در این متن می خوانید:
      1. مُقدّمه
      2. انجام مُسبّحات خَمس موجب دیدار حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) می‌شود
      3. اهمیّت شش آیه‌ی ابتدایی «سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید» در روایات
      4. هیچ عیب و نَقصی در وجود حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) وجود ندارد
      5. تمام موجودات عالَم تَسبیح‌گوی حق‌تعالی هستند
      6. هر موجودی به مقداری وجودیِ خود خداوند را تَسبیح‌ می‌کند
      7. دَرک‌کردن تَسبیح موجودات توسط برخی از بزرگان
      8. نظام آفرینش بهترین حالت مُمکن را دارا می‌باشد
      9. همه‌ی عوالِم مُلک و سلطنت پروردگار متعال است
      10. اِحاطه‌ی همه‌ جانبه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بر همه‌ی موجودات
      11. عالَم به تَدریج خَلق شده است
      12. استمرار مُدیریت حق‌تعالی بر عالَم پس از خلق آن
      13. مطرح‌کردن مسأله‌ی خَلق، خالقیّت و تَدبیر حق‌تعالی توسط خودش
      14. خداوند در هر لحظه بی‌نهایت وجود را به زمین نازل می‌کند
      15. همه‌ی چیزهایی که از زمین خارج می‌شود، در خَزائن الهی ذخیره خواهد شد
      16. خداوند لحظه به لحظه بنده‌اش را همراهی می‌کند
      17. مَقصدی غیر از حق‌تعالی در عالَم وجود ندارد

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

مُقدّمه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ * هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ * لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ * یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۲]»؛ خدا را شُکر که عنایت فرمود و ما را بر مائده‌ی خودش مُستقر کرد. از مَأدوبه و مأدبه‌ی خودش بَهره‌مَندمان ساخت و این بار در مَحضر آیاتی استثنائی و بسیار والا توفیق اِستضائه پیدا کردیم. اُمیدواریم که گوینده ذات اَحدیّت است هم اخلاص بدهد، هم فَهم بدهد و هم نورانیّت لازم را از این آیات نَصیب جانمان بکند و هم توفیق ارتقاء دَرجات معرفتی و به دنبال آن حُبّی و به دنبال آن طاعتی و عُبودی نَصیب‌مان بشود.

انجام مُسبّحات خَمس موجب دیدار حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) می‌شود

در قَدر و مَنزلت مُسبّحات کُلّاً همین بَس که فُقهای سالک ما، مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و اساتیدشان مرحوم «علّامه‌ی طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) و شاگردان ایشان مُلتزم بودند که هرشب از قرائت این سُوَر پنج‌گانه که قَدر لازم آن این ۵ سوره است، ولی سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء و سوره‌ی مبارکه‌ی اَعلی را هم از توصیه‌های مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) این بوده است که این‌ها را هم مُلازم باشید. در کتاب «کافی» شریف از امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) روایت است که اگر قبل از خواب کسی این ۵ سوره را بخواند، یعنی رَویه‌ی او این باشد که همیشه قبل از خواب از این غذاهای روحی بَهره بگیرد، نمی‌میرد مگر این‌که امام زمان (ارواحنا فداه) را دَرک کند. خداوند متعال دَرک مَحضر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را نَصیب او می‌کند و در عالَم بَرزخ هم با پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. قسمت دوّم آن قَریب به این مَضمون است، ولی قسمت اوّل همان‌گونه‌ای بود که عرض کردم.

اهمیّت شش آیه‌ی ابتدایی «سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید» در روایات

در ارتباط با سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید این شش آیه‌ی ابتدایی که به «عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» خَتم می‌شود، روایتی از «براء بن عازب[۳]» نَقل شده است که براء به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسم داده‌اند، این حقّ مُوالاتی که برای خودش قائل بود و خودش را پروانه‌ی شمع وجود مولا می‌دانست، لذا مُتوقّع بود که از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک گَنجی را دریافت کند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قَسم داد.

یک صلواتی نثار مولا داشته باشیم.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

عرضه داشت: «یا امیرالمؤمنین! اسئلک بالله و رسوله، الا خصصتنی باعظم ما خصک به رسول الله (صلی اللّه علیه و آله)، و اختصه به جبرئیل، و ارسله به الرحمن، فقال[۴]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم کَریم بودند و سُفره‌ی کَرَم‌شان را گُسترانیدند و فرمودند: «اذا اردت ان تدعو الله باسمه الاعظم، فاقراء من اول سوره الحدید الی آخر ست آیات منها علیم بذات الصدور، و آخر سوره الحشر یعنی اربع آیات، ثم ارفع یدیک فقل یا من هو هکذا، اسالک بحق هذه الاسماء ان تصلی علی محمد (صلی اللّه علیه و آله) و ان تفعل بی کذا و کذا مما ترید، فو الله الذی لا اله غیره لتنقلبن بحاجتک ان شاء الله[۵]»؛ خیلی حدیث دلنشین و اُمیدوار کننده است. البته در یک نَقلی دارد بر این‌که براء بعد از اَخذ این کرامت و این شرافت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: من هم به شما تَعهّد می‌کنم که برای رسیدن به مقاصد دُنیوی به این آیات مُتوسّل نشوم. خیلی مرد بزرگی بوده است، همّتش بلند بوده است. این نشان می‌دهد که سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد. باز از وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند: «کان یقرأ المسبحات قبل أن یرقد و قال: «إن فیهن آیه أفضل من ألف آیه[۶]». در کتاب کافی شریف از وجود مبارک علی‌بن‌الحسین حضرت امام سجّاد (علیه السلام) از توحید سؤال شد. «سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلتَّوْحِیدِ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» وَ اَلْآیَاتِ مِنْ سُورَهِ اَلْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ «وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ اَلصُّدُورِ»[۷]»؛ مَعلوم می‌شود که در مَعارف توحیدی این چشمه مُتفاوت با چشمه‌های دیگری است که خداوند متعال در وَحی خودش برای سیراب‌کردن بندگانش اِکرام و اِفضال فرموده است. این روایات دلیل بر اهمیّت این آیات مُبارکات ابتدای سوره‌ی مبارکه‌ی حدید است.

هیچ عیب و نَقصی در وجود حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) وجود ندارد

اهمیّت آیت‌الکُرسی به اَسماء حُسناء بود. همان‌گونه که در مَحضر شما مُفتخر و مُشرّف بودیم، این تکرار اَسماء حُسنای الهی، تنوُّع تَجلیّات حقّ به وُفور در یک آیه باعث شده بود که آن سیّد آیات به حساب بیاید. در این آیات مبارکات شش‌گانه هم عُمده‌ی اهمیّت برای اَسماء حُسناء است که حُدود ۲۰ اسم از اَسماء حُسنای پروردگار متعال، از اَسماء جَمالیه در این آیات دل‌ها را روشن می‌کند. ابتدا «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است. تَسبیح تَنزیه است. در برابر تَقدیس خداوند هم جریان سُبّوحی دارد و هم قُدّوسی دارد. رَفع نَقائص از وجود حضرت باری و تَنزیه ساحتِ مُقدّس او از هر نیاز و احتیاجی تَسبیح نامیده شده است. اهمیّت تَسبیح به اعتبار این است که مَطرح‌کردن جَلال خداست. جَلال خداوند و هیبت حقّ، عظمت حقّ ماسوی را آب می‌کند. کسانی که اهل خَشیّت هستند و نمی‌توانند به گناه آلوده بشوند، این‌ها آن بُعد سُبّوحی پروردگار متعال شامل حالشان شده است و همیشه دلشان خائف و لَرزان است. این اهل‌الله را می‌گویند که دو گروه هستند: گروهی خَراباتی هستند که این‌ها اهل صفات جَمال و قُدّوسی هستند. و گروهی اهل جَلال هستند، خائف هستند. آقای «میرزا جواد آقای ملکی[۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) بلند می‌شده و در بِستر گریه می‌کرده است. کنار حوض می‌آمده، قبل از آن‌که وضو بگیرد به مقداری زیادی گریه می‌کرده است. قبل از نمازش گریه می‌کرده است. دائماً عظمت حقّ دلش را آب می‌کرد. همیشه در حَریم حقّ شکسته بود. این تَسبیح الهی تَجلّی جَلال خداست. پروردگار متعال نه نیازی دارد، نه نَقصی دارد، نه عیبی دارد. اگر او کَمال مُطلق است و دامان کبریائی‌اش از هر نَقصی و از هر نیازی مُنزّه است، پس ما هستیم که مَعیوب هستیم، ما هستیم که مُحتاج هستیم. احتیاج در ماست، نَقص و عیب در ماست و در او هیچ نَقص و عیب و احتیاجی وجود ندارد.

تمام موجودات عالَم تَسبیح‌گوی حق‌تعالی هستند

«سَبَّحَ لِلَّهِ»؛ در میان اَسماء اسم جَلاله را مَعمولاً یا در قرآن کریم بعد از تَسبیح کلمه‌ی الله آمده است که اسم جَلاله است و یا «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ[۹]»؛ اسم رَبّ را تَنزیه کُن. یا با ضَمیر آمده است: «سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصِیلًا[۱۰]». خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه خبر می‌دهد که تمام کائنات «مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» تمام موجودات امکانی تَسبیح خدا را می‌گویند، مُسبّح هستند. همان‌گونه که مَلائکه تَصریح کردند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ[۱۱]»، خداوند متعال می‌خواهد بفرماید نه تنها مَلائکه همواره مَشغول تَسبیح و تَنزیه خداوند هستند، بلکه «مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»، هرچه در آسمان‌ها و هرچه در زمین است. این ماء موصوله شُمول فَراگیری دارد. هم موجودات ذَوی‌العُقول مانند اِنس و جِنّ و مَلَک و روح همه را شامل می‌شود و هم موجودات دیگر اعمّ از جَماد و نبات و حیوان «مَا یُری وَ مَا لا یُری»، بَحر و بَرُّ و اَرض و سَماء و مُلک و مَلَکوت و همه را شامل می‌شود. همه‌ی این‌ها تَسبیح‌گوی خداوند متعال هستند.

هر موجودی به مقداری وجودیِ خود خداوند را تَسبیح‌ می‌کند

تَسبیح هر موجود هم به نسبت مرتبه‌ی خودش هست. چون وجود مُشکّک هست، مَراتب هم مُتفاوت است و تَسبیح هر موجودی به مقدار وجودی است که از خداوند متعال دریافت کرده است و این تَسبیح، تَسبیح به عنوان مَجاز گفته نشده است. یعنی این‌گونه نیست که بگوییم زبان حال موجودات چون نظام، نظام دقیق و ریاضی هست، هرکسی در هر موجودی مُطالعه کند، می‌فَهمد که خالق این بساط هیچ عیب و نَقصی ندارد. یعنی به وُجوبِ وجود پِی می‌بَرد و واجب الوجود مَحض وجود است، مَحض کمال است و عاری از هر نَقص و عیب می‌باشد. می‌فرماید: نه، در این آیه‌ی کریمه آن منظور نیست که اندیشمندان و پَژوهشگران با پَژوهش و مُطالعه پِی ببَرند که زبان حال این می‌گوید: آن کسی که من را آفریده است، هیچ عیب و نَقصی در او راه ندارد. به چه دلیل؟ یکی ظُهور آیه است. اِعراض از ظُهور در غیر ضَرورت جایز نیست. ظاهر آیه در این سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، سوره‌ی مبارکه‌ی حَشر و سوره‌ی مبارکه‌ی صَف «سَبَّحَ» دارد و لَفظ ماضی هست. و در سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه و سوره‌ی مبارکه‌ی تَغابُن هم «یُسَبُّحُ» دارد. این نشان می‌دهد که گذشته و آینده مُستمراً همه‌ی موجودات کارشان این است. این‌ها همه همیشه در حال تَسبیح پروردگار متعال هستند. ظُهور این است که خودش دارد تَسبیح می‌کند؛ نه این‌که ما از آن برداشت می‌کنیم که این دارد داد می‌زند آفریدگارش بی‌عیب است، بی‌نیاز است. دلیل آن آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء است که خداوند مَنّان در آن‌جا به ما منّت گذاشته است و ما را از یک سِرّی آگاه کرده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[۱۲]»؛ این مُطالعه‌ی نظام، فَهم نَظم عالَم آفرینش و به دست‌آوردن رُموز و اَسرار که «لَا تَفْقَهُونَ» نیست. از قدیم اَندیشمندان در مَکتب اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) با عقلی که خداوند متعال داده است، قدرت تَحقیق و پیگیری که دارند،

«برگ درختان سبز در نظر هوشیار     *****     هر ورقی دفتریست معرفت کردگار[۱۳]».

این همیشه بوده است و همه هم می‌فَهمند. این‌جور نیست که نفَهمند. خداوند متعال تَصریح می‌کند: «وَ لَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»؛ مَعلوم می‌شود که موجودات واقعاً، حقّاً یک زبانی دارند که با آن زبان تَسبیح خداوند را می‌گویند و ما با آن زبان آشنایی نداریم. ما فقه و فَهم عَمیقی نداریم تا تَسبیحات برای ما مَعلوم و مُدرک باشد؛ «لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ». خداوند متعال این فقه را به بعضی‌ها داده است و این‌ها با سِیر باطنی که در عالَم داشتند، خداوند یک گوشی به آن‌ها داده است که آن گوش گوشِ حِسّی نبوده است؛ گوش جان بوده است و برایشان باز شده است و تَسبیح موجودات را شنیده‌اند.

دَرک‌کردن تَسبیح موجودات توسط برخی از بزرگان

دو سه جریان در ذهنم هست و قاعدتاً بعضی از دوستان عزیزمان آشنا هستند؛ ولی ان‌شاءالله «إنّ ذِکرَ الأخیار تَنزِلُ البَرَکات» است. یکی جریانی است که برای مرحوم «حاج آقا رحیم ارباب[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) در مدرسه‌ی سیّد اصفهان پیش آمده است که برای تهجُّد به قَصد وضو گرفتن بیدار شده است. وقتی به فَضای مدرسه می‌آمده است، دیده است که عالَم غُلغُله‌ای است. دَرب، دیوار، زمین، آجُر، سنگ، فضا، هوا، آب، حوض همه‌ی این‌ها هَمخوانی دارند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ». مَبهوت می‌شود و به ذهنش می‌آید که به حُجره‌ی استادش «آخوند مُلّا محمّد کاشی[۱۵]» (رحمت الله علیه) برود و به ایشان بگوید: گویا قیامت به پا شده است. تمام عوالِم به خُروش آمده‌اند و همه در یک آهنگ واحدی «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» سر دادند. می‌آید و دَرب حُجره را تا به آخوند بگوید، می‌بیند که او در حال سَجده می‌گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ». همان‌گونه که قرآن کریم در مورد حضرت داوود (علیه السلام) تَصریح می‌فرماید: «وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ[۱۶]»؛ گویا طِیر را هم در همان آیات دارد. کوه و موجودات دیگر با حضرت داوود (علیه السلام) همراهی می‌کردند. یعنی امام تَسبیح آن‌ها بوده است. به تَبَع حضرت داوود (علیه السلام) این نَوا از آن‌ها طَنین داشته است. این‌جا هم این مطلب برای مرحوم حاج آقا رحیم ارباب (اعلی الله مقامه الشریف) روشن می‌شود که این موجودات به امامت آخوند کاشی (رحمت الله علیه) دارند این‌گونه نَوای دل‌انگیزی که هر هوشمندی را مَدحوش می‌کند، عالَم چه نَوای عاشقانه، چه بیقراری همگانی دارند.

مورد دیگری که در این رابطه نَقل است، مرحوم آقای بهاءالدینی که رضوان خداوند بر ایشان باد، حالا در این‌جا می‌گویند که وقتی مرحوم حاج آقا رحیم ارباب (اعلی الله مقامه الشریف) خدمت استاد شَرفیاب شده بود و گفته بود: دیشب چه قیامتی بود؛ ایشان گفته بودند: تو چه کرده بودی که دیشب دَرک کردی؟ مَعلوم شده است که همیشه برایش بوده است. این حرف‌ها عقب‌ماندگی، ضَعف و جهالت مثل من را روشن می‌کند که آن‌ها در چه عوالِمی سِیر می‌کنند و ما کُجا هستیم. مرحوم آقای «شیخ حسن مُعزی» (اعلی الله مقامه الشریف) جُزء افراد باصفای صاحب‌باطن بود. خیلی هم خَلیق و مردم‌دار بود و آدم خوشش می‌آمد که با او مُؤانست و مُعاشرت داشته باشد. ایشان گفته بودند که من به مسجد جامع رفتم و دیدم که آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) نماز می‌خوانند؛ ولی وقتی در رُکوع و سُجود تَسبیح می‌گفتند، از دَرب و دیوار مسجد جامع من نَوای تَسبیح را دریافت می‌کردم.

مورد سوّم هم یکی از شاگردان مرحوم آیت الحقّ آن اِکسیری که وجود اولیائی مانند آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) و آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) و «آقای میلانی» (اعلی الله مقامه الشریف) را عَرشی کرد، یکی از شاگردان‌شان آن‌گونه که در ذهنم هست، مرحوم «آقای خویی» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند که مرحوم آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) یک دستورالعَملی به ایشان داده بودند. بعد از تجربه‌ی آن دوره‌ی ریاضتی یا ذکری یا مُراقبتی گفته بود که من تَسبیح همه‌ی موجودات را دریافتم، حتی گُربه‌ای از دیواری به دیواری پَرید. هم تَسبیح این دیوار و هم تَسبیح آن دیوار و هم تَسبیح این گربه و هم تَسبیح پَرش گُربه را هم دَرک می‌کردم. بنابراین چیزی است که هم قرآن کریم به آن تَصریح دارد و هم عقل اقتضاء می‌کند که چنین باشد. چون خداوند حَیّ مُطلق است، موجودی که از او ناشی می‌شود، حَیات مُتناسب با خودش را دارد و چون از اوست، دَم از او می‌زند. همواره فعل با فاعل همراه است و نمی‌شود علّت را از مَعلول جُدا کرد. این‌ها همه جلوه‌ها هستند و تَسبیح می‌گویند. از نظر شُهود هم این دو سه مورد به ما رسیده است. اِلی ماشاءالله از این خبرها هست که ما خبری از آن نداریم؛ «کآن را که خبر شد خبری باز نیامد[۱۷]». بنابراین خداوند متعال در این آیه‌ی اوّل پَرده از یک رازی برداشته است تا ما هم تربیت بشویم. ما خاک را زیر پای خودمان قرار می‌دهیم؛ ولی این خاک از سر من هم بالاتر است؛ زیرا او تَسبیح می‌گویند و من اهل تَسبیح نیستم. ذَرّات خاک، قَطرات آب، دانه‌های کِشت‌شده‌ی زیر زمین، موجوداتی که پَرواز می‌کنند، این‌هایی که در درون آب هستند، در اَعماق دریا هستند، هیچ استثنائی ندارد. این‌ها هیچ‌کدام‌شان هیچ‌وقت خالق‌شان را فراموش نمی‌کنند و هیچ‌گاه ارتباط عُبودی و حُبّی این‌ها با خداوند قَطع نمی‌شود. این‌ها دائم الذّکر هستند و دائم الحُبّ هستند و دائم الارتباط هستند. آن‌وقت منِ بیچاره این‌قَدر مَحجوب، این‌قَدر گرفتار، این‌قَدر در ظُلمت هستم که از خاک و گیاه و حیوانات و وُحوش هم کمتر هستم و این خیلی مسأله هست. برای کسانی که اهل دقّت هستند و قرآن کریم را کتاب تربیت می‌دانند، این‌ها آدرس است که راه خود را پیدا کُنی و بندگی را از سایر خَلایق یاد بگیری. این‌ها دَوام ذکر دارند، دَوام ارتباط دارند، هیچ‌وقت غافل نیستند. هم محبّت‌شان محبّت تَکوینی هست و هم محبّت‌شان بروز دارد. همیشه دَم از او می‌زنند و غیرِ او بر زبان‌شان کسی در عالَم ندیده است. در آیه‌ی اوّل هم کَشف یک رازی است که همه‌ی موجودات این‌گونه هستند و ما از همه‌ی موجودات کمتر هستیم و فاصله داریم. باید خودمان را برسانیم. در آیه‌ی اوّل لَفظ جَلاله که جامع همه‌ی اَسماء حُسنای پروردگار متعال است، خداوند متعال اسم جَلاله را در این‌جا آورده است.

نظام آفرینش بهترین حالت مُمکن را دارا می‌باشد

«وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ این خدایی که این موجودات غیر قابل اِحصاء و بی‌شُمار با عشق و مُشتعل هستند و این شُعله‌ی محبّت این‌ها را گویا کرده است و عَلی‌الدّوام یادِ محبوب را در قالب تَسبیح بر زبان می‌آورند، دو صفت دیگر هم دارد. اختصاصاً اوست که دارای این دو صفت است. یکی عزیز است و دیگری حَکیم است. عزیز است، «ارضٌ عُزاز»؛ زمین بلندی که آب در آن نمی‌تواند اِحاطه کند را «ارضٌ عُزاز» می‌گویند و هر موجودی ارتفاع قدرت داشته باشد، رَفعت جَلال داشته باشد که دست دیگران به قُلّه‌ی وجود او نرسد. وجود نازنین امیر ما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خُطبه‌ی «شِقشِقیه» دارند: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ[۱۸]»؛ این بلندایی که عَنقایی نمی‌تواند تا آن‌جا پَرواز کند، این عزیز است. هیچ موجودی نمی‌تواند او را تَسخیر کند. «یَعلُوا وَ لایُعلی عَلَیه[۱۹]»؛ خداوند متعال عزیز است. هیچ موجودی به بلندای عظمت خداوند متعال راه ندارد و چون بلند است، غیر قابل تَسخیر است. لذا «یَغلب» از لوازم بلندمرتبه بودن، از لوازم مَنیع بودن این است که او بر هر موجود دیگری که دون است، غَلبه دارد و هیچ موجودی نمی‌تواند بر او غالب باشد. لذا عزیز موجودی است که «یَغلِبُ وَ لا یُغلَب». و حَکیم است. یعنی هر کاری می‌کند، از اِتقان و استحکام برخوردار است. «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۲۰]»؛ هرچه را او خَلق کرده است، دیگر زیباتر از او نمی‌شد. در مورد انسان فرمود: «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ[۲۱]» و آن‌ها هم حُسن قِوام دارند. انسان یک فَضیلت و یک کَرامت برتری دارد؛ ولی همه‌ی موجودات به بهترین وَجه هستند. نظام، نظام اَحسن است. این قانون «امکان اَشرف» اقتضاء می‌کند که ما باور کنیم بهتر از این ممکن نبوده است. اگر ممکن بود، آن می‌شد و چون مُحال بوده است، مَتعلَّق قدرت قرار نگرفته است. بهترین وَجه ممکن همینی است که ما این نظام را با این وَضع می‌بینیم؛ عزیز و حَکیم است. این سه اسم از اَسماء الهی شد. یکی الله است، دیگری عزیز است و سوّمی حَکیم است.

همه‌ی عوالِم مُلک و سلطنت پروردگار متعال است

«لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ این‌جا اسم نبُرده است؛ ولی عُنوان مَلِک بودن «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»، فرمان زمین و آسمان، سلطنت بر زمین و آسمان از آنِ اوست. او مَلیک است، از فرمانفَرما است، او مُدیر و مُدبّر است. همه‌چیز با اراده‌ی اوست. «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ مُلک آسمان، سلطنت آسمان‌ها و زمین اختصاص به او دارد. «یُحْیِی وَ یُمِیتُ»؛ پس یکی مَلِک بودن است که چهارمین صفت می‌شود. مُلک و سلطنت حقّ هم جهان‌شُمول است. «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ[۲۲]»؛ همه‌ی عوالِم حکومت اوست، مملکت اوست و هیچ موجودی از سیطره‌ی سلطنت و عظمت او امکان فرار و خروج ندارد. «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ مالکیّت، مَلکیّت و سلطنت از آنِ خداست. «یُحْیِی وَ یُمِیتُ»؛ دو اسم مُبارک حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) یکی مُحیی هست و یکی مُمیت هست و این مَظهر این دو اسم را در قالب فعل «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» می‌خواهد بگوید که این تَعطیل‌بَردار نیست، همیشگی است. چون مُلک آسمان و زمین برای اوست، حَیات و مَمات از شُئون مالکیّت و مَلکیّت اوست. «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ این عبارت «وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» لَفظ قَدیر یکی از اَسماء حُسنای پروردگار عزیز است. پس الله هست، عزیز هست، حَکیم هست، مالک هست، مُحیی هست، مُمیت هست و «عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» هست. در این دو آیه این صفات به چشم می‌خورد. اگر آن ضَمیر را به حساب بیاوریم، ۸ اسم می‌شود.

اِحاطه‌ی همه‌ جانبه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بر همه‌ی موجودات

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»؛ ۴ اسم بُروز کرده است، دل‌ها را روشن کرده است. «هُوَ الْأَوَّلُ»؛ انحصاراً اوّل اوست. «وَ الْآخِرُ»؛ آخر هم اوست. «وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»؛ اوّل است که بنا به تَعبیری یعنی او اَزلی است. آخر است که بنا به برداشتی یعنی او اَبدی است. «وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»؛ هر موجودی که برای شما روشن است و ظُهور دارد، خداوند متعال از او به شما نزدیک‌تر است. ظُهور این بعد از ظُهور اوست. و هر اَمری که باطن هست، کُنه خداوند متعال برای هیچ موجودی قابل دَرک نیست. بنابراین هر باطنی قابل مُقایسه‌ی با خودِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) نیست. مرحوم علّامه (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمایند که این ۴ اسم مَظاهر حضرت مُحیط هستند. از اَسماء حُسنای خداوند متعال مُحیط است و چون اِحاطه‌ی قدرت دارد، اِحاطه‌ی حُضور دارد، اِحاطه‌ی وجود دارد، اِحاطه‌ی علم دارد، لذا چون این مُحیط است، از هر اوّلی قبلیّت دارد. این قبلیّت، قبلیّت وجودی است؛ نه این‌که زمانی یا مکانی بخواهیم بگوییم. بلکه هر اوّلی چون مُحیطی بر او اِحاطه دارد، هیچ وقت اوّل نیست. خداوند متعال اوّل است. در نهایت هم به همین صورت است. چون این مُحیط است، وقتی پایان پیدا می‌کند این پایان نیست؛ آن کسی که اِحاطه به این دارد خودش آخر است. در ظاهر و باطن هم آن تَعبیری که فرمودند که هم ظاهر است و هم باطن است. و این از خواصّ و جَلالت‌های حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) همین است که جامع اَزداد است. در موجودات دیگر جُز آن‌هایی که مَظاهر اَسماء خداوند هستند مانند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که جامع اَزداد هستند، موجودات دیگر که جامع اَزداد نیستند. ولی خداوند متعال هم در اولیّت و هم در آخریّت مُنحصر به فرد است. قبل از او اوّلی نیست و بعد از او هم آخری نیست. هیچ ظاهری به ظُهور او نمی‌رسد و هیچ باطنی هم به راز بودن او نمی‌رسد. «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛ این سِرّ اوّل و آخر و ظاهر و باطن بودن اِحاطه‌ی علمی پروردگار متعال به همه‌ی موجودات است. پس ۴ اسم به اضافه‌ی «بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»، خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه با ۵ اسم قلب ما را روشن کرده است، اگر دلی داشته باشیم؛ «لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ[۲۳]». مُدام وابسته می‌شویم. این‌ها رشته‌های محبّت خداست که دارد جان ما را آب می‌کند.

عالَم به تَدریج خَلق شده است

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ»؛ حالا به پَهنه‌ی آفرینش آمد. دارد سُفره‌ی فیض خودش را به ما نشان می‌دهد. خدایی که آسمان‌ها و زمین سُفره‌ی فیض اوست، خلقت اوست، صُنع اوست، نَقش اوست، اَثر اوست، نعمت اوست. او خالق آسمان‌ها و زمین است. «فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ»؛ این «سِتَّهِ أَیَّامٍ» توضیح دارد که در حوصله‌ی این جلسه نیست. ولی آیاتی که در قرآن کریم اَقباض را در ۴ روز و «فِی یَوْمَیْنِ[۲۴]» هم مسائل دیگری را مَطرح فرموده است، اِجمالاً اَدواری دارد. عالَم دَفعی نیست. عالَم تَدریجی از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)، از کَتم عَدم به مَنَصه‌ی وجود قدم گذاشتند و حکمت خداوند متعال بر این بوده است که عالَم مُلک عالَم تَدریج باشد و این تَدریج، تَدریج روز و شبی که ما می‌گوییم نیست. «فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ» یعنی در شش دوره. ممکن است که هر دوره‌ای نسبت به دوره‌ی دیگر میلیون‌ها سال فاصله داشته باشد. ولی همین‌قَدر که مسأله‌ تَدریجی است و چون ما به عالَم تَدریج آمده‌ایم، خداوند متعال می‌خواهد بگوید که عالَم ریاضی است، تقدیم و تأخیر مُحال است، هرچیزی در باید در جای خودش قرار بگیرد، شما هم عجله نکنید، جا هم نمانید. تقدیم و تَأخیر درست نیست؛ بلکه هر موجودی موجودِ تَدریجی باید جای خودش را، زمان خودش را و مکان خودش را بفَهمد تا عالَم نظام پیدا کند. اگر نظام پیدا نکند، قِوام پیدا نمی‌کند و اگر قِوام پیدا نکند، دَوام پیدا نمی‌کند. از بین می‌رود یا به وجود نمی‌آید. شما هم از این نظام تَدریجی عالَم درس بگیرید. هرکاری با برنامه و در جای خودش قرار بگیرد. خودتان هم «رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ و لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ[۲۵]»، شما هم قَدر خودتان را بدانید. مَرزهای زندگی خودتان را اَرزیابی کنید، پای خود را از گلیم خودتان فراتر نگذارید.

استمرار مُدیریت حق‌تعالی بر عالَم پس از خلق آن

«فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ اگر کاری کردید مهم است، ولی این نتیجه نیست. کار کردن وقتی برای شما حاصل می‌دهد که این کارتان را به نتیجه برسانید. به نتیجه رساندن این است که کار را تَدبیر کنید، کار را ابقاء کنید. تا خداوند متعال موجودات را از کَتم عَدم در صحنه‌ی وجود ظاهر ساخت، تَدبیر و برنامه را حاکم کرد. «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ «اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» یعنی تَدبیر، یعنی مدیریت. عَرش هم در جلسه‌ی گذشته عرض شد که اگر عرش و کُرسی در برابر هم قرار بگیرند، کُرسی این تَخت فرمان هست، ولی عَرش سَقفی است که مَبدأ این فَرمان از آن‌جا به این عالَم القاء می‌شود. کُرسی و عَرش مَظاهر علم خداوند متعال و مَظاهر قدرت خداوند متعال هستند. «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ کسی کارخانه‌ای را ساخته است، ساختمانی را ایجاد کرده است، دفتری برای خودش پیش‌بینی کرده است، آن دفتر را تَجهیز کرده است و در جایگاه مُدیریت خودش استقرار پیدا کرده است و آنچه که حادث کرده است، دارد آن را برای بَقاء تَدبیر می‌کند. این عَرش ‌نشین است، کُرسی نشین است. یعنی مُدیری است که وقتی کار را انجام داد، کار را رها نکرد؛ بلکه کار دَوام دارد. باید این کار را به نتیجه برساند. لذا هیچ‌یک از کارهای خداوند متعال بی‌هدف نیست. تمام کارهایی که خداوند متعال در این عالَم ایجاد فرموده است، هرکدام از این‌ها به سوی هدف در حرکت هستند. استعداد هستند و باید به فعلیّت خودشان برسند. و این اخراج هر اَمری از قُوّه به فعلیّت تَدبیر می‌خواهد، مُدیریت می‌خواهد و خداوند اینکاره است؛ «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ».

مطرح‌کردن مسأله‌ی خَلق، خالقیّت و تَدبیر حق‌تعالی توسط خودش

«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا»؛ حالا باز صفت دیگری که در قالب فعل آمده است. هم مسأله‌ی خَلَق و خالقیّت خودش را مَطرح کرد. این از اَسماء حُسنای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که «خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ[۲۶]» است؛ ولی در این‌جا به صورت فعل فرمود: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ تَدبیر الهی است که در این‌جا گُنجانده شده است و می‌شود از آن استخراج کرد؛ «یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ[۲۷]». «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا»؛ این آیات انصافاً ما همین‌جور قرآن کریم را می‌خوانیم و دست خالی از این کوچه به کوچه‌ی دیگر می‌رویم و تا آخر هم مَعلوم نیست چیزی همراه خودمان ببَریم. «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»؛ این آسمان‌ها و زمین خالق دارد. یعنی عَلی‌الدّوام این موجودات با خالق خودشان همراه هستند. خلقت دَوام دارد. این‌گونه نیست که خداوند آسمان و زمین را آفرید و آن‌ها را رَها کرد؛ خیر، «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ یعنی ناصیه‌ی تمام اُمور در دست خودش است. لحظه‌ای این‌ها را رَها نمی‌کند. حالا در سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق فرمود: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ[۲۸]»؛ این‌جا هم فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»؛ بر کُرسی تَدبیر حَکیمانه مُستقر شده است. آنچه آفریده است، این تَدبیر دَوام آفرینش است. چینش است. هر لحظه چیز جدیدی در کنار چیزی قرار می‌گیرد و این تَحوّل و تَکامُل ایجاد جدید است. خداوند متعال دائماً موجد هست و تمام موجودات دائماً مَخلوق هستند. این تَدبیر ضمن این‌که حکمت و نظم و برنامه را به ما نشان می‌دهد و ما را مُتوجّه وظیفه‌ی خودمان می‌کند، یک چیزی را هم نشان می‌دهد که این تَدبیر و رُبوبیّت جُدای از خلقت نیست. خالق وقتی بر کُرسی تَدبیر مُستوی شد، این خلقت حَکیمانه را به قَدری ادامه می‌دهد که این موجود یک‌دانه را هزار و چهارصد دانه بکند. این دَم به دَم به او می‌دهد. «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ[۲۹]»؛ این یک‌بار آفرید تمام نشد؛ بلکه با اِستوای بر عَرش این عَطای خودش را دَوام بخشیده است. این تَدبیر وعده‌‌ی ایجاد است و چینش حکیمانه و حساب‌شده‌ای است که نبود و بود شد. این است که «لا تِکرارَ فِی التَّجَلّی»؛ در تَجلّی حقّ تکرار نیست. تَدبیر همین است. عالَم همیشه جدید است. هیچ صورتی صورت قبلی نیست. ما عادت می‌کنیم و نو بودن را خیلی دَرک نمی‌کنیم؛ اما واقع قضیّه این است که هیچ موجودی در دو لحظه به یک حال و به یک صورت نیست. چرا؟ زیرا خلقت جدید است. «إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ[۳۰]»؛ خلقت جدید است. این خداییِ خداست. دائماً به ما وجود می‌دهد. ما عَلی‌الدّوام بر سر سُفره‌اش نشسته‌ایم. این وجود جدید همان غذای جدید است، همان نعمت جدید است، همان اِنعام جدید است، همان محبّت و نَوازش جدید است. لحظه‌ای دست نَوازش از سر موجودی که خودش آفریده است، برنمی‌دارد؛ بلکه این مِهر و محبّت و نوازش ایجادی‌اش عَلی‌الدّوام استمرار دارد.

خداوند در هر لحظه بی‌نهایت وجود را به زمین نازل می‌کند

«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ»؛ چون بر عَرش مُستوی هست، مُحیط هست، قاهر هست، اِشراف دارد، «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ»، آن هم کار خودش است. «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا»؛ میلیون‌ها بلکه میلیاردها بلکه بی‌حساب «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۳۱]»، خداوند متعال عَلی‌الدّوام موجود را نازل می‌کند. این وُجود مُلکی او قائم به وجود قبلی است که در خَزائن خداوند هست. لذا تمامی موجودات که برای ما «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا[۳۲]»، برای موجودات امکانی مانند ما غیر قابل شمارش است، بی‌نهایت موجود بر زمین فُرود می‌آید، نازل می‌شود. چه دانه‌های بیکرانی که کشاورزها در سرزمین‌ها می‌کارند، چه باد می‌وَزد و تُخم موجودات یا گُلبرگ‌ها را پَراکنده می‌کند، چه هسته‌هایی که می‌اُفتد و در زمین فُرو می‌رود، چه قَطرات باران که می‌آید و در زمین فُرو می‌رود و چه مَلائکه‌ای که این دانه‌های باران را می‌آورند، قَطرات باران را می‌آورند و در عُمق زمین فُرو می‌بَرند، سُفره‌های آبی را در آن‌جا ترتیب می‌دهند و اِلی ماشاءالله ایلاج در زمین و اخراج از زمین وجود دارد. فُرود و فَراز است. عالَم مُلک مُرتّب و دائماً عالَم فُرود و فَراز است. موجوداتی فُرود می‌آیند و موجوداتی هم پَر می‌کِشند و آسمانی می‌شوند.

همه‌ی چیزهایی که از زمین خارج می‌شود، در خَزائن الهی ذخیره خواهد شد

چه انسان که با شهادتش پَر می‌کِشد و از فَضای عالَم کَثرت خارج می‌شود و به مقام عِندَ ربّی می‌رسد. چه نمازهایی که گاهی زمینی در زیر زمین نماز می‌خواند، اشک می‌ریزد، آه سوزانی به طرف آسمان از او خروج می‌کند. از زمین نُفوس زَکیه، آه‌هایی که دارند، دعاهایی که دارند، اشک‌هایی که دارند، عبادت‌هایی که دارند همه‌ی این‌ها «یَخْرُجُ» خُروجگاه‌هاست و رویش‌های زمین است. و بَرکاتی که اعمّ از باران، برف، تَگرگ، هوا و انواع نُزولات آسمانی که خداوند متعال پیش‌بینی فرموده است و چه توفیقاتی که بر ما نازل می‌شود. وقتِ هر نمازی مَلائکه به استقبال ما می‌آیند و ما را به سوی پروردگار عالَمیان دعوت می‌کنند. این رَکَعات نماز ما، این اَذکار نماز ما، هم فُرود مَلائکه است و زبان ما به کمک آن‌ها باز می‌شود، دل ما مُرتبط می‌شود، حَواس ما مُتمرکز می‌شود. خداوند متعال دائماً با مَددهای آسمانی ما را در سنگر بندگی مُستقر و مُستحکم می‌کند و عَلی‌الدّوام هم آنچه ما انجام می‌دهیم، مَلائکه آن را بالا می‌بَرند و نهایتاً هم جان ما را تَوفّی می‌کنند و ان‌شاءالله که به اَعلی علییّن بالا می‌بَرند و ان‌شاءالله به اَسفل السّافلین نمی‌رویم. ان‌شاءالله دست‌مان از دامان امام حسین (علیه السلام) کوتاه نمی‌شود، ان‌شاءالله از کشتی ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد حضرت علی (علیه السلام) پیاده‌مان نکنند. سِیر این کشتی عمودی هست، اُفقی نیست. هرکسی دست به سُکان این کشتی بزند، او را از زمین خارج می‌کنند و به فَضای لایتناهی مَلَکوت و مقام قُرب الهی بالا می‌بَرند. بنابراین «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ» یک چیز مُطلقی است که شُمول آن برای ما قابل اِحصاء نیست. ولی خداوند متعال عَلی‌الدّوام از خَزائن عالَم بالا هرچه در عالَم پایین فعل و انفعالات جدید هست، وجودهای جدیدی به وجود می‌آید، همگی نُزولات خَزائن پروردگار عالَم است. و هرچه هم از خوب و بد در زمینی‌ها واقع می‌شود، «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ[۳۳]»؛ هم اَفعال ما در این‌جا نمی‌ماند و صورت مَلَکوتی‌اش را مَلائکه تَلَقّی می‌کنند؛ «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ». و هم کرام الکاتبین «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ[۳۴]» دو تا که نیستند، تیمی هستند؛ لذا هرکاری می‌کنید آن‌ها با خودشان می‌بَرند. این‌جا نمی‌ماند. این در خَزائنی که پَرونده‌های شما در آن‌جا هست، می‌رود تا روزی که به شما بگویند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ[۳۵]»؛ همه‌ی این‌ها خروجی‌های زمین است. توفیقات و نُزولی‌های آسمانی ایلاج در زمین است و اَفعال ما خروج از جَوّ زمین و ورود به عوالِم دیگر است. چون در جَوّ زمین‌ بَقایی نیست؛ «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ[۳۶]». ولی عملی که باقی می‌ماند، نزد خداوند است که باقی می‌ماند و این‌ها خروجی‌های زمین است. نزولی‌های آسمان هم اختصاص به باران و طوفان و باد و این موارد نیست؛ بلکه همه‌ی موجودات عَلی‌الدّوام دریافت می‌کنند و عَلی‌الدّوام هم صادرات دارند. هم واردات و هم صادرات ایلاج در زمین و خروج از زمین است؛ «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ».

خداوند لحظه به لحظه بنده‌اش را همراهی می‌کند

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»؛ ایلاج در زمین، یک‌چیزی را که در یک جای تَنگ فرُو می‌کنند را ایلاج می‌گویند. «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ»؛ شُخم می‌زنند، زمین را نَرم می‌کنند و حُبوبات را در زمین پنهان می‌کنند. بعد هم بعد از مُدّتی «یَخْرُجُ مِنْهَا» حاصل از زمین بُروز می‌کند، خودش را نشان می‌دهد. «وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ»؛ توفیقات، مَلائکه، جُنود الهی، اَنوار عَرشی، تَجلیّات حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که این‌ها چِلچراغ عَرش هستند، ولی نُزولات‌شان به ما می‌رسد. «وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا»؛ آنچه که به سوی بالا عُروج می‌کند با آن توضیحاتی که فی‌الجمله مَطرح شد. آن‌وقت این خیلی تَعبیر عَجیبی است: «وَ هُوَ مَعَکُمْ»، با ضَمیر می‌گوید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ»؛ او با شماست و ما با او نیستیم. خیلی عَجیب است. «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»؛ در هیچ زمینی، در هیچ زمانی، در هیچ شرایطی خداوند متعال ما را تنها نگذاشته است. از دوران جَنین و قبل از جَنین که یک میوه‌ای در یک درختی بودیم، در یک گوشه‌ای خاک بودیم، از همان وقت قَدم به قَدم دست ما را گرفته است و همین‌جور آورده است تا به صورت یک انسانی که شُعور و عقلش به او می‌گوید که با چه کسی بودی؟ چه کسی تو را آورد؟ کجا بودی؟ از کجا آمدی؟ چه کسی تو را آورده است؟ این مسیر را که این همه راه از عَدم تا این‌جای وجود راه آمده‌ایم، ما آمده‌ایم، ولی همراه داریم. این همراهی است که هیچ‌وقت رَفیق نیمه‌راه نبوده است. دارد اعلان صَریح می‌کند که هیچ‌جا تنها نبودی. «وَ هُوَ مَعَکُمْ»؛ خجالت نکشیدی که من بودم و نزد من مُخالفتم را کردی، غیبت کردی، نگاه بد کردی، غیبت شنیدی، زبان تُند به کار بُردی، بنده‌ام را سرافکنده کردی، دل بنده‌ی من را شکاندی. همه‌اش من همراه تو بودم. من را نمی‌بینی؟ حسابی برای من باز نکرده‌ای؟ «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»؛ این هم تَشویق است، آدم هیچ‌وقت احساس تنهایی نکند، هیچ‌وقت احساس غریبی نکند، هیچ‌وقت احساس ضَعف و ذلّت نکند، هیچ‌وقت خودش را بدون تکیه‌گاه نبیند. باورش بیاید که یک‌ نفر پُشتش را دارد، یک کسی هوایش را دارد، سایه‌ی یک کسی بر سر ما هست. «وَ هُوَ مَعَکُمْ»؛ وقتی او با ما هست، با یک اُمیدی با یک اشتیاقی او با من است. نمی‌گذارد که من بیُفتم. او به من کمک می‌کند. او راه را به من نشان می‌دهد. او من را می‌بَرد. او چیزهایی را که ندارم به من می‌دهد. خیلی این مَعیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای آدم چه دلگَرمی است. چه تَشویقی است در کارهایی که باید انجام بدهد و چه تَهدیدی است. یکی از تائبین را می‌گویند بعد از توبه‌ی نَصوحی که نَصیبش شد، خیلی مُنکسر و نالان بوده است. به او گفته بودند: تو که دیگر توبه کردی و خداوند وعده داده است که توبه‌ی تائبین را قبول کند؛ «یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ[۳۷]»؛ گفته بود: هر وقت یادم می‌آید که خداوند نگاه می‌کرده است و من کارهای زشت انجام می‌دادم، دارم از حَیا آب می‌شوم. از خجالت دارم می‌میرم. «لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِی لَساخَتْ بِی، أَوِ الْجِبالُ لَهَدَّتْنِی، أَوِ السَّمَاوَاتُ لَاخْتَطَفَتْنِی[۳۸]»؛ الله اکبر! «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»؛ این مَعیّت، مَعیّت تَکوینی است و اعمّ از آن مَعیّتی است که «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ[۳۹]» است. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ[۴۰]»؛ این مَعیّت شامل حال فُسّاق، فُجّار، مُنافقین، ظالمین و مُتّقین هم می‌شود. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»؛ مَعیّت لازمه‌اش همین است. هیچ‌جایی نیست که او نباشد. اگر او هست، تمام اَعمالی را که انجام می‌دهید، او می‌داند. هم باطن اَعمال باطنی شما و اَعمال ظاهری شما را می‌بیند، بَصیر است.

مَقصدی غیر از حق‌تعالی در عالَم وجود ندارد

«لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ باز به آن نکته‌ی آیه‌ی دوّم برگشت که در آن‌جا خواست «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ» را بگوید. چون مالک هست دستش باز است و تَصرُّفاتش در حیطه‌ی خاصّ خودش هست. «یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ[۴۱]»؛ این‌جا «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» مسأله‌ی مَعاد را مَطرح می‌کند. اگر مبدأ شما، حَیات و مَمات شما، شُئون شما از اوست، رُجوع‌تان هم به اوست. چون مُحیط است، به هرجایی بروید به سوی او رفته‌اید. غیرِ او مَقصدی در عالَم نیست. «اللَّهُ الصَّمَدُ[۴۲]» ؛ «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۴۳]»؛ او تنها مَقصد است و مَقصدی جُز او وجود ندارد. بنابراین بَنا بر آیات قبل «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۴۴]» دلیل این آیه‌ی کریمه است. «وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» خواست بگوید که همه‌ی موجودات مَعاد دارند و تنها شما نیستید. «الْأُمُورُ» جمع مُحلی الف و لام هست و شامل هر اَمری و هر شیئی می‌شود. همه‌ی عالَم «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۴۵]»؛ همه‌ی موجودات از خدا هستند و همه‌ی موجودات به سوی او هستند. مبدأیی جُز او وجود ندارد، مَقصدی هم جُز او وجود ندارد، مسیری هم جُز او وجود ندارد. در آن آیه‌ی کریمه که جُزء آیاتی است که صبح‌ها برای حفاظت و امنیّت هم توصیه است و بزرگان می‌خوانند، در آن‌جا می‌گوییم: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ[۴۶]». بنابراین مبدأ، مسیر و مُنتها «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» است.

ما گاهی مقداری ما سَهم شما را نادیده می‌گیریم و صحبت می‌آید. در مَحضر شما «بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود[۴۷]».

آقای کریمی مُدّتی بود که از فیض حُضور شما بی‌بَهره بودیم. اگر تُحفه‌ای آورده‌اید، استفاده می‌کنیم.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه حدید، آیات ۱ الی ۶٫

[۳] بَراءِ بن عازِب (درگذشته ۷۱ یا ۷۲ق)، از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) بود. او در بسیاری از غزوه‌ها شرکت نمود. او از راویان حدیث غدیر است. همچنین او پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر بیعت مردم با ابوبکر در سقیفه بنی‌ساعده را به اطلاع بنی‌هاشم رساند و خود نیز از بیعت با وی امتناع کرد. او در واقعه کربلا حضور نداشت. براء از انصار و از تیره بنی‌حارثه قبیله اوس در مدینه بود. چندین کنیه برای او ذکر شده که از همه مشهورتر ابوعماره است. براء بن عازب در شهر کوفه سکونت داشت و در حالی‌که بینایی خود را از دست داده بو در دوره تسلط مصعب بن زبیر بر عراق، در کوفه یا مدینه درگذشت. براء پیش از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، در حالی‌ که هنوز بسیار نوجوان بود، مسلمان شد و احتمالاً پدرش نیز پیشتر مسلمان شده بود. براء و برخی دیگر همچون عبدالله بن عمر و اسامه بن زید به دلیل نوجوانی اجازه نیافتند در جنگ بدر شرکت کنند. به احتمال بسیار، در غزوه احد نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشارکت او و برخی نوجوانان دیگر را نپذیرفته است. نخستین جنگی که او در آن حضور یافت، غزوه خندق بود، در حالی که ۱۵سال بیشتر نداشت. با آنکه گفته‌اند وی در ۱۴ تا ۱۸ غزوه شرکت داشته ولی نقش خاصی از او در این غزوات گزارش نشده است. طبق روایتی از خود براء، زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خالد بن ولید را برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد، وی همراه گروه او بود و چون این مأموریت به حضرت علی (علیه السلام) واگذار شد، براء به آن حضرت پیوست. از طریق براء احادیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است. برخی از این روایت‌ها نشان می‌دهد که او به اخبار و احادیث مربوط به سیره نبوی علاقه داشته است. براء از برخی صحابه نیز روایت می‌کرده است و شعبی، عدی بن ثابت، ابواسحاق سبیعی، و نیز دو تن از فرزندانش از او روایت کرده‌اند.

به روایت یعقوبی، پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، براء خبر بیعت با ابوبکر در سقیفه بنی‌ساعده را به اطلاع بنی هاشم رسانید و خود جزو کسانی بود که از بیعت با او خودداری کرد. بر اساس برخی روایات براء بن عازب در اواخر دوره عمر یا اوایل دوره عثمان، در فتح برخی نواحی ایران، همچون ری، قومس، زنجان، ابهر و قزوین حضور داشته، یا خود فرمانده بوده است؛ چنانکه یکی از فتوح ری به دست او بود. او با اهالی ابهر صلح کرد و با مردم قزوین نیز به دشواری از در صلح درآمد و آنان نیز اسلام آوردند اما زنجان را از راه جنگ به تصرف درآورد. با این همه، باید گفت دست کم یک روایت از روایات فتوح، نشان از خلط و اشتباه میان او و براء بن مالک دارد. گفته‌اند براءبن عازب جزو کسانی بود که با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دست بیعت دادند. اگر چه در روایت‌های مربوط به پیکارهای دوره خلافت امام علی (علیه السلام) نقشی از او دیده نمی‌شود، اما به روایتی، براء علاوه بر حضور در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان، در نبرد اخیر، از سوی امام علی (علیه السلام) مأموریت یافت تا خوارج را به بازگشت به اردوی امام علی (علیه السلام) دعوت کند. براء بن عازب از راویان حدیث غدیر نیز به شمار می‌آید. البته در برخی منابع گفته شده است که وی این حدیث را کتمان کرد و بر اثر نفرین امام علی (علیه السلام) نابینا شد. سید ابوالقاسم خوئی از مراجع و رجالیان معاصر در معجم رجال الحدیث، گزارش کتمان و نابینایی براء را به سبب اشکالات سندی و نقل شدن از سوی اهل‌سنت نپذیرفته است. محسن امین از شرح‌حال‌نویسان معاصر در اعیان الشیعه بعد از بیان گزارش‌های مختلف و گاه متناقص در مورد براء بن عازب، معتقد است که بر فرض پذیرش گزارش نابینایی براء، این واقعه باید بعد از جنگ نهروان اتفاق افتاده باشد. امین در آخر بر این باور است که نمی‌توان در مورد براء، با قطعیت چیزی گفت؛ ولی وی به سلامت نزدیک‌تر است. شیخ مفید در ارشاد نقل می‌کند؛ اسماعیل بن زیاد گفته روزی علی (علیه السلام) به براء بن عازب فرمود‌ ای براء، فرزند من به شهادت مفتخر می‌شود و تو زنده هستی و از او یاری نمی‌کنی. چون واقعه کربلا اتفاق افتاد براء می‌گفت؛ راستی گفته علی (علیه السلام) محقق شد، زیرا فرزندش شهید شد و من از او یاری ننمودم آن‌گاه از کار خود پشیمان شد. سید ابوالقاسم خوئی این گزارش را به سبب مرسل بودن و ناشناخته بودن راویان ضعیف شمرده است.

[۴] تفسیر نمونه، جلد ۲۳، صفحه ۳۱۲؛ تفسیر درالمنثور، جلد ۶، صفحه ۱۷۱٫

«یا امیرالمؤمنین! اسئلک بالله و رسوله، الا خصصتنی باعظم ما خصک به رسول الله (صلی اللّه علیه و آله)، و اختصه به جبرئیل، و ارسله به الرحمن، فقال اذا اردت ان تدعو الله باسمه الاعظم، فاقراء من اول سوره الحدید الی آخر ست آیات منها علیم بذات الصدور، و آخر سوره الحشر یعنی اربع آیات، ثم ارفع یدیک فقل یا من هو هکذا، اسالک بحق هذه الاسماء ان تصلی علی محمد (صلی اللّه علیه و آله) و ان تفعل بی کذا و کذا مما ترید، فو الله الذی لا اله غیره لتنقلبن بحاجتک ان شاء الله».

[۵] همان.

[۶] ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۹ ق، ج‌ ۸، ص ۳۹.

«قال الإمام أحمد: حدثنا یزید بن عبد ربه، حدثنا بقیه بن الولید، حدثنی بجیر بن سعد عن خالد بن معدان عن ابن أبی بلال عن عرباض بن ساریه أنه حدثهم أن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم کان یقرأ المسبحات قبل أن یرقد و قال: «إن فیهن آیه أفضل من ألف آیه»، و هکذا رواه أبو داود و الترمذی و النسائی من طرق عن بقیه به».

[۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۹۱٫

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ قَالَ قَالَ: سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلتَّوْحِیدِ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» وَ اَلْآیَاتِ مِنْ سُورَهِ اَلْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ «وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ».

[۸] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۹] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱٫

[۱۰] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۲٫

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫

«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴٫

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ ۚ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا».

[۱۳] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۹۶٫

[۱۴] رحیم ارباب (۱۲۵۹ – ۱۳۵۵ش)، مشهور به حاج آقا رحیم ارباب، از فقیهان مقیم اصفهان. او شاگرد ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی بود و مانند استاد خود، عمامه بر سر نمی‌گذاشت. رحیم ارباب در فقه و اصول، هیئت و ریاضی، فلسفه و کلام، و عرفان تحصیل کرده بود و از آخرین دانشوران مکتب فلسفی اصفهان به‌شمار می‌رفت.حاج آقا رحیم ارباب تا آخر عمر در اصفهان زیست و دو بار ازدواج کرد. پس از فوت همسر اولش، با خواهر میرزا عباس خان شیدا (شاعر معروف اصفهان) ازدواج کرد و تا آخر عمر با او به سر برد. حاج آقا رحیم ارباب از هیچ‌کدام از همسرانش صاحب فرزند نشد. رحیم ارباب در روز عید غدیر، ۱۸ ذی الحجه ۱۳۹۶ق (۱۹ آذر ۱۳۵۵ش) درگذشت و پیکرش در تخت فولاد اصفهان نزدیک تکیه ملک به خاک سپرده شد. رحیم ارباب، ادبیات فارسی و صرف و نحو را در کودکی، نزد ملا محمدهادی همامی در روستای چرمهین خواند. پس از کوچ خانوادگی به اصفهان، بقیه مقدمات و سطوح را نزد میرزا بدیع درب‌امامی (درگذشته ۱۳۱۸ق)، اصول فقه را نزد آیت‌ الله سید محمدباقر درچه‌ای (درگذشته ۱۳۴۲ق) و خارج فقه و اصول را نزد سید ابوالقاسم دهکردی و حاج آقا منیر احمدآبادی آموخت. فلسفه، هیئت و ریاضیات قدیم را نزد جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملا محمد کاشی فراگرفت. شهید مطهری او را از علمای طراز اول در فقه، اصول، فلسفه و ادبیات عرب معرفی می‌کند.

[۱۵] آخوند ملا محمد کاشانی، معروف به آخوند کاشی (۱۲۴۹-۱۳۳۳ق) از مدرّسان و مروّجان فلسفۀ ملاصدرا در قرن سیزدهم قمری در اصفهان. آخوند کاشی نزد عالمانی چون آقامحمدرضا قمشه‌ای، ملاحسن نوری و ملا عبدالجواد خراسانی شاگردی کرد و خود نیز شاگردانی چون سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسن مدرس و حاج آقا رحیم ارباب تربیت نمود. وی علاوه بر فلسفه در ریاضیات، نجوم، هیئت، فقه و عرفان نیز تبحر داشت. او فلسفه را با عرفان در می‌آمیخت و از وی کراماتی نیز گزارش شده است. از زندگی آخوند کاشی اطلاع چندانی در دست نیست. او همواره از دنیا گریزان بود و تا آخر عمر ازدواج نکرد و مجرد ماند. در منابع به تاریخ ولادت او اشاره‌ای نشده، اما چون وی در شعبان ۱۳۳۳ در ۸۴ سالگی درگذشته احتمالا در حدود ۱۲۴۹ق به دنیا آمده باشد. در احوالات آخوند کاشی نقل شده است که او عارفی بود که نحوه عبادات، ریاضت‌ها و مجاهداتش‌ بی‌نظیر بود به نحوی که گاهی در حال نماز لرزه بر اندامش می‌افتاد و غش می‌کرد و گاهی نیز در نماز آنقدر از خود بی‌خود می‌شد که نمازش چهار ساعت طول می‌کشید. همچنین در مورد ایشان نقل شده است که متصف به عفت نفس، صبر و توکل کامل به حق بود. برخی نیز نقل کرده‌اند که او چشم برزخی داشت و فوتش را خودش پیش بینی کرده بود. نجفی قوچانی، حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی و برخی دیگر از علما در شرح احوال آخوند کاشی نقل کرده‌اند که «هر نیمه‌شب نمازی چنان با سوز و گداز می‌خواند و بدنش به لرزه می‌افتاد که از بیرون حجره صدای حرکت استخوان‌هایش احساس می‌شد.» آخوند کاشی در ۱۲۸۶ق از کاشان به اصفهان رفت و در مدرسه جده کوچک به‌صورت مجردی اقامت گزید. وی در اواخر عمر به مدرسه صدر بازار رفت و در آنجا به تعلیم پرداخت. کاشانی علاوه بر فلسفه در ریاضیات و نجوم و هیئت و فقه نیز تبحر داشت. او معاصر جهانگیرخان قشقایی بود و هر دو در مدرسۀ صدر به تدریس فلسفه اشتغال داشتند و حضورشان موجب رونق فلسفه در حوزه فلسفی اصفهان و رواج فلسفه ملاصدرا گردید، به نحوی که طلاب از شهرها ایران و دیگر کشورها در حلقۀ درس آن دو حاضر می‌شدند. کاشانی اهل عرفان بود و فلسفه را با عرفان در می‌آمیخت. کراماتی از او نیز گزارش شده است. آخوند کاشی در شنبه ۲۰ شعبان ۱۳۳۳ق در ۸۴ سالگی در اصفهان درگذشت. و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.

[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۹٫

«فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ ۚ وَ کُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ ۚ وَ کُنَّا فَاعِلِینَ».

[۱۷] سعدی، گلستان، دیباچه.

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۳ (خطبه شقشقیه)، بخش اول، خلافت ابوبکر.

«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى، یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ، یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا، أَرَى تُرَاثِی نَهْباً».

[۱۹] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج ۴، ص ۳۳۴، ح ۵۷۱۹ ؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۴۱ ؛ المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى،‏ ج ،۱ ص ۱۱۳ نحوه ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۷۶، ص ۷۰ نحوه.

«الاسلام یعلو و لا یعلى علیه و الکفار بمنزله الموتى ، لا یحجبون و لا یرثون».

[۲۰] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫

«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».

[۲۱] سوره مبارکه تین، آیه ۴٫

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِکُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَیِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَىٰ نَفْسِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِى مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَِسْمِکَ رَاضِیاً قانِعاً، وَ فِى جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِیَما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ، وَ عَلَا مَکَانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَکَنْتُ إِلَىٰ قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَ مَنِّکَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ…».

[۲۳] سوره مبارکه ق، آیه ۳۷٫

«إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَىٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ».

[۲۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۹٫

«قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ۚ ذَٰلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ».

[۲۵] غرر الحکم، ۵۲۰۴٫

[۲۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۲٫

«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ».

[۲۷] مفاتیح الجنان، دعای تحویل سال.

[۲۸] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا».

[۲۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف یا دائم الفضل علی البریه.

«یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّهِ».

[۳۰] سوره مبارکه سبأ، آیه ۷٫

«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ».

[۳۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫

[۳۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۸٫

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۳۳] سوره مبارکه ق، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۳۴] سوره مبارکه انفطار، آیه ۱۰٫

[۳۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴٫

«اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا».

[۳۶] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ».

[۳۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۲۲٫

«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ ۖ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ».

[۳۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعا بعد از زیارت امام رضا (علیه السلام).

«…یا مَنْ جَلَّ عَنْ أَدَوَاتِ لَحَظَاتِ الْبَشَرِ، وَ لَطُفَ عَنْ دَقائِقِ خَطَراتِ الْفِکرِ، لَاتُحْمَدُ یا سَیدِی إِلّا بِتَوْفِیقٍ مِنْک یقْتَضِی حَمْداً، وَ لَا تُشْکرُ عَلَی أَصْغَرِ مِنَّهٍ إِلّا اسْتَوْجَبْتَ بِها شُکراً، فَمَتی تُحْصی نَعْماؤُک یا إِلهِی، وَ تُجازی آلاؤُک یا مَوْلای، وَ تُکافَأُ صَنَائِعُک یا سَیدِی؟ وَ مِنْ نِعَمِک یحْمَدُ الْحَامِدُونَ، وَ مِنْ شُکرِک یشْکرُ الشَّاکرُونَ، وَ أَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنُوبِ فِی عَفْوِک، وَ النَّاشِرُ عَلَی الْخَاطِئِینَ جَنَاحَ سَِتْرِک، وَ أَنْتَ الْکاشِفُ لِلضُّرِّ بِیدِک، فَکمْ مِنْ سَیئَهٍ أَخْفاها حِلْمُک حَتَّی دَخِلَتْ، وَ حَسَنَهٍ ضاعَفَها فَضْلُک حَتَّی عَظُمَتْ عَلَیهَا مُجَازَاتُک؟ جَلَلْتَ أَنْ یخافَ مِنْک إِلّا الْعَدْلُ، وَ أَنْ یرْجی مِنْک إِلّا الْإِحْسانُ وَ الْفَضْلُ، فَامْنُنْ عَلَی بِمَا أَوْجَبَهُ فَضْلُک وَ لَا تَخْذُلْنِی بِما یحْکمُ بِهِ عَدْلُک؛ سَیدِی لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِی لَساخَتْ بِی، أَوِ الْجِبالُ لَهَدَّتْنِی، أَوِ السَّمَاوَاتُ لَاخْتَطَفَتْنِی، أَوِ الْبِحارُ لأََغْرَقَتْنِی، سَیدِی سَیدِی سَیدِی، مَوْلای مَوْلای مَوْلای، قَدْ تَکرَّرَ وُقُوفِی لِضِیافَتِک فَلَا تَحْرِمْنِی مَا وَعَدْتَ الْمُتَعَرِّضِینَ لِمَسْأَلَتِک، یا مَعْرُوفَ الْعارِفِینَ، یا مَعْبُودَ الْعابِدِینَ، یا مَشْکورَ الشَّاکرِینَ، یا جَلِیسَ الذَّاکرِینَ، یا مَحْمُودَ مَنْ حَمِدَهُ، یا مَوْجُودَ مَنْ طَلَبَهُ، یا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ، یا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ، یا غَوْثَ مَنْ أَرَادَهُ، یا مَقْصُودَ مَنْ أَنَابَ إِلَیهِ، یا مَنْ لَایعْلَمُ الْغَیبَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَا یصْرِفُ السُّوءَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایدَبِّرُ الْأَمْرَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایغْفِرُ الذَّنْبَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایخْلُقُ الْخَلْقَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لا ینَزِّلُ الْغَیثَ إِلّا هُوَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی یا خَیرَ الْغافِرِینَ…».

[۳۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».

[۴۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۸٫

[۴۱] مفاتیح الجنان، مطلبی پرفایده برای قبل از خواب.

[۴۲] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫

[۴۳] تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۷۱۰٫

«فِی أُصُولِ اَلْکَافِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ اَلصَّیْرَفِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اَلصَّمَدُ؟ قَالَ: اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ».

[۴۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۴۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫

«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».

[۴۶] سوره مبارکه هود، آیه ۵۶٫

[۴۷] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۷۷٫