پنجمین جلسه درس تفسیر استاد اخوان با موضوع «تفسیر سوره لقمان» روز چهارشنبه مورخ ۱۶ / ۱۰ / ۱۳۹۴ از ساعت ۱۴ لغایت ۱۵ در حسینیه امام رضا علیه السلام برگزار گردید که مشروح آن در ذیل آمده است.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینِ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».[۱]
طرح بحث
در مورد «لَهْوَ الْحَدیثِ» فی الجمله بحث شد. «لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» معروض داشتیم که بیان غایت را در فعل میفرماید، نه بیان غایت فاعلی را بفرماید که فاعل آن ارادهی ضلالت کرده است. فاعل ارادهی ضلالت نکرده، امّا در مقام تحقّق فعل آن به ضلالت منتهی میشود. آن کسی که «لَهْوَ الْحَدیثِ» میکند به ضلالت میافتد بدون اینکه خود او هم بفهمد. این بیان «بِغَیْرِ عِلْمٍ» است.
باور غلط در مورد کمال
انسان فطرتاً طالب کمال است، آدمی بالفطره طالب کمال است، فطرتاً در پی کمال حرکت میکند و اگر هم سراغ نقص میرود، سراغ منقصت میرود، سراغ ضلالت میرود، در باور او این منقضت کمال است. در باور او این نقض کمال است، او این را کمال میداند، این را نوعی استفاده میداند که از بعضی منعیّات و بعضی محرّمات دارد استفاده میکند، این را برای خود کمال میداند، کمال فرض میکند. این اصولاً حال هر کسی است، یعنی وقتی در انحراف است، در تباهی است، در انحراف است، خود او نمیفهمد در انحراف است، خود او نمیفهمد تباه است. این در باور خود در کمالی قرار گرفته، به باور خود تصوّر میکند این شأن حرمانی که از نظر موحّدین برای او وجود دارد او دارد این شأن حرمان را برای خود کمال میداند. نه اینکه بداند این راه راه منقضت است و در آن حرکت کند، این را برای خود یک شأن مباحات فرض میکند.
فلذلک است که در قرآن در جاهای مختلف میفرماید که اینها دارند بهتان میزنند، بهتان میزنند یعنی دروغی بالنّسبه به نفس الامر میبندند. این انحرافی که در آن حرکت کرده این انحراف را علی البهتان او دارد کمال فرض میکند و حال آنکه این کمال نیست، این منقصت است خود او این را نمیفهمد. این آیهی مبارکه هم دارد همین را بیان میفرماید.
پرسش و پاسخ
– این بیانی که شما فرمودید برای اینکه کسی اضلال عن الحق دارد این بیان درست است، ولی کسی که دارد یک کسی را گمراه میکند این معنی را نمیدهد که شخص میخواهد (قطع کلام)
– این را هم کمال میداند، یعنی آن شیطنتی را که دارد انجام میدهد آن شیطنت را هم به نوعی کمال فرض میکند.
– برای خود نه برای طرف.
– خیر، برای او هم همینطور است.
– میخواهد او را کامل کند
– ببینید چون دوست میدارد که مثل خود را زیاد کند، خود را کامل میداند پس دوست میدارد که دیگری را در مقام مثلیّت خود قرار بدهد یا در مقام تبعیّت خود قرار بدهد. در هر صورت این را هم برای خود کمال میداند هم برای او کمال میداند. این در فطرت انسان وجود دارد، این شأن برای انسان شأن فطری است، اینطور گمان میکنند. حتّی آنجایی که شک دارد، آنجایی که مردّد است، منشأ این تردید این است که این برهان برای خود او فعلاً معلوم نیست، امّا در باور خود این را برای خود کمال میداند و الّا نمیتواند به سمت آن برود، برای آن نمیتواند اقدام کند.
– مثال عرض کنم، مثلاً یک نفر که معتاد باشد قاعدتاً میداند، وقتی در حالت ضعف باشد میداند کاری که انجام میدهد بد است، (نامفهوم) منتها در مقام فروش مواد هم باشد میداند که (قطع کلام)
– آنها را برای خود کمال فرض میکند.
– وقتی میداند شخص هم به این ضعف مبتلا میشود.
– مثالی که زدید چون این برای شما ملموس نیست دارید برای خود تحلیل میکنید، این یک تحلیلی است که جنابعالی دارید برای خود انجام میدهید. شما باید در نگرش او بنشینید، میبینید همین راه را او دارد برای خود کمال فرض میکند. هر صاحب حرفهای، هر صاحب صنعتی، هر صاحب فنّی، حالا چه از فنون باطله باشد چه از فنون غیر باطله باشد، این فنّ خود را برای خود کمال میداند. اگر هم از آن یک موقعی اعراض میکند چون آن کمال در نظر او از بین میرود، برای او ثابت میشود که این دیگر برای تو کمال نیست و الّا دنبال آن میرود.
این را مرحوم آیت الله شاه آبادی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «الإنسان و الفطره» مفصّل میگوید، البتّه کتاب مختصر است امّا آنجا بحث آن را کرده است. یعنی خود بحث هم بحث تازهای نیست، این را سابقین ما هم مورد بحث قرار دادهاند، این در محلّ خود وجود دارد.
انتخاب مسیر نادرست از روی ناآگاهی
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ»، این قید «بِغَیْرِ عِلْمٍ» برای همین است، یعنی اگر خود او بفهمد که واقعاً این مسیر مسیر اضلال است هیچ کس در آن وارد نمیشود، امّا بحث این است خود او نمیفهمد. این را درک نمیکند، برای خود یک کمالی مفروض کرده و دارد به همان سمت حرکت میکند، همه چیز را در همان موضوع صرف میکند. «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً».[۲] اینکه اصولاً ضلالت از سبیل الله از هر کسی باشد، چون اینجا ظاهراً دارد غایت فعلی را بیان میفرماید نه غایت فاعلی را. این ضلالت از هر کسی هم بوده باشد «بِغَیْرِ عِلْمٍ» است، یعنی به نسبت ماهیّت خود بلا علم است، به نسبت ماهیّت در انتساب به فاعل خود. اگر او به ضلالت خود عالم باشد وارد آن نمیرود، این فطرت برای خود یک مقام عاصمیّتی دارد که نمیگذارد انسان به آن شکل عمل کند، نمیگذارد. اوّل باید این را برای خود موجّه کند بعداً برای آن اقدام کند. منتها چطور انسان در فعل هم یک موقع یک جنبهی رجحان ضعیفی میبیند سمت فعل میرود، آنجا هم همینطور است. بله، یک موقع در او وسوسه هم میشود که شاید اینطور نباشد، امّا باز برای او یک رجحان ضعیفی وجود دارد که به آن طرف میکشد. به خیال خود دارد برای خود جلب منفعت میکند، دارد منفعتی را به سمت خود میکشد.
درست بودن عمل نادرست در نظر فاعل
«وَ یَتَّخِذَها هُزُواً»، و اینکه سبیل الله را مسخره اتّخاذ کرده است. یک موقع شما یک طفلی را میبینید دارد کاری انجام میدهد، مثلاً دارد یک بنای گلی بدون استحکام درست میکند. به او میگویید: بلند شو، خودت را مسخره کردهای. این فعل از نظر جنابعالی فعل مسخره است، از نظر خود او، آنجا دارد صنعی را ارائه میکند، دارد به خیال خود فعل حکیمانهای را ارائه میکند. هم بر مقدّمات آن در نظر خود عزم دارد، هم در خود آن فعل باز در نظر خود عزم دارد، هم به نسبت فوائدی که میخواهد از این استحصال کند. امّا همهی اینها در نظر شما یک امر موهومی است، چون شما دارید از یک جایی تا یک جای دیگری را در نظر میبینید. او دارد همین لحظه را نگاه میکند، میخواهد یک سنگی را در این کلبهی گلی که دارد میسازد بیندازد، در نظر خود دارد این سنگ را یک کسی فرض میکند و این کلبه را هم دارد یک کاخی فرض میکند. امّا شما هم سنگ انداختن را، هم کلبه را، هم او را میبینید که با یک سطل آب میرود. بعد هم این داستان افسانهای بیش نیست.
اتّخاذ هزو کردن به اعتبار است، نه اینکه خود او این شأن را اتّخاذ هزو میداند. این آیه را نوعاً اینطور تفسیر کردهاند که «وَ یَتَّخِذَ القُرآنَ هُزُوا»، اینطور معنا کردهاند. امّا در مقام دقّت اینطور هم میشود معنا کرد که یعنی او دارد اتّخاذ هزو میکند، امّا این اتّخاذ هزو کردن از دید او نیست، در باور خود دارد کار حکیمانهای انجام میدهد. امّا آن کسی که فعل او فعل حکیمانه است و فعل توحیدی است او میبیند این کاری که انجام میدهد اتّخاذ هزو است. یعنی باز با توجّه به غایت فعلی آن، نه با توجّه به فاعل آن. اینکه این فعل در نهایت بیهوده خواهد بود نه اینکه خود فاعل آن میفهمد.
مسخره کردن قرآن و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این را اینطور در بعضی از تفاسیر آوردهاند به نسبت کسی که میآمد و به پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفت: شما دارید افسانه سرایی میکنید که آن جلسه عرض کردیم، بعداً میآمد و قرآن را مسخره میکرد. فلذا اینطور میفرمایند که «وَ یَتَّخِذَها هُزُواً» یعنی «وَ یَتَّخِذَ القُرآنَ هُزُواَ». «لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً»، یعنی او میآید این قرآن را بیهوده فرض میکند و قرآن را به مسخره میگیرد. امّا شاید بحث اینگونه باشد که آیهی مبارکه دیگر توجّه به اتّخاذ آن شخص ندارد، یعنی آن کسی که مسیری را اتّخاذ کرده، مسیری که برگزیده مسیر او مسیر ضلالت است، بدون اینکه خود او هم به این ضلالت خود توجّه داشته باشد، پس این آدمی سبیل خدا را هزو گرفته، مسخره گرفته است.
چرا مسخره گرفته است؟ چون آن کسی که برای مسیر خدا یک غایت بلندی را در نظر نگیرد، آن غایتی که انبیاء و اولیاء آن غایت را در نظر گرفتهاند، آن کسی که این را در نظر نگیرد یک غایت کوتاهی برای این مسیر در نظر میگیرد. مثل اینکه مسیر را مسیر خدا میانگارد، امّا درصدد تکاثر است. این دارد در حقیقت مسیر خدا را کوچک فرض میکند، این در قرآن شاهد دارد خدمت شما عرض میکنم، اگر سورهی مبارکهی کهف را بیاورید عرض میکنم، این در قرآن مثال دارد.
آیات قرآن دربارهی افکار گمراهان
سورهی مبارکهی کهف، آیه ۳۶، از آیات قبل میآییم، آن دو نفر که با هم مناظره میکردند: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً»[۳] تا به اینجا میرسد: «وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً * وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»،[۴] میگوید کسی که در غیر راه خدا دارد حرکت میکند اصولاً راه این مسخره است، فکر او مسخره است. «قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً»، اصلاً گمان نمیکنم این باغ من از بین برود، مثل اینکه انسان دیوانه شود. مثل اینکه یک جوان راه میرود، بازوها و سینهی ستبر، بگوید من خیال نمیکنم هیچ موقع پیر شوم. یک فرد مسن میگوید او دیوانه است.
سهل انگاری در مسئلهی قیامت
پشت سر آن را ببینید، مسئلهی قیامت را دارد چقدر سهل میانگارد، ساده میانگارد، «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً»، اصلاً فکر نمیکنم ساعتی هم قیام داشته باشد، تصوّر نمیکنم قیامتی هم در کار باشد. اگر هم بود – تازه تنازل کرد- اگر هم باشد از دنیای من خیلی بهتر است، ببینید چطور کودکانه دارد فکر میکند. «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً». اوّل من اصلاً تصوّر نمیکنم که قیامتی در کار باشد، اگر هم باشد از این دنیای من خیلی بهتر است. سهل انگاری در فکر را میبینید که چطور او را میگیرد، هزو بودن را، چطور دارد مسیر خدا را مسخره میکند؟
او که با این فکر نمیخواهد مسخره کند امّا فکر او مسخره است. «وَ یَتَّخِذَها هُزُواً»، اینطور میشود. مسیر را سهل گرفتن، مثل اینکه کسی به حوزه آمده در کلاس طلبگی نشسته، بگویند شیخ انصاری، میدانید آخوند خراسانی… بگوید شیخ انصاری شدن کاری ندارد، بعد هم بخندد. میگویند مسخره کرده، خود او که نمیفهمد امّا دیگری میگوید مسخره کرده است. یعنی سهل انگاری بیجا دارد انجام میدهد، رجای بیجا دارد اینجا ذکر میکند، توالی فاسدهی بیخود را برای خود در نظر میگیرد.
جلوهگری فطرت برای منافقین
یکی از اموری که میشود برای «وَ یَتَّخِذَها هُزُواً» فرض کرد این است که اهل دنیا یک موقعی هم توجّه به آخرت میکنند، اینطور نیست که منافقین هیچ توجّهی به آخرت نداشته باشند، برای منافقین هم یک موقعی فطرت جلوهگری میکند. امّا آنها از آن جلوات فطرت به هزو میگذرند. این در سور مبارکهی قرآنی وجود دارد که بر اینان هم فطرت جلوهگری میکند، «یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ»،[۵] برقی که آمده است، این صریح قرآن است که میفرماید: این رعد، این برق، هر کدام از آیات مهمّ الهی است.این وقتی به برق میرسد نمیتواند این برق را ببیند، این آیهی عظیم الهی را نمیتواند ببیند، نزدیک است او را کور کند. وقتی این جلوه به او ظهور میکند چشم خود را میگیرد او را نبیند، گوش خود را میگیرد با آن جلوه روبرو نشود. این فرار کردن از حقیقت را ما در فارسی میگوییم مثل کبک سر خود را زیر برف کرده است. این مسیر مسیر کبک است، چطور کبک آن شأنی را که در مقام مقابله با حوادث بر او واقع میشود در نظر ما هزو و مسخره است که سر خود را زیر برف کند، سایرین هم همینطور هستند. آن کسانی که دنیا را خیلی در نظر خود بزرگ میانگارند و آخرت را کوچک میانگارند، این در نظر اهل توحید مسیر چیست؟ مسیر کلّه زیر برف کردن است. «وَ یَتَّخِذَها هُزُواً».
پرسش و پاسخ
– دو بحث است، یکی اینکه خود آنها در راه هزوی هستند.
– همه همین بود، ما غیر از این چیزی نگفتیم.
– یک مسئله هم این است که سبیل الهی را هزو میگیرند.
– او که قائل به این تفکیک نیست، او دارد خود را در عین سبیل میبیند.
– عرض ما یک جای دیگر است، این آیاتی که از این آقا فرمودید که وارد باغ خود شد، آیات سورهی کهف را فرمودید، خود این شخص مسخره بود چیزی را مسخره نمیکرد.
– مسخره نمیکرد امّا در نظر اهل توحید این حرف مسخره است. «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّی».[۶] بله، یک موقع است به نسبت فعل او شخص ناظر میبیند این مسیر مسیر هزو است، یعنی به نسبت غایت فعلی او اینطور است.
– این استفاده از آیه درست است، ولی آیه این را (قطع کلام)
– نه، ظهور دارد، در این معنا ظهور دارد. ببینید «یَتَّخِذَها»، این اتّخاذ یک موقع به نسبت شأن فاعلی است یک موقع به نسبت شأن فعلی است. اینجا دارد به نسبت شأن فعلی میفرماید، منعی ندارد.
– فاعل آن چه کسی است؟
– فاعل آن است امّا یک موقعی شأن اتّخاذ فاعل به نسبت فاعلیّت آن است، یک موقع به نسبت فعلیّت آن است، اینها فرق میکند. من آنجا برای شما به کودک و ساختن خانهی گلی مثال زدم.
– نمیخواهم آن موضوع را ریز کنم، میخواهم بگویم این مسئله از این آیه برنمیآید. چون «یَتَّخِذَهَا» ضمایر به صاحب آن برمیگردد. «یَتَّخِذَ» این سبیل اله را هزو. مثلاً من که دارم از سبیل الهی عبور میکنم – بخواهیم محسوس آن را بگوییم- آن آقا من را مسخره میکند، «یَتَّخِذَها هُزُواً».
– این بنا به جنبهی فاعلی آن، این به جنبهی فاعلی آن است. به جنبهی فعلی آن هم، او الآن به مقام خود، به مقام باور خود اتّخاذ هزو نکرده، امّا به نسبت اتّخاذ فعلی که دارد اتّخاذ هزو شده، منعی ندارد.
– خود او توجّهی به (قطع کلام)
– ندارد، میتواند نداشته باشد.
– «أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».
– این بحث دیگری است، هنوز به آنجا نرسیدهایم.
نفس مسوّله
ما این را عرض کردیم هر کسی که فعلی را دارد انجام میدهد این فعل در نظر او فعل کریمی است، در نظر او فعل ممدوحی است، فعل رفیعی است، فعل شریفی است که دارد انجام میدهد. اهل معصیّت هم اگر به نسبت معصیّت خود انفعال دارند در آن لحظهای که دارد معصیّت انجام میدهد در آن لحظه فعل در نظر او فعل ممدوحی آمده که دارد انجام میدهد. لذلک به نفس نفس مسوّله میگویند، یعنی این امر را دارد در نظر او زیبا میکند، در نظر او دارد مینمایاند.
«سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً»،[۷] همینها گفتند ما اوّل یوسف را بکشیم بعداً توبه میکنیم، «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ»،[۸] گفتند ما بعد از آن صالح میشویم، بعد از آن خوب میشویم. این به حسب باور عقلی است که از یک مطلب دارند. امّا الآن به حسب این انگیزهای که به فعل دارند در آن حالت، در آن لحظه، این فعل در نظر آنها ممدوح آمده است. لذلک هم در روایات دارد مقام ایمان از فاعل معصیّت در حین معصیّت سلب میشود، بعد المعصیه این مقام به او برمیگردد. اینها همه شاهد آن است که ما داریم عرض میکنیم، اینها هر کدام شواهد این بحث است.
آن شخص فاعل معصیّت در آنِ معصیّت، در لحظهی معصیّت، در حین معصیّت، این عمل در نظر او ممدوح آمده، فلذا این عمل را در آن لحظه دارد یک عمل مُکرَمی فرض میکند. اگر هم با ترس و لرز این را انجام میدهد به حسب باور اجتماعی است که سایرین دارند به نسبت او چنین فکری میکنند، فلذا خود را در یک لاکی قرار میدهد. اگر چنانچه آن سلسله باورها نبود او همین فعل را عیاناً انجام میداد.
حالا که دارد اینگونه انجام میداد، فعل خود را فعل مکرم میداند، فعل شریف میداند، فعل خوب میداند، میفرماید: امّا آن پاداشی که میبیند آن پاداش پاداش خوار کننده است. این میخواهد یک مسیری را برود که در آن مسیر موجود مکرم باشد و حال آنکه به چه چیزی میرسد؟ به نتیجهی موهن میرسد، اتّخاذ هزو او از همین بابت است.
پرسش و پاسخ
– بحثی که شما میفرمایید (نامفهوم) آیهی «وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ»[۹] (قطع کلام)
– اگر بیندازد، «وَ لَوْ» اگر معاذیر را بیندازد. «وَ کُلَّ إِنسانٍ»،[۱۰] شرط دارد. شرط دارد که میفرماید.
– خدا چطور حجّت اقامه کند بر علیه کسی که میخواهد او را عذاب کند؟ اگر هر کسی هر کاری را علی السّبیل بداند میگوید من که علی السّبیل دیدم.
– علی السّبیل دیدم در آن حالت که نفس را کنترل نکرده بودم، این نفس را به انانیّت خود رها کرده بودم، این نفس را در کنترل عقل درنیاورده بودم که به اینگونه امور رسید. ما داریم حالت کنونی شخص فاعل را به نسبت فعل او میگوییم.
– پس در ابتدای کار فهمیده که دارد اشتباه میکند و الّا (قطع کلام)
– آن ابتدای کار بحث دیگری است، بعد الفعل هم باز خود بحث دیگری است. امّا در حین الفعل، یک کسی است از بدایت فکر نکرده و عقل خود را از بدایت صحیح و سالم به کار نینداخته، این فرد طبیعتاً در یک مسیری که وارد میشود به همین چیزها هم گرفتار میشود. لذا ما در تقسیمات با همان قسم جهل مرکّب مواجه میشویم. یکی از تقسیمات همین است که جهل مرکّب دارد و هر حکمی که بر جاهل مرکّب بار میشود شما باید اینجا هم به اشکال خود همین را بار کنید.
یک موقع است نه، از بدایت فکر داشته، به نسبت نهایت هم فکر دارد، در یک آنی، یک مغروریّتی او را میگیرد، به فعلی مبادرت میورزد. در حین التّبادر باز برای او این فعل ممدوحیّت دارد، لذلک برای آن اقدام میکند. این شاهد همان روایاتی است که میفرماید: از شخص زانی حین الزّنا روح ایمان سلب میشود، بعد از زنا باز این روح به او برمیگردد، این شاهد است.
– کسی که دارد خلاف میکند اینکه میپندارد خلاف او درست است این یقین دارد یا ظنّ است؟
– خیرف یقین او از مقولهی جهل مرکّب است. اینها نوعاً ظن است، امّا او به این ظن در نظر خود پایبندی دارد، برای آن انگیزه دارد.
– امکان ندارد یقین پیدا کند که این (نامفهوم)
– همان یقینی که در بحث جهل مرکّب وجود دارد میتواند اینجا هم باشد، همان یقینی که در جهل مرکّب وجود دارد.
– من میخواهم بگویم (قطع کلام)
– این ظن آن ظنّی نیست که شیخ انصاری در بحث دارد، آن جلسه هم بحث شد.
معنای استهزاء و سهل گرفتن خداوند
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً»، یعنی «وَ یَتَّخِذَها سَهلاً»، یعنی امر سهل گرفته است. امر مهم را سهل گرفتن خود استهزاء است. «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»،[۱۱] این را همینطور معنا کردهاند. «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» یعنی خداوند بر اینها سهل میگیرد، یعنی خداوند متعال اینها را فوری، بالفور عقوبت نمیکند. چون اگر انسان به کسی توجّه داشته باشد تا منحرف شود فوری به او تشر میزند و او را عقوبت میکند، امّا وقتی به او توجّه نداشت میفرماید: «فَمَهِّلِ الْکافِرینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً».[۱۲] بعضی «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» را اینطور میفرمایند، یعنی خداوند متعال با اینها به امهال میگذراند، یعنی به سهولت با اینها برخورد میکند. این حال کسی است که یک امری را مهم نمیانگارد، مهم که نمیانگارد با او همینطور برخورد میشود. بعد مدام بدبختتر و بدبختتر میشود.
تصوّر درست بودن مسیر اشتباه
«وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ». اصلاً مناسبت همین است، اینکه میفرماید اینها عذاب موهن دارند این با صدر آیهی مبارکه چه مناسبتی داشت؟ اینها در باور خود فعل خود را محکم و فعل مکرم میدانند، این کسانی که دارند خود را با دین درمیاندازند، با قرآن درمیاندازند. بعضی از آنها هم از فرط حمقی که دارند میگویند: پسر! تو داری عمر خود را در یک مسیری مصرف میکنی، ما یک عمری رفتیم به نتیجه نرسیدیم، دل من به حال جوانی تو میسوزد، فریب نخور، از این حرفها هم یک موقع میگویند. اینها گاهی در باور خود هم از آن نادانی که دارند تصوّر میکنند ما انسانهای مصلحی هستیم. «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ»،[۱۳] «إِنَّما نَحْنُ» ببینید چه تأکیدی میکند. «إِنَّما نَحْنُ» ما مصلح هستیم. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»، شعور ندارند، مفسد هستند.
فلذا بنا بر آن باوری که از فعل خود دارند، بنا به باور خود در فعل خود راسخ هستند، محکم هستند، بر کار خود اصرار دارند، میخواهند این را حتماً به انجام برسانند، میخواهند حتماً این را به ثمر برسانند، دل آنها به حال دیگران میسوزد. در قول حقوقدانها اینها علل مخفّفهی جرم است، همهی اینها، یعنی به نسبت فعل خود باور شریف دارد. فلذا که باور شریف دارد میگوید آن ثمری که به من میرسد آن هم باید شریف باشد، آن هم باید مکرم باشد. امّا میفرماید چیزی که به اینها میرسد موهن است. این هم همان اتّخاذ هزو کردن است، سهلانگاری این را دارد، «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» را اینطور هم معنا کردهاند. یعنی آنها میبینند به باور خود نرسیدهاند به یک چیز دیگری رسیدهاند. لذلک «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ». «أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ».
[۱]– سورهی لقمان، آیه ۶٫
[۲]– سورهی کهف، آیه ۱۰۴٫
[۳]– سورهی کهف، آیه ۳۲٫
[۴]– همان، آیات ۳۴ و ۳۵٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
[۶]– سورهی کهف، آیه ۳۶٫
[۷]– سورهی یوسف، آیه ۱۸٫
[۸]– همان، آیه ۹٫
[۹]– سورهی قیامت، آیه ۱۵٫
[۱۰]– سورهی اسراء، آیه ۱۳٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۱۵٫
[۱۲]– سورهی طارق، آیه ۱۷٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۱٫
پاسخ دهید