مشورت در تعالیم و آموزههای دینی دارای چه جایگاهی است؟
اهمیت و ضرورت مشورت در جامعه اسلامی بر اساس آیات قرآن یا روایات چیست؟
پاسخ اجمالی
معنای مشورت
واژههای «مشاوره» و «مشورت» از ماده «شور» به معناى استخراج رأى و نظر صحیح است.[۱] به این بیان که انسان در مواقعى که خود در باره کارى به رأى و نظر صحیح نرسیده، به دیگرى مراجعه کند و از او نظر صحیح را بخواهد. و کلمه «شورا» به معناى آن پیشنهاد و کاری است که در بارهاش مشاوره میشود.[۲]
مشورت در قرآن
«مشاوره» در اسلام جایگاه ویژهای دارد. قرآن کریم در آیاتی به این اهمیت میپردازد. آنجا که میفرماید: «وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ…»؛[۳] و آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ مىگویند و نماز مىگزارند و کارشان بر پایه مشورت با یکدیگر است… .
با توجه به معنای مشاوره، معناى این آیه چنین مىشود؛ مؤمنان کسانی هستند که برای هر کارى که مىخواهند انجام دهند، در باره آن مشورت مىکنند؛ برای به دست آوردن و استخراج رأى صحیح، دقت به عمل مىآورند، و به این منظور به صاحبان عقل مراجعه مىکنند.
براساس نظر برخی از مفسران کلمه «شورا» مصدر است، و معنای آیه چنین میشود؛ کار مؤمنان شورا در میان خودشان است.[۴]
این نکته قابل توجه است که طبق این معنا، مشورت یک برنامه مستمر در میان مؤمنان به حساب میآید، نه کاری زودگذر و موقت. قرآن مىگوید همه کارهاى آنها در میانشان با مشاوره است. جالب اینکه خود پیامبر اسلام(ص) با اینکه عقل کل بوده و با مبداء وحى ارتباط داشت، در مسائل مختلف اجتماعى و اجرایى؛ در جنگ و صلح و امور مهم جامعه، به مشورت با یاران مىنشست، تا براى مردم الگو باشد؛ چرا که برکات مشورت از زیانهاى احتمالى آن به مراتب بیشتر است. حضرتشان بویژه براى رأى افراد تأثیرگذار ارزش خاصى قائل بود، تا آنجا که گاهى از رأى خود براى احترام آنها، صرفنظر مینمود، چنانکه نمونه آنرا در جنگ «احد» مشاهده کردیم.
بنابر این مىتوان گفت: یکى از عوامل موفقیت پیامبر(ص) در پیشبرد اهداف اسلامى همین موضوع بود.
قرآن کریم در آیه دیگر خطاب به پیامبر اسلام(ص) میفرماید در کارهای مربوط به جامعه اسلامی با مردم مشورت کن، حتی کسانی که اشتباهاتی در گذشته داشتند آنها را مورد عفو قرار ده، برایشان درخواست بخشش کن و آنها را در کارها مورد مشورت خویش قرار ده: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»؛[۵]به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش طلب کن! و در کارها، آنانرا مورد مشورت قرار ده!
اصولاً مردمى که کارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح اندیشى یکدیگر انجام میدهند، و صاحبنظران آنها به مشورت مینشینند، کمتر گرفتار لغزش مىشوند.
بر عکس افرادى که گرفتار استبداد رأى هستند و خود را بىنیاز از افکار دیگران مىدانند- هر چند از نظر فکرى فوق العاده باشند- غالباً گرفتار اشتباهات بزرگی مىشوند. از این گذشته استبداد رأى، شخصیت مردم را از بین برده، افکار را متوقف مىسازد، و استعدادهاى آماده را نابود مىکند، و به این ترتیب بزرگترین سرمایههاى انسانى یک ملت از دست مىرود.
به علاوه کسى که در انجام کارهاى خود با دیگران مشورت مىکند، اگر مواجه با پیروزى شود کمتر مورد حسد واقع مىگردد؛ زیرا دیگران پیروزى وى را از خودشان مىدانند و معمولاً انسان نسبت به کارى که خودش انجام داده حسد نمىورزد و اگر احیاناً مواجه با شکست گردد، زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است؛ زیرا کسى به نتیجه کار خودش اعتراض نمىکند، نه تنها اعتراض نخواهد کرد، بلکه دلسوزى و غمخوارى نیز مىکند.
از یکى دیگر از فوائد مشورت این است که انسان ارزش شخصیت افراد و میزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درک خواهد کرد و این شناسایى راه را براى پیروزى او هموار مىکند و شاید مشورتهاى پیامبر(ص) با آن قدرت فکرى و فوق العادهاى که در حضرتش وجود داشت، به دلیل مجموع این جهات بود.[۶]
بنابر این، از نگاه قرآن یکی از مهمترین مسائل اجتماعى اصل «شورا» و «مشاوره» است که بدون آن، همه کارها ناقص است. یک انسان هر قدر از نظر فکرى نیرومند باشد نسبت به مسائل مختلف تنها از یک یا چند بعد مىنگرد؛ لذا ابعاد دیگر بر او مجهول مىماند، اما هنگامى که مسائل در شورا مطرح گردد و عقلها و تجارب و دیدگاههاى مختلف به کمک هم بشتابند، مسائل کاملاً پخته و کم عیب و نقص مىگردد، و از لغزش دورتر است؛ از اینرو پیامبر اکرم(ص) میفرماید: « ما من رجل یشاور أحدا إلا هدی إلى الرشد»؛[۷] هیچکس در کارهاى خود مشورت نمىکند، مگر اینکه به راه راست و مطلوب هدایت مىشود.
مشورت در روایات
در روایات وارده از معصومان(ع) تأکید زیادى روى مشاوره شده است. در این مقال به تعدادی از آنها اشاره میشود:
۱ – در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «ما شقى عبد قطّ بمشوره و ما سعد باستغناء برأی»،[۸] هیچکس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأى، خوشبخت نشده است.
۲ – همچنین حضرتش فرمود: «إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَى بَیْنَکُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ شِرَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ بُخَلَاءَکُمْ وَ أُمُورُکُمْ إِلَى نِسَائِکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا»؛[۹] هنگامى که زمامداران شما، نیکان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و کارهایتان به شورا انجام گیرد، در این هنگام روى زمین از زیر زمین براى شما بهتر است(یعنى شایسته حیات و زندگى هستید)، ولى اگر زمامدارانتان، بدان، ثروتمندان و افراد بخیل باشند و در کارها مشورت نکنید، در این صورت زیر زمین از روى آن براى شما بهتر است.
۳ – امام على(ع) میفرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا»؛[۱۰] کسى که استبداد به رأى داشته باشد، هلاک مىشود و کسى که با افراد بزرگ مشورت کند در عقل آنها شریک شده است.
۴ – امام صادق(ع) فرمود: مشورت کردن با مردم خوب و اهل علم، مثل تفکّر کردن در آفرینش آسمانها و زمین و فناى آسمان و زمین است که چگونه هر کدام بىقید و ستون به جاى خود ایستادهاند.
یعنى چنانکه فکر کردن در اینها باعث شنا کردن در دریاهاى نور معرفت الهى است، و موجب زیاد شدن یقین به وجود خالق حکیم میشود، همچنین مشورت کردن با مؤمنان هم، موجب حصول یقین در کارها و باعث بر طرف شدن شک و تردید در شغلها و عملها است.[۱۱]
ویژگیهای مشاوران
امام صادق(ع) در باره شرایط و ویژگیهای مشاوران فرمود: در کارهاى خود – که از نظر دین نیز جایز باشد- با کسى مشورت کن که در او این ویژگیها باشد.
۱ – از عقل و اندیشه پاک و روشنى برخوردار باشد؛ یعنی کسی باشد که صلاح و فساد امور را مىفهمد.
۲ – داراى علم و دانش باشد.
۳ – دارای تجربه باشد.
۴ – در او روحیه خیرخواهی باشد؛ یعنی با خلوص نیت و صفای باطن در باره مسائل جامعه نظر دهد.
۵ – با تقوا باشد؛ یعنی از محرمات و تمایلات نفسانى خوددارى کند، صاحب تقوا و خویشتندار باشد.[۱۲]
بدیهی است که با هرکس نمیتوان مشاوره نمود، و هر فردی صلاحیت ندارد تا طرف مشورت قرار گیرد؛ زیرا گاه آنها نقاط ضعفى دارند که مشورت با آنها مایه بدبختى و عقب افتادگى است، چنانکه على(ع) در منشوری که برای مالک اشتر -هنگام نصبش به استانداری مصر- مینویسد، یاد آور میشود که در کارها و امور مربوط به اجتماع و مردم، از مشورت با سه طایفه پرهیز کن:
۱ – افراد بخیل: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ»؛[۱۳] با افراد بخیل مشورت نکن؛ زیرا ترا از بخشش و کمک به دیگران بازمىدارند و از فقر مىترسانند.
۲ – افراد ترسو: «وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُورِ»؛[۱۴] همچنین با افراد ترسو مشورت مکن؛ زیرا آنها ترا از انجام کارهاى مهم بازمىدارند.
۳ – انسانهای حریص و طماع: «وَ لَا حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْر»؛[۱۵] نیز افراد حریص را مشاور انتخاب نکن که آنها براى جمع آورى ثروت و یا کسب و مقام، ستمگرى را در نظر تو جلوه مىدهند.
امام صادق(ع) میفرماید: «وَ لَا تُشَاوِرْ مَنْ لَا یُصَدِّقُهُ عَقْلُکَ وَ إِنْ کَانَ مَشْهُوراً بِالْعَقْلِ وَ الْوَرَعِ »[۱۶] با کسى که عقل و قلب تو نمىتواند او را تصدیق کند؛ مشورت مکن، اگر چه در میان مردم با عقل و هوش و پرهیزکار شناخته شود.
البته، امام صادق(ع) به این نکته توجه میدهد؛ چون با کسى که صلاحیت مشاوره دارد مشورت کردى؛ با نظرش مخالفت نکن، اگر چه بر خلاف نظر و رأى تو اظهار عقیده نماید؛ زیرا که نفس انسان از قبول حق خوددارى مىکند، و حاضر نیست حقیقت را بپذیرد؛ از اینرو مخالفت کردن با نفس، در برابر مخالفت با حقایق بهتر است.
وظیفه مشاور
همانگونه دین اسلام در موضوع مشورت کردن تأکید زیادی نموده، به افرادى که مورد مشورت قرار مىگیرند نیز تأکید کرده است، هنگامی که مورد مشورت قرار گرفتید از هیچگونه خیرخواهى فروگذار نکنید که خیانت در مشورت، یکى از گناهان بزرگ محسوب مىشود. این حکم حتی در باره غیر مسلمانان نیز ثابت است؛ یعنى اگر انسان، پیشنهاد مشورت را از غیر مسلمانى بپذیرد، حق ندارد در مشورت، نسبت به او خیانت کند و غیر از آنچه تشخیص مىدهد به او اظهار نماید.
در رساله حقوق که از امام سجاد(ع) آمده است: «وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَشِیرِ فَإِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْیاً حَسَناً أَشَرْتَ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ لَهُ أَرْشَدْتَهُ إِلَى مَنْ یَعْلَمُ وَ حَقُّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ فِیمَا لَا یُوَافِقُکَ مِنْ رَأْیِه»؛[۱۷] حق کسى که از تو مشورت مىخواهد این است که اگر عقیده و نظر مناسبى دارى در اختیار او بگذارى و اگر در باره آن کار، چیزى نمىدانى، او را به سمت کسى راهنمایى کنى که میداند، و اما کسى که مشاور تو است این حق را بر گردنت دارد تا در آنچه با تو موافق نیست، او را متهم نسازى.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۶۹، واژه «شور».
[۲]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۸، ص ۶۳، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق.
[۳]. شوری، ۳۸.
[۴]. زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص ۲۲۸، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
[۵]. آل عمران، ۱۵۹.
[۶]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۴- ۱۴۶، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۷]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۵۱، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۸]. پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص ۶۸۷، دنیاى دانش، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.
[۹] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، النص، ص ۳۶، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۰۴،ق ۱۳۶۳ش.
[۱۰]. شریف الرضى، محمد بن حسین نهج البلاغه، (للصبحی صالح)، ص ۵۰۰، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
[۱۱]. منسوب به جعفربن محمد علیه السلام، امام ششم علیه السلام، مصباح الشریعه، ص ۱۵۲، اعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۰ق. «وَ مَثَلُ الْمَشُورَهِ مَعَ أَهْلِهَا مَثَلُ التَّفَکُّرِ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ فَنَائِهِمَا وَ هُمَا عَیْنَانِ مِنَ الْعَبْدِ لِأَنَّهُ کُلَّمَا تَفَکَّرَ فِیهِمَا غَاصَ فِی بِحَارِ نُورِ الْمَعْرِفَهِ وَ ازْدَادَ بِهِمَا اعْتِبَاراً وَ یَقِیناً».
[۱۲]. همان، ص ۱۲۵، «قَالَ الصَّادِقُ (ع) شَاوِرْ فِی أُمُورِکَ مِمَّا یَقْتَضِی الدِّینُ مَنْ فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَهٌ وَ نُصْحٌ وَ تَقْوَى».
[۱۳]. نهج البلاغه، ص ۴۳۰.
[۱۴]. همان.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. مصباح الشریعه، ص ۱۵۲، «وَ إِذَا شَاوَرْتَ مَنْ یُصَدِّقُهُ قَلْبُکَ فَلَا تُخَالِفْهُ فِیمَا یُشِیرُ بِهِ عَلَیْکَ وَ إِنْ کَانَ بِخِلَافِ مُرَادِکَ فَإِنَّ النَّفْسَ تجمع [تَجْمَحُ] عَنْ قَبُولِ الْحَقِّ وَ خِلَافُهَا عِنْدَ قَبُولِ الْحَقَائِقِ أَبْیَن».
[۱۷]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ۲، ص ۶۲۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
پاسخ دهید