- نفخ و ریشههای آن در قرآن
- کیفیت و معنای نفخ صور
- هول و هراس بعد از نفخ صور
- مفهوم دمیدن
- پرسش و پاسخ
- باز شدن نامهی اعمال انسان
- همراه بودن صفات و ملکات انسان با او
- کتاب اعمال افراد گناهکار
- باطن و حقیقت اعمال انسان
- توضیح اعمال گناهکاران در قرآن
- حسابرسی اعمال فجّار
- در زندان بودن نشئهای از وجود انسان
- جایگاه سجّین در برابر علّیّین
- کتاب ابرار بازگو کنندهی نشئات وجودی آدم
- سقوط و عروج انسان با اعمالش
- جدا نشدن پروندهی اعمال از انسان
- حسن فاعلی نداشتن کفّار
- طرد کردن عمل مبغوض توسّط ذات محبوب
- تفاوت داشتن محیط کتاب فجّار و پروندههای ابرار
- یکی از عذابهای جهنّمیان دیدن مراتب اهل نجات
- ما شعب نفسیّت نبی مکرّم اسلام هستیم
- اخذ اعمال انسانها از راست و چپ توسّط دو متلقّی
- لفظ انسان نزد رقیب و عتید
- رقیب و عتید بودن متلقّیان
- معانی عتید
- صورت برزخی اعمال در نزد رقیب و عتید
- محفوظ بودن اعمال در یک وعاء
- خلل و نقص نداشتن ضبط ملائکه
- ثبت اعمال توسط رقیب و عتید و محل قرارگیری آنها
- مأموریت تبلیغ کار ملائکهی حسنات
- تحت پوشش و علنی نشدن کارهای بد انسان توسّط ملائکهی سیئه
- قرار دادن سد در مقابل هر غضب از سوی پروردگار متعال
- کاشف بودن نیّت بد از سوء سلیقه
- عاری نبودن برخی از ملائکه از مادیّت
- استقرار داشتن ملائکه در سمت راست و چپ انسان
- تأکید داشتن خدا بر بیدار باش بودن انسانها
- ملائکه الله حافظ اعمال انسان هستند
- چهار ویژگی ملائکهی مقرّب خدا
- کریمانه بودن حافظین در ثبت کردن اعمال
- بزرگی و آقا منشی بودن ملائکه در ثبت اعمال
- برخورد با عاملین در روز قیامت
- حالات اصحاب یمین در روز قیامت
- حالات اصحاب شمال در روز قیامت
- درخواست اصحاب شمال برای مسطور ماندن اعمال خود در روز قیامت
- تفاوت داشتن نوع برخوردها در حسابرسی اعمال از سوی رقیب و عتید
- نبود زمان در روز قیامت و ارائهی شدن تمام عمر انسان در یک جا
- وجود سه کتاب در قیامت از دید علّامهی طباطبایی
نفخ و ریشههای آن در قرآن
– چیزی که بیشتر در قرآن به کار رفته همان نفخ صور است، در خیلی از آیات به کار گرفته شده است. کلّاً نفخ «نُفِخَ»، «نَفَخَ»، تمام مشتقّات نفخ ۲۰ مرتبه در قرآن تکرار شده که مجموعاً در ۱۷ سوره و ۱۸ آیه از قرآن این ریشه کلّاً به کار رفته است. از این همه ریشهها که نه مورد از این ریشهها در قرآن به کار گرفته شده، یعنی مشتقّاتی که از «نَفَخَ» به کار رفته، ۹ مشتق از آن به کار رفته است. «انْفُخُوا»،[۱] «فَأَنْفُخُ»،[۲] «تَنْفُخُ»،[۳]«فَنَفَخْنا»،[۴] «نُفِخَ»،[۵] فقط دو مورد از اینها برای نفخ صور است، مابقی مربوط به زنده کردن گِل و اینها میشود که مربوط به جاهای دیگر است. یا مثلاً دمیدن روح در انسان است که آن به معنای نفخ صور نیست، فقط دو جا است.
ما از این آیاتی که بررسی کردیم فهمیدیم که فقط دو آیه از این آیات اختلافی است که نفخ اوّل است یا نفخ دوم است، نفخ صور اوّل است یا نفخ دوم است. غالب اینها را نفخ دوم میدانند، فقط دو آیه از آیات اشاره به نفخ صور اوّل دارد. یکی همان مطلبی که دو نفخ را با همدیگر بیان میکند، یکی آن آیه است، یکی هم آیه ۷۳ سورهی انعام که به معنای شروع نفخ اوّل است. ما بقی همه نفخ دوم را مطرح میکند یا اینکه میشود حمل بر هر دو کرد. در کتاب المیزان مطرح شده بود، ایشان یک مطلبی را بیان کردند که نفخ مطلق است، گاهی اوقات که این نفخ مطلق به کار میرود و قابل حمل بر هر دو است، ایشان میفرماید مطلق نفخ در صور است که هم قابلیّت حمل بر نفخ اوّل داشته باشد و هم نفخ دوم. یعنی اینطور نیست که اگر آیهای دیدیم منظور آن نفخ اوّل است یا دوم است، فرمودند این مطلق نفخ است که میشود هم اوّلی باشد هم دومی.
کیفیت و معنای نفخ صور
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
بحث نفخ صور گذشته بود… مردم صحبت میکند. در جوّ نظامی هم برای اعزام لشگر سوت میزنند، راه میاندازند و هم برای راحت باش، چراغها را خاموش میکنند سوت میزنند همه میخوابند. خدای متعال با همین زبان، نسبت به آنجا هم همین زبان را به کار برده است. واقعاً هیچ کس نمیداند که این نفخ صور چیست و به چه کیفیّتی است. اجمالاً با یک ندایی خدا همه را میخواباند، با یک ندایی هم همه را بلند میکند. آن روز که سرنوشت عالم به پایان رسیده است خدای متعال آن ملک خاص را مأمور میکند که با یک دمی تمام کائنات را میمیراند. عالم امکان «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ».[۶]
دیگر نفسکشی، موجودی، موجودیّتی، دیگر ندارد، همه را ذوب میکند و تمام میکند. وقتی هم میخواهد صحنهی قیامت را برپا کند «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ»،[۷] آنجا هم باز اینطور نیست که به تدریج باشد، خدا اوّلین و آخرین را با یک ندا، همه را به صف میکند و به خط میکند.
هول و هراس بعد از نفخ صور
انبیاء (علیهم السّلام) از آن روز وحشت داشتند. اصلاً تصوّر آن هم برای ما… «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ…»،[۸] «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها *وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها».[۹] «الْأَرْضُ أَثْقالَها» با همان صور قبرها شکافته میشود، تمام عالمیان من البدو إلی الختم آواره، بیمأوا، بیمسکن، به هول و هراسی مبتلا میشوند. بله آنچه مسلّم است دو نفخه است، دو مرحله است، یک مرحلهی اماته است که هیچ موجودی زنده نماند، یک مرحلهی احیا است که هیچ موجودی مرده نباشد. همه را با یک نوا بیجان میکند، همه را با یک نوا به صحنه میآورد و آواره و سرگردان میکند. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِِّ».[۱۰]
مفهوم دمیدن
در دمیدن، معمولاً موارد استعمال دم در احیا بیشتر است، اینکه آنجا بیشتر به نفخهی دوم اطلاق میشود. منتها آن که دمیده با یک دمی انسان زنده میشود و با یک پس دمی هم انسان انرژی میگیرد و هوای خالص را میبرد، این ممدّ حیات است. بعد هم آن هوایی که قبلاً رفته و اگر الآن بماند انسان از بین میرود آن را پس میدهد. مثل اینکه خدای متعال مجموعهی عالم را به یک چنین چیزی تشبیه کرده که یک دمی شما را زنده میکند، بعد آن دم قبلی دیگر مایهی حیات نیست، باید آن را پس گرفت، آن هم یک دم است. نمیدانیم چگونه است، ولی تصوّراتی میشود از الفاظ و مفاهیم به دست آورد.
پرسش و پاسخ
- میخواستیم نتیجه بگیریم که در قرآن صدا هم مبهم بیان شده است. چون یک جا نفخ است، یک مواقعی صیحه است، یک مواقعی «نُقِرَ فِی النَّاقُورِ»،[۱۱] صدای دهل میدهد. یعنی خود قرآن هم فقط تعبیر به نفخ صور ندارد، دو تعبیر دیگر هم دارد که کنار هم بگذاریم هیچ تناسبی ندارند. فریاد از حنجره است، ناقور هم از دهل خارج میشود، «نُقِرَ فِی النَّاقُورِ»، صیحه هم از اینها خارج میشود. یعنی چیزی است که معلوم نیست چیست، یک صدای مبهم است.
– معلوم است چیست. وقتی قشون را راه میاندازند با ساز و نوا راه میاندازند، هم دهل دارد و هم سوت میزنند، تشریفات قیامت است. اینکه میگویند با زبان خود ما صحبت میکند… در محیطهای نظامی، این زیر مجموعه هیچ اختیاری ندارد. هر وقت گفتند خاموش، دیگر خاموش هستند، نباید یک چراغ روشن باشد، با یک سوت همه را به آنجا میبرند. وقتی هم میخواهند به جنگ اعزام کنند یا میخواهند برای صبحگاه سوت بزنند همه را راه میاندازد. چون همهی این سر و صداها اینجا است، خدا گفته آنجا هم همین کارها است.
باز شدن نامهی اعمال انسان
… نامهی عمل بود. «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ * وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ * کِتابٌ مَرْقُومٌ».[۱۲] در آیات قبلی «وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ»[۱۳] هم نشان میداد بعد از وضع کتاب مجرمین وحشت زده میشوند. اینجا هم ابرار و فجّار را جدا کرده است، «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ».[۱۴] «سِجِّینٍ» از همان سجن است. گویا که کتاب فجّار در فضای باز نیست، آنجا هم تحت یک شرایطی است، شرایط امنیّتی است. هم خود مجرم مغلول است، محدود است، محبوس است و هم کتاب او. کتاب او آنطور که به دست میآید فرمود: «یَنْطِقُ»،[۱۵] کتاب ناطق است. کتاب صامت نیست که قفسهبندی کرده باشند و پروندهای را آنجا بایگانی کرده باشند، این کتاب همان حقیقت خود او است، این در سجّین است، در زندان است، آزاد نیست.
همراه بودن صفات و ملکات انسان با او
اعمال انسان قائم به خود او است، از او جدا نیست، کما اینکه صفات و ملکات او هم همراه او است. آنجا انسان خود را بازخوانی میکند. خیلی وقایع عجیبی است که بعداً اینها را خواهیم دید، خالق ما به ما گوشزد کرده است که حواس ما جمع باشد خود را پاکیزه کنیم، و الّا آنجا کتابی که به صورت اوراق باشد، به نظر میرسد نباید اینگونه باشد. «یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ»[۱۶] است و هم استنساخ الهی است. مگر کاری که ما انجام میدهیم کاغذ است که خدا از آن نسخهبرداری کند؟ استنساخِ خود عمل است، این حقیقت خود عمل را خدای متعال… در یک نشئهای همین عمل است، وقتی این عمل ما به آنجا میرود این است، وقتی اینجا میآید این است. اینها مراحل است، نشئات است. همین الآن هم آن نشئه موجود است منتها ما الآن نمیبینیم.
کتاب اعمال افراد گناهکار
آنجا کتاب فجّار در سجّین است. باز این «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۱۷] را بیشتر به ذهن میآورد که آنجا عالم، عالم حیات است و همه چیز آن زنده است. لذا کتاب چه مناسبتی با سجن دارد؟ «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ». این نشان میدهد که این کتاب یک واقعیّت دارای حیات و زنده است، یک مناسبتی با خود این فرد جانی دارد، با فرد مجرم یک ارتباط خاصّی دارد. و الّا کتاب را زندانی کند اصلاً معقول نیست. اگر پرونده است یا نوشته و دفتر و کتاب است در زندان بودن آن قابل فهم نیست. نشان میدهد که این کتاب غیر آن کتابی است که در ذهن ما است. منتها کتاب یادآور قضایایی است، عبارات آن ما را به حقایقی ماورای این مفاهیم عبور میدهد، این عبارات و خود حقایق را آنجا به صورت کتاب درآورده است. «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ * وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ»، معلوم میشود خیلی وحشتناک است. تعبیر «وَ ما أَدْراکَ» وقتی یک چیزی فوق عقول ما است، شما چه میدانید؟ یعنی قابل فهم برای شما نیست که این کتاب در زندان است، آن زندان چه نوع زندانی است. «کِتابٌ مَرْقُومٌ»،[۱۸]ٌ هر چه هست رقم خورده است. آنچه شما انجام دادید کلمات عمر شما بود، شما برای خود شخصیّت ترسیم کردید، ساختید.
باطن و حقیقت اعمال انسان
اینجا انسان کتاب مینویسد نقوشی در صفحه است، ولی در باطن خود یک شخصی درست میکند. یا شیاطین برای خود میسازد، دیوها برای خود میسازد، اژدها و مار و عقرب برای خود میسازد، واقعیّت گناهان او است، انسان اینها را برای خود رقم میزند. یا نه حوری و قصر برای خود رقم میزند، درخت رقم میزند. انسان یک سبحان الله میگوید حقیقت آن یک درختی در بهشت است.
توضیح اعمال گناهکاران در قرآن
دقّت در این آیه خیلی جا دارد. «کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ» به لام تأکید میکند و هشدار میدهد که آنجا نه خود فاجر زندانی است، کتاب او هم زندانی است. اینکه کتاب زندانی است نشان میدهد که این یک حقیقت ذی حیات است و زندان آنجا معنی دارد. این یک نکته است. نکتهی دیگر این است این تعبیر فجّار جمع است، معلوم میشود که مجموعهی ملکات و گناهان و خلافکاریهای فجّار در یک جایی جمع هستند. اینجا چطور زندانیها پرونده دارند و پروندهی زندانیها در یک اتاق مخصوص است، آنجا هم همینطور است. دو گروه شدند و کارهای آنها هم جدای از هم است.
حسابرسی اعمال فجّار
خدای متعال برای فجّار یک بساط خاصّی دارد، همانطور که خود زندانی مغلولاً به صحنهی محشر میآید. این فشار قبر هم که فشار خاک نیست، تنگناهایی است که آدم برای خودش درست کرده است، گودالهایی است که خودش را در آن گودالها انداخته است، همان را به قبر میبرد. اینجا هم که است نمیفهمد.
در زندان بودن نشئهای از وجود انسان
امّا آنجا «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ»[۱۹] اعمال انسان نشئهای از حیات خود انسان است و بایگانی آن مثل بایگانیهای کاغذی نیست، یک نشئهای از وجود انسان در زندان است که آدم به همان توجّه کند در واقع خودش است.
«کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ»[۲۰] و خدای متعال فرمود: «لَفی سِجِّینٍ» ولی معلوم است که ما نمیفهمیم پرونده زندانی است یعنی چه؟ میفرماید: «وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ». بدانید یا ندانید که فوق این حرفها است که بشود آدم اینها را اینجا هضم کند، فهم دقیقی از آن داشته باشد اجمالاً «کِتابٌ مَرْقُومٌ»[۲۱]ٌ شما هر کاری انجام دادید همان رقم خورده است. اگر مار نوشتید به شما مار نشان میدهند، عقرب نوشتید به شما عقرب نشان میدهند. تمام واقعیّات کارهای شما آنجا رقم خورده است و آنجا زندانی است. «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونََ».[۲۲]
جایگاه سجّین در برابر علّیّین
سجن جهنّم درکات است، ولی بهشت درجات است. اینجا مقابلهی سجیّن، علّیّین را آورده است. ما از این مقابله میفهمیم این سجن در اسفل السّافلین است، در مراتب نازلهی وجود است، در یک تاریکخانهها و چاهها و سیاهچالهها گرفتار شدند. آدم وقتی گناه میکند سقوط میکند، میافتد. گناه آدم را میاندازد، لذا جایگاه آنها در مقابل علّیّین است. این زندانهای مخوف در سطح نیست، این در مراتب سفلای عالم است ولی کتاب ابرار همینگونه که خودشان در پیشگاه خدا هستند، مقام انیّت دارند یا در پیش اسماء حسنی خدا هستند، هر کس به تناسب تخلّقی که به هر صفتی از صفات الهی متّصل شده است، درجاتی را بالا رفته یا به فنای ذاتی رسیده است، مقام انیّت ذات را پیدا کرده است کتاب او هم همینگونه است.
کتاب ابرار بازگو کنندهی نشئات وجودی آدم
کتاب فجّار در سجّین است، کتاب ابرار در علّیّین است بازگو کنندهی حقیقت خاصّی است، نشانهی حیات است و نشانهی این است که نشئات وجودی خود آدم است. این است که بالا رفته است «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[۲۳]، «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[۲۴] اعمال آدم را بالا میبرند، نماز آدم را بالا میبرند، روزهی آدم را بالا میبرند. نماز و روزه که از آدم جدا نمیشود که بالا ببرند، آدم خودش با نمازش بالا میرود.
سقوط و عروج انسان با اعمالش
عمل هر کسی بالا رفته است به این معنا است که خودش عروج کرده است، خودش صعود کرده است. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» امّا با چه چیزی بالا میرود؟ «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» این عمل انسان نشئهی وجود خود انسان است. لذا انسانهایی که در عالم سیر صعودی را در این نشئه طی کردند آنجا اعمالشان که نشئهی خودشان است و جدای از خودشان نیست در جاهای مرتفع و عِلّی است و کسان دیگر مقابل عِلّی سقوط کردند، افتادند. آنها هوی کردند و به روی به پایین افتادند.
جدا نشدن پروندهی اعمال از انسان
دقّت در این مسئله خیلی خوب است که اعمال انسان از خودش جدا نیست، پروندهی اعمال هم از خود انسان جدا نیست، شاهدش هم این است که این کتاب زندانی است «لَفی سِجِّینٍ»[۲۵] و کتاب در علّیّین است. این نشئات وجودی خود انسان است، لایههای وجودش است که باز شده، وقتی باز میشود یا در مراحل اسفل سافلین درکات جهنّم است، باز که میشود تمام درکات جهنّم را گرفته است و کسی هم که سیر صعودی داشته وقتی لایههای وجودی او که پر از نور است، وقتی باز میکنند همینطور در آسمانها، نه آسمانهای مادی، در یک حقایق بلندی که متناسب با ذات و صفات حق تعالی است این نشئات را آنجا مجسّم فرموده است.
– هر فردی از انسان خودش یک نوع است، خودش یک عالم است. بعضی از مفسّرین ربّ العالمین گفتند هر انسانی خودش یک عالم است، لذا ممکن است هم باغ وحش در وجودش باشد و هم محوط ملائکه در وجودش باشد. «النَّفس فِی وَحدَتُهَا کُلُّ القُوى»[۲۶] همانطور که بدیها و خوبیهای در وجود خود ما است منتها آنجا یکسره میشود یا با شفاعت یکسره میشود یا این مراتب برزخی آن وجههی غالب خود انسان میشود، بقیّه عوارض است. آنکه ذات انسان شده آن خود آدم است و میماند، آنکه عوارض بوده آنها شستشو میشود.
حسن فاعلی نداشتن کفّار
ذات کسانی که خراب است «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ»[۲۷] اعمال خیری که کفّار دارند، عمل یعنی حسن فعلی دارد ولی حسن فاعلی ندارد. اینها چون عرضی است تمام گناهان ما به پای آنها ریخته میشود. اوّلی و دومی مجموعهی گناهان برای ما نیست، این تحمیلی است که آنها به ما کردند. بر ما تحمیل عرضی است ولی ذاتی آنها محل تولید همهی کثافاتی بوده که در دنیا پخش شده است. اینکه هر قتلی واقع شود، هر زنایی واقع شود، هر دروغی گفته شود، هر جنایتی واقع شود در پروندهی آنها نوشته میشود، برای اینکه ذات آنها این معانی را تولید کرده و در تمام دنیا پخش شده است. کسانی که با اینها سنخیّت دارند شاخ و برگ خودشان است، به آنها برمیگردند و با هم به جهنّم میروند و به سر و کله هم میزنند. ولی ذات کسانی که پاک است ولی عمل آنها خراب است «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ».
طرد کردن عمل مبغوض توسّط ذات محبوب
ذات محبوب عمل مبغوض را طرد میکند، حالا یا با بیماریهای اینجا یا با توبه یا با فشار قبر یا با عذابهای برزخی یا با شفاعت کبرای وجود نازنین پیغمبر خدا. این عوارض و غشاها و پوستهها از آن گرفته میشود و لُب خالص میماند. «وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ».[۲۸] آنجا یک جراحی انجام میشود این غده را در میآورند. غده در وجود ما زندانی بود ولی با یک جراحی آنها را کنار میزنند و ما را به آنجا میبرند و اینها را به صاحب اصلی آن میدهند. تمام گناهانی که ما انجام میدهیم که بر ما تحمیل است و خدا آنها را لعنت کند که فضا را آلوده کردند که غبار آن بر ما هم نشسته است همه را جمع میکنند و به صاحب اصلی آن میدهند. امّا نماز و روزهی ما همه برای امیر المؤمنین و آن ولایت است. «نَحْنُ الصَّلَاهُ»[۲۹] هر کسی نماز میخواند یک شعبهای از وجود امیر المؤمنین در وجود او دارد کار میکند، خودش شاخ و برگ او شدهاند.
تفاوت داشتن محیط کتاب فجّار و پروندههای ابرار
از این آیه استفاده شد محیطی که کتاب فجّار آنجا است با محیطی که کتاب و پروندههای ابرار در آنجا است تفاوت دارد و مقابل همه هستند؛ آنها یک جا محاکمه نمیشوند، اینها جدا هستند. ابرار آنها را میبینند، برای اینکه حسرت آنها هم بیشتر شود هم درجات بهشت را به آنها نشان میدهند و دماغ سوختگی برای آنها یک عذاب جدیدی است و هم مقامات خوبان را که اهل نجات هستند.
یکی از عذابهای جهنّمیان دیدن مراتب اهل نجات
از انواع عذابهایی که برای جهنّمیان است یکی دیدن همین مراتب کسانی است که اهل نجات هستند. خدای متعال اینها را ارائه میکند ولی در دو وادی هستند هم خودشان و هم پروندههای آنها. اینها اصلاً سنخیتی با هم ندارند و اینجا هم با هم نبودند.
ما شعب نفسیّت نبی مکرّم اسلام هستیم
کسانی که کنار پیغمبر بودند و غاصب شدند اصلاً با پیغمبر نبودند، آنها اصلاً با امیر المؤمنین نبودند. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»[۳۰] همینجا هم ما شاخ و برگ آن وجود نازنین هستیم. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳۱] اصلاً اینجا شعب نفسیّت نبیّ مکرّم اسلام ما هستیم. در یک نظام منسجمی با پیغمبر خدا تکویناً این انسجام را داریم. «شیعَتُنَا خُلِقُوا مِن فاضلِ طینَتُنَا وَ عُجِنُوا بِنُورِ ولایَتِنَا»[۳۲] لذا خیلی امیدوار باشید، خیلی دلخوش داشته باشید که ما نیستیم، ما وصل به یک جایی هستیم و جای آنها خوب است و ما را با خودشان میبرند. عوارضی که داریم اینها به صاحبانش برمیگردد.
- اینکه گفتید عذاب جهنّمیها فقط همین دیدن است، چون که جهنّم اثری از راحتی و اینها نیست، یعنی آنجا اثری از بهشت نیست. بهشت هم که همه روح و ریحان است. عذاب جهنّمیها فقط همین دیدن است که میبینند و الّا آنجا همه درد است و در مقابل آسایشی نیست که بخواهند درک کنند درست است؟
– «وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ»[۳۳] بمباران مرگ هستند، یکی از بمبها هم همین حسرت است. منتها تا نبینند که حسرت نمیخورند. ولی خدا نشان میدهد که چه چیزی را از دست دادید، از چه چیزی محروم شدید، خودش خیلی عذاب است.
– همه درد است؛ منتها یکی از فلسفههای عالم برزخ این است که آنها ظرفیّتی پیدا میکنند که انواع دردها را خدا به آنها میدهد. اینجا یک درد کوچک آدم را از پا در میآورد ولی آنجا «ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى».[۳۴] میگویند ای کاش میمردیم تمام میشد ولی مرگی نیست. در عین اینکه مرگ نیست «وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ»[۳۵] این مرگ احاطه کرده است، برای آنها مرگبار است، مرگ نیست. ولی مرگباران مرگبار است. یکی از بارشهای مرگ همین دیدن درجات علّیّین است.
اشراف داشتن و شاهد بودن مقرّبون بر سجّین و علّیّین
«وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۳۶] مقرّبون اشراف دارند، اصحاب و اعراف اینطور هستند، اینها مقرّبون هستند. «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» بعید نیست که بگوییم محکمه وجود اینها است، همه چیز در اینجا است. پیامبر اکرم شاهد است و حاکم هم است «فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[۳۷] که مجرای این آیه وجود نازنین پیغمبر اکرم و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) است. «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»[۳۸] بازگشت به سوی اینها است، حساب هم بر عهدهی اینها است. چه کسی حساب میکشد؟ کسی که در دست او است. «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۳۹] اینها شاهد هستند، هم بر سجّین و هم بر علّیّین اشراف دارند. زیر نظر خود اینها است، وجود اینها احاطه دارد. جهنّم مظهر صفت منتقم است، جهنّمی هم به خدا برگشته است ولی به جلال خدا متصّل شده و غضب الهی او را گرفته است.
بهشتی هم که به خدا رجوع کرده ولی به رأفت و رحیمیّت خدا متّصل شده است و همهی صفات الهی در وجود اولیای الهی نمود دارد. لذا «عَلِیُّ إِنَّکَ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»[۴۰] است. هر کسی را در جای خودش قرار میدهد، همه جا در اختیار او است، اشراف به همه جا دارد «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ».[۴۱]
– این «یَشْهَدُهُ» فقط به ابرار برنمیگردد؟
– احتمال دارد که «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ»[۴۲] باشد بگوییم این ابرار است، ولی دلیل عقلی و نقلی دلالت دارد که آنها همه را شاهد هستند. اگر اصحاب و اعراف را ملاحظه فرمایید آنها ندا میکنند که به ما هم رحم کنید، آنها هم لعنت میکنند. آن آیات نشان میدهد که اشراف بر سجّین هم دارند.
اخذ اعمال انسانها از راست و چپ توسّط دو متلقّی
آیهی مبارکهی ۱۷ و ۱۸ سورهی ق: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» تلقّی به معنی اخذ است، دریافت است، گرفتن است. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ» دو متلقّی و دریافت کننده است که اینها از راست و چپ در حالی که قعید هستند، صفت مُشبه دارند و این کاره هستند آنجا مستقر هستند و استقرار دارند که تلقّی کنند، آنها از راست و چپ اعمال ما را اخذ میکنند.
لفظ انسان نزد رقیب و عتید
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» صدر آیه کلّی است، ذیل آیه خاص بعد العام است. «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» لفظ پرت کردن است. قدیم آسیابهای آبی بود گندم را میریختند وقتی میگشت از اطراف آردها را پرت میکرد آن را لفظ میگفتند. انسان که حرف میزند گویا همینطور است، آن معنا را خرد کرده حالا به تدریج دارد پراکنده میکند. «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ» انسان هیچ قولی را از وجود خودش پرتاب نمیکند، به بیرون نمیمیراند «إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» مگر اینکه لَدش، یعنی درست پیش او است نه اینکه فاصله دارد، در پیش او رقیب و عتید است.
رقیب و عتید بودن متلقّیان
رقیب از «رَقَبَ» به معنای گردن است و چون در قدیم اشخاصی را رصد میکردند، آن موقع دوربین نبود آنها در برجها که مینشستند گردن میکشیدند تا اطراف را زیر نظر داشته باشند. بعد این مراقبت از آن ناشی شده است. مراقبتهای غیر حسی هم مشمول همین رقیب است. رقیب یعنی افرادی که شما را زیر نظر دارند و تحت اشراف آنها هستید. هم رقیب است و هم عتید است. حالا رقیب و عتید را بعضی گفتند رقیب مَلَک حسنات است و عتید مَلَک سیئات است. ولی ظاهر آیه این است که آنها به یک نفر اطلاق شده است. آن متلقّیان هم رقیب هستند و هم عتید هستند، هر دو، هم ملک حسنات آنکه «عَنِ الْیَمینِ» است و هم آنکه «عَنِ الشِّمالِ» است هر دو هم رقیب هستند و هم عتید هستند.
معانی عتید
عتید از عتاد است، عتاد آمادگی قبل از وقوع عمل است، آدم خودش را مهیّا میکند تا یک کاری را انجام دهد او مُعَد برای این کار شده است، زمینه را فراهم کرده که کار انجام شود. عتید آن آمادگی قبلی است. قبل از آنکه هر حرکتی از انسان صادر شود او آن آمادگی کامل را دارد که هیچ چیزی جا نماند. تمام حرکات و افعال ما را دریافت میکنند و هر لفظی هم که از ما در بیرون پخش میشود در کنار هر لفظی رقیب و عتید هستند.
صورت برزخی اعمال در نزد رقیب و عتید
اینجا هم اسمی از کتاب برده نشده است، ولی همانطور که کتاب ثبت و ضبط میکند، اینها تلقّی میکنند، یک مقدار قویتر از کتابت از این آیه استفاده میشود. اینها متلقّی هستند، دریافت کننده هستند. آن صورت برزخی اعمال ما مرده نیست، بُعد فیزیکی آن تمام شد، زمان آمد و منقضی شد، عمل ما هم که در زمان بود، زمان رفت آن هم رفت؛ امّا صورت برزخی عمل که ملکوت عمل است پیش رقیب و عتید محفوظ است، چون اینها دریافت کردند، با آن مراقب بودن و مهیّا بودنی که خدا به آنها داده است، آنها با تمام آمادگی هر حرکتی را گرفتند، هر سکونی را گرفتند، هیچ چیز از دست اینها فرار نمیکند چون هم مراقب هستند، هم عتید هستند و هم از طرف راست و هم از طرف چپ. حالا این راست و چپ یک بحثی دارد که إنشاءالله باید با هم یک مقدار صحبت کنیم.
محفوظ بودن اعمال در یک وعاء
در اینجا هم همان نامهی عمل میخواهید اسم بگذارید، میخواهید پروندهسازی بگذارید، بقای حقیقت عمل اسم آن را بگذارید آنچه ما انجام میدهیم در یک وعائی محفوظ است، آدم میخواهد اسم آن وعاء را لوح بگذارد، کتاب میخواهد بگذارد، ملک میخواهد بگذارد.
خلل و نقص نداشتن ضبط ملائکه
باز هم این از آن چیزهایی است که خلاصهی اعمال انسان یا به صورت یک ملکی است یا به صورت یک دیوی است و اینها در یک نشئهای از نشئات عالم که ملائکه نشئات ربوبیّت پروردگار متعال هستند: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»[۴۳] هستند، این ملائکه دستگاههای ضبط کنندهی اعمال هستند، خودشان موجودات ذی حیات هستند، معصوم هستند و چون معصوم هستند هیچ خطایی در ضبط هم ندارند. ضبط آنها هیچ وقت خلل ندارد، مراقبت کامل است، آمادگی کامل است، همیشگی است، تلقّی آنها هم مستمر است. از راست و چپ هم تلقّی میکنند. بنابراین این هم دلالت بر این است که پروندهی عمل انسان، کتاب عمل انسان محفوظ است و در یک دستگاهی به نام ملکین محفوظ هستند.
ثبت اعمال توسط رقیب و عتید و محل قرارگیری آنها
در روایات ما راجع به این رقیب و عتید «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ»[۴۴] چیزهای امیدوار کننده و سازندهای وجود دارد. در روایت دارد که این ملک حسنه که میخواهید اسم آن را بر حسب بعضی روایات رقیب بگذارید، رقیب در طرف راست انسان است و عتید در طرف چپ؛ به محض اینکه آدم اراده میکند یک سلامی به امام حسین بدهد، به ذهن او میرسد که آب خوردیم یک سلامی به امام حسین بدهیم. او این نیّت را کرد آنها بالا میبرند و در پرونده ثبت میکنند اشرح امثال هم دارند، او را بزرگ میکنند. ولی وقتی گناهکار نیّت میکند میگویند هنوز نیّت او را ننویسید. بعد وقتی انسان مرتکب گناه میشود ملک حسنه که مظهر رحمت خدا است، شفیع ملک سیئه میشود؛ از عتید درخواست میکند که هفت ساعتی به او مهلت دهید، شاید در این هفت ساعت توبه کرد و سابقهی بدی برای او بالا برده نشود.
مأموریت تبلیغ کار ملائکهی حسنات
نکتهی دیگری در روایات است اینکه ملائکهی حسنات مأموریت تبلیغ هم دارند. کسانی که کار خوب میکنند و از حسن شهرت در جامعه برخوردار میشوند کار ملائکه است.
تحت پوشش و علنی نشدن کارهای بد انسان توسّط ملائکهی سیئه
در مورد نماز شب روایت خاصّی است که ملائکه به مردم معرّفی میکنند و نورانیّت سیمای نماز شبخوان خودش حرف میزند. در مورد دیگر اعمال کلّیّت را… آنها عمل خوب را تبلیغ میکنند امّا عمل بد را میپوشانند، ستاریّت دارند که شاید توبه کردند. اوّلاً نمینویسند شاید توبه کند اصلاً ننویسند، اگر توبه نکرد و ثبت شد زیر پرده است، تحت پوشش است، علنی نیست. ستاریّت خدا اقتضا میکند که ملائکهی سیئه و کارهای بد مردم را پس پرده نگه میدارند، افشاگری نمیکنند. حالا به آیهی بعدی که «کِراماً کاتِبینَ»[۴۵] میرسیم، کریم بودن آنها مخصوص مؤمنین است، کلاً اینگونه هستند اینها کرامت دارند، با ارزش هستند و دوست ندارند کسی را بیآبرو کنند. خدای متعال اینها را مأمور کرده که ستاریّـت الهی را در وجود خودشان حفظ کنند.
- منظور از ساعت چیست؟
– فرصت است. خدای متعال به آنها در هفت مرحله زمینهی توبه پیش میآورد.
- بله جزو مبطلات است.
قرار دادن سد در مقابل هر غضب از سوی پروردگار متعال
نظام الهی از رحمت عامه برخوردار است، لذا همیشه «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۴۶]رحمت الهی همیشه جلودار غضب است، غضب پشت رحمت است. باید غضب خیلی پرزور باشد که این رحمت را کنار بزند و از این سد عبور کند و الّا خدا جلوی هر غضبی یک سد رحمت گذاشته است که این غضب نسوزاند. فضای کلّی صفات الهی رحمت عامه است ولی در مواردی هم اینگونه نیست. حالا این بحث را هم بزرگان کردند که کسی نیّت میکند و خودش انجام نمیدهد این را نمینویسند امّا اگر اقدام خودش را کرد و مانع پیش آمد و نتوانست انجام بدهد آن را نمینویسند.
کاشف بودن نیّت بد از سوء سلیقه
مرحوم شیخ ملاحظه فرمودید او جدا نکرده است، میگوید نیّت بد کاشف از سوء سلیقه است، حسن باطن دارد ولی عملاً جرمی نکرده است تا اینکه نوشته شود. ولی هم همسان این قضایا و هم روایاتی داریم، در مجموع بعضی اینگونه میگویند که نیّت اگر برای کار خیر باشد از همان مرحلهی اوّل بالا میرود و خدای متعال مینویسد. امّا نیّت شر همانطور که خود عمل را زود نمینویسند نیّت آن را هم زود نمینویسند. خدا به این زودیها پرونده برای کسی نمیسازد.
– ظاهر آن این است که متلقّیان در یمین، این دو «عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ»[۴۷] نه اینکه در یمین دوتا، در شمال دو تا. متلقّیان که این متلقیّان «عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ» هستند، روایت هم همین را میگوید. بالاخره ملائکه تمثّل دارند الّا حقیقت ملک جسم نیست، بر اساس شواهدی که از آیات و روایات استفاده میشود اینها باطن عالم هستند و به مرحلهی ماده نمیرسند و این قعید نه اینکه آنها پایی دارند و اینگونه نشستند، ولی کسی بخواهد کاری انجام دهد یک جایی پای خود را محکم به آنجا میگذارد و استقرار پیدا میکنند میگویند مستقر شد. «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[۴۸] خدا برای خودش هم که میگوید یک کرسی برای ما ترسیم میکند مثل اینکه یک سلطانی روی تخت فرمان استقرار پیدا کرده است، ملک هم همینطور است.
عاری نبودن برخی از ملائکه از مادیّت
حالا بعضی از بزرگان میگویند خود ملائکه هم درجاتی دارند و توجیه قضیهی فطرس و اینها به این است که بخشی از ملائکه عاری از مادیّت نیستند و اینگونه عوالم را دارند. ولی آنکه قرآن کریم دارد میفرماید: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[۴۹] یا میفرماید: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[۵۰] یا در قضیهی خلقت آدم گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[۵۱] کار و خوراک آنها ذکر است و غذاهایی که ما میخوریم و یا ازدواجی که ما داریم اینها نیست. «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌٌ»[۵۲] مثل علوم که مادی نیستند، ولی جدای از هم هستند.
استقرار داشتن ملائکه در سمت راست و چپ انسان
هر کدام از یک درجهی خاصّ خودش قرار دارد، ملائکه هم همینطور است. اگر آنطور باشیم این قعید باید بگوییم تعبیر کنایی است یعنی همانطور که ما بخواهیم در یک کاری مسلّط باشیم آنجا استقرار پیدا میکنیم، تمرکز پیدا میکنیم آنها هم همینطور هستند. اینها در راست و چپ استقرار دارند و ثابت هستند و همهی اوضاع را با تمکّن زیر نظر خودشان دارند.
تأکید داشتن خدا بر بیدار باش بودن انسانها
سورهی مبارکهی انفطار آیه ۱۰ تا ۱۲٫ «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» مهربانی پروردگار متعال اقتضا میکند بیدارباش را به ما بدهد، خدا ما را برای بقا آفریده است، خدا ما را برای خودش آفریده است، خدا ما را برای بهشت آفریده است. خدا آدم را در بهشت آفریده است، جهنّم عرضی است، مسیر بهشت فطری و طبیعی ما است. لذا خدای متعال تمام اموری که در بهشتی بودن ما مؤثّر بوده هیچ کم نگذاشته است و اینگونه تأکیدات برای این است که ما حواس خود را جمع کنیم. میگویند تلفن شما مطمئناً تحت کنترل است وقتی میگوید مطمئن هستم تحت کنترل است یعنی هر حرفی را در تلفن نگویید، آدم به کسی که علاقه دارد و میداند او تحت نظر است همینطور عادی به او نمیگوید، میگوید مطمئن باش که این کار اینگونه است. خدای متعال با تأکید میفرماید: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ».
ملائکه الله حافظ اعمال انسان هستند
این حافظین غیر از «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ»[۵۳] ما یک حافظ داریم یعنی نگهدارندهی ما است، ما را حفاظت میکند ولی دنبالهی آیه حافظین را برای ما معرّفی کرده است که منظور آن نگهدارنده نیست. بلکه شما را تحت الحفظ دارند. آنها اعمال شما را حفاظت میکنند «کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»[۵۴] چهار صفت دارند یکی اینکه حافظ هستند، دوم کرام هستند و در کاتب بودنشان کریمانه برخورد میکنند، آبروریزی نمیکنند، سر و صدا نمیکنند، زود شما را چوب نمیزنند، با شما خشونت نمیکنند، با اینکه شما جرم میکنید. جان مأمورین اینجا گاهی به لب میرسد، تا مجرم را بیاورند به خدمت او میرسند و به دادگاه میبرند، همینطوری نیست که یک دزدی و اشراری را گرفتند و دستی به او نزنند. ولی «کِراماً کاتِبینَ» اینطور نیستند، هیچ خشونتی اعمال نمیکنند. اینها خیلی با آرامش بدون هیچ برخوردی فقط اعمال را کتابت میکنند.
چهار ویژگی ملائکهی مقرّب خدا
بنابراین هم کاتب هستند، هم کرام هستند، هم حافظ هستند و هم «یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ». خدای متعال چهار ویژگی را برای اینها بیان فرموده است. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ»[۵۵] معلوم میشود که هیچ عملی از ما جا نمیماند. حافظ دارد و در صندوقهای نسوز میگذارند و هیچ کسی نمیتواند دستی به این پرونده بزند «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ». بد کردید یا خوب کردید این محفوظ است و حفاظت میشود.
کریمانه بودن حافظین در ثبت کردن اعمال
حافظین کاتب هستند، محافظت آنها به کتابتشان است، ثبت میکنند، نمیگذارند بمانند ولی در ثبت کردن خود کریمانه ثبت میکنند. بداخلاقی ندارند، برخورد ندارند، انتقامجویی ندارند، آبروریزی ندارند، سر و صدا ندارند و جلوگیری از رحمت الهی نمیکنند، با اینکه آنها میبینند شما چه کارهایی انجام میدهید، شما عادی زندگی خود را میکنید مثل اینکه گناهی انجام ندادید؛ این کرامت آنها است که اینگونه با شما با بزرگواری همراه هستند. «یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» کسی که حافظ است میداند حفاظت میکند، نه اینکه منتظر میشود تا به او بگویند. «یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» آنچه عمل میکنید آنها مینویسند. یعنی هیچ عملی از شما نیست مگر اینکه معلوم آنها است.
پس یکی از صفات آنها این است که علم آنها علم محیط است، نسبت به عملکرد ما احاطهی علمی دارند، دوم قدرت حفاظت دارند، علم آنها مورد نسیان و سیل و آتشسوزی و اینها نمیشود، حفاظت میشود؛ دیگر اینکه آنها کتابت میکنند. هم میدانند و هم پرونده برای شما تشکیل میدهند. با اینکه میدانند ولی علم آنها اینطور نیست که فقط به علم خود اکتفا کنند، آنها کتابت میکنند. این کاتبها عالمانه مینویسند، روی حدس نیست، روی گزارش دیگران نیست. آنها علم به واقعیّات دارند و آنچه را که معلومشان است آن را کتابت هم میکنند و وقتی هم کتابت کردند حفاظت میکنند. پس اوّلاً علم دارند؛ ثانیاً کتابت میکنند؛ ثالثاً حفاظت میکنند.
بزرگی و آقا منشی بودن ملائکه در ثبت اعمال
امّا این اوصافی که آنها دارد هم میداند و هم ابزار برای ثبت و حفاظت در اختیارش است ولی بزرگ هستند. آقامنش هستند، ظرفیّت آنها در این حد است که لبریز نمیشوند، عجله نمیکنند، کاری به کار شما ندارند. شما را رها کردند و زیر نظر دارند «کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ».
– همین است آنها استعداد دارند، محیط هستند.
– نه قرائن است و خوب و بد همه تحت اشراف هستند. خیلی روشن است «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ» جای چیز نیست که این «عَلَی» ضرر نیست.
برخورد با عاملین در روز قیامت
و امّا آیهی بعدی «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه * … * وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَه * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ * یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ»[۵۶] باز این یک حیثیّت جدیدی است که خداوند متعال پروندههایی که در طول عمر ما به دست این کرام کاتبین مکتوب کرده و محفوظ داشته است در آنجا دو برخورد با عاملین انجام میدهد.
حالات اصحاب یمین در روز قیامت
گروهی اصحاب یمین هستند، زندگی آنها یُمن داشته، میمون بودند، مبارک بودند. گناه شوم است ولی آنها هیچ گناهی نکردند که شومی در زندگی آنها باشد کتاب اینها را به یمین میدهند، به دست راست میدهند. وقتی آنها پروندهی خود را مشهود کردند، به خود توجّه کردند میبینند عجب تماشایی هستند، گذشتهی خیلی زیبایی دارد، همه جمع شده است صدا میزند «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه» «ها» اسم فعل است به معنای خذ است و مفرد و تثنیه و جمع دارد که اینجا «هاؤُمُ» جمع است. کما اینکه هم غیابی استعمال میشود و هم حضور. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه» آنها میگویند بگیرید کتاب ما را، بیایید تماشا کنید، بدهم نگاه کنید. آنقدر افتخارآمیز است، آنقدر مشحون از زیباییها است که آدم دوست دارد همهی عالم ببیند که من چه کاره بودم. من چه سابقهی خوبی برای خود در عمرم ثبت کردم و این باغ و بستانی که من الآن دارم همه بیایند.
حالات اصحاب شمال در روز قیامت
امّا کسی که اصحاب شمال است آنها یُمن و برکت ندارند، شومی دارند «فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ» اینها بر عکس کسانی که دوست دارند همه بیایند و هیچ حائلی نباشد، تماشا کنند و جلال و جمال او را ببینند، دارایی او را ببینند، آثار زیبای او را تماشا کنند ولی اینها جز زشتی چیزی ندارند «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ» آنها میگویند ای کاش همانطور که در دنیا مسطور بود و برای خود ما مکشوف نبود و فراموش میکردیم که چه کاره هستیم و توجّه نداشتیم «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» کاش خودم هم نمیدانستم. در زندگی هم همینطور است آدم یک خاطراتی دارد نمیخواهد از آن بگذرد به زن و بچّه و نزدیکان خودش این خاطرات را تعریف میکند. کربلا بودم، مشهد پشت پنجرهی فولاد یکی شفا پیدا کرد، این چیزهایی که برای انسان خیلی شیرین است، اینها را نه خودش میخواهد از یاد ببرد و هم اینجا و آنجا مطرح میکند که دیگران هم بدانند آدم چه موفقیّتهایی داشته است.
درخواست اصحاب شمال برای مسطور ماندن اعمال خود در روز قیامت
ولی آدم یک زشتیهایی در زندگی دارد، هم نمیتواند به دیگران بگوید، هم وقتی خودش به یاد میآورد زود میخواهد از کنارش عبور کند، میگوید ای کاش آدم فراموش کند که چنین کاریهایی انجام داده است. خود آدم هم متاذّی است که چرا به یاد میآورد. آنجا دقیقاً همین است «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ» ای کاش این خودآگاهی برای من ایجاب نبود، همان حالت بیتوجّهی بود و این خاطره احیا نمیشد. «وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» ای کاش نمیدانستم چه بلایی سر خودم آوردم. «یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ» ای کاش مرده بودم. یک چنین بساطی آدم آنجا آرزوی مرگ میکند ولی مرگ هم خبری نیست که راحت شوند. آدم از گرفتاری عمل خود خلاصی ندارد. آن آیهی کریمه میگفت «أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ»[۵۷] زوالی است که گردن او را گرفته است و او را خفه میکند، فشار میآورد. «یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ»[۵۸] کاش مرگ بود.
تفاوت داشتن نوع برخوردها در حسابرسی اعمال از سوی رقیب و عتید
اینجا باز همانطور که کتاب فجّار در سجّین بود، کتاب ابرار در علّیّین بود و رقیب و عتید یا متلقیّان، بدی و خوبی را جدا کرده بودند و هر کدام در یک پرونده نوشته میشد، پروندهی خوبیها و بدیها یکی نبود. در آنجا هم که میخواهند حسابرسی کنند نوع برخوردها متفاوت است. کسی که دارای اعمال صالح است هم حسن فعلی دارد و هم حسن فاعلی دارد پروندهی او را به دست راست میدهند، امّا وضع کسی که بد است پروندهی او را به دست چپ میدهند.
حالا آیا واقعاً آنجا هم دست راست و چپ به همین کیفیت منظور است؟ یا نه مؤمن «وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ»[۵۹] حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) «وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ»، حضرت حق سبحانه و تعالی «وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ» اصلاً صالحین در آنجا شمالی ندارند، راه یک طرفه است. مسیر آنها مسیر بهشت است، همه یمن و برکت است. امّا اصحاب شمال دیگر یمین ندارند، راه آنها از این طرفی است، اینها آن طرفی هستند. لذا هر کدام از اینها در مسیر خودشان وضعی که متناسب با آن راه است دریافت میکنند. کسی که سیر صعودی میکند پروندهی او در علّیّین است، همراه تعالی این پرونده همراه او است و آنکه در مسیر سقوط است، در مسیر نزول است و سیر جهنّمی دارد او اصلاً یمین ندارد، او جز شومی و بدبختی چیزی ندارد، پروندهی او هم در زندان بوده است، اینجا هم با همان وضعیّت با پروندهی خودش برخورد میکند. احتمال این معنا است ولی همه اخذ به ظاهر میکنند و میگویند چه اشکالی دارد، آنجا خدای متعال پرونده را به دست راست آدم میدهد. خود من خیلی توجیه نیستم، همین تلقّی اعمال اینطور نیست که ملک جدا باشد و از ما بگیرد و به جای دیگر ببرد. آن ملک با ما است، عمل ما با خودمان است، از ما جدا نمیشود. پروندههای ما اگر در علّیّین است همراه خودمان است و اگر در سجیّن است همراه خودمان است.
نبود زمان در روز قیامت و ارائهی شدن تمام عمر انسان در یک جا
آنجا هم بازشناسی است، آدم به خودش برمیگردد و سیر میکند آنچه را که پشت سر گذاشته است تمام یک جا به او ارائه میشود، آنجا زمان نیست، آدم من البدو إلی الختم را میبیند که همه نزد او است. آن کسی که اصحاب شمال است در آن مسیر همه چیز را میبیند، آن کسی هم که اصحاب یمین است در این مسیر همه را میبیند. به نظر میرسد که باید چنین باشد اصحاب یمین شمال ندارند، اصحاب شمال یمین ندارند. «فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ * وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[۶۰] که «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۶۱]ََ است، سابقون آنجا فوق اصحاب میمنه و اصحاب مشمئه هستند، آنها سبقت گرفتند و جلوتر رفتند و هر چه بعدیها میآیند تحت اشراف اینها هستند «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»[۶۲].
وجود سه کتاب در قیامت از دید علّامهی طباطبایی
استاد بزرگوار ما آیت الله جوادی آملی اینجا مرقوم فرمودند به نظر علّامهی طباطبایی از ظاهر آیات قرآن کریم چنین به دست میآید که در قیامت سه کتاب وجود دارد. الف- کتابی که مربوط به همهی انسانها است «وُضِعَ الْکِتابُ»[۶۳] مطلق است، بد و خوب گذشت به آینده نیست، تمام پروندهها را خدا یک جا، در یک مرحلهای، در یک مخزنی جمع کرده است. همهی انسانها است؛ پس یک مرکزی وجود دارد که همهی سوابق در آنجا است.
ب- کتابی که کردار هر امّتی در آن ثبت میشود. باز شخص نیست، امّت است منتها اگر امّت اسلامی نیست، امّت یهود است، امّت نصارا است. آدمهای ظالم، فاسد از این طرف صالح، عادل و موحّد هر امّتی جدا جدا هستند که فرمود: «کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا»[۶۴] هر امّتی به سوی کتاب خودش خوانده میشود، هر امّتی به نامهی اعمال خودش خوانده میشوند.
ج- ویژهی هر انسانی است، سابقهی تک تک انسانها آنجا محفوظ است «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً»[۶۵] اطلاق «وُضِعَ الْکِتابُ»[۶۶] برای همه است، آنجا هم که تصریح به امّت شده که امّت است، اینجا هم «کُلَّ إِنسانٍ»[۶۷] مشخّصاً گفته شده است پروندهی هر کسی آویزهی گردنش خواهد بود و إنشاءالله توضیح آن اگر عمری داشتیم در جلسهی بعد.
[۱]– سورهی کهف، آیهی ۹۶٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۴۹٫
[۳]– سورهی مائده، آیه ۱۱۰٫
[۴]– سورهی انبیاء، آیه ۹۱ و سورهی تحریم، آیه ۱۲٫
[۵]– سورهی کهف، آیه ۹۹٫
[۶]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
[۷]– سورهی انفطار، آیه ۴٫
[۸]– سورهی زلزله، آیه ۶٫
[۹]– همان، آیات ۱ و ۲٫
[۱۰]– سورهی عبس، آیه ۳۷٫
[۱۱]– سورهی مدثر، آیه ۸٫
[۱۲]– سورهی مطفّفین، آیات ۷ تا ۹٫
[۱۳]– سورهی کهف، آیه ۴۹٫
[۱۴]– سورهی مطفّفین، آیه ۷٫
[۱۵]– سورهی مؤمنون، آیه ۶۲٫
[۱۶]– سورهی جاثیه، آیه ۲۹٫
[۱۷]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۴٫
[۱۸]– سورهی مطففین، آیه ۹٫
[۱۹]– سورهی ق، آیه ۲۲٫
[۲۰]– سورهی مصطففین، آیه ۷٫
[۲۱]– همان، آیه ۹ و آیه ۲۰٫
[۲۲]– همان، آیات ۱۸ و ۱۹٫
[۲۳]– سورهی مجادله، آیه ۱۱٫
[۲۴]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۲۵]– سورهی مطففین، آیه ۸٫
[۲۶]– التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۴۹٫
[۲۷]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۱۱٫
[۲۸]– سورهی حجر، آیه ۴۷٫
[۲۹]– بحار الأنوار، ج ۲۴، ص ۳۰۳٫
[۳۰]– سورهی توبه، آیه ۱۲۸٫
[۳۱]– سورهی آل عمران، آیه ۱۶۴٫
[۳۲]– کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص ۱۱۸٫
[۳۳]– سورهی ابراهیم، آیه ۱۷٫
[۳۴]– سورهی اعلی، آیه ۱۳٫
[۳۵]– سورهی ابراهیم، آیه ۱۷٫
[۳۶]– سورهی مصطففین، آیات ۱۹ تا ۲۱٫
[۳۷]– وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۳۹٫
[۳۸]– سورهی غاشیه، آیات ۲۵ و ۲۶٫
[۳۹]– سورهی مصطففین، آیه ۲۱٫
[۴۰]– عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۷٫
[۴۱]– سورهی مصطففین، آیه ۲۱٫
[۴۲]– وسائل الشیعه، ج ۲۶، ص ۱۹۳٫
[۴۳]– سورهی نازعات، آیه ۵٫
[۴۴]– سورهی ق، آیه ۱۷٫
[۴۵]– سورهی انفطار، آیه ۱۱٫
[۴۶]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۲۳۹٫
[۴۷]– سورهی ق، آیه ۱۷٫
[۴۸]– سورهی طه، آیه ۵٫
[۴۹]– سورهی تحریم، آیه ۶٫
[۵۰]– سورهی انبیاء، آیه ۲۷٫
[۵۱]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۵۲]– سورهی صافات، آیه ۱۶۴٫
[۵۳]– سورهی طارق، آیه ۴٫
[۵۴]– سورهی انفطار، آیات ۱۱ و ۱۲٫
[۵۵]– همان، آیه ۱۰٫
[۵۶]– سورهی حاقه، آیات ۱۸ و آیات ۲۵ تا ۲۷٫
[۵۷]– سورهی اسراء، آیه ۱۳٫
[۵۸]– سورهی حاقه، آیه ۲۷٫
[۵۹]– الکافی، ج ۲، ص ۱۲۶٫
[۶۰]– سورهی واقعه، آیات ۸ تا ۱۰٫
[۶۱]– سورهی مطففین، آیه ۲۱٫
[۶۲]– سورهی واقعه، آیات ۱۰ و ۱۱٫
[۶۳]– سورهی زمر، آیه ۶۹٫
[۶۴]– سورهی جاثیه، آیه ۲۸٫
[۶۵]– سورهی اسراء، آیه ۱۳٫
[۶۶]– سورهی زمر، آیه ۶۹٫
[۶۷]– سورهی اسراء، آیه ۱۳٫
پاسخ دهید