حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۸:۰۰ الی ۱۹:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- درجهی قُربی نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد حق تعالی
- جلوههای قُربی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد حق تعالی
- شهود و رؤیت قلبی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
- تأکید بر شهود حقیقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- جایی که فراتر از بهشت است
- پاسخ حضرت استاد به سؤالات دوستان
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».
درجهی قُربی نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد حق تعالی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى * أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى * إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى * لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى[۲]»؛ در این آیات مبارکات، پرده از اسراری برداشته شده است که در عالم فقط برای حبیبِ خداوند، ختم انبیاء (علیهم السلام) اتفاق افتاده است و آن جریان معراج نبی معظم و مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و خداوند عزیز برای تبیین عظمت آن بزرگوار که دلبری آن عزیز برای رهروان راه خداوند کامل بشود، منتی روی سرِ بشر گذاشته است و حکایت این سِیر و سفر و این معراج را در دو سوره آورده است که یکی سورهی مبارکهی إسراء و دیگری سورهی مبارکهی نجم میباشد. حضرت حق در سورهی مبارکهی إسراء سِیرِ مبدأ مکانی را مطرح فرمودهاند که در آنجا هم بیان معجزهای از معجزات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی لیلاً برده شده است؛ هم این مسئله که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان نرفتهاند، بلکه خداوند ایشان را بردهاند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسول را «بما هو رسول»، نبی را «بما هو نبی»، احمد را «بما هو احمد» و محمد را «بما هو محمد» (صلی الله علیه و آله و سلم) به این عنوان مشمول عنایت قرار نداده است؛ بلکه این إسراء مربوط به تمحّضِ این وجود عزیز در عبودیّت است؛ منظور هم عبودیّت اسماءِ الهی و حتی اسماءِ ذات نیست، بلکه عبودیّتِ هویّتِ مطلقهی حق تعالی اقتضای چنین عنایتی را داشته است و اگر عبدِ آن «هو» و عبد آن هویّت بینشان نبود، با اسماءِ نشان دارِ الهی چنین موقعیتی مطرح نمیشد. بلکه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ رنگی جز بندگی نداشتند و خداوند هم بیرنگی ایشان را در این معراج به عالمیان اعلان فرمودند که البته به عنوان «عبدالله» و «عبدالرحمن» و «عبدالرّب» نام نبرده است، بلکه به عنوان «عبدِه» نام برده است. در آیات کریمهی این سورهی مبارکه هم خداوند متعال هیچ اسمی از وجود نازنین پیامبرش نمیبرد و چون اسم ندارد و بینشان است، مفسرین گرفتار اختلاف آراء هستند که این عبارت «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» چه کسی است؟ «ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى» برای ما چه حقیقتی را ارائه میکند؟ «وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى» کیست و سپس میفرماید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى». این اختلافاتی که میان مفسرین وجود دارد که طبیعی نیز میباشد، لکن هدایت الهی در استضائهی از این کلام نورانی این احساس را به انسان منتقل میکند که سورهی مبارکهی إسراء و سورهی مبارکهی نجم مکمّل یکدیگر هستند. در آنجا حضرت حق فرمودند: «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ[۳]» و همان عبد است که از مسجدالاقصی به همهی عوالِم پَر کشیده است و در همهی مُمکنات روح و جان و مُشرف شده است و حضور پیدا کرده است و این فرعِ بر آن قُربِ نهایی است که میفرماید: «دَنَا فَتَدَلَّى». منظور قُربی است که هیچ کسی جز این شخصیّت به آن قُرب دسترسی پیدا نکرده است و امکان دسترسی هم برای کسی فراهم نبوده است. «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى».
جلوههای قُربی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد حق تعالی
تا به اینجا خداوند وَدود، خداوند علیِّ حکیم مقام نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را که موقعیت انسان کامل است و کمال آدمیّت است، بیان فرموده است و بعد از بیان منزلت و مکانت و درجهی قُربی عبدِ محضِ خود، میفرماید: «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى»؛ این سِیر نزولی است. برای این وجودِ نازنین و عزیز تا آن مرحله سِیر صعودی بود ولی حالا جَلَوات آن قُرب است که در مقامِ هدایت خلایقاش این ظرفیت را نشان میدهد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که به آن درجه رسیدهاند، فقط برای خودشان نبوده است، بلکه پیام را دریافت کردهاند و نوری را که باید بندگانش بر حسبِ استعدادها از آن بهره بگیرند و عرشی بشوند، آن بُعدش را مورد ملاحظه قرار داده است؛ «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى». حال این «أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» یک امرِ مُبهم است و خداوند متعال هیچ قرینه و جهتی برای پِی بردن ماسوی او و این «عبدی» که به او وحی فرموده است، در این آیات به کار نبرده است. اگر ما و آیات قرآن کریم باشیم، همین اندازه میتوانیم بگوییم که میانِ عاشق و معشوق رمزی است و خداوند متعال خواستهاند بگویند که این رمز «أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» است. مشخص است که این نوع بیان، یک نوع فضاسازی است که مسئله بسیار مهم است و تفخیم است و چیزی را به عنوان نکره بیان کردن و همینگونه مبهم گذاشتن، دلیل بر عظمت و بزرگی آن محتواست؛ «أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ» این بسیار عجیب است که هم با لفظِ «أَوْحَى» که خودِ وحی رمز است و یکی از معانی وحی همان رمز است و به منظور مرموز حرف زدن و حرفی است که میان دونفر گفته میشود که فقط خودشان آن را متوجّه میشوند. پروردگار متعال میفرماید: «إِلَى عَبْدِهِ»؛ گویا اصلاً بنا نیست دیگران در این مرتبه باشند و عباد الرحمن در اینجا راه ندارند و همهی انبیاء و مقرّبین که هریک جلوههایی از اسماءِ الهی هستند، چیزی از این وحی متوجّه نمیشوند؛ «أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى». چیزهایی در روایات آمده است که خداوند متعال مقامِ خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّتشان را در آنجا بیان فرمودهاند. موارد دیگری هم گفته شده است اما آن چیزی که به نظر میرسد با این بیان رمز آمیز و اسرار آمیز تناسب داشته باشد، این است که میفرماید: «أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى فی عَلیٍّ» که او (امیرالمؤمنین (علیه السلام)) سِرّ بود و در آیهی سورهی مبارکهی نبأ هم او نبأ عظیم است. اگر بناست خبری در عالَم مهم باشد و خداوند پیامبرش را از آن نبأ باخبر کند، چیزی مهمتر از ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که باطن و سِرّ خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، وجود ندارد. «کنت مع الانبیا سرا و مع خاتم الانبیاء سرا و علانیه[۴]»؛ این عبارت «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» برحسبِ روایات که مهمترین آنها به نظر میرسد همین روایت باشد زیرا در هیچ جایی خداوند متعال این دو نور را جدای از یکدیگر قرار نداده است و همیشه «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ[۵]» هستند. هم در نزول آیات نورانی قرآن شریف امیرالمؤمنین (علیه السلام) تالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند و همه جا شاهد بودهاند و هم در مقامِ «فُصِّلَتْ آیَاتُهُ[۶]» که قبل آن «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ[۷]» است، در بعضی از روایات آمده است که این «لَعَلِیٌّ» همان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ». روایتی دیگری هم داریم که منظور از «لَدَیْنَا» همان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. و در مقام وساطت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک حقیقت بودند و در مقام تَعَیُّن نفر اول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و نفر دوم وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و این شعری که گفتهاند:
اسدالله در وجود آمد ***** در پس پرده هر چه بود آمد
«فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى»؛ ولی این وحی هرچه بوده است، یک وحی شامل و جامعی است که همهی عوالِم عالَم امکان در آنجا دیده میشود. چیزی که بناست در خارج از کُنهِ ذات حق تعالی دیده بشود، در همینجا دیده شده است و چیزی فروگذار نشده است و این عجیب است که خداوند متعال در اینجا میفرماید: «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» و سپس در ادامه میفرماید: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»؛ صحبت وحی بود ولی مشخص میشود که در ادامهی آن یک حقیقتِ عجیبی وجود دارد، در آنجا صحبت ارائه است.
شهود و رؤیت قلبی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
همانگونه که خداوند متعال در مقام امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مورد خلیلاش میفرماید: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ[۸]»، در آنجا هم صحبت از گفت و شنود نیست، صحبت از محاوره و کتابت نیست، بلکه صحبت از شهود و رؤیت است. در اینجا همان رؤیت و شهود است اما در مقامی بالاتر از مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) است؛ زیرا خداوند ابراهیم را به عنوان «عبِدِه» در هیچجا معرفی نکرده است و این عبدی که به هیچ رنگی از اسماء الهی او را محدود نکرده است و عبدِ مطلقهی خداوند است، فقط نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میباشند و درجهی شهود و رؤیتشان هم بالاترین درجهای است که اختصاص به خودشان دارد و غیر ایشان چنین رؤیت و شهودی نداشتهاند و در حدّ و ظرفیّتشان نبوده است و حتی خداوند برای ملائکه و سیّدِ ملائکه که حضرت جبرئیل میباشد هم این ظرفیت را قرار نداده است؛ «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى». این رؤیت، رؤیت سَر نبوده است، بلکه رؤیتِ سِرّ بوده است. پروردگار عالَم صحبت از «فُؤَادُ» و دیدنِ او میکند؛ «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» حال اگر گفتیم که فاعلِ «رَأَى» هم خودِ «فُؤَادُ» است که معنای واضح و روشنی دارد. آنچه را که «فُؤَادُ» تماشا کرده بود، کِذب نبود؛ بلکه حق بود. وجود نازنین نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در احکامی که مأمور بودند حکم کنند، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ[۹]» همه چیز را میدیدند و بعد در ظاهر به تناسب جلوه میکردند و این دیدن، دیدنِ «فُؤَادُ» بود، دیدنِ قلب بود، دیدنِ جان بود و اساساً همهی جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عین الله بود. «لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ[۱۰]» بود، «یَا مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ[۱۱]» بود، «لا یشغله لحظ العیون» بود اینگونه نبود که چیزی را ببیند و چیز دیگری را نبیند. او آیینهی همه چیز بود؛ هم مرآتِ خداوند بود و هم در آیینهی ذاتِ الهی تمام آفریدههای خداوند را میدید. در جریانات اجتهاد یا رؤیتِ حسّی، جای خطا و اشتباه وجود دارد ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجتهد نبودند. اگر بگوییم خداوند برای ایشان ذهن قرار نداده بود، بلکه همهاش وجود و عینیّت بوده است و وجودِ محیط بوده است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ[۱۲]» بودند که در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تصریح شده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاتر از امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) بودند. بنابراین حضرت حق یکبار در عالَم وساطت ایشان را جامع غیب و شهود قرار دادند و وجود جامع، وجود نازنین نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به اعتبار تنزیلِ آیات الهی، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همان شئون را در مراتب بعدی داشتند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در هر مرتبهای از مراتبِ عالَم امکان، به تناسب آن مرتبه شاهد و ناظر بودند؛ «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا[۱۳]» هم ارسال ایشان، ارسالِ شاهدانه است و هم خلقت ایشان، خلقتِ نظارتی و شهادتی است. لذا جای عدم تطابق نیست تا اینکه «فُؤَادُ» کذبی دیده باشد؛ یعنی منطبق با واقع نباشد؛ وهم و خیال باشد و امکان خطا و اشتباه وجود داشته باشد. در صُنع خطا وجود ندارد و این عینِ صُنع است، عینِ هستی هست. در تطبیق ذهن و صُنع این اختلافات و اشتباهات پیش میآید و گاهی کذب است و انسان واقعاً ندیده است اما گمان میکند که دیده است؛ «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى».
تأکید بر شهود حقیقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
بعد از آنکه پروردگار متعال واقعیات را بیان میکنند، حال خطابشان به کسانی است که تردید میکردند. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جریان معراج و این سِیر لایتناهی را بیان فرمودند، اینها تکذیب کردند و گفتند مگر چنین چیزی امکان دارد؟ وجود نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از خبرها را دادند و اینها رفتند و تحقیق کردند؛ مثلاً حضرت فرمودند کاروانی از شترها که در دلِ شب از یک مسیری عبور میکردند را دیدم؛ برایشان قابل تحقیق بود و پس از پرسوجو دیدند که واقعیت داشته است و متوجّه شدند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مسجدالحرام شامات را دیدهاند که این سخنان را به زبان میآورند. حال میفرماید: «أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى»؛ ای بندگان خدا! این ادعا نیست که شما در آن تردید کنید؛ بلکه آیینهی حقیقیتِ خودِ حقیقت است. خودش همه چیز بوده است و چون همه چیز بوده است، ما همه چیز است. همانگونه که خداوند در مورد خودش میفرماید: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُم[۱۴]» و یا در بیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که میفرمایند: «مع کلّ شیء لا بمقارنه، و غیر کلّ شیء لا بمزایله[۱۵]»؛ خداوند متعال معیّت همهی عالَم را با او داشت. مسئلهی ادعا نیست که کسی بتواند چون و چرا بیاورد، بلکه یک حقیقت است. «أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى»؛ شما میخواهید مراء کنید، جدال کنید؛ در شهود حقیقی، «شنیدن، کی بود مانند دیدن»؟! او مصنوعات خودش را نمیگوید و حکایت نمیکند. این شهود و رؤیت و مرآت حقّ است، این خودش است. «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى»؛ باز حرف زدن به این سبک چیز عجیبی است. در آنجا نفرمود دید، بلکه فرمود: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» و سپس مسئلهی رؤیت را به صورت ضمنی بیان فرمود؛ «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى». حال میفرماید: «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى»؛ مشخص میشود که این معراج که توجّه به آن مقام اولیّت بلکه قبل از مقام تعیّن است که کسی به آنجا راه ندارد و هویّت مطلقه است، برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکمرتبه اتفاق نیفتاده است بلکه مکرّر برای ایشان واقع شده است.
جایی که فراتر از بهشت است
در کجا این نوع حقیقت و این نوع وساطت برای نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و این نوع فنا برای عبد محضِ خداوند پیش آمده است؟ «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى». این «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» از رموز عالَم است. یک چیزهایی گفته شده است که فقط در حدّ فهمِ ما گفته شده است و الّا در حدّی است که بالاتر از بهشت است؛ «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى». «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» مکانت است و مکان نیست، آنجا نه زمان است و نه مکان است و نه محدودهی جغرافیایی دارد؛ بلکه یکی از شئونش این است که «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى». «جَنَّهُ الْمَأْوَى» که همهی مقرّبین الهی در آنجا پناه میگیرند، این در پرتوِ «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» است و زیر سایهی این شجرهی طیّبه است. اما چه چیزی است؟ ما نمیفهمیم حقیقت آن چه چیزی است. در روایات چیزهایی گفته شده است؛ مانند اینکه هر برگی از این «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» عالَمی است و اشراف بر عوالِم دارد. ولی اینها به همین اندازه فقط چیزهای کوچکی هستند و باید گفت که واقعاً خداوند متعال به انسان نور بدهد زیرا اینها در ذهن نمیگنجد و ذهنی نیست و حقیقتِ ماورایِ ذهن است و تا زمانی که کسی وجودش متعلّق به آنجا نباشد، آن را متوجّه نمیشود زیرا ما نمیدانیم فوق بهشت چه چیزی است؛ «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى». چه بسا «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۱۶]» و یا «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[۱۷]» هم در مورد شهداء و هم در مورد متّقین مسئلهی عندیّت را مطرح میفرماید؛ «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ[۱۸]» شاید آن جنّت، جنّتِ عندیّت و جنّتِ لقاء و فناء است و جنّت دوم، جنّتی است که «عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى» است و شاید ناظر به این دو مرحله باشد. اما همین اندازه میفرماید: «إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى»؛ این خودش مطلب را تمام میکند و مجسّم و مسطور است. «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» را فرمود ولی در ادامه میفرماید: إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى»؛ پوشش داده است چیزی که آن را پوشش داده است. خیلی مبهم است و چه کسی از این موضوع سَر در میآورد؟ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ[۱۹]»؛ در اینجا هم میفرماید: «إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى». این رؤیت هم رؤیتی نیست که مانند رؤیت حسّی باشد؛ در رؤیت حسّی هم ضِیق و انحراف در احساس ما پیش میآید و هم گاهی سراب را وجود میبینیم؛ با همین چشم نگاه میکنیم و تصوّر میکنیم که آب است. این انحراف دید نیست، بلکه طغیانِ دید است. وقتی جلو میرویم میبینیم چیزی وجود نداشته است. در آنجا این حرفها معنایی ندارد و آن رؤیت، رؤیت دیگری است. همانگونه که خداوند متعال برده است، دیدنش هم مالِ خودش است. همانگونه که فرمود: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[۲۰]»، تو نبودی و ما این کارها را کردهایم و در آنجا هم آن کسی که ارائه داده است و آن کسی که دیده است، خودش است. «لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى».
انشاءالله اگر عمری بود و از انوار دلهای مبارک شما چیزی نصیب ما شد، ادامهاش را در جلسات بعدی عرض خواهیم کرد.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ حضرت استاد به سؤالات دوستان
«فَأَوْحَى» به چه معناست؟ خب خودش نزول را میرساند. حال ما با این سِیری که در این آیات داشتیم و برداشتی که خداوند متعال از این آیات به ما میدهد، این را میفهمیم. البته آن چیزی که مشهور است، این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دومرتبه جبرئیل را به صورت واقعی خودش در «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى» دیدهاند و وقتی جبرئیل خودش را نشان داده است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدهاند که جبرئیل ملأ الخافقین است و همهی عوالِم تحتِ پوشش جبرئیل است و هیچ جایی وجود ندارد که در آنجا حضور جبرئیل نباشد و علاوه بر اینکه این مسئله در این آیات نقل شده است، در جای دیگری هم نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اَبطح از جبرئیل خواستند که میخواهیم آنگونه که هستی تو را مشاهده کنم، نه اینکه این تمثال تو را ببینم؛ جبرئیل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذرخواهی کرد و عرض کرد در اینجا این ظرفیت وجود ندارد که من خودم را به صورت واقعی نشان بدهم. حضرت به منا تشریف فرما شدند و مستحب است که ما برای حج در مکّه مُحرم میشویم و مستقیم به عرفات میرویم و شب را در آنجا میمانیم، اما استحبابِ آن این است که به منا برویم و سپس از آنجا به عرفات برویم و عملاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همین کار را انجام میدادند. حضرت به منا تشریف آوردند و جبرئیل در آنجا به محضر ایشان شرفیاب شد و حضرت فرمودند میخواهم صورت واقعی تو را ببینم؛ به غیر صورت مثال و به صورت حقیقت میخواهم تو را ببینم. عرض کرد منا هم این ظرفیت را ندارد. حضرت به عرفات تشریف آوردند و در عرفات فرمودند میخواهم صورت واقعی تو را ببینم؛ در آنجا جبرئیل خودش را نشان داد که وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند ظرفیت جبرئیل، ظرفیت همهی عالَم امکان است و به هرجا نظاره میکنند، جبرئیل در آنجا حضور دارد و شعاع وجودِ حقتعالی است و یک وجود محیط و فراگیر است. اینها نشان میدهد که روزنهی فنا هم عرفات است و البته حرم حضرت امام حسین (علیه السلام) مقدم است ولی فناءِ مطلق در غیر عرفات عملی نیست؛ مگر اینکه حرم سیدالشهدا (علیه الصلاه و السلام) باشد. در آیات معراج هم آمده است که جبرئیل را خداوند متعال دومرتبه دیده است و بعضی همین آیهی «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى» را به این معنا میدانند که جبرئیل را در یک نزلهی دیگری به صورت واقعیاش مشاهده کرد. ولی اگر ما همهی ضمائر را از ابتدا هم «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» و هم اینها را در یک سیاق ببینیم و همه را تجلیّات حقتعالی ملاحظه کنیم، آن زمان میتوانیم بگوییم که خودِ خداوند را در شأنی که باید ببیند، دیده است.
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ
الحمدلله خداوند متعال جمعتان را جمع کرده است. هم اهلِ نظر هستید و هم اهلِ تحقیق و مطالعه و بیان میباشید و ما هم مباهات میکنیم و دعا میکنیم که خداوند متعال نورِ قرآنش را در بُعدِ فهم و در بُعدِ شهود و سِیرِ درجات و در بُعدِ تفهیم و تبیین انشاءالله به همهی جمع در پرتوی شُکری که به ما عنایت میکند، بیشتر به ما بچشاند. قرآن چشیدنی است و هرکسی به اندازهی ظرفیّت خودش میچشد. به نظر میرسد که خود این عبارت «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» قرینهی این میباشد که رؤیتِ چشم نیست و بر چه مبنایی میگویید «مِن» در عبارت «لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى» تبعیضیه است و چرا نمیتواند «مِن» بیانیه باشد؟ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدهاند؛ چه چیزی را دیدهاند؟ «آیات کبری» را دیدهاند و این «آیات کبری» در مقایسه آیات با یکدیگر کبری و صغری به وجود میآید؛ وگرنه تمام جلوههای خداوند متعال آیهی کبری است و تکرار هم ندارد. خداوند از هر وجودی یکی بیشتر نیافریده است و همهی موجودات بیمثال و بینظیر هستند و همه از عجایب هستند اما در مقامِ مقایسه آن نوری که اوّلُ ما خَلَق است، حقیقتی است که «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَا یُعْصَى إِلَّا فِیهَا[۲۱]» در اینجا تفاوتهای بسیاری وجود دارد و این هم نکتهای است که خداوند متعال آیات کبری خودش را به ایشان نشان داده است.
دعا
خدایا! به محمّد و آل محمّد صلواتت را بر محمّد و آل محمّد نازل بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد صلواتی بر وجود نازنین حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) که با آن صلوات ظهور ایشان به وقوع بپیوندد، بر ایشان نازل بفرما.
خدایا! در دنیا و آخرت ما را با قرآن و عترت محشور بفرما و ظرفیت ما را با تشعشعات قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) روزافزون بگردان.
خدایا! ما را اهلِ سِرّ قرار بده و از اسرارت در قلبِ ما که خانهی خودت قرار میدهی، به ودیعت بگذار.
خدایا! دیدار ظاهری امام زمانمان را با اتصالِ اوامرش و دریافت رضایتش روزی ما بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد مریضها، مریضهای مورد نظر و این بانوی بزرگواری که مبتلا شدهاند و آقای حسینی غایب هستند، شفای کامل و عاجل عنایت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد به کسانی که مبتلا نشدهاند و جمع حاضر و بیوتشان را از ابتلای به این نوع ناراحتیها مصون و محفوظ بفرما.
خدایا! در این انتخابات امام زمانمان و ارواحِ طیّبهی شهدایمان را و رهبر نورانیمان را و جبههی توحید و مقاومت را شاد بگردان.
خدایا! عوامل بیگانه را در هر شکل و ظهوری که هستند، توطئهشان را خنثی بگردان و شرّشان را به خودشان و اربابانشان برگردان.
خدایا! خیر و برکت و نور و هدایت و رحمت و عنایتت را بر این کشور و بر جبههی انقلاب و توحید و ولایت بیش از سابق نازل بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکتِ رهبرِ بزرگوارمان را با کرامت و با کفایت و با اقتدا و عزّت و با عبودیّت و نورانیّت با شمول نصرت و تأییدات غیبیات مستدام بفرما.
خدایا! حوائجِ این جمع و حاجات مدّ نظر را برآورده بفرما.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام به امام حسین (علیه السلام) هم بهترین مُهر خِتام است.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و رَحمَه الله وَ بَرَکاتُه[۲۲].
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۱ الی ۱۸٫
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫
[۴] عطار نیشابورى، فرید الدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص ۱۶۲، تهران، بینا، ۱۳۲۳ش؛ کاشانی، ملا فتح الله، زبده التفاسیر، ج ۷، ص ۲۶۹، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
صحیح روایت: «کُنْتَ مَعَ الأنْبیاء سِرًّاً و معی جَهراً»
[۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱۷٫
[۶] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳٫
[۷] سوره مبارکه زخرف، آیه ۴٫
[۸] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۵٫
[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫
[۱۰] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۹۲؛ بحارالأنوار، ج۹۶، ص۲۵۷/ الإمام العسکری، ص۶۰۵.
[۱۱] مفاتیح الجنان، دعای صحیفه علویه بعد از هر نماز.
[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۵٫
[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫
[۱۵] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد۱۳، صفحه۱۳۱.
[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۱۷] سوره مبارکه قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫
[۱۸] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۴۶٫
[۱۹] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ و ۷۸٫
[۲۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
[۲۱] نهج البلاغه، حکمت ۳۸۵٫
[۲۲] زیارت عاشورا.
پاسخ دهید