- مسئلهی شفاعت
- سه دسته آیات در مورد شفاعت در قرآن
- قدم اوّل رسیدن به محبوب رفع موانع
- دستهی اوّل آیات نفی کنندهی شفاعت
- نظر قرآن در مورد آیات محکم و متشابه
- آیات نفی کنندهی شفاعت در قرآن
- دلایل جهنّمی شدن
- ۱- ترک نماز
- ۲- اطعام مسکین
- ۳- غوطهور شدن در شهوات
- نافع نبودن شفاعت برای این سه دسته
- علّت نافع نبودن شفاعت
- ارادت آقا میرزا دربندی نسبت به امام حسین
- ائمّه قصد شفاعت همه را دارند
- ویژگی محرومان از شفاعت
- خارج بودن بت پرستان از دایرهی شفاعت
- تبدیل دوستیها به دشمنیها در قیامت
- مقدّم بودن دین بر همه چیز
- مفید و مستفید بودن مؤمن
- خصوصیات صدیق حمیم
- شفاعت اعضا و جوارح
- علّت قبول نشدن توبهی فرعون
- دو آرزوی گنهکاران در قیامت
- جواب قرآن در پاسخ به درخواست شفاعت
- جواب قرآن به درخواست بازگشت به دنیا
- سه راه مردم برای گریز از مجازات
- هشدار قرآن نسبت به روز قیامت
- تکرار نافع نبودن شفیع در قیامت از طرف قرآن
- اتّکای به اعمال در روز قیامت
- خدا تنها شفیع و ولی
- عقیده منشأ اخلاق
- دین بازی و سرگرمی عدّهای
- ویژگی کسانی که مورد رها شدن پیامبر قرار گرفتند
- خدا خالق آسمان و زمین
- هشدار خدا نسبت به متذکّر نشدن انسان
- شفاعت مخصوص خدا
- شکستن بت لازمهی شفاعت
- مخفی بودن استجابت در دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
مسئلهی شفاعت
شفاعت مکتب تربیتی است، روزنهی امید است، توجّه به بندگان کامل خدا است. تبدیل تهدید به فرصت است. کوتاه کردن راه جبران خسارتها است. تجلّی صفات جمال پروردگار عفوّ و غفور است با این حال شکر حق تعالی نسبت به بندگان صالح خود است و ارادهی حق تعالی برای ارائهی عظمت بندگان مقرّب خود است و هماهنگی با عالم آفرینش است. این عصارهای بود از فلسفهی شفاعت که عرض کرىیمز
- فرمودید که توجّه به بندگان کامل خدا است؟
سه دسته آیات در مورد شفاعت در قرآن
- توجّه خدا به… بله آدمی که زمین خورده است، یا حتّی زمین نخورده است ولی قانون شفاعت را قبول دارد، شافع را مورد توجّه قرار میدهد و همین سبب میشود که به سوی او کشیده بشود، تخلّق به اخلاق او پیدا بکند. کمالجویی است، کمالگرایی است. روح قهرمانجویی بشر با توجّه به شافعین ارضا میشود. سه دسته آیه در قرآن کریم در ارتباط با شفاعت وجود دارد. خدای متعال همیشه تخلیه را بر تحلیه مقدّم داشته است. تزکیه را بر تعلیم مقدّم داشته است.
قدم اوّل رسیدن به محبوب رفع موانع
نفی بت را بر اثبات الله مقدّم داشته است و اساساً راه رسیدن به محبوب قدم اوّل آن رفع موانع است. تا انسان حجاب را کنار زده است، تا مانع را برطرف نکرده است راهی برای رفتن ندارد؛ باید راه باز باشد. در مسئلهی شفاعت هم خدای متعال از همین سنّت برای بندگان خود ارائهی الگو کرده است.
دستهی اوّل آیات نفی کنندهی شفاعت
دستهی اوّل آیاتی است که نفی شفاعت میکند و کسانی که «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۱] اینها در همین جا میمیرند. یعنی کسی نماز نمیخوانده است، به او میگفتند: چرا نماز نمیخوانی؟ گفته بود: قرآن گفته است. گفته بودند: کجای قرآن گفته است نماز نخوانید؟ گفت: عجب خبر ندارید، گفته است: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ»[۲] گفته بودند: دنبالهی آن «وَ أَنْتُمْ سُکارى». گفته بود: حالا ما به این قسمت اوّل آن عمل میکنیم، تا به قسمت دوم آن برسیم.
نظر قرآن در مورد آیات محکم و متشابه
قرآن در مورد آیات محکم و متشابه میفرماید: کسی که «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» اینها «فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ»[۳] دنبال متشابهات هستند که یک طور میخواهند خود را ارضا بکنند، دستآویز درست میکنند، این بهانهجویی است. حالا این قسمت از آیات کریم شفاعت را مطلقا نفی میکند.
آیاتی از قرآن در مورد علم غیب
در مورد علم غیب هم شبیه همین است برای اینکه استفادهی دیگری کرده باشیم، در مورد علم غیبت هم خدای متعال در دستهای از آیات قرآن علم غیب را به کلّی نفی میکند.
آیات نفی کنندهی شفاعت در قرآن
آیاتی که شفاعت را نفی میکند یکی آیه ۴۵ تا ۴۸ سورهی مبارکهی مدثّر است. در آنجا بیان اوضاع اهل جهنّم را (نسجیر بالله من نار جهنّم و من جهنّم) میفرمایند: از اینها سؤال میشود که «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ»[۴] چون امر طبیعی نیست و خلاف طبیعی است مثل آدمی که سر او درد میگیرد، دل او درد میگیرد، میپرسند چرا؟ چه شده است مریض شدی؟ کسی از آدم سالم سؤال نمیکند: چرا سلامت هستی؟ چرا سر تو درد نمیکند؟ هیچ وقت از بهشتی سؤال نمیشود که چرا به بهشت رفتی؟ برای اینکه راه طبیعی این است که باید به بهشت برود.
دلایل جهنّمی شدن
۱- ترک نماز
ولی وقتی بر خلاف مسیر طبیعی عالم حرکت کرده است، در مقابل موج جنود الهی قرار گرفته است و آنجا افتاده است، جای سؤال دارد. چه شد که تصادف کردی؟ «قالُوا» ََاهل جهنّم پاسخ میدهند: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» اوّلین گرفتاری ما این است که ما از این وسیلهی نجات نماز استفاده نکردیم.
۲- اطعام مسکین
دوم «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ» وسیلهی دیگری که خدا قرار داده بود، ما به آن وسیله خود را به بهشت برسیم و وارد جهنّم نشویم، آن مسئلهی اطعام مساکین بود، رسیدگی به بندگان ضعیف خدا بود، دادن حقّ آنها بود. این کار را هم نکردیم.
۳- غوطهور شدن در شهوات
نکتهی سوم این است که «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» ما با اینها که در شهوات، در مادیات غوطه میخوردند، خوض میکردند، شنا میکردند، داخل آن رفته بودند، ما با آنها خائض شدیم. نتیجهی این سه مسئله یعنی بینمازی و بیرحمی و بیبند و باری آنها این میشود که «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۵].
نافع نبودن شفاعت برای این سه دسته
نکتهی چهارم، نتیجهی آن سه نکته است. «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ» دیگر همه را انکار کردیم، گفتیم: خبری نیست. «خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَلَ»[۶] خدای متعال در مورد اینها میفرماید: -با فاء تفریع- «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ» دیگر اینها را به کلّی ناامید میکند. شفاعت برای اینها نافع نیست. حالا شفیع نخواهند داشت ولی در مورد گروهی پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مورد خطاب خدا قرار میگیرد که «أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»[۷] دیگر به حال اینها فایدهای ندارد. حتّی استغفار خود شما هم «لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» لَن با نفی ابد است. حتّی شخصیتی مثل نبی مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله) برای اهل نفاق بخواهد استغفار بکند، این استفغار نتیجه نمیدهد.
علّت نافع نبودن شفاعت
چون قابل قابلیّت خود را از دست داده است. دیگر زمینهی جذب شفاعت و مغفرت برای او نمانده است. لذا نمیگوید: شافع نخواهی داشت، فیض خدا بخلی ندارد، شفاعت شافع هم بخلی ندارد. مشکل در سعهی رحمت پیغمبر ما که نیست، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۸] حتّی سراغ شما هم آمد، این آفتاب رحمت نبوی که تابید بر کوخ شما هم تابید ولی درها را آنچنان سفت کرده بودید که فایده برای شما نداشت. نه اینکه از این طرف ما نمیخواهیم بشود. شدنی نیست. قابل قابلیّت خود را به طور کلّی از دست داده است. طرف مسخ شده است، دیگر استعداد جذب رحمت برای او باقی نمانده است. لذا تعبیر، تعبیر لطیفی است. حریم وسعت رحمت شافع را خدای متعال با این آیه حفظ کرده است. ولی با اینکه پیغمبر «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ» شفاعت کبرای او هم است ولی «فَما تَنْفَعُهُمْ»[۹] نتیجهی این کارهایی که کردید به کلّی از شما نفی صلاحیت شده است. دیگر جذب به هیچ وجه در وجود شما نمانده است.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
باران برای همهی خاکها شفیع است. ولی صخره نفعی از باران نمیبرد، زمین شوره نفعی از باران نمیبرد. باران میآید همه را تحت پوشش قرار میدهد؛ نه اینکه به یک زمینی میبارد و به یک زمینی نمیبارد. به همه جا علی السّواه میبارد. ولی هر زمینی از باران نفع نمیبرد. اینها هم زمینههای دل خود را خراب کردند، دیگر زمین دل قابلیّت ندارد. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ».
ارادت آقا میرزا دربندی نسبت به امام حسین
نقل میشود که مرحوم آقا میرزا دربندی خوب نسبت به حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در به در بوده است عالم خاصّ خود را داشته است. آیت الله جوادی آملی میفرمودند که ایشان را در خواب دیده بودند، قصرهایی را خدا در اختیار او قرار داده بود. قبل از آنکه وارد بشوند فکر میکردند این قصر، قصر انبیای اولی العزم است. بعد از ملائکه پرسیده بودند: برای چه کسی است؟ گفته بودند: برای آقا میرزا آقای دربندی است. گفته بودند از کجا یک چنین قصرهایی را به دست آوردند؟ جواب آمده بود: عطای امام حسین (علیه السّلام) است. میگفتند: شبی زن و فرزند خود را از خواب بلند میکرد، میگفته است: بلند بشوید برای شما روضه بخوانم.
ائمّه قصد شفاعت همه را دارند
آن بزرگوار ضریح مقدّس امام حسین را گرفته بوده است و به شدّت گریه میکرده است و امام حسین را قسم میداده است به عزّت مادر خود که نکند از شمر شفاعت بکنی. یعنی رحمت امام حسین به قدری واسع میبیند نگران است که امام حسین (علیه السّلام) از شمر هم شفاعت بکند، هیچ بعید هم نیست. ولی شفاعت بکند یا نکند برای شمر فایده ندارد. نه اینکه امام حسین برای قاتل خود کم میگذارد، دلیل آن هم این است که در لحظهی قتل هم حضرت سیّد الشّهداء دعوت به توبه کرد، همانجا هم طمع داشت، یعنی همانجا هم مضایقه نکرد. اگر این حرام زاده امام حسین را سر نمیبرید -حضرت سیّد الشّهداء مقتول به قتل صبر است دیگر- آن جراحتها امام حسین را کشته بود ولی در آخرین لحظهی حیات، قصد نجات قاتل خود را داشت. این نشان میدهد که اینها نسبت به هیچ کسی کم نمیگذارند، قصد شفاعت همه را دارند. ولی طرف خیلی بد شده است، دیگر فایده ندارد.
ویژگی محرومان از شفاعت
«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ» پس برای گروهی که این عوارض را در دنیا پیدا کردند از اینها سلب صلاحیت جذب شفاعت شده است علی الطلاق اینهایی که بینماز هستند، این کسانی که زکات نمیدهند، این کسانی که خیلی در شهوات فرو میروند و نتیجتاً باور به آخرت را از دست میدهند، این گروه «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ» اینها از شفاعت به کلّی محروم هستند، نفی شفاعت شده است. یعنی تأثیر شفاعت نسبت به اینها منفی است، پس در این حد. این سورهی مبارکهی شعراء، آیه ۹۸ و یک مقدار قبل از آن را تلاوت بفرمایید، یک مقدار با دید وسیعتر إنشاءالله میتوانید در محضر آیه باشید. «إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ * وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ * فَما لَنا مِنْ شافِعینَ * وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ»[۱۰].
- «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقینَ * وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ * وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ * وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ * قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ * تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ * إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ»[۱۱]
خارج بودن بت پرستان از دایرهی شفاعت
– در مورد این گروه، در مقابل اهل جهنّم اینها آنجا اعلام میکنند که ما شما را، مادون الله را با خدای خود یکسان کردیم «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ» این دو را در ردیف خدا قرار دادیم و منشأ آن هم این بود که منحرفین ما را به گمراهی کشاندند «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ». حالا چون به دنبال آنها رفتیم، دنبال انبیاء نرفتیم «فَما لَنا مِنْ شافِعینَ * وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ» آن گروههای قبلی بت پرست نبودند، بینماز بودند، بیبند و بار بودند ولی اینها بت پرست هستند، غیر خدا را عبادت کردند. در مورد اینها نمیگوید: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ»، بلکه اینها اصلاً از دایره بیرون هستند. در منطقهای هستند که آفتاب به آنجا نمیتابد، باران به آنجا نمیتابد. گرفتار خشکسالی هستند. «فَما لَنا مِنْ شافِعینَ» دیگر برای ما شافعی وجود ندارد.
تبدیل دوستیها به دشمنیها در قیامت
«وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ» صدیق حمیم، حمیم از همان حمام است حمام آب گرم است. دوستی وقتی گرم باشد جذب میکند امّا گاهی دوست با دوست خود سرد است، خیلی انجذاب و جذبی وجود ندارد. ما صدیقی که گرم باشد و بتواند ما را به خود جذب بکند نداریم. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ»[۱۲] آنجا دیگر این صداقتها و دوستیها به عداوتها و جان هم افتادنها تبدیل شده است. تخاصم اهل نار است.
مقدّم بودن دین بر همه چیز
به خدا پناه میبریم آدم به خاطر این و آن باید از دین مایه نگذارد. «أَخُوکَ دِینُکَ»[۱۳] نباید برادر همه چیز انسان باشد. به جهت رودربایستی، فامیلی، تعصّبات صنفی، سیاسی اگر کسی از دین خود مایه بگذارد خیلی بدبخت است. چون آنجا همین محبّت تبدیل به عداوت میشود و بلای جان او میشود. نه تنها سودی نمیبرد، بلکه بلای جای او میشود.
مفید و مستفید بودن مؤمن
لکن متّقون از این سودها نفع میبرند، هم اینجا نفع میبرند هم آنجا. «عَالِمٍ نَاطِقٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ وَاعٍ»[۱۴] فرمود: یا مفید باشید یا مستفید. مؤمنین هم مفید هستند و هم مستفید. همه به همدیگر هم دعا میکنند، هم مشمول دعای همدیگر هستند، هم عیب همدیگر را به همدیگر بازگو میکنند.
خصوصیات صدیق حمیم
این آیهی کریمه خیلی زیبا است آموزنده است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ … بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[۱۵] خوب اثر آن کجا ظاهر میشود؟ «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَن…» این ولایتی که به همدیگر دارند، محبّتی که به همدیگر دارند، نقص و عیب و گناه یکدیگر را تحمّل نمیکنند برای نجات همدیگر غیرت نشان میدهند. فلانی دوست من باشد و دشمن او را ببرد. دوست من باشد و به غیبت مبتلا شده باشد. مگر من میگذارم، مگر من مرده هستم. به سراغ او میرود و او را از غیبت نجات میدهد. از دروغ نجات میدهد، از تضییع عمر نجات میدهد این میشود صدیق حمیم. ولی آنها ندارند.
آنها اینجا این محبّتهای آنها عین دشمنی بوده است. همدیگر را تشویق کردند اگر این حمایت نمیکرد او اینقدر جنایت نمیکرد ولی او جلو افتاد و اینها هم وارد خیابان شدند گفتند: جمهوری ایرانی. اسلام را زیر پا گذاشتند. اینها نه تنها برای همدیگر نافع نیستند، بلکه موجب بدبختی همدیگر هم شدند، هم لکهی ننگی در تاریخ برای آنها ماند و هم در قیامت اینها با هم دشمن میشوند. او میگوید: تو باعث شدی، این هم میگوید: تو باعث شدی که من اینطور بشوم. تخاصم پیدا میکنند، با هم دعوا میکنند. «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»[۱۶].
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ» تأویل: ملکوت و لبّ شیء است که در قیامت «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[۱۷] از همان مآل است دیگر تأویل أول، همان مآل است. «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ» اینها منتظر دیدن آن مآل و حقیقت آن هستند «یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ» یک روزی تأویل آن را میبینند. امّا آن روزی که پرده کنار میرود، دیگر ایمان برای آنها فایده ندارد.
- اینکه الآن فهمیدهاند اشتباه کردند، این شفاعت هیچ کاری نمیکند؟
شفاعت اعضا و جوارح
- آن وقتی که مفید بود، آن وقتی بود که اختیار داشتند وقتی سلب اختیار شد راه یک طرفه است. برگشت که نیست. اینها باختند. دیگر وقت اکتساب گذشته است و آنجا هم نمیتوانند حقیقت را قبول نکنند. حتّی مکذّبینی که آنجا تکذیب میکنند، خدای متعال یکجاهایی برای اینکه تکذیب نکنند در آیات گذشته داشتیم که دهان آنها را مهر و موم میکنند که ملکهی دروغ مانع شهادت شهودی که اعضا و جوارح خود او هستند و جنود الهی هستند و علیه او به پا خواستند اینها راحت کار خود را میکنند. وقتی اینها شهادت دادند، آنجا هم السنتهم باز میآید به اعتراف «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ»[۱۸]،«یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ» یک روزی تأویل این آنچه که باطن است نتیجهی عمل است که اینجا متوجّه نیستند آنجا میبینند «یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ» آنهایی که گرفتار غفلت و نسیان بودند و قبول نکرده بودند، آنها میگویند: «قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» رسل پروردگار ما به حق آمد «فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ» الآن وقت آن است که قبول بکنند.
علّت قبول نشدن توبهی فرعون
در مورد فرعون هم دارد که وقتی دید دیگر در آستانهی غرق شدن است گفت: «آمَنتُ بِرَبِّ مُوسى» ولی چه زمانی گفت؟ وقتی که اختیاری برای او باقی نمانده بود. روایت میگوید که جناب جبرائیل مشتی از گل را برداشت و به دهان او زد، «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ»[۱۹] الآن! این همه موسی ناز تو را کشید، خدا همهی محبّتها را کرد، به موسی دستور داد که «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً»[۲۰] اینها همهی امکاناتی که میشد که یک کسی را نجات بدهند، هیچ مضایقه نکرد. ید بیضاء نشان داد عصای خود را اژدها کرد. محبّت کرد، ملک او را، سلطنت او را تضمین کرد، به قول آقایان در کتِ او نرفت. ما که برای تو کم نگذاشتیم، همهی عالم را بسیج کردیم که نگذاریم تو داخل جهنّم بیفتی، نخواستی حالا که نخواستی الآن دیگر راه یک طرفه است. دیگر راه برگشت به سمت بهشت برای تو باقی نمانده است. «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» اینها هم حالا متوجّه شدند که رسل به حق آمده بودند، آنجا قبول نمیکردند. ولی اینجا دید عجب این کارهایی که کرده است شدند مار و عقرب و گودال جهنّم و حالا میگوید بله آن درست بود.
دو آرزوی گنهکاران در قیامت
«فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا» یکی از دو چیز را اینها آرزو میکنند. یکی این است که حالا شده است دیگر یک کسی بیاید دست ما را بگیرد. ما آنجا گوش نکردیم ولی خوب حالا فهمیدیم دیگر. الآن دست ما را بگیرند. آرزوی دوم آنها این است که خوب ما را برگردانید حالا که ما پشیمان هستیم و همه چیز را به رأی العین دیدیم، دیگر جای انکار برای ما باقی نمانده است، برگردانید تا اینکه راه درستی را که قبلاً نرفتیم حالا برویم.
جواب قرآن در پاسخ به درخواست شفاعت
«قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» سرمایه ای که به شما دادیم این را از دست دادید دیگر برگردید چیزی ندارید. آن سرمایه را بد مصرف کردید، عمر شما بود. این عمر یک بار بیشتر به هیچ کسی داده نمیشود. آن که مال تو بود، این را آب کردید، این را خاکستر کردید. دیگر زمینهای ندارد. آدم وقتی برمیگردد که یک چیزی را داشته باشد، بخواهد با آن معامله بکند. تو سرمایه را از دست دادی با چه چیزی میخواهی برگردی؟ چیزی نداری. خیلی آیات گویا، پیامهای نافذ. «قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»[۲۱] آدم که سرمایه را از دست داد، شفیع ضمیمه میشود، باید چیزی باید تا این ضمیمه بشود؛ تو هیچ چیزی نداری که این ضمیمه بشود. یک چیز کمی میداشتی میگفتی: «جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ»[۲۲] بله ما کم آوردیم و در حدی هم نیست که به ما در برابر این… ولی کرم کن حالا به کم ما نگاه نکن، به بزرگی خود نگاه بکن، نیاز ما را برطرف بکن یک چیز کمی آورده است. ولی هیچ چیزی باقی نمانده است که یک شفاعتی، یک آبروداری بیاید برای او مایه بگذارد، همهی آن را به آتش کشیدی، چیزی از تو باقی نمانده است که ما آن را نجات بدهیم.
جواب قرآن به درخواست بازگشت به دنیا
و مسئلهی دیگر بازگشت است. بازگشت هم همینطور است. یعنی این «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» این هر دو را خود به خود منتفی میکند. هم شفاعت را منتفی میکند و هم بازگشت را منتفی میکند. چون واقعاً از بین برده است. اصلاً «هَباءً مَنْثُوراً»[۲۳] شده است و تمام شده است رفته است. چیزی باشد بشود آن را ترمیم کرد باید چیزی باشد تا جراحتهای آن را درست کرد. تا این گودالهای آن را پر کرد ولی اصلاً چیزی نمانده است «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» اینها جان خود را، عمر خود را باختند، ورشکسته شدند همهی سرمایهها را از دست دادند. وقتی هیچ چیزی ندارد نه قابلیّت شفاعت است، نه امکان برگشت. در برگشت هم باید یک چیزی باشد تا برگردد و با آن سود بکند. اساس سرمایهی خود را باختی، با چه چیزی میخواهی برگردی؟ تمام شد و رفت. «یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فیها»[۲۴] یک چنین مهربانی مراقب ما است. با وجود او تفریط کردیم. خیلی آیهی عجیبی است. وقتی که پردهها کنار میرود، آنجا هم آدم حقّانیّت رسل رب را اعتراف میکند، متوجّه میشود و دو چیز برای او درمان است؛ ولی قابلیّت سلامت را از دست داده است، هر دو راه برای او مسدود است؛ نه شفاعت، نه بازگشت. یا مولانا یا بقیه الله «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ»[۲۵] تا نرفتیم باید دامن ایشان را بگیریم و بگوییم تا کار تمام نشده است ما را نجات بدهیم. «إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ» اگر اینجا دامن ایشان را نگرفتیم آنجا دیگر دستی نداریم تا دامن بگیریم. هیچ چیزی نداریم تا به آنها وصل بشویم.
سه راه مردم برای گریز از مجازات
آیهی بعدی، آیه ۴۸، سورهی مبارکهی بقره «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ» در دنیا مردم برای گریز و فرار از مجازات از یکی از این سه راه استفاده میکنند. یکی این است که آدمها را جا به جا میکنند. یکی، یک کسی را کشته است، یک کسی دیگر میآید به گردن میگیرد.
شده است گاهی آدمهای پولدار یک آدم فقیری را پیدا کردند، گفتند: ما خانوادهی تو را اداره میکنیم، این ملک برای تو، این چیز برای تو، تو… در قاچاقچیها و غیر قاچاقچیها گاهی از این اتّفاقات احتمال آن است. قاچاقچی یک کسی دیگر است ولی یک کسی میآید به جای او به گردن میگیرد. پولی که گرفته است به عواقب آن هم توجّه نمیکند. در مورد مجازاتهایی که گذارا است مثل زندان و اینها که فراوان این اتّفاقات میافتد که کسی نداشت، خانوادهی او را اداره میکند، به جای او میآید زندان میکشد، تمام میشود.
راه دوم این است که یک کسی را به عنوان شفیع میتراشند. یک مقام صاحب نفوذی را میبینند، با او فامیل است، حالا در زمان ما که الآن اشخاصی که مستحق مجازات هستند ولی چون به یک آدم با نفوذی وصل هستند تا او وجود دارد و سر موضع و در جایگاه خود است، این به طفیل او مجازات او تأخیر میافتد. شفاعت، پارتی بازی. بله، وضع او هم خراب است، از این کسانی که به زندان رفتند، این خیلی بدتر است پس چرا مجازات نمیشود؟ با نفوذی در کنار او است، پارتی دارد.
سوم آن این است که سوم این است که میآیند میگویند: بیا بدل آن را پول بگیر. در قیامت خدای متعال همهی اینها را نفی میکند. آنجا نه میشود آدمها را جا به جا کرد، نه یک شخص با نفوذی وجود دارد که بخواهد از نفوذ خود، از موقعیت خود سوء استفاده بکند، بیاید جلوی مجازات خدا را بگیرد و کسی چیزی ندارد تا اینکه باغ خود را بدهد، ملک خود را بدهد مثلاً از اینجا جریمهی بدل از حبس در قانون است. مثلاً کسی ۹۰ روز زندان داشته باشد میتواند زندان خود را بخرد. ولی آنجا این خبرها نیست قابل خرید نیست، هیچ کار نمیشود کرد.
هشدار قرآن نسبت به روز قیامت
«وَ اتَّقُوا یَوْماً»[۲۶] این یوماً نو، نون تفخیم است. خیلی روز عظیمی است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً» از این روز بترسید این «وَ اتَّقُوا» اینجا یعنی پروا بکنید، نه اینکه پرهیز بکنید، پروا بکنید. حساب آن روز را داشته باشید. بترسید. «وَ اتَّقُوا یَوْماً» آن روز چه روزی است؟ «لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً» هیچ کسی هیچ چیزی را به جای دیگر قبول نمیکند. جابه جایی اصلاً ممکن نیست.
«وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ» از هیچ کسی هم شفاعت، واسطه، پارتی پذیرفته نمیشود. «وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ» کسی پولدار است امکانات دارد بگوید بیا امکانات تو را میدهیم، شما این مجازات را از ما بردارید که در دنیا این کارها هم در قانونی و در خلاف قانونی آن فراوان است آنجا دیگر این کارها اصلاً زمینه ندارد.
خدا هشدارهای لازم را از روی محبّتی که به بندگان خود دارد، داده است. همه چیز را خیلی شفاف گفته است. تمام فریبهایی که در اینجا اشخاص به کار میبرند، خدای متعال هشدار آن را داده است که آنجا اینجا نیست. نکند خیال بکنید که آنجا هم میشود از این کارها انجام بدهید و با خیال خامی خود را بدبخت بکنید، بعد آنجا بیایید ببینید عجب هیچ یک از این خبرها نبوده است. هر کسی خود است و عمل خود. جهنّم آنجا عمل خود تو است، کسی دیگر نیست که بشود از او گرفت، زایل کرد. خود تو هستی، خود را از خود که نمیشود گرفت. این اعمال تو است و ذات تو است.
تکرار نافع نبودن شفیع در قیامت از طرف قرآن
باز در سورهی مبارکهی بقره آیه ۱۲۳؛ «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً» دقیقاً همان عبارت در اینجا تکرار شد. ولی عبارات بعدی تنوّع پیدا کرده است. «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ» آنجا فرمود: «وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ» اینجا میفرماید: «لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ»؛ «وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَهٌ».
آنجا فرموده بود: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ»؛ اینجا میفرماید: «وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَهٌ» همهی فرضها را قرآن کریم مطرح کرده است. فرق آن این است که آنجا فرمود: بر فرض اینکه شفیعی باشد ولی قبول نمیشود. امّا اینجا میفرماید: «لا تَنْفَعُها» برای او نافع نیست.
نه اینکه ما قبول نمیکنیم، شدنی نیست، نفع ندارد. قبول نمیشود نفی زمینه را نمیکند. قبول نمیشود، یعنی قبول نمیکنیم ولی لا تنفع میگوید: اصلاً زمینه ندارد، برای چه تلاش میکنید، فایده ندارد. مرده است. نوشدارو بعد از مرگ سهراب است. دیگر گذشته است تمام است.
«یُقْبَلُ» و «یُؤْخَذُ» هم تنوّعی که در تعبیر وجود دارد. گاهی اشخاص را در این عالم گرفتار میکنند که یک چیزی از او تلکه بکنند. امکانات دارد یک پرونده برای او درست میکنند و دارایی او را اخذ میکنند، میگیرند. ولی در «لا یُقْبَلُ مِنْها» نه، اگر خود او هم بدهد، قبول نمیشود. نه آنجا اینطور زمینهای وجود دارد که کسی ذی نفع باشد برود سراغ اینکه بگیرد، نه تو چیزی داری نه کسی آنجا ذی نفع است که بتواند اخذ بکند از ما. ولی «لا یُقْبَلُ» یعنی بر فرض هم اگر کسی دلش بسوزد، مادری، پدری گرچه «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابِ»[۲۷] آنجا «لا أَنْسابَ» ولی حالا بر فرض پدری مادری بگوید: عجب فرزند من دارد میرود، بخواهد هم به او کمک بکند، قبول نمیشود. نه دارایی وجود دارد، نه دارایی است که بتوانند بدهند. بر فرض اینکه داشت یک عمل مختصری هم داشت، کسی نیست که از او اخذ بکند، بر فرض اگر هم بود «لا یُقْبَلُ»؛ جای قبول آن نیست تمام شده است. این بخش آیات نفی شفاعت بود.
اتّکای به اعمال در روز قیامت
- بله «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» یعنی دیگر پروردگار متعال به طور صریح مطرح کرده است. یک طوری مطرح کرده است که آدم فقط باید متکّی به عمل باشد. اگر عملی اعتقادی نداشتی، هیچ کسی به کمک تو نمیآید. این تخلیه است. و امّا حالا که لا اله را قبول کردید الّا الله، لا اله الّا الله نفی بعد از آن که اثبات آمد افادهی انحصار میکند. حالا انحصار شفاعت به خدا، عین لا اله الّا الله میماند. این قسمت آیات لا اله آن بود حالا الّا الله آن را ببینیم که چه آیاتی است که اثبات شفاعت میکند و برای شخص خدا هم میگوید: شفاعت منحصر به ذات ربوبی است. غیر خدا کسی آنجا شأنی ندارد. کسی اثری ندارد. «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۲۸] آنجا نشئهی ظهور قهاریّت خدا است. نفس کشی وجود ندارد.
خدا تنها شفیع و ولی
«وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ ٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»[۲۹] کسانی که گوش شنوا دارند و نسبت به آیندهی خود حسابگر هستند، اهل محاسبه هستند، اینها را هشدار بده که «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌٌ» جز ذات ربوبی نه ولیّ دارند و نه شفیعی.
بنابراین قرآن کریم خدا را تنها ولی و شفیع معرّفی کرده است. اگر فقط توجّه آنها به خدا شد، «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» شاید این باعث بشود که اینها در سنگر تقوا محفوظ بشوند، با این اعتقاد سپری از هلاکت و بدبختی داشته باشد. سورهی مبارکهی انعام، آیه ۵۱٫ «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ ٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» نکاتی که در اینجا دارد در آیات دیگر هم دارد «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ»[۳۰] اینجا هم «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ» هشدار در کسی اثر دارد که یک باورهایی داشته باشد.
افرادی که حشر إلی الله را میدانند یا با جلال خدا محشور میشوند یا با جمال حق تعالی مأنوس میشوند یا گرفتار عذاب خداوند میشوند یا مجذوب رأفت خدا میشوند بالاخره حشر إلی الله است. کسانی که «یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ» نسبت به این حشر إلی الله خوف دارند نگران هستند، به اینها انذار بده که غیر او ولیّ و شفیعی نیست. این انذار شما زمینهی تقوا را برای آن پدید میآورد. باعث میشود که آنها با تقوا زندگی بکنند. بنابراین خود انذار در اکتساب تقوا نقش دارد.
عقیده منشأ اخلاق
ولی انذار باید زمینه داشته باشد برای آدمهایی که باور دارند و اعتقاد به حشر دارند برای آنها هشدار مفید است، چه اثری دارد؟ چه نقشی دارد؟ ایجاد تقوا میکند. اقتضای اکتساب تقوا را این اعتقادات دارد. عقیده منشأ اخلاق است و اخلاق منشأ رفتار درست است. خدای متعال میگوید اگر این باور را، این عقیده را پیدا بکنند «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» این زمینه پیدا میشود که اینها اهل تقوا بشوند. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» باز سورهی مبارکهی انعام، آیه ۷۰٫ «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ» در سورهی مبارکهی واقعه میفرماید: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ»[۳۱] رزق آنها از قرآن تکذیب آنها است، روزی آنها جهنّم است.
دین بازی و سرگرمی عدّهای
در اینجا هم میفرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً» دین بعضیها بازی آنها است، دین آنها دنیای آنها است، دین آنها شهوات آنها است. شبیه به آیهی کریمهی «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[۳۲] هواپرست شده است، معبود او هوای او است. دین بعضیها بازی و سرگرمی است. لعب بازی ماندگار نیست، همینطور که لعاب دهان موقتی است، چیزهایی که آدم به آن مشغول است ولی برای آدم نمیماند این مثل لعاب دهان میماند. لعاب دهان همیشه در دهان نمیماند. بزاق دائماً تشرّح دارد و این تشرّح هم گذارا است. اشخاصی که منهای آخرت به امور دنیا میپردازند، دنیا لعب است اینها دارند ملاعبه میکنند. لهو هم است یعنی اینها را از مقصد باز میدارد، اصلاً از یاد برده است اینجا سرگرم است نمیداند کجا میرود.
یک کسی که راه او طولانی است همیشگی است این هر چه دارد این روزهای اوّل اینجا سرگرم شده است، نمیداند این را برای رفتن به ابد الآباد به او دادند. همینجا مشغول شده است همینجا دارد هزینه میکند. این لهو است. بنابراین بازی با عمر که آدم دین خود را بازی قرار بدهد و سرگرم این نوع شهوات بشود، خدای متعال به پیغمبر خود دستور داده است که اینها را رها بکن.
ویژگی کسانی که مورد رها شدن پیامبر قرار گرفتند
چون پیغمبر باید جذب بکند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»[۳۳] این شبیه «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[۳۴] عمل ما هم همینطور است. روزه را ما میگیریم ولی زارع کسی دیگر است که این را رشد میدهد، برای ما نگه میدارد، آن را تربیت میکند. نماز ما، روزهی ما همهی این بذر است. ماحارث هستیم، ما زارع نیستیم. ما بذر میپاشیم ولی کسی دیگر باید این را برویاند. کسانی که اهل ایثار هستند پیغمبر به عنوان زارع اینها را تطهیر میکند و تزکیه میکند. هم تطهیر میکند، زوائد آن را میزند، علف هرزههای آن را میگیرد و تطهیر میشود، تزکیه میکند، یعنی آن را رشد میدهد که بالا برود. ولی کسانی که دین آنها همین است جز دنیا چیزی ندارند، اینها را رها بکن، برای اینها رویشی نیست. وقت خود را برای اینها تلف نکن. اینها اهلیّت ندارند.
«وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا»[۳۵] این دین خود را، مسلک خود را، لعب و لهو قرار دادند و مغرور حیات دنیا شدند یعنی فریب زندگی دنیا را خوردند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ» و تذکّر بده که نکند یک کسی با دست خود، خود را گرفتار هلاکت بکند. تبسل هلاکت. «بِما کَسَبَتْ» یک وقت یک کسی به آدم ضربه میزند، آدم را نابود میکند، یک وقت خود کرده است. خود کرده را تدبیر نیست. «أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ» اگر خود تو همّت نداشته باشی، خدا هم تو را نجات نمیدهد، پیغمبر هم برای تو کاری نمیتواند بکند. ابو لهب عموی پیغمبر بود نتوانست برای او کاری بکند. پیغمبر نتوانست برای ابوجهل کاری بکند. چون خود او نمیخواهد، کسی خواب باشد آدم او را بیدار میکند. ولی وقتی خود را به خواب زده است چه کسی میتواند این را بیدار بکند. نمیخواهد حرکت بکند نمیخواهد چشم خود را باز بکند. با اراده دارد این کار را میکند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ » خوب نتیجه چه میشود؟ «لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ» برای این نفس هالک غیر خدا ولی و شفیعی وجود ندارد.
خدا خالق آسمان و زمین
دو تا آیهی دیگر هم در این رابطه وجود دارد و إنشاءالله توجّه به خدا داشته باشیم. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ»[۳۶] این آیه هم پیام خاص دارد.
الله کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است و آنچه که در فضای آسمان و زمین وجود دارد همهی اینها مخلوق خود او است و این مجموعهی عالم آفرینش که هفت آسمان و زمین باشد که شما در آن هستید «فی سِتَّهِ أَیَّامٍ» در شش مرحله آفریده است. چون تا شمس و قمر نبود که یوم معنی پیدا نمیکند. خدای متعال عوالم را در شش مرحله خلق کرده است. «وَ ما بَیْنَهُما» اینها را خدای در شش مرحله خلق کرده است. «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» خوب وقتی عالم را خلق کرد، عالم را رها نکرد. بلکه بر کرسی تدبیر استقرار پیدا کرد. اگر او همه چیز را آفریده است، آسمانها و زمین را و آنچه که مابین آسمان و زمین است که خود شما هم جزء اینها هستید. اگر همه چیز را او ساخته است، اثر او ست، غیر او چه نقشی میتواند در این مجموعه داشته باشد؟ غیر او نیست تا بتواند صاحب نقش باشد. «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ» این را فرع بر خالقیّت مجموعهی آفرینش خدای متعال این یک معرفتی است که به ما عنایت کرده است و داده است، همهی عالم یک خالق بیشتر ندارد خالق مالک است، مالک من له التّصرف است. غیر خالق کسی کارهای نیست تا اینکه ملکیّتی داشته باشد بتواند تصرّفی در این مجموعه داشته باشد. چون خالق مجموعه خود او است.
هشدار خدا نسبت به متذکّر نشدن انسان
«ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ» خوب این را میفرماید بعداً یک عنایتی دیگر انگار مثلاً مثل پدری که حرفهای خود را زده است میگوید که برای تو کافی نیست، متوجّه نشدی، بیدار نشدی؟! «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» ریشهای صحبت کردیم، استدلالی است، برهانی است. «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» متذکّر نمیشود با اینکه این آگاهی را به شما دادیم آگاهی مقدّمه تذکّر است بیدار بشوید. گاهی میدانید ولی حواس شما نیست. این «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» یعنی حالا که دانستید، نمیخواهید بیدار بشوید در برابر نسیان و غفلت و سهو ذکر در برابر آن سه چیز است. «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» غفلت با علم میسازد، نسیان با علم میسازد، سهو هم با علم میسازد ولی آدم که بیدار باشد، همهی این آفات از او دور است. «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ».
شفاعت مخصوص خدا
آیهی آخر، آیه ۴۴، سورهی مبارکهی زمر؛ «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعاً» این دیگر خیلی شفاف و خیلی صاف و نص است دیگر. «قُلْ» به آنها اطّلاع بده، متوجّه باشند که «لِلَّهِ الشَّفاعَهُ» شفاعت مخصوص –لام، لام اختصاص است- الله است. یعنی در گوشه و کنار یک کسی میتواند یک مقدار شفاعت بکند؟ نه، «جَمیعاً» نه، همهی شفاعت برای خود الله جلّ و اعلی است. «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» در آن آیات قبلی اوّل خدای متعال دلیل را گفت، بعد نتیجه را گفت. ولی در این آیه، اوّل نتیجه را فرموده است، بعد دلیل را فرموده است. «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ». بالاخره از او آمدید، سر و کار شما هم با او است، به سوی او برمیگردید. کسی هم کارهای نیست ملک آسمان و زمین برای خود او است، چون برای خود شما است بازگشت شما به غیر مالک شما که نیست. او شما را خلق کرده است و در شما تصرّف کرده است، ملک او هستید. ملک او به خود او بر میگردد، کسی کارهای نیست نمیتواند دخالت بکند.
- دستهی اوّل میتواند از خدا و غیر خدا شفاعت بکند.
- از خود خدا هم نمیتواند شفاعت بکند؟
- اصلاً گفت: شفیع نیست.
- کسی دیگر نیست که بیاید؟
- ما فعلاً به کسی دیگر کار نداریم. ما به آیه کار داریم. اینجا فرمود: ولیّ و شفیع نیست، یک جا فرمود: قبول نمیشود. یک جا فرمود: اخذ نمیشود. بعد این آیات میگوید حالا که همه را نفی کرده یک نفر هست. غیر از خدا هیچ کس نیست.
- این شفاعتها باید برای خدا باشد (قطع کلام)
شکستن بت لازمهی شفاعت
- تا آله را نفی نکنی، خدا را نمیبینی تا صاحب شفاعت باشد. اوّل باید این شفیعهای خواستگی را، این بت را بشکن ببین چه کسی میماند، این بتها استحقاق عبادت ندارند، خود اینها معلول هستند، اینها بیخاصیت هستند. جز خدا همه بیخاصیت هستند. وقتی همهی عالم را بیخاصیت معرّفی کردی. حالا تازه باید بدانی کار دست چه کسی است، یکی بیشتر باقی نمیماند، آن هم الله است. إنشاءالله بخش سوم آنچه برای خدا است و مخصوص خدا است، خدا به بعضی از دارایی خود داده است، آنها را باید بدانیم که فارق بین ما و وهابیّت تا اینجا آنها تا اینجا با ما همراه هستند. ما میگوییم شفاعت نیست الله فقط شفیع است تا آنجا اینها با ما میآیند ولی آن قسمتی بعدی مثل همان «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ» است که این را میگیرند و دیگر به آن قسمت آن «وَ أَنْتُمْ سُکارى» کاری ندارند. یک کسی هم گفته است که :
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا» را برو گوش کن «وَ لا تُسْرِفُوا» را فراموش کن.
بعضیها اینطور هستند.
مخفی بودن استجابت در دعا
آدم باید همیشه دعا بکند. روایت دارد که خدا چند چیز را در چند چیز مخفی کرده است یکی استجابت است که در دعاها مخفی است. کدام دعا مستجاب میشود معلوم نیست. شاید خدا کرم کرده است به برکت اینکه سر سفرهی قرآن او نشستیم، با قرآن او مأنوس شدیم، یاد قیامت کردیم یاد او را کردیم، شاید در این جلسه دعای ما مستجاب بشود.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۰ و سورهی توبه، آیه ۱۲۵٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۴۳٫
[۳]– سورهی آل عمران، آیه ۷٫
[۴]– سورهی مدثّر، آیه ۴۲٫
[۵]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۶]– مناقب آل أبی طالب، ج ۴، ص ۱۱۴٫
[۷]– سورهی منافقون، آیه ۶٫
[۸]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۹]– سورهی مدثّر، آیه ۴۸٫
[۱۰]– سورهی شعراء، آیات ۹۸ تا ۱۰۱٫
[۱۱]– همان، آیات ۹۰ تا ۹۸٫
[۱۲]– سورهی زخرف، آیه ۶۷٫
[۱۳]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۱۰٫
[۱۴]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۷۸۷٫
[۱۵]– سورهی توبه، آیه ۷۱٫
[۱۶]– سورهی اعراف، آیه ۵۳٫
[۱۷]– سورهی طارق، آیه ۹٫
[۱۸]– سورهی ملک، آیه ۱۱٫
[۱۹]– سورهی یونس، آیه ۹۱٫
[۲۰]– سورهی طه، آیه ۴۴٫
[۲۱]– سورهی اعراف، آیه ۵۳٫
[۲۲]– سورهی یوسف، آیه ۸۸٫
[۲۳]– سورهی فرقان، آیه ۲۳٫
[۲۴]– سورهی انعام، آیه ۳۱٫
[۲۵]– سورهی یوسف، آیه ۹۷٫
[۲۶]– سورهی بقره، آیه ۴۸٫
[۲۷]– سورهی بقره، آیه ۱۶۶٫
[۲۸]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۲۹]– سورهی انعام، آیه ۵۱٫
[۳۰]– سورهی، یس، آیه ۱۱٫
[۳۱]– سورهی واقعه، آیه ۸۲٫
[۳۲]– سورهی فرقان، آیه ۴۳ و سورهی جاثیه، آیه ۲۳٫
[۳۳]– سورهی توبه، آیه ۱۰۳٫
[۳۴]– سورهی واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴٫
[۳۵]– سورهی انعام، آیه ۷۰٫
[۳۶]– سورهی سجده، آیه ۴٫
پاسخ دهید