- نامه عمل در آخرت
- عظمت مسئلهی مرگ
- زنده کردن مردگان و حیات ابدی آنها
- نیّت انسان هم مکتوب است
- شمارش کارهای نیک و بد انسان در خزائن الهی
- مراد از «امام مبین» چیست؟
- آشکار بودن اعمال نزد امام زمان
- کارهای ما پیش خدا محفوظ است
- شمارش اعمال از ابعاد مختلف
- نامهی اعمال مجرمین
- ترس مجرمین از آشکار شدن اعمال آنها
- توجّه به دو نکته
- مسموعات الهی، خزائن علم خدا
- داستانی از یک قاری قرآن که از دنیا رفته بود
- صدای بندگان نزد خدا محفوظ است
- سه مسئله راجع به نامهی عمل
- نسخهای از اعمال ما نزد خدا
- انتظار نتیجهی اعمال در روز قیامت
- استنساخ بندگان
- آیا با استنساخ اصل عمل از بین میرود؟
- سیئاتی که به حسنات تبدیل میشود
- نامهی عمل هر کسی جدای از خود او نیست
- طومار عمر ما بعد از مرگ
- نامهی عمل را خود انسان مینویسد
- نفس لوّامهی انسان دادگاه خوبی است
- همه چیز روز قیامت نمایان است
- بزرگ و کوچک اعمال ما مستطر است
- ریز و درشت نامهی عمل
- کتاب فجّار و ابرار
- مراتب نامهی عمل
- ائمّه، شاهدان بر بهشت و جهنّم
- سیر وجودی اهل یقین
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
نامه عمل در آخرت
یکی از مسائلی که در مورد زندگی آخرت مطرح است نامهی عمل است. هم در آیات قرآن، هم در روایات این مسئله در سطح وسیعی مطرح شده است. هم خود کتاب مطرح است که معنی آن همان نامه است، هم استنساخ مطرح است که نسخه است و هم صحیفه مطرح است که به صورت چیزی بالاتر از نامه است. صحیفه مجموعه است، گاهی به صورت صحیفه مطرح شده است و گاهی هم به عنوان تلقّی «یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ»[۱] و تعبیرات دیگری هم که به این صراحت نیست، ولی این مسئله را در مجموع میرساند که آنچه انسان در این عالم از افعال باطنی و ظاهری از او سر میزند، اینها حفاظت میشود. حالا حفاظت تحت عنوان استنساخ یا خود عمل یا نامه یا دریافت، آنجا به خود آدم برمیگردد.
عظمت مسئلهی مرگ
یکی از آیات مربوط به این مسئله، آیهی دوازدهم سورهی مبارکهی یاسین است. «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ». در این آیهی کریمه سه عنوان برای این مسئله مطرح شده است. عنوان اوّل «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا»، عنوان دوم «أحصا» است و عنوان سوم کتاب مبین است. «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى» چیزی که خیلی مهم باشد، از عظمت برخوردار باشد، معمولاً در آنجا پروردگار منّان کار خود را به صیغهی جمع مطرح میکند و اگر اهمّیّت آن در آن حد نباشد با متکلّم وحده معنا میکند. «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى» خیلی تأکید روی «إِنَّا»، «نَحْنُ»، «نُحْیِ» است، خود ما احیاء موت میکنیم. معلوم میشود که مسئلهی حیات بعد از مرگ عظمت خیلی بالایی دارد. مانند نزول قرآن است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر»،[۲] اینجا «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى» است. این احیای بعد از مرگ امر بسیار مهمّی است. حالا اهمیّت آن یا به اعتبار ابدیّت انسان است. اینکه خود او جلوهای از صفات حضرت حق تبارک و تعالی است که او «حَیُّ لَا یَمُوت»[۳] است.
زنده کردن مردگان و حیات ابدی آنها
وقتی خدا مرده را زنده میکند به او حیات ابد میدهد. لذا در روایات هم داریم، یعنی در حدیث قدسی داریم که خدای متعال به بندگان خود در بهشت نامه مینویسد. «ْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ»[۴] این حیات ابد نشئهای از نشئات صفات حق تعالی است و خیلی مهم است. لذا خدای متعال با این جمله آورده است «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا»[۵] اوّلین کار ما این است که مرده را زنده میکنیم، کار دیگری که داریم، باز این هم مهم است که کلمهی متکلّم مع الغیر را آوردند. «وَ نَکْتُبُ» ما مینویسیم، «ما قَدَّمُوا» آنچه را که پیش میفرستند یا پیش فرستادند. «وَ آثارَهُمْ»، هم «ما قَدَّمُوا» را، آنچه را که عمل کردند و پیش از خود، قبل از آنکه خود آنها به این عالم بیایند عمل خود را فرستادند.
اعمال انسان و آثار آن در آخرت
تمام کارهایی که ما انجام میدهیم صورت ابدی پیدا میکند. نمازهایی که میخوانیم، زیارت امام حسینی که رفتیم اینها تقدیم ما است، تقدیم کردیم، هنوز خود ما نرفته اینها را پیش فرستادیم «ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» کارهایی که هنوز تمام نشده است. علّامهی مجلسی وقتی کتاب بحار الانوار را نوشتند، مرآت العقول را نوشتند، حلیه المتّقین را مرقوم فرمودند، زاد المعاد را نوشتند، جلاء العیون را نوشتند، در همان وقتی که نوشتند «قَدَّما المَجلسِی» خود ایشان وفات کردند، بحار ایشان همچنان باقی است و همه از زاد المعاد ایشان، از جلاء العیون ایشان استفاده میکنند. پس آدم یک کاری را بالفعل انجام میدهد، کار که تمام شد «قَدَّمُوا» و این کار یک آثاری دارد که همچنان ادامه دارد این «آثارَهُمْ» است.
نیّت انسان هم مکتوب است
بعضیها هم احتمال دادند که آن کاری که آدم جلوتر از کار و اثر خود انجام میدهد نیّت او است. «ما قَدَّمُوا» نیّت است و اثر کار است. آدم اوّل نیت میکند و بعد کار انجام میدهد. خدای متعال هم نیّت را مینویسد و هم کار را. این هم یک احتمال است، احتمال خیلی بعیدی هم نیست. گاهی هم استعمال لفظ و اراده اکثر از یک معنا هیچ مشکلی ندارد که همه را در بر بگیرد. یک احتمال هم است که «ما قَدَّمُوا» کارهای انسان باشد و «آثارَ» سنّتهایی که انسان به جا گذاشته است. فرهنگی را ایجاد کرده است، سنّتی را باقی گذاشته است آنها آثار آن است. بنابراین تصریح شده است که ما مینویسیم. هم نیّت پیش فرستاده باشید، کار پیش فرستاده باشید. همهی اینها را ما مینویسیم و آثار بندگان خود را هم مکتوب میکنیم.بنابراین خدای متعال تمام کارهای ما را و کارهای همه را در یک دفتر و در یک لوحی مکتوب فرموده است.
شمارش کارهای نیک و بد انسان در خزائن الهی
«وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ» ما همه چیز را احصاء میکنیم. احصاء، حصی این ریگهای بیابان است و زمان قدیم که عدد شمار نبود، تسبیح نبود، با ریگها شمارش میکردند و بعد این در هر آماری اصطلاح شد. «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ» این اعمّ از کار انسان و اشیاء است. خدا استصحاب همه چیز را دارد و در خزائن خود هم کار ما، هم نیّت ما، هم خود ما و هم همه چیز آنجا احصاء شده است. به عدد مخلوقات، به عدد موجودات پیش خدا محفوظ است «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ». آدم چند روز عمر کرده است عدد روزهای او آنجا احصاء شده است. ساعات عمر آدم احصاء شده است، عدد نمازها احصاء شده است، عدد روزهها احصاء شده است، عدد نفسهایی که برای خدا نفس زده است احصاء شده است. عدد اشکهایی که برای امام حسین ریختیم، از خوف خدا ریختیم. هیچ کسی قطرات اشک خود را حساب نکرده است، ولی خدا حساب کرده است که هر کسی، هر مؤمنی در طول عمر خود چه تعداد اشک به پیشگاه پروردگار متعال تقدیم داشته است. معاذ الله گناهان هم احصاء شده است. تا شمارش را به آدم ندهند، آدم خیلی مهم نمیداند ولی وقتی میشمارند، جمع میکنند، جمع میبندند میبیند که خیلی زیاد شده است.
این حدیث خیلی مشهور است، منتها خیلی هم توجّه نمیکنیم که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در یک بیابانی که به ظاهر خس و خاشاک و علفی نداشت. اصحاب را مأمور کردند که بروید جمع کنید و اینها هم گفتند که اینجا چیزی نیست. فرمودند حالا بروید بگردید. رفتند گشتند هر کسی یک بوتهای، یک خسی پیدا کرد و وقتی آوردند یک تپّهای شد. حضرت فرمود: گناهان هم همینطور است. تا نمیگردند پراکنده است، وقتی جمع میکنند این میشود. بنابراین خدا جمع میکند. «أَحْصَیْناهُ» خدا گناهان را و همهی کارهای خیر را شمارش میکند.
مراد از «امام مبین» چیست؟
«فی إِمامٍ مُبینٍ» محتملات متعدّدی دربارهی این امام مبین است، احتمالات مختلفی است. یکی این است که مراد همان لوح محفوظ است که «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین»[۶] در آن آیه کتاب مبین فرموده است، اینجا امام مبین است و یکی از احتمالات هم این است که کتاب مبین نامهی عمل است. ما در آنجا یک دیوانی داریم. پروندهی همهی شما آنجا جمع است. این ادارات یک بایگانی دارند، سوابق همهی پرسنل را آنجا جمع میکنند. پروندههای پرسنلی دارند، در یک جایی، در یک اتاقی، در یک کامپیوتری همهی اینها را جمع کردند. آن امام مبین است که مجموعهی اینها در آنجا بایگانی شده است، انباشته شده است و یکی از احتمالات آن که روایت است، حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند که « أَنَا وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُبِین».[۷]
آشکار بودن اعمال نزد امام زمان
این آینهی تمام نمای علم خدا امام هر زمان است و هر کسی هر کاری کند در محضر امام زمان میکند و آن بزرگوار همهی اینها را در پیش خود دارند. «وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِینَ لَدَیْکَ مَحْفُوظَه»[۸] هر کسی هر عملی کند در پیش خدا محفوظ است ولی در طول حفاظت حق تعالی مجاری علم خدا، یکی امام معصوم است که صاحب ولایت مطلقه است، «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُم».[۹]
هم رجوع هر امّتی به امام خود آن است و هم حساب امّت به عهدهی امام زمان خود است. پروندهی امّت پیش ایشان است و امام مبین منظور همان وجود نازنین امیر المؤمنین و ائمّهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است.
کارهای ما پیش خدا محفوظ است
بنابراین این آیهی کریمه تصریح داشت که هم کتابتی است، آنچه که تقدیم میشود و آثار آن به هر معنایی که باشد. یک کتابی نوشته شده است که محتوای آن کتاب اعمال و آثار آن است یا نیّات و تبلور نیّت که خود عمل و اثر آن است این در آنجا است. محتوای این کتاب نیّات و اعمال است یا اعمال و آثار است و نکتهی دیگری که در این آیهی کریمه است این است که اساساً خدای متعال، نه اینکه اینها را به صورت یک مجموعه دارد ولی تفصیل آن، شمارش آن نیست.
نه، همه چیز شمارش شده است. یعنی جزء، جزء پیش خدای منّان محفوظ است. گاهی کتاب جمع کردند ولی بسته است. صفحات آن را نمیدانیم چقدر است. گاهی نه، سطر به سطر آن پیش ما است.
شمارش اعمال از ابعاد مختلف
این «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناه»[۱۰] ممکن است تأکید آن نامهی عمل باشد، ممکن است عام بعد از خاص باشد. «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناه» اگر ناظر به همهی مخلوقات بودیم، خدای متعال یک مخزنی دارد که در آن خزانه همه چیز احصاء شده است و اسم آن خزانه امام مبین است و چیز آشکاری هم است. گاهی احصا شده است ولی مخفی است. یعنی هر کسی آنجا برود این اعداد را که خدا تعدّد فرموده است میبیند. این مشخّص است، پشت ویترین مشخّص است. هر کسی برود میبیند.
یا تأکید است یا عام بعد الخاص است یا اینکه اساساً یک مطلب دیگری است. یعنی خدای متعال به دو لحاظ اینطور فرموده است. یکی به لحاظ کتابت است که اینها ثبت میشود که کتابت را میگویند، آن چیزی که نوشته شده است از بین نمیرود. ما هم نوشتیم و ثبت کردیم، اینطور نیست که از بین برود. همهی اینها مضبوط است، ثبت شده است و این به لحاظ این است که ما بیدار شویم که کارهایی که میکنیم تمام نمیشود، بلکه ثبت میشود و نگهداری میشود.
نکتهی دوم احصاء ناظر به یک جهت دیگری است که عمر ما لحظه به لحظه دارد میگذرد و خدای متعال لحظات را جدا، جدا احصاء کرده است. بنابراین این یک حیث جدیدی است، غیر از کتابت است. این یک اشرافی است که این عدد این اعمال شما پیش خداوند منّان محفوظ است، چه اینکه عدد همهی موجودات پیش خدا محفوظ است.
نامهی اعمال مجرمین
آیهی دیگری که مربوط به نامهی عمل است، ولکن توجّه به نامهی عمل مجرمین دارد، آیهی ۴۹ سورهی مبارکهی کهف است. «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها» نعوذ بالله، نستجیر بالله، «وَ وُضِعَ الْکِتابُ» در آن دادگاه در میزان، کتاب وزن میشود. آدم وقتی وارد دادگاه میشود رئیس دادگاه آنجا نشسته است و پرونده هم جلوی او است. «وَ وُضِعَ الْکِتابُ» پروندهها در محکمه گذاشته میشود. «فَتَرَى الْمُجْرِمینَ» آن روز مجرمین را میبینیم که مشفق هستند، میترسند، وحشت میکنند. «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها»[۱۱] من وحشت کردم که مگر ما میتوانیم! امانت همین باشد و ما امانت داری کنیم. خلاصه از عرض امانت وحشت کردم.
ترس مجرمین از آشکار شدن اعمال آنها
مجرمین وقتی پروندهی خود را آنجا میبینند وحشت میکنند. «مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ»[۱۲] چون پروندههای آنجا مانند پروندهی اینجا نیست که باز کنند و ورق ورق بزنند. آدم وقتی میمیرد میبییند که تمام اعمال او این است. یعنی یک پروندهای است که کأنه در آینه نمایش میدهند. خود اعمال است دیگر. پروندهی کاغذی نیست که این را به هم گذاشته باشند و بسته باشند. این را وقتی میبیند همه چیز را میبینید. تمام عمر خود را و کارهای خود را و نیات خود را میبینید که اینجا گذاشته است. تا میبیند وحشت او را میگیرد. آن وقت این وحشت و ترس او را به نوا در میآورد. داد میزند یا «یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتاب» ای وای، وای بر ما «ما لِهذَا الْکِتاب». این کتاب چیست؟ «لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها» یعنی به محض اینکه چشم او میخورد میبیند که از هیچ عملی فروگذار نشده است. تمامی زندگی در اینجا به وضوح ارائه میشود. وقتی یک چنین چیزی را میبینید با ترس و وحشت داد او بلند میشود «یا وَیْلَتَنا» ای وای بر ما.
توجّه به دو نکته
بله اینجا هم دو عبارت است یکی «وُضِعَ الْکِتابُ» است، دوم قول آنها است که میگویند «ما لِهذَا الْکِتاب» اسم کتاب را میبینند، پرونده را میبرند و نکتهی دوم «أَحْصاها» است. باز اینجا به آن دو حیث توجّه شده است. هم اعمال ثبت شده بود، محفوظ بود، هیچ چیزی آنجا از بین نرفته است، همه را دارند ارائه میکنند. دوم اینکه همه چیز احصا شده است. پراکندگی ندارد، خیلی روی حساب است، اوّل این کار را انجام داده است، بعد آن کار را انجام داده است. عدد آنها مشخّص است، احصا شده است.
مسموعات الهی، خزائن علم خدا
آیهی دیگر آیهی ۸۰ سورهی مبارکه زخرف است. «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون» این هم رویکرد جدیدی است. «أَمْ یَحْسَبُونَ» فکر میکنند که «أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ» سرّ و نجوای اینها برای ما مسموع نیست، صدای آنها به ما نمیرسد، «بَلى» نه تنها ما اشراف داریم، گفتههای آنها پیش ما است، خلوت و جلوت آنها در محضر ما است «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون» مأمور هم گذاشتیم. خود ما داریم تماشا میکنیم که است ابتدا مسئلهی سمع خدا است که «وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم»[۱۳]، ولی گاهی عاری از آن است. آدم علم به مسموع دارد این یک چیزی است که انتزاع شده است، علم از آن سبب که موجب است.
ولی خدای متعال هم علم به اصوات دارد، خود صوت متعلّق به علم خدای متعال است. همین گونه که ما هم میدانیم این چه گفته است، محتوا را میدانیم و هم اینکه شما صدای من را دارید میشنوید. هم داریم مطلب را تفاهم میکنیم هم صدا پیش شما است. خدای متعال میخواهد بگوید که ریز و درشت این امواجی که با حرف شما پخش میشود، ما اینها را میشنویم. هم سمع پرودگار متعال، مسموعات الهی خزائن علم خدا است و هم اینکه خدای متعال یک دستگاهی دارد که همهی اینها ضبط میشود، «وَ رُسُلُنا» یک دستگاههایی داریم اینها را ثبت میکنند. هیچ یک از کلمات شما؛ عین کلام خود را آنجا میشنوید.
داستانی از یک قاری قرآن که از دنیا رفته بود
بنده خدایی از قرّاء بین المللی است. ایشان گفت که من مریض شدم و در بیمارستان از دنیا رفتم و میدیدم خود من یک کناری هستم و جسد خود را هم میدیدیم. هم خود را بودم و هم آن آنجا بود. کأنّه دو تا شدیم. یکی من هستم این کنار دارم نگاه میکنم و یکی هم آن کسی که آنجا بیجان افتاده است. خلاصه آمدند چشمان ما را ببیندند در همین فاصله به سرعت، یعنی لحظهای نبود، دیدیم که ما را بردند در مسیر که میرفتیم به یک جایی رسیدیم من دیدم جمع کثیری در اینجا کنار هم نشستند همه غرق در حزن، مانند آدمهای ماتم زده، مغموم، زانو بغل کرده، هیچ کسی به هیچ کسی ندارد. آدمهای افسردهای که حوصلهی حرف زدن و حرف شنیدن ندارد، همه در خود بودند و غرق در ماتم بودند. به قدری من وحشت کردم که من را پیش اینها ببرند من چه کار میخواهم بکنم!
ولی دیدم من را آنجا متوقّف نکردند. جلوتر بردند دیدم من دارم صدای تلاوت قرآن خود را میشنوم و وقتی میشنیدم به یاد من آمد که کجا داشتم این را تلاوت میکردم. با شنیدن صدای تلاوت قرآن دیدم که یک آقایی که نسبتاً چاق بود با یک فردی در کنار او آمد به این ملائکهای که ما را میبردند فرمود: این را برگردانید و من دیدم که اینها گویا میخواهند ما را حمل کنند. تکان خوردم همه تعجّب کردند! دکترها گفته بودند که این مرده است، نمرده بود.
برای حضرت آقا که نقل کرده بودند، حضرت آقا فرموده بودند آن کسی که دستور داده برگردید باید حضرت امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) باشد. غرض این است که این قرآنی که خوانده است همانجا محفوظ است. مانند صدای خود را آنجا استماع کرده است و برگردانده است.
صدای بندگان نزد خدا محفوظ است
«أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُم»[۱۴] ما شنیدیم و صدای تو را هم پیش خود نگه داشتیم. نه اینکه شنیدیم و گذشت. صدای شما پیش ما است. بیایید به خود شما هم میشنوانیم. صدای خود شما را اسماع میکنیم. «لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى» پس یکی این است که این «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ» سمع الهی، سمع ابدی است. اینطور نیست که شنید و تمام شد. دائماً اصوات ما مسموع ابدی و ازلی خالق ما است و نکتهی بعدی این است که خدای متعال دستگاههایی را برای ضبط این، نه اینکه صدا ضبط میشود و مانند ضبط صوت است. یا مانند فیلمهایی است که از مجالس برداشته میشود. اینطور نیست. خود آن صدای زنده را حفظ میکنند. صدایی که ارتباط با گوینده دارند، آنطور این را مکتوب میکنند، ثبت میکنند. «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون»، «رُسُلُنا» پیش خود آنها هستند و «یَکْتُبُون» مینویسند. این هم تصریح به این دارد که یک دستگاههایی است که گفتههای اشخاص را کتابت میکند. اصواتی که از هر کسی در عالم پخش میشود، یک دستگاههایی است که صوت را از مصوّت کتابت میکند.
سه مسئله راجع به نامهی عمل
آیات ۲۸ و ۲۹ سورهی مبارکهی جاثیه «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا… * هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» اینجا علاوه بر مسئلهی کتاب، خدای متعال هم نُطق را مطرح فرموده است و هم استنساخ را. بنابراین سه تا مسئله راجع به نامهی عمل است. یکی خود نامه است، مکتوب است، مضبوط است، ثبت شده است. دوم اینکه این کتاب مانند کاغذ ساکت نیست. کتاب ناطق است. این چیز جدیدی است. «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۱۵] آنجا اصلاً چیز مردهای وجود ندارد. الآن این کاغذی که من آیات را نوشتم این کاغذ مرده است، حرفی ندارد. ولی آنجا نه، این کتابی است که «یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ»[۱۶] با خود حرف میزند. بنابراین یکی مکتوب بودن است و دوم ناطق بودن است که این حیات دارد و صرف مکتوب بیجان نیست. بلکه حرف دارد و آنجا حرف میزند و نکتهی بعدی هم این است که خدای متعال با آن عظمت میگوید «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ما اعمال شما را استنساخ کردیم.
نسخهای از اعمال ما نزد خدا
میدانید شریعتی میآید شریعت قبلی را نسخ میکند یعنی آن را دیگر از بین میبرد و نسخه برداری که میکردند و اوّلین آن مغلوط بود، نسخهی بعدی که میآمد آن قبلی تحت الشّعاع قرار میگرفت. عمده این نسخه است، این اصالت دارد. یک وقتی این نسخه برداری کردند و بردند، شما هر کاری میخواهید بکنید، اصل آن پیش او محفوظ است. خدای متعال اینطور استنساخ میکند. یعنی آن کسی که پیش شما است در حدّ خود شما است، ولی اینکه پیش ما است دیگر هیچ امکان تبدیل و جا به جایی برای او نیست. خود ما نسخه برداری کردیم. ما ناسخ هستیم و کار شما تحت الشّعاع این نسخهای است که پیش ما است.
«ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» هیچ عملی، هیچ حرکتی، هیچ سکونی، هیچ سکوتی، هیچ نطقی، هیچ قیامی، هیچ قعودی، هیچ اخمی، هیچ تبسّمی نیست مگر اینکه خدای متعال از آن نسخه دارد. نسخهی تمام عمر ما پیش حضرت حق (سبحانه و تعالی) است و خود خدا هم نسخه برداری کرده است. «نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» این آیه خیلی برای اهل آن تکان دهنده است، چون خدای متعال آن را سمعی، بصری کرده است، مجسّم کرده است «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً»[۱۷].
انتظار نتیجهی اعمال در روز قیامت
آدم وقتی به انتظار چیزی است حالت نشسته است، ولی وقتی میخواهند چیزی به او بدهند حالت جثوم پیدا میکند. یکی این نکته است که آنجا همه منتظر نتیجه هستند، میخواهند ببینند که چه کردند، چه میخواهند از خود دریافت کنند. دوم این است که فشار آنجا همه را به زانو در میآورد. جثوم، روی زانو تکیه کردن است. سوم این است که جثوم اصطلاحی است که در مورد سگها به کار میرود. سگ زانو میزند، چشم به راه است که صاحب او یک چیزی به او بدهد، این حالت جثوم است. این تنها زانو زدن نیست. این محتاج به او است، چشم او به آن است. چنان دُم تکان میدهد که ببیند یک استخوانی جلوی او میاندازند یا نه.
خدا رحمت کند استاد ما مرحوم آقای حاج حسن آقای تهرانی که از مدرّسین قم بود. اگر به یاد داشته باشید یکی دو سال قبل سحرها هم شرح دعای ابو حمزه را از مرحوم حاج حسن آقای تهرانی میگذاشتند. ادیب بود. نسبت به ادبیات هم یک تعصّب خاصّی داشت. اگر کسی ملّای عالم بود، ولی ادبیّات او ناقص بود، به هیچ وجه پیش حاج حسن آقای تهرانی مقبولیّت نداشت و یک صداقت و صفایی هم داشت. برخی از اساتید ما را نظام وقت دستگیر کرده بود. یا قاچاق بودند یا تبعید بودند، هر کسی هم میرفت درس او به حاج حسن آقای تهرانی واگذار میشد. میگفت من زینب بلاکِش شدم. هر کسی شهید میشود بار او به من بار میشود. بعد هم گفت آقای قدوسی ما را وادار میکند که ما به این طلبهها نمره بدهیم، بعضی از این طلبهها نمره نمیآورند بعد من میروم غصّهی آنها را میخورم و این جای من (اشاره) درد میگیرد. از کربلا برگشته بود. خدا او را رحمت کند. زن و بچّهی خود را از ماشین پیاده کرده بود، کنار پل آهنچی گذاشته بود، فی السّاعه آمده بود که درس او تعطیل نشود. آمد درس خود را داد و رفت. از ماشین پیاده شده حاضر نشد که زن و بچّهی خود را به خانه بگذارد و برگردد. اینقدر اینها احساس مسئولیّت بالایی داشت.
ایشان باب رابع مغنی را برای ما در مسجد امام قم میگفتند. من دقیقاً قیافهی او را به یاد دارم. این آیه را خواند «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ» بعد خود او حالت آن را گرفت و اشک او هم جاری شد. «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا».
استنساخ بندگان
خیلی روز بزرگی است، یومٌ عظیم است، همه را به زانو در میآورد. هیچ کسی نمیتواند سر پا باشد. خیلی روز سختی است. «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً» تمام گروهها به زانو در میآیند، خم میشوند، کمر همه خم میشود، حالت جثوم است. بعد هم میگوید «هذا کِتابُنا یَنْطِق»[۱۸] خدای متعال میفرماید: «هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ» این کتاب ما است، این نامهی عملی است که ما از شما پیش خود داریم و نُطق به حق میکنیم. واقعیّات، عین آنها را دارد به شما میگوید. «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» آن وقتهایی که شما این را انجام میدادید حواس شما نبود که کسی شما را زیر نظر گرفته است و کارهای شما دارد استنساخ میشود «إِنَّا کُنَّا» ما خود بودیم که «نَسْتَنْسِخُ» مرتّب استنساخ میکردیم. اصلاً استنساخ شما را تعطیل نکردیم. همه جا زیر نظر ما بودید و تمام زندگی شما، ظاهر و باطن شما، غم و شادی شما، ایمان و فسق شما، عدل و ظلم شما را، همه را، «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ»، کار مستمرّ ما بود. «ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» آنچه را که شما مشغول عمل بودید. این عمل اعمّ از عمل جوارحی است.
آیا با استنساخ اصل عمل از بین میرود؟
- نه دیگر، آن وضع استنساخ که نَسخ گفتیم، برای آن وضع شده است. ولی بعد دیگر به مرور زمان چیزی که اصل آن باقی میماند، ولی یک نسخهی آن پیش کسی دیگر است، این را استنساخ میگویند. منتها آن که پیش خدا است زلالتر و شفافتر است، چیزی از بین نمیرود هیچ عملی از بین نرفته است.
- همین طور است. یعنی مراحل دارد. الآن خود ما با اینکه خود هستیم، ولی آگاهی ما به خود ما مراحل دارد. وقتی به خود توجّه نکنیم تصوّری هم از خود نداریم، ولی وقتی به بایگانی خود مراجعه میکنیم هم خود را و هم بایگانیهای ذهن خود را، گاهی حضور خیلی قوی است و گاهی کمی باید فکر کنیم تا بیاید. در مراحل مختلف خود ما هستیم منتها مراحل آن فرق میکند. آنجا هم یک واقعیّت است. منتها یک مرحلهی آن بالا است، خود خدا پیش خود ثبت کرده است. مراحلی که پیش ما است تحت الشّعاع آن است، و الّا هیچ کدام آن از بین نرفته است.
سیئاتی که به حسنات تبدیل میشود
- خوب هم حبط داریم که بعضی حسنات حبط میشود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک»[۱۹] و هم تبدیل سیئآت به حسنات دارد، تکفیر دارد «کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»[۲۰]، بله اگر اینطور شد دیگر خدای متعال آن سابقه را به ما ارائه نمیکند. بزرگ است دیگر، ما را شرمنده نمیکند. گناهانی که کردیم، «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» کارهای بدی کرده بودیم، ولی یک کارهای خیری کردیم. خدای متعال به خاطر این کارهای خیر ما آنها را از بین برد. حالا که از بین رفته است آنجا هم به ما ارائه نمیکند. اگر بنا بود خدا سابقهی حر را به او نشان دهد که خیلی برای او مشکل بود، ولی خدا این کار را نمیکند.
در روایات دارد که خدای متعال هم به اعضا، هم به ملکین امساء میکند. حتّی این رقیب عتیدی که همیشه با ما ملازم بودند خدا امساء میکند. آنها هم به یاد نمیآورند که بگویند ما یک چنین کاری را دیدیم. آنجاهایی که آدم توبه میکند یا مشمول شفاعت قرار میگیرد یا حسناتی دارد که آن سیئات را محو میکند هم آدم خود به یاد نمیآورد که شرمنده شود و هم آن ملکی که با ما است آن را هم خدای متعال از صفحهی وجود او پرده میکشد که متوجّه نباشد.
- جسارتاً اینکه خدا آدم آن را فراموش میکند، این روایت دارد؟
– بله.
نامهی عمل هر کسی جدای از خود او نیست
آیات ۱۳ و ۱۴ سورهی مبارکهی اسراء باز آیات، آیات عجیبی است. «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً * اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» بار این دیگر خیلی وزینتر از آیات دیگر است. «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ» طائر همان نامهی عمل است. تا زمان قدیم همای خوشبختی داشتند به طیران در میآمد، روی سر کسی مینشست این را به فال نیک میگرفتند. هم طیره داشتند و هم تفعّل داشتند و نامهی عمل هر کسی مانند آن مرغ بخت است. بعضی مرغها را میدیدند میگفتند این سفر شوم است و نمیرفتند، مانند جغد و اینها. بعضی از اینها را میدیدند میگفتند این سفر خیلی پر برکت است. بخت خود را با طائر تفرّس میکردند. حالا قرآن کریم این را که در میان عرب رسم بوده است، مطرح فرموده است. بخت هر کسی چه سعادت باشد، چه شقاوت باشد جدای از خود او نیست. اینطور نیست که آن مرغ بیرونی به ما نشان دهد که وضع ما خوب است یا بد است. بلکه عمل هر کسی گردنگیر خود او است. ما کتاب هر کسی را، طائر هر کسی را، بخت هر کسی را به گردن خود او انداختیم. اگر گناهکار بوده است وبال گردن خود او است و اگر آدم خوشبختی بوده است باز خوشبختی او همراه خود او است، زینت خود او است. همانطور که گردن بند برای بانوان جوان زینت است، اعمال این هم به گردن او آویخته شده است برای او زینت است. آن هم یقهی او را گرفته است و دارد او را خفه میکند. هر دو آویزان خود آنها است. نامهی عمل هیچ کسی جدای از خود او نیست، همراه خود او است.
این یک توجّه جدیدی است به معرفت النّفس که خود انسان ظرف اعمال خود است. اینطور نیست که خود او یک جای دیگر باشد و عمل او هم جدای از خود او یک پرونده باشد. نه، دقیقاً خود آدم است که به خود ملازم است. هم مهمان خود او است و هم میزبان خود او است. این عمل ما سفرهی ما است. خود ما تحصیل کردیم، خود ما هم الآن داریم پذیرایی میشویم. هم مهمان عمل خود هستیم و هم میزبان که خود این را تدارک دیدیم. در آنجا هم یک واقعیّتی است که نامهی عمل هر کسی به گردن خود او آویز است.
طومار عمر ما بعد از مرگ
اعمال انسان همانطور که موجودات نسبت به حضرت حق (سبحانه و تعالی) وجود ربطی و تعلّقی دارند، اعمال ما هم نسبت به ما همین حالت را دارد. به هیچ وجه از ما جدا نمیشود. میگویند نکبت این عمل او را رها نمیکند، این تا آخر با او است و او را رها نمیکند، گناه او را رها نمیکند. «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِه» نامهی عمل هر انسانی را ما به گردن او ملازم کردیم. ملازم خود او است و او را رها نمیکند. «أَلْزَمْناهُ…فی عُنُقِه» ما ملازم گردن او کردیم. «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً» و روز قیامت کتابی را خارج میکنیم و ظاهر میسازیم که این کتاب پوشیده نیست. اینطور نیست که آن را باز کنند تا ببینید چه خبر است. اصلاً وقتی که ملاقات میکند، میبینید که همه چیز واضح است، هیچ امر مخفی در آنجا وجود ندارد. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[۲۱] تمام سریرها کنار رفته است و تمام اعمال ما جلوی چشم همه است. «یَلْقاهُ مَنْشُوراً»[۲۲] این طومار عمر ما به تدریج پیچیده شده بود، همینطور که هر روز بر ما گذشت این طومار را باز کردیم و بستیم. ولی مرگ این را باز میکند. به محض مردن آدم این پرونده باز میشود. این بُعد مادی ما بود که حجاب شده بود کانّه مانند طومار پیچیده بود، ولی مرگ میآید این طومار را باز میکند. انسان روز قیامت این را باز میبیند. این طومار پیچیده نیست که لا به لا، قد به قد آدم کم کم ببیند. بلکه از اوّل تا آخر را یک جا میبیند. هر چه کرده است همه دارند نشان میدهند «یَلْقاهُ مَنْشُوراً».
نامهی عمل را خود انسان مینویسد
«اقْرَأْ کِتابَکَ»[۲۳] آنجا دادستان نمیآید کیفرخواست را قرائت کند تا رئیس دادگاه حکم کند، بلکه به خود او واگذار میکنند. ادّعا نامه را خود شما بخوانید. «اقْرَأْ کِتابَکَ» خود شما بخوانید. هیچ نیازی به شاهد و غیر نیست، «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»، «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَه * وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ»[۲۴]، «لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْم»[۲۵] آن روزی که عذر نیاورید. خود شما بگویید، نگاه کنید ببینید چه کردید. آدم آنجا نمیتواند خود را انکار کند. من این هستم. آدم خود را نوشته است. مجموعهی عمر نوشتههای آدم است. خود آدم این را ساخته است. از خود یک هیکلی ساخته است یا خیلی زیباتر از ملک است. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه»[۲۶] همه بیایند تماشا کنند. چقدر قشنگ، چقدر زندگی زیبا است. تماشایی است. خدا کند همه بیایند ببینند چقدر من خوشبخت هستم. چه سرافراز هستم.
امّا آن کسی که بدبخت است و عمر او ضایع او میگوید «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَه»[۲۷] نه تنها دوست ندارد دیگران ببیند، میگوید کاش من هم نمیدیدم. ببینید من چه کردم! پناه به خدا میبرد. خیلی سخت است. هم اینها را میشنویم، همه هم شنیدند. نمیدانم چرا باور من نمیآید.
نفس لوّامهی انسان دادگاه خوبی است
«کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۲۸] امروز نیازی به دادگاه و شاهد و مدارک و اسناد ندارید. خود شما دارید خود را میبینید و همه هم همین را میبینند. «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» اینجا همینطور است. هیچ کسی مانند خود آدم نمیداند که آدم چه کاره است. هیچ روانشناسی، هیچ داوری، هیچ ناظری مانند خود انسان نیست، خود آدم، خود را میفهمد. «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»، «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ * وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»[۲۹] این نفس لوّامهی انسان دادگاه خوبی است، قشنگ داوری میکند. تمام گذشتهها را جلوی او بگذارید، میگوید که آدم چه کاره است. آن وقت دیگر آدم سر خود را به پایین میاندازد، هیچ جا را نمیتواند ببینید. آدم به خود برگردد، از خود بیگانه نباشد، واقعاً نمیتواند خود را بگیرد، خود را بهتر از دیگران بداند.
همه چیز روز قیامت نمایان است
آدم نقطه ضعفهای خود را خوب بلد است. «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۳۰] این «عَلَیْکَ حَسیباً»، احتمال دارد که «عَلی» به معنای ضرر باشد. کسی لازم نیست بیاید علیه تو شکایت کند، خود شما علیه خود. اعضای انسان آنجا علیه انسان شهادت میدهد، خود انسان هم علیه خود او. «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً». عالم عجیبی است. این «کَفى» نشان میدهد که آنجا دیگر هیچ چیزی مخفی نیست، منتظر چه چیزی هستید. نگاه کنید ببینید کجا هستید. حقّ شما بهشت است یا جهنّم؟ ببنید چه ساختید. گودال جهنّم درست کرده است و خود او جهنّم شده است. آنجا میگویند که حالا بگویید کجایی هستید، معلوم است، نتیجه روشن است.
بزرگ و کوچک اعمال ما مستطر است
آیهی ۵۲ و ۵۳ سورهی مبارکهی قمر «وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ» زبر جمع زبور است. زبور صفحهی گستردهای است که نوشتههای آن هم برجسته است و هم غلظت دارد، هم زمخت است، لطیف نیست. قدیم خط و چاپ نبود. چیزهای مهم را میخواستند بنویسند، یک وقت سنگ را میتراشند و درون آن را خالی میکنند یک وقتی نه برجستگی دارد. اطراف آن را خالی میکنند و خطوط برجسته میماند. آنجایی که صفحه را میتراشیدند، خط باقی میماند این زبور است. این خواناتر از آن است که درون آن خالی شده است. «وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ»[۳۱] هر آنچه که انجام دادند در زبورها است. یعنی هر روز آدم یک لوحی است که خود او برای خود کنده است، تراشیده است، سنگ تراش کرده است، آنجا با همان زمختی خود باید آن را تماس کند.
«وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ» این هم تأکید آن اوّلی است. مستطر از سطر است. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»[۳۲] چیزی را که مینویسند مستور است، مرقوم است. «وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ» اینطور نیست که کارهای بزرگ شما را بنویسند، سطر کنند ولی کارهای کوچک شما را نادیده بگیرند. نه، بزرگ و کوچک همه مستطر است. نوشته شده است. از همهی اینها استتار به عمل آمده است.
- آن را هیچ کاری نمیشود کرد. آنجایی که چیزی خالی است یا کاغذ و نقش است رنگ آن ممکن است بپرد، ممکن است نشت کند، امّا چیزی که در لوح بزرگ است. آنجا خیلی وسیع است، بزرگ میکنند تا همه ببینند. خطوط آن هم در هم نرفته است. چنین چیزی حکایت از این میکند که به هیچ وجه قابل استتار نیست.
ریز و درشت نامهی عمل
در سورهی نبأ آیهی ۲۹ نوشته است «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً». در سورهی مبارکهی قمر در دو آیه توجّه به دو نکته بود ولی هر دو نشان میدهد که یک پروندهای است، یک لوحی است و کارهای انسان برجسته و قابل ارائه است و پایهی بعدی آن هم احاطهی این لوح است که ریز و درشت در اینجا به صف کشیده شده است. سورهی نبأ هم مسئلهی احصاء را دارد و هم مسئلهی کتابت را. هم آن دقّت و ظرافت شمارش و تعداد و حساب در آن است. این حساب و کتاب که میگویند بیاییم حساب و کتاب کنیم همین است، هم حساب در آن است و هم کتاب در آن است. «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً».[۳۳]
کتاب فجّار و ابرار
آیات مبارکات سورهی مبارکهی مطففین «کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ * وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ * کِتابٌ مَرْقُومٌ *…* کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۳۴] آیات عجیبی است. کتاب فجّار در سجّین است. «وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ»[۳۵] عامل وصل نیست، چه مینالید سجّین چیست. «کِتابٌ مَرْقُومٌ»[۳۶] بالاخره فجّار هر چه کردند نوشته شده است. پروندهی آنها محفوظ است. منتها اینها در سجّین هستند. در سرازیر جهنّم هستند و کتاب ابرار در علیّین است. مقابل سجّین است. سجّین از درکات علیّین در درجات است.
مراتب نامهی عمل
«وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۳۷] در این آیات هم مسئلهی نامهی عمل را دارد و هم مراتب آن را نشان میدهد. کسانی که روح پاک دارند «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»[۳۸] کتاب اینها در علیّن است. یعنی خود آدم که از عمل جدا نمیشود. عمل که بالا میرود یعنی خود ما بالا هستیم و کتاب عمر ما در علیّین است. امّا فجّار هر عملی که انجام میدهند اینها را پایین میکشد. از دنائت و پستی و پایینی برخوردار است و درکات جهنّم اسفل السّافلین است. پاییتر از جهنّم چیزی نیست. این سیر نزولی دارد سجّین است، آن سیر صعودی دارد علیّین است. (خرابی صوت) هم مرقوم است.
ائمّه، شاهدان بر بهشت و جهنّم
اینطور نیست که این کتاب از یک کارخانهای در آمده باشد. نه به تدریج هر کاری که کرده است رقم خورده است، هیچ کدام آن از قلم نیفتاده است. همه به سطر کشیده شده است و نکتهی بعدی این است که «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۳۹] پیغمبر خدا و ائمّه (علیه السّلام) احاطه دارند. آنها شاهد بر زندگی ما هستند. آنها محیط بر زندگی ما هستند. آنها مشرف بر جهنّمیها و بهشتیها هستند. لذا «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ»[۴۰] اصحاب اعراف همه را با سیما میشناسند، هم بهشتیها را میشناسند و هم جهنّمیها را.
سیر وجودی اهل یقین
مرحوم آقای بهاء الدینی جزء این گروه بود، جهنّمیها را میشناخت. کسی که جهنّمی را بشناسد قطعاً بهشتی را هم میشناسد و این عجیب است. «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۴۱] خداوند منّان تذکّر به این جهت داده است که جهیم را میبیند. نفرموده است که بهشت را دیده است. بهشت را دیدن هنر نیست. بهشت مزیّن به نور امام حسن و امام حسین، به نور اولیاء و انبیاء است. آنجا همه نور است. در نور کسی را ببینید و اشخاص را بشناسید خیلی هنر نیست، امّا اهل یقین «لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۴۲]، آنجا که ظلمات و فوق ظلمات است آن را میبیند. کسی که آن را میبیند آن بهشت به طریق اولی است. گفتن ندارد. این ادنی مرتبه است. آن وقت «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۴۳] همان اهل یقین را دارد میگوید. اهل یقین سیر وجود پیدا کردند. بدها و خوبها همه در زیر چتر اینها هستند. اینها اشراف بر بهشت و جهنّم دارند. در یک رتبهای هستند که بهشت زیر چتر اینها است، جهنّم هم زیر چتر اینها است. ولی هم جهنّمیها نامهی عمل دارند، کتاب دارند، نوشته شده است و هم بهشتیها که اهل عُلو هستند و اهل تعالی هستند و به درجهی قرب نائل آمدند.
[۱]– سورهی ق، آیه ۱۷٫
[۲]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۳]– الکافی، ج ۲، ص ۵۱۸٫
[۴]– سورهی فرقان، آیه ۵۸٫
[۵]– سورهی یس، آیه ۱۲٫
[۶]– سورهی انعام، آیه ۵۹٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۳۵، ص ۴۲۷٫
[۸]– وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۹۵٫
[۹]– سورهی غاشیه، آیات ۲۵ و ۲۶٫
[۱۰]– سورهی یس، آیه ۱۲٫
[۱۱]– سورهی احزاب، آیه ۷۲٫
[۱۲]– سورهی کهف، آیه ۴۹٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۲۲۶٫
[۱۴]– سورهی زخرف، آیه ۸۰٫
[۱۵]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۴٫
[۱۶]– سوره ی جاثیه، آیه ۲۹٫
[۱۷]– سورهی جاثیه، آیه ۲۸٫
[۱۸]– همان، آیه ۲۹٫
[۱۹]– سورهی زمر، آیه ۶۵٫
[۲۰]– سورهی محمّد، آیه ۲٫
[۲۱]– سورهی طارق، آیه ۹٫
[۲۲]– سورهی اسراء، آیه ۱۳٫
[۲۳]– همان، آیه ۱۴٫
[۲۴]– سورهی قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵٫
[۲۵]– سورهی تحریم، آیه ۷٫
[۲۶]– سورهی الحاقه، آیه ۱۹٫
[۲۷]– همان، آیه ۲۵٫
[۲۸]– سورهی اسراء، آیه ۱۴٫
[۲۹]– سورهی قیامت، آیات ۱ و ۲٫
[۳۰]– سورهی اسراء، آیه ۱۴٫
[۳۱]– سورهی قمر، آیه ۵۲٫
[۳۲]– سورهی قلم، آیه ۱٫
[۳۳]– سورهی نبأ، آیه ۲۹٫
[۳۴]– سورهی مطففین، آیات ۷ تا ۲۱٫
[۳۵]– همان، آیه ۸٫
[۳۶]– همان، آیهی ۹٫
[۳۷]– همان، آیات ۱۹ تا ۲۱٫
[۳۸]– الکافی، ج ۱، ص ۴۳۰٫
[۳۹]– همان، آیه ۲۱٫
[۴۰]– سورهی اعراف، آیه ۴۶٫
[۴۱]– سورهی تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۴۲]– همان، آیه ۶٫
[۴۳]– همان، آیه ۲۱٫
پاسخ دهید