صاحب بهشت رضوان بودن چگونه با شفاعت ملائکه براى آنها سازگار است؟
خداوند از چه کسانى راضى است؟ آیا هر کس که خدا از او راضى باشد، صاحب بهشت رضوان میشود؟ اگر چنین است آیا با آیه ۲۸ سوره انبیاء که میفرماید: «و آنها (ملائکه) شفاعت نمیکنند، مگر براى کسانى که خدا از آنها راضى است» منافات ندارد؟ به عبارتى دیگر؛ صاحب بهشت رضوان بودن چگونه با شفاعت ملک براى آنها سازگار است؟
پاسخ اجمالی
خداوند از کسانى که داراى ایمان و عمل صالحاند راضى است، لکن چون ایمان و عمل صالح داراى شدت و ضعف و مراتب متفاوت است، رضایت خداوند از آنها نیز متفاوت میگردد.
بهشت نیز به تبع مراتب ایمان و کیفیت و کمیت عمل صالح بهشتیان داراى مراتب متفاوتى است و «بهشت رضوان» اعلى مرتبه آن است. صاحبان آن؛ یعنى انبیا، اوصیا و سایر اولیاى خداوند، مقربان درگاه الهی هستند. این گروه نیازى به شفاعت نداشته و خود از شافعان و شاهدان روز جزا هستند. از اینرو؛ مراد از «من ارتضى» (کسانى که خداوند از آنها راضى است) در این آیه کریمه، صاحبان بهشت رضوان نیستند، تا بین مقام ایشان و این آیه ناسازگارى باشد.
این آیه شریفه در مقام ردّ توهّم مشرکان مبنى بر شفاعت ملائکه براى آنها است؛ زیرا ملائکه مأموران خداوند بوده و از امر و اذن او تخطى نمیکنند. آنها تنها براى کسانى شفاعت میکنند که اولاً: قابلیت شفاعت را دارا باشند، ثانیاً: خداوند شفاعت براى آنها را اجازه داده باشد. به بیان دیگر؛ کسانى مورد شفاعت قرار میگیرند که ایمانشان مورد رضایت و قبول حق است، ولى عملشان سبب سقوط آنها شده و نیازمند شفاعت هستند، در حالى مشرکان، مؤمن نبوده و مرضى (مورد رضایت) حق نیستند.
پاسخ تفصیلی
قرآن کریم میفرماید: خداوند از کسانی راضی است که این ویژگیها را داشته باشند:
۱ – ایمان و عمل صالح؛
۲ – تبعیت بیچون و چرا از خدا و رسول(ص) و اولوالامر(امام)(ع)؛
۳ – برائت از کفار و مشرکان و منافقان؛
۴ – وفاى به عهد و پیمانى که با خدا یا رسول(ص) یا امام(ع) یا مردم بستهاند؛
۵ – صداقت؛
۶ – کارزار و شهادت در راه خدا؛
۷ – نثار مال و توان و آبرو در راه دین خدا؛
۸ – توکل بر خدا در امور؛
۹ – صبر بر انجام طاعت و ترک معصیت و تحمل مصائب و مشکلات؛
۱۰ – عدم هراس از دشمنان دین خدا.[۱]
اما آیا هر کس که خدا از او راضى باشد، صاحب بهشت رضوان میشود؟ رضایت خداوند از افراد، به تبع شدت و ضعف ایمان و کمیت و کیفیت اعمال صالح و نیز ثبات قدم یا لغزشهاى آنان در این مسیر، متفاوت است. آنان که از اوج ایمان بهرهمند و هیچگونه لغزشى در عمرشان نداشتهاند؛ مثل انبیا، اوصیا و اولیاى الهی، در دنیا از درجه بالای رضوان خداوند برخوردار گشته و در آخرت علاوه بر آن به بهشت رضوان وارد میشوند، لکن آنان که داراى لغزشهایى در زندگیشان هستند، با حفظ مراتب تقرب در مراتب بعد واقع میشوند، اما صاحب بهشت رضوان نخواهند شد.
توضیح اینکه از آنجا که نعمات بهشت در واقع تجسم افکار و حالات و اعمال انسانها است و انسانها داراى ایمان و عمل صالح متفاوتاند، بهشت هم داراى مراتب و درجات مختلفى خواهد بود.
در آیات قرآن کریم، این مراتب با عناوین: «جنه اللقاء»،[۲] «جنه الرضوان»،[۳] «جنات النعیم»،[۴] «دار السلام»،[۵] «جنات عدن»،[۶] «جنات الفردوس»،[۷] «جنه الخلد»،[۸] «جنه المأوى»،[۹] و «مقعد صدق»،[۱۰]معرفى شدهاند. در برخى روایات بهشت را داراى صد درجه بیان نمودهاند؛[۱۱] که این درجات تابع شدت و ضعف ایمان افراد و نحوه عملکرد آنها است. از اینرو؛ افراد به تبع ایمان و عمل خود در درجات بهشت طبقهبندى میشوند. در این میان کسانى که به صورت مقطعى متصف به اوصاف مرضى خداوند میشوند و گاهى صالحاند و گاه طالح، ورود آنها به بهشت قطعى نیست[۱۲] و چه بسا براى ورود به بهشت نیازمند به شفاعت میشوند. مراد از «من ارتضى» در آیه کریمه ۲۸ سوره انبیاء این گروهاند، نه صاحبان جنه الرضوان؛ زیرا صاحبان بهشت رضوان خود جزو شافعان و شاهدان روز جزا هستند و نیازى به شفاعت ندارند. از اینرو؛ جا دارد بپرسیم: شأن نزول این آیه چه بوده است؟
مشرکان مکه از اینرو بتها را عبادت و تعظیم میکردند، که آنها را شفیعان عندالله میانگاشتند و میگفتند: «همانا ما بتها را میپرستیم تا منزلت ما را به خداوند نزدیک کنند»؛[۱۳] زیرا «این بتان شفیعان ما در نزد خدا هستند».[۱۴] لکن خداوند این ایده آنها را با نفى مالکیت نفع و ضرر از بتان رد مینماید؛ زیرا بتان کارهاى نیستند و توان دفع ضرر یا رساندن نفعى را به خود یا دیگران ندارند تا چه رسد که حوایجى را برآورده کنند و گرهاى را در دنیا براى انسانها بگشایند، یا بخواهند در قیامت براى این مشرکان نادان شفاعت کنند.
از سوى دیگر این مشرکان، ملائکه را دختران خدا دانسته و آنها را تکریم و تعظیم میکردند و میپنداشتند که این ملائکه در قیامت در حق آنها شفاعت خواهند کرد. این ایده غلط مشرکان نیز با نزول آیه کریمه ۲۸ سوره انبیاء نفى شد. خداوند در اینجا میفرماید: «ملائکه دختران خدا نیستند، بلکه بندگان گرامى خدایند که بر گفتار خدا پیشى نجسته و تنها طبق دستور او عمل میکنند و خدا از تمامى عملکرد آنها -چه در دنیا و چه در قیامت – آگاه است. آنها جز براى کسانى که خداوند از ایمان و عمل آنها راضى است، شفاعت نمیکنند؛ زیرا ملائکه از خشیت الهی بیمناکاند».[۱۵] لذا کارى را بدون اذن او و برخلاف رضاى او انجام نمیدهند، پس شفیع مشرکان نمیشوند.
توضیح اینکه شفاعت شافعان سهگونه است:
۱ -ارتقاى درجه بهشتیان در بهشت؛
۲ -نجات از عذاب جهنم قبل از ورود به آن؛
۳ – نجات از عذاب و تخفیف اقامت در جهنم، پس از ورود به آن. روشن است که ترتب این نتایج و تفاوت آنها بستگى به قابلیت و ایمان و عمل مشمولان شفاعت دارد. [۱۶]و برای اینکه نجات از عذاب از طریق شفاعت شامل کسی شود، تابع شرایط ذیل است:
۱ – هیچکس حق شفاعت براى احدى را بدون اذن خدا ندارد؛ زیرا در محشر حاکم و قاضى مطلق، خدا است و شفاعت جلوه سبقت رحمت الهی بر غضب او است.
۲ – شافعان تنها کسانی هستند که: الف. خود محتاج شفاعت نباشند و از ایمان و عمل صالح بالایى برخوردار باشند؛ ب. آگاهانه و بهجا (به حق) شفاعت کنند؛ ج. مأذون از طرف حق باشند.
۳ – مشمولان شفاعت باید: الف. نیازمند شفاعت باشند؛ ب. مستحق شفاعت باشند و قابلیت این را داشته باشند که مورد رحمت حق واقع شوند و با شفاعت شافعان از عذاب رهایی یابند؛ ج. موانع شفاعت؛ مثل کفر و نفاق و شرک و انکار شفاعت و استخفاف نماز را نداشته باشند.
با توجه به شرایط فوق، اگر به سایر آیات مربوط به شفاعت مراجعه شود، چنین نتیجه میگیریم که مؤمنان و ملائکه نه تنها اجازه شفاعت براى مشرکان و منافقان و کافران، بلکه حتى اجازه دعا و طلب استغفار برای آنها ندارند. خداوند میفرماید: «براى مشرکان و منافقان طلب استغفار نکن و اگر هفتاد بار هم، براى آنها طلب استغفار کنى، هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشید»؛[۱۷] زیرا «خداوند این را که کسى به او شرک بورزد، نمیبخشد، ولى پایینتر از آنرا میبخشد».[۱۸] و از آنجا که انبیا و ملائکه معصوماند، هرگز از امر خداوند سرپیچی نکرده[۱۹] و براى مشرکان شفاعت نخواهند کرد.
بر فرض که دیگر مؤمنان براى آنها شفاعت کنند، شفاعت آنها براى مشرکان و منافقان و کفار مورد پذیرش خدا واقع نمیشود؛ زیرا حاکم نهایى او است و این سه گروه با سوء اختیار خود، قابلیت شمول رحمت و شفاعت را از خود سلب کردهاند. آنها ایمان و عمل صالحى در نامه عملشان ندارند تا به سبب آن مرضى حق باشند و خدا به شافعان اذن شفاعت براى آنها را بدهد، یا بر فرض صدور شفاعت از طرف مؤمنان، آنها را مورد رحمت قرار دهد و شفاعت شافعان را در حقشان بپذیرد. از اینرو؛ پندار مشرکان مبنى بر شفاعت بتها یا ملائکه براى آنها، خواب و خیالى بیش نیست و در قیامت تحقق نخواهد یافت.
پس رضایت و خشنودی امری نسبی و دارای مراتب متعددی است و صحیح است اگر گفته شود خداوند نسبت به عقیده و ایمان بندهای خشنود و نسبت به اعمال و افعالش ناخشنود است. یا گفته شود نسبت به بعضی از اعمال بندهای خشنود و نسبت به بعضی از اعمال دیگر همان بنده ناخشنود است. بنابراین، منافاتی نیست اگر خداوند نسبت به بندهای (نسبت به بعضی از اعمالش) خشنود باشد در عین حال آن بنده صاحب بهشت رضوان نباشد، بلکه بالاتر از این، اینکه همان بنده (نسبت به بعضی از اعمال دیگر و ناپسندش) مستحق عذاب باشد.
منابع، براى مطالعه بیشتر:
۱ – جوادى آملى، عبدالله، سیره پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعى)، ج ۶، ص ۹۹ – ۱۱۳، قم، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
۲ – حبیبیان، احمد، بهشت و جهنم، ص ۲۴۹ – ۲۵۱، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
۳ – شیروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهید مطهرى(ره)، ص ۲۲۷ – ۲۵۴، قم، نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
۴ – طباطبائى، سید محمد حسین، بررسیهاى اسلامى، ص ۳۵۵ – ۳۶۷، قم، هجرت.
۵ – طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۴، ص ۲۷۷، ذیل آیه ۲۸ انبیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
۶ – مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج ۳، درسهاى ۵۸ – ۶۰، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۵ش.
۷ – مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج ۳ – ۱، ص ۶۶ – ۶۸، قم، انتشارات در راه حق، چاپ دوم، ۱۳۶۸ش.
۸ – مکارم شیرازى، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، ص ۱۵۱ – ۱۷۷.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. بینه، ۸؛ حشر، ۸؛ طه، ۱۳۰؛ مجادله، ۲۲؛ توبه، ۱۰۰؛ مائده، ۱۱۹؛ آل عمران، ۱۶ و ۱۶۹ – ۱۷۴؛ فتح، ۱۸ و ۲۹؛ نساء، ۶۴؛ غافر، ۷.
[۲]. فجر، ۳۰.
[۳]. آل عمران، ۱۵.
[۴]. مائده، ۶۵.
[۵]. انعام، ۱۲۷.
[۶]. توبه، ۷۲.
[۷]. کهف، ۱۰۷.
[۸]. فرقان، ۱۵.
[۹]. سجده، ۱۹.
[۱۰]. قمر، ۵۵.
[۱۱]. ر. ک: بحار الانوار، ج ۸، ص ۱۹۶ و ۱۱۷.
[۱۲]. توبه، ۱۰۲ و ۱۰۶.
[۱۳]. زمر، ۳.
[۱۴]. یونس، ۱۸.
[۱۵]. انبیاء، ۲۶ – ۲۸.
[۱۶]. ر. ک: شیروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهید مطهرى، ص ۲۲۷ – ۲۵۴؛ مکارم شیرازى، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، ص ۱۵۱ – ۱۷۸؛ جوادى آملى، عبدالله، سیره پیامبران در قرآن، ج ۶، ص ۹۹ – ۱۱۳؛ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، درسهاى ۵۹ و ۶۰.
[۱۷]. توبه، ۷۳، ۸۵ و ۹۶؛ هود، ۳۷، ۴۶ و ۷۶؛ منافقون، ۶؛ مؤمنون، ۷۴؛ حج، ۳۱.
[۱۸]. نساء، ۴۸ و ۱۱۶.
[۱۹]. تحریم، ۶؛ نحل، ۵۰.
پاسخ دهید