مقصود از «عوج» و «قیم» در آیه ۱ و ۲ سوره کهف چیست؟ و چرا قرآن به قیم توصیف شده است؟
مقصود از «عوج» و «قیم» در آیه «الحمدلله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا قیما» چیست؟ و چرا قرآن به قیم توصیف شده است؟
پاسخ اجمالی
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً* قَیِّماً…»؛[۱] حمد مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده) اش نازل کرد، و هیچگونه کژى در آن قرار نداد. در حالىکه ثابت، مستقیم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) دیگر است.
کلمه «عوج» – به فتح و کسر عین- به معناى انحراف است. راغب در مفردات میگوید: «عَوج» به فتح عین، کجىهایى را میگویند که به آسانى باچشم دیده مىشوند؛ مانند کجى چوبى که در زمین نصب شده باشد، ولى «عِوج» به کسره عین، در کجىهایى است که با فکر و بصیرت تشخیص داده مىشوند؛ نظیر انحراف و انحنایى که در زمین مسطح است که تنها متخصصان مىتوانند آنرا تشخیص دهند، همینطور مانند انحراف در دین و زندگى.[۲]
«قیّم» آن کسى است که براى اصلاح چیزى قیام کند، و کارهایش را تدبیر نماید؛ نظیر قیم و سرپرست خانه که کارها و برنامههاى آنرا منظم و برقرار مىنماید.[۳] قرآن مجید از این لحاظ قیم است که حاوى معانى فراوانى است. آنچه که قرآن حاوى آن بوده عبارت است از اعتقاد حق و عمل صالح. گواه بر این معنا سخن خدای متعال است: «یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ».[۴] یعنى این قرآن است که بشر را به سوى اعتقاد حق و راه راست و عمل صالح راهنمایى مىکند. و این همان معناى دین است. خداى سبحان دین خود را در آیات متعدد قرآن به «قیم» توصیف نموده است؛ مانند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ».[۵] یعنى ای پیامبر(ص) صورت و توجه خود را متوجه دین قیم نما که براى هدایت بشر قیام کرده است؛ چون کلمه «قَیِّماً»که وصف قرآن است و در اینجا هیچ قید و شرطى ندارد، معلوم مىشود قرآن کریم از هر نظر قیم و سرپرست امور دینى و دنیوى و اخروى بشر است.[۶]
البته، برخی گفتهاند؛ مقصود از قیم، مستقیم است؛ یعنی کتابی که معتدل بوده، و افراط و تفریط در آن وجود ندارد.[۷] برخی نیز معتقدند؛ در «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً» تقدیم و تأخیر است؛ یعنی جمله در حقیقت چنین است: «الحمد لله الذی أنزل على عبده الکتاب قیما و لم یجعل له عوجا»، یعنی حمد خدایی را سزا است که بر بندهاش کتابی فرستاد که قیم است و در آن انحراف و کجی راه ندارد. و «قیم»، به معناى مدبر سایر کتابهاى آسمانى است؛ یعنى سایر کتابها را تصدیق و حفظ نموده، شرایعش را نسخ مىکند.[۸]
«وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» ضمیر در «له» به کتاب برمىگردد، و جمله مورد بحث جمله حالیه است برای کتاب. کلمه «قیّماً» آنگونه که از کتاب فهمیده مىشود، حال بعد از حال است؛ زیرا خداى تعالى در مقام ستایش خویش است، از این جهت که کتابى نازل کرده که به صفت نداشتن اعوجاج متصف است، و از این جهت که آن کتاب بر تأمین مصالح جامعه بشرى قیم است. پس به هر دو صفت بذل عنایت شده، آن هم به طورى مساوى، و همین اقتضا مىکند که جمله مزبور حالیه باشد، و «قیم» نیز حال دوم.
و اینکه کلمه «عوج» که نکره است و در سیاق نفى قرار گرفته، خود افاده عمومیت مىکند. در نتیجه قرآن کریم در تمامى احوال و از همه جهات مستقیم و بدون اعوجاج است. در لفظش فصیح، در معنایش بلیغ، در هدایت نمودنش موفق، و حتى در حجتها و براهینش قاطع، در امر و نهیش خیرخواه، در قصص و اخبارش صادق و بدون اغراق و در قضاوتش جدا کننده میان حق و باطل است. همچنین از دستبرد شیطانها محفوظ. نه در عصر نزولش دستخوش باطل شده و نه بعد از آن.
بنابر این، توصیف کتاب به وصف قیمومت؛ از اینرو است که متضمن دین قیم است، دینى که قائم به مصالح عالم بشرى است، چه مصالح دنیایى، و چه آخرتى.[۹]
خلاصه اینکه خداى تعالى در این سوره کلامش را با ذکر ثناى خود افتتاح نموده، اینگونه خود را ستوده که قرآنى بر بندهاش نازل کرده که هیچ انحرافى از حق در آن نیست، و آن کتاب قیم مصالح بندگانش در زندگى دنیا و آخرت است، و از عهده این کار به خوبى برمىآید، پس همه حمدها که در ترتب خیرات و برکات آن، از روز نزولش تا روز قیامت هست، همه براى خدا است؛ لذا سزاوار نیست که هیچ دانشمند اهل بحثى تردید کند در اینکه آنچه از خیر و صلاح در جوامع بشرى به چشم مىخورد، همه از برکات انبیاى کرام است که برای بشر گستردهاند. و بذری است که آنان با دعوت خود به سوى حق، اخلاق نیکو و عمل صالح افشاندهاند. و به همین جهت دعوت نبوى منتهایى بزرگ بر بشر دارد، پس همه حمدها براى خدا است.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. کهف، ۱و۲.
[۲]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۹۲، دارالعلم الدار الشامیه، دمشق، بیروت، ۱۴۱۲ق.
[۳]. ر. ک: همان، ص ۶۹۰- ۶۹۲، ماده «قوم».
[۴]. احقاف، ۳۰.
[۵]. روم، ۴۳.
[۶]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص ۲۳۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق؛ نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج۱۰، ص ۲۱۹، اسلامیه، تهران، ۱۳۹۸ق.
[۷]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ۸، ص ۱۹۲، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ق.
[۸]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۶۹۳، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۹]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص ۲۳۶-۲۳۸.
پاسخ دهید