آیا حواریون حضرت عیسی (ع) همان اوصیای ایشان بودند و چرا همۀ آنان در یک وقت و با هم بودند؟

پاسخ اجمالی

از روایات فقط وصایت شمعون بن حمون صفا -معروف به پطرس- فهمیده می شود، نه وصایت و جانشینی همۀ حواریون، اما حواریون دیگر تحت ولایت شمعون به تبلیغ آیین مسیح می پرداختند.

 

توجه به این نکته لازم است که شمعون معروف به پطرس وصی حقیقی عیسی(ع) بوده است، اما از دیدگاه برخی محققان، در مسیحیت کنونی شخصیت دیگری به نام پولُس، یکه تاز مسیحیت شد و کم کم پطرس و موافقان او که در سمت عقاید عیسی حرکت می کردند، به فراموشی سپرده شدند و عقاید آنان به خدا نبودن عیسی، بعدها به عنوان بدعت در مسیحیت مطرح شد. پولُس مطمئناً اثرگذارترین شخصیت مسیحیت کنونی بوده و آنچه مسیحیت امروز از او گرفته بیش از آن چیزی است که از عیسی(ع) گرفته است.

 

پاسخ تفصیلی

پاسخ به پرسش مزبور در چند بخش زیر بیان می شود.

 

الف. معنای کلمۀ «حوارى»

واژۀ «حوارى» از ریشۀ «حَوَر»، به معنای شدّت سفیدی چشم است؛ به طوری که در کنار شدّت سیاهی چشم کاملاً نمایان است.[۱] از این رو، برخی از مفسران اطلاق کلمۀ «حَواری» را بر نزدیکان به این جهت دانسته اند که مانند اسب پیشانى سفید داراى نشان است و مردم او را به عنوان دوست و یاور وى مى ‏شناسند.[۲]

 

ب. وجه نام گذاری «حواریون»

در بارۀ این که چرا یاران خاص حضرت عیسی(ع) را حواریون نامیده اند، مفسران احتمالاتی را بیان کرده اند:

 

۱ – چون لباس هایشان سخت پاکیزه بود.

 

۲ – چون رختشوى بودند و لباس ها را از چرک پاک و سفید می ساختند.

 

۳ – صیّادانی بودند که به صید ماهی می پرداختند.

 

۴ – آنها از خواص و برگزیدگان انبیا بودند.[۳]برخی احتمال چهارم را از همۀ احتمالات قوی تر و بهتر دانسته اند.[۴]

 

۵ – آنها را به علت پاکی و صفای باطن حواری نامیدند؛ همان طور که وقتی از امام رضا(ع) در این باره پرسیده شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: «جمعى از مردم چنین تصور مى ‏کنند که آنها شغل لباس ‏شویى داشته ‏اند، ولى در نزد ما علت آن این بوده که آنها هم خود را از آلودگى به گناه پاک کرده بودند، و هم براى پاک کردن دیگران کوشش داشتند».[۵]

 

می توان سخن امام رضا(ع) را به دیدگاه چهارم برگشت داد و آن را تأییدی برای این دیدگاه دانست؛ زیرا بدیهی است که خواص و برگزیدگان انبیا از آلودگی به گناه پاک بوده و دارای صفای باطن هستند. با این احتمال، دیگر منافاتی با دیدگاه چهارم ندارد.

 

ج. اسامی حواریون

در انجیل اسامى حواریون چنین آمده است:

۱ –  شمعون معروف به پطرس

۲ – اندریاس ۳٫ یعقوب

۴ – یوحنا

۵ – فیلوپس

۶ – برتولولما

۷ – توما

۸ – متى

۹ – یعقوب ابن حلفا

۱۰ – شمعون ملقّب به «فدایی»

۱۱ – یهودا برادر یعقوب ۱۲٫ یهوداى اسخریوطى که به مسیح خیانت کرد.[۶]

 

د. حواریون از دیدگاه قرآن کریم

قرآن کریم پیدایش حواریون را این گونه بیان می فرماید: «هنگامى که عیسى از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوى خدا (براى تبلیغ آیین او) شود؟ حواریان گفتند: ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو (اى عیسى!) گواهى ده که ما تسلیم (خدا) هستیم. پروردگارا! به آنچه نازل کرده ‏اى، ایمان آوردیم و از فرستادۀ (تو) پیروى نمودیم ما را در زمرۀ گواهان بنویس!».[۷]

 

منظور عیسی(ع) از این پرسش این بود که بفهمد از میان مردم چند نفر طرفدار حق اند، تا روى آنان حساب کند و نیرویش را در آنان متمرکز کرده و دعوتش از ناحیه آنان منتشر شود؛ زیرا شناخت نیروهاى وفادار، سازماندهى و تمرکز آنان در یک مرکز و کانون تبلیغی و جداسازى جبهۀ حقّ از باطل، براى رهبرى و ادامه حرکت اجتماعی ضرورى است.[۸]

 

عیسى (ع) بعد از آن که یقین کرد که دعوتش در میان بنى اسرائیل- یا همه و یا حداقل اکثریت آنان- پیشرفتى ندارد و به نتیجه نمى ‏رسد و فهمید که بنى اسرائیل به هیچ وجه از کفر خود دست بر نمى‏ دارند و از سوى دیگر، اگر میدان را به دست آنها بدهد دعوتش به کلّى باطل و گرفتارى‏ ها بیشتر مى‏ شود، براى بقاى دعوتش این نقشه را طرح کرد که از آنان یارى بخواهد و به این وسیله دوست را از دشمن جدا کند، حواریون حاضر شدند آن جناب را یارى دهند و به این وسیله مؤمنان از کفّار جدا و دوستان از دشمنان مشخص شدند و با انتشار دعوت و اقامه حجت، ایمان بر کفر غالب گشت.[۹] همچنان که خداى تعالى یارى همین چند نفر حوارى را به رخ انسان ها کشیده مى ‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! یاوران خدا باشید همان‏ گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟! حواریون گفتند: ما یاوران خدائیم در این هنگام گروهى از بنى اسرائیل ایمان آوردند و گروهى کافر شدند ما کسانى را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأیید کردیم و سرانجام بر آنان پیروز شدند!».[۱۰]

 

 

هـ. وصی و جانشین عیسی (ع) از منظر روایات

روایاتی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است که وصی حضرت عیسی(ع) شمعون بود، و در انجیل معروف به پطرس است و از او در روایات به شمعون بن حَمّون یاد شده است. به ذکر چند نمونه از این روایات بسنده می شود:

۱ – پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «زمانی که خداوند، عیسی(ع) را به آسمان برد و شمعون بن حمّون را خلیفه او کرد، شمعون پیوسته در میان قوم خود اوامر خداى تعالى را اجرا مى‏کرد…».[۱۱]

 

«خداوند به عیسی (ع) وحی کرد که نور، حکمت و علم کتاب الاهی را به شمعون بن حمون صفا که جانشین عیسی بر مؤمنین بود، بسپارد و او نیز چنین کرد. پس شمعون پیوسته در میان قوم خود دستورات خداى تعالى را اجرا مى‏ کرد و از گفته ‏هاى عیسى(ع) در میان بنى اسرائیل پیروى کرده و با کفّار مبارزه مى ‏نمود…».[۱۲]

«عیسى(ع)، شمعون‏ بن حمون صفا را وصى خود قرار داد و شمعون‏ یحیى‏ بن زکریا را و…».[۱۳]

 

۲ – امام باقر(ع) می فرماید: «عیسی(ع) به امّت خود فرمود: شما بعد از من سه گروه می شوید؛ دو فرقه از شما به دروغ به خدا افتراء خواهند زد و آن دو فرقه در آتش جهنم خواهند بود و یک فرقه با شمعون است که صادق و راستگو هستند و آن فرقه در بهشت وارد می شوند».[۱۴]

 

همان طور که می بینیم غیر از شمعون، کسی از حواریون، وصی عیسی(ع) نبود و حواریون دیگر تحت ولایت شمعون به تبلیغ آیین مسیح می پرداختند.

توجه به این نکته لازم است که، شمعون معروف به پطرس وصی حقیقی عیسی(ع) بوده است، اما از دیدگاه برخی محققان، در مسیحیت کنونی شخصیت دیگری به نام پولُس، یکه تاز مسیحیت شد و کم کم پطرس و موافقان او که در سمت عقاید عیسی حرکت می کردند، به فراموشی سپرده شدند و عقاید آنان به خدا نبودن عیسی، بعدها به عنوان بدعت در مسیحیت مطرح شد. پولُس مطمئناً اثرگذارترین شخصیت مسیحیت کنونی بوده و آنچه مسیحیت امروز از او گرفته بیش از آن چیزی است که از عیسی(ع) گرفته است.[۱۵]

 

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. صاحب بن عباد، کافى الکفاه، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، محقق و مصحح: آل یاسین‌، محمد حسن، ج ۳، ص ۲۰۱، عالم الکتاب، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران الکریم ج ۲، ص ۳۰۶، واژۀ «حور»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ش؛ طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۲۷۸، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.

[۲]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۰۴، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۳]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القران، ج ۲، ص ۷۵۶، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۴]. ر.ک: همان؛ سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله، ارشاد الاذهان الى تفسیر القرآن، ص ۶۱، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۹ق؛ اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، ج ۳، ص ۱۷۳، دار الفکر، بیروت، ۱۴۲۰ق؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ص ۶۷، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق؛ حقى بروسوى،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ۲، ص ۴۰، دارالفکر – بیروت، بى تا.

[۵]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)‏، محقق و مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج ۲ ، ص ۷۹، نشر جهان، تهران‏، چاپ اول‏، ۱۳۷۸ق.

[۶]. لوقا؛ باب ۶: ۱۴-۱۵-۱۶٫

[۷]. آل عمران،۵۲٫

[۸]. ر.ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۰۲٫

[۹]. همان، ص ۲۰۳٫

[۱۰] صف، ۱۴٫

[۱۱]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏۱۴، ص ۱۹۰، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، چاپ دوم، ‏۱۴۰۳ق‏.

[۱۲]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج ۱، ص ۲۲۵، دار الکتباسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق.

[۱۳]. بحار الأنوار، ج ‏۲۳، ص ۵۸ .

[۱۴]. همان، ج ‏۱۴، ص ۳۳۷٫

[۱۵]. ر.ک: بلاغى، سید عبد الحجت، حجه التفاسیر و بلاغ الإکسیر، ج ۲، مقدمه، ص ۶۰۸ – ۶۱۲، انتشارات حکمت، قم، ۱۳۸۶ق؛ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج ۶، ص ۵۴۲ – ۵۴۷، بوستان کتاب، قم، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش؛ پژوهشکده تحقیقات اسلامى، فرهنگ شیعه، ص ۲۵۷ و ۲۵۸، زمزم هدایت، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.