- معنای لغت «محسن»
- تفسیر لغت «حکیم» در آیات قرآن
- تعبیر لغت «محسن» و «رحمۀ» در قرآن
- نظام احسن، نظام متقن
- محسنین چه کسانی هستند؟
- تکیه گاه پایدار و متقن کجاست؟
- کوکب نفس، هدایتگر است
- ارجاع از هدایت قلب به خورشید روح
- طلب و میل نفس به سوی کمال
- یاری خداوند در رهایی از منیّت، بدون شرط وصال
- سیر به سوی کمال و اقامت در بیت حق
- استدامۀ استقامت در اقامۀ صلاۀ
- زائل شدن عقل در پی ثروت زیاد
- لهو در پی غرور بچه گانه
- پرسش و پاسخ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) سِیَّمَا بَقیَّۀِ الله فِی الأرَضین وَ اللَّعنَۀُ الله عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * الم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ * هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنِین»[۱]
معنای لغت «محسن»
لغت “مُحسِن” در عرب، به شخصی که مطلب و امری را با اتقان به ظهور میرساند “محسن” اطلاق میشود. «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ».[۲] «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَ شَیْءٍ خَلَقَهُ» به معنی «أتقَنَهُ» است؛ یعنی آن را متقن به انجام رسانید. در فارسی میگویند نیکوکار، به این خاطر که امور پایدار امور نیکو است و اموری که متزلزل است نیکو نیست. “محسن” به کسی میگویند که کار او پایداری و استواری دارد؛ حالا به نسبت هر امری که در جامعه به ظهور برسد. عمل “محسن” در جامعه پایدار است و عمل غیر محسن، “مُسیء” یعنی عمل “زهوق” است، «إِنَ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»،[۳] این عمل از بین میرود و اثری از آن بر جای نمیماند، امّا عمل “محسن” پایدار و استوار است و میماند.
در فرهنگ اسلامی از انسان صالح هم به “محسن” تعبیر شده است. انسانی که عمل نیکو انجام میدهد را “محسن” میگویند، یعنی عمل او متقن، پایدار و استوار است. همچنین عمل انسان “محسن” حکیمانه است. در این مورد بیان کردیم که معنای حکمت یعنی امری که پایدار و استوار است، به عبارت دیگر استواری دارد.
تفسیر لغت «حکیم» در آیات قرآن
اینکه میگوییم خداوند متعال “حکیم” است یعنی صاحب فعل پایداری است و متزلزل نیست، «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ»، این است آیات کتاب حکیم الهی که از “الف”، از “ل“، از “م”، از “ک”، از “ص” و از “ح” است؛ اینجا رمز، ایهام و کنایه دارد و در جایی هم تصریح و نص دارد، همۀ اینها آیات محکم الهی است. آنجا که با رمز مناسبت دارد را به صورت مرموز آورده و جایی که با نص مناسبت دارد منصوص آورده است. در جایی که تصریح مناسب آن جایگاه است آن را بالصّراحۀ آورده است. بنابراین انسانی که فعل متقن دارد وقتی به آیۀ محکم میرسد از آن جهت که بین خود و آن آیه سنخیت و مناسبت میبیند فلذا مستبشر میشود.
به عنوان مثال مهندسی را در نظر بگیرید. آثار فعل این مهندس متقن است؛ اگر به چنین فردی سلسلۀ آثارِ سست را نشان بدهید ناراحت میشود و میگوید هیچ ارزشی ندارند. امّا اگر به او صنعت استوار نشان بدهید ذوقزده میشود، به هیجان میآید و چه بسار میگوید ساعتها در آن غور کردم.
تعبیر لغت «محسن» و «رحمۀ» در قرآن
«تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ * هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنِین». آیاتی که محکم و دارای صلابت است، حاصل هدایتی است که “محسن” بر آن حاصلِ هدایت چنگ میزند و “رحمۀ” بستر آن است. برای انسانِ صاحبِ مقام احسان، بسترِ کمال فراهم میکنند. به عنوان مثال شما که طالب علم هستید در کجا میتوانید به کمال خود برسید؟ حوزۀ علمیه؛ در اینجا بستر کمال برای شما فراهم است و میتوانید به کمال خود برسید. «لِلْمُحْسِنینَ»؛ رحمت برای “محسن” است؛ یعنی رحمت برای کسانی است که اهل احسانند. بنابراین در اینجا “محسنین” را بیان میفرماید.
نظام احسن، نظام متقن
پس یک بحث این شد که معنای “محسن” را عرض کردیم؛ یعنی آن کسی که عمل او عملی متقن است و اتقان دارد. شاهد آن کجا است؟ «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَ شَیْءٍ خَلَقَهُ». مرحوم خواجه در حکمت، تأصیل اصل کرده و فرموده است: نظام، نظام احسن است یعنی نظام متقن است؛ یعنی استواری دارد، پا برجایی دارد. به عبارت دیگر اینطور نیست که بگوید این قسمت سست است و باید آن را درست کنی. این مطلب در صریح قرآن آمده: «ثُمَ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْن»،[۴] دوباره چشم برگردان و ببین، آیا اصلاً در این خلقت سستی یا فطور میبینی؟ آیا در این خلقت کم و کاستی میبینی؟ این مطلب در آیات مختلف آمده است: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت»،[۵] خداوند آن چیزی که نیاز کمالِ موجودی است و نیازمند با شأن وجودی آن است را در وجودش قرار داده است. «وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَت»،[۶] آن چیزی که مورد نیاز است تا آسمان در ارتفاع واقع بشود را در آن قرار داده است. «وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت».[۷] این نظام احسن است. نظام احسن چیست؟ یعنی آن چیزی که لازمۀ کمال موجودی است در آن موجود، وجود دارد. این را در خود قرآن فرموده است: «هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ»،[۸] نگاه کن! آیا در این عالم سستی میبینی؟ خیر!
– اتقان یک چیزی عامل حسن آن است؛ در واقع حسن عین اتقان نیست.
– شما اینجا حسن را چگونه معنا میکنید؟ من اوّل احسان را معنا کردم، ولی شما هنوز تبادر ذهنی خود را میگویید. اگر اینطور نبود که این مقدار راجع به احسان بحث نمیکردم. “أحسَنَ” یعنی “أتقَنَ“؛ «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»
– اشکال من هم همینجا بود که گفتم اتقان یک شیء عامل حسن آن است.
– شما در اینجا حسن را جدا کردید. اینجا بحث، بحث لفظی است. شما اشکال نکردید، بلکه بحث لفظی کردید.
– شما فرمودید که بنده ترجمه کردم.
– لزومی نداشت که ترجمه کنید، ترجمۀ شما اشتباه است.
– جنابعالی اینطور فرمودید، بنده هم گفتم این ترجمۀ آن نمیشود.
– من لغت را برای شما تحلیل میکنم. میگویم “أحسَنَهُ“ یعنی “أتقَنَهُ“ و برای شما شاهد هم میآورم: «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» آن ذاتی که هر چیزی را مِن حَیثِ الخلقَه در مقام احسان قرار داده یعنی در مقام اتقان جای داده است.
محسنین چه کسانی هستند؟
آن کسانی که در عمل دارای اتقان، استواری و صلابت هستند. «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ».[۹]
– آیا “محسنین” مرتبه دارند یا همۀ آنها در یک مرتبه هستند؟
– خود احسان مرتبهای است که مراتب مشکّکه دارد، شدّت و ضعف دارد. در مراتب مشکّکه آن چیزی که در مراتب اعلی وجود دارد، در مراتب ادنی هم وجود دارد. نه اینکه رابطۀ اعلی و ادنای آن رابطۀ ملکه و عدم ملکه باشد، بلکه رابطۀ شدّت و ضعف است. لذا همۀ “محسنین” این شئون را دارند و در واقع به شدّت و ضعف دارای آن هستند.
«هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْمُحْسِنینَ». محسنین چه کسانی هستند؟ «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»، کسانی که صلاۀ را اقامه میکنند. هفتۀ گذشته در مورد اقامۀ صلاۀ صحبت کردیم. معلوم شد که اقامۀ صلاۀ غیر از خواندن صلاۀ است که گفته میشود. بلکه خودِ نماز، خواندن است. خواندن به معنای دعا، یعنی طلب کردن است نه به معنای اینکه صرفاً الفاظ و اورادی را بر زبان جاری کنیم. منتها در آن نماز، این الفاظ و اوراد هم وجود دارد. این الفاظ و اوراد مَا یَدُلُّ عَلَیهی دارد، که مقامِ آن یَدُلّ عَلَیه، طلب است. چون الفاظ و اوراد خالی از مفاهیم نیستند و مفهوم نماز همان طلب کردن و درخواست نمودن است.
تکیه گاه پایدار و متقن کجاست؟
«الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»؛ عمل متقن، عملِ پایدار است. آن عملی که در رابطه با مبدأ انسان باشد میتواند پایدار باشد امّا اگر در ارتباط با مبدأ نباشد متقن نخواهد بود.
در آستان جانان از آسمان میندیش کانجا ز اوج عزّت افتی به خاک پستی
یعنی گاهی به نظر انسان امری بسیار بزرگ جلوه میکند و بعد میبینید که این مسائلی که بزرگ به نظر رسیده همه مضمحل و فانی است. آن چیزی که در رابطۀ بین مبدأ تعالی(جلّت عظمته) و مخلوق است پایدار و آن چیزی که خارج از این رابطه قرار دارد ناپایدار است. البته برای انسان اینگونه است. «وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ»؛ حافظ این شعر را میگوید. بعضی منظور حافظ از این بیت را نمیدانند؟
این آیۀ مبارکه میفرماید: «وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ»[۱۰] آسمان با این عظمت تکه تکه میشود. در قیامت چنین اتّفاقی رخ میدهد: «وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَهٌ» آسمان با چنین عظمتی در روز قیامت از هم گسسته میشود؛ «وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها»،[۱۱] مَلَک در قیامت بر ستون وجودی خودش مستقر است. به عبارت دیگر استقرار وجودی مَلَک بر پایۀ خود است. بنابراین گمان نکنید که استقرار ملک به آسمان است. آقایان این آیه را دلیل دانستهاند بر اینکه ملائکه عقول مجرّده هستند. «وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ».
-البتّه نمیخواهیم به زبان شعر حافظ مطلب را بیان کنیم امّا قصد داریم نشان دهیم که آنها هم این را فهمیدهاند- بنابراین حافظ میگوید: مَلَک با این عظمت هم، اگر میخواست به آسمان تکیه بزند، تکیهگاهش از بین میرفت، پس لازم نیست شما هم به آسمان تکیه بزنید.
در آستان جانان از آسمان میندیش کانجا ز اوج عزّت افتی به خاک پستی،
«وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ».
میبینید که آنها هم به این مفاهیم توجّه کردهاند. باید دقّت کنیم اینکه میگویند بعضی از این اشعار تفسیر قرآن است، چگونه تفسیر قرآن است و الّا اگر بدون دقّت نظر خوانده شود، فقط گل و گلاب از این اشعار بیرون میآید! اینگونه بیان میکند که اگر مِن دونِ اللَّه تبارک و تعالی بخواهی به آسمان تکیه بزنی آسمان میریزد و تکیهگاهت را از دست خواهی داد.
جناب ابراهیم همین را میفرماید؛
هر زمانی وحدت ابراهیموار میسراید «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ»
کوکب نفس، هدایتگر است
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً»،[۱۲] در شب انسان با کوکب هدایت میشود. بنابراین کوکبِ نفس هم به آدمی جلوه میدهد و راهی پیش پای او میگذارد. اگر کفّار به کوکبِ نفس خود توجّه کنند، به سمت وادی ایمان میآیند. «وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»،[۱۳] خداوند درون هر کسی آیهای قرار داده است. «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً»، شب او را فرا گرفت. هر موقع انسان در مقامِ شب وجودیِ خود قرار بگیرد، یعنی از کثرات چشم بپوشد، در آن وقت کوکبِ نفس برای انسان جلوهگری میکند. همچنین وقتی انسان در پی کثرت نباشد، خود نفس هم آدمی را به توحید هدایت و راهنمایی میکند. این خاصیت نفس است.
اهل لهو –أعاذنا الله و إیاکم من شرورهم- هم وقتی از لهو خود خسته و دلزده میشوند، میخواهند به وادی معنویت برگردند. در اینجا هم میفرماید: جناب ابراهیم (علیه الصّلوۀ و السّلام) اهل لهو نیست، بلکه او از عالم کثرت چشم میپوشد، «جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً»، اینجا کوکب نفس را دید و گفت: «هذا رَبِّی»، این من را تربیت میکند. همانطور که والدین و بزرگترها من را تربیت میکنند، نفس انسان هم وقتی از کثرات فارغ شود، انسان را تربیت میکند. حال چگونه تربیت میکند؟ انسان را به سوی کمال هدایت میکند. امّا آن چیزی که هدایت میکند، وقتی انسان را به سوی کمال فرستاد دیگر افول میکند؛ چون خودش نمیداند که کمال چیست؟ فقط میتواند بگوید: برو! اینجا جای تو نیست.
شخصی که اهل لهو است، به دیگری میگوید: فلانی! برای چه به اینجا آمدهای؟ اینجا وادی تو نیست. امّا بیش از این نمیتواند هدایت کند. این هم نوعی تربیت است.
ارجاع از هدایت قلب به خورشید روح
شخصی در قمارخانهای در انگلیس قصد داشت نماز بخواند. عربی به آنجا رفته و گفته بود: اینجا نمازخانه کجا است؟ میخواهم نماز بخوانم! رئیس قمارخانه گفته بود: شما خودت نگاه کن و ببین، آیا اینجا کسی نماز میخواند؟! این هم نوعی هدایت است امّا بیشتر از این نمیتواند هادی باشد. اگر به همین نکته توجّه کند، میفهمد که خودش گرفتار تناقض است و تکلیفش مشخص میشود. این مطلب او را به سوی قمر قلب میکشاند؛ «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً».[۱۴] قلب مقام دگرگونی و تقلّب است؛ یعنی از حالتی که دارد به حالت دیگری متقلّب میشود. «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»، ای خدایی که قلب را میگردانی. «قَلْبُ المُؤْمِنِ بَیْنَ إِصْبَعَیِ الرَّحمَنِ»،[۱۵] قلب مؤمن بین دو انگشت خداوند متعال است و باریتعالی آن را از حالتی به حالت دیگر میگرداند.
وقتی به ندای هدایت قلب جواب داد، به خورشید روح میرسد و حالا روح برای او جلوهگری میکند. جلوهگریهای روح بسیار زیاد دارد. روح، انسان را به سمت وادی توحید پرتاب میکند. اینجاست که میبیند همۀ اینها از مقام علل معدّه بودند تا او را به یک وادی برسانند؛
هر زمانی وحدت ابراهیموار میسراید «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ»
طلب و میل نفس به سوی کمال
سیر جناب ابراهیم، سیر توحیدی است و این سیر توحید در همه وجود دارد؛ امّا یک نفر به آن توجّه میکند و دیگری به آن توجهی ندارد. لازمۀ سیر توحید “اقامۀ صلاۀ” است و یکی از شئون اقامۀ صلاۀ “طلب” است. صلاۀ، دعا کردن است، «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ».[۱۶] هر موجودی مطلوبی دارد. هر موجودی در مقام طلب و در پی هدفی است. وقتی طلب خود را پیدا کرد، باید در آنجا وجود خودش را اقامه کند. یعنی من اینجا هستم تا به آن مطلوب خود برسم.
ملای رومی چه زیبا سرود ه است:
مینروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن
خانۀ یار من و دار القرار کفر بود نیّت بیرون شدن
این خانه، خانۀ یار است و من از اینجا خارج نمیشوم. همه باید از بیتِ نفس خود به سمت بیت الله حرکت کنیم. آیۀ مربوط به این بند در قرآن وجود دارد: «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ»؛[۱۷] این آیه ربطی ندارد به اینکه کفّار پیغمبر را از مکّه خارج کردند، در آنجا که میفرماید: «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا»،[۱۸] کفّار پیغمبر را خارج کردند. بلکه در اینجا اخراج از بیتِ منیّت مطرح است: «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ»، فریقی از مؤمنین در بیت منیّت خود نشستهاند و تکان نمیخورند.
– مگر رسول الله هم منیّت داشتند؟
– هر انسانی از آن جهت که صاحب نفس است، بالقوّه میتواند این شأن را در خود داشته باشد؛ امّا ایمان رسول خدا از اوّل ایمانی فطری است. لذا میگوید خدا بالفطرۀ تو را در بیت خود قرار داده است؛ خداوند تو را از مقامِ نفسِ مُلکی منتزع کرده است. همین آیۀ مبارکه دالّ بر مقام عصمت است.
یاری خداوند در رهایی از منیّت، بدون شرط وصال
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ»،[۱۹] کسی که از بیت منیّت خود خارج شود، «مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ». چنین انسانی حتّی اگر هم نرسد، امّا اگر از بیت منیّت خود خارج شده باشد، این آیۀ شریفه دلالت بر شفاعت او میکند، به این معنی که از او دستگیری میشود. لذا شما در راه توحید حرکت کنید! اگر انسان به آن آیات برسد یا نرسد دستش را خواهند گرفت.
– رابطۀ استفادۀ این تفسیر از ظاهر عبارت قرآن چیست؟
– ما تا الآن چیزی غیر از ظاهر نگفتیم.
– اینکه گفتیم «مِنْ بَیْتِهِ» یعنی باطن را مطرح کردهایم.
– خیر، چه کسی گفته است خانۀ او؟ «إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ»،[۲۰] عنکبوت هم برای خود بیتی دارد. حالا آیا آن عربی که بیت نداشته و در صحاری و بواری زندگی میکرده است شامل این آیه نمیشود؟
– او موطنی داشته است.
– آیا به موطن بیت میگویند؟! خیر! به موطن بیت نمیگویند.
– علاقۀ حال و محل.
– شما قائل به تجوّز شدهاید. امّا از جهت دیگر آیا این بیت منیّت برای خودش موطن نیست؟
– اگر امر دایر بشود بین اخذ مجاز، مجاز اقرب اولی از مجاز ابعد است.
– بیت منیّت که اقرب است. هر کسی در بیت منیّت خودش موطن دارد تا اینکه بعداً به سایر بیوت توجّه کند. بیت منیّت به شخص اقرب است تا بیت دیگر. بنابراین ابتدا در منیّت خودش است و بعد به خانۀ بیرونی میپردازد. توجّه هر کسی ابتدا به خودش است تا به چهار دیواری.
سیر به سوی کمال و اقامت در بیت حق
«کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ». واقعاً ملای رومی چه شعر جامعی میگوید:
مینروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن
خانۀ یار من و دار القرار کفر بود نیّت بیرون شدن
من اقامه میکنم؛ یعنی قصد دارم خودم را در این مقام، مقیم کنم.
سر نهم آنجا که سرم مست شد…
همانجا که به سرمستیِ دلم رسیدم میمانم تا به من جلوه بشود، «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ».[۲۱] در روایات است که وقتی جناب نوح سوار کشتی شد، ابتدا کشتی استقرار داشت ولی پس از آن شروع به لرزیدن کرد. ایشان مستقر ماند تا آن لرزه برطرف شد. چگونه آن لرزه برطرف شد؟ با توسّل به سیّدالشّهداء، «یَا قَدِیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الحُسَینِ». «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ».
استدامۀ استقامت در اقامۀ صلاۀ
این استوا نیاز به استدامۀ استقامت دارد. انسان باید استقامت را ادامه بدهد تا اینکه مقیم الصّلاۀ بشود.
باباطاهر زیبا میگوید:
خوشا آنان که دائم در نمازند…
خوشا آنان که الّه یارشان بی…
اینها همهشان توحید گفتهاند. البته نمیخواهم بگویم که هر شعری وجود دارد توحید را بیان کرده است؛ بلکه اشعار بیمضمون هم زیاد گفته شده است. امّا میگویم بعضی از اینها که گفتهاند توحید است.
خوشا آنان که اله یارشان بی که حمد و قل هو اله کارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند…
«الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ».[۲۲] بنابراین نیاز به اقامه دارد. «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاهِ»،[۲۳] خدایا! من را از اقامهکنندگان نماز قرار بده و الّا اگر کسی بخواهد همینطوری یک چیزی بگوید که دیگر دعا نیست. معلوم میشود که اقامۀ صلاۀ به خودی خود یک وجه بسیار مهم است.
زائل شدن عقل در پی ثروت زیاد
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ“،[۲۴] تا زمانی که وادی انسان زرع داشته باشد به مبدأ تعالی توجّه نمیکند.
گل من نَرُسته به راستی چون قد تو سرو به باغ دل
وقتی انسان باغ داشته باشد، توجهش کم میشود. در سورۀ مبارکۀ کهف به این مطلب اشاره شده است: «کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها»،[۲۵] خداوند متعال در اینجا آیه را با تفسیر بیان میکند. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً»،[۲۶] گفت: اصلاً تصوّر نمیکنم به این باغ هیچ آسیبی برسد. وقتی انسان تا این مقدار مغرور شد تصوّر میکند که دیگر هیچ آسیب و وسوسهای متوجّه او نمیشود؛ «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً»،[۲۷] اصلاً تصوّر نمیکنند که قیامتی در کار باشد.
– منظور از زراعت چیست؟
– زراعت همین چیزهایی است که داریم. من،تو، او، ما،شما، ایشان؛ همۀ اینها زراعتهای ما است.
«وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً»،[۲۸] حالا اگر هم ساعت بود، «لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها»، تازه اگر به آنجا بروم زراعت آنجا بهتر از اینجا است! ببینید انسان چطور برای خود میبافد! فردا میآیید میبینید تمام محصولات از بین رفته است. «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»،[۲۹] کافر شدی و عقل خود را از دست دادی! گاهی اوقات ثروت عقل انسان را زائل میکند، حالا هر ثروتی باشد. «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»،[۳۰] زراعت همینها است.
لهو در پی غرور بچه گانه
لذا هر چقدر علم انسان بیشتر میشود باید به مقام اخلاص خود بیشتر توجّه کند و هرچه بر دارایی انسان افزوده میشود، باید به فقر خود بیشتر نظر کند و الّا مست و مغرور خواهد شد. این کارها نوعی مستی است. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»؛[۳۱] اگر یک بچّه لهو کند، میگویند بچّه است. امّا اگر یک انسان ۶۵ ساله مدام پولهای خود را بشمارد کار عجیبی است. وقتی انسان کودک باشد توپ کوچکی به او میدهند تا با آن بازی کنند و میگویند: بچه است امّا کسی که پیر است و در انتظار مرگ نباید اینگونه بچهگانه زندگی کند. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ».
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ»،[۳۲] اصلاً آنجا چیزی نبوده، بلکه خانۀ مقدّر بوده است. طوفان نوح خانه را از بین برده بود. قصد دارد فرزندان خود را از بیت منیّت خود خارج کند و به سمت بیت الله بفرستد. «الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاهَ»،[۳۳] آنها را به اینجا آوردم تا اقامۀ صلاۀ کنند. «إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ»،[۳۴] تا اینکه این کودک بزرگ شود و پایۀ خانه را بالا ببرد؛ در عین حال که هنوز آنجا خانهای نبوده و در تقدیر بوده است؛ امّا بیت الله همه جا هست. هر جا که خداوند متعال صاحب فطرتی را خلق کرده باشد، فطرت مقامِ بیت اللّهی است. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»،[۳۵] به هر جایی که توجّه کنند آنجا خداوند ذو الجلال را میبینند.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»
پرسش و پاسخ
- اینکه معنای نفس، قلب و روح را یکی میدانند اشتباه است؟
– این بنا به تقسیماتی است که انجام دادهاند. عرفا اینطور تقسیم میکنند که عرض کردم.
– لطفاً در مورد عید سعید غدیر خم و واقعۀ منا تذکّر بفرمایید.
– إنشاءالله قرار است شنبه خدمت شما بیایم.
یکی از حضار پیام رهبر انقلاب در مورد فاجعۀ منا را قرائت میکند:
(رهبر انقلاب در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی نوشهر
عید ما را با حوادث خونین منا و جاهلیتهای امروز دوران عزا کردند. امیدواریم خداوند متعال از ملّتهای مسلمان این فداکاریها و قربانیها را بپذیرد. آمادگی نیروهای مسلّح فقط به معنای این نیست که در جنگ بر دشمن پیروز شوند. مصون نگه داشتن کشور از نیّت بد دشمنان نیز هست. وقتی آماده و مجهّز باشید دشمن جرأت نمیکند گامی از روی بدخواهی بردارد. اگر ایمان نباشد نیروهای مسلّح، روحیۀ ضعیفکشی پیدا خواهند کرد. با ابزارهای جدید نظامی مردم بیپناه یمن را بمباران میکنند و در میدان خطر آنجا که باید هویت انسانی خود را نشان دهد غایب هستند امّا در مواجهه با بیپناهان و بیسلاحان شجاع هستند. مسئولان عربستان به وظایف خود عمل نمیکنند و در مواردی عکس آن عمل میکنند و موذیگری میکنند. ایران اگر بخواهد عکس العمل نشان دهد اوضاع آنان خوب نخواهد بود. اگر قرار شد عکس العملی نشان دهیم عکس العمل ما خشن و سخت خواهد بود.)
– امسال طایفۀ خبیث آلسعود یکی از این میترسیدند که جریان خباثتها و شرارتهای آنان در یمن، در سفر حج مطرح شود و مطلب دیگر اینکه میخواستند بر همکاریای که با سلف پلید خود، یهود دارند و جنایات رژیم اشغالگر قدس در فلسطین که در حال سرکوبی مسلمانان برای تصرّف مسجد الاقصی است، سرپوش بگذارند. این دو جنایت همزمان در صفحۀ اجتماع اسلامی پیش میرود. البته این علاوه بر جنایاتی است که دستنشاندگان آنها، یعنی طایفۀ خبیث داعش در سوریه، لیبی و عراق یا سایر بلاد اسلامی که یا در آن دست به اقداماتی زدهاند یا از این به بعد میخواهند اقدام کنند انجام میدهند. لذا آنها میترسیدند این جریانات بازتاب داشته باشد؛ چون کشورهای اسلامی هم صدمه دیده و آمادۀ التهاب هستند. الآن از لیبی به مکّه حاجی آمده یا طبیعتاً از سوریه حاجی آمده یا از بلاد دیگری که در نزدیک این کشور هستند مثل عراق به آنجا حاجی آمده است. آنها ملتهب و آماده هستند که جرقّهای زده شود تا از خودشان واکنش نشان بدهند. بنابراین آنها جریان مهیبی را درست کردند تا حواس مسلمین به آن معطوف شود و از ماجراهایی که در بلاد اسلام توسط آل یهود و صهیون –که هر دو آنها یک طایفه هستند- ایجاد میشود فرار کرده باشند. خواستند این حوادث در جامعه بازتاب پیدا کند و مع الأسف این نانجیبان تا حدودی به خیال خود موفّق بودهاند. إنشاءالله که خداوند متعال شرّ آنها را به خودشان بازگرداند.
– این فاجعه که بدتر از آن فجایع است. داعش انگشت کوچک آل سعود نمیشود. داعش این همه که کشت به اندازۀ کشتار آل سعود نمیشود.
– اینها میخواهند بگویند این کشتار تصادفی بوده است و همۀ حواسها را به آن طرف ببرند. من اصلاً گمان نمیکنم که این حادثه تصادفی باشد. قطعاً برای این اتفاق برنامهریزی شده بوده و حالا هر چه بگذرد خود را بیشتر مینمایاند.
– در آخر به کجا میخواهند برسند؟
– إنشاءالله الرّحمن که خداوند متعال این جانورها را سرنگون میکند. إنشاءالله خداوند متعال بر ایران عزیز اسلامی ما عزّت و اقتدار مرحمت بفرماید. إنشاءالله الرّحمن خداوند متعال مسلمین را بیدار کند. إنشاءالله الرّحمن خداوند متعال همه را ید واحده کند. إنشاءالله الرّحمن خداوند شرّ این طایفۀ خبیثۀ صهیون را به خودشان باز گرداند. إنشاءالله خداوند متعال طول عمر با عزّت به مقام معظّم رهبری مرحمت بفرماید.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱] . سورۀ مبارکۀ لقمان، آیات ۱-۳
[۲]. سورۀ مبارکۀ سجده، آیۀ ۷
[۳]. سورۀ مبارکۀ اسراء، آیۀ ۸۱
[۴] . سورۀ مبارکۀ ملک، آیۀ ۴
[۵] . سورۀ مبارکۀ غاشیه، آیۀ ۱۷
[۶] . سورۀ مبارکۀ غاشیه، آیۀ ۱۸
[۷] . سورۀ مبارکۀ غاشیه، آیۀ ۲۰
[۸] . سورۀ مبارکۀ ملک، آیۀ ۳
[۹] . سورۀ مبارکۀ لقمان، آیه ۴
[۱۰] . سورۀ مبارکۀ حاقّه، آیۀ ۱۶
[۱۱] . سورۀ مبارکۀ حاقّه، آیۀ ۱۷
[۱۲] . سورۀ مبارکۀ انعام، آیۀ ۷۶
[۱۳] . سورۀ مبارکۀ ذاریات، آیۀ ۲۱
[۱۴] . سورۀ مبارکۀ انعام، آیۀ ۷۷
[۱۵] . الذریعه إلى حافظ الشریعه (شرح أصول الکافی جیلانى)، ج ۱، ص ۲۶۶
[۱۶] . سورۀ مبارکۀ نور، آیۀ ۴۱
[۱۷] . سورۀ مبارکۀ انفال، آیۀ ۵
[۱۸] . سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ ۴۰
[۱۹] . سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ ۱۰۰
[۲۰] . سورۀ مبارکۀ عنکبوت، آیۀ ۴۱
[۲۱] . سورۀ مبارکۀ مؤمنون، آیۀ ۲۸
[۲۲] . سورۀ مبارکۀ معارج، آیۀ ۲۳
[۲۳] . سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیۀ ۴۰
[۲۴] . سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیۀ ۳۷
[۲۵] . سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ ۳۳
[۲۶] . سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ ۳۵
[۲۷] . سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ ۳۶
[۲۸] . سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ ۳۶
[۲۹] . سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ ۳۷
[۳۰]. سورۀ مبارکۀ علق، آیات ۶ و ۷
[۳۱]. سورۀ مبارکۀ تکاثر، آیۀ ۱
[۳۲]. سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیۀ ۳۷
[۳۳]. سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیۀ ۳۷
[۳۴]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ ۱۲۷
[۳۵]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ ۱۱۵
پاسخ دهید