چرا خداوند در مقابل درخواست رؤیت خدا توسط یهودیان، آنها را مجازات کرد؟
اگر کسی از پیغمبر سؤال کند و بگوید اگر راست میگویی به ما نشان بده، الله ناراحت میشود و با صاعقه آنها را مجازات میکند!! «این کجایش ظلم است»: «یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ».
پاسخ اجمالی
آنچه باید در اینجا مورد دقت قرار گیرد، این عبارت در آیه است: « فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ». باء در «بظلمهم» معنای سببیت بوده و متعلق به «اخذتهم» است و معنا اینگونه میشود که آنها را به جهت ستمی که روا داشتهاند، با صاعقه مجازات میکنیم. این عبارت نمایانگر آن است که آنان تنها به جهت یک خواسته از خداوند مجازات نشدهاند، بلکه در ورای این خواسته، قصد و غرضی بوده که خداوند از آن تعبیر به ظلم میکند.
اما داستان این گروه و جفایی که کردهاند از این قرار است؛ بنی اسرائیل از موسی خواستند تا به آنها اجازه دهد، بیایند و نزول تورات را ببینند و از این طریق اطمینان بیشتری برایشان حاصل شود و یقین کنند که تورات کتابی آسمانی است؛ لذا تعدادی از آنها به همراه موسی به میقات رفتند و در آنجا به خواسته خود رسیده و به حقیقت امر پی بردند. تا اینجا مشکلی وجود ندارد و حتی خواستهی آنان منطقی بود و خداوند نیز بدان پاسخ گفت. اما بعد از اینکه این خواسته را خداوند برایشان حل کرد و شاهد نزول تورات بودند؛ بهانه آوردند که باید خدا را ببینیم و حتی ایمان خود را مشروط به این دیدن کردند، این خواسته، خواستهای نابجا بود و به دلیل همین خواسته، خداوند صاعقهای را بر آنها وارد ساخته تا اینکه جوابی بر قدر نشناسی آنها داده باشد و این بهانه جوییها را در جایی ختم کند.
پاسخ تفصیلی
در ابتدا توجه به نکاتی لازم است:
۱٫ قرآن به عنوان کتابی آسمانی، وظیفه هدایت بشر را بر عهده دارد. بر این اساس، گفتارها و داستانهایی را بیان میدارد که در مسیر این هدف مورد استفاده قرار میگیرد؛ لذا از بیان تمام جزئیات صرف نظر کرده و تنها برخی از آنها را بیان میدارد که در مورد آیه مورد پرسش نیز اینگونه است.
۲٫ از جمله افتخارات شیعه جمع بین عقل و دین است. عقل، به عنوان منبعی برای استنباط احکام حیطه وسیعی داشته و حتی میتواند برخی از منقولات را تأویل کند. ما هرگز معتقد به خلاف اصول عقلی نمیشویم و اگر ظاهر برخی از آیات قرآن خلاف آن بوده باشد، به دست میآوریم که آیه خلاف ظاهر خود را قصد کرده و معنا و مقصود را باید با حمل آیه برخلاف ظاهر به دست آورد. به عنوان مثال؛ در مسئله رؤیت خداوند، عقل ثابت میکند که خداوند قابل رؤیت نیست؛ لذا آیاتی که اشاره به این معنا دارد را بر غیر معنای ظاهری حمل کرده و معانی دیگری را از آن استنباط میکنیم.
در آیه مورد بحث نیز باید گفت؛ بنابر ادله عقلی و نقلی، خداوند از ظلم مبرّا و منزّه بوده و هرگز از او ظلمی سر نمیزند و اگر آیهای خلاف آن باشد، باید آنرا برخلاف ظاهر حمل کرد که البته این بر عهده متخصص و عالم آن علم است تا بتواند با سالها تحقیق و پژوهش، قصد و مراد الهی را کشف کند.
اما پیرامون آیه مورد بحث باید گفت؛ خود آیه نمایانگر این است که هیچ ظلم و بیحکمتی از جانب خداوند صادر نشده است. برای توضیح این مسئله باید دقیقتر در این آیه نگریست: «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسى سُلْطاناً مُبیناً».[۱]
آنچه باید در اینجا مورد دقت قرار گیرد، این عبارت است: « فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ» باء در «بظلمهم» به معنای سببیت بوده و متعلق به «اخذتهم» است[۲] و معنا اینگونه میشود: « آنها را به جهت ستمی که روا داشتهاند، با صاعقه مجازات میکنیم». این عبارت بیانگر این است که آنان تنها به جهت یک خواسته از خداوند مجازات نشدهاند، بلکه در ورای این خواسته، قصد و غرضی بوده که خداوند از آن تعبیر به ظلم میکند. حال باید ببینیم ماجرا چه بوده و یا به بیان دیگر ظلم این جماعت چیست که سبب مجازات آنان شده است؟
بنی اسرائیل از ابتدای همراهی با موسی(ع) نعمتهای بسیاری از خداوند دیدند و خداوند، بسیار بر آنها لطف کرد و تمام خواستههای آنها را بر آورده داشت. بر فرعون و فرعونیان عذابهای مختلفی فرو فرستاد و حتی رود را برای گذر بنی اسرائیل باز کرده و فرعونیان را در آن غرق کرد. آنها تمام معجزات را دیدند و هر بهانه و گلهای داشتند، خداوند برایشان حل کرد. حال داستان به جایی میرسد که آیه مورد بحث آنرا بیان میکند: بنی اسرائیل از موسی خواستند تا به آنها اجازه دهد، بیایند و نزول تورات را ببینند و از این طریق اطمینان بیشتری برایشان حاصل شود و یقین کنند که تورات کتابی آسمانی است؛ لذا تعدادی از آنها به همراه موسی به میقات رفتند و در آنجا به خواسته خود رسیده و به حقیقت امر پی بردند.
تا اینجا مشکلی وجود ندارد و حتی خواسته آنان منطقی و معمولی بود و خداوند نیز بدان پاسخ گفت. اما بعد از اینکه این خواسته را خداوند برایشان حل کرد و شاهد نزول تورات بودند؛ بهانه آوردند که باید خدا را ببینیم[۳] و حتی ایمان خود را مشروط به این دیدن کردند،[۴] این خواسته، خواستهای نابجا بود و به دلیل همین خواسته، خداوند صاعقهای را بر آنها وارد ساخته تا اینکه جوابی بر قدر ناشناسی آنها داده باشد و این بهانه جوییها را در جایی ختم کند که البته اگر بر فرض محال، خداوند قابل رؤیت بود و خود را به آنان نشان میداد، مجدداً به دنبال بهانه دیگری میرفتند و بهانهها میآوردند.
اما داستان به همین بخش ختم نمیشود. موسی وقتی به هوش میآید و میبیند تمام آنهایی که با او آمده بودند، مردهاند، از خداوند میخواهد که آنها را زنده کند[۵] و خداوند نیز آنها زنده میگرداند[۶] که همین نیز لطفی است مجدّد از جانب پروردگار بر این قوم ناسپاس.
حال خداوند در آیه مورد بحث، عمل تعدادی از بنی اسرائیل را با گروهی از اهل کتاب زمان پیامبر اکرم(ص) مقایسه میکند؛ زیرا تعدادی از اهل کتاب از پیامبر خواستند که از آسمان نوشته ریزش کند مثل اینکه از هواپیما کاغذ به زمین ریخته شود و خطاب به آنها شود که محمد(ص) پیغمبر من است و به او ایمان بیاورید و این در هیچیک از انبیاء، سابقه نداشته و اگر چه این امر محال عقلى نیست و از قدرت پروردگار خارج نیست لکن خلاف حکمت است[۷] و واقعاً تشابه زیادی بین خواسته این یهودیان در زمان پیامبر با خواسته یهودیان در زمان موسی(ع) وجود دارد.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. نساء، ۱۵۳: «اهل کتاب [بنا به خواستِ نامعقولشان] از تو مىخواهند که از آسمان، کتابى براى آنان نازل کنى، البته [این بازیگران زشت باطن] از موسى بزرگتر از آن را خواستند، و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده. پس آنان را به کیفر ستمشان صاعقه فرو گرفت. باز پس از آنکه [بر وحدانیّت حق و ضرورت خداپرستى] دلایل روشن براى آنان آمد، گوساله را به عنوان معبود گرفتند، و ما از این [گناه بزرگ و زشت هم] گذشتیم و به موسى برهانى روشن و قدرتى آشکار دادیم».
[۲]. صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج ۶، ص ۲۲۸، دار الرشید، مؤسسه الإیمان، دمشق، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ق.
[۳]. این داستان پیرامون آیه مورد بحث و تعدادی آیات دیگر ذکر شده است و برای اطلاع از جزئیات این داستان ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۲۷۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۴]. بقره، ۵۵: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَه» ؛ و [یاد کنید] آن گاه که گفتید: اى موسى! هرگز به تو ایمان نمىآوریم تا خدا را آشکارا [با دیده خود] ببینیم.
[۵]. اعراف، ۱۵۵: «قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِیَّاىَ»؛ موسى گفت: پروردگارا، اگر مشیّت نافذت تعلق گرفته بود که همه آنها و مرا هلاک کنى (کاش) پیشتر (از این وعده) مىکردى.
[۶]. بقره، ۵۶: «ثمَُّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون»؛ سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم شاید خدا را شکر گزارید.
[۷]. طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۲۵۸، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
پاسخ دهید