حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۸:۳۰ الی ۲۰:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- دستور الهی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نحوهی برخورد با کُفّار و منافقین
- گروهی که شامل هیچگونه شفاعتی نخواهند شد
- جهاد لسانی و جهاد تبلیغی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر کُفّار
- جهاد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر منافقین
- مأموریت ویژه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
دستور الهی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نحوهی برخورد با کُفّار و منافقین
به فضل الهی در مدّت بسیار طولانی در محضر شما از موائد آسمانی قرآنی در ارتباط با بُعد رحمانی وجود نارنین صاحب «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۲]» بهره گرفتیم. جلوههای صفات جمالیّهی حضرت حقّ در وجود اشرف خلائقشان که عبارت بود از عفو و استغفار برای متخلّفین و گنهکاران و جذب آنها و شخصیّت دادن به آنها و یا لینَت و مُلایمت با قِشرهای مخالف و موافق و تودههای مظلوم بود که اینها پراکنده نشوند و جاذبهی لازم برای ایجاد یک جامعهی متّحد و یا بُعدِ عواطف سرشاری که جوشش رحمت حقّ نسبت به بندگانش است؛ «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۳]»؛ و آیاتی از این دست جلوههای مظهریّت صفات جمال خداوند متعال بود. بخشی از آیات هم ناظر به ارتباط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با خداوند متعال بود. «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا[۴]» ، «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۵]»؛ و یا بُعدِ مرتبهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که بالاترین مرتبهای است که هیچ بندهای به آنجا راه پیدا نمیکند، ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با خداوند متعال فاصلهای نداشتند. همهی اینها مظاهر جمال الهی بود. در برخی از آیات، جمال و جلال به عنوان دو بال تربیتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شده است. از جمله در سورهی مبارکهی فتح که فرموده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ[۶]»؛ هم شدّت برخورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را با افرادی که مُستحقّ عذاب هستند و موانع هدایت بَشر هستند را بیان فرموده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنها «اَشِدّاء» است و رهبر «اَشِدّاء» است. ولی نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم است. سپس در ذیل آیهی مبارکه آن بُعد عبودیّت و جذبههای حُبّی که بنده با خداوند دارد، با رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا[۷]» میباشد و با وجود اینکه هم اهل جنگیدن هستند، هم اهل زندگی مُسالمتآمیز هستند، هم اهل قهر هستند و هم اهل مهر هستند، معذلک وضع زندگیشان نشان میدهد که حالت اینها همیشه به صورت حالت راکعین و حالت ساجدین است. زندگی اهل سجده چگونه است؟ زندگی اهل رکوع چگونه است؟ اینها دارای یک نور و یک حالت و جلوهای هستند که در همهی حالات مشخّص است که اینها اهل رکوع و سجود هستند. در این فصل، محضاً بُعدِ مظهریّت جلال مطرح است که یک آیه در سورهی مبارکهی توبه است و نظیر آن در سورهی مبارکهی تحریم آمده است که خداوند متعال از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد تا جلال خودش را به ظهور برساند. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ[۸]»؛ در اینجا دیگر خبری از عفو، استغفار، مشورت، اعراض و مُدارا نیست. خداوند متعال پیامبرش را در یک مسیر یک طرفه قرار داده است و میفرماید که باید این مسیر را طی نمایی و آن مسیر این است که با کُفّار و منافقین جهاد کن؛ «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ». ولی جهاد تو باید خیلی مشخّص باشد که مظهرِ غضب خداوند متعال و نِقمت پروردگار عالَم است. تو در این جبهه شمشیر خداوند هستی. چشمهی رحمت نمیجوشد؛ در اینجا باید «زَقّوم[۹]» به خورد اینها داد و نباید هیچگونه لینت و خَفض جناح و همراهی با اینها وجود داشته باشد. «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»؛ کفّار و منافقین را در برابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است و دستور داده تا همه را با یک چوب براند. با کفّار و منافقین مبارزه کن، با اینها برخورد کن؛ ولی در این جهادی که برای کفّار و منافقین لحاظ میکنی، باید اینها غلظت را بچشند. باید اینها سرسختی، خشونت، صلابت و غضب را بچشند. جای ارفاق وجود ندارد، جای کوتاه آمدن نیست؛ بلکه جای غلظت در برابر لینت است، جای غضب در برابر رحمت الهی است. «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»؛ این برای دنیای آنهاست.
گروهی که شامل هیچگونه شفاعتی نخواهند شد
اگر اینها به مقدار کوچکی احتمال نجات اُخرویشان وجود داشت، این دستور را به تو نمیدادیم. خداوند متعال اینقدر نسبت به بندگانش مهربان است، که در حدیثی دارد که میفرماید: «و آخر من یشفع هو أرحم الرّاحمین[۱۰]»؛ شفاعت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فراگیر است. بدون استثناء همهی عوالِم بر سر سُفرهی شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نجات پیدا میکنند و حتی شفاعت همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ولی عدّهای به اندازهای وضعشان خراب است که با وجود وسعت سُفرهی شفاعت خاتمیّهی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در این باره فرموده است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۱]»؛ اما آنها استحقاق این شفاعت را پیدا نمیکنند، ولی خداوند متعال خودش از آن ها شفاعت مینماید. «و آخر من یشفع هو أرحم الرّاحمین».
این آیه ناظر به کسانی است که هیچ نوع شفاعتی به آنها نخواهد رسید و دستشان از همهی رحمتها و جلوههای عفو خداوند متعال کوتاه شده است و تنها راهشان رسیدن به عذاب الهی است. خداوند متعال دو چیز را مطرح فرموده است: یکی مأوای اینهاست که جهنّم میباشد و جای دیگری ندارند. دوّم «بِئْسَ الْمَصِیرُ» است که نشان میدهد اینها حَطَب جهنّم شدهاند و در صیرورتی که برایشان به وجود میآمد، آن صورت اخیرشان که فعلیّت اینها را در عالَم مشخّص مینماید، آتش جهنّم است. کسی که خودش آتش بشود، چون آتش خودش را نمیسوزاند، خودش را نخواهد سوزاند؛ ولی اینها نوع آتشی هستند که خودشان را خواهند سوزاند. مانند حیوانیّت است. هیچ حیوانی در این عالَم از حیوان بودنش رنج نمیبرد؛ ولی انسان که حیوان شده است، جزءِ عذابهای الهی است که در روز قیامت به صورت بوزینه، اژدها و یا مورچه گرفتار میشود. این انواع عذابهایی است که برای جهنّمیها در روایات تصویر شده است. در «روایت معراج[۱۲]» و در سایر روایات آمده است و یا در ذیل آیاتی مانند آیهی «فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا[۱۳]» و یا در سورهی مبارکهی زلزال که میفرماید: «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا[۱۴]»؛ صُور قبیحهای برای اینها وجود دارد که در دنیا یک حیوانی که صورت حیوانی دارد، از حیوانیّت خود رنج نمیبرد و به حیوان دیگری و یا به بَشر هم غِبطه نمیخورد که چرا مانند آن نیستم. ولی در آنجا اینگونه نیست و این موضع عذاب است و از آن رنج خواهد برد. سوزاندن این آتش نیز به همین صورت است و صیرورت آن و تحوّل وجودی که پیدا کرده است، نهایتاً سر از آنجا درآورد که خودش، خودش را میسوزاند؛ «وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ».
در مورد نحوهی جهاد با کُفّار و منافقین، مرحوم «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) از ابتدا معنای لُغوی جهاد را به عنوان معیار درنظر گرفتهاند و جهاد را به معنای بَذلِ وسع برای تأمین غَرضی درنظر گرفتهاند و برای این جهت هم شاهد میآورند که همیشه کاربرد جهاد، جنگ نیست؛ بلکه بذلِ طاقت است. انسان با همهی نیرو برای رسیدن به یک مقام و مقصد حرکت میکند و هرآنچه دارد را به کار میگیرد که این شخص مُجاهد است و این کار جهادی است. میفرمایند که پروردگار متعال فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۵]»؛ که در آنجا هیچ مسألهای از جنگ و مبارزه نیست؛ ولی کسانی که به صورت عاشقانه «من حرمٍ إلی حرم» از حرم خارج نمیشوند، «جهاد فینا» دارند. خداوند متعال هم اینها را جذب میکند و خودش آنها را میبرد. اینها نیستند که میروند، بلکه خداوند متعال است که اینها را میبرد.
جهاد لسانی و جهاد تبلیغی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر کُفّار
در ارتباط با کُفّار آن طاقت و نیرو و انرژی و امکاناتی را که وجود نازنین پیامبر اعظم یا جبههی توحید نیاز دارد، آخرینشان جنگ و برخورد قهرآمیز با اینهاست. وگرنه جهاد با کُفّار، جهاد لسانی بوده است، ظهور معجزات بوده است و آنچه که یک انسان غیر لَجوجِ سالم را که فطرتش معکوس نشده است و میتوان او را به راه آورد، وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد همهی کُفّار و مشرکین اینگونه جهاد را انجام دادند. جهاد فرهنگی، جهاد اعجازی، جهاد سیاسی که تشکیل قدرت و تشکیل حکومت دادند و خود این موضوع ابراز قدرت و برخورد از موضع سیاسی، تکلیف خیلیها را مشخّص کرد که اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به قدرت نرسیده بودند و قُشونی فراهم نکرده بودند و حکومت مُستقلی در زیر پرچم قرآن کریم تشکیل نداده بودند، خیلیها مسلمان نمیشدند. ولی حکومت و قدرت است. قدرت و حکومت خودشان نفساً تبلیغ و جهاد هستند. جهاد اخلاقی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه جهادی بوده است که خداوند متعال دربارهی آن فرمودهاند: «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۶]»؛ هم جهاد لسانی داشتند و هم جهاد وحیانی داشتند. تلاوت قرآن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام میدادند، صوت ایشان دارای جاذبهی عجیبی بود، چه تبلیغی بود. تلاوت آیات قرآن کریم بهترین نوع تبلیغ بود و بالاترین جاذبه را داشت. تواضع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ادب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، گذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مُدارای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، خستگیناپذیری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیتوقّعی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بیتکلّفی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همگی تبلیغ بود. «اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُمْ مُهْتَدُونَ[۱۷]»؛ بدون اجر و مزد خدمت میکردند و گِرهی کار همه را باز میکرند. بنابراین وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همهی وجود در جبهه حضور داشتند و برای هدایت همهی انسانها از هیچ تلاشی مضایقه نکردند و از هیچ کوششی دریغ نداشتند. هرآنچه که برای نرمکردن دلها، برای تألیف قلوب، برای بیدار کردن فطرتها، برای زُدودن غفلتها و برای یادآوردن فراموششدهها میشد انجام داد، همگی را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار بردند و مُجاهده کردند. هم با کُفّار و هم با منافقین به جهاد پرداختند. یکی از اقسام جهاد، جنگ بود که فرموده است: «فاخر الدّواء الکیّ[۱۸]»؛ پزشکان قدیم، انواع داروها و جوشاندهها و گیاهان مختلف را که برای مریضهایشان تجویز میکردند، وقتی هیچ دارویی دیگر مؤثر واقع نمیشد، آخرین آنها داغگذاشتن بود؛ «فاخر الدّواء الکیّ». این برخورد قهرآمیز و اعمال خشونت، همان «فاخر الدّواء الکیّ» است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شمشیرشان هم دعوت میکردند. شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رحمت بود، ولی آنها به منزلهی غضب ایشان میپنداشتند. باید اینها با برق شمشیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار میشدند. مخصوصاً معجزاتی که در جنگها اتّفاق میافتاد و کُفّار قدرت غیبی را لمس میکردند و دست خداوند را که از آستین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون میآمد، تماشا میکردند؛ باید مُتنبّه میشدند و دلشان نرم میشد و مطیع میشدند و ایمان میآوردند. ولی میفرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ[۱۹]»؛ ولی آنها به گونهای خراب شده بودند که امکان اصلاح در آنها وجود نداشت. دلها بسته بود و از بیرون هیچ نفوذی وارد این جهنّم درونی اینها نمیشد. یعنی قابلیّت نداشت؛ وگرنه فاعل از هیچ افاضه و فیضی دریغ نداشت و همهگونه هم جلوههای رحمت الهی را در نمایشگاه فطرتها قرار داد؛ ولی چشم فطرت کور بود، گوش جانشان کَر بود، «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ[۲۰]».
جهاد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر منافقین
این «فاخر الدّواء» برای کُفّار «الکیّ» بود؛ ولی منافق که به اسلام تظاهر میکند، ولی ایمان ندارد، «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۲۱]»، شما مسلمان هستید ولی مؤمن نیستید. برای این قِشر که تظاهر به اسلام میکنند، ولی در باطن ایمان ندارند، باید مواظب توطئههای اینها باشی. وجود مقدّس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد کُفّار انوع مجاهدتها را به کار بردند و برای تحوّل در اینها و تزریق ایمان در وجودشان، همهی راههای ممکن را اعمال کردند؛ بنابراین جهاد امنیّتی داشتند، جهاد سیاسی داشتند، جهاد حکومتی داشتند، جهاد اعجازی داشتند و جهاد اخلاقی داشتند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی این مجاهدتها را برای تحوّل آنها به کار بردند. ولی چون کُفرشان را نشان نمیدادند و در پس پَرده نگاه میداشتند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به جنگ قهرآمیز با اینها نبودند. این بیانی است که مرحوم علّامهی بزرگوار، علّامهی طباطبائی (اعلی الله مقامه و سلام الله علیه) دارند و راه بیدردسری را طیّ کردهاند. لکن مفسّرین دیگر میگویند که برخورد قهرآمیز با منافقین برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اتّفاق نیفتاده است. مأمور بودند، ولی در هرجایی پَرده کنار میرفت، اینها توطئهای میکردند و دستشان با کُفّار در یک کاسه بود و برخورد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز متناسب با آنها بود. لکن برخورد قهرآمیز پیش نیامده است، ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جهاد امنیّتی را داشتند، مراقبات را داشتند، جهاد اخلاقی را داشتند؛ اما این جهاد با شمشیر و غلظت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) واگذار شد. بعضی از احکام اسلام در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداق پیدا نکرده است، وای امامت استمرار رسالت است. این احکام نساءالنّبی و این معاملهای که عایشه در جنگ جمل کرده است، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این کسانی که با ایشان جنگ کردهاند و اسیر گرفتهاند، در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش نیامده بود. در زمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اتّفاق افتاد و حضرت امیر (علیه السلام) هم با اینها جنگ کردند و به محض اینکه اینها سماجت میکردند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با شمشیر جواب آنها را میدادند.
مأموریت ویژه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
بنده گاهی در جریان حضرت زهرا (سلام الله علیها) نکتهای به ذهنم میآمد و گاهی در مجالس هم عرض کردهایم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با هیچ منافقی درگیر نشدند. گاهی هم اینها کُفر خودشان را حتّی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نشان دادهاند. در مسألهی «صلح حُدیبیه[۲۲]» این نامرد آمد و رسماً اعتراض وقیحانهای به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند. در مسألهی حجّ تمتّع هم همین وقاحت را به خرج برد که این ارتداد روشنی است. در آخر هم در بستر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی گفتند که نشان داد این برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۲۳]» هیچ حسابی باز نکرده است. «ان الرجل لیهجر[۲۴]»؛ که ظاهراً چیزی بالاتر از این نیست. ولی وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصاً مأمور او نبود و بالاتر از مسألهی «ان الرجل لیهجر»، «وَ هَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا[۲۵]» بود. در عقبهی تبوک اینها قصد ترور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند و همهی مقدّمات را هم فراهم کردند. ولی حضرت جبرئیل (علیه السلام) از جانب پروردگار متعال خبر داد و «حُذَیْفَهْ» هم در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و اینها را یکییکی با نام صدا زدند و اینها دیدند که قضیّه لو رفته است. لذا پراکنده شدند و فرار کردند؛ ولی حُذَیْفَهْ نام همهی آنها را میدانست. در تعدادشان هم اختلاف وجود دارد، ولی همه را میدانست. وقتی آمدند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قتل برسانند، یعنی دیگر جنگی بالاتر از این وجود ندارد. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت این موضوع را نداشتند. اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: « یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اللَّهَ وَ احْفَظْنِی فِیهَا وَ إِنَّکَ لِفَاعِلُهُ[۲۶]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر رحلت و عروجشان به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که این (فاطمه) امانت الهی است؛ علی جان! او را به تو میسپارم، در محافظت از این امانت کوتاهی نکن. تو هم این کاره هستی و امین هستی و امانتداری میکنی. سپس فرمودند: «یَا عَلِی انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ[۲۷]»؛ این یک مأموریت ویژه و استثنائی است. در جریان ولایت و امامت تنها در اینجاست و در هیچ جای دیگری سراغ نداریم. امام در همهجا امام است؛ ولی خداوند متعال در اینجا پیامبرش را مأمور کرده است که برای حفظ جان امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ نرم باشند و فرماندهی با حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باشد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بعضی از جنگها شرکت کردهاند، ولی فرماندهی را به شخص دیگری واگذار میکنند. ایشان رهبر است، ولی فرمان به دست بعضی از صحابه قرار میگرفت. در اینجا هم فرماندهی را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) سپردند و بیبی عالَم هم این مسألهی غلطت با منافقین را به معنای واقعی کلمه استیفا کردند و حیّاً و مَیّتاً با اینها با غلطت برخورد کردند. هم تا زمانی که زنده بودند با اینها حرف نزدند و اجازهی دیدار خواستند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) اجازه صادر نکردند. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در نهایت انکسار بودند و در شرایط بسیار سختی بودند، به حبیبهالله و حبیبه الرّسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند که اینها جلوی من را گرفتند و من اجازه دادم تا برای عیادت شما بیایند. لسان ایشان، لسان اعتذار بود، لسان انکسار بود. بیبی عالَم به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ[۲۸]»؛ مطابق برخی گزارشات من در همهجا آزاده هستم؛ ولی برای ولیّ و برای امام خود خدمتگزار و کَنیز هستم. صاحب اختیار من و این خانه شما هستید. اما همین اندازه به شما عرض میکنم که با اینها حرف نمیزنم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به قدری شدّت عمل به خرج دادند که خلیفهی اول با گریه بلند شد و رفت و خلیفهی دوم، خلیفهی اول را سرزنش کرد. وصیّت و نحوهی دفن حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) همگی «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» بود. این غلظتی را که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند تا در مورد اهل نفاق اعمال نمایند، در مرحلهی اجرا به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) واگذار کردند. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم صرفاً مسألهی غلظت را اعمال کردند و چیزی در آن کم نگذاشتند. بیبی عالَم نهایت غلظت و شدّت را در اعلان کُفر اینها به خرج دادند و در آن مُحاجه و مناظره فرمودند: من سؤالاتی از تو دارم و به عنوان حرف زدن با اینها نبود. بلکه در چشم موحّدان عالَم اعلان کردند که اینها قابلیّت این را نداشتند تا دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اینها همکلام بشود. ولی حجّت را تمام کردند و این موضع هم تأکید بر آن غلظت و شدّت ایشان بود که فرمودند: یادتان هست که در محضر پدرم بودید، وقتی من وارد شدم پدرم تمامقد در جلوی پای من بلند شد و فرمود: «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ[۲۹]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مقام یک بازجوی قدرتمند از آنها اقرار گرفتند؛ گویا در حال سرافکندهکردن یک متّهم در بازجویی هستند و از او اقرار میگیردند. بعد از اینکه از آنها اقرار گرفتند، دست آزردهشان را به سوی آسمان بلند کردند و به پروردگار متعال عرضه داشتند: خدایا! «اللهمّ إنّی اشهدک أنّهما قد آذیانی[۳۰]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) عدم رضایت خودشان و غضب خودشان را اعلام کردند. «و ماتت فاطمه مغضبه للشیخین[۳۱]»؛ این رسالت برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، ولی اجرای آن مربوط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ جمل و نهروان و صفین بود که همهی آنها مسلمان بودند، ولی منافق بودند و هنگامی که پرده را کنار زدند، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اینها هم جنگ کردند و هم غلظت نشان دادند. این موضوع را بنده در تفاسیر ندیدهام، ولی به ذهن قاصر طلبگیام اینگونه به نظر میرسد که اجرا شده است. این حکم جهاد و غلظت در مورد منافقین تحقّق پیدا کرده است و اجرا شده است.
امیدواریم که خداوند متعال اخلاص بدهد و ما را نیز جزء مدافعین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و جزء عاملین به این آیهی کریمه قرار بدهد تا هم توفیق جهاد با کُفّار و منافقین را به دست بیاوریم و هم غلظت با اینها برای ما پیش بیاید و انشاءالله ذخیرهی آخرت ما و موجب تقرّب ما به حضرت حقّ (جلّ و اعلی) باشد.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫
[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫
[۴] سوره مبارکه مزمل، آیه ۲٫
[۵] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫
[۶] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫
[۷] همان.
[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۳٫
[۹] زَقّوم درختی در جهنم که طعم بسیار بد و رایحهای عذابآور دارد. قرآن آن را وسیله عذاب گناهکاران دانسته است. قرآن، میوه و شکوفۀ زقوم را به سرهای شیاطین تشبیه کرده است. برای زقوم معانی مختلفی ذکر شده است: تعبیر زقوم سه مرتبه در قرآن آمده که در آنها تعبیر «شَجَرَهَ الزَّقُّوم» و یا «شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» به معنای درخت زقوم وجود دارد. و با توجه به توصیفاتی که برای آن آمده، میتوان زقوم را درختی در جهنم دانست که دارای طعم بسیار بد و رایحهای عذابآور است.
[۱۰] علم الیقین، ج ۲، ص ۱۳۲۵٫
[۱۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۲] حدیث مِعراج، حدیثی قدسی که گفتگوی میان خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در شب معراج گزارش میدهد. حدیثی که امروزه به نام «حدیث معراج»، شهرت دارد، روایتی طولانی است که نخستین بار در کتاب ارشاد القلوب آمده است. در این حدیث، از مسائل اخلاقی فراوانی مانند رضا، توکل، نکوهش دنیا، روزه، سکوت، محبتورزیدن به مستمندان، ویژگیهای اهل آخرت و اهل دنیا سخن به میان آمده است. کتابهای «راهیان کوی دوست» و «سِرُّ الإسراء فی شرح حدیث المعراج»، به شرح حدیث معراج پرداختهاند..
[۱۳] سوره مبارکخ نبأ، آیه ۱۸٫
[۱۴] سوره مبارکه زلزال، آیه ۶٫
[۱۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۶] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۱۷] سوره مبارکه یس، آیه ۲۱٫
[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۶۸؛ از سخنان آن حضرت است پس از بیعت با حضرت، عدّهاى به محضرش عرضه داشتند: چه خوب بود اگر آنان را که در کشتن عثمان شرکت داشتند کیفر مىدادى امام فرمود: «یَا إِخْوَتَاهْ إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّهٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ یَمْلِکُونَنَا وَ لَا نَمْلِکُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ أَعْرَابُکُمْ وَ هُمْ خِلَالَکُمْ یَسُومُونَکُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَهٍ عَلَى شَیْءٍ تُرِیدُونَهُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جَاهِلِیَّهٍ وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَادَّهً إِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِذَا حُرِّکَ عَلَى أُمُورٍ فِرْقَهٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَهٌ تَرَى مَا لَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَهٌ لَا تَرَى هَذَا وَ لَا ذَاکَ فَاصْبِرُوا حَتَّى یَهْدَأَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَهً فَاهْدَءُوا عَنِّی وَ انْظُرُوا مَا ذَا یَأْتِیکُمْ بِهِ أَمْرِی وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَهً تُضَعْضِعُ قُوَّهً وَ تُسْقِطُ مُنَّهً وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّهً وَ سَأُمْسِکُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ».
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۷٫
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۱٫
[۲۱] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۴٫
[۲۲] صلح حُدَیبیه، پیمان صلحى که در سال ششم هجری بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشرکان مکه در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک عمره رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند و در محلی به نام حدیبیه در نزدیکی مکه توقف کردند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند. ماجرای بیعت رضوان در زمان اقامت مسلمان در حدیبیه، هنگامی روی داد که گمان میرفت مکیان فرستاده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتهاند. بسیاری از تاریخنگاران این صلح را زمینهساز گسترش فعالیت تبلیغی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جزیره العرب و خارج از آن و در نتیجه فراهم کننده مقدمات فتح مکه دانستهاند.
[۲۳] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫
[۲۴] اربلی، کشف الغمه، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.
[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۴٫
[۲۶] طرف، سید بن طاووس، ص۱۶۷؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۸۴.
[۲۷] همان.
[۲۸] بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۳۰۳٫
[۲۹] الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، دلائل الامامه، ص۱۳۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر:مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳؛
[۳۰] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۳۳۶.
[۳۱] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , جلد۱۱ , صفحه۷۳۷.
«ما رواه مسلم فی «صحیحه» و أورده فی «جامع الاصول» فی الباب الثانی من کتاب الخلافه و الإماره من حرف الخاء عن عائشه – فی حدیث طویل-: بعد ذکر مطالبه فاطمه علیها السّلام أبا بکر فی میراث رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و فدک و سهمه من خیبر؛ قالت: فهجرته فاطمه علیها السّلام، فلم تکلّمه فی ذلک حتّى ماتت، فدفنها علیّ علیه السّلام و لم یؤذن بها أبا بکر؛ قالت: فکان لعلیّ وجه من الناس حیاه فاطمه علیها السّلام فلمّا توفّیت فاطمه علیها السّلام انصرفت وجوه الناس عن علیّ، و مکثت فاطمه علیها السّلام بعد رسول اللّه ستّه أشهر ثمّ توفّیت».
پاسخ دهید