سلام علیکم؛ خداوند در سوره فاطر آیه ۱۰ می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»، «هاء ضمیر» در «یرفعه» به چه کسی بر می‌گردد؟ رافع(رفع دهنده) و مرفوع (رفعت داده شده) چه کسانی‌اند؟

پاسخ اجمالی

در آیه مورد پرسش چنین آمده است: «سخنان پاکیزه به سوى او [خداوند] صعود مى‏‌کند، و عمل صالح آن‌را بالا مى‏‌برد».[۱] بسیاری از مفسران می‌گویند مقصود از «کلم طیب» سخنان پاکیزه است که نشان از عقاید صحیح دارد. «کلم طیب» آن سخنى است که با نفس شنونده و گوینده سازگار باشد، به طورى که از شنیدن آن لذتى معنوی در او پیدا شود، و نیز کمالى را که نداشت به آن دست یابد و این همه تنها زمانی است که کلام معناى حقى را افاده کند، معنایى که در بردارنده سعادت و رستگارى نفس باشد.[۲]
بر اساس قواعد زبان عربی، برای عبارت «العملُ الصالحُ یرفعُه» سه احتمال امکان پذیر است. بر اساس هر یک از این سه وجه، معنایی متفاوت حاصل خواهد شد:


۱ – 
براساس آنچه از ظاهر اولیه آیه بر می‌آید، فاعل «یرفعه» خود عمل صالح است و معنا چنین می‌شود: «عمل صالح، اعتقاد پاک و صحیح را رفعت می‌بخشد». این قول را منتسب به حسن بصری دانسته‌اند.[۳] در کشاف به نقل از ابن عباس نیز آمده است که صعود و بالا رفتن اعتقادات آدمی تنها در صورتی است که همراه با عمل صالحی شود که آن‌را محقق بخشد و تصدیق نماید.[۴]


همانا اعتقاد و ایمان راسخ با عمل تصدیق می‌گردد؛ یعنی عمل از فروع علم و آثار آن است. هر گاه عمل صالح یعنی آن عملی که بر آن مهر بندگی و اخلاص خورده است تکرار می‌گردد، بیش از پیش اعتقاد حق را در ترتب آثار خود یاری می‌دهد و این همان معنای صعود و رفعت است.[۵] به طور مثال در مورد مفهوم «استغفار» در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که استغفار به عنوان یک کلام طیب، تنها توبه و عمل صالح است که می‌تواند آن را بالا ببرد.[۶]
در حدیثی از امام رضا(ع) نیز نقل شده است: «عمل صالح دلیل و راهنمای اعتقاد صحیح است. [در حقیقت] عمل او همان اعتقاد قلبی او بر صحت کلامش است».[۷] به واقع در این حدیث تعبیری دیگر از معنای رفعت بیان شده است.


بسیاری از مفسران اهل سنت نیز بنابر احادیثی که در منابع خودشان نقل نموده‌اند، همین نظر را پذیرفته‌اند.[۸] از جمله آنها در حدیثی آمده است: «خداوند قول [و عقیده] بدون عمل را نمی‌پذیرد».[۹] البته برخی از «کلم طیب» به یاد خداوند و توحید او و از «عمل صالح» به ادای فرائض الهی و اطاعت او نام برده‌اند؛ یعنی اگر فردی یاد خداوند کند ولی ادای فرائض ننماید، هیچ‌یک از اعتقادات او صعود نخواهد کرد.[۱۰] در نقطه مقابل برخی دیگر از مفسران این قول را منافی عقاید اهل سنت قلمداد کرده‌اند.[۱۱] آنها چنین می‌گویند؛ مادامی که فرد شرک نورزد، اعتقاد و ایمانش مورد قبول پروردگار خواهد بود، حتی اگر فرائض خود را ادا نکرده باشد. از این‌رو در صحت برخی از آن روایات تردید کرده و مقصود از رفعت و صعود را همان معنای ترتب آثار ایمان و تصدیق آن بیان کرده‌اند.[۱۲]


البته ناگفته نماند که در این آیه می‌توان مقصود از رفعت بخشیدن را به معنای با ارزش و با قیمت نمودن نیز، معنا نمود؛[۱۳] یعنی عمل صالح موجب ترفیع مقام و جایگاه اعتقاد و ایمان صحیح است.


۲ – 
بر خلاف وجه قبل، ضمیر مفعولی در «یرفعه» به عمل صالح باز گردد و ضمیر فاعلی به «الکلم الطیب» بازگشت کند. بدین ترتیب معنا چنین خواهد بود: «اعتقاد صحیح، عمل صالح را بالا می‌برد [و موجب قبولی آن است]»؛ یعنی عمل صالح تنها وقتی سود می‌بخشد که از اعتقاد صحیح و توحید حقیقی صادر گردد. و به همین دلیل است که اعمال کفار به هیچ وجه قابل قبول نیست. برخی این قول را به ابن عباس نیز منتسب دانسته‌اند.[۱۴]


۳٫
رفع دهنده عمل صالح خداوند باشد و در آیه فوق فاعل «یرفعه» به خداوند بازگشت کند. در این فرض معنای چنین خواهد بود: «سخنان پاکیزه به سوى او [خداوند] صعود مى‏‌کند، و [خداوند]عمل صالح را بالا مى‏‌برد»؛ یعنی آن‌را می‌پذیرد. این قول نسبت به قتاده شده است و بزرگانی چون شیخ طوسی در تفسیر خود آن‌را پذیرفته‌اند.[۱۵] در این حالت ممکن است سؤال شود که چرا آیه فوق در مورد «کلام طیب» مى‌‏گوید: «خودش به سوى پروردگار اوج مى‌‏گیرد»، اما در مورد «عمل صالح» مى‏گوید: «خدا آن‌را بالا مى‏‌برد»؟
این سؤال را چنین مى‏‌توان پاسخ گفت: کلام طیب اشاره به ایمان و اعتقاد پاک است و آن عین اوج گرفتن به سوى خدا است که حقیقت ایمان چیزى جز این نیست، ولى عمل صالح را او پذیرا مى‌‏شود و قبول مى‌‏کند و اجر مضاعف مى‏‌دهد و بقا و دوام مى‌‏بخشد و اوج مى‌‏دهد.[۱۶]
شاید بتوان در تأیید این قول، به حدیثی از امام صادق(ع) اشاره نمود که حضرت در مورد این آیه فرمود: «[و آن] ولایت ما اهل بیت است – و به دست خود اشاره به سینه‌اش نمود- و فرمود: کسی که ولایت ما را نداشته باشد، هیچ عملی از او بالا نمی‌رود».[۱۷]
البته شاید بتوان برای این آیه، احتمالات دیگری را نیز با توجه به قواعد زبان عربی بیان نمود که تمامی آنها دور از ذهن بوده و به آنها اعتنا نمی‌شود.

 

 

منبع:اسلام کوئست


 [۱]. فاطر، ۱۰٫ «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ».

[۲]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۲۳، دفتر انتشارات اسلامى قم، ۱۴۱۷ق.

[۳]. انتساب این قول و اقوال دیگر: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۶۲۹، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ش.

[۴]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض القرآن، ج ۳، ص ۶۰۲، دار الکتب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق.

[۵]. المیزان، همان.

[۶]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۹۸، ح ۱۴۳، المطبعه العلمیه، تهران، ۱۳۸۰ق.

[۷]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲۴، ص ۳۲۸، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.

[۸]. جهت مشاهده این احادیث ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر الماثور، ج ۵، ص ۲۴۵ و ۲۴۶، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.

[۹]. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۱۰۱، دار احیاء التراث، بیروت، ۱۴۲۲ق.

[۱۰]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۴، ص ۳۳۱، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۶۴ش؛ و به نقل از ابن عربی همین قول را بیان کرده است.

[۱۱]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ۱۱، ص ۳۴۷، به نقل از ابن عطیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ق.

[۱۲]. به مانند همان معنایی که در کلام علامه طباطبایی گذشت.

[۱۳]. الکشف و البیان، ج ۱۸، ص ۱۰۲.

[۱۴]. کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج ۷، ص ۳۹۴، کتابفروشی محمد حسن علمی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ ایشان نیز این نظر را به عنوان نظر اول خود مطرح نموده‌اند.

[۱۵]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۴۱۶، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

[۱۶]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۸، ص ۱۹۸، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.

[۱۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۳۰، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق.