«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی رَسوُلِ اللهِ وَ آلِهِ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ».
شهدا عضو شفاعتکنندگان هستند
بعد از مسئلهی شفاعت، مسئلهی شهادت را، شهادت اصطلاحی را از منظر قرآن در طی چند آیه مرور کنیم. هم از این جهت که شهداء در روز قیامت جزو شُفاء هستند، جزو ملحقات بحث شفاعت میتوانیم آنها را به حساب بیاوریم.
معنای شهید
شافعان چه کسانی هستند؟ گروهی از شافعان شهداء هستند. حالا ببینیم که در مورد شهدا آیات قرآن کریم، چه برجستگیها، امتیازات و مقامات برای آنها بیان فرموده است. شهید از نظر اصطلاح فقهی و عرفی در جامعهی متدیّن و متشرّع و در میان فقها شهید کسی است که به اذن شرعی در مصاف با باطل و کفر به قتل برسد و در حال جنگ هم کشته شود. یعنی قتیل در معرکه باشد، قتیل در معرکه شهید نامیده میشود؛ یعنی قدر متیقن غیر قابل حرف که احکام فقهی شهید بر او بار است، کسی است که در معرکه که با اذن حضور پیدا کرده بوده است، کشته شده و به قتل رسیده است.
احکام فقهی شهید
احکام فقهی آن این است که او غسل ندارد، کفن ندارد، بر او نماز میخوانند و با همان لباس خون آلود مدفون میشود و به این صورت با خدای خود ملاقات میکند. ولی کسی جانباز بوده است و مدّتی هم زندگی کرد و تحت معالجه بود و بعد شهید شد، او حکماً شهید است، ولی از نظر فقهی آن احکام را ندارد. یعنی با لباس خود او یا بدون غسل نمیشود او را دفن کرد.
چرا به شهید، شهید میگویند؟
شهید چرا به او شهید میگویند؟ وجوه مختلفی گفته شده است. یکی از این جهت است که موقع پرواز روح شهید، فرشتگان به بالین او حضور پیدا میکنند و در مشهد ملائکه الله است.
وجه دیگر این است که شهید با شهادت خود به لقاء الهی میرسد، هم خدا بر او شاهد است، تحت اشراف خاص و عنایت خاصُ خدا است و همه ملائکه. وجه اوّل فقط ملائکه بود، وجه دوم یک مرحله مهمتر و بالاتر است. بنابراین به اعتبار اینکه مشهود ذات احدیت است، آن هم شهود خاص. همهی عوالم شهود حضرت حق تعالی هستند ولی شهود خاصّی که خدا و ملائکه نسبت به قتیل در معرکه دارد از این جهت به او شهید گفته میشود.
وجه سومی که گفته شده است این است که شهید بر اعمال مکلّفین اشراف پیدا میکند و روز قیامت در عداد گواهان حاضر میشود و بر خوبیها و بر بدیها گواهی میدهد؛ یعنی همان شاهد اصطلاحی است که در محکمه شاهد لازم است بیاید شهادت دهد. در محکمهی عدل الهی از جملهی گواهان، شهدا هستند.
وجه چهارم این است که شهید وقتی مقام عندیت پیدا میکند، تمام حجابها بین او و خدا برطرف میشود، شهید شاهد ذات حق است. کسی که به آن مقام نرسیده باشد «کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[۱] مؤمنین در روز قیامت شهود میکنند «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ»[۲] ولی در برزخ این را نداریم. این شهید است که به محض شهادت مقام عندیت پیدا میکند و به مقام شهود حق مطلق میرسد و از این جهت شهید است.
وجه پنجم هم این است که شهید هم بر عالم دنیا و هم بر عالم برزخ اشراف وجودی دارد. چون ظلّ خدا شده است و مقام عندیت پیدا کرده است، و حضرت حق «مِنْ شَیْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى»[۳] است «هُوَ مَعَکُمْ»[۴] است، شهید هم شهود وجودی، حضور وجودی پیدا کرده است، هم بر دنیویان هم بر برزخیان.
این وجوهی است که در مسئلهی تسمیه قتیل فی سبیل الله به شهید گفته شده است.
شهید بر دو قسم تقسیم میشود
شهید از نظر تقسیمی کلّی به دو قسم منقسم میشود. گروهی شهدای حقیقی هستند، گروهی هم شهدای حکمی هستند، شهید حکمی و نه شهید حقیقی.
تعریف شهید حقیقی و حکمی
شهید حقیقی همان است که در راه خدا به قتل رسیده است.
شهید حکمی گروههای زیادی است که روایات ما بیان فرموده است. مثلاً اگر کسی آیات آخر سورهی مبارکهی حشر را بخواند و در آن شب وفات کند او در مقام شهدا است. یا زنی که در حال زایمان جان خود را از دست میدهد، جزء شهدا است. ما اعمال زیادی داریم که یا گفته است در حکم شهید است یا اینکه گاهی اجر چندین شهید را خداوند متعال برای روزهی بعضی از روزهای خاص یک چنین ثوابهای را گفته است و با شهید مقایسه شده است و گاهی اضعاف و مضاعف شهید در مورد مقامات آن مطرح شده است. آنها شهدای حکمی هستند. چند آیه را در این جلسه در این مورد مطرح میکنیم و اگر توفیق حاصل شد در جلسهی بعد آیات دیگری را مطرح خواهیم کرد.
- وجه اینکه این صفت مشبهه است چه میشود؟ شهید است نمیگوییم شاهد. چون دوام و ثبات آن جدا است؛ در دنیا اینطور بوده و در قیامت بعد از مرگ هم همینطور است. این ثبوت است یا…
- دیگر مستقر شده است و همیشه شهود را دارد. شهید با شهادت خود این وصل را همه جا دارد، از او که قابل زوال نیست، همیشه به همهی وجوه شاهد است.
نباید به شهدا اموات گفت
آیه مبارکهی ۱۵۴ سورهی بقره: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» خدای عزیز در این آیهی کریمه بندگان را نهی فرموده است که به مقتول فی سبیل الله بگویند اموات، میت نباید به آنها گفت. «لا تَقُولُوا» نگویید. میفرماید: اموات نگویید «بَلْ أَحْیاءٌ» آنها زنده است. این «أَحْیاءٌ» حیّ حکمی نیست. نه اینکه چون نام او زنده است به او میگوییم. سعدی شعری به این مضمون دارد که هر کس نامش زنده باشد زنده است (مرده آن است که نامش به نکویی نبرند).
این زنده یاد، نام او میماند اینها نیست. اینها را آدم شعور میکند. «بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»[۵] مثل تسبیح واقعی موجودات است که پروردگار منّان در سورهی مبارکهی اسراء فرموده است «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ»[۶] اینجا همین شعور نکتهی بسیار بزرگی است «بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» شما قدرت درک آن را ندارید. یعنی تمام امور اعتباری را در اینجا با این جمله نفی میکند، حیات واقعی برای آنها است، آنها واقعاً زنده هستند. شما به آنها مرده نگویید، بلکه آنها زنده هستند ولی شما شعور حیات آنها را ندارید، برای شما «لا یُشعَر» است.
- استاد با هم چه فرقی دارند؟
فرق شهید و میت
- مرده های دیگر گرفتار هستند، شهود ندارند، مردههای دیگر حیات آنها، حیات خالص نیست. عالم برزخ بین حیات و موت هستند، هم عذابها و گرفتاریها در حال ثبت شدن در پروندهی آنها است و هم حسنات دارد آنها را به سوی بالا میبرد به قلّه که نرسیدند که حیات محض شوند. زمانی که به بهشت میرسند آنجا نامه میآید «مِنَ الحَىّ الَّذى لا یَموت»[۷]؛ «إلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت»[۸] ولی این حیات، حیات محض است. یعنی دیگر «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[۹] آنها به مصدر حیات که حضرت حق سبحان تعالی است، به قرب جوار «حیّ لا یموت» نائل شدند و حیات محض هستند.
دنیای برزخیها
لذا مردههای دیگر که میمیرند و قرآن هم آنها را موت و میّت نامیده است، آنها دیگر آثار حیاتی برای ما ندارند، ولی شهید هم اشراف دارد، برزخیها اشراف ندارند. بعضیها میتوانند شبهای جمعه مأذون هستند که بیایند، ارتباط با کسان خود برقرار کنند، بعضیها صد سال، بعضیها پانصد سال گرفتار هستند، تا آزاد میشوند. لازمهی حیات این است که آنها حرکت داشته باشند، سیلان داشته باشد، ارتباط برقرار کند، برزخیها به این صورت حیات ندارند، بعضی از آنها که در حال خواب هستند تا روز قیامت احیا مجدّد برای آنها میشود و آنهای که زنده هستند، درجات ضعیفی از حیات را دارند به گونهی که به آنها نمیتوان گفت که زنده هستند.
- این صفت موت الآن به چه چیزی عارض شده است؟ یعنی کسی که الآن ما به او میّت میگوییم فقط این است که دست او کوتاه شده است، جدای از آن عذاب و پاداش، الآن کسی که میّت است فقط دست او کوتاه است و مثل شهید نمیتواند با عالم زندهها ارتباط برقرار کند؟
بسته بودن دست میّت از دنیا
– هیچ کاری از دست او ساخته نیست. انسان زنده برای رفع ما یحتاج خود اراده میکند، نقشه میکشد، فکر میکند، رفت و آمد میکند، ارتباط برقرار میکند، ولی «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ»[۱۰] میّت یعنی همین، او هیچ کاره است، تا در این عالم بود هر کاری که میخواست میتوانست انجام دهد، ولی اگر به آن عالم رفت، اگر اینجا بینیاز نشده باشد، تعلّقات خود را قطع نکرده باشد و با موت اختیاری از اینجا نرفته باشد، آنجا گرفتار است. یعنی همانطور که جسم مرده است و هیچ کاری از او ساخته نیست، او هم که در برزخ است، هیچ کاری نمیتواند انجام دهد.
احتیاج میّت به این دنیا
بله، درجات حیات آنها با هم فرق میکند، ولی کاری از آنها ساخته نیست بر خلاف شهید که «یُرْزَقُونَ»[۱۱] یعنی آنها آنجا هم حالا رزق آنها- احتمالاتی که در ذهن میآید با هم گفتگو میکنیم- ولی آنها آنجا حاصل دارند، بر خلاف میّتهای دیگر هستند. میّتهای دیگر وابسته به این طرف هستند، اگر فرزندی، دوستی، امامی، صالحی برای آنها احسانی انجام دهد، استغفاری انجام دهد، بهره میبرند. ولی شهید «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» این «یُرْزَقُونَ» معلوم میشود استمرار هم دارد؛ یعنی یک قواعد مستمری آنجا در محضر خالق خود، رب خود دارند «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون». برزخیها اینطور نیستند.
تفاوت حیات شهید و غیر شهید
بله تفاوت حیات شهید و غیر شهید خیلی زیاد است، یکی آن هم این است که غیر شهید از این دنیا مستغنی نیست و به این دنیا احتیاج دارد، از خود او هم هیچ کاری برای رفع مشکلات برزخ ساخته نیست، ولی شهید به این طرف وابستگی ندارد، او «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» است. از این کار ساخته نیست ولی از او کار ساخته است. او اشراف به این عالم ندارد، ولی شهید به این عالم اشراف دارد. او با ملائکهی رحمت، با جلوههای رحمت حق در عالم برزخ تا شفاعت کبری شامل حال آنها شود، خیلی بهرهمند نیستند، ولی شهدا بهرهمند هستند خیلی فرق است.
- تعلّق جسم شهدا به روح چگونه است؟ یعنی میتوانند همان اشراف قبلی را داشته باشند یا خیر؟
- مختلف هستند. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۱۲] شهداء هم به همین صورت هستند. بعضی از شهدا که خیلی درجات قرب بالایی دارند، آثار آنها هم مثل خود آنها باقی است. کفن آنها، بدن آنها، همه تحت اشراف بالا است. عوارض این عالم در آنها انفعال ایجاد نمیکند، ولی همه به آن درجات نمیرسند.
- این حکم شهادت است که این حالات را برای آن شهید دارد؟ چون امکان دارد طرف شهید در معرکه نباشد ولی اینقدر درجهی بالایی داشته باشد که این حالات برای او ایجاد شده است.
- قهراً این درجات برای قُرب خدا است، هرچه آدم به درجات قرب بیشتر نائل شده باشد انعکاس آن برای این عالم هم بیشتر است.
- « وَ لا تَقُولُوا … عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۱۳] در برزخ است یا بعد از مرگ در محضر خدا قرار میگیرند؟
- قرآن میگوید: «أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ» مطلق است. خطکشی نکرده است. مطلقاً «بَل أَحیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند.
- این آیهی «بَلْ أَحْیاءٌ» فقط مخصوص کسانی است که در قتال کشته میشوند، کسی که عالم است و تمام عمر خود را در راه علم قرار داده است و در همین راه علم هم از دنیا میرود نمیتوانیم به او بگوییم «بَلْ أَحْیاءٌ» (قطع کلام)
– فعلاً بحث ما آنها نیست.
- شهید حکمی منظور است.
- این آیات فعلاً برای مقتولین است وقتی به شهید حکمی که برسیم آنجا، جای صحبت است.
آیهی برای شهید حکمی
قرآن کریم شهید حکمی را فقط در یک آیه فرموده است: «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۴] آنها «عِنْدَ مَلیک» هستند، اگر عندیت آمد دیگر این آثاری که بر آن مقتول است، بر آنها هم است، حالا کی و کجا جای صحبت است.
جایگاه شهداء بعد از شهادت
آیه ۱۶۹ تا ۱۷۱ آل عمران است «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ» ترجمهی آن خیلی روشن است.
آنجا فرمود: «لا تَقُولُوا»[۱۵]، اینجا فرمود: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا»[۱۶] یعنی صحبت فقط نهی زبانی نیست، فکر خود را درست کنید. برداشت، تقریر و تفسیر شما از شهید باید توحیدی باشد به این صورت که خدا میگویید: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً» گمان مبرید کسانی که در سبیل الله به قتل رسیدند، مردگان هستند. «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» این اِخبار الهی است، خدای متعال ما را از نظر فکری و از نظر گفتاری ادب کرد. فرمود: نه بگویید و نه چنین فکری را داشته باشید که آنها اموات باشند. اِخبار میفرماید: «بَلْ أَحْیاءٌ» خدا دارد به ما خبر میدهد آنها احیا هستند، از جای آنها هم خبر میدهد، مأوا و جای آنها کجا است. آدرسی که خدا از این زندها به ما میدهد، مقام «عِنْدَ رَبِّهِمْ» است جای آنها پیش خدا است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»، یعنی «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» رب از امّهات اسماء الهی است، کسی ربوبیّت خدا را تحصیل کرده باشد، سایر صفات خدا هم همراه ربوبیّت است. «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» یکی اِخبار حق تعالی است که زنده بودن است، اِخبار دومی که خدا فرمودند مکانت آنها است، رتبهی آنها است که آنها مکانتاً، رتبتاً، منزلتاً «عِنْدَ رَبِّهِمْ» هستند. خبر سومی که خداوند متعال از زندگی آنها میدهد، این است که آنها «یُرْزَقُونَ» هستند. پس خدای متعال سه خبر در این آیهی کریمه از وضعیّت آنها داده است. یک: زنده هستند، دو: «عِنْدَ رَبِّهِمْ» هستند، سه: مرزوق هستند.
شاداب بودن شهداء بعد از شهادت
آیهی بعدی باز اخبار دیگری که خدا از وضعیت زندگی شهیدان در آن عالم به کسانی که در این عالم هستند خبر میدهد. چهارمین «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[۱۷] آنها شاداب هستند، خوشحال هستند. امّا به چه دلیلی خوشحال هستند؟ عامل خوشحالی آنها چیست؟ «بِما آتاهُمُ اللَّهُ» به آنچه خدا به آنها اتیان کرده است در اختیار آنها قرار داده است. منشأ «آتاهُمُ اللَّهُ» چیست؟ «مِنْ فَضْلِهِ» است. خدای متعال از فضل خود اموری به آنها داده است… همین قدر خبر داده است باز پرده را بر نمیدارد، آنجا مرزوق گفت ولی رزق آنها را نفرمود، فرمود: «یُرْزَقُونَ»[۱۸] هستند. اینجا شادی و شادمانی آنها را خبر داد و علّت شادمانی آنها این است که خدا به آنها افاضاتی دارد، «بِما آتاهُمُ اللَّهُ» و این افاضات الهی هم «مِنْ فَضْلِهِ» است. اینها نکات است، «مِنْ فَضْلِهِ» نه اینکه آنها استحقاق چنین چیزی را داشتند، چون آن کار را انجام دادند باید این مقام را به دست میآورند، «مِنْ فَضْلِهِ» است خدا با آنها دوست شده است و حالا دارد به آنها نعمت میدهد؛ یعنی با آنها حساب و کتابی ندارد. از فضل خود خدا به آنها عنایت میکند. یکی اینکه هر چه آنها آنجا دارند از اکتسابات خود آنها نیست «آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» است.
شاد بودن شهداء از نعمتهای خداوند
خود این خیلی است. یک زمانی من حاصل کار خود را به آنجا میبرم، یک زمانی به کسی وارد شدم که اصلاً من و دارای من آنجا جایگاهی ندارد و به حساب نمیآید او با آن عظمت، با آن سعهی قدرت و رحمت او از فضل خود میخواهد به من بدهد، این نکته خیلی مسئله است. «فَرِحینَ» آنها شاد هستند امّا نه از این جهت که اینجا کشته شدند بعد برای ثواب بوده است، نه به این صورت نیست، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ» اینکه خدا به آنها اعطا میکند فرح هستند. (خوشا دردی که درمانش تو باشی.)
اینکه تو به من اعطا میکنی به غیر از این است که من اکتساب میکنم. یک جایی رسیدیم که او دارد به من اعطا میکند و آن هم که به من اعطا میکند با من حساب و کتاب نمیکند که تو فلان کار کردی، اینقدر نماز شب تو ثواب دارد، درس خواندن تو اینقدر ثواب دارد، تعلیم تو اینقدر ثواب دارد، اینها نیست «مِنْ فَضْلِهِ» آنجا اصلاً سفرهی فضل خود را باز کرده است از آن بهرهمند هستیم. اینها نکات لطیف و دلانگیزی هم است.
محدودیت نداشتن شهدا
«یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ»[۱۹] این هم یکی از خبرهای است که خداوند متعال از وضعیّت آنها به ما میدهد. یکی از اموری که نشان میدهد دست آنها باز است و محدودیت ندارند به قومی که با آنها بودند، این شهادتطلبها، این مؤمنین که هنوز به آنها ملحق نشدند به آنها بشارت میدهند «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» آنهایی که ملحق نشدند، پشت سر هستند و هنوز نرسیدند به آنها بشارت میدهند.
بشارت شهدا
بشارت آنها چیست؟ بشارت آنها مورد بسیار مهمی است. «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ». «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» دو احتمال دارد. احتمال آن که با ظهور بیشتر هماهنگ است، این است که آنها بشارت میدهند که خود آنها وقتی آنجا رسیدند، دیگر هیچ نگرانی و دیگر هیچ حُزنی ندارند «لا خَوْفٌ عَلَی الْمُسْتَبْشِرِینَ» آنها که مستبشر هستند به آنهایی که هنوز به این مقام نرسیدند، به آنها میگویند که وضعیّت ما خیلی خوب است، ما نه غصّه نسبت به گذشته داریم، نه خوف نسبت به آینده داریم.
پشیمان بودن از انجام کارهای گذشته
یعنی خدا چنان مشکلات ما را پُر کرده است، یک وقت یک بدهیهای از گذشته برای آدم باقی مانده است، غصّه میخورد که چرا آنجاها را خراب کردیم و نشد آباد کنیم. یک زمان این است که وعدههایی برای آینده داده است و نتوانسته اجرا کند، یا کارهایی کرده است که اگر آن کارها را باز به آدم بگویند آدم گرفتار میشود، غصّه نسبت به فوت فرصتها است که چرا از آن فرصتها و ظرفیتها استفاده نکردیم، لذایذی که میتوانستیم ذخیره کنیم، نکردیم، کارهای خیری که میتوانستیم انجام بدهیم، انجام ندادیم، یا فوت فرصت است، یا خدای ناخواسته اکتساب سیئات است، آدم کارهای بدی که کرده است، یک زمان کارهای خوبی را ترک کرده است و غصّه میخورد، یک زمانی کارهای بدی کرده است و غصّهی آن را میخورد هر دو باز مربوط به گذشته است در دو بُعد است. یکی تفویت مصلحت و منفعت است، دوم ارتکاب گناه و سیئات است که اکتساب وزر و وبال است این غصّه برای این موضوع است.
به عدل رفتار کردن خدا دلیل خوف
امّا خوف برای این است که اگر بنا باشد پروندهی من را باز کنند و با دقّت بررسی کنند ما باید چه کاری انجام دهیم؟ اگر خدا به عدل رفتار کند؟ امام حسین (علیه السّلام) در دعای عرفه دارند که «وَ مِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبِی» من از همهی عدل تو فرار میکنم. یعنی اگر قرار باشد خداوند هر جای زندگی با عدل رفتار کند، حتّی با امام حسین به عدل رفتار کند، امام حسین هیچ چیزی به دست نمیآورد، آدم نگران عدل خدا است. ولی زمانی که به آنجا رفت و دید خدای متعال خیلی با کَرم برخورد کرده است، گذشتهای او را از بین برده است، هیچ چیزی به روی او نمیآورد. در روایت دارد که کسی که توبه میکند خدا به ملکههای که گناهان ما را نوشتند نوعی انساء میکند، اصلاً به یاد نمیآورند خدا از وجود آنها محو میکند و آدم آنجا با خیال راحت اعضاء و جوارح را هم کتمان میکند، هیچ مدّعی ندارد.
نابود کردن گناه از طرف خداوند
این جملهی دعای بعد از زیارت حضرت امام رضا (علیه السّلام) را قاعدتاً باید به یاد داشته باشید، که دعای بسیار عجیبی است. «فَکَمْ مِنْ سَیِّئَهٍ أَخْفَاهَا حِلْمُکَ حَتَّى دَخِلَتْ»؛ «دَخِلَتْ» یعنی نابود شده. اینقدر به روی من نیاوری خود به خود آن را نابود کردی، انگار هیچ گناهی نداشتم. یک کسی یک کاری کرده است آن را افشاء میکنند. ولی یک زمان یک شخص محبوب است، مرغوب است، یک کاری هم انجام داده همه نگه میدارند، هیچکس هیچ حرفی نمیزند، طوری که بعد از مدّتها کسی به یاد نمیآورد که او چنین کاری را انجام داده است. خدا آنچنان با اکرام، با سعهی رحمت خود، با بعضی از گناهان ما برخورد میکند، آن را بزرگ نمیکند، پرورش نمیدهد، در ذهنها بزرگ نمیکند، پیش خود ما هم بزرگ نمیکند، حتّی «دَخِلَتْ» اصلاً نابود میشود.
همین که ذکر مسائل بد مرد خود آن هم میمیرد، امّا در بُعد کارهای خیر «فَکَمْ مِن … حَسَنَهٍ ضَاعَفَهَا فَضْلُکَ حَتَّى عَظُمَتْ عَلَیْهَا مُجَازَاتُکَ» یک کار جزئی خوب انجام داده بودیم، هیچکس به حساب نمیآورد، تو این قطرهی ما را دریا کردی و به ما منّت گذاشتی و اینطور قدردانی کردی، اینطور تعریف کردی، اینطور ستایش کردی، سر زبانهای میاندازی همه میگویند، تعریف میکنند، دعا میکنند، چه چیزی بود؟ یک قطره هم نبود.
خدا با فضل با شهدا رفتار نمیکند
خدای متعال آنجا به شهدا بساط عدل خود را جمع کرده است، بساط فضل خود را باز کرده است، لذا «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»[۲۰] یعنی اگر در گذشته هم چیزی داشتیم خدای متعال زمینهی حزن را از بین برده است تبدیل کرده است، تمام کارهای بد ما را تغییر داده و عوض کرده است. همهی بدها برداشته است و به جای آنها کارهای خوب را گذاشته است. عین نجاستی که پای درخت میوه ریخته میشود، وقتی جذب آن درخت شد، نه بوی آن میماند، نه قذارت آن باقی میماند، نه خباثت آن میماند هیچ چیزیی از آن باقی نمیماند. آدم زمانی که میوه میخورد، همان است ولی به میوه تبدیل شده است. آنجا هم زمانی که آدم جذب شجرهی رحمت و فضل الهی میشود تمام گذشتها که بد بوده است جذب این رحمت شده است، تغییر وضعیت داده است، استحاله شده است، استحاله مطهّر است. کاملاً نجس بود، همهی آن پاک شد. خدا یک چنین کاری را انجام میدهد.
لذا آنجا دیگر حُزنی باقی نمیماند. معمولاً خوف از فروعات حُزن است. آدم کارهای بدی که در گذشته انجام داده است نگران رویش بد آن است، وقتی آن اشتباهات درست شد عاقبت آن دیگر مشکلی ندارد. اصلاً از اساس درسته شده است، ریشهها تغییر کرده است، این است که دیگر تولید بدی نخواهد داشت. «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» ظاهر آیه این است.
بشارت شهدا به دیگران
یک احتمال هم که خیلی از ظهور دور نیست چون «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ …أَلاَّ خَوْفٌ» بر چه کسی؟ بر کسانی که آنها دارند بشارت میدهند. بشارت خود را دارند میدهند یا بشارت به آنها میدهند؟ قاعدتاً به آنها بشارت میدهند. میگویند این راهی که ما آمدیم این راه، راه بیخطری است، شما هیچ نگران نباشید، این راهی که در آن میروید نه حُزن دارد و نه خوف. این هم یکی از خبرهای که خداوند متعال از ناحیهی آنها دارد به مجاهدین و به راهیان راه آنها اِخبار میکند. آنها گفتند ولی ما گوش اینکه صدای آنها بشنویم نداشتیم. لذا خدای متعال پیام آنها را وحی کرده است پیغمبر پیام و گفتهی آنها را به ما رسانده است. «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»، خود این «مِنْ خَلْفِهِمْ» هم پیام دارد، کسانی که در راه آنها هستند، دارند دنبال آنها میروند. افراد فاسق، ظالم، یا «مقاتلین فی سبیل الطّاغوت» که «مِنْ خَلْفِهِمْ» نیستند، اینها که دنبال راه آنها نیستند. این کسانی که خَلَف آنها هستند و از خَلف آنها دارند میروند، مشمول این قضیه قرار میگیرند بنابراین مشخص میشود که مجاهدینی که در خط شهدا هستند آنها هم مشمول بشارت حق تعالی هستند که «لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
شهدا از سرچشمهی نعمت بهرهمند میشوند
آیهی بعدی باز بشارت بعدی را خداوند متعال میفرماید: «یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنین»[۲۱] باز این سه بشارت است. یکی بشارت «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ» میدهند. آنجا از سرچشمه میخورند، واسطه ندارند، از نهر شرب نمیکنند. «مِنَ اللَّهِ» نعمتی است که در این دعای قنوت که از آیهی کریمه اقتباس میکنیم و به صورت دعا میگوییم، میگوییم «وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً»[۲۲] من از دست واسطهها نمیخواهم، من از خود تو میخواهم، «مِنْ لَدُنْکَ» یعنی من را بالا ببر. اگر آدم بالا نرود نمیشود، تخطئه که محال است؛ یعنی اینقدر من را بالا ببر که مقام قرب پیدا کنم، و رحمت لَدُنّی را به دست بیاورم «وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً».
نعمت مطلق ولایت است
در این بشارت آنها میگویند که «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» آنجا آنها مشمول نعمت از خود خدا هستند. «وَ فَضْلٍ» نعمت و فضل. مرحوم آقای طباطبایی نعمت مطلق را براساس محاسباتی که در المیزان دارند ولایت است. نعمت مطلق ولایت است «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» که باطن دین همان جذبهای رحمت رحیمه است و آن نعمت است، هدایت نعمت است. مجرای هدایت هم ولایت است. «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» قائدتاً این تنوین تنوین تفخیم است نه تنوین وحدت. «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» که این نعمت همین نعمتها است.
تمام نعمتها از طرف خدا است
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم»[۲۳]، «بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» نعمتی است، نعمت بزرگی از خدا «وَ فَضْلٍ» که این نعمت باز آهنگ فضل دارد، یعنی اصلاً اینجا پایگاه جوشش فضل الهی است. این که من ذرهای بودم، قطرهی بودم، وجود امکانی بودم، فقر محض بودم، محاسبهای روی من انجام نشده است. «وَ افْعَلْ بِنَا وَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ لَا تَفْعَلْ بِنَا مَا نَحْنُ أَهْلُهُ» اصلاً ضعف، قلت، فقر ما را خدای متعال تحت پوشش رحمت و عظمت خود قرار داده است، مجذوب جمال است مثل ما نیست، هر چیزی از خود او است هم نعمت من الله هم فضل من الله است، ما اصلاً مهمان خود خدا هستیم. آوردههای ما که اصلاً به حساب نمیآمد. خدا یک چیزی و یک سفرهای پهن کرده است که نمیدانیم چیست. نعمت از خدا، فضل از خدا است.
نکتهی آخر هم «وَ أَنَّ اللَّهَ» این بشارت بزرگی است، (تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن). «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ» شما مؤمن باشید نگران نباشید، خدا اجر مؤمن را ضایع نمیکند. بنابراین مؤمن باشید، مؤمنان کار کنید. ما اینجا یافتیم که چیزی ضایع نمیشود، خدا اجلّ از این است که بندهی خود را ضایع کند.
کرامت شهید
این هم حیات شهید است و هم جلوهها و آثار و برکات و اشرافی که شهید به این دنیا دارد. این کرامت شهید است. همینطور که اینجا برای نجات، جان خود را داده است، آنجا هم که رفته همّ او این است که ما را جذب کند. لذا این بشارتها جنبهی هدایتی دارند، خدای متعال تشریفاتی که نیست که در قرآن نقل میکند. این معلوم میشود که شهید در هدایت ما، در معنویت جامعهی ما نقش ایفا میکند. همانطور که پیش خدا است و این بشارتها را میدهد، این بشارتها خیلی اعتباری نیست. حالا یک چیزهای را آدم در ذهن خود میآورد خیلی احتیاط میکند که حرف بزند. خلاصه اینها یک عوالم خاصی است. شهید مقامی دارد که انسان دقیقاً نمیتواند آن مقام را بیان کند!
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا الشَّهَادَهٍ فِی سَبِیلِکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّدٍ».
– آیهی اوّلی که در مورد آن بحث کردیم مخاطب آن عموم مردم بود «وَ لا تَقُولُوا» آیا مخاطب این آیه خود پیامبر اکرم (نامفهوم ۴۵:۲۱؟؟) نیست؟
- مثل خیلی از خطابها است که خطاب به پیغمبر است ولی منظور عموم است.
- غالب (نامفهوم ۴۵:۳۱؟؟).
- همه میتوانند نه بگویند ولی «لا تَحْسَبَنَّ»[۲۴] را همه میدانند. خطاب به پیامبر گفته است که مصادق بارز است که حتماً عملی میشود ولی اختصاص ندارد، اینها چیزهای انحصاری نیست مثل «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ»[۲۵] نیست. هر کسی به پیغمبر وصل شود و تحت تربیت نبوی قرار بگیرد قطعاً همینطور است.
تفسیر علّامه طباطبایی از آیه ۱۷۱ سورهی آل عمران
حضرت علّامه طباطبایی -رضوان خدا بر ایشان باد- نکاتی را از این آیهی کریمه بیان فرمودند. نکتهی اوّل این است که آیه در مقام پاداش مؤمنان است. به دلیل قسمت آخر آیه که «أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ»[۲۶] . دوم پاداش نزد پروردگار سبحان رزق آنها است؛ یعنی هم پاداش است و هم رزق است، پاداش عین رزق است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ»[۲۷] خدای متعال پاداش آنها را مرزوق بودن آنها قرار داده است.
نکتهی سوم این است که این رزق دو چهره دارد، دو وجهه دارد. یکی وجههی نعمت بودن است، دوم وجههی فضل بودن است. خدای متعال این را گویا در دو آینه خواسته است منعکس کند که این هم نعمت الهی است و هم از فضل خداوند منّان است.
نکتهی چهارم ایشان فرمودند: «لاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۲۸] این محدودهی نعمت و فضل الهی است. این مرزهای آن نعمت و فضل را در این دو جمله بیان فرموده است که «لاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» بعد توضیحاتی که در این رابطه بیان کردند که حزن مربوط به گذشته است، خوف مربوط به آینده است، سعادت واقعی برای کسی است که هم گذشته و آیندهی او خوب باشد یعنی سعادت مطلق، یعنی سعادت باقی که هم ابدی و هم ازلی است. آنها سعادتی پیدا میکنند که «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ»[۲۹] از آن طرف «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۳۰] این «لاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» بقاء، ثبات، استقرار سعادت آنها را مطرح میکند. آنها دیگر هیچ مشکلی ندارند؛ یعنی هیچ مشکلی، هیچ نقصی، هیچ کمبودی، هیچ عیبی برای آنها باقی نمانده است. آنها سبقه الله شدند، رنگ خدا گرفتند و دیگر کمبودی برای آنها نبوده است.
تعریف فضل
- فضل بالاتر از نعمت است، فضل از نعمت خاص حساب می شود.
- فضل شامل نعمت هم میشود. نعمت اعم از این است که فضل باشد یا «تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۳۱] باشد.
در مسئلهی فضل «وَ لَدَیْنا»[۳۲] آنها مزید است، اصلاً فضل یعنی اضافی، «وَ لَدَیْنا» آنها مزید است. ولی نعمت اعم است «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها».[۳۳]
- (نامفهوم ۵۰:۲۳) فضل منبع است؟
- از کجا که نعمت منبع فضل نباشد؟
- فضل یعنی اینکه خدا اضافه بر آن حساب و کتاب میکند؛ چه آن چیزی که با حساب و کتاب میدهد، چه آن چیزی که بدون حساب و کتاب میدهد در هر دو صورت فضل است فقط منبع آن یکی فرق میکند.
– آخر یک حسابی است، همهی نعمتها فضل است. واقعاً هیچ کسی هیچ ندارد، هرچه هست فضل است، این نعمتهای ظاهری فضل خدا است. استحقاق مطلقاً وجود ندارد. همه فضل است. بنابراین خیلی جایی… بالاخره معنی روشن است. هر کدام از آن توجّه به یک جنبه دارد. نبود نعمت خلأ است، نعمت برابر نقمت است، چیزی که برای انسان مورد نیاز باشد و آدم نداشته باشد محروم از نعمت است یا محکوم نقمت است.
ولی فضل به این بُعد توجّه ندارد. جهتگیری فضل آن عنایت و ریزش رحمت حق است که این بُعد، بُعد کرم خدا را دارد، بُعد احسان خدا را دارد نه اینکه استحقاق شما است. این لطف خاصّی است. یک زمانی است که آدم دارایی خود را دارد و نیازی هم ندارد، ولی یک بزرگی که محبّت دارد نمیگذارد من از دارایی خود استفاده کنم، پذیرایی او بالاتر است، و یا اگر بالاتر هم نبود او مرا دیده و پذیرفته است خود این بالاترین نعمت است. خدای متعال چتر فضل خود را بر سر ما گرفته است، ما را زیر خیمهی فضل خود قرار داده است، سر سفرهی فضل خود نشانده است، این خیلی مهم است. «إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ»[۳۴] همانگونه که بودن با خدا بالاترین نعمتها است، جدایی از خدا هم بالاترین عذابها است. اینجا جلوههای قرب خدا است. یعنی خدا دیگر خود همه چیز را به عهده گرفته است و خود او انجام میدهد و من مشمول فضل الهی هستم. این از آن لطافتهای خاص است.
پایان
[۱]– سورهی مطفّفین، آیه ۱۵٫
[۲] ـ سورهی القیامه، آیات ۲۲ و ۲۳٫
[۳]– سورهی روم، آیه ۴۰٫
[۴]ـ سورهی حدید، آیه ۴٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۵۴٫
[۶]ـ سورهی اسراء، آیهی ۴۴٫
[۷]ـ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۶۶٫
[۸]ـ سورهی فرقان، آیهی ۵۸٫
[۹]ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۴۸٫
[۱۰]ـ شرح أصول الکافی، ج ۲ ، ص ۳٫
[۱۱]ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۱۲]ـ سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۱۳]– همان، آیه ۱۵۴٫
[۱۴]ـ سورهی قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫
[۱۵]ـ سورهی بقره، آیه ۱۵۴٫
[۱۶]ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۱۷]ـ همان، آیه ۱۷۰٫
[۱۸]ـ همان، آیه ۱۶۹٫
[۱۹]ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۷۰٫
[۲۰]ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۷۰٫
[۲۱] ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۷۱٫
[۲۲]ـ همان، آیه ۸٫
[۲۳]ـ سورهی تکاثر، آیه ۸٫
[۲۴]ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۲۵]ـ سورهی مائده، آیه ۵۵٫
[۲۶]ـ سورهی آل عمران، آیه ۱۷۱٫
[۲۷]ـ همان، آیه ۱۶۹٫
[۲۸]ـ همان، آیه ۱۷۰٫
[۲۹]ـ سورهی الاعلی، آیه ۱۷٫
[۳۰]ـ سورهی نحل، آیه ۹۶٫
[۳۱]ـ سورهی یس، آیه ۵۴٫
[۳۲]– سورهی ق، آیه ۳۵٫
[۳۳]ـ سورهی ابراهیم، آیه ۳۴٫
[۳۴]ـ زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۶۳٫
پاسخ دهید