«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

نصرتِ الهی بر صابرین ارسال می‌شود

آیه ۳۳ و ۳۴ و ۳۵ و ۳۶ سوره‌ی مبارکه‌‌ی انعام را با هم مرور خواهیم کرد؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ * وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ * وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ * إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ[۲]»؛ نکاتی که در این آیات مبارکات است، بیان شرحِ صدرِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و یا تزریقِ شرحِ صدر به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بُعدِ تربیتی خداوند متعال نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هم اعلانِ حمایت و تسلّی از جانبِ پروردگار عالَم است و هم بیانِ چند سنّت می‌باشد. یکی سنّتِ مقاومت و پایداری سلسله‌ی جلیله‌‌ی انبیاء (علیهم السلام) است و این سنگر‌نشینی صبر و استقامت برای همه‌ی پیامبران (علیهم السلام) بوده است. موضوع دوم این است که مقابله‌ی با انبیاء (علیهم السلام) و تکذیب انبیاء (علیهم السلام) هم اختصاصی به حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد و این هم در طول تاریخ، لازمه‌ی تکلیف و امتحان است که عدّه‌ای مقابله کنند و در مقام تکذیب باشند و قانون سوم و قاعده‌ی کلّی این است که خداوند متعال نُصرتِ خودش را متورع بر صبر قرار داده است. اگر جریان حق در مسیر حقّ پایداری کردند و اهل صبر بودند، خداوند کمکِ خودش را می‌فرستد. مطلب دیگری که در این آیات مطرح است، این است که خداوند متعال به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می‌دهد که این همه غصّه داشتن و حرص خوردن، زمانی مفید است که زمینه‌ای وجود داشته باشد. این‌ها بالاترین اعجاز را در محضر شما می‌بینند اما ایمان نمی‌آورند. اگر بنا بود معجزات حسّی هم مانند این‌که از یک سوی کره‌ی زمین تونلی حفر می‌کردید و وارد آن می‌شدید و از سوی دیگر این کره‌‌ی زمین بیرون می‌آمدید و یا این‌که بین آسمان و زمین نرده بان نصب می‌کردید و تا اعلی علییّن عروج می‌کردید، نه این فرورفتن در اعماق زمین و نه این ارتقاء بر سماء، هیچ‌ یک از این کارها، این‌ها را نرم نمی‌کرد. بنای آن‌ها بر این نیست و این‌گونه نیست که ندانند، بلکه نمی‌خواهند؛ وقتی نمی‌خواهند نمی‌شود کارِ اجباری انجام داد. تا زمانی که خود بَشَر نخواهد، هدایت‌پذیر نخواهد بود.

حقیقت وجودی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»؛ مطلب اول اعلانِ حمایت است؛ اگر کسی مشکلی داشته باشد، دشمن داشته باشد، مریض و گرفتار باشد و توجّه نداشته باشد که یک فرد قدرتمند و مهربان او را زیر نظر گرفته است و از حال او خبر دارد، بسیار به او سخت خواهد گذشت؛ اما اگر اطلاع پیدا کرد و یا اطلاع داشت و به او تذکّر می‌دهند که درست است که شما مشکل دارید و دارای دشمنان سخت هستید، شما گرفتار صعوبت‌ها و مشقّت‌ها هستید، ولی حُسنِ قضیّه این است که او می‌داند، او خبر دارد. این مطلبی که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در هنگام تیر خوردن و شهادت شش ماهه‌ی کربلا حضرت علی اصغر (علیه السلام) به زبان آوردند، این بود که فرمودند: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ[۳]» در این‌جا هم چنین لحنی است و تعلیم نیست. این تذکّر و اعلان حمایت است و برای وجود مبارک پیامبر اکرم مؤثر است؛ «قَدْ نَعْلَمُ»؛ از کلمه‌‌ی «قَد» هم استفاده کرده است؛ یعنی ای پیامبر! خاطرت جمع باشد که در مَنظَرِ ماست، در مرئایِ ماست، برای ما معلوم است؛ «إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ». آن‌چه را که آن‌ها می‌گویند، تو اندوهگین می‌شوید و غم وجودت را می‌گیرد. «فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ»؛ اگر این‌ها بر شِرکِ خودشان لجوج هستند و پافشاری می‌کنند و تو غصّه می‌خوری، مطلع باش که اولاً ما می‌دانیم و ثانیاً با تو طرف نیستند و تو منظورشان را به خودت می‌گیری، در صورتی که با شخصِ تو هیچ کاری ندارند و مقابله‌ی این‌ها با رسالت و شخصیّتِ توست؛ هر کسی دارای یک شخصیّتِ حقیقی و یک شخصیّت حقوقی است؛ شخصیّتِ حقیقی انسان همان است که یک روحانی در زندگی شخصی ذیّ عالمانه ندارد و لباسِ خدمت علمی و هدایتی به تن نمی‌کند و در غذا پختن و غذا خوردن با اعضای خانواده به یک شکل است ولی هنگامی که برای تدریس و تبلیغ می‌آید و در کانون‌های علمی شرکت می‌کند، در این‌جا شخصیّت حقوقی‌اش با آن شخصیّت فردی و حقیقی‌اش متفاوت است. وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم از جهت ادعایی و هم از جهت خبری تکذیب می‌کردند؛ هم تکذیب خبری و هم تکذیب مُخبری بود. خداوند متعال به همه‌‌ی بَشَر اعلان می‌کند که این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حالت خبر و هم حالت مُخبری‌اش، شخصیّتِ حقیقی‌شان همان شخصیّتِ حقوقی ایشان است؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی الاطلاق فِلِش به سوی پروردگار متعال است و در هیچ جایی جنبه‌ی شخصی ندارند. لذا فعلِ معصوم (علیهم السلام)، قولِ معصوم (علیهم السلام) و تقریرِ معصوم (علیهم السلام) همگی حجّت است. در زندگی شخصی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، برخوردهایی که با همسرشان داشته‌اند، برخوردهایی که با خدمت‌گذار منزل‌شان داشته‌اند، برخوردهایی که با همسایه‌ها داشته‌اند… بر حِمار سوار می‌شدند و یک نفر را هم بر ترکِ خودشان سوار می‌کردند؛ همه‌ی این‌ها که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگی فردی و در زندگی محدودِ همسایگان و در زندگی اجتماعی و جهانی دارند، هیچ‌کدام از ناحیه‌ی خودشان نیست و ایشان علی الاطلاق حجّت هستند، حجّت بالغه‌ی خداوند است و هرکاری کرده‌اند، حجّت است و هرچیزی که گفته‌اند حجّت است و هرچیزی که نگفته‌اند هم حجّت است. بنابراین در هر شأنی از شئونِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هر گروهی و هر شخصی مقابله کند، مقابله‌ی با شخص نیست و مقابله‌ی با شخصیّت حقوقی و جایگاهِ رسالتی ایشان است؛ «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۴]» ؛ «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۵]». در یک آیه‌ی دیگری هم دارد که می‌فرماید: «وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ[۶]» تو قتال نکردی، بلکه خداوند آن‌ها را کُشت. این‌ها نشان می‌دهد که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت قرآن کریم هستند. همان‌گونه که آیات قرآن کریم در مقامِ تربیّت افراد، در مقام تعیین خطّ مشی برای خانواده‌ها، در جنگ و در صُلح آیه‌ای را آورده است، مطلقا کلمات الله است و هرچه در قرآن کریم است، رسالت و پیام و حجّت است. هم کلّ قرآن کریم حجّت است و هم همه‌ی سوره‌ها حجّت هستند و همچنین همه‌ی آیات حجّت هستند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت قرآن کریم هستند و قرآن ناطق هستند؛ لذا چه کسی با کُلیّتِ رسالت‌شان مقابله کند و چه با شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقابله کند و چه این‌که در بعضی از موارد مقابله کند و در بعضی دیگر از موارد قبول کند، در هرجایی و هرکسی که دارای هر شأنی می‌باشد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب کند، ایشان بُعدِ شخصی ندارند و بُعدِ ایشان در ظاهر و عَلَن، در خانواده و اجتماع، در هر عصر و هر نسل، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت الله هستند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله هستند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبیّ الله هستند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مأموریت عمل کرده‌اند؛ «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ[۷]». این عمل شامل رأی و نظر، تشخیص و قول هم می‌شود. «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛ گرچه در مورد ملائکه است، ولی در زیارت جامعه‌ی کبیره به ائمه (علیهم السلام) تطبیق شده است و حالا آن چیزی که به خود پیامبران (علیهم السلام) آمده است، این است که می‌فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۸]»؛ این‌ها مطلقا هدایت‌شان که هم هدایت عملی و هم هدایت قولی و هم هدایت تکوینی بود، همه‌ی این‌ها اختیار خودشان نبوده است؛ بلکه این‌ها مَظهَر، مرآت و جلوه‌ی ذاتِ خداوند متعال و اسمایِ حُسنایِ پروردگار متعال هستند؛ لذا خداوند متعال این تکذیب کُفّار را … این حُزنِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم توضیح خواهیم داد.

تکذیبِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، تکذیبِ خداوند متعال است

«وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ»؛ تأکید می‌کند اولاً این تکذیب، تکذیبِ شخصِ تو نیست؛ بلکه تو مرآت و مجلا و حجّت او هستی، رسول او هستی، نبیّ او هستی و تکذیبِ تو، تکذیبِ خداوند متعال است، تکذیبِ آیات خداوند متعال است. «فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ»؛ این‌ها شخص را تکذیب نمی‌کنند، «وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ»؛ این برای تأکید قُبحِ عمل‌شان است، نمی‌فرماید «وَلَکِنَّهُم» بلکه می‌فرماید: «فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ» باید در این‌جا هم ضمیر می‌آورد و می‌فرمود: «وَلَکِنَّهُم بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ»، ولی برای اعلانِ این‌ معنا که این‌گونه برخورد با یک طبیب، با یک حبیب، با یک نبی، با یک رسول و با یک هادی ظلم است. پروردگار متعال قُبحِ عمل این‌ها و زشتی مقابله‌ی این‌ها را تصریح فرموده است و خواسته است که بفرماید هرکسی هر شأنی و هر فعل و رتبه‌ای از مراتبِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب کند، این ظلم است و مطلقا مقابله‌ی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فعل و قول و قیام و قعودِ ایشان ظلم است. «وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ»؛ خداوند متعال اول صفت مکذّبین را علاوه بر تکذیب‌شان، این صفت ظلم را بر آن تکذیب منطبق فرموده است. «بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» هم کارشان، کارِ ظالمانه است و هم این‌ها یک شخصِ عادی را مورد «جَحد» و انکار قرار نداده‌اند؛ بلکه با آیات الهی جَحد کرده‌اند و جَحد هم در لغت به انکارِ آگاهانه معنا کرده‌اند. گاهی کسی نمی‌داند و از روی تعصبات و کورکورانه و تقلیدی با کسی مقابله می‌کند؛ اما گاهی کسی حق را می‌داند اما زیر بار نمی‌رود؛ این جَحد است. اگر انسان کسی را حق بداند ولی زیر بار حرف حقّ و راه حقّ او نرود، این به معنای جَحد است؛ «وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ». حال این حُزنِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از چه جهت بوده است؟ «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»؛ حُزنِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیات قرآن کریم در جبهه‌های مختلف تعریف شده است؛ گاهی در جنگ از این‌که آن‌ها عِدّه و عُدّه‌ای دارند و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمانده‌ی جبهه‌ی حق عِدّه و عُدّه‌ای ندارند و در این‌جا غُصّه می‌خورند. در جنگ بَدر، دست به نیایش برداشتند و عرضه داشتند: «إن تُهلِکْ هذهِ العِصابهَ مِنَ الإسلامِ فلا تُعبَدْ فی الأرضِ أبدا[۹]» اگر در این جنگ ما شکست بخوریم و این گروه مغلوب شوند، دیگر برای همیشه راه بندگی بسته می‌شود. این نگرانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که باطل جریان حق را مضمحل کند. گاهی این موضوع است و گاهی دلسوزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است برای این‌که راهِ بهشت می‌تواند برای این‌‌ها هم هموار باشد. این‌ها با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لجاجت نمی‌کنند؛ بلکه با خودشان لج می‌کنند. «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۱۰]». این خود فراموشی، این خود ستیزی و جفای به خود و ظلم کردن موجب غُصّه خوردن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شد که در آیاتی تصریح شده است؛ «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۱۱]» و یا در آیه‌‌ی دیگری که در جلسات گذشته هم این آیات مطرح شد، می‌فرماید: «فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ[۱۲]»؛ این حسرتِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، این دریغ و حُزنِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حکایت از عاطفه‌ی سرشارِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به آحادِ بَشَر بود و این‌که همه‌‌‌ی این‌ها می‌‌توانستند خوب باشند ولی نمی‌خواهند که خوب باشند. چیزی را که می‌توانند و راه برایشان باز است ولی به زور خودشان را بدبخت می‌کنند، این برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گران می‌آمد. «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ[۱۳]»؛ این هم یک نکته بود که عرض کردیم. نکته‌ی دیگری که وجود دارد، ایذاءِ این‌ها بود؛ تهمت می‌زدند، اهانت می‌کردند و مقابله می‌کردند؛ هجوم نظامی، هجوم تبلیغاتی و هجمه‌ی اقتصادی وارد می‌کردند و این موضع بر یاران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت می‌شد. با عین حال ایشان «‌‌عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[۱۴]» بودند. این‌که مؤمنین در زیر این آسمان امنیّتی نداشته باشند و جایی و پناهی زیر این آسمان برایشان وجود نداشته باشد، «‌‌عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» بودند. پس بخشی از حُزنِ پیامبر (صلوات الله علیه و علی اهل بیته)، نگرانی پیروزی نظامی دشمن بر جبهه‌ی حق بود و بخشی عاطفه‌ی بشری بود که خداوند متعال به ایشان عنایت کرده بود و او رسولِ نجات بود. اشخاص در حال غرق شدن هستند و در کنار این‌ها غریق‌نجات ایستاده است و می‌گوید دستت را بده تا تو را بیرون بکشم؛ اما لج‌بازی می‌کند و می‌خواهد غرق بشود. این هم یک بخش دیگر که عرض کردیم. در سوره‌ی مبارکه «یس» هم، خداوند متعال شبیه این مسأله را مطرح فرموده است: « فَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ[۱۵]» و هم در این‌جا می‌فرماید: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»؛ این‌ها آن چیزی را که به زبان می‌آوردند که در آیه‌ی بعدی توضیح داده شده است که چه چیزی می‌‌گویند که همان جَحد و انکارشان بود، خداوند متعال می‌فرماید: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»؛ یعنی حبیب من! چون ما می‌دانیم و خبر داریم، اوضاع در اختیار ماست؛ «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ[۱۶]»؛ همه چیز در دست ماست و جایی نیست که ما کَم بیاوریم، پس غُصّه نخور. این علم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تذکّر به این‌که ما می‌دانیم، برای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تسلّی است. نمی‌فرماید: «لا لَیَحْزُنُکَ»؛ در سوره‌ی مبارکه‌ی «یس» تصریح می‌فرماید: «فَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ» ولی در این‌جا «لا لَیَحْزُنُکَ» و «لا تَحزَن» نفرموده است؛ بلکه می‌فرماید ما می‌دانیم و به این معناست که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواهد بگوید که غُصّه نخور. وقتی خداوند عالِم و قادر در کنار توست، زمینه‌ای برای حُزن برای شما باقی نمی‌ماند. خداوند خودش می‌داند. آن کسی که کار دست اوست، خودش حاضر و ناظر در صحنه است و کنار توست. بنابراین جایی برای غصّه خوردن تو وجود ندارد و این تسلّی برای قلبِ رئوفِ یک هدایت‌گرِ ایثارگر است. این هم یک نکته که این‌ها جَحد می‌کنند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضیقِ صدر[۱۷] پیدا می‌کنندو غصّه بر وجود نازنین‌شان فشار می‌آورد و خداوند هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نوازش می‌کند و از راه اعلان این موضوع که خداوند قادرِ تو می‌داند، حُز‌ن‌زُدایی می‌کند و این خودش بالاترین تسلّی است. گاهی یک مسئولی به زیرمجموعه‌ی خودش که مشکلاتی برایش به وجود آمده است، پیغام می‌دهد که ما در جریان هستیم و همین‌که این پیام را می‌شنود، خیالش راحت می‌شود که یک بزرگی که کار دستش است، در جریان مشکلات ما قرار دارد. خداوند متعال با این لحن با پیامبرش صحبت می‌کند؛ «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»؛ ما می‌دانیم «قَدْ نَعْلَمُ» و علم ما برای تو …تو که این‌گونه هستی که «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ».

همیشه باطل در مسیر حقّ قرار دارد و آزار می‌رساند

یک موضوع این است که علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک سَبَبی برای آرامش و تسلّی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ علم ایشان حمایتی برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. نکته‌‌‌ی دوم که آیه‌ی کریمه هم در همین راستا تسلّی است و در عین حال هدایت کسانی است که متذکّر هستند. «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»؛ این راه پُر دشمن است. همیشه باطل در برابر راهِ حقّ وجود دارد؛ «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ[۱۸]»؛ «رگ رگست این آب شیرین و آب شور[۱۹]». مسیرِ حق از روز اوّل خلقت، ابلیس مبدأ مقابله‌ی با جریان حقّ است و با حضرت آدم (علیه السلام) به آن صورت عِناد ورزید و مایه‌ی ایذاءِ ایشان شد. «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»؛ راه این است؛ راه هدایت، راه تبلیغ دین و راه دستگیری از ضعفاء به این سادگی نیست. اگر کسی ادّعای رهبری و ادّعای نجاتِ افراد گرفتار را دارد، باید تمام سختی‌ها و تکذیب و لجاجت‌ها را تحمّل کند. این راه، راهِ پُر خطر است. در این راه، عوارض وجود دارد و هرکسی در این راه است را سنگ می‌زنند. اگر کسی ملاحظه‌ای از سنگ‌اندازی‌ها داشته باشد، نمی‌تواند در خطّ رسالت باشد. «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ» ؛ «الْبَلَیَّهُ إذا عَمَّتْ طابَتْ[۲۰]». تنها شما نیستید. در این بیماری کرونا، یکی از چیزهایی که یُسهّل الخط، این بود که یک نفر و دو نفر نبوده است؛ لذا در حال حاضر بسیار عادی و متعارف شده است. وقتی بلا عمومی بشود، تحمّل آن آسان‌تر است. اولاً خودم با تو هستم و من می‌دانم به سر تو چه آمده است و به حالِ تو چه می‌گذرد، ما خودمان می‌دانیم. این اوّلین و بزرگترین تسلّی برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) این است و موضوع دوم این است که می‌فرماید قبل از تو هم انبیاء (علیهم السلام) گرفتار بوده‌اند و تنها تو نیستی؛ «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ».

سومین نکته این است که می‌فرماید: «فَصَبَرُوا» راهِ رسالت، ادامه‌ی راهِ دستگیری و نجات بَشر، عبور از صعوبتها، از قتل‌ها، از هجمه‌ها و جنگ‌هاست، «حُفَّتِ اَلْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ[۲۱]» انبیاء (علیهم السلام) در این راه در این راه مبتلا بودند به بلایی که شما مبتلا شدید، به تکذیب امّت‌شان مبتلا بودند، «فَصَبَرُوا» ولی آن‌ها از سنگر صبر بیرون نیامدند؛ پای خود را از جبهه‌ی مقاومت بیرون نگذاشتند. «فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»؛ این نتیجه است. این‌ها بر هر تکذیبی که در مقابل‌شان قرار می‌گرفت، مقاومت کردند و نتیجه‌ی آن هم نزول نصرِ الهی بود. بنابراین تو هم باید همان خط را تعقیب کنی و اگر صبر کنی، همان‌گونه که انبیاء (علیهم السلام) قبلاً نصرت ما را دریافت کرده‌اند، شما هم دریافت می‌کنید و برای این‌که بگوید این یک امرِ اختصاصی نیست، بلکه قانون خداوند است که صبر و ظفر هر دو دوستانِ قدیم هستند، اگر کسی صبر کنی نوبت ظفر آید و این از قوانین و سُننِ قطعی پروردگار متعال است.

تغییرناپذیری سنّت الله و کلمات الله

 «وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ» این که کلمات الله را آورده است، به این دلیل است که کلمه را می‌نویسند؛ این مکتوب است و خداوند این‌ها را گفته و نوشته است و این‌ها کلماتی است که ثبت شده است. چون نصرِ بعد از صبر، جزءِ سنت‌های الهی است و سنت‌های الهی لایتغیّر است، «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا[۲۲]» ، «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا[۲۳]». کلمات الله، همان سنّت الله است، همان مشیّت الله است، همان اراده الله است. اراده‌ی خداوند خِلل‌ناپذیر است. سنّت‌های الهی قابل تبدیل نیست. کسی نمی‌تواند چیزی به جای او قرار بدهد. «وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ»؛ اول مصداق را بیان فرموده است و سپس قانون کلّی را بیان کرده است که «وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ». این برای پیروان انبیاء (علیهم السلام) است که این به فرد و گروهی اختصاص ندارد؛ بلکه این جزءِ کلمات الله است، جزءِ مکتوبات پروردگار متعال است و تغییر ناپذیر است. «وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»؛ ما که همه‌ی انبیاء (علیهم السلام) را به شما نگفتیم اما آن مقداری از «نبأ مُرسلین» که به تو گفتیم، این سنّت و کلمات الله در آن‌جا ساری و جاری بوده است. برای مرحله‌ی چهارم، بازهم خداوند متعال می‌خواهد آرامش بیشتر به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهد؛ زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای معجزات هستند و خودِ قرآن کریم معجزه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی در عین‌حال این‌ها ایمان نیاورند. خداوند می‌خواهد تأکید کند که تو فکر می‌کنی با تلاش و سعی و غصّه خوردن تو و این‌که خودت را به آب و آتش بزنی و یک راه جدیدی پیدا کنی، این‌ها نرم می‌شوند؟ خداوند متعال در حال خبر دادن از شقاوتِ گروهی از انسان‌هاست که دیگر قابلیّت هدایت را از دست داده‌اند.

« باران که در لطافت طبعش خلاف نیست     *****     در باغ لاله روید و در شوره بوم خس[۲۴]»

این‌ها دیگر زمینه را از دست داده‌اند و قابلیّت هدایت را از دست داده‌اند.

پیگیری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت بندگانی که ایمان نمی‌آوردند

«وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ»؛ خداوند متعال خبر می‌دهد که آن عاطفه و همّت والای تو را که نشان دهنده‌ی این است که بسیار پیگیر هستی و این‌که این‌ها اعراض می‌کنند، «کَبُرَ عَلَیْکَ» برای تو سخت است و با وجود این اخلاق که خودش معجزه است، با وجود این قرآن که خودش معجزه است و این همه آیاتی که از وجود نازنین تو در معرض و مأوا به این‌ها ارائه شده است، این‌که این‌ها ایمان نمی‌آورند، بر تو سخت است اما من می‌خواهم آب پاکی را روی دست خودت بریزم. «فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ»؛ اگر می‌توانستی و قدرت این را داشتی، به هر سوراخی «نَفَق» نمی‌گویند؛ به سوراخی می‌گویند که مَدخل و مَخرجی دارد می‌گویند، اگر به منافق، منافق می‌گویند از همین نافِق‌هاست و خصوصیّت موش این است که لانه‌اش دربِ یک‌طرفه ندارد، بلکه مَدخل و مَخرج جداگانه‌ای دارد. از یک سوی سوراخ وارد می‌شود و تا بخواهی او را تعقیب کنی، از طرف دیگر به بیرون می‌رود. منافق هم همین‌گونه است و همیشه به صورتی رفتار می‌کند که راه فرار داشته باشد و به دام نیفتد؛ لذا تظاهر به کُفرش نمی‌کند؛ در باطن کافر است ولی در ظاهر به گونه‌ای رفتار می‌کند که اگر کسی مُچِ او را بگیرد، بتواند توجیهی بکند و گرفتار نشود. این «نَفَق» هم این است که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این قدرت را داشتند، برای ارضا و نرم کردنِ این‌ها، می‌توانستند از یک سوی کُره زمین وارد بشوند و از سوی دیگر آن خارج بشوند. حتی این کار بزرگ هم که عبور از نَفَقه بود، اگر می‌توانستی انجام بدهی، یا نَفَقی را اِبتغاء می‌‌کردی و در زمین آن را طلب می‌کردی و یا سُلَّمی را در سماء صورت می‌دادی، هم فررفتن در زمین که از یک‌جایی فرو می‌رفتی و از جای دیگری بیرون می‌آمدی و در اعماق زمین فرو می‌رفتی و این‌ها می‌دیدند و هم اگر می‌توانستی سُلَّمی و نردبانی را بگذاری که به عرش اَعلی برود، «أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ» و با این عروج و با آن نزول برای این‌ها معجزه نشان می‌دادی، بازهم این‌ها ایمان نمی‌آوردند.

«وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى»؛ قدرت خداوند خیلی فراگیر است. اگر خداوند بنا داشت که به صورت اجباری هدایت کند، همه‌‌ی بَشَر را برای هدایت جمع می‌کرد. خداوند توان این کار را داشت اما ایمانِ اجباری ارزشی ندارد. «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ[۲۵]»؛ آن‌ها که اعلان تسلیم کردن و طوع و طوقِ طاعت را به گردن گرفتند و گفتند: «أَتَیْنَا طَائِعِینَ» ما از این مخلوقات زیاد داریم. بَشَر را برای این خلق کردیم که امتیاز بالاتری داشته باشد و سرِ دوراهی قرار بگیرد؛ «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا[۲۶]». اگر ما با اراده‌‌‌ی قاهرِ خودمان می‌خواستیم همه‌ی این‌ها را بر هدایت جمع کنیم، این کار شدنی بود.

«فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ»؛ خداوند متعال به پیامبرش هشدار می‌دهد. آن‌چه را که نشدنی است و خداوند متعال نخواسته و انجام نداده است، تو هم نمی‌توانی آن را انجام بدهی. بنابراین کار عاقلانه‌ی تو که همیشه همین است، این است که تسلیم و رضا داشته باشی به آن‌چه که واقع است.

«متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست     *****     گروهی آن گروهی این پسندند[۲۷]»

لازمه‌‌ی اختیار که تکلیف مُنبعث از همان اختیار است، والا تکلیف محقّق نمی‌شد. خداوند متعال این دار را دارِ امتحان قرار داده است، دارِ تکلیف قرار داده است و اگر کسی خلاف این مدار را بخواهد، در زُمره‌ی جاهلین قرار می‌گیرد؛ «فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ». این نظیر همان «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۲۸]» پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ‌گاه شِرک نمی‌ورزد ولی اگر بود، عملِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حَبط می‌شد. «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۲۹]»؛ این‌ها هشدارهایی است و کارهایی هستند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز مبتلا نمی‌شوند، زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاً خودشان نیستند و او فانی در ذاتِ خداوند متعال است، دست ایشان دستِ خداوند متعال است، چشم ایشان چشمِ خداوند متعال است و اراده‌ی ایشان، اراده‌ی خداوند متعال است و او هیچ‌گاه از خداوند متعال غفلت نمی‌کند و عنایت خداوند متعال هم هیچ‌گاه از ایشان جُدا نمی‌شود و خداوند هم از ایشان دریغ نمی‌کند، اما اگر کسی این‌ کار را انجام بدهد، جزءِ جاهلین قرار می‌گیرد. این برای همه درس است ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در اوج قرار دارند، وقتی این‌گونه باشند دیگران تکلیف خودشان را باید بدانند؛ «فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ».

هدایت شوندگان گوشِ شنوا دارند

در پایان خداوند متعال به یک مسأله‌ی دیگری توجّه می‌دهد که ما تنبّه پیدا کنیم و از نورِ هدایتِ الهی بهره بگیریم؛ «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ»؛ در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: «إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ[۳۰]». در این‌جا می‌فرماید: «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ»؛ تو در حال حرف زدن هستی ولی چه کسی جواب می‌دهد؟ آن کسی که بشنود. این‌ها که گوشِ شنوا ندارند؛ گوشِ ظاهر دارند اما گوشِ حیوانی‌شان است و این‌ها گوشِ انسانی ندارند؛ «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ». حال چرا این‌ها نمی‌شنوند؟ «وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ»؛ زیرا این‌ها اصلاً زنده نیستند. اصلاً در این‌ها حیاتِ ایمانی دمیده نشده است. این حیات و موت در قرآن کریم، فراتر از حیاتِ حیوانی و مماتِ حیوانی است که در سوره‌ی مبارکه‌‌ی «یس» هم به این موضوع تصریح شده است که می‌فرماید: «لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ[۳۱]»؛ کافر را مقابل حیّ قرار داده است. این‌هایی که زنده هستند، انسان زنده گوش دارد و می‌شنود ولی وقتی دل مُرده است، اصلاً حیاتِ باطنی ندارد تا سمع داشته باشد. در آن آیه‌ی کریمه هم که فرموده است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۳۲]»؛ این‌ها حیاتِ حیوانی دارند و حیاتِ انسانی ندارند. این‌ها محورِ زندگی‌شان شهوات و غرائضِ حیوانی است. اراده‌ای که برای بَشَر لازم است، این‌ها در برابر غریضه این اراده را ندارند. پس این‌ها حیاتِ انسانی ندارند. لذا خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اطمینان می‌دهد که تو در کار خودت کم نگذاشته‌ای. پس چرا غصّه می‌خوری؟ آیا نگران این هستی که کم گذاشته باشی؟ من به تو اطمینان می‌دهم که راهِ تو درست بوده است ولی «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ» آن‌هایی که می‌شنوند و حیات دارند به تو جواب می‌دهند؛ اما در این‌جا برای موتی جوابی نیست و اصلاً عکس‌العمل حیاتی ندارند و اثری از حیاتِ انسانی در این‌ها نیست؛ روز قیامت خداوند این‌ها را برمی‌انگیزد؛ «ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ». در آن‌جا رجوع‌شان یک تهدید است؛ اگر در این‌جا جواب نمی‌دهید، یک روزی شما را به زبان می‌آوریم و باید حرف بزنید. این آیات کریمه لطائف دل‌انگیزی در ابعاد مختلف دارد؛ هم نوازش نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هم اعلان حضور پروردگار متعال است. در ماجرای مقابله حضرت موسی (علیه السلام) با فرعون، به موسی (علیه السلام) فرمود: «إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى[۳۳]»؛ آن‌ها نگران بودند چون می‌خواستند با فرعون مقابله کنند؛ با یک قدرتِ طاغوتیِ جهنّمی بی‌رحم و با همه‌ی امکاناتش می‌خواستند روبرو شوند؛ خداوند به آن‌ها فرمود: «إِنَّنِی مَعَکُمَا» خودم همراه شما هستم؛ «أَسْمَعُ» با خیلی‌ها هستم اما حرف‌هایشان را گوش نمی‌کنم، زیرا دوست‌شان ندارو و حرف‌شان را گوش نمی‌کنم ولی «أَسْمَعُ وَأَرَى» وقتی با شما هستم، وقتی چیزی به من بگویید، به شما جواب می‌دهم. من دارم می‌بینم، دشمن شما و خطرات پیش روی شما را می‌بینم؛ راه پُر خطر را می‌بینم و نمی‌گذارم شما گرفتار بشوید. در این‌جا هم خداوند متعال اعلان معیّتِ علمی که همان وجودی است را کرده است؛ «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ» و سپس در آیات دیگر هم راهِ انبیاء (علیهم السلام) را نشان داده است، هم راهِ دین‌داری را نشان داده است، پروردگار عزیز مُلازمه‌‌ی صبر بر پیروزی و نرول نصر را نشان داده است و هم این‌که به تلاش کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که این اندازه تلاش کرده است و بیش از این هم تلاش می‌کرد، کسی که قابلیّت ندارد و خودش همّت ندارد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نمی‌تواند آن‌ها را به راه بیاورد. پای منبر ایشان بودند و حتی از اقوام ایشان بودند ولی مسلمان نشدند و منافق بودند و تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری قرار گرفتند، کُفرشان را هم ظاهر کردند؛ «إنَّ الرَجُل لَیَهْجُر[۳۴]» یعنی نُبوّت هیچ است، یعنی رسالت هیچ است، کار به آن‌جا رسید. به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قدرتی که افرادی را که خودشان نمی‌خواهند بیایند را بیاود، چنان قدرتی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندادیم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم باید بداند که مقهور قدرتِ قاهره‌ی پروردگار متعال است. خداوند کارهایی را که می‌تواند انجام بدهد، انجام نمی‌دهد؛ «وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ[۳۵]» خداوند متعال انجام نمی‌دهد؛ خداوند متعال این قدرتِ قاهره را دارد ولی اعمال نمی‌کند. حال تو هم باید حدّ خودت را بشناسی که موجود ممکن و وابسته‌ای هستی و قدرتِ تو هم، قدرتِ لایزال نیست؛ بیش از این به خودت فشار نیاور و با آرامش مسیرت را ادامه بده.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیات ۳۳ الی ۳۶٫

[۳]  اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، ص ۱۱۶؛

«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ‏ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۴] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

[۶] همان.

[۷] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷٫

[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫

[۹] کنز العمّال : ۲۹۹۳۹٫

«لَمّا کانَ یومُ بَدرٍ نَظَرَ النبیُّ صلى الله علیه و آله إلى أصحابِهِ و هُم ثلاثُمِائهٍ و نَیِّفٌ ، و نَظَرَ إلَى المشرکینَ فإذا هُم ألفٌ و زِیادَهٌ ، فَاستَقبَلَ النبیُّ صلى الله علیه و آله القِبلهَ و مَدَّ یَدَیهِ و علَیهِ رِداؤهُ و إزارُهُ ، ثُمّ قالَ : اللَّهُمَّ أنجِزْ ما وَعَدتَنی ، اللَّهُمَّ أنجِزْ ما وَعَدتَنی ، اللَّهُمَّ إنّک إن تُهلِکْ هذهِ العِصابهَ مِنَ الإسلامِ فلا تُعبَدْ فی الأرضِ أبدا ··· و أنزَلَ اللّه ُ تعالى عندَ ذلکَ «إذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکم فَاسْتَجَابَ لَکُـمْ أَنِّـى مُمِدُّکُـم بِأَلْـفٍ مِّـنَ الْمَلائِکَـهِ مُرْدِفِینَ».

[۱۰] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۹٫

[۱۱] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۱۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۸٫

[۱۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

[۱۴] همان.

[۱۵] سوره مبارکه یس، آیه ۷۶٫

[۱۶] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫

[۱۷] یکی از عوامل ضلالت که در آیات قرآن به آن اشاره شده، ضیق صدر است. ضیق صدر و قرار گرفتن در تنگناى شدید (روحیّه حق‌ناپذیری)، زمینه گمراهى انسان: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ؛ آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را براى پذیرش اسلام، گشاده مى‌سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه‌اش را آنچنان تنگ مى‌کند که گویا مى‌خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادى که ایمان نمى‌آورند قرار مى‌دهد».

[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫

[۱۹] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۳۶ – حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود.

[۲۰] ضرب المثل معروف عرب.

[۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام،جلد ۶۸، صفحه ۷۲.

[۲۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶۲٫

[۲۳] سوره مبارکه فاطر، آیه ۴۳٫

[۲۴] سعدی شیرازی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۴٫

[۲۵] سوره مبارکه فصلت، آیه ۱۱٫

[۲۶] سوره مبارکه انسان، آیه ۳٫

[۲۷] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۴۰٫

[۲۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫

[۲۹] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫

[۳۰] سوره مبارکه نمل، آیه ۸۰٫

[۳۱] سوره مبارکه یس، آیه ۷۰٫

[۳۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۳۳] سوره مبارکه طه، آیه ۴۶٫

[۳۴] توهین عمر بن خطاب به پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله و سلّم)

اربلی، کشف الغمه، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲ / ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.

[۳۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۹٫