آیا بر اساس آموزههای اسلامی باید به هر پرسشی پاسخ داد؟!
آیا سؤالی بود که معصومان(ع) بنا به هر دلیلی به آن جواب ندهند؟! مصداق آنرا در قرآن یا روایات بفرمایید.
پاسخ اجمالی
بیگمان سؤال کردن کلید فهم بسیاری از حقایق است، و خرد حکم میکند انسان نسبت به هر موضوعى که مورد نیاز او است، براى تشخیص و تعیین راه حل به دانشمندان همان رشته رجوع نموده، پرسشهای خود را مطرح، و به نظر آنها اعتماد کند. اما از آنجا که هر قانونى معمولاً استثنایى دارد، این اصل نیز بدون استثنا نیست؛ از اینرو گاهى برخی از مسائل، پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماعی و مصالح افراد بهتر است. در اینگونه موارد، جستوجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن از روى واقعیت، نه تنها پسندیده نیست، بلکه مذموم و ناپسند است؛ لذا در قرآن و روایات از سؤالهاى نابجا و بیمورد که نفع علمی و جنبه آگاهی بخشی ندارد و غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم، و بسا زمینه گمراهی داشته، نهی شده است که طبیعتاً نباید به آنها پاسخ داد.
پاسخ تفصیلی
بیگمان پرسش و سؤال کردن کلید فهم بسیاری از حقایق است، و خرد حکم میکند انسان نسبت به هر موضوعى که مورد نیاز و احتیاج او است، ناگزیر براى تشخیص و تعیین راه حل به دانشمندان همان رشته رجوع نموده و به نظر آنها اعتماد کند و این اصل عقلایى در هر مورد قابل انطباق است و اختصاص به طایفه خاصی ندارد.
قرآن کریم در این باره به انسانها سفارش میکند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[۱] اگر خودتان نمیدانید از اهل دانش بپرسید.
پیامبر اسلام(ص) نیز در اهمیت موضوع پرسشگری میفرماید: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یَرْحَمُکُمُ الله فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُجِیبُ لَهُ»؛[۲] علم و دانش؛ گنجهایى است که کلید آن پرسش است، پس بپرسید – درود و رحمت خدا بر شما باد -؛ زیرا در این مورد چهار گروه از مردم اجر و پاداش دارند: پرسشگر، آموزنده، شنونده و آنکه جواب، مرتبط با او میباشد.
با توجه به آنچه بیان شد و با عنایت به اینکه اصل اولی در مسائل و موضوعاتی که برای انسان مشخص نیست، پرسش است، اما از آنجا که هر قانونى معمولاً استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنا دارد، و آن اینکه گاهى برخی از مسائل، پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و مصالح افراد بهتر است، در اینگونه موارد جستوجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست، بلکه مذموم و ناپسند است؛ لذا میبینیم در تعالیم دینی از برخی پرسشهای بیجا و بیمورد نهی شده است.
قرآن کریم در اینباره میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا الله عَنْها وَ اللهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ* قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِین»؛[۳] اى کسانى که ایمان آوردهاید، از چیزهایى که اگر بر شما ظاهر شود ناراحت مىشوید، سؤال نکنید. و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسید بر شما معلوم میشود، و خداوند آنها را میبخشد، و خداوند بخشنده و حلیم است. البته گروهى پیش از شما نیز این چیزها را پرسیدند، سپس بدان کافر شدند.
در عصر پیامبر(ص) کسانى از اصحاب، پرسشهاى بیجایى از رسول خدا(ص) میکردند که دانستن پاسخ آنها به نفعشان نبود. مثلاً میپرسیدند پدر من کیست؟ یا میپرسیدند من چه وقتى خواهم مُرد؟ یا پدر من که مرده اکنون در کجا است؟
روشن است که دانستن پاسخ چنین پرسشهایى ناراحتکننده است. چه بسا باعث انجام کارهاى خلاف و یا از بین رفتن امید به زندگى میشود. یا اگر جواب آن ظاهر شود، باعث سرافکندگى سؤال کننده خواهد شد. گاهى نیز پرسشهایى درباره احکام شرع وجود دارد که دانستن آن به نفع نبوده و موجب محدودیتهایی خواهد شد. به عنوان نمونه وقتى پیامبر(ص) از وجوب حج سخن گفت، یکى از اصحاب پرسید، آیا حج هر ساله واجب است. پیامبر به او تذکر داد که پرسش بیموردى است و اگر در پاسخ بگویم آرى، شما به زحمت خواهید افتاد.[۴] بدتر اینکه گاهى این پرسشها از روى مسخره و یا امتحان کردن پیامبر(ص) بود.[۵]
این آیه مسلمانان را از این نوع پرسشها منع میکند و میفرماید؛ اى مؤمنان! از چیزهایى نپرسید که اگر بر شما آشکار شود باعث ناراحتى شما میگردد.
در عالم، واقعیتهایى وجود دارد که ناآگاهى از آنها براى انسان بهتر است؛ مثلاً کسی که بیمارى خطرناکی دارد، براى او بهتر است که از نوع بیمارى خود خبر نداشته باشد و یا کسانى که با انسان معاشرت دارند ممکن است فرزند نامشروع باشند، و یا داراى بعضى از صفات بسیار زشت باشند که مخفى کردهاند، فاش شدن حقیقت آنها انسان را دچار ناراحتى شدید میکند. درباره احکام هم بناى خداوند بر توسعه و تسامح است و نباید با پرسشهاى مکرر دایره آنها را به ضرر خود محدود کرد، همان کارى که بنى اسرائیل در جریان کشتن گاو کردند و با پرسشهاى مکرر، خود را به زحمت انداختند.[۶]
البته گفتنی است؛ برای این نوع از پرسشها نمیتوان مصداق خاصی مشخص نمود. اما در مجموع سؤالاتى که مربوط به خردهریزهاى احکام دین، و چیزهایى که تفحص و کاوش در آنها جز دشوار کردن دین و سنگین کردن بار تکلیف نتیجه دیگرى ندارد را شامل میشود؛ نظیر سؤالاتى که بنى اسرائیل در باره خصوصیات گاوى که مأمور به ذبح آن شده بودند میکردند،
و در نتیجه اینقدر آن گاو را محدود و مشخص کردند تا منحصر شد به یک گاو، و مجبور شدند به قیمت گزافى خریدارى کنند. مقصود از اشیا نیز در این آیه از نوع همین مطالب است، نه امور غیبى.[۷]
پیشوایان دین در سخنان خویش نیز مردم را از پرسشهای غیر ضروری بر حذر داشتند: «راوی میگوید شنیدم که امام صادق(ع) میفرمود: ای مردم! تقوا پیشه کنید و از پرسشهای زیاد خودداری نمایید. قبل از شما مردمانی به جهت پرسشهای زیاد از پیامبرانشان به گمراهی کشیده شدند…. پیرامون آنچه خداوند بر شما واجب نموده سؤال کنید. فردی میآید سؤالی میپرسد وقتی پاسخ میشنود کافر میشود… اگر نمیپرسید ضرری متوجه او نمیشد».[۸]
امام رضا(ع) در نامهاى به احمد بن محمد نوشت: آیا شما از زیاد پرسیدن منع نشدهاید؟ ولى شما از آن اجتناب نمیکنید. بپرهیزید از آن؛ زیرا کسانى که پیش از شما بودند به جهت کثرت سؤالشان هلاک شدند، پس خدا فرمود: اى مؤمنان از چیزهایى نپرسید که اگر بر شما آشکار شود، شما را ناراحت میکند.[۹]
از اینرو است که امام على(ع) میفرماید: خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع نکنید، حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید. از چیزهایی نهى کرده در برابر آنها پردهدرى نکنید. برخی چیزها را مسکوت گذاشته که صلاح را در کتمان آن دیده، و هیچگاه این کتمان از روى فراموشی نبود، در برابر اینگونه مسائل، اصرارى در افشای آنها نداشته باشید.[۱۰]
نتیجه اینکه در قرآن و روایات از سؤالهاى نابجا و بیمورد که نفع علمی و جنبه آگاهی بخشی ندارد و یا توان علمی لازم برای درک آن وجود نداشته و غالباً سبب مشوش شدن اذهان مردم، و بسا زمینه گمراهی را فراهم میکند، نهی شده است و نباید به آنها پاسخ داد.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. نحل، ۴۳.
[۲]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ۲، ص ۲۸، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۳]. مائده، ۱۰۱- ۱۰۲.
[۴]. ر. ک: عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج ۱، ص ۶۸۱- ۶۸۳، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
[۵]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۲، ص ۳۳۴، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
[۶]. ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ۳، ص ۲۷۲- ۲۷۳، بیجا، بیتا؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۹۷- ۹۹، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۷]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۱۵۳، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۸]. عدهای از علماء، الأصول السته عشر، المتن، ص ۷۴، قم، دار الشبستری للمطبوعات، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
[۹]. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، محقق، مصحح، رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ۱، ص ۳۴۷، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
[۱۰]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صالح، صبحی، ص ۴۸۷، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
پاسخ دهید