فعل موجود در روایت «ابعث بعث النار من ولدک» با توجه به معنای حدیث، فعل امر مخاطب است و یا مضارع متکلم؟! متعدی است و یا لازم؟
در حدیثی راجع به آیات اول و دوم سوره حجّ آمده: «ذلک یوم یقول الله لآدم: ابعث بعث النار من ولدک. قال: یا رب و ما بعث النار؟ قال: من کل ألف تسعمائه و تسعه و تسعین إلى النار و واحدا إلى الجنه». لطفاً بخش «ابعث بعث النار من ولدک» را ترجمه کنید. از جمله: الف. آیا «ابعث» به صیغه امر است (ابْعَثْ) یا أبْعَثُ؟ ب. اگر امر باشد (چنانچه ظاهر همین است)، آیا یعنی «برخیز» یا «برخیزان»؟ یعنی لازم است یا متعدّی؟ ج. اگر لازم است، خطاب آن به حضرت آدم چه تناسبی دارد، و چگونه با «مِن ولدک» میسازد؟ همچنین اگر خود حضرت آدم هنوز مبعوث نشده چگونه میتواند مورد خطاب قرار گیرد؟ اگر متعدّی است، باز چه معنا دارد که به حضرت آدم چنین خطابی شود؟ مگر برانگیختن مردگان از افعال مخصوص خود خدا نیست؟
پاسخ اجمالی
این حدیث از طرق مختلف با دو متن وارد شده است:
الف. با کلمه «من ولدک»: «یا آدم ابعث بعث النار من ولدک».[۱]
ب. بدون کلمه «من ولدک»: «یا آدم ابعث بعث النار».[۲]
مترجمان فارسی واژه «ابعث» را به هر دو صورت «مضارع متکلم وحده» و «امر مخاطب» ترجمه کردهاند:
۱ – به صورت متکلم وحده؛ عمران بن حصین و ابو سعیدى خدرى میگویند: دو آیه اول سوره به هنگام شب درباره جنگجویان بنى المصطلق که از طایفه خزاعه بودند نازل شده است. هنگامى که مردم حرکت میکردند، پیامبر صدا کرد و همه آمدند، اطراف پیامبر جمع شدند و آیه را بر آنها خواند. آنقدر گریستند که سابقه نداشت به اندازه آن شب گریه کرده باشند. فرداى آن شب کسى زین از روى اسبها برنداشت و خیمه بر نیفراشت و همچنان میگریستند و اندوه میخوردند. پیامبر فرمود: «میدانید آنروز چه روزى است؟» گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: «همان روزى است که خداوند به آدم میفرماید: (أبعث بعث النار من ولدک) فرزندانت را به آتش میسوزانم. آدم میگوید: چقدر؟ میفرماید: از هر هزار نفر ۹۹۹ نفر به آتش دوزخ میبرم و یکى را به بهشت میفرستم». شنیدن این مطلب براى مسلمانان گران آمد و باز هم گریه کردند و گفتند: یا رسول الله، کى نجات مییابد؟ فرمود: «مژده باد که با شما دو دسته یأجوج و مأجوج هستند که اکثریت دارند. شما در میان مردم مثل یک موى سفید هستید در بدن یک گاو سیاه». آنگاه فرمود: «امیدوارم که شما یک چهارم اهل بهشت باشید». همه تکبیر گفتند. فرمود: «امیدوارم یک سوم اهل بهشت شما باشید». همه تکبیر گفتند. فرمود: «امیدوارم دو سوم اهل بهشت شما باشید، اهل بهشت ۱۲۰ صف هستند. هشتاد صف آن از امت من است». سپس فرمود: «هفتاد هزار از امت من بدون حساب به بهشت میرود».
در بعضى از روایات است که عمر گفت: یا رسول الله، هفتاد هزار نفر؟ فرمود: «بله و با هر یک از آنها، هفتاد هزار».[۳]
۲ – به صورت امر؛ سعید بن منصور، احمد، عبد بن حمید، و ترمذى (وى حدیث را صحیح دانسته) و نسایى، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و حاکم (وى نیز حدیث را صحیح دانسته) و ابن مردویه، از طرقى از حسن و غیر او، از عمران بن حصین، روایت کردهاند که گفت: وقتى آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ وَ لکِنَّ عَذابَ اللهِ شَدِیدٌ»، نازل شد، رسول خدا(ص) در سفر بود، پس رو به اصحاب خود کرده فرمود: «هیچ میدانید این چه روزى است؟» عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: «این روزى است که خدا به آدم میفرماید: (ابعث بعث النار) برخیز برخاستن آتش. میگوید: پروردگارا برخاستن آتش یعنى چه؟ میفرماید: از هر هزار نفر نهصد و نود و نه نفر به سوى آتش، و یک نفر به سوى بهشت».
مسلمانان شروع کردند به گریه، حضرت فرمود: «به هم نزدیک شوید و به سوى رشد بروید چون هیچ نبوتى نبود مگر آن که قبل از آن جاهلیتى بوده، آتش هر چه از جاهلیت گرفت که گرفته، و اگر کامل نشد از منافقان میگیرد، و مثل شما نیست مگر مثل رنگ مخالفى که در بازوى حیوان و یا مثل خالى است که در پهلوى شتر باشید». آنگاه فرمود: «من امیدوارم که شما یک چهارم اهل بهشت باشید». پس یاران تکبیر گفتند. آنگاه فرمود: «من امیدوارم که شما یک سوم اهل بهشت باشید». باز تکبیر گفتند. آنگاه فرمود: «من خیلى امیدوارم که شما نصف اهل بهشت باشید». باز تکبیر گفتند، راوى میگوید نفهمیدم دو ثلث را هم فرمود یا نه.[۴]
بنابر اینکه «ابعث» فعل امر باشد با توجه به نکته اول، به صورت لازم و متعدی ترجمه شده است، امّا به اتفاق اهل لغت واژه «بعث» متعدّی و به معنای برانگیختن است.[۵]
امّا در پاسخ به برانگیختن مردگان، باید گفت؛ تمام کارها اوّلاً و بالذات بدون واسطه است؛ یعنی مستقلاً از جانب خداوند است. امّا بر اساس نظاماتی که خداوند بر جهان حاکم نمود، برخی از موجودات عهدهدار برخی از امور هستند، همچنانکه حضرت عزرائیل مأمور گرفتن جان انسانها است.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۴، ص ۳۴۴، قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ق.
[۲]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۴، ص ۳۴۳.
[۳]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۱۱۲، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۴]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۴، ص ۳۴۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۱۴، ص ۴۷۹ و ۴۸۰، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۵]. رک. کتب لغت ذیل واژه «بعث».
پاسخ دهید