مقاله زیر، ترجمه گزیده ای از کتاب «دروس فی العقیده و التاریخ» تألیف «آیت الله العظمی شیخ محمّد رضا طبسی نجفی (ره)»، ترجمه توسط حجت الاسلام «محمد علی مروجی طبسی» صورت گرفته است که تقدیم می گردد.
همانطور که در کتاب کافی آمده است فاطمه پنج سال بعد از بعثت رسول خدا متولد شد و در سن هیجده سالگى وفات کرد. بعد از پدرش فقط هفتاد و پنج روز زندگى کرد.
در کتاب امالی شیخ صدوق (ره) نقل شده است که مفضل بن عمر گوید به امام صادق (ع) عرض کردم زایش فاطمه (ع) چگونه بوده است؟ فرمود چون خدیجه با رسول خدا (ص) ازدواج کرد، زنان او را ترک کردند و نزد او نرفتند و بر او سلام ندادند و نگذاشتند زنى نزد او برود. خدیجه از تنهائى به وحشت افتاد و بیتابى و اندوهش مایه نگرانى بر او بود و چون به فاطمه آبستن شد در شکمش که بود با او صحبت می کرد و او را تسلى می داد و این راز را از رسول خدا نهان مىداشت. یک روز رسول خدا (ص) وارد شد و شنید خدیجه با فاطمه سخن مىگوید ، فرمود اى خدیجه با که سخن مىگوئى؟ گفت با این بچه که در شکم دارم. او با من سخن می گوید و مأنوس است، فرمود اى خدیجه این جبرئیل است که به من خبر میدهد این بچه دختر است و همان نسل پاک با میمنت است و خداى تعالى نسل مرا از او مقرر کند و از نسلش امامانى برآورد و آنها را در زمین خود خلیفه سازد …
[صفات ظاهری فاطمه زهرا (س)]
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب به نقل از انس بن مالک می گوید: از مادرم در باره شمایل حضرت فاطمه سؤال کردم، در جواب گفت: فاطمه مثل ماه در شب چهاردهم یا مثل آفتابى بود که تازه از زیر ابر خارج شده و یا تازه وارد آن مىگردید، و رنگ پوستش سفید و روشن بود.
اسماء و القاب شریف آن حضرت (س)
(شیخ صدوق (ره)) در کتاب خصال با اسنادش از جناب عبد العظیم حسنی (ع) نقل می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود: فاطمه را در نزد خدا ۹ نام است: فاطمه و صدیقه و مبارکه و طاهره و زکیه و راضیه و مرضیه و محدثه و زهرا (س). سپس فرمود: می دانى معنای فاطمه چیست؟ عرض کردم: آقاى من بفرمائید فرمود: از بدى بریده و جدا شده است. راوى گوید: سپس فرمود: اگر امیر المؤمنین با او ازدواج نکرده بود، در روى زمین تا روز قیامت از آدم و دیگران همتایی برای همسری حضرت فاطمه (س) وجود نداشت.
آذار و اذیت کردن فاطمه (س) در حکم آذار دادن پیامبر (ص) در حیات و ممات ایشان (ص) است
در بحار الانوار از جابر انصاری (رض) از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است. هر کس او را خشمگین کند، مرا خشمناک کرده است.
ظلمی که پس از پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) واقع شد
در بحار الانوار از کافی از محمد بن مفضل نقل کرده که از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: « فاطمه (س) نزد یکى از ستونهاى مسجد آمد و خطاب به پیغمبر (ص) می گفت:
قَدْ کَانَ بَعْدَکَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَهٌ لَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ یَکْثُرِ الْخَطْبُ
إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِبُ
( قصهها بود پس از مرگ تو و همهمهها گر تو بودى ز کجا این همه مشکل میشد
ما تو از دست بدادیم و زمینى بىنم شده و قوم تو مختل و حضور تو کنون لازم شد) (ترجمه محمد باقر کمره ای)
آمدن عمر و خالد بن ولید به خانه فاطمه (س)
در بحار الانوار از کتاب سلیم بن قیس نقل شده که هنگامى که پیامبر اسلام رحلت کرد هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاک نسپرده بودند که مردم عهد و پیمان خود را شکستند و مرتد شدند و علم مخالفت را برافراشتند. اما حضرت على (ع) مشغول غسل و کفن و حنوط جسد مبارک پیغمبر عزیز اسلام شد تا اینکه آن جسد مقدّس را به خاک سپرد. سپس على علیه السّلام طبق وصیّت حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مشغول جمع آورى قرآن مجید شد. پس از این جریان عمر به ابو بکر گفت: مردم عموما غیر از على و اهل بیتش با تو بیعت کردند، به دنبال وى بفرست تا بیاید و بیعت کند. ابو بکر پسر عموى عمر را که نامش قنفذ بود، خواست و به او گفت: نزد على برو، به وى بگو: خلیفه پیغمبر تو را خواسته! چندین مرتبه قنفذ این مأموریت را انجام داد ولى حضرت امیر نزد آنان نیامد. عمر در حالى که خشمناک بود برجست و خالد بن ولید و قنفذ را خواست، به آنان دستور داد تا هیزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام حضرت زهرا علیها السّلام پشت در نشسته بود و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ناتوان شده بود. عمر به در خانه على (ع) که رسید دقّ الباب کرد و فریاد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز کن! حضرت زهرا فرمود: ما را با تو چه کار که نمىگذارى به عزادارى خویشتن مشغول باشیم؟! عمر به حضرت فاطمه (س) گفت: در را باز کن! و الّا خانه را بر رویتان آتش مىزنیم! فاطمه زهرا در جوابش فرمود: آیا از خداى توانا نمىترسى که داخل خانه من مىشوى و به خانهام حمله و هجوم مىکنى؟! ولى او حاضر نشد که برگردد! آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز کرد! در همین لحظه بود که حضرت زهرا در مقابل وى قرار گرفت و فریاد زد: پدر جان! اى رسول خدا! او شمشیر خود را همان طور که در غلاف بود، بلند کرد و به پهلوى فاطمه علیها السّلام زد، وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازیانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت که صیحهاى زد و پدر خود رسول خدا ص را به فریاد طلبید. هنگامى که حضرت امیر با این منظره مواجه شد از جاى برجست و کمربند او را گرفت و او را از جاى کند و بر زمین افکند آنگاه بینى و گردن وى را کوبید و تصمیم گرفت که او را به قتل رساند! ولى دستور پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به یاد آورد که به آن حضرت فرموده بود: باید صبور و شکیبا باشى، لذا فرمود: اى پسر صهاک! سوگند به حقّ آن خدایى که حضرت محمّد را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنین بود که من به خاطر امر خداوند باید صبر کنم تو مىدیدى که نمىتوانستى داخل خانه من شوى! و عمر پیوسته استغاثه مىکرد! در این هنگام مردم به میان خانه على ریختند و بر آن حضرت غلبه یافته ریسمان به گردن مقدّسش انداختند! فاطمه زهرا نزدیک در آمد که حضرت امیر را از دست آنان رها کند، ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازیانه قرار داد! و اثر آن تازیانه نظیر یک بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى که رحلت فرمود.آنگاه آن بانو را به نحوى به در کوبید که دنده و پهلویش شکست و جنین خود را که در رحم داشت سقط کرد! پس از آن زهرا علیها السّلام چنان در بستر بیمارى افتاد که دیگر برنخاست و به شهادت رسید.
[لحظه وداع امام حسن و امام حسین (ع) با پیکر مطهّر حضرت فاطمه (س)]
حضرت امیر علیه السّلام مىفرماید: به خداوند سوگند من متصدى امر آن بانو شدم و بدن وى را از زیر پیراهن غسل دادم، به خداوند سوگند که بدن فاطمه زهرا پاک و مطهّر بود، آنگاه بدن مقدس او را از باقیمانده حنوط پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم حنوط کردم، سپس پیکر مبارکش را در میان کفنهایش جاى دادم و چون تصمیم گرفتم کفن او را گره بزنم، صدا زدم:اى امّ کلثوم، زینب، سکینه، فضّه، حسن و حسین! بیایید و مادر خود را براى آخرین بار ببینید، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود. حسن و حسین علیهما السّلام در حالى آمدند که فریاد مىزدند: آه از این حسرتى که هیچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پیامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بین نخواهد رفت.اى مادر حسن و حسین! هنگامى که جدّ ما حضرت محمّد مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را ملاقات نمودى سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو:ما بعد از تو در دار دنیا یتیم ماندیم! حضرت على مىفرماید: من خداوند را شاهد مىگیرم که فاطمه زهرا آه و ناله کرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنین را چند لحظهاى به سینه خود چسبانید. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد:
اى ابو الحسن! حسین را از روى سینه فاطمه بردار، به خداوند سوگند که ملائکه آسمانها را گریان کردند، زیرا دوست مشتاق لقاى دوست است.
سبب وفات (شهادت) حضرت فاطمه (س)
در بحار الانوار از دلائل الامامه طبرى از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: حضرت فاطمه علیها السّلام روز سه شنبه، سوم ماه جمادى الثانى سال یازدهم هجرى از دنیا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربهاى بود که قنفذ غلام عمر به دستور او، وارد کرده بود. حضرت زهرا (س) به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدین جهت به شدّت بیمار شد …
روز وفات (شهادت) حضرت فاطمه (س)
در روز وفات آن حضرت (س) اقوال مختلفی است: ۱) ۱۵ روز ۲) ۴۰ روز ۳) ۷۵ روز که قول مشهور است.۴) ۹۵ روز ۵) ۲ ماه ۶) ۳ ماه ۷) ۱۰۰ روز ۸) ۸ ماه ۹) ۶ ماه ۱۰) ۷۲ روز ۱۱) ۴ ماه ۱۲) ۶۰ روز ۱۳) ۶۵ روز
اما در میان اقوالی که نقل کردیم، قول اوّل (۱۵ روز)، سپس ۴۰ روز، سپس ۷۵ روز و سپس ۹۵ روز مورد عمل بوده، اما سائر اقوال اینگونه نیست. احتمال دارد حکمت اختلاف در زمان شهادت آن حضرت (ع) این باشد که مؤمنان و شیعیان به ثواب بیشتری نائل شوند و نیز دلیلی بر مظلومیّت آن بانو نیز هست به خصوص آنکه مکان دفن آن حضرت (س) نیز معلوم نیست که آیا (محلّ دفن پیکر مطهّر آن حضرت (س)) در مسجد است؟ یا میان منبر و مرقد شریف رسول خدا (ص)؟ یا در بقیع؟
۱۲/ شعبان/ ۱۳۹۸ق
پاسخ دهید