- مسئلهی توفّی
- تعبیر قرآن در مورد روح
- وصف عالم امر و عالم خلق
- روح انسان آیینهی خدا است
- روح انسان متعلّق به کجا است؟
- آیا خدا در وجود ما است؟
- درک هستی خدا
- سیر دستیابی به معرفت الهی
- برزخ
- آیا بازگشت از برزخ امکانپذیر است؟
- معنای برزخ
- برزخ کجا است و شرایط زندگی در آن چگونه است؟
- وضعیت شهدا در آخرت
- عامل زنده یاد ماندن انسان
- آیا مقام قرب الهی پس از مرگ تنها به شهدا اختصاص دارد؟
- شرایط کسانی که در آخرت عذاب میشوند
- آغاز پاداش و کیفر الهی از چه زمانی است؟
- چگونگی عرضهی عذاب بر گناهکاران
- گذر زمان در برزخ و قیامت
- ناچیز شمردن فرصت دنیا در بیان امام حسین (علیه السّلام)
- سختی انتظار به علّت منتظر بودن است
- دنیا سجن مؤمن
- دنیا محلّ آرامش خطاکاران است
- انواع مرگ و حیات انسان در طول دنیا و آخرت
- اعتراف به گناه در این دنیا سبب رستگاری میشود
- پرسش و پاسخ در زمینهی مرگ و حیات
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ سَلامَ مُخلِصاً لَکَ فِی الوِلَایَه»
«الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ سیُّمَا الکَهفِ الحَصینَ بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی العَالَمینَ (ارواحنا فداه) َ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللهُ مَخرَجَهُ».
مسئلهی توفّی
مسئلهی مرگ را با تعبیرات مختلفی که قرآن کریم داشت فی الجمله مروری داشتیم تا به کلمهی وفات رسیدیم که در مسئلهی توفّی خدای متعال خود را فاعل معرفی میکند، ملک الموت را معرفی میکند و ملائکه را معرفی میکند. در آنجا هم که جمع آمده در مورد ظالمین و در مورد مؤمنین گویا ملائکه دو گروه هستند و با هر کدام از آنها برخورد متناسب با خودشان دارد.
در مورد توفّی یکی از مسائلی که قابل ملاحظه است مسئلهی تجرّد روح است «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»[۱] یا «تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ»[۲] یا «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ»[۳] فرقی در این جهت ندارد ولی آنچه که در همهی این آیات مفهوم است و قابل انکار نیست این است که هر چیزی که خدا به انسان داده بوده را از او گرفته است. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» به آن معنی میگفتند فلان شخص مرد، آنچه که بود را خدا از او گرفت. اگر جسم دخیل بود که جسم اینجا نیست، خدا آن را گذاشت و آنچه که گرفته شده چیزی غیر از بعد مادّی است که برای غیر از ما محسوس است. یکی از اموری است که به وضوح میشود از این آیات استفاده کرد. روح، جان، آنچه که قرآن میگوید: «أنفُس»، نفس، یک حقیقتی ماوراء جسم و ماوراء عالم حس است. چیزی بوده که ما با ادراکات مادّی آن را درک نمیکردیم و در عالم علم هم تا کنون کشف نشده کما اینکه حقیقت خواب کشف نشده حقیقت مرگ هم کشف نشده است، حقیقت حیات هم کشف نشده است. تمام آنچه که علوم امروز در بیولوژیک در مورد آن بحث میکنند علائم و آثار حیات است امّا حقیقت حیات قاعدتاً اینطور که مرگ را خداوند متعال توفّی میگوید معلوم میشود حیات چیزی نیست که در دسترس بشر باشد.
تعبیر قرآن در مورد روح
تعبیری را که قرآن کریم در مورد روح دارد «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»[۴] اگر این را در کنار آیهی کریمهی «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۵] قرار دهیم معلوم میشود که عالم امر عالم تدریج نیست، عالم فیزیک، عالم مادّه، عالمی است که اوّل و آخر آن، ظاهر و باطن آن قابل تفکیک است و آنچه که به نشئهی بالا میرسد و کار مستقیم «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۶] کار او هم نشئهی خودش است لذا خلق نور نبیّ مکرّم اسلام و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) فوق عالم خلق و فوق عالم تدریج هستند. خدای متعال که فرموده: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» در ادامه فرموده است: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» در واقع یک نوع ارشاد است. علوم رسمی شما را به آن حقیقت نمیرساند. این یک لطیفه از این آیهی کریمه است که فرمود: وقتی در مورد روح از تو میپرسند بگو از امر رب است. قدما فکر میکردند این مثل آیهی «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ»[۷] آنها از هلال سؤال میکردند. ولی خداوند متعال در مورد هلال توضیح نداده است. برای اینکه چیزی که برای آنها فایده داشته شما با این مسئلهی هلال و طلوع و غروب ماه محاسبات زندگی خود را، تولّد فرزندان خود را، دِین خود را، امور دیگر را تنظیم میکردید «قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ» تعیین وقتهای شما با این انجام میشود، چیزی که برای شما کارایی دارد این است.
وصف عالم امر و عالم خلق
آنها فکر میکردند در مسئلهی روح هم «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» جوابی که روشنگر باشد به دلیل نبود ظرفیت ارائه نشده است. ولی مرحوم علّامه طباطبایی و سایر بزرگان دیگر میگویند خدا جواب روشنی داده است که روح از عالم امر است. خدای متعال در قرآن عالم را به دو بخش تقسیم کرده «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[۸] عالم امر و عالم خلق داریم. خداوند متعال در مورد عالم امر فرموده است: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» در عالمی که طلوع و غروبی نیست، روز و شبی نیست، تولّد و مرگی نیست در آنجا تدریج معنا ندارد لذا عالمی فوق این عوالمی است که ما در سیر جسم خود آن را یافتیم و در بهار و پاییز طبیعت و خزان و طراوت این عالم میبینیم مربوط به این عالم است. اگر کسی از این عالم به آن عالم عبور کند دیگر عالم چیزی است که فقط باید برسد و الّا قابل وصف نیست که چطور میشود که آدم به تدریج… چون ما موجود زمانی هستیم اصلاً از لا زمان تصوّری نداریم. تصوّری از آن نداریم برای این است که قابل تصوّر نیست. آنجا امر لفظی و مفهومی و ذهنی نیست اینها مربوط به این عالم است. إنشاءالله اگر بندگی کردیم، خود به ما موت اختیاری داد، در عین اینکه در این عالم بودیم در این عالم نبودیم آن وقت میتوانیم یک حقیقت از عالم لا مکان و لا زمان داشته باشیم، این بارقهای است؛ یعنی آن واقعاً با خواندن و… نیست بلکه مثل معرفه النّفس است، همینطور که ما حقیقت نفس خود را تا یک سیر باطنی نداشته باشیم و به نسخههای الهی عمل نکنیم، بندگی نکنیم خودمان را نه میشناسیم و نه مییابیم.
روح انسان آیینهی خدا است
شناخت مفهومی داریم، روح مجرّد است، قبول داریم، دلایلی اقامه شده، دلایل متقنی هم در این رابطه وجود دارد امّا در همین حد با همین جسمی که از غیر خودمان داریم بخواهیم یک تصویر از حقیقت روح خود داشته باشیم نداریم. ذهن ما به نقش و صورت و مفهوم عادت کرده است، ما غیر از مفهوم و صورت چیز دیگری در ذهن ما وجود ندارد. فهم ما از خدا و هم از حقیقت جان خودمان، هم از ملائکه، هم از وجود نورانی حضرت امیر (علیه السّلام) که فرمود: «مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّهِ»[۹] ما تصوّری از امامت، رسالت، غیب، معاد، برزخ، حقیقت خودمان نداریم و هیچ کسی نمیتواند از آنجا صورت ذهنی داشته باشد الّا اینکه از عالم صورت به ماوراء صورت عبور کند، وقتی به آنجا میرسد روح انسان امری است که بالا و پایین و چاق و لاغر ندارد، روح حقیقتی است که «مِن أمر رَب» است. نفخهی الهی است، دم خدا است و ما فعلاً خود را پیدا نکردهایم «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا یَطْلُبُهَا»[۱۰] هرگز دنبال این نیستیم که حقیقت خود را بشناسیم. راه آن فقط بندگی است که خداوند متعال حجابها را کنار بزند و انسان آیینهی خدا را در خود ببیند. روح انسان آیینهی خدا است.
روح انسان متعلّق به کجا است؟
خدا صورت ندارد، روح ما صورت ندارد لذا هر کسی به مقدار وجود خود حقیقت وجود را مییابد. خدا وجود مطلق است به ما هم چیزی از خودش داده است. وجود واقعاً نه رنگی دارد، نه بویی دارد، نه متراژی دارد، نه وزنی دارد، این موارد در عالم جسم معنا دارد و روح متعلّق به عالم جسم نیست «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَفَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[۱۱] لذا وقتی خدا روح را توفّی میکند خود توفّی یکی از دلایل مغایرت جسم با حقیقت انسانی است و آن اینکه از این سنخ نبوده، از قماش این عالم نبوده که خدا گرفته هیچ کسی در طول قرون نفهمیده است که خدا چگونه روح را گرفته است. آنکه جسم بوده همیشه همینجا است. وقتی آن را برای تشریح ببرد میبینند تمام آنچه که انسان تصوّر میکرده این من هستم همینجا است، چشم و گوش و اعضا و جوارح و پیها و… همه چیز در جای خود قرار دارد ولی یک چیزی را که خدا میگوید آن بود و من هیچ چیزی جا نگذاشتهام چیزی است که با این عالم هیچ سنخیتی ندارد بنابراین اگر ما نمیتوانیم مرگ را بدون اشراف به عالم باطن و عالم ملکوت درک کنیم حیات هم همینطور است؛ هم حیات برای ما مجهول است و هم مرگ برای ما مجهول است، هم حقیقت خودمان برای ما جزء مجهولات است و هم خدا برای ما مجهول است در این حدّی که «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»[۱۲] لذا درک خدا برای غیر مخلَصین عملی نیست. ما دستی از دور بر آتش داریم.
آیا خدا در وجود ما است؟
خدا «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۱۳] است، بنابراین در وجود ما خدا وجود دارد ولی آیا ما میتوانیم بگوییم در وجود ما خدا وجود دارد؟ این تعبیر ما تعبیر درستی نیست. وجود ما ظرفی نیست که خدا در آن جای بگیرد. در عین اینکه با ما است ولی «لَا بِالمُمَازَجَه» است، «دَاخِلٌ فِى الأشیاءِ لَا بِالمُمَازَجَهٍ خَارِجٌ عَنهَا لَا بِالمُبَایِنَه» هم خدا بینونت ندارد همانطور که دو جسم از هم جدا میشوند، مباینه هم بشوند خدا به هیچ وجه، با هیچ موجودی بینونتی ندارد. از طرفی هم با هیچ موجودی امتزاجی ندارد. خدا که با چیزی قاطی نمیشود امّا در عین حال خدا همه جا هست. نه اینکه هستی او مثل هستی ما نسبت به بدن ما باشد، اینطور نیست.
درک هستی خدا
خدا وجود دارد هستی او از نوع دیگری است که ما نمیفهمیم مگر اینکه خدا ما را هم جزء مخلَصین قرار بدهد که «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً»[۱۴] اجمالاً «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها»[۱۵] این بصر نه ما را میبیند و نه خدای ما را ولی بصیرتی که خدا میدهد چشم دل باز میشود و به موازات چشم سر، دل چشم دارد، به موازات گوش سر، دل گوش دارد، به موازات بویایی سر، عالم جان بویایی دارد، لذا بعضیها بوی وجود نازنین حضرت حجّت را استشمام میکنند «إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»[۱۶] این شامّهی حضرت یعقوب را میخواست. خود آن کسی که بشیر بود و پیراهن را میخواست هیچ بویی متوجّه نشد ولی یعقوب گفت: من از این پیراهن بوی یوسف را میشنوم. این بو، بوی جسمانی نیست. این حقیقت یوسف بود که جناب یعقوب با آن آشنا بود.
حضور حضرت حجّت (ارواحنا فداه) که در همه جا حضور عینی دارند و همینطور که قرآن به تعبیر امیر المؤمنین (علیه السّلام) که فرمودند: «أنَّهُ کَانَ یَرىَ نُورَ الوَحی وَ الرِّسَالَهِ وَ یَشُمُّ رَائِحَهَ النُّبُوَّه»[۱۷] من هم نور وحی را –معلوم میشود قرآن نور دارد- و هم بو دارد «وَ یَشُمُّ رَائِحَهَ النُّبُوَّه» امّا مسلمانان در طول قرنها کسی شده است که ورای این کاغذ و این سطوری که میخواند نوری ببیند یا بویی در قرآن حس کند. این شامّه و دید دیگری میخواهد: (چشم دل باز کن که جان بینی) ما حقایق غیبی را قبول داریم، به آن ایمان هم داریم «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱۸] خدا این مقدار تقوا را به ما داده است، قبول داریم، هرچه خدا گفته است را قبول داریم.
سیر دستیابی به معرفت الهی
«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»[۱۹] ما همهی اینها را قبول داریم ولی قبول داشتن، جازم بودن یک چیز است، یافتن چیز دیگری است. یافتن و شهود سلوک میخواهد، آدم باید برود تا برسد. یک سیر درونی میخواهد. خدای متعال امر مادّی نیست که انسان با حرکت جسمی به خدا برسد. خود خدا هم همینطور است، او که در یک مکان جسمانی نیست. با حرکت مکانی بارقهی الهی را که در وجود او به ودیعت گذاشته شده آن را پیدا کند (رو مجرّد شو مجرّد را ببین) تا زمانی که انسان مجرّد نشود مجرّد را نمیبیند.
برزخ
مسئلهی بعدی ما مسئلهی برزخ است. برزخ اصطلاحی است که خود قرآن کریم این واژه و لغت را به کار برده است و تحت همین نام عالمی را به ما معرفی کرده است که در تلاوت آیاتی که اثبات برزخ میکند اوّلین آیهای که در این جلسه مطرح میکنیم آیه ۹۹ سورهی مؤمنون است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» در این آیهی کریمه، خدای متعال تعبیری دارد که ما در مسائلی که راجع به موت داشتیم ملاقات را گفتیم، مرگ دنبال همه است و همه آن را درک میکنند را گفتیم، تعبیرات دیگر را گفتیم، هلاکت را گفتیم ولی جا داشت به این تعبیر در اینجا دقّت کنیم.
آیا بازگشت از برزخ امکانپذیر است؟
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» مرگ میآید، مرگ آمدن دارد «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» فاعل این «جاءَ» موت است، موت به سوی اشخاص میآید. وقتی موت آمد و به کسی رسید او میگوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ»[۲۰] میگوید: پروردگارا، ما را برگردان شاید وقتی آنجا را دید، ببیند وضع خراب است، درخواست میکند برگردد، چون دیده و پشیمان شده حالا این دفعه که رفت برای این عالم که محلّ زندگی او است تدارک میبیند.
خدای متعال فرمود: «کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۲۱] این شخص تنها حرف میزند و اهل عمل نیست. این فقط قول است «هُوَ قائِلُها» در مقام حرف این شخص موفّق است، او تنها اهل حرف زدن است ولی اگر او را برگردانیم باز همانی است که بود کما اینکه در همین عالم مگر ما نمیبینیم؟ مگر یقین نداریم؟ پدران و گذشتگان و بعضی از دوستان را، شهید خلیلی را ما تشییع کردیم. ما یقین داریم که میرویم و دیگر بر نمیگردیم. مثل اینکه الآن رفتهام و برگشتهام، حالا شروع کن، میخواهی چه کار کنی؟ با اینکه این کارها را انجام میدهیم، قبرستان را میبینیم، جوان و پیر را خودمان بدرقه میکنیم مع ذلک زندگی ما هیچ تحوّلی ندارد و گویا برای آخرت حسابی در زندگی خود باز نکردیم. خدای متعال با تجربهای که بنده از خود دارد به او میگوید: «کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها».
معنای برزخ
سپس پروردگار متعال میفرماید: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» واراء، یواری به معنای پوشش دادن است، وراء از همان خانواده است. وقتی چیزی را میپوشانند آن را واراء میگویند؛ پوشش دادن. وراء، مثلاً وقتی انسان پشت دیوار قرار گرفت میگویند فلان شخص ورای دیوار است؛ هم میتواند جلو باشد و هم میتواند عقب باشد، هم پشت سر وراء است و هم جلو وراء است. وقتی چیزی بین ما و چیز دیگری حائل شد این وراء است، پوشش است. اگر رو به این طرف باشیم جلوی ما گرفته شده و اگر رو به آن طرف باشیم پشت ما گرفته شده است.
می توان در مورد «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» گفت: جلوی روی اینها، ورای اینها برزخی تا «یَوْمِ یُبْعَثُونَ» دارند. این مسئلهی «یَوْمِ یُبْعَثُونَ» قرینهای است که احتمالات دیگر را نفی میکند. بعضیها میگویند برزخ به معنی مانع است. برزخ حجاب است، مانع است. میگویند وقتی مرگ آمد بین ما و دنیا مانع میشود.
برزخ کجا است و شرایط زندگی در آن چگونه است؟
برزخ ایجاد حیلولهای است که ما به دنیا ارتباط پیدا نداریم امّا «إِلی» دارد، «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» معلوم میشود که قبل از یوم البعث این برزخ تا آن وقت ادامه دارد. وراء ما، یعنی پشت یا جلوی ما یک عالمی است که تا قیامت وجود دارد و حائل بین دنیا و آخرت است. ادامهی دنیای ما است و هنوز هم آخرت نرسیده است و آن «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» است. بنابراین اینجا پروردگار متعال هم به ما گوشزد کرده است که بعد از مرگ تا روز قیامت یک زندگی دارید و ثانیاً اسم آنجا را برزخ گذاشته است. این برزخ مناسبت هم دارد، یک نوع فاصلهای بین عالم قیامت و قبل از آن است یا یک نوع فاصله بین آن عالم و زندگی دنیای ما است. به این عالم، عالم برزخ میگویند. بنابراین بین زندگی دنیا و محاسبهی نهایی بشر در دادگاه عدل الهی ما یک زندگی متوسط داریم که در این زندگی هم همهی نتایج اعمال ما به ما نرسیده و هم از همهی دنیا و زندگی به کلّی منقطع نشدیم، اگر فرزندان ما خیر انجام دهند هنوز فرصت وجود دارد که به حساب ما نوشته شود، کتابی نوشتیم و دیگران آن را میخوانند، هنوز به حساب ما ریخته میشود. رابطهی انسان با برزخ تا قیامت از طریق نسل یا از طریق آثار آن محفوظ است «إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌّ»[۲۲]، «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ ْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ»[۲۳].
وضعیت شهدا در آخرت
آیهی دوم، آیات ۱۶۹ و ۱۷۰ سورهی مبارکهی آل عمران است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» از آیات بسیار دلانگیز و روحبخش است. خدا به پیغمبر خطاب فرموده است: ای پیغمبر، تصوّر نکن کسانی که در راه خدا به قتل رسیدند مردگان هستند بلکه آنها زندگانی هستند که «عِنْدَ رَبِّهِمْ» مقام عندیت پیدا کردند و در آنجا مرزوق هستند. این مقامی که آنجا است اینطور نیست که بدون دلیل به آنجا رسیده باشند. با اینکه با عالیترین رتبهای که مقام عندیت است به آنجا نائل شدند خدا از آنها پذیرایی هم میکند. اینها در آنجا مرزوق هستند، محروم نیستند. اینها مانند سایر مردگان نیستند که «إنقَطَعَ عَمَلُهُ» دیگر کار آنها تمام است، خیر، اینها در آنجا مرزوق هستند. چه نوع حالی دارند؟ «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[۲۴] اینها شادمان هستند که خدا از فضل خود –این فضل خاص است- «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» آنها از «آتاهُمُ اللَّهُ» شادمان هستند، از چیزی که خدای متعال به آنها داده است خوشحال هستند. خدا چه چیزی به آنها داده است؟ «مِن» اینجا «مِن» بیانیه است «مِنْ فَضْلِهِ» از فضل الهی که اینها آنجا بهرهمند هستند از این شادمان هستند، هم خودشان شادمان هستند و هم «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» کسانی که هنوز به درجهی شهادت نرسیدند، رزمندگانی که هنوز در جبهه حضور دارند به آنها بشارت میدهند: «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
«أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» اشاره به این است که اگر شما وارد این مسیر بشوید بر آنها، یعنی کسانی که به این مسیر نیامدند «لَمْ یَلْحَقُوا … أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» یعنی بر اینها «وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یا اینکه نه، خودشان حائل باشند؛ یعنی ما که به اینجا آمدین هیچ نگرانی نبود، هیچ غم و غصّهای هم در اینجا وجود نداشت. علی کلّ حالٍ این کریمه تصریح دارد بر اینکه مقتولین در راه خدا ۱- مرده نیستند، یک حیات جدید است و تصریح به حیات آنها است و برای اینکه کسی تصوّر نکند که این حیات…
نام نیک ار بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زر نگار
عامل زنده یاد ماندن انسان
بعضی از افراد تصوّر میکنند اگر نام انسان باقی بماند خود آن شخص هم زنده است! اینکه «عندَ رَب» ندارد. کسی که کار خوبی انجام داده، مثلاً حاتم طائی که سخاوت او در عالم شهره شد، این «عندَ رَب» ندارد، این کلمهی «عِندَ رَب» نشان میدهد که آنها حیات واقعی دارند، پیش خود پروردگار متعال و جلّ و أعلی هستند و علاوه بر اینکه مقام عندیت دارند آنجا هم مثل آدمی که انسان زنده در این عالم روزی دارد، تمتّعات و بهرههایی دارد او «عِندَ رَب» مرزوق است. علاوه بر اینکه عبارتهای اموات نیستند، احیاء هستند، هم «عِندَ رَبِّهِم» و هم «یُرزَقُونَ» این چهار کلمه است که هر کلمهای خود به تنهایی بر حیات برزخی دلالت میکند. علاوه بر این «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ»، به کسانی که پشت سر آنها هستند میگویند شما هم همین خط را ادامه بدهید که خوف و حزنی در این راه وجود ندارد.
آیا مقام قرب الهی پس از مرگ تنها به شهدا اختصاص دارد؟
بعضیها گفتهاند این حالت تنها به مقتولین فی سبیل الله اختصاص ندارد. شما که میگویید هر کسی که از دنیا برود نمرده است، مرگ، انتقال از خانهای به خانهی جدید است، این زندگی برای همه وجود دارد. این چه خصوصیتی در مورد شهدا است؟
جواب این است که همه میمیرند ولی ۱- مقام «عِندَ ربّی» ندارند، ۲- مرزوق نیستند، ۳- کسی نیستند که هم خودشان رسیده باشند و هم بخواهند دیگران را برسانند. این «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» ولایت آنها به پشت سریها است، اینها راهی را رفتهاند، دری را برای افرادی که پشت سر آنها هستند باز کردند چون جزء آثار خودشان است دارند به آنها میگویند که ما رفتیم و شما هم بیایید و به ما برسید، به ما ملحق بشوید.
در خوابی که سیّد الشّهداء دیدند حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «عَجِّل» عجله کن که ما منتظر تو هستیم. اهل بیت (علیهم السّلام) نسبت به کسانی که در مسیر آنها هستند میگویند شما هم بیایید به ما میرسید. بنابراین هم مقام «عِندَ ربّی» آنها با دیگران فرق دارد و هم مرزوق بودن آنها و هم اینکه خودشان ذی اثر هستند، صاحب نقش هستند. در واقع آدرس مسیری را که رفتهاند را برای بازماندگان هم جا گذاشتهاند که آنها هم این خط را ادامه بدهند و دارند اشاره میدهند که مطمئن باشید که اگر این راه را بروید «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
مشابه این آیه، آیهی کریمهی سورهی بقره است «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»[۲۵] اینجا خدای متعال به پیغمبر خطا نکرده است بلکه به عموم مؤمنین خطاب میکند، شایسته نیست به کسانی که در راه خدا کشته شدند بگویید مرده است. فلان شخص مرد، خدا او را رحمت کند. امّا در مورد شهید نگوییم او مرد، چرا؟ برای اینکه او زنده است، نمرده است. زنده است؟ کجا است؟ «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ» در ادامهی این آیه بشارت و… را ندارد ولی تصریح به این معنا است که ۱- آنها مرده نیستند، ۲- زنده هستند، ۳- پیش خدا هستند، ۴- روزی میبرند. نکتهی دیگر این است که عین آیهی قبل در این آیه هم آمده است. این برای انسانهای سعید و خوشبخت و به قلّه رسیده و مفلح و فائز و پیروز و فاتح است. امّا از سوی دیگر چند آیه وجود دارد که عالم برزخ را در مورد اهل عذاب اثبات میکند.
شرایط کسانی که در آخرت عذاب میشوند
سورهی مؤمنون، آیهی ۴۶، «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»، آتش بر آنها عرضه میشود «غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» هم صبحها و هم عصرها یا شبها و روزی که ساعت قائم میشود، قیامت قیام میکند «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» حالا به شدیدترین عذابها داخل میکنیم. از این آیهی کریمه چند نکته قابل توجّه است و پیامهای مختلفی دارد. یک مسئله این است که قبل از روز قیامت اینها گرفتار روز عذاب هستند. عذاب و جهنّم اختصاص به بعد از قیامت ندارد. قبل از روز قیامت هم اشخاصی که کارهای بد انجام میدادند گرفتار عذاب هستند، عذاب و جهنّم اختصاص به بعد از قیامت ندارد. اشخاصی که کار بد انجام دادند مجازات میشوند، اینطور نیست که در این دنیا معاف از مجازات باشند و بعد از محاکمهی قیامت اهل جهنّم باشند بلکه در عالم بعد از مرگ، قبل از قیامت هم بهرهای از عذاب را دارند و فی الجمله کیفری را تجربه میکنند.
آغاز پاداش و کیفر الهی از چه زمانی است؟
- برای اینکه روز قیامت میگویند آنها را داخل کنید. میفرماید: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا»، «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ»[۲۶] این نشان میدهد که قبل از «تَقُومُ السَّاعَهُ» روز و شب ندارد.
یکی این مسئله که قبل از «تَقُومُ السَّاعَهُ» قرینه است که قبل از قیام ساعت است و نکتهی دوم «غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» است. قیامت «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت»[۲۷] روز و شبی وجود ندارد. بعد از قیامت، یعنی وقتی قیامت قائم میشود مقدّمهی قیامت این است که همهی نظام آفرینش به هم میریزد و دیگر روز و شبی باقی نمیماند تا اینکه بگویند «غُدُوًّا وَ عَشِیًّا». «غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» نشان میدهد که این از آثار عمل این دنیای اشخاص است و اینجا هم روز و شبی دارند. این هم قرینهی دوم است.
چگونگی عرضهی عذاب بر گناهکاران
خوب است در این آیه به نکتهی دیگری هم توجّه کنیم. در عالم برزخ گناهکاران را وارد آتش نمیکنند بلکه آتش را بر آنان عرضه میکنند. گاهی شخصی را به زندان میاندازند و بعد در زندان را باز میکنند و میگویند میخواهیم شما را به جای دیگری منتقل کنیم. این در جهنّم باز میشود و از آن حرارت و آتش به آنها چیزی میرسد، در حدّ عرضه کردن است نه در حدّ سوزاندن و وارد شدن به آتش. آنها داخل در آتش جهنّم نیستند ولی صبح و شام به آنها عرضه میشود. حالا اینکه عرضه میشود یعنی گناهکاران کنار جهنّم برده میشوند یا از قبر دری به سوی جهنّم برای آنها باز میشود. این در اصطلاحات عرفی وجود دارد که حیوان را بر آب عرضه کردیم. حیوان را کنار آب میبرند و نمیگویند آب را عرضه کردیم، میگویند حیوان را بر آب عرض کردیم. ممکن است از این قبیل باشد و ممکن است صبح و شام آنها را به جهنّم ببرند و باز گردانند، احتمال هر دو وجه را دارد.
آیهی دیگر آیهی ۲۵، سورهی مبارکهی نوح است. «مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً» آنها در نتیجهی خطیئاتشان به کام آب رفتند، غرق شدند. «أُدْخِلُوا ناراً» نار جهنّم نیست، «أُدْخِلُوا ناراً» یعنی میتواند تنوین وحدت میتواند باشد. میگوید آنها داخل آتشی شدند. وقتی غرق شدند، غرق شدن همانا و داخل شدن بر آتش همان. «فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً» دیگر کسی به داد آنها نمیرسد، جز خدا دیگر کسی نیست. این هم نشان میدهد که با غرق شدن وقتی هنوز قیامت قیام نکرده و قیامت نشده، اینها آتشی است. این آتش در اینجا نیست پس یک عالم دیگر است که ما اسم آن را عالم برزخ میگوییم که اینها در آنجا گرفتار هستند.
- این مثل همان آیهای نیست که میفرماید «إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً»؟
- «إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً».[۲۸]
- یعنی همینجا به خاطر خطیئهاش غرق در آتش است.
- خیر، غرق در آتش نیست، آتش را بعد میگویند، «مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا»[۲۹] اینها در اثر خطیئاتشان غرق شدند. اینجا ف تفریع است «فَأُدْخِلُوا ناراً» غرق یک مسئله است و «فَأُدْخِلُوا» هم مسئلهی دیگری است.
- بله. فرعونیان که غرق شدند، غرق شدند سپس چه شد؟ «أُدْخِلُوا ناراً» گرفتار آتش شدند.
گذر زمان در برزخ و قیامت
سورهی مبارکهی روم، آیهی ۵۵ «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» در قیامت مجرمان قسم میخورند که «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» یک ساعت بر آنان گذشته است؛ یعنی برزخ برای آنها بیشتر از یک ساعت نبوده. خدای متعال میفرماید: اینها آن حالت روحی خود را که در دنیا ملکهی دروغ بر آنها مقرّر شده است «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» آنها متوجّه نیستند که چقدر ماندهاند. وقتی میگویند یک ساعت ماندهایم دروغ میگویند «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ».
ناچیز شمردن فرصت دنیا در بیان امام حسین (علیه السّلام)
چگونه است که «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ»؟ بعضی میگویند این زندگی دنیا است «وَ کَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأَنَّ الاخِرَهَ لَم تَزَل» این جملهی حضرت ابا عبدالله الحسین است. امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: دنیا به قدری قلیل است، که گویا اصلاً دنیایی نبوده، آنقدر کم است که اصلاً به حساب نمیآید. «کَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ» ولی آخرت به قدری وسعت دارد کأنّه همیشه آخرت بوده «وَ کَأَنَّ الاخِرَهَ لَم تَزَل» بعضی از مفسّرین احتمال میدهند که این مجرمون به دنیا نظر دارند «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» یعنی توقّف آنها در حیات دنیا یک ساعت بوده است. لکن با توجّه به اینکه صحبت، صحبت عالم قیامت است به نظر میرسد که «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» اینها عالم قبل از قیامت را میگویند. حالا یا مجموعهی دنیا و برزخ را، یا «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ»[۳۰] همین عالم برزخ را میگوید.
سختی انتظار به علّت منتظر بودن است
این چگونه قابل توجیه است که ما بگوییم «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» آنچه که بیان فرمودهاند این است که گفتهاند عالم جهنّم به قدری برای اینها سخت است که این عالم برزخ نسبت به آن، آدمی که وعده داده باشند که بنا است آقا تشریف بیاورد. آدمی که چشم به راه است زمان برای او بسیار سخت میگذرد. کسی که چشم به راه امام زمان خود باشد یا منتظر عزیز دیگری است گویا هر یک ساعت برای او مانند یک سال گذشته است. کسی که در انتظار بهشت است، در انتظار ظهور است، در انتظار کمالات است زمان برای او کند هلول میکند، برای او بسیار سخت به نظر میآید امّا کسی که به او گفتهاند فردا بنا است به تو شلّاق بزنند، الآن که این شخص زیر شلّاق نیست چون الآن مشکلی برای او نیست، نسبت به وقتی که باید زیر شلّاق باشد الآن بهشت است.
دنیا سجن مؤمن
حضرت رسول و حضرت أبی عبدالله الحسین (علیهما السّلام) هم شب عاشورا برای یاران خود بیان کردند «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِطَهِ وَ النَّعِیمِ»[۳۱] بعد فرمود: از جدّم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: «أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکَافِرِ» دنیا و متعاقب دنیا، عالم برزخ برای مؤمن سجن به حساب میآید چون بهشتی که در پیش دارد، همنشینی که با پیغمبر و ائمّه (علیهم السّلام) دارد، ملاقاتی که با خدا دارد، «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ»[۳۲] وقتی بنا است به خدا نگاه کند، جمال الهی را تماشا کند نسبت به آنجا وقتی فکر میکند عجله دارد پس به نظر او زمان کند میگذرد.
دنیا محلّ آرامش خطاکاران است
امّا کسی که بنا است داخل چاه بیفتد، بنا است دست او را ببرند، بنا است او را جرّاحی کنند برای او خیلی سخت نمیگذرد، نسبت به چیزی که در پیش دارد فعلاً راحت است. از این جهت یک مقایسهی نسبی است که این «غَیْرَ ساعَهٍ» نسبی است نه اینکه ساعت واقعی باشد. شاید هم چیز دیگری منظور باشد. ولی قرآن کریم میفرماید: «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ»[۳۳] همینطور که در آیهی دیگری دارد که اینها عمل خود را انکار میکنند و میگویند ما کار خلاف انجام ندادهایم اصلاً عادت کردیم و این برای ما ملکه شده است. این هم ملکه است؛ یعنی با اینکه میداند برای او مدّت زیادی طول کشیده است، مدّت طولانی مانده ولی آنجا هم دروغ «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» این جلوههای آن ذات خراب او است. ذات او با دروغ و تهمت و خلافگویی عجین شده است. آنجا هم با اینکه عالم حقیقت است باز هم «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ». از این «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» میشود استفاده کرد که این «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» را آنها واقعبینانه نمیگویند بلکه بدون اینکه حسابی و فهمی در گفتار او باشد حرفی میزند.
- چقدر از جواب مجرم گذشته است و در جواب میخواهد چه بگوید؟ مثلاً آن مجرمی که وقت زیادی است که کاری انجام نداده است.
- در قیامت به مجرم میگویند در عالم برزخ چقدر توقّف داشتی؟ میگوید: ما غیر از ساعتی متوقّف نبودیم، یک ساعت بود و تمام شد. خدای متعال میفرماید: «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» همین إفک که اینجا دارد سابقاً هم اینها اهل همین کار بودهاند. امّا اگر واقعاً –درست است که اینجا «یُؤْفَکُونَ» به لحاظ اینکه واقعبینانه حرف نزدند- توهّم و تخیّل آنها این باشد آن وقت چنان توجیهی باید داشته باشند. عاقلانهتر به ذهن میرسد که آنها دروغ میگویند که «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ» چون «کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ» این إفک است.
- چطور میتوانند در آن دنیا هم دروغ بگویند وقتی عین الیقین شده، همه چیز را دارند میبینند، دارند اشتباهات خود را در آنجا میبینند، چطور می توانند دروغ بگویند؟
- ذات آنها این است. آثار وجودی آنها در آنجا عوض نشده است. اینجا دروغگو بود، آنجا هم همین را نشان میدهد.
- بله، این روشنتر هم هست.
- در سورهی مؤمنون هم در آیهی ۱۱۲ صفات بهشتیان را بیان میکند، میفرماید: «قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ». آنجا بهشتیان اینطور میگویند: «قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ»[۳۴] یعنی برای آنها هم زیاد طول نکشیده است.
- ولی اینجا از این دنیا از آنها سؤال میپرسند، یک بار دیگر آیه را بخوانید.
- بله. «قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ».
- «فِی الْأَرْضِ»
- ولی هر دو مطلب درست است. واقعاً مؤمن به دلیل اینکه منتظر بهشت است «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»[۳۵] ولی از آن دید که امام حسین (علیه السّلام) میفرمایند: «فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ»[۳۶] بله، با آن محاسبه یعنی چیزی که گذشت دارد طولانی نیست. عمر سفر حتماً کوتاه است ولو سفر طولانی باشد ولی چون پایان دارد عمر طولانی به حساب نمیآید. نسبت به واقعیت قضیه گذرا است. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۳۷] مثل گذشت یک روز است. کسی که واقعاً شوق بهشت دارد «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا»[۳۸] کسی که تمنّی دارد، آرزو دارد اینجا برای او خیلی گوارا نیست و بر او سخت میگذرد. ظاهراً هم مطلب شما درست است و هم مطلبی که دیگران فرمودند و متّخذ از فرمایش پیغمبر است و نمیتوان آن را رد کرد.
انواع مرگ و حیات انسان در طول دنیا و آخرت
و امّا آیهای که یک مقدار جای بیشتری برای تأمّل دارد آیات ۱۰ تا ۱۲ از سورهی غافر است: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ * قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ * ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ» کسانی که گرفتار عذاب الهی میشوند، عرضه میدارند: پروردگارا، دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده کردی. درست است خدا از قول آنها نقل میکند ولی نقلی است که خدا مسلّم گرفته است و تردیدی در آن نیست، «أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ» دو مرگ و دو حیات. معلوم میشود که این دو مرگ، مرگ از دنیا است که توسط ملک الموت حاصل میشود و یکی هم مرگ دومی است که «فَإذا نُفِخَ فِی الصُّورِ»[۳۹] یک نفخه میآید که همه میمیرند. ما بعد از این مرگ یک مرگ جدید داریم که احدی، حتّی ملائکه هم میمیرند؛ یعنی زندههای برزخی هم موت دارند. نفخهی بعدی همهی موجودات را زنده میکند. از جمله کسانی که در برزخ ماندند و مردند یا ملائکه ما از نحوهی مرگ آنها هیچ نمیدانیم ولی هم این آیه صراحت دارد و هم اینکه با آن صعقه همه چیز میمیرد، «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[۴۰]، «عَلَى الْحَیِّ الَّذی»[۴۱] فقط خود او است که نمیمیرد و ما سوی الله با آن صعقه میمیرند. در روایت دارد که حتّی خود مرگ هم میمیرد. روایت دارد که در قیامت مرگ به صورت کبش ظاهر میشود و حضرت یحیی (علیه السّلام) او را ذبح میکند. اسم مبارک یحیی نشانهی حیات است. آنچه که مانع حیات است این را ذبح میکند «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۴۲] این حیات مطلق میشود و هیچ شاعبهای از مرگ در آنجا باقی نمیماند.
اعتراف به گناه در این دنیا سبب رستگاری میشود
این هم «رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ» ولی دیر اعتراف کردند. ای کاش این اعتراف را در دنیا انجام میدادند.
در مناجات شعبانیه میگوییم: «وَ انْ کانَ قَدْ دَنى اجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی مِنْکَ عَمَلِی، فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَیْکَ وسِیلَتِی»[۴۳] دیگر زمانی ندارم برای اینکه اعتراف کنم، الآن هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم. اعتراف در این دنیا میتواند مشکل را حل کند ولی در آن دنیا «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ»[۴۴] اعترافهای آن دنیا جزء عذابهای آن عالم است. این آیه تصریح بیشتری دارد «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ»[۴۵] نسبت به این آیه «أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ».
پرسش و پاسخ در زمینهی مرگ و حیات
- خیر، با توجّه به آیهی کریمهی «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ»[۴۶] این نشان میدهد که مرگ عمومی است.
- دو مرگ، آن دو صعقه هم جزء ضروریات است و از آیات قرآن است و میشود از آن استفاده کرد.
– بحث ما در این بود که زمانی که قیامت برپا میشود یک عدّه هستند که مردهاند و آنها دوباره میمیرند و مرگ دوم آنها میشود ولی کسانی که زنده هستند و با نفخ صور و با قیامتی که اوضاع آن بیان شده است و با آن صیحه میمیرند آنها یک مرگ دارند و ۵۵:۴۴؟؟ صیحهی دوم زنده میشوند پس دو مرگ برای آنها حاصل نمیشود چون زنده هستند. قیامت برپا میشود و آن اتّفاقات رخ میدهد و اینها میمیرند.
- میمیرند و زنده میشوند. یک مرگ و یک حیات دارند. در مورد مجرّدات یک مرگ است و یک حیات ولی در مورد کسانی که زندگی مادّی داشتند، یک بار از این عالم میمیرند و یک بار هم مشمول صعقه میشوند مگر اینکه روایت داشته باشد و استثنا کند «مَا مِن عَامٍّ إلَّا وَ قَد خُص»[۴۷] اگر مخصّص داشتیم و یک چیزی داشتیم که استثنا کند، بله. امّا اگر استثنا نداشته باشد موجودات این عالم قاعدتاً یک مرگ ملک الموتی دارند و یک مرگ صعقهای دارند.
- نمیدانیم. این را از کجا میگویید؟ هیچ دلیلی نداریم. اشراط السّاعه چیزی باقی نمیگذارد، صعقه بعداً اتّفاق میافتد. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»[۴۸] اینها جزء مقدّمات قیامت است امّا خود قیامت نیست، اوضاع نظام به هم میخورد و همهی موجودات این عالم میمیرند و بعد هم خدای متعال به اسرافیل میگوید و او در یک صور میدمد آن وقت «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۴۹] میشود و بعد هم یکی دیگر میزند و بیدار باش و همه «مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ»[۵۰].
- بیش از «اثْنَتَیْنِ» میشود. اگر ما مرحلهی انتقال را بگیریم «تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ»[۵۱] انتقال همیشگی از… مرحوم صدر المتألّهین هم این را میگوید و از آقای بهجت هم نقل کردیم که انسان یک باره نمیمیرد، دائماً منزل عوض میکند. در تکامل برزخی هم همینطور است آنجا هم انتفال وجود دارد، مراحل جدید وجود دارد ولی ایشان کارشناس این معنا هستند و مطلب خوبی فرمودند.
- ظاهراً که همینطور است، یعنی از قول مجرمین و کسانی که گرفتار عذاب هستند نقل میکند ولی نفخ صورت را چه میشود کرد؟ وقتی که دمیده شد «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»[۵۲].
– یعنی میفرمایید آن کسی که در برزخ است هم (قطع کلام)
- گرفتار صعق میشوند. قاعدتاً همینطور است.
«وَ اللَّهُ الْعَالِمُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ َ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۱]– سورهی زمر آیه ۴۲٫
[۲]– سورهی محمّد، آیه ۲۷٫
[۳]– سورهی سجده، آیه ۱۱٫
[۴]– سورهی إسراء، آیه ۸۵٫
[۵]– سورهی یس، آیه ۸۲٫
[۶]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۱۸۹٫
[۸]– سورهی اعراف، آیه ۵۴٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۲٫
[۱۰]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۶۰٫
[۱۱]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۴٫
[۱۲]– سورهی صافّات، آیات ۱۵۹ و ۱۶۰٫
[۱۳]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۱۴]– سورهی إسراء، آیه ۷۲٫
[۱۵]– سورهی انعام، آیه ۱۰۴٫
[۱۶]– سورهی یوسف، آیه ۹۴٫
[۱۷]– مکاتیب الرسول (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، ج ۱، ص ۴۱۵٫
[۱۸]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۱۹]– همان، آیه ۲۸۵٫
[۲۰]– سورهی مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰٫
[۲۱]– همان، آیه ۱۰۰٫
[۲۲]– الکافی، ج ۲، ص ۲۹۴٫
[۲۳]– سورهی یس، آیه ۱۲٫
[۲۴]– سورهی آل عمران، آیه ۱۷۰٫
[۲۵]– سورهی بقره، آیه ۱۵۴٫
[۲۶]– سورهی غافر، آیه ۴۶٫
[۲۷]– سورهی تکویر، آیات ۱ و ۲٫
[۲۸]– سورهی نساء، آیه ۱۰٫
[۲۹]– سورهی نوح، آیه ۲۵٫
[۳۰]– وسائل الشیعه، ج ۲۶، ص ۱۹۳٫
[۳۱]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۵۴٫
[۳۲]– سورهی قیامه، آیات ۲۲ و ۲۳٫
[۳۳]– سورهی روم، آیه ۵۵٫
[۳۴]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۱۳٫
[۳۵]– الکافی، ج ۲، ص ۲۵۰٫
[۳۶]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۷۸٫
[۳۷]– سورهی نساء، آیه ۷۷٫
[۳۸]– سورهی جمعه، آیه ۶٫
[۳۹]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۰۱٫
[۴۰]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۴۱]– سورهی فرقان، آیه ۵۸٫
[۴۲]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۴٫
[۴۳]– الإقبال بالأعمال الحسنه، ج ۳، ص ۲۹۶٫
[۴۴]– سورهی ملک، آیه ۱۱٫
[۴۵]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۰۰٫
[۴۶]– سورهی الرّحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫
[۴۷]– وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۳۸۶٫
[۴۸]– سورهی تکویر، آیه ۱٫
[۴۹]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۵۰]– سورهی یس، آیه ۵۱٫
[۵۱]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۴۹٫
[۵۲]– سورهی زمر، آیه ۶۸٫
پاسخ دهید