- آیات توفّی
- حقیقت انسان، ماوراء جسم
- روح، موجودی غیر مادی
- بعد از توّفی روح به کجا میرود؟
- فناپذیری جسم انسان
- بهشت تمام شدنی است یا جهنّم؟!
- تفاوت مرگ مؤمن و کافر
- جدا شدن روح در موقع خواب
- احوال انسان عالم برزخ
- مرگ یک رویا است!
- عزرائیل چگونه جان چندین نفر را همزمان میگیرد؟
- میلیونها مَلَک برای میلیونها انسان
- مراتب قبض روح
- قبض روح پیامبر و حضرت علی توسط خود خدا
- ماجرای اجازهی عزرائیل برای ورود به خانه پیامبر
- قبض روح مؤمنین و ظالمین
- ارادهی مطلق خدا
- قدرت خدا، فوق تصوّر بشر
- تردید خدا در قبض روح بندهی مؤمن
آیات توفّی
آیاتی که در زمینهی عالم بعد از مرگ در قرآن شریف آمده است، بخش سوم از آیات، آیات توفّی است. در این رابطه میشود آیات را به چهار دسته تقسیم بندی کرد. یک بخش آیات «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها»[۱] خود خدا متوفّی است. بخش دوم آیاتی است که توفّی را به ملک الموت نسبت میدهد «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُم».[۲] بخش سوم آیاتی است که به ملائکه نسبت میدهد. این بخش سوم به دو دسته تقسیم میشود، یکی «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبین»[۳]، یکی «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِم».[۴]
حقیقت انسان، ماوراء جسم
آیات توفّی پیامهای خاصّ خود را دارد. یکی از مطالب واضحی که از مجموعهی این آیات استفاده میشود این است که انسان حقیقتی ماوراء جسم دارد. حقیقت انسان آن که از او به من تعبیر میشود، به تو تعبیر میشود، آن یک چیزی وراء این بدن است. چرا؟ برای اینکه توفّی به معنی اخذ کامل است. اگر کسی از کسی طلبی داشته باشد و در دریافت طلب خود تا آخرین دینار را بگیرد آن وقت میگوید استیفای دین کردم. یعنی چیزی باقی نگذاشتم، هر چه بود گرفتم.
خدای متعال تعبیر توفّی را دارد. یعنی از آن که حقیقت من و تو است چیزی باقی نمیگذارد، خدا همه را دریافت میکند. باز مسئلهی روشن و بدیهی این است که هنگام وفات بدن ما اخذ نشده است، بدن همینجا است، در دسترس ما است. آن را که من بودم و حالا دیگر من نیستم خدا آن را به تمامه اخذ کرده است «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها».[۵]
روح، موجودی غیر مادی
نکتهی دیگری که این آیات به آن اشاره دارد تجرّد روح است. ما به اسم دعوا نداریم، هر اسمی میخواهند بگذارند. متکلّمین وحشت دارند از اینکه بگویند روح مجرّد است. امّا حقیقتی ماوراء بدن است، یک چیزی دیگری است. آنچه در عالم فیزیک، در عالم مادّه، با ابزار و بدون ابزار برای بشر قابل درک است، آن غیر اینها است. یک چیزی است که نه چشم مسلّح و نه خیال و وهم به آن نمیرسد. چون همهی ابزاری که در بدن انسان به کار گرفته شده است همه تحت سیطرهی ابزار و امکانات مادی قرار میگیرد. همه چیز بدن سر جای خود است. در این حال خدا میگوید هر چه بود گرفتم. معلوم میشود که یک چیزی است که با عروق، اعصاب و غدد و رگ و پی و پوست و گوشت تفاوت دارد، این نیست و هر چه بوده است چیزی بوده که نامحسوس بوده است، غیر مرئی بوده است. با ادراکات حسّی مدرک نبوده است. این هم یک نکته است.
بعد از توّفی روح به کجا میرود؟
نکتهی سوم، از مجموعهی این آیات استفاده میشود که یک عالمی ماوراء این عالمی که ما از آن اطلّاعات داریم، یک عالم دیگری وجود دارد که جان ما، حقیقت ما، خود ما وقتی از این بدن جدا میشود، این بدن را رها میکند، خدا آن را میگیرد، آدم هیچ جای عالم است. حس خود را نمیتوانیم پیدا کنیم. هیچ جایی است که ما دسترسی به آن نداریم. نه زیر خاک است، نه در افلاک است، نه در دوره برای ما است. امکانات مادّی عاجز از این است که بگویند خدای متعال که توفّی میکند این را کجا میبرد و چه کار میکند.
چند روایت در این رابطه خدمت شما بخوانیم. مرحوم علّامهی بزرگوار آقای طباطبایی یک کتابی به نام «الانسان قبل الدّنیا، الانسان فی الدّنیا، الانسان بعد الدّنیا» که یکی از توفیقات عمر ما این بود که در یک تابستانی به محضر ایشان شرفیاب شدیم و این رساله چاپ نشده بود. مخطوط آن را خدمت ایشان قرائت میکردیم، ایشان حال تدریس و اینها را نداشت، ولی جاهایی که لازم به توضیح بود توضیح میدادند. این روایات را از آن کتاب «الانسان بعد الدّنیا» نقل میکند.
فناپذیری جسم انسان
این حدیث از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در جلد ششم بحار الانوار است که در این کتاب شریف «الانسان بعد الدّنیا» علّامهی طباطبایی آمده است. «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ»[۶] این نشان میدهد که این جسم ما که فناپذیر است. جسم روزی وجود پیدا کرد، روزی هم از بین رفت. اگر جسم ما «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ» باشد با این حدیث سازگار نیست. «بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ» معلوم میشود آن که باقی مانده است همان است که خدا توفّی کرده است. غیر از بدن ما است.
نکتهی دوم آن که گفتیم عالم دیگری از این آیات استفاده میشود «إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ» معلوم میشود غیر از دار مادّه، نشئهی محسوس و مُدرک حواس ما یک دار دیگری است. حالا از آن دار هر اسمی بگذاریم، آیا عالم مثال است، عالم برزخ است، عالم بعد الدّنیا است. هر عالمی است وراء این داری است که ما در اینجا با جسم خود زندگی میکردیم. ما را از این دار به دار دیگری منتقل میکنند.
بهشت تمام شدنی است یا جهنّم؟!
در این کتاب شریف باز این حدیث از کتاب علل الشّرایع است. «قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَب»[۷] عرضه داشت یا اباعبدالله آفرینش ما جای تعجّب است. حضرت فرمودند: «وَ مَا ذَاکَ لِلَّهِ أَنْتَ» خدا پدر شما را بیامرزد، خدا با شما باشد، از چه جهت میگویید تعجّب انگیز و جای تعجّب است؟ «قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ» چند روز اینجا میآییم و بعد هم نیست میشویم و میرویم. این چیز عجیبی است که آدم بیاید یک چند صباحی بیاید اینجا نفس بکشد، بعد هم فوت کرد و رفت. «فَقَالَ مَهْ» حضرت فرمودند: آرام. «یَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ» این چه حرفی است که میگویید ما برای فنا آفریدیم و تمام میشود و میرود. اینطور نیست! «وَ کَیْفَ تَفْنَى جَنَّهٌ لَا تَبِیدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ» بهشت تمام شدنی است یا جهنّم؟ آدم از اینجا که منتقل میشود یا به بهشتی میرود که این بهشت «لَا تَبِیدُ» پایان ندارد یا معاذ الله به جهنّمی میرود که خاموشی ندارد. آتش جهنّم هرگز خاموش نمیشود و نعمتهای بهشت هم پایان ندارد، همیشگی است.
تفاوت مرگ مؤمن و کافر
حدیث سوم «قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع مَا الْمَوْت»[۸] به امام زین العابدین عرض شد مرگ چیست؟ حضرت فرمودند: مرگ تفاوت دارد. مرگ مؤمن و مرگ کافر دو چیز است. «لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیَابٍ وَسِخَهٍ قَمِلَهٍ وَ فَکِّ قُیُودٍ وَ أَغْلَالٍ ثَقِیلَهٍ وَ الِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ وَ أَطْیَبِهَا»، فرمود: برای مؤمن نزع ثیاب است. لباسهای چرکین را از آدم بگیرند، نزع کنند، جدا کنند و زنجیرهایی که به پای او بسته بود، اینها را باز کنند. «فَکِّ قُیُودٍ وَ أَغْلَالٍ» هم قید، پابند و هم اغلال، زنجیرها، فک این قیود و اغلال ثقیله، «الِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ» این لباس را در میآورند و یک لباس فاخری برای مؤمن میپوشانند، «وَ أَطْیَبِهَا» و پاکیزهترین لباسها از نظر روائح، «وَ أَوْطَإِ الْمَرَاکِبِ وَ آنَسِ الْمَنَازِلِ» و به او آرامترین مرتبهها، چیزی که آدم پای خود را میگذارد، زیر پای او تمکین میکند، اوطأ مراتب و آنس منازل، این منازل غریبانه است، آدم از اینجا میرود، ولی آنجا منزلهای مأنوسی است که انسان انس میگیرد.
«وَ لِلْکَافِرِ کَخَلْعِ ثِیَابٍ فَاخِرَهٍ وَ النَّقْلِ عَنْ مَنَازِلَ أَنِیسَهٍ وَ الِاسْتِبْدَالِ بِأَوْسَخِ الثِّیَابِ وَ أَخْشَنِهَا وَ أَوْحَشِ الْمَنَازِلِ وَ أَعْظَمِ الْعَذَابِ» در کافر برعکس است. لباسهای فاخر را از او میگیرند و خانههایی که با آن خانهها مأنوس بود به کثیفترین لباسها و خشنترین آنها و وحشتناکترین منازل و بزرگترین عذابها تبدیل میکنند.
جدا شدن روح در موقع خواب
حدیث چهارم «وَ قِیلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام مَا الْمَوْت» عرضه داشتند که مرگ چیست؟ امام باقر (علیه السّلام) فرمودند «هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَهٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُهُ لَا یُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا یَوْمَ الْقِیَامَه» این نکات جدیدی دارد که به تناسب آیهی کریمهی «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى»[۹] که خدای متعال در موقع مرگ و در موقع خواب روح شما را توفّی میکند. آنچه حقیقت آدم است همه را خدای متعال قبض میکند، اخذ میکند، استطاع میکند. آن را که مرگ او قطعی است نگه میدارد و آن که مرگ او قطعی نیست دوباره ارسال میکند. این حدیث شریف دارد این را توضیح میدهد. میفرماید «هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَهٍ» خدای متعال هر شب شما را میمیراند و دوباره زنده میکند. در نهایت که مرگ قطعی آمد شما را میمیراند و دیگر برنمیگرداند.
احوال انسان عالم برزخ
«فَمَنْ رَأَى فِی نَوْمِهِ مِنْ أَصْنَافِ الْفَرَحِ مَا لَا یُقَادِرُ قَدْرَهُ وَ مِنْ أَصْنَافِ الْأَهْوَالِ مَا لَا یُقَادِرُ قَدْرَه»[۱۰] میفرمایند: اگر کسی در عالم خواب، خوشیهایی که نمیشود با معیارهای اینها اندازهگیری کرد، در خواب چنین چیزهایی دیده باشد یا در عالم خواب اهوال، چیزهای وحشتناک را، چیزهای هولناک را بببینید که با زبان این عالم، با مُدرکات این عالم قابل اندازهگیری نباشد آنجا هم همینطور است. آنجا هم اشخاصی هستند که در عالم برزخ که آن نوم است، بعضیها در فرّح کامل هستند و بعضیها در هول و وحشت کامل هستند.
مرگ یک رویا است!
در یک روایت دیگری دارد که در زمان بعضی از انبیاء وقتی آن پیغمبر بزرگوار خبر مرگ و آخرت را میداد اینها توجیه نمیشدند. خدای متعال رویا را قرار داد. وقتی خواب دیدند آمدند برای پیغمبر خود نقل کردند که ما در خواب چنین چیزهایی را دیدم، پیغمبر فرمود مرگ هم همینطور است. مرگ خواب نیست، منوم است، رؤیا است. آدم با مرگ قبل از قیامت در یک رؤیایی فرو میرود که این رؤیا یا رؤیای شیرین است که هر کسی وارد میشود، مانند خوابهای قشنگی است که آدم میبیند باغی دارد، بستانی دارد. وقتی او را بیدار میکنند میگویند حیف که نگذاشتید، داشتم لذّت میبردم. مرگ هم عیناً همینطور است.
آدم عیناً در یک منامی میرود که آن منام برای افرادی که اعمال صالح دارند منامهای شادی کننده است و برای کسانی که اینطور نیستند هولناک است. تا در قیامت یک بیداری کامل که بعث است. اینجا دیگر برانگیخته میشوند، بر میخیزند و آنجا قیامت قیام میکند. حضرت فرمودند: «فَاسْتَعِدُّوا لَه» خود را برای چنین جایی آماده کنید.
عزرائیل چگونه جان چندین نفر را همزمان میگیرد؟
به دسته بندی آیات قرآن برمیگردیم. قبلاً حدیث برای شما میخواندیم، توضیحاتی که قبلاً در مسجد برای شما داده بودیم یک مروی خواهیم داشت. «وَ سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السّلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها»[۱۱] این یک آیه. «وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» اینجا فاعل توفّی چه کسی است؟ الله است. «وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِین» اینجا فاعل توفّی چه کسی است. ملائکه است. «وَ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ تَرى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ» اینجا لحن و تعبیر یک تعبیر جدیدی است، با اینها متفاوت است، ولی باز فاعل «الْمَلائِکَهُ» است، منتها مفعول را مقدّم داشته است، بر خلاف آن آیهی قبلی. این سه آیه را کنار هم از امام صادق (علیه السّلام) سؤال کردند. بعد برای اینکه مسئله و پرسش را کمی بازتر کنند گفت: «وَ قَدْ یَمُوتُ فِی السَّاعَهِ الْوَاحِدَهِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ مَا لَا یُحْصِیهِ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَل» در یک ساعت، در آفاق اشخاصی که میمیرند، جان میدهند «مَا لَا یُحْصِیهِ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَل» است. «فَکَیْفَ هَذَا» این چگونه میشود؟ امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) در پاسخ فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ أَعْوَاناً مِنَ الْمَلَائِکَهِ یَقْبِضُونَ الْأَرْوَاحَ بِمَنْزِلَهِ صَاحِبِ الشُّرْطَهِ لَهُ أَعْوَانٌ مِنَ الْإِنْسِ یَبْعَثُهُمْ فِی حَوَائِجِه» امام صادق در پاسخ اینطور فرمودند که خدای متعال برای ملک الموت لشکری قرار داده است. اعوان و انصاری دارد. آنها قبض روح میکنند همانگونه که رئیس شرطه، مسئول شهربانی به مأمورین خود دستور میدهد. یک عدّهای را در راهنمایی رانندگی، یک عدّهای را در آگاهی، یک عدّهای در اطلّاعات، یک عدّهای را در مأمور دستگیری، یک عدّهای مأمور زندان یک نفر کارها را تقسیم کرده است و کارها را اینها انجام میدهند. ملک الموت هم ریاست تامّه دارد، ولی مباشر برای جان گرفتن خود او نیست، بلکه این اعوان و انصار هستند که در عالم تقسیم شدهاند. اگر یک نفر بخواهد جان بگیرد جای این سؤال بود که چگونه در آن واحد، در آفاق عالم نفوس کثیرهای جان میدهند و ملک الموت در یک لحظه میتواند همهی اینها را قبض روح کند. یک پاسخ این است که این کار یک نفر نیست. بلکه جنودی دارند و جنود این کار را میکند و تشبیه به رئیس شرطه کردند.
میلیونها مَلَک برای میلیونها انسان
- حالا این یک جواب است، جوابهای دیگر هم دارد. این یک جواب اشکالی که به نظر نمیرسد. فرض این باشد که این اشخاصی که میمیرند هر کدام آن را، یک مَلَک را یا جمعی از ملائکه، خدای متعال «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[۱۲] خدا یک مَلَک که ندارد. میلیونها مَلَک برای میلیونها انسان اجرای مأموریّت میکنند. هم در دمیدن روح که در هر رحمی یک ملکی روح میدمد و صورتگری میکند و در گرفتن روح هم مانند دادن جان است. یک فرض این است که یک نفر عهده دار نیست، بلکه یک مجموعه این کار را میکنند.
پس چطور به ملک الموت نسبت داده شده است؟ «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْت»[۱۳] برای اینکه او مباشر اقوای السّبب است، او دستور میدهد اینها کار میکنند کأنّه کار، کار خود او است. آن وقت خدای متعال به ملک الموت دستور داده است، پس بنابراین همه کاره خود خدا است. این یک توجیه عوام پسند است، قابل فهم برای همه است و واقعیّت دارد. خدای متعال برای قبض روح ملائکهی کثیرهای را مأمور کرده است که اینها کار را انجام میدهند.
– احتمال آن منتفی نیست ولی ظهور در آن ندارد.
مراتب قبض روح
«فَتَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ» ملائکه تک، تک را توفّی میکند، ملک الموت از اینها توفی میکند «وَ یَتَوَفَّاهُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ» ملک الموت ملائکه را توفّی میکند. یعنی آن که در اختیار ملائکه است، هر چه آنها گرفتند تحویل جناب ملک الموت میدهند. بنابراین به مراتب تنزیل میشود. مرتبهی اوّل قبض روح با جنود است. مرتبهی دوم با ملک الموت است که دریافتهای آنها را او اخذ میکند و در مرتبهی سوم دریافت برای خدا است، خود خدا از ملک الموت.
- برای نفوس عالیه چطور؟
– حالا آن را میگویم آن یکی از احتمالات است.
- خود ملک الموت به شخصه این کار را میکنند؟
- بله، «وَ یَتَوَفَّاهُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ» ملک الموت از ملائکه اخذ میکند، توفّی میکند. «مَعَ مَا یَقْبِضُ هُوَ» با آنچه که خود او دریافت کرده است، هر چه حاصل کار آنها بوده است همه را در اختیار میگیرد. «وَ یَتَوَفَّاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَلَکِ الْمَوْت» الله تبارک و تعالی هم آنچه در اختیار ملک الموت است اینها را خود میگیرد.
قبض روح پیامبر و حضرت علی توسط خود خدا
این یک احتمال است که در روایت آمده است ولی در روایتی راجع به «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها»[۱۴] در آنجا امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: مراد از این «نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها» ما هستیم و خود خدای منّان روح ما را قبض میکند نه ملائکه. این هم یک توجیه است که باز واقعیّت دارد. خود خداوند متعال نبیّ مکرّم اسلام و حضرت امیر را قبض روح میکند.
در کتاب «مأه منقبه» از مرحوم ابن شاذان در آنجا هم دارد که وجود نازنین حضرت خاتم در سفر معراجیه به آسمان هفتم، به هر آسمانی رسیدند ملائکه گفتگویی داشتند. در آسمان چهارم ملک الموت سراغ حضرت علی را گرفت. حضرت فرمودند مگر علی را میشناسید؟ عرض کرد چطور نمیشناسم. دست من در قبض روح همهی نفوس ذی حیات مبسوط است جز در گرفتن جان شما و علی بن ابیطالب. یعنی شما من را در حیطهی خود دارید. من در قبضهی علی هستم. او محاط من واقع نمیشود، من محاط او هستم. نسبت به پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) حضرت عزرائیل این سعهی وجودی را ندارد که آن «رَحْمَهً لِلْعالَمین»[۱۵] را و «أَوَّلَ مَا خَلَق»[۱۶] یا «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ»[۱۷] را که در این «بِکُم» خود ملائکه هم گنجانده شدهاند. او محیط بر اینها است و این محیط بر آنها نیست، محاط است و محاط نمیتواند بر محیط خود تسلّطی داشته باشد.
ماجرای اجازهی عزرائیل برای ورود به خانه پیامبر
آن وقت میماند که آن روایاتی که دارد وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) دم در رفتند و بار دوم و بار سوم پیغمبر فرمودند این ملک الموت است. از هیچ کسی اذن نگرفته است، تنها خانهای که میخواسته اینجا است، اجازه دهید بیاید. این را حمل بر مقدّمات قبض روح میداند. اینها برای استقبال آمدند، نه اینکه قبض روح میکنند. آمدند محضر رسول الله (صلّی الله علیه و آله) همراهی کنند. برای استقبال آمدند. این هم یک توجیه است که با مزاق عرفانی و ولایی بالا این سازگارتر است «الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّه»[۱۸].
– از خود ایشان شنیدید؟ خود علی آقا برای شما گفتند؟
- بله.
- نه من نشنیدم، چیز عجیبی است!
قبض روح مؤمنین و ظالمین
خوب این یک مسئله، مسئلهی بعدی این است که این جمع ملائکه هم در مورد مؤمنین مجموعاً «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِین»[۱۹]، اینها موقع جان دادن در حالی هستند که پاکیزه هستند و ملائکه میآیند اینها را توفّی میکنند و هم در مورد ظالمین «ظالِمِی أَنْفُسِهِم»[۲۰] آنجا میگویند «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم»[۲۱] جان خود را اخراج کنید. این در مورد ملائکه اینطور چیز نداریم. در ملائکه داریم که میگویند «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار»[۲۲] ولی اینجا گیر کردند باید آن را اخراج کنند.
«أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم»[۲۳] دیگر زمان توقّف شما سپری شده است از اینجا جان خود را بیرون ببرید و آن آیهی کریمهای که «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُم»[۲۴] در اینجا هم استاد ما آیت الله جوادی آملی (اطال الله عمرهُ الشّریف) حدیث نقل میکردند که ملائکهی آن عالم به استقبال میآیند و ملائکهی قبض روح هم از این طرف میخواهد او را ببرد. آنهایی که آمدند تحویل بگیرند آنها میبینند این آنجا خانهای ندارد، او را کجا ببرند.
اینهایی هم که آمدند اخراج کنند، چون مدّت خانهی اینجا تمام شده است و بعد از این برای این نیست. تا اینجا این خانه برای این بود، مجاز بود که در اینجا باشد، ولی مدّت اجاره و توقّف او سپری شده است. از این به بعد بنا است سندها را باطل کنند، شناسنامهها را باطل کنند. مالکیّت اینجا تمام شده است، حقّ تصرّف ندارد، ولی چون جا ندارد برود محکم چسبیده است و نمیرود. آنها هم که میخواهند تحویل بگیرند کجا ببرند، جایی برای خود تدارک ندیده است. لذا آنهایی که از آن طرف آمدند «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ»، اینهایی هم که از اینجا میخواهند ببرند با پس سر میبرند «وَ أَدْبارَهُم». هم از پس سر میخورد، هم از جلوی رو میخورد. «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُم». امّا مؤمن چون تدارک دیده است به او نشان می دهند. میگویند «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار»[۲۵] در یک آیهای هم دارد که «لَهُمُ الْبُشْرى»[۲۶] ملائکه برای مؤمن بشارت میدهند. حالا بشارت عقلی است یا بشارت عملی.
ارادهی مطلق خدا
در یک حدیثی هم مرحوم شیخ بهایی در اربعین خیلی روی این حدیث تکیه کردند، توضیح دادند. پرورگار متعال فرموده «تَرَدَّدْتُ فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی قَبْضِ رُوحِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ»[۲۷] خدای متعال بر همهی افعال خود، ارادهی خود قاطع است. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون»[۲۸] ارادهی خدا همان و تحقّق مراد همان. خدا در تحقّق ارادهی خود به هیچ سببی منتظر نمیماند. سبب ساز خدا است. مصلحت و ارادهی خدا بر این تعلّق گرفته است که نسل بشر با ازدواج به وجود بیاید. دلیل اوّلین آدم را نه پدر داشتند و نه مادر. همینطوری «إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ»[۲۹] در همه چیز آدم. خدای متعال؛ یک چیزهایی را چون تکرار شده است فکر میکنیم که مجرای آن همین است. نه اینطور نیست «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[۳۰] قدرت خدا محدودیّت ندارد. قدرت خدا همه چیز را سعهی قدرت خدا اقتضاء میکند که اراده به هر چیزی تعلّق بگیرد هیچ مانعی جلوی آن نمیایستد. خدا بخواهد زمین و آسمان را به هم بریزد که یک روزی هم خواهد خواست «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت»[۳۱] هیچ چیزی برای خدا مشکلتر از چیز دیگر نیست.
قدرت خدا، فوق تصوّر بشر
مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب المراقبات خود آنجایی که مربوط به شب قدر و مراتب فضیلت بعضی از کارها است .مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی میگوید این از قصور فکر آنها است، با خود مقایسه میکنند. چون ساختن یک قصر با هزاران قصر برای ما خیلی تفاوت دارد. برای ما زور دارد ما باید با ابزار این کار را بکنیم. ولی شما در ذهن خود بخواهید هزار قصر را ایجاد کنید برای شما کاری ندارد. عالم ارادهی حق تعالی، عالم کن فیکون است. برای خدا «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما»[۳۲] این حفاظت آسمان و زمین خدا را خسته نمیکند. ما یک کیلو بار همراه خود داشته باشیم و کمی راه برویم دست ما خسته میشود. چون ابزار است و ابزار مادی است و فرسوده میشویم. ولی کسی در ارادهی خود همهی عالم را خلق بکند و در اردهی خود حفظ کند اصلا به او زور نمیآید. برای خدا کاری ندارد. یک عمل کوچکی، چیزهایی که فوق تصوّر بشر است خدا اینها را به آدم بدهد و چون ارادهی خدای متعال مطلق است هر چه میخواهد اراده کند هیچ حالت انتظاری ندارد واقع شود.
تردید خدا در قبض روح بندهی مؤمن
خدا میگوید من در یک چیز با تردید انجام میدهم. یعنی فوراً اراده نمیکنم، بلکه زمان میدهم تا بندهی من خود راضی شود. آن هم قبض روح بندهی مؤمن من است. مؤمن تا خود راضی نشود برود خدا او را نمیبرد. در حالات حضرت ابراهیم خلیل هم روایت دارد که حضرت عزرائیل آمد. جناب ابراهیم فرمود: برای دیدن آمدید یا برای قبض روح. عرض کرد که آمدم شما را قبض روح کنم. گفت: آیا حبیبی حبیب خود را میکشد؟ نه این کار را نمیکند. عزرائیل به حضرت حق منتقل کرد، در حالی که او میدانست این چه میگوید. خدای متعال به عزرائیل فرمود که به ابراهیم بگویید «هَلْ رَأَیْتَ حَبِیباً یَکْرَهُ لِقَاءَ حَبِیبِه»[۳۳] آیا هیچ حبیبی سراغ دارید که از ملاقات حبیب خود ناراضی باشد؟ با شنیدن این جمله جناب ابراهیم پرواز کرد و استقبال کرد که به لقاء حبیب خود برسد. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»[۳۴] توضیح این حدیث شریف از اربعین مرحوم شیخ بهایی (اعلی الله مقامه) طلب شما برای جلسهی بعد إنشاءالله تعالی.
- در طول تاریخ که فراوان کردیم، الی ماشاءالله بر خلاف علل و اسباب ظاهری که بشر فکر میکرده است خیلی جاها ما متوجه نیستیم. خیال میکنیم که مقدّماتی دارد.
[۱]– سورهی زمر، آیه ۴۲٫
[۲]– سورهی سجده، آیه ۱۱٫
[۳]– سورهی نحل، آیه ۳۲٫
[۴]– همان، آیه ۲۸٫
[۵]– سورهی زمر، آیه ۴۲٫
[۶]-بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۴۹٫
[۷]– علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۱٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۵۵٫
[۹]– سورهی زمر، آیه ۴۲٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۵۵٫
[۱۱]– همان، ص ۱۴۴٫
[۱۲]– سورهی فتح، آیات ۴ و ۷٫
[۱۳]– سورهی سجده، آیه ۱۱٫
[۱۴]– سورهی رعد، آیه ۴۱؛ سورهی انبیاء، آیه ۴۴٫
[۱۵]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۶]– الکافی، ج ۱، ص ۴۴۲٫
[۱۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵٫
[۱۸]– سورهی احقاف، آیهی ۲۳؛ سورهی ملک، آیه ۲۶٫
[۱۹]– سورهی نحل، آیه ۳۲٫
[۲۰]– همان، آیه ۲۸٫
[۲۱]– سورهی انعام، آیه ۹۳٫
[۲۲]– سورهی رعد، آیه ۲۴٫
[۲۳]– سورهی انعام، آیه ۹۳٫
[۲۴]– سورهی انفال، آیه ۵۰؛ سورهی محمّد، آیه ۲۷٫
[۲۵]– سورهی رعد، آیه ۲۴٫
[۲۶]– سورهی یونس، آیه ۶۴؛ سورهی زمر، آیه ۱۷٫
[۲۷]– مکارم الأخلاق، ص ۲۸۴٫
[۲۸]– سورهی یس، آیه ۸۲٫
[۲۹]– سورهی آل عمران، آیه ۵۹٫
[۳۰]– سورهی نور، آیه ۴۵؛ سورهی بقره، آیه ۱۰۹٫
[۳۱]– سورهی تکویر، آیات ۱ و ۲٫
[۳۲]– سورهی بقره، آیه ۲۵۵٫
[۳۳]– الأمالی، ص ۱۹۷٫
[۳۴]– سورهی کهف، آیه ۱۱۰٫
پاسخ دهید