در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ: «یعنى قبض محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ظهرت الظلمه، فلم یبصروا فضل اهل بیته». معنای این حدیث را که در ذیل آیه آمده چیست؟

پاسخ اجمالی

منظور حدیث این است که با ارتحال پیامبر اسلام(ص) از میان مردم، ظلمت جهل، کفر و نفاق بر جامعه حاکم شد و مردم به فضایل و شایستگی‌های اهل بیت(ع) دست نیافتند. به عبارت دیگر، امام باقر(ع) در تأویل خاموشی نور فرمودند؛ مراد از آن، قبض روح مقدّس رسول خدا(ص) است. و معناى آیه این است که چون حق تعالى پیامبر خود را از میان مردم برد، ظلمت کفر و نفاق ظاهر شد و گسترش یافت، در نتیجه منافقان، فضیلت اهل بیت(ع) را مشاهده نکردند تا بدین وسیله به رشد و کمال دست پیدا کنند.
برای تمثیل و مشابهت در این آیه شریفه اقوال دیگری نیز بیان شده است؛ مانند این‌که گفته‌اند: منافقان در شب تیره ضلالت از آن‌رو اظهار اسلام نمایند، تا از خوف شمشیر مسلمانان در امان باشند. به همین دلیل حق تعالى هنگام مرگ نور ظاهری ایمان ایشان را بدل به تاریکى می‌کند، به جهت کفر باطن ایشان، پس آنان در ظلمت و عذاب می‌مانند.
 

پاسخ تفصیلی

خداوند در قرآن کریم بعد از بیان صفات و ویژگی‌هاى منافقان، براى مجسم ساختن حال روحی آنها تشبیهات گویایی را بیان می‌فرماید:
«
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»؛[۱] آنان (منافقان) همانند کسى هستند که آتشى افروخته [تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند]، ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند [طوفانى می‌فرستد و] آن‌را خاموش می‌کند و در تاریکی‌هاى وحشتناکى که چشم کار نمی‌کند، آنها را رها می‌سازد.


در این آیه خداوند وضعیت و شرایط منافقان را به کسى تشبیه می‌کند که در یک بیابان در تاریکى مطلق قرار گرفته و نمی‌تواند راه به جایى ببرد. او براى رها شدن از این ظلمت آتشى را می‌افروزد، با روشن شدن آتش، اطراف او روشن می‌شود و تا آن شخص بخواهد از این روشنایى استفاده کند آتش خاموش می‌شود و بار دیگر تاریکى همه جا را فرامی‌گیرد و شخص نمی‌داند که در این ظلمت و تاریکی چه راهی پیدا کند.

 


چنین فردی فکر می‌کند با این آتش مختصر و نور آن می‌تواند با ظلمت‌ها به پیکار برخیزد، اما ناگهان بادى سخت برخاسته و یا باران درشتى فرو می‌ریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش‌افروز، آتش به سردى و خاموشى می‌گراید و بار دیگر در تاریکى وحشت‌زا سرگردان می‌شود.
منافقان نیز همانند آن شخص هستند. کفر و نفاق، جان و دل آنها را تاریک کرده و آنان در یک ظلمت قرار گرفته‌اند، ظلمتى که خود براى خود خواسته‌اند!
آنها در اثر عناد و لجاجت به‌جایى رسیده‌اند که تمام راه‌هاى هدایت به روى آنها بسته شده، ولى گاهى از روى نفاق و دورویى اظهار ایمان می‌کنند و نام خداوند را به زبان می‌آورند.


اظهار ایمان و یاد خدا به هر دلیل که باشد و لو از روى نفاق، خود داراى خاصیت است و نور می‌دهد و یک لحظه راه منافقان را روشن می‌سازد. اما چون این ایمان بی‌پایه و بی‌ریشه است به زودى آن نور خاموش می‌شود و آن روشنایى به تاریکى می‌گراید و مجدداً نشانه‌ها و علایم هدایت در آن تاریکى گم می‌شود و منافقان نمی‌توانند راه به جایى برند.[۲]

 


این حال منافقان است که به ظاهر دم از ایمان می‌زنند، و از بعضى فوائد دین برخوردار می‌شوند؛ چون خود را مؤمن قلمداد کرده‌اند، از مؤمنان ارث می‌برند، و با آنان ازدواج می‌کنند، و از این قبیل منافع برخوردار می‌شوند، اما همین که مرگشان؛ یعنى آن موقعى که هنگام برخوردارى از تمامى آثار ایمان است فرا می‌رسد، خداى تعالى نور خود را از ایشان می‌گیرد، و آنچه به عنوان دین انجام داده‌اند، تا به اجتماع بقبولانند که مسلمانیم را باطل نموده، آنان را در ظلمت قرار می‌دهد که هیچ چیز را درک نکنند، و در میان دو ظلمت قرار می‌گیرند، یکى ظلمت اصلی‌شان، و یکى ظلمتى که اعمالشان به بار آورده است.[۳]


این مثال در حقیقت، تشبیه نمودن معقول به محسوس است که امر معقول را به اندازه‌اى در پرده محسوس نشان دهند و به این طریق چیزى دست‌گیر مخاطب و شنونده گردد. و شاید این‌که حق تعالى حال منافقان را به کسى تشبیه می‌نماید که آتش می‌افروزد تا راه را از چاه تمیز دهد، ناگهان آتش خاموش می‌گردد و وى در ظلمت می‌ماند، بیان باطن و حقیقت منافقان است که آنها در ظلمت جهل و بی‌خردى گرفتارند به خیال خود به عمل نفاق و خدعه که مثال آتش است کار خویش را اندازه‌اى کرده و رونق می‌دهند و براى رسیدن به مقاصد شوم خود آتش فتنه و فساد می‌افروزند و به همان تظاهر به ایمان روشنى اندکى در اطراف آنها احداث می‌گردد، اما ظلمت کفر باطنى آنها به حدّى عمق دارد که روشنى ظاهرى را تباه می‌گرداند و منافق را در ظلمت جهل و بی‌خردى سرگردان می‌نماید.

و شاید مقصود این باشد که اثر تظاهر ایمان منافقان فقط در این حیات موقّت دنیوى است که روشنى مختصرى دارد که جان و مال آنها را حفظ می‌نماید؛ چون مرگ آنها فرا رسید اثر ایمان آنها گرفته می‌شود و در قیامت در تاریکى کفر می‌مانند.[۴]
بعضى نیز وجه تمثیل و مشابهت در آیه شریفه را چنین بیان کرده‌اند: منافقان در شب تیره ضلالت از آن‌رو اظهار اسلام نمایند، تا آن‌که از خوف شمشیر مسلمانان ایمن شوند، حق تعالى در وقت مرگ نور ظاهر ایمان ایشان را بدل به تاریکى می‌کند به جهت کفر باطن ایشان، پس ایشان در ظلمت و عذاب می‌مانند.[۵]


البته در تفسیر این آیه روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که به یکی از مصادیق آیه نگاه دارد، نه به تمام آن.
روایت مورد نظر چنین است: «قوله عزّ و جلّ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ، یعنى قبض محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ظهرت الظلمه، فلم یبصروا فضل اهل بیته»؛[۶] یعنی با مرگ پیامبر اسلام(ص) تاریکی حاکم شد و مردم به فضایل اهل بیت(ع) پی نبردند.
منظور این است که ظلمت جهل، کفر و نفاق بر جامعه حاکم شد و مردم به فضایل و شایستگی‌های اهل بیت(ع) دست نیافتند.[۷] به عبارت دیگر، امام باقر(ع) در تأویل خاموشی نور فرمودند که مراد از آن، قبض روح مقدّس رسول خدا(ص) است، و معناى آیه این است که چون حق تعالى پیامبر خود را از میان مردم بُرد، ظلمت کفر و نفاق ظاهر شد و شیوع نمود، در نتیجه منافقان فضیلت اهل بیت را مشاهده نکردند.[۸]

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. بقره، ۱۷.

[۲]. جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، ج ‏۱، ص ۷۱، قم، هجرت، بی‌تا.

[۳]. طباطبائی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۵۶، قم دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۴]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏۱، ص ۱۴۲، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ش.

[۵]. ر. ک: شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق، حسینی ارموی، میر جلال الدین، ج ‏۱، ص ۱۷، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.

[۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏۱۵، ص ۸۳۳، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏۱۴۲۹ق.

[۷]. مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی الأصول و الروضه، محقق، مصحح، شعرانى، ابوالحسن،‏ ج ‏۱۲، ص ۵۲۳، تهران، المکتبه الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.‏

[۸]. تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۱، ص ۱۷.