آیا دانشجویان دینی با استناد به آیه ۱۲۲ سوره توبه، میتوانند از شرکت در جهاد خودداری کنند؟
لطفاً محتوای آیه ۱۲۲ سوره توبه را تبیین فرمایید؟ و تفسیر آن را هم ارائه دهید؟
پاسخ اجمالی
خداوند در قرآن کریم در ارتباط با اهمیت کسب دانش و نشر آن به مسلمانان دستور میدهد؛ همهی مؤمنان عازم صحنههای جهاد نشوند، بلکه گروهى از آنان در مدینه بمانند و تعالیم دینى را یاد بگیرند، زمانی که مجاهدان از میدانهای نبرد به سوى آنان بازگشتند، آموختههاى خویش را به آنان تعلیم دهند. آنچه از تفسیر بیشتر مفسران از آیه ۱۲۲ سوره توبه برداشت میشود؛ این است که براى مسلمانان غیر ساکن در مدینه جایز نیست که همگى به جهاد بروند، بلکه از هر منطقهای باید عدهای به سوى مدینه الرسول کوچ کنند تا در آنجا احکام و معارف دین را یاد گرفته و بعد از مراجعت، به نشر معارف میان هموطنان خود بپردازند، آثار مخالفت با اصول و فروع دین را به ایشان گوشزد کنند، تا شاید بترسند، و به تقوا گرایش پیدا کنند.
این آیه میگوید؛ اولاً: مقصود از «تفقه» در دین، فهمیدن همه معارف دینى از اعم اصول و فروع آن است، نه خصوص فقه به معنای احکام عملى چنانچه امروزه مصطلح است. ثانیاً: معلوم میشود که هنگامی که جهاد به وجوب عینی نرسیده، برخی از مسلمانان میتوانند برای کسب دانش از رفتن به جهاد خودداری ورزیده و یا به صورت نوبتی به جهاد رفته و بدین ترتیب، سنگر علم و دانش را خالی نکنند. البته با توجه به دیگر آیات جهاد و نیز روایات بعید است که این آیه ناظر به سقوط کلّی وظیفه جهاد از دانشجویان دینی باشد، بلکه در صدد تأکید بر خالی نگذاشتن سنگر علم و دانش است.
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم در ارتباط با اهمیت فراگیری دانش و تعلیم آن به دیگران، آن هم در بحبوحهی جهاد و مبارزه با دشمنان میفرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون»؛[۱]شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمیکنند (و طایفهاى در مدینه بمانند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام مراجعت، قوم خود را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند.
در آیات پیشین، مسلمانان با تأکید زیادى به سوى جهاد خوانده شدند و کسانى که از جهاد تخلف میکردند به شدّت مورد انتقاد قرار گرفتند. اکنون در این آیه، تکلیف مهم دیگرى به مسلمانان گوشزد میشود که اهمیت آن کمتر از جهاد نیست، و آن یادگیرى تعالیم و آموزههای دین است.
با تأکیدى که براى شرکت در جهاد میشد، مؤمنان اهمیت بیشترى به آن داده و هر وقت که جنگى پیش میآمد، حتى اگر شخص پیامبر(ص) در آن جهاد شرکت نمیکرد و حتی اگر واجب کفایی بود، مسلمانان همگى عازم نبرد میشدند و در نتیجه پیامبر تنها میماند و کسى نبود که احکام و مبانى اسلام را از آنحضرت یاد بگیرد.
این آیه دستور میدهد که همهی مؤمنان به جهاد نروند، بلکه گروهى از آنان در مدینه بمانند و تعالیم دینى را یاد بگیرند و زمانی که مجاهدان به سوى آنان بازگشتند آموختههاى خویش را به آنان یاد دهند و آنها را انذار و تبلیغ کنند، شاید که آنان بترسند و حدود دینى را رعایت کنند.
بدیهی است که شرایط و موقعیتها فرق میکند. گاهى دشمن نیرومند و خطرناک است که در این صورت همهی مسلمانان باید براى جهاد و نبرد بسیج شوند؛ مانند جنگ تبوک که مسلمانان در برابر سپاه قدرتمند روم قرار داشتند. اما گاهى دشمن از نیروى کمترى برخوردار است و لازم نیست که همهی مسلمانان در جنگ شرکت کنند. در چنین مواقعى است که باید گروهى از آنان به جهاد روند و گروهى دیگر در خدمت پیامبر(ص) باشند و به کسب دانش مشغول شوند؛ چرا که هر لحظه ممکن است وحى الهى نازل شود و حکم یا موضوع جدیدى از سوى پیامبر عنوان گردد؛ لذا باید کسانى باشند که آنرا دریافت کنند، یاد بگیرند و زمانی که برادران آنها از جهاد برگشتند به آنان بیاموزند، تا آنها نیز در جریان نزول وحى قرار گیرند و ایمانشان محکم گردد و حالت تقوا و خداترسى بیشترى در آنان به وجود آید.
این آیه به روشنى به اهمیت علم و دانش در اسلام دلالت دارد و بر اساس بیشتر تفاسیر معلوم میشود که ارزش یادگرفتن و آموختن کمتر از ارزش جهاد نیست، و اگر گروهى به جهاد میروند و با دشمن میجنگند، گروهى نیز باید در سنگر علم و معرفت قرار گیرند و کسب دانش کنند.[۲]
شأن نزول:
در شأن نزول آیه نقلهای مختلفی وجود دارد.
۱ – میگویند؛ گروهى از یاران پیامبر(ص) براى تبلیغ اسلام به میان قبایل بادیهنشین رفتند، بادیهنشینان مقدم آنها را گرامى داشتند، و به آنها نیکى کردند، ولى بعضى به آنها ایراد گرفتند که چرا پیامبر را رها کردید و به سراغ ما آمدید، آنها از این نظر ناراحت و افسرده شدند و به خدمت پیامبر(ص) بازگشتند، آیه نازل شد و برنامه تبلیغى آنها را تأیید کرد و از آنها رفع نگرانى شد.[۳]
۲ – بادیهنشینان هنگامى که مسلمان شدند، براى فرا گرفتن احکام اسلام همگى به سوى مدینه حرکت کردند، و این سبب بالا رفتن قیمت اجناس، ارزاق، مشکلات و گرفتاریهاى دیگرى براى مسلمانان مدینه شد. آیه نازل گردید و به آنها دستور داد، لازم نیست همگى شهر و دیار خود را خالى کنند و براى فهم معارف اسلام به مدینه بیایند، بلکه کافى است گروهى این عمل را انجام دهند.[۴]
۳ – هنگامى که پیامبر(ص) به سوى میدان جهاد حرکت میکرد، همهی مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت میکردند، اما پس از آنکه آیاتى در مذمت منافقان نازل شد، بویژه متخلفان جنگ تبوک را به باد ملامت گرفت، مؤمنان را بیش از پیش مصمم به شرکت در میدانهاى جهاد کرد، حتى در جنگهایى که پیامبر شخصاً شرکت نمیکرد همگى به سوى میدان میرفتند و آنحضرت را تنها میگذاشتند. آیه فوق نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند، بلکه گروهى در مدینه بمانند، و معارف و احکام اسلام را از حضرتش بیاموزند، و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعلیم دهند.[۵]
تفسیر
اکنون با اولویت شأن نزول سوم که بیشتر مفسران بدان معتقدند، به بررسی این آیه میپردازیم:
همانگونه که میدانید جهاد و مبارزه در راه خدا با توجه به زمان و شرایط و موقعیت دشمن دو حکم دارد.
یک. واجب عینی که بر تمام مسلمانان واجب است در هر شرایطی در صحنههای نبرد حضور یابند، مگر افرادی که قدرت نبرد ندارند. این حکم از آیات فراوان استفاده میشود، مانند: “(همگى به سوى میدان جهاد) حرکت کنید. سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نمایید این براى شما بهتر است اگر بدانید“.[۶]
دو. واجب کفایی که در صورت حضور مسلمانان به قدر کفایت از عدهای دیگر ساقط است.
با توجه به این مسئله مفسران در ارتباط با این آیه نظریات متفاوتی را مطرح کردهاند.
۱ – برخی معتقدند؛ سیاق آیه مورد بحث دلالت میکند که منظور از جمله «لِیَنْفِرُوا کَافَّهً»، بیرون شدن همگان براى جهاد است؛ اما استثنای «نَفَرَ مِنْ کُل فِرْقَهٍ مِنْهُمْ» نشانگر آن است که نباید همهی آنان از شهر بیرون روند. لازمه آن این است که مقصود از «نفر» کوچ کردن به سوى رسول خدا باشد. بنابر این، آیه شریفه در این مقام است که مؤمنان سایر شهرها را نهى کند از اینکه تمامیشان به جهاد روند، بلکه باید یک عده از ایشان به مدینه الرسول آمده، احکام را از آنحضرت بیاموزند، و عده دیگر به جهاد بروند.
بنابر این معنا، مناسبتر آن است که ضمیر مستتر در «رجعوا» به آن طایفهاى برگردد که براى آموختن احکام دین بیرون میشوند، و ضمیر در «الیهم» به مردم و اهل شهر ایشان برگردد، و منظور از آیه این باشد که وقتى این عده احکام دین را یاد گرفتند به شهر خود و به میان مردم برگشته، ایشان را هشدار دهند.
اما ممکن است عکس این ترتیب هم باشد؛ یعنى ضمیر در «رجعوا» به اهل شهر برگردد که به جهاد رفتهاند، و ضمیر در «الیهم» به آموزندگان دین برگشت کند، و معنا چنین باشد: و قوم خود را که به جهاد رفتهاند، وقتى که از جهاد به سوى ایشان برگشتند انذار دهند.
توضیح: آنچه که از این آیه برداشت میشود؛ این است که براى مؤمنان سایر شهرستانهاى غیر مدینه جایز نیست که همگى به جهاد بروند؛ چرا از هر شهرى یک عده به سوى مدینه الرسول کوچ نمیکنند تا در آنجا احکام و معارف دین را یاد گرفته و عمل کنند، و در مراجعت، هموطنان خود را با نشر معارف دین انذار نموده، آثار مخالفت با اصول و فروع دین را به ایشان گوشزد کنند، تا شاید بترسند، و به تقوا گرایش پیدا کنند. از اینجا معلوم میشود که مقصود از «تفقه» در دین، فهمیدن همه معارف دینى از اعم اصول و فروع آن است، نه خصوص احکام عملى که امروزه در عرف علماى دین کلمه فقه اصطلاح در آن شده است؛ به دلیل اینکه مىفرماید: «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»؛ و قوم خود را انذار کنند. روشن است که انذار با بیان فقه اصطلاحى، یعنى با گفتن مسائل عملى صورت نمیگیرد، بلکه احتیاج به بیان اصول عقاید دارد.
بنابر این، آیه فوق دلیل روشنى است بر اینکه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفایى باید به تحصیل علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت از تحصیل براى تبلیغ احکام اسلام به نقاط مختلف، مخصوصاً به سوی همشهریان خود باز گردند، و آنها را به مسائل اسلامى آشنا سازند؛ لذا آیه فوق دلیل روشنى است بر وجوب تعلیم و تعلم در مسائل اسلامى.[۷]
۲ – بعضى از مفسران احتمال دادهاند که آیه در صدد بیان آن است که گروهى از مسلمانان به عنوان واجب کفایى به میدان جهاد بروند، و در صحنه جهاد به تعلیمات اسلام آشنا شوند، و پیروزى مسلمانان را بر دشمنان که نمونهاى از آثار عظمت و حقانیت این آیین است با چشم خود ببینند، و به هنگام مراجعت به دوستان خود گوشزد کنند.[۸]
۳ – بعضى دیگر از مفسران احتمال دادهاند که آیه حکم مستقلى را بیان میکند، و اساساً مربوط به جهاد نباشد؛ زیرا در آیه اصلاً سخنى از جهاد نیست و تنها چنین آمده است که همهی مؤمنان کوچ نکنند، بلکه از هر گروهى از آنان طایفهاى کوچ کنند و درس دین بیاموزند. اینکه این آیه در کنار آیات مربوط به جهاد آمده، دلیل بر آن نمیشود که این آیه هم راجع به جهاد باشد، و به عقیده ما هیچ لزومى ندارد که میان آیات تناسبى وجود داشته باشد؛ زیرا که آیات همگى پشت سرهم نازل نشده است، و در آیات بسیارى که در کنار هم هستند، تناسب روشنى را نمیبینم هر چند بعضیها خود را به تکلف میاندازند و مناسبتهاى ضعیفى را که گاهى غیر منطقى است، ذکر میکنند. به عنوان نمونه از آیه آخر سوره نساء یاد میکنیم که درباره ارث کلاله است، در حالىکه آیات قبلى آن مربوط به حضرت مسیح(ع) و مؤمنانى است که به خدا روی آوردهاند و خدا به آنان وعده فضل و رحمت و هدایت میدهد. یا آیه اکمال دین و اتمام نعمت[۹] که مربوط به اعلام جانشینى پیامبر است، در وسط احکام مربوط به خوردنیهاى حرام مانند مردار و خون و گوشت خوک است.[۱۰]
بنابر این، شاید منظور این باشد که در زمان پیامبر(ص) پس از گسترش اسلام در میان قبایل گوناگون، هر کس که اسلام میآورد میخواست به حضور پیامبر بیاید و اسلام را مستقیماً از او یاد بگیرد و این مایه زحمت بود. آیه به این مؤمنان دستور میدهد که لازم نیست همه شما به مدینه پیش پیامبر بیایید، بلکه کافى است که گروهى از شما بیایند و درس دین یاد بگیرند و به سوى قوم خود برگردند و آموختههاى خود را به آنان بیاموزند؛ یعنی مسلمانان وظیفه دارند به عنوان یک واجب کفایى از هر قوم و جمعیتى عدهاى برخیزند، و براى فرا گرفتن معارف و تعلیمات اسلام به مراکز بزرگ اسلامى بروند، و پس از فرا گرفتن علوم، به شهر و دیار خود بازگردند، و به تعلیم دیگران بپردازند.[۱۱]
۴ – گفتنی است؛ برخی از مفسران از این آیه برداشت کردهاند که به حکم آیه اساساً شرکت در جهاد، از طالبان علوم دینى برداشته شده است.[۱۲] البته به نظر میرسد که چنین برداشت موسعی از آیه، با آیات دیگر جهاد و نیز روایات موجود در این زمینه همخوان نباشد.
چند نکته
۱ – گروهى از علماى اسلامى به آیه فوق بر مسئله جواز تقلید استدلال کردهاند؛ زیرا فراگیرى تعلیمات اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین و لزوم پیروى شنوندگان از آنها همان تقلید است. البته همانگونه که گفتیم آیه فوق، تنها از فروع دین بحث نمیکند و مسائل اصولى را نیز شامل میشود، ولى به هر حال فروع دین را نیز در بر دارد. تنها اشکالى که در اینجا به نظر میرسد؛ این است که آن روز سخنى از اجتهاد و تقلید در میان نبود و آنها که مسائل اسلامى را فرا میگرفتند و به دیگران میرساندند، حکم مسئلهگوهاى زمان ما را داشتند، نه حکم مجتهدان را؛ یعنى مسئله را از پیامبر(ص) گرفته و عیناً بدون هیچگونه اظهار نظر براى دیگران نقل میکردند.
۲ – مسئله مهم دیگرى که از آیه میتوان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى موضوع تعلیم و تعلم قائل شده است، تا آنجا که مسلمانان را ملزم میسازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند؛ یعنى جهاد با جهل مانند جهاد با دشمن بر آنها واجب است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسئله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد؛ زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.[۱۳]
۳ – جامعه اسلامى جامعهاى دینى است که همواره روى در پیشرفت دارد. براى این منظور نیازمند به گروهى است که در حکم طلایهداران باشند و تنها همّشان تحقیق و پژوهش در علوم دینى و تعمق در امر رسالت آسمانى آن باشد. این طلایهداران همواره با حوادث دست به گریبانند، در حالىکه مسلمانان دیگر در شهرهاى خود سرگرم امور عادى خویشند.[۱۴]
منبع :اسلام کوئیست
[۱]. توبه، ۱۲۲.
[۲]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ۴، ص ۵۹۶- ۵۹۷، بیجا، بیتا.
[۳]. همان. ص ۱۲۶٫ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۵، ص ۱۲۵- ۱۲۶، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۴]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: تهرانی، آقابزرگ، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج ۵، ص ۳۲۳، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[۵]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۱۲۶.
[۶] توبه، ۴۱.
[۷]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۴۰۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۹، ص ۵۴۹- ۵۵۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
[۸]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۵۱، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۹]. مائده، ۳.
[۱۰]. کوثر، ج ۴، ص ۵۹۷- ۵۹۸.
.[۱۱] حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ۳، ص ۵۳۵، بیروت، دارالفکر، بیتا.
[۱۲]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۴۰۴.
[۱۳]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۱۹۴- ۱۹۵، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۱۴]. مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج ۴، ص ۲۵۵، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
پاسخ دهید