مقصود از تیرهای قرعه در آیه ۳ سوره مائده چیست؟ و مشرکان چگونه و به چه منظور از آنها استفاده میکردند؟
مقصود از تیرهای قرعه در آیه ۳ سوره مائده چه چیزی است؟ و مشرکان به چه منظور و چگونه از آنها استفاده میکردند؟
پاسخ اجمالی
خداوند متعال در بخشی از آیه ۳ سوره مائده، حکم به تحریم یازده چیز نموده است. یکی از آنها حیوانى است که به وسیله چوبههاى تیر – که در جاهلیت با آنها قرعه کشى میکردند – قسمت شده باشد. در جاهلیت گاهى حیوانى را ذبح میکردند و به وسیله «ازلام» یا همان چوبههاى تیر گوشت آنها را میان خود تقسیم میکردند. این رسم جاهلى و کار خرافی بود. اسلام از خوردن چنین گوشتهایى که براساس یک رسم خرافى به دست میآمد، نهى کرده است.
پاسخ تفصیلی
خداوند متعال در بخش آغازین آیه ۳ سوره مائده، حکم به تحریم یازده چیز داده است که بعضى از آنها در آیات دیگر قرآن نیز بیان شده است. تکرار آن در این آیه جنبه تأکید دارد:
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلام…»؛[۱] گوشت مردار، خون، گوشت خوک، حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند، حیوانات خفه شده، به زجر کشته شده، آنها که بر اثر پرتشدن از بلندى بمیرند، آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، باقیمانده صید حیوان درنده، مگر آنکه آنرا سر ببرید، حیواناتى که روى بتها [یا در برابر آنها] ذبح میشوند، و قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههاى تیر مخصوص بخت آزمایى، [همه] بر شما حرام شده است.
ترجمه واژههای کلیدی آیه
۱ – «میته» حیوانى که در اصل، خوردن گوشت آن حلال است، ولى ذبح شرعى نشده است.
۲ – «اهلّ» از اهلال به معناى بالا بردن صدا است، و به ماه نو «هلال» گفته میشود چون هنگام رؤیت آن صداها بلند میشود. تعبیر «ما اهلّ لغیر الله به» یعنى حیوانى که هنگام ذبح، نام غیر خدا بر آن برده شده است.[۲]
۳ – «منخنقه» حیوانى که خفه شده باشد.
۴ – «موقوذه» حیوانى که با زدن کشته شده باشد. از «وقذ» به معناى ضربت شدید است.
۵ – «متردیه» حیوانى که با افتادن از پرتگاه کشته شده باشد.
۶ – «نطیحه» حیوانى که با شاخ زدن حیوان دیگر بر او جان داده باشد.
۷ – «ذکیتم» از تذکیه به معناى ذبح شرعى با شرایط و آداب خاص خود.
۸ – «نُصُب» یا جمع «نصاب» و یا مفرد «انصاب» است. به معناى بتهایى است که از سنگ ساخته میشد.
۹ – «تستقسموا» از «استقسام» به معناى طلب قسمت کردن.
۱۰ – «ازلام» جمع «زُلم»، چوبههاى تیرى که در جاهلیت به هنگام قرعه کشى از آنها استفاده میکردند.
تفسیر
در این بخش از آیه حیواناتى را که خوردن گوشت آنها یا در اصل و یا به سبب عارضى حرام است، برمیشمارد که عبارتاند از:
۱ – گوشت مردار: گوشت مردار حیوانى حلال گوشتى است که ذبح شرعى نشده است و یا با اجل خود مرده و یا شرایط لازم در ذبح شرعى رعایت نشده است: «الْمَیْتَهُ».
۲ – خون حیوان: خون حیوان اگر چه حلال گوشت باشد و ذبح شرعى هم شده باشد، حرام است. در جاهلیت خون حیوان را میگرفتند و میپختند و میخوردند[۳] و اسلام این کار را ممنوع کرد؛ شاید بدان جهت که خونخوارى قساوت میآورد: «وَ الدَّمُ».
۳ – گوشت خوک: خوک از حیوانات نجس العین است، ولى بسیارى از کفار آنرا میخورند. اینکه گوشت سگ را در ردیف این حیوانات قرار نداد؛ چون کسى گوشت سگ را نمیخورد: «وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ».
۴ – حیوانى که هنگام ذبح آن نام غیر خدا بر آن برده شده است. مشرکان به هنگام ذبح، نام بتان خود را به زبان میآوردند، ولى اسلام دستور میدهد که موقع ذبح، نام خدا را بزبان بیاورند: «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ».
۵ – حیوانى که با خفه شدن مرده است. در زمان جاهلیت گاهى حیوان را خفه میکردند و میخوردند: «وَ الْمُنْخَنِقَهُ».
۶ – حیوانى که با زدن کشته شده است: «وَ الْمَوْقُوذَهُ».
۷ – حیوانى که به سبب افتادن از پرتگاه کشته شده است: «وَ الْمُتَرَدِّیَهُ».
۸ – حیوانى که به سبب شاخ زدن حیوان دیگر بر آن کشته شده است: «وَ النَّطیحَهُ».
البته، حیواناتى که با این سببها کشته شوند داخل در تحت «میته» هستند. اما اینکه در آیه شریفه اینها را از میته جدا کرده، بدانجهت است که در جاهلیت این گونه کشته شدنها را نوعى تذکیه حیوان میدانستند ولى اسلام آنرا نمیپذیرد و دستور ذبح شرعى میدهد.
۹ – حیوانى که حیوان درنده از آن خورده و باعث هلاک او شده است. این نوع هم حرام است، مگر اینکه انسان آن حیوان را در حالى دریابد که هنوز آثار حیات در آن وجود دارد و فوراً آنرا ذبح کند که در این صورت حلال میشود: «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ».
۱۰ – حیوانى که براى بتان ذبح شده باشد و قربانى بتان باشد، گوشت چنین حیوانى اگر چه هنگام ذبح نام خدا هم بر آن برده شود حرام است. گفتنی است که مشرکان و بتپرستان خدا را قبول داشتند و بتها را شریک او قرار میدادند: «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ».
۱۱ – حیوانى که به وسیله چوبههاى تیر، که در جاهلیت با آنها قرعه کشى میکردند، قسمت شده باشد: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلام».[۴]
در جاهلیت گاهى حیوانى را ذبح میکردند و به وسیله «ازلام» یا همان چوبههاى تیر گوشت آنها را میان خود تقسیم میکردند و این رسم جاهلى غلطى بود و اسلام از خوردن چنین گوشتهایى که براساس یک رسم خرافى به دست میآمد نهى کرده است.
آنچه در پرسش مطرح شده این جمله پایانی است. در این باره باید گفت؛ قرآن کریم میفرماید: بر شما حرام است که قسمت خود را به وسیله تیرها به دست آورید. در جاهلیت، تیرهایى بود که روى بعضى از آنها نوشته بودند: «خدا مرا امر میکند» و روى برخى نوشته بودند «خدا مرا نهى میکند» و روى برخى هیچ ننوشته بودند. هر گاه میخواستند به سفر بروند یا کار مهمى را آغاز کند. به وسیله همین تیرها فال میزدند، اگر تیرى بیرون میآمد که بر آن «خدا مرا امر میکند» نوشته بود، اقدام میکردند و اگر تیرى بیرون میآمد که نهى داشت، ترک میکردند و اگر تیرى بیرون میآمد که هیچ ننوشته بود، تکرار میکردند،[۵] خداوند متعال، این عمل را حرام شمرده.[۶]
در تفسیر على بن ابراهیم آمده است: تعداد تیرها ده عدد بود. هفت عدد آنها سهم داشتند و بقیه پوچ بودند. آن هفت عدد بدین نامها خوانده میشدند: فذ، توام، مسبل، نافس، حلس، رقیب و معلى. و آن سه عدد به نام: سفیح، منیح و وغد خوانده میشدند. براى آن هفت عدد، هر کدام یک سهم بیشتر از سهم قبلى بود و بدین ترتیب فذ داراى یک سهم و معلى داراى هفت سهم بود؛ آنها حیوانى را میکشتند و گوشت آنرا به چند قسمت تقسیم میکردند. آنگاه تیرها را به دست یک نفر داده، تا به نام افراد بیرون بیاورد. قیمت حیوان بر کسانى بود که تیرهاى پوچ به نامشان بیرون میآمد و تیرهاى دیگر به نام هر کس بیرون میآمد بر طبق آن سهم میگرفت. این عمل قمار است. از این جهت خداوند متعال آنرا تحریم کرده است.[۷]
اسلام کوئست
[۱]. مائده، ۳.
[۲]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص ۸۴۳، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۳]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۳، ص ۲۴۳، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۴]. ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ۳، ص ۶۵- ۶۶، بیجا، بیتا.
[۵]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۷۰، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
[۶]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۴۵.
[۷]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج ۱، ص ۱۶۱- ۱۶۲، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
پاسخ دهید