کردند. مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و بنابر صلحنامه‌ای قرار شد جنگجویان یهودی با زن و فرزند منطقه خیبر را ترک کنند. اما به درخواست دوباره یهودیان، پیامبر به آنان اجازه داد در منطقه خیبر بمانند و زراعت کنند و نیمی از محصول را بردارند. رشادت‌های حضرت علی (علیه السلام) در فتح برخی قلعه‌های خیبر، از نکات مهم این غزوه است.

[۲۵] فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسه، ج ۲، ص ۳۶۲.

[۲۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫

[۲۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۸٫

[۲۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵٫

[۲۹] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۳۰] خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند. از موضوعات فرعی این خطبه، جنگ‌های امام علی (علیه السلام) با ناکثین، قاسطین و مارقین و شجاعت امام در دوره جوانی و به خاک افکندن بزرگان عرب، تربیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کودکی به واسطه فرشته الهی، قرابت امام علی (علیه السلام) با پیامبر و تربیت شدنش تحت نظارت او، حیله‌های ابلیس و یکی از معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضور بزرگان قریش است.

[۳۱] بحارالانوار ج۴۵ص۳۰، منتهی الامال ج۱ص۶۶۹، موسوعه کلمات الامام حسین علیه السلام ص۴۵۷٫

[۳۲] غَزْوه بَدْر یا بَدرُالکُبریٰ، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم‌شمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد.

[۳۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰۶٫

[۳۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۳٫

[۳۵] سوره مبارکه صف، آیه ۸٫

[۳۶] همان.

[۳۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫

[۳۸] همان.