«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَِّجَاهِ».

خلاصه‌ی بحث

– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

کیفیّت شهادت نبی مکرّم اسلام

چون شهادت، شهادت زبانی نیست، شهادت احاطه‌ی وجودی است، شاهد بر مشهود علیه محیط است، بر درون و بیرون او، بر نیّات او. بنابراین شهادت علم حصولی نیست، شهادت وجودی است. این وجود قوی است، کسی بر وجود قوی اشراف داشته باشد بر وجود ضعیف دیگر به طریق اولی اشراف دارد. لذا اگر گفتیم نبی مکّرم اسلام بر انبیاء شاهد است، معنی آن این است که بر همه چیز شاهد است. در یک روایتی هم دارد که وجود نازنین حضرات معصومین (علیهم السّلام) فرمودند: «وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً» آن «هؤُلاءِ» ما هستیم. ما بر امم شاهد هستیم و پیغمبر بر ما شاهد است، این هم یک روایت.

شهادت خداوند متعال

یک مرتبه‌ی دیگر مرور کنیم، گواهان شش گروه هستند: اوّل ذات پاک احدیّت است که «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ».[۱] علم حق تعالی علم وجودی است، خود او حضور دارد و خود او شاهد است. از صفات حضرت حق سبحان تعالی هم در قرآن، هم در ادعیه شهید است. خدای متعال هم شاهد است و هم شهید است و علی الاطلاق شاهد است.

شهادت انبیاء

گروه دوم انبیاء و اوصیای انبیاء (علیهم السّلام) هستند. آیه‌‌ای قرائت شد، «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً».[۲] این‌جا گفته شد که انبیاء (علیهم السّلام) یا انبیاء یا ائمّه‌ (علیهم السّلام) یا هر دو، یا خود امم. علی کلّ حال برای هر امّتی خداوند متعال شهیدی دارد و این شاهد یا پیغمبر زمان است، یا امام و حجّت هر زمانی است که بر مردم زمان خود اشراف وجودی دارد. سعه‌ی وجودی او در زمان خود آینه‌ی حق تعالی است و حقایق در او منعکس است، تحمّل اعمال عاملین را می‌کنند و روز قیامت هم ادا می‌کنند آن چیزی را که متحمّل بودند.

یک آیه‌ی دیگر هم «وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهیداً»، این آیه ۷۵ سوره‌ی مبارکه‌ی قصص است. این دلیل بر این است که در طول شهادت حضرت حق، مجاری فیضی که خدای متعال برای بندگان خود دارد، سلسله‌ی جلیله‌ی انبیاء و اوصیای انبیاء، خصوصاً امامان ما (سلام الله علیه اجمعین).

تقدّم ائمّه بر انبیاء

«کُنْتُ مَعَ الأَنْبِیَاءِ سِرّاً وَ مَعَ خَاتَمِ الأَنبِیَاءِ سِرَّاً وَ عَلانِیَّهً». در عالم انوار، ائمّه‌ی ما مقدّم بر انبیاء (علیهم السّلام) هستند، یعنی حضرات ائمّه معصومین ما از نظر رتبه‌ی وجودی تقدّم رتبی بر حضرات سلسه‌ی جلیله‌ی انبیاء به جز خاتم انبیاء دارند. چون تقدّم رتبی دارند وجود آن‌ها از وجود این‌ها است. سفره‌ی وجودی خود حضرت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) شامل همه‌ی انبیاء می‌شود. چون این‌ها در مجاری فیض تقدّم دارند بنابراین اشراف و احاطه بر همه‌ی عوالم دارند. وجود نازنین حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله و سلّم) اوّلاً و بالذّات و ثانیاً امیر المؤمنین (علیه السّلام) سِرّ وجود نازنین پیغمبر خدا است، «أَنْفُسَنا» است، حضرت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که مُهجه‌ی قلب نبّی مکرّم اسلام است، این‌ها در رتبه‌ی اوّل هستند. در تمام مراحل وجودی هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی بر این‌ها تقّدم ندارد.

بنابراین آن‌ها شاهد هستند، بلکه می‌توان گفت که لوح محفوظ یا از وجود این‌ها است یا این‌ها لوح محفوظ را هم نوشته‌اند، آن قلمی که همه‌ی عالم را خدا با آن قلم نوشته همین‌ها هستند. عقلی که تقدّم بر همه‌ی موجودات دارد همین‌ها هستند، نور نبی هم که تصریح شده است. ولکن تقدّم رتبی دارند، تقدّم وجودی دارند، اشراف آن‌ها مفروق عنه است. وقتی اشراف دارند، متحمّل همه‌ی موجودات عالم هستند، روز قیامت هم بازگو کننده‌ی حقایقی هستند که از وجود خود آن‌ها ناشی شده و این‌ها شاهد بر همه‌ی عوالم هستند.

شهادت فرشتگان

گروه سوم فرشتگان هستند. بحث فرشتگان را در آیات مختلف با هم مرور کردیم. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِرَاماً کاتِبینَ‏َ»،[۳] در نامه‌ی عمل نوع آیاتی که مربوط به فرشتگان بود، بحمد الله توفیق داشتیم نظاره نشستیم، تماشا کردیم.

شهادت اعضاء و جوارح انسان

بخش چهارم اعضاء و جوارح است، گواهی اندام‌های انسان، عضو عضوِ بدن، یعنی آن‌هایی که مجرای عمل بودند، سببیّت در عمل داشتند، مباشر بودند، آن‌ها همه کار خود را آن‌جا به نمایش می‌گذارند. تمام اعضاء و جوارح، در هر زمانی، در هر مکانی، هر کاری از هر عضوی صادر شده است، این عضو آن کار را دارد نشان می‌دهد، تمام اعضاء و جوارح.

در این رابطه هم چند آیه وجود دارد، یکی آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی الرّحمن است که آن‌جا فرمود: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی‏ وَ الْأَقْدامِ»،[۴] این شهادت، شهادت تکوینی است، یعنی یک جا سیما… این‌جا ما سیما شناس نیستیم، همه‌ی اصحاب اعراف را با سیما می‌شناسند. سیما آن حقیقت و شخصیّت واقعی هر کسی ورای ظاهر است. روز قیامت سیمای خود اشخاص یک شهادت تکوینی دارد. مؤمنین با سیمای ایمانی شناخته می‌شوند و مجرمین هم با سیمای جرمی خود شناخته می‌شوند. «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ»، نیازی به سؤال و جواب نیست. «لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌ»،[۵] چون خود سیما نشان می‌دهد دیگر چه می‌خواهند بپرسند؟ هر چه انجام داده پیش او حاضر است، چه چیزی را می‌خواهند بپرسند؟ چه چیزی را می‌تواند انکار کند؟ تمام اعمال همه پیش او هستند. خدای متعال هر عضوی هر کاری انجام داده، آن عضو را با کار آن در مرئا و منظر اهل محشر قرار داده، دیگر در آن موقف نیازی به سؤال و جواب نیست، بلکه خود سیما جایگاه اشخاص را مشخّص می‌کند و وضعیّت آن‌ها با سیما پیش همه مشخّص می‌شود.

آیه‌ای از قرآن درباره‌ی شهادت اعضاء

در سوره‌ی مبارکه‌ی نور، آیه ۲۴، فرمود: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». این‌جا خود زبان هم مطرح شده، روزی بر علیه اشخاص شهادت می‌دهد اعضایی که این‌جا شمرده شده است. یکی زبان‌ها، دوم دست‌ها، سوم پاها، این‌ها شهادت می‌دهند «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، به هر عملی که این‌ها انجام می‌دادند به همه‌ی این‌ها شهادت می‌دهند. زبان، تمام گناهانی که کرده، دروغ‌هایی که گفته، غیبت‌هایی که داشته، نمّامی‌هایی که داشته، نیش زبانی که داشته، ناسزاهایی که گفته، استهزاهایی که کرده، همه‌ی این‌ها به او آویزان هستند، همه را همراه خود ارائه می‌کند. دست هم همین‌طور است، هر تعدّی، هر تجاوز، هر ظلم، هر انحراف که با قلم و دست انجام شده، همه‌ی این‌ها همراه خود این عضو آن‌جا در مرئا و مشهد همه‌ی برزخیان، اهل محشر نشان داده می‌شود. پا هم همین‌طور.

پرسش و پاسخ

-‌ یکی از اعضایی که احتمال خطای آن زیاد است چشم است، چرا در آیات از چشم چیزی عنوان نشده است؟ زبان و دست و پا گفته شده، ولی چشم را نگفته‌اند.

-‌ این‌ها از باب مصادیق است. در مقام احصاء نبوده که همه‌ی اعضاء را بگوید. این از باب مصادیق اعضایی است که این‌ها دخالت بیشتری در کارهای زندگی انسان دارند. نقش زبان نقش اوّل است، همه‌ی چشم هم که می‌بیند باید دست حرکت کند تا این‌که مسیر دیده شده را طی کند و پا است که انسان را به مقاصد بد یا خوب می‌رساند. سایر اعضاء در این حد از اهمّیّت و نقش نبودند، لذا همه‌ی اعضاء را نام نبرده است. ولی جلود را که در بحث‌های گذشته داشتیم، نشان می‌دهد که هر جا پوستی وجود دارد هر کاری انجام شده جلود آن‌جا شهادت می‌دهند.

آیه‌ی دیگری در مورد شهادت اعضاء

سوره‌ی مبارکه‌ی یس، آیه ۶۵: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ». این هم آیه‌ی عجیبی است که باید وجه جمع آن را با آیه‌ی قبل پیدا کرد. آن‌جا هم در مورد زبان، هم در مورد دست، هم در مورد پا، خداوند منّان فرمود: این‌ها شهادت می‌دهند و از نحوه‌ی شهادت آن‌ها هم هیچ توضیحی به میان نیامده است. همین قدر که زبان روز قیامت به جرایم خود شهادت می‌دهد، دست هم همین‌طور، پا هم همین‌طور. زبان و دست و پا در این آیه معلوم نیست که فقط به اعمال خود شهادت می‌دهند، زبان ممکن است به همه‌ی کارهایی که انسان انجام داده شهادت بدهد. زبان بگوید که ما کجا رفتیم، چه کردیم و همین‌طور دست و پا تنها کار خود را نمی‌گویند. آیه مطلق است، هم لفظ شهادت در مورد هر سه آمده است، هم «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»،[۶] مطلق عمل است. نه این‌که عمل لسان، عمل ایدی و ارجل به وسیله‌ی این‌ها بازگو می‌شوند، بلکه این‌ها بازگو کننده‌ی «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» هستند.

هر کسی در این عالم هر فعلی انجام داده، زبان آن‌جا می‌گوید که چه خلوت‌هایی، چه داد و ستدهایی، چه قیام و قعودهایی و چه فراز و نشیب‌هایی این بنده‌‌ی خدا در زندگی خود داشته است. هم زبان شهادت می‌دهد «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، هم دست شهادت می‌دهد «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، هم پا شهادت می‌دهد «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». ممکن است عملی باشد که هیچ کدام از این سه عضو عامل مباشر نباشد، عضو دیگری عامل باشد، مثلاً گوش غیبت شنیده یا مجلس فراهم کرده برای این‌که دیگران هم بیایند استماع کنند، خود او عامل گناه خیلی‌های دیگر شده است. این زبان می‌گوید که کجا چه حرفی گفته شده و این گوش آن‌جا استماع کرده است. یا چشم یا اشارات «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»،[۷] این یک کسی را با اشاره‌ی خود استخفاف کرد، زبان می‌گوید که این چه کاری انجام داد.

اجمالاً نیّاتی که انسان در این‌جا دارد، نیّات بدی که منجر به گناه می‌شود یا نیّاتی که منجر به ارتداد می‌شود. تردیدی، شکّی، در مورد وحدانیّت پروردگار متعال، رسالت نبی مکّرم اسلام، بروز هم ندهد، ولی همین که از مرز یقین خارج شد به تردید یا انکار و جهود کشیده شد این را هم زبان و پا و دست «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ».

پرسش و پاسخ

– چرا؟ چه وجهی دارد که ما مرتکب تخصیص یا مجاز شویم؟ ظهور آن «ما کانُوا یَعْمَلُونَ» است.

-‌ «ما کانُوا یَعْمَلُونَ» این دست و پا و زبان.

-‌ خیر، این‌ها که ذوی العقول نیستند که بگویم «ما کانُوا یَعْمَلُونَ» این‌ها هستند. چیزی که آدم‌ها انجام می‌دهند، به دست و پا که «یَعْمَلُونَ» نمی‌گوید. این‌ها «عاملٌ بِهِم» هستند، این‌ها که عامل نیستند، عامل کس دیگر است. زبان حرف نمی‌زند، دست کار انجام نمی‌دهد، این بنده است که دارد حرف می‌زند. این من هستم که دست خود را این‌طور کردم، خود دست که کاره‌ای نیست. بله «یَعْمَلُونَ» یعنی عاملین «یَعْمَلُونَ»، این‌ها که عامل نیستند. بله، این‌جا شهادت را دارد، سه عضو را نام برده است و شهادت این‌ها هم علی الاطلاق بیان شده است. «ما کانُوا یَعْمَلُونَ» را خدای متعال به وسیله‌ی… این سه عضو بر همه‌ی اعمال و کرده‌های انسان شهادت می‌دهند.

بسته شدن زبان و شهادت دادن دست و پا

در سوره‌ی مبارکه‌ی یس می‌فرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ»،[۸] ما دهان‌ها را مهر می‌کنیم. وقتی دهان مهر شد دیگر زبان از کار می‌افتد، وقتی دهان را بستند زبان دیگر قفل شده است. آن وقت چه کسی شهادت می‌دهد؟ «وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ»، عوض این‌که زبان حرف بزند دست را خدای متعال به حرف در می‌آورد، اصلاً تعبیر تکلیم دارد. این را به زبان می‌آورد، «وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ». در مورد ارجل باز صحبت از کلام نیست، صحبت از شهادت است. این تنوّع است. بلاغت قرآن کریم این است که یک حقیقت را با توجّه به این‌که ابعاد مختلف دارد با الفاظ مختلف بیان می‌کند تا انسان به حیثیّات مختلف توجّه کند.

بنابراین آن‌جا فرمود: زبان شهادت می‌دهد، دست شهادت می‌دهد، پا شهادت می‌دهد، ولی این‌جا فرمود دست حرف می‌زند نه شهادت می‌دهد، «تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»، برای ارجل شهادت است. شهادت ارجل ممکن است شهادت کلامی باشد، خدا او را هم به نطق در بیاورد، ممکن است شهادت تکوینی باشد، ممکن است شهادت فعلی باشد، همه‌ی این‌ها احتمال دارد. ولی ظاهر «تُکَلِّمُنا» همین است که حرف می‌زند. دست آن‌جا به زبان در می‌آید و حرف می‌زند.

شهادت زبان در موقف‌های مختلف

وجه جمع «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» و «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ»، ظاهر این است که این‌ها نباید با هم سازگاری داشته باشند، یک جا خدای متعال می‌فرماید زبان شهادت می‌دهد، یک جا می‌فرماید که ما دهان آن‌ها را مهر می‌کنیم. وجه جمع را به چند صورت گفته‌اند، یکی این‌که مواقف قیامت فرق می‌کند، در یک موقفی با سیما معرفی می‌شوند، «لا یَسْئَلُونَ»،[۹] اصلاً هیچ‌کسی صحبت نمی‌کند، همه ساکت هستند، «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[۱۰] همه ساکت شده‌اند، هیچ کس قدرت صحبت ندارد. در یک مرحله‌‌ای مرحله‌ی صعقه است، مرحله‌ی مقهوریّت است، هیچ کس نمی‌تواند حرف بزند. موقفی است، در یک موقفی او حرف نمی‌زند و در موقف دیگر همان حرف می‌زند.

یک وجه دیگر این است که این زبان را خدای متعال بیرون می‌کشد. کشیدن بیرون هم دو نوع است، یکی این‌که از پشت سر در می‌آورند، کسی که دو زبانه بوده، ظاهر زبان او با باطن زبان او فرق داشته، آن‌جا ارائه می‌شود که او بد باطن بوده، روی او یک طور بوده، پشت او یک طور دیگر بوده است. این دو زبانه یک زبان او را از پشت می‌کشند و او دیگر در دهان حرف نمی‌زند، بیرون حرف می‌زند و آن بیرون، بیرون سر است. بنابراین منافاتی ندارد دهان مهر شود، ولی زبان از یک مجرای دیگر بیرون کشیده شود و در آن‌جا حرف بزند، این هم یک وجه است.

یک وجه هم این است که این زبان آن‌جا یک هویت جدایی پیدا می‌کند. زبان را از دهان بیرون می‌کشند، بعد دهان را می‌دوزند و این دارد خود را نشان می‌دهد. به اعتبار این‌که زبان زندگی انسان را می‌گرداند، آن‌جا هم این اهمّیّت که می‌تواند جدای از بدن یک مؤاخذه‌ی مستقلّی داشته باشد یا به اعتبار این‌که باید زیر پای مردم له بشود، از این جهت این بیرون رانده می‌شود.

انکار گناهان توسّط زبان

-‌ اصلاً چه نیازی است که خداوند تبارک و تعالی مهر بر دهان مردم بزند؟ کسی که نمی‌تواند آن‌جا دروغ بگوید، کسی هم که بدون اذن نمی‌تواند حرفی بزند، پس «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ» چه وجهی دارد؟ این زبان می‌خواهد چه کاری انجام دهد که «نَخْتِمُ» به کار می‌رود؟

-‌ از بعضی آیات استفاده می‌شود که آن‌ها ملکه‌ی دروغ خود را همراه خود به آن‌جا برده‌اند. در بعضی از آیات داریم، إن‌شاء‌الله در جای خود مطرح می‌کنیم. آن‌جا می‌گویند ما این کار را انجام نداده‌ایم، خیلی با گستاخی و بدون حیا انکار می‌کند. چون این زبان به دروغ عادت کرده خدای متعال این دروغ‌گو را آن‌جا زندانی می‌کند، تو این‌جا بمان، توطئه نکن، مثل زندانی‌های خطرناکی که آن‌ها را جدا می‌کنند تا با همکاران خود تبانی نکند، این با اعضای دیگر… خیلی از اعضاء را این به آتش کشیده، ولی حالا می‌خواهد انکار کند. برای این‌که این کار را نتواند انجام دهد آن را در دهان قفل می‌کنند. مجرای آن را می‌بندند، این روایت است.

برای این‌که بعضی‌ به دروغ عادت کرده‌اند، این ملکه را تا قیامت با خود برده، آن‌جا هم دروغ می‌گوید. برای این‌که نتواند دروغ بگوید «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ»، این را خدا…

پرسش و پاسخ

-‌ این «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ» درباره‌ی صلحاء هم هست؟

-‌ خیر. یکی از مباحث همین است، الآن یک آیه‌ی دیگر را می‌خوانیم.

-‌ وجه جمع که این زبان از پشت سر کشیده می‌شود، از کجای آیه این کشیدن مشخّص است؟

-‌ از آیه تشخیص داده نمی‌شود.

-‌ بالایی را می‌شود یک طور فهمید که موقف فرق کرده، یک جا صحبت شده یک جا صحبت نشده، یک جا نباید صحبت کنی یک جا باید صحبت کنی، این را چطور می‌شود جمع کرد؟

-‌ این‌ها روایت است و احتمالات عقلی است.

شهادت اعضای مؤمنین

آیا این نوع شهادت‌ها ‌که اعضاء و جوارح موجب خجالت فرد شوند برای همه است؟ یعنی ما هم که یک عمر برای امام حسین (علیه السّلام) گریه کردیم، گاهی هم به فکر ما رسیده است برای خدا یک قدم‌هایی برداریم، این عبارات حضرت امیر (علیه السّلام) در دعای کمیل «أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَهً وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَهً»،[۱۱] آیا واقعاً مؤمنین هم آن‌جا این گرفتاری را دارند یا ندارند؟

شفاعت اولیای خدا برای مؤمنین

سراغ آیات سوره‌ی مبارکه‌ی فصّلت برویم. آیات ۱۹ تا ۲۲ را بخوانیم: «وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ * وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ».

-‌ «وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ». این آن آیات را تخصیص می‌زند، «وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». معلوم می‌شود که مؤمنین إن‌شاءالله با شفاعت اهل بیت عصمت و طهارت… مگر می‌شود؟ جناب سیّد اسماعیل حِمیَری موقع احتضار که رنگ چهره‌ی او تغییر کرد و سیه روی شد، همسایه‌های غیر امامیّه به هم نگاه می‌کردند، می‌گفتند این‌ها چه ادّعاهایی دارند. یک مرتبه دیدند از یک نقطه‌‌ای شروع به زدوده شدن سیاهی‌ها شد و تبدیل به سپیدی شد. زبان او باز شد در حالی که زبان او بسته بود، دو شعر گفت و جان داد:

«کَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِیّاً                               لَنْ یُنَجِّیَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاتٍ»[۱۲]

اجمالاً تنها نیست. «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَهٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ».[۱۳] ما که باور نمی‌کنیم، نه این‌که معاذ الله… فرمود: «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ»،[۱۴] شیعیان ما مطیع هستند، ولی آن‌هایی که اشتباه می‌کنند موفّق به توبه می‌شوند، حتّی بدون توبه هم…

امکان‌پذیر بودن توبه برای همه

«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا»،[۱۵] مخاطب تائبین نیستند، عموم گنه‌کارها هستند، «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا». یا آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»،[۱۶] نه این‌که با توبه… با توبه شرک هم بخشیده می‌شود، این همه مشرکین مکّه که به دست پیغمبر در مدینه مسلمان شدند، همه‌ی آن‌ها مسلمان شدند و بخشیده شدند. «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»، انسان مشرک نباشد ولو غرق در گناه باشد رحمت خدای متعال خیلی واسع است، چه رسد به این‌که کسی دم از علی بزند و زیر سایه‌ی این بزرگوار باشد. این آیه برای ما اجمالاً نوید امید است. «وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ»،[۱۷] ما که گنه‌کار هستیم ولی «أَعْداءُ اللَّهِ» نیستیم.

در دعای کمیل هم این را دارد، «وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»،[۱۸] این برای معاندین است، نه برای همه، «وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ… أَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لَا یَسْتَوُونَ»،[۱۹] اجمالاً حساب معاندین این است. ولی کسی عناد نداشته است یا مستضعف بوده، یا توبه کرده، یا «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ».[۲۰] هیچ کار خاصّی هم انجام نداده، یک روزگاری کارهای بدی کرده بود، ولی به دنبال آن نماز خوانده، کارهای خیر کرده، «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ». این‌ها مشکلات را رفع می‌کند، آن‌جا که رفت این گرفتاری‌ها را ندارد.

شرمندگی انسان از اعمال خود

-‌ شرمندگی چه می‌شود؟

-‌ خدای امضا می‌کند، والّا انسان دچار عذاب می‌شود. یعنی هیچ سؤالی هم آن‌جا نکنند، انسان ببیند این کاره بوده و خدا هم تماشا می‌کرده ترجیح می‌دهد به جهنّم برود، در محضر خدا نباشد. خدا هم طبق روایات به ملکین انسان…

ستّار بودن خداوند

«إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَهً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ»،[۲۱] ستّاریت خدا به این نیست که انسان زشت باشد و زشتی را پوشانده باشد، خدا سیّئات را تفکیر می‌کند. ستّاریت او به این است که رفو می‌کند، زشتی نمی‌ماند که پشت پرده باشد، خدای متعال زشتی‌ها را تبدیل می‌کند. «أُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ».[۲۲]

بهشت خیلی وسیع است، کسی به بهشت نرود خیلی بدبخت است، با این همه وسعتی که این سفره دارد یک جای آن ما را می‌نشانند. ما الحمدلله امام حسین (علیه السّلام) داریم، ما برای امام حسین (علیه السّلام) گریه کردیم، دل ما برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) سوخته است، ما با دشمنان این‌ها دشمن هستیم.

پرسش و پاسخ

-‌ می‌فرماید: «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ»،[۲۳] «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ»،[۲۴] این امام مبین و کتاب مبین هم شاهد هستند؟ این کتاب همان وجود امیر المؤمنین (علیه السّلام) است؟ کتاب مبین چیز جدایی از امام مبین است؟

-‌ ظاهراً کتاب مکتوب است امام کاتب است. هم در امام مبین است که خود او کاتب است و هم در کتاب مبینی که در آن کتابت شده است، جمع شده است. ظاهراً باید کتاب مبین یا لوح محفوظ باشد یا مراحل دیگری از مراحل عوالم بالا.

شهادت انسان برای خود

-‌ این‌که می‌فرماید: «اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»،[۲۵] خود انسان هم شاهد بر خود است، اعمال خود را می‌بیند.

-‌ خود او ارائه می‌کند.

-‌ یعنی خود انسان هم جزء شهود است؟

-‌ بله.

-‌ این را هم می‌شود اضافه کرد؟

-‌ همین‌طور است. جزء گواهان، همین چند گروهی که خواندیم، اگر اعضاء را کافی ندانیم می‌گوییم خود او هم… «اقْرَأْ»، بالاخره با زبان است، یا ارائه کارهایی است که با اعضاء و جوارح و نیّت انجام داده است. می‌شود یک جا حساب کرد، می‌شود در دو مرحله به حساب آورد.

شهادتِ زمان

مسئله‌ی شهادت بقاع و امکنه را در جلسه‌ی گذشته گفتیم. یکی دیگر از شهود زمان است، که این را در قرآن نداریم، ولی در روایت وجود دارد. «مَا مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ»،[۲۶] اعلان می‌کند که من را از دست بدهید دیگر من را نمی‌بینید و من اعلان می‌کنم هر کاری انجام بدهید شاهد هستم. من یک مرتبه آمدم، دیگر به من دسترسی ندارید، ولی من هر کاری انجام دهید آن‌جا شهادت می‌دهم. «مَا مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَ هَذَا أَبَداً». حدیث از حضرت سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) است.


[۱]ـ سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۲]ـ سوره‌ی نساء، آیه ۴۱٫

[۳]– سوره‌ی انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۴]ـ سوره‌ی الرّحمن، آیه ۴۱٫

[۵]ـ همان، آیه ۳۹٫

[۶]– سوره‌ی نور، آیه ۲۴٫

[۷]ـ سوره‌ی همزه، آیه ۱٫

[۸]ـ سوره‌ی یس، آیه ۶۵٫

[۹]ـ سوره‌ی بقره، آیه ۲۷۳٫

[۱۰]ـ سوره‌ی غافر، آیه ۱۶٫

[۱۱]ـ زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۶۲٫

[۱۲]ـ أمالی (للطوسی)، ص ۶۲۸٫

۲- عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ۴، ص ۸۶٫

[۱۴]ـ الأمالی (للطوسی)، ص ۲۷۳٫

[۱۵]ـ سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۱۶]ـ سوره‌ی نساء، آیه ۴۸٫

[۱۷]ـ سوره‌ی فصلت، آیه ۱۹٫

[۱۸]ـ زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۶۲٫

[۱۹]ـ همان، ص ۶۳٫

[۲۰]ـ سوره‌ی هود، آیه ۱۱۴٫

[۲۱]ـ الکافی، ج ‏۲، ص ۴۳۶٫

[۲۲]ـ سوره‌ی فرقان، آیه ۷۰٫

[۲۳]– سوره‌ی یس، آیه ۱۲٫

[۲۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۲٫

[۲۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۴٫

[۲۶]ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۷٫