«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«فَقَد قالَ العَظیم فِی کِتابِ الکَریم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ»[۱]

اهمیّت وصیّت از منظر اسلام

ظاهراً در سال تحصیلی جاری آخرین جلسه‌ی این بحث ما است. فلذلک من یک مروری کنم در این مباحثی که در این چند جلسه در خدمت شریف شما بودم.

 بنا بر این آیات شریفه‌ی جناب لقمان در مقام وصیّت و توصیه‌ی فرزند خود به نسبت والدین است و این را هم نه از باب جرّ نفع برای خود می‌گوید، این‌که وصیّت شخص وصیّت کننده به نوعی می‌تواند جرّ نفع باشد. مثل این‌که وصیّت به ثلث خود کند یا این‌که به فراتر از ثلث وصیّت کند، طوری که ورثه را در مقام قبول واقع کند که این‌ها بعد از او، برای او یک کارهایی کنند. این‌ها خوب است، ولی این‌ها از مقوله‌ی جرّ نفع است که دارد یک منفعتی را برای خود در نظر می‌گیرد و آن وصیّتی که شارع مقدّس بر آن خیلی تأکید کرده است که «مَن ماتَ بِلا وَصیَّهٍ ماتَ مِیتَهً جاهِلیّه»[۲] شاید این یک موضوع فراتر از این باشد که آدمی که یک عمری سر کرده است و عمر کرده است، حالا که دارد می‌رود آن حاصل ۵۰ یا۶۰ ساله را، ۶۰ یا ۷۰ ساله را به نسل بعد از خود منتقل کند و بعد هم به عالم دیگری منتقل شود. «أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْت‏»[۳]می‌بینیم وصیّتی که جناب یعقوب فرموده است خداوند متعال در قرآن آورده است و این‌که در روایت دارد که ما انبیاء از خود درهم و دیناری باقی نمی‌گذاریم شاید به این معنا باشد که وصیّتی که ما داریم انجام می‌دهیم، در مورد درهم و دینار نیست.

موضوع فدک فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها هم یک امر فرا وصیّتی است. موضوع، موضوع وصیّت نیست، موضوع این است که نبیّ مکرّم اسلام این مال را در ید حضرت زهرا سلام الله علیها قرار داده بودند و این مال را تملیک کرده بودند که حضرت سلام الله علیها بعد از آن‌که آن‌ها در مقام انکار برآمدند حضرت خواستند با لسان خود با آن‌ها سخن بگویند و حضرت سلام الله علیها با آن‌ها به جدال برخواستند ولی آن‌ها همان را رد کردند.

 حالا به هر تقدیر ولو این‌که انبیاء علیهم صلوات الله اجمعین هم صاحب یک اموالی هستند، صاحب یک دارایی‌هایی هستند و این‌ها را به ارث می‌گذارند، ولی می‌فرماید آن وصیّتی که ما می‌کنیم وصیّت معنوی و وصیّت ربّانی است.Akhavan-13970217-Tafsir-ThaqalainSite (1) 

توصیه‌ی لقمان به فرزند خود در قرآن

 این وصیّتی که جناب لقمان دارد می‌فرماید به معنای وصیّت در آن ساعت مرگ یا پیش از این نیست، بلکه به معنای توصیه است. امّا در عین حال می‌تواند به آن وصیّت خاص هم اطلاق شود. باز این‌جا این بحث شد که آیا این وصیّت، وصیّت جناب لقمان بود یا یک توصیه‌ی عامی است که خداوند متعال دارد این را در ضمن توصیه‌های لقمان به فرزند خود می‌فرماید یا این‌که جناب لقمان این وصیّت را کرده است و در وصیّت هم این‌قدر جنبه‌ی ربّانیّت است که خداوند متعال دارد این را به خود نسبت می‌دهد. مثل این‌که جناب ابوطالب علیه الصّلاه و السّلام که از نبیّ مکرم اسلام حراست کرده است و از حضرت سرپرستی کرده است خداوند متعال در قرآن این فعل را به خود نسبت می‌دهد که «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏»[۴] این از باب «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏»[۵] است. باز در این احتمال هم ما صحبت کردیم.

احسان به والدین در چهارچوب شرع مقدّس

 «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ»[۶] ما انسان را به والدین خود توصیه کردیم. آن‌گاه آن جنبه‌های عاطفی که وجود دارد را ذکر فرمود که اگر چنانچه در آدمی این شأن عاطفه‌ی سلیم بوده باشد به این جنبه‌های والدین که توجّه کند، آن‌گاه او را یک رحمت و یک شفقتی نسبت به والدین می‌گیرد.

بعد از این هم باز بحث کردیم در این‌که آیا اگر والدین در وادی اسلام نبودند یا مسلمان بودند، ولی مسلمان خیلی پر و پا قرصی نبودند، آیا باز آدمی به نسبت این‌ها وظیفه‌ی احسان را دارد یا ندارد؟ بله دارد در آن چهارچوبی که شرع مقدّس آن چهارچوب را ذکر کرده است و مقدّر کرده است. حالا می‌گویم بعداً در بحث‌های علمی شما به آن می‌رسید، ولی این‌جا به آن التفات کنید. در هر چهارچوبی که یک حکم عامّی در کار است، شارع مقدّس به نوعی او را تقیید زده است، ما از مورد تقیید شارع مقدّس دیگر نمی‌توانیم به جای دیگری تجاوز کنیم، مگر این‌که بتوانیم بر یک اصلی تنقیح مناط قرار دهیم. اصل بر این است که انسان در مقابل ستم، ظلم، نادرستی، کجی و انحراف؛ حالا این‌ها چه واقع در مقوله‌ی حرام باشد و چه واقع در مقوله‌ی مکروه باشد، می‌بایست در مقابل این‌ها بایستد. امّا در مورد والدین خداوند متعال یک نوعی استثناء قائل شده است و حالا در بعضی از موارد انسان با آن‌ها با نوعی رقّت برخورد کند و در بعضی از موارد این‌ها را نادیده بگیرد. ما دیگر نمی‌توانیم از این به یک مورد دیگری تجاوز کنیم. مثلاً بگوییم استاد در شرع مقدّس به منزله‌ی والدین است. پس ما هم باید این‌جا به نسبت استاد هم یک چنین چیزی را رعایت کنیم. این دیگر این‌جا در مقوله‌ی استثناء وارد می‌شود.

یا بگوییم که بله، ابو الزّوجه یا امّ الزّوجه یا ابو الزّوج و امّ الزّوج داخل در حکم والدین هستند. پس این را سرایت دهیم. ما فقط باید به موضع نص اکتفاء کنیم. ما نمی‌توانیم از موضع نص تجاوز کنیم، مگر این‌که بتوانیم یک مناطی را تنقیح کنیم. اگر توانستیم یک مناطی را تنقیح کنیم، آن‌گاه باز این هم در موضع نص قرار می‌گیرد، امّا اگر نه، حالا بخواهیم مثلاً یک نوعی اسم آن را تجمیع ظنون بگذاریم و بعد بخواهیم یک سلسله ادلّه‌ای را به نحو استحسان سر هم کنیم نمی‌شود. این هم خلاف آن سلسله نصوصی است که در لسان شرع مقدّس آمده است.

لذلک این نوع احسانی که شارع مقدّس نسبت به والدین دارد می‌گوید صرفاً منحصر به همین‌ها است. باز حتّی معلوم نیست که آیا این احسان به نسبت جد و جدّه هم شامل بشود یا نشود؟ ولو این‌که آن‌ها هم در حکم والدین هستند. ولی این‌که در مورد توارث و سایر امور این‌ها با والدین شریک هستند، آیا این احسان خاصّی را که اگر آن‌ها مشرک بودند تو با آن‌ها با نوعی مدار سر کن، و امثال ذلک، باز در مورد جد و جدّه هم محلّ بحث واقع می‌شود.

آن وقت آیا این نحوه‌ی احسان به والدین چگونه است؟ من در این مورد مفصّل صحبت کردم. باز معروض داشتم که اگر خواستید یک مراجعه‌ی سهلی کنید مرحوم سیّد محمّد مجاهد در کتاب  یک بحثی کرده است که اگر چنانچه امر به معروف و نهی از منکر والدین متوقّف به خشونت و ضرب و جرح باشد تکلیف چیست. به آن‌جا رجوع بفرمایید نه از باب فتوا، بلکه از باب ورود به بحث که ببینید این بزرگوار آن‌جا چگونه بحث می‌کند.

مرحوم سیّد مجاهد استاد شیخ انصاری است و در این موضع هم به گونه‌ای غفلت صورت گرفته است که بسیاری از مبانی که جناب شیخ انصاری را دارد، از جناب سیّد محمّد مجاهد دارد. بسیاری از مبانی جناب شیخ انصاری مِن جمله این بحث حجیّت قطعی که دارد…، اصلاً ایشان آن سلسله‌ مباحث اصولی خود را با بحث حجیّت قطع شروع می‌کند که «لا إشکال فی وجوهٌ مطابقه القطع» این را از جناب سیّد محمّد مجاهد دارد. ایشان این بحث را در کتاب مناهل در بحث حجّیت علم قاضی طرح کردند که یک شخصیّت بسیار زبده و بسیار شخصیّت پاکیزه‌ای در فقه است. ایشان آن‌جا بحث کرده است و بحث خوبی هم کرده است.

مدارا با والدین

آن‌گاه جناب لقمان باز در مقام توصیه به فرزند خود بعد از آن‌که فرمود: «وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ»[۷]، باز فرمود «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۸] یعنی حالا اگر چنانچه در والدین شما ضعفی بود، ضلّه‌ای بود، لغزشی بود، شما با آن تسامحی که می‌کنید این ضعف و این لغزش به شما صدمه‌ای وارد نمی‌کند. یک وقتی است که آدمی در قبال سکوت در برابر ضلّه و لغزش دیگری به خود صدمه وارد می‌کند. مثل این‌که کسی دارد یک منکری انجام می‌دهد و این‌جا وظیفه دارد او را از این منکر باز دارد. اگر در این مورد سکوت کند از او یک چیزی کم می‌شود. امّا در بسیاری از موارد در برابر والدین امر این‌طور نیست، بلکه به نوعی امر به مدارا شده است. امر به اغماض شده است، امر به صفح شده است. این‌که حالا اگر کسی این صفح را کرد، اگر این اغماض را کرد، اگر این گذشت را کرد، این‌طور خیال نکند که به او یک صدمه‌ای وارد می‌شود.

مرحوم ملّا مهدی نراقی محور علم و تقوا و زهد

 مرحوم ملّا مهدی نراقی مرد خیلی بزرگی است. در عالم شیعه دو شخصیّت هستند که ضرب المثل زهد و ورع و تقوا هستند. سه نفر نیستند، دو نفر هستند که این‌گونه ضرب المثل هستند. یکی سیّد طاووس است و یکی سیّد بحر العلوم است. این‌ جناب بحث العلوم در برابر ملّا مهدی نراقی خضوع می‌کرد و این در سیره‌ی جناب بحر العلوم وجود دارد که در یک موردی مرحوم ملّا مهدی نراقی یک نامه‌ای برای جناب علّامه‌ی بحر العلوم فرستاده است که شما که در نجف هستید سلام ما را به امیر المؤمنین علیه السّلام برسانید. مرحوم بحر العلوم به ایشان جواب داده است که من در نجف هستم و از امیر المؤمنین علیه السّلام دور هستم و شما در آن‌جا هستید و به امیر المؤمنین علیه السّلام نزدیک هستید، شما سلام من را به حضرت امیر برسانید. شخصیّت مرحوم آخوند ملّا مهدی نراقی در ورع، در آن مقام پاکیزگی، در آن مقام پرهیز از هوا این‌طور است.

ظاهراً در وجود پدر این بزرگوار یک لغزشی بوده است. مرحوم صاحب روضات می‌نویسد که مرحوم آخوند ملّا مهدی اصلاً دوست نداشت که ذکر پدر ایشان شود. بعد به کنایه معلوم می‌شود که به نوعی از اعوان ظلمه بوده است که وقتی از ناحیه‌ی آن‌ها برای آخوند ملّا مهدی نامه می‌رسید ایشان این نامه‌ها را باز نمی‌کرد. شنیده‌اید که یک آخوندی است که این نامه‌ها را برای ایشان… حالا یک نفر می‌گوید که آقای بروجردی بوده است، هر کسی هر چیزی را بلد نیست به یکی از معارفین نسبت می‌دهد.

 این ماجرا برای مرحوم نراقی است که ایشان یک صندوق گذاشته بود و هر نامه‌ای که برای او می‌آمد در آن صندوق می‌انداخت. مثل این‌که ایشان اصلاً دوست نداشت که این‌ نامه‌ها را ببیند و به آن‌ها جواب دهد. اصلاً دوست نداشت. تا این‌‌که یکی از اقوام او به نجف می‌آید و می‌گوید پدر شما فوت کرده است. آن وقت مرحوم آخوند ملّا مهدی با این‌که این‌طور مجانبه داشت باز می‌بیند که شأن پدر این‌گونه است که ایشان آن‌جا درس را تعطیل می‌کند و به شهر می‌آید و برای پدر خود سه روز اقامه‌ی اذان می‌کند. یعنی باز این شأن در مورد پدر است که با آن مجانبه‌ای که او از پدر خود می‌کرد، باز به شهر خود می‌آید و به مدّت سه روز اقامه‌ی اذان می‌کند و بعد از سه روز به نجف برمی‌گردد و به کارهای خود مشغول می‌شود. لذلک این‌ها شأن ویژه‌ای دارند، ولو این‌که به نوعی در این‌ها ضعف و لغزش هم است.Akhavan-13970217-Tafsir-ThaqalainSite (2)

فرزند صالح و با تقوا؛ توشه‌ای برای قیامت

گاهی این ورع و تقوای اولاد سبب می‌شود که به والدین آن‌ها هم ثمرات وارد شود. در روایت دارد که جناب عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام یک موقعی از یک قبرستانی عبور می‌کردند. آن‌جا یکی از الفاظ جاری در لسان شرع در مقام تعجّب را بر زبان جاری کردند مانند سُبحانَ الله، لا إلهَ الّا الله. بعد این حواریّین از ایشان سؤال کردند که یا روح الله چه شد شما این لفظ را بر زبان جاری کردید؟ فرمود سال گذشته من از این‌جا عبور می‌کرد و شخصی معذّب به عذاب بود و امسال دیدم که این عذاب را از او برداشتند. سؤال کردم که چه شد که این عذاب را از او برداشتید؟ گفتند فرزند صالحی داشت. به سنّ تکلیف رسید و لغزش‌های پدر را جبران کرد. خداوند متعال بعد از این جبران، آن لغزش‌ها را بر او مورد عفو قرار داد و این عذاب را از او برداشت.

 لذلک می‌فرماید شما وظیفه‌ی احسان خود را انجام بده و بدانید که شما و والدین شما و همه‌ی شما به سوی من باز می‌گردید و من شما را خبر می‌دهم به چیزهایی که کردید که بحث این گذشت.

مجاز در آیات قرآن

«یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»[۹] از دیر باز یک بحثی در علوم قرآنی بود که این بحث در یک مقطعی در زمان جناب سیّد رضی خیلی جدّی شد. در علوم قرآنی وقتی سیّد می‌گویند منظور جناب سیّد رضی است. این به غیر از سیّدی است که در فقه می‌گویند. در علوم قرآنی وقتی سیّد می‌گویند منظور جناب سیّد رضی است که این بزرگوار در علوم قرآنی صاحب ید بوده است. یک بحثی بود که آیا خداوند متعال در قرآن خارج از صراحت فرمایشی دارد؟ مانند کنایه، مانند نوعی مجاز. آیا این در قرآن است یا نیست؟ یک عدّه محکم ایستادند که در قرآن هیچ مجاز نیست، هر چه وجود دارد حقیقت است. یک عدّه آمدند در خود حقیقت تصرّف کردند. یعنی این مجاز را که در قرآن آمده بود برگرداندند و گفتند این‌ها حقیقت است. یک عدّه پا را از این فراتر گذاشتند و گفتند همه‌ی مثال‌های قرآنی به عینه در عالم خارج واقع می‌شود. هر کدام آمدند یک بحثی کردند. ما در این آیه‌ی مبارکه با نوعی مجاز سر و کار داریم.

مرحوم سیّد رضی در باب حقیقت و مجاز یک کتاب مفصّلی نوشت و در قرآن ایشان شواهدی آورد که این‌ها همه مجاز است. یکی همین بود که فرمود این‌که عمل بخواهد در آسمان قرار بگیرد یا در زمین قرار بگیرد، خود عمل یک اعتبار قائم به شخص است. آن اعتبار قائم به شخص که محلّ ایقاء ندارد. محلّ آن همین شخصی است که ساخته شده است و بنا به بحث اتّحاد عاقل و معقول که در حکمت است یا بنا به این‌که آن ثوابی که می‌خواهد به این شخص مرحمت شود یا آن عِقابی که می‌خواهد به این شخص عِقاب داده شود دیگر در آسمان و زمین نیست. این به نوعی فاصله گرفتن از عمل را که آدمی در طول زمان این عمل را فراموش کند، دارد این‌گونه در قالب مجاز می‌فرماید. مثل این‌که آدم یک عمل را ۴۰ سال پیش انجام داده است و حالا به یاد ندارد و فراموش کرده است. این نذری که من کردم پیش از این تاریخ بود یا بعد از این تاریخ بود و حال آن‌که آن زمان که داشت این نذر را انجام می‌داد در غایت اضطرار بود و برای او این‌گونه بود که هیچ امری از انجام این نذر مهم‌تر نیست، ولی حالا که زمان گذشته است به یاد ندارد که چه زمانی بوده است یا سلسله اعمالی را… مثلاً من به یاد ندارم که این خمس خود را دادم یا ندادم؟ اصلاً به یاد ندارد که این خمس را داده است یا نه! آیا من در اوایل تکلیف خود به اعمال واجب خود مقیّد بودم؟ حالا شاید آن موقع بوده است، ولی الآن می‌بینید که به نوعی به اضطرار در باور گرفتار آمده است و امثال ذلک. حالا آن‌طور که جناب سیّد می‌فرماید. می‌خواهد بفرماید آن فاصله‌ای که انسان از این عمل خود دارد، هر اندازه هم بعید باشد این را خداوند متعال در مقام خود محفوظ داشته است و این عمل را خداوند متعال به او عرضه می‌کند.

سوء ظن از صفات رذیله و ناپسند در قرآن کریم

«یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ» حالا این عنوان هر چه خفیف باشد، مثل این‌که یک سوء ظنّ خفیفی در باطن انسان نسبت به کسی بگذرد. خدا رحمت کند یکی از علما برای من نقل می‌کرد. می‌گفت در تبریز یک روضه خوانی بود که خیلی اسم و رسم داشت. مردم از راه‌های دور می‌آمدند که در روضه‌ی این شخص شرکت کنند و گریه کنند. من به جلسات او نمی‌رفتم. حالا نه به جهتی، همین‌طوری پیش نمی‌آمد که بروم. یک موقعی این مجلس در یکی از معاریف تبریز افتاده بود و من خواستم به واسطه‌ی آن شخصی که از معاریف بود در آن مجلس شرکت کنم. گفت وقتی به منزل او آمدم سه اتاق متّصل به هم بود. حالا امروز به این مدل (L) می‌گویند. به انتهای اتاق می‌رسید و می‌پیچید و این طرف هم دو اتاق بود. آن کسانی که در آن اتاق بودند نمی‌دانستند که در این اتاق این سمتی چه خبر است. نه پنجره‌ای داشت، نه روزنی داشت. گفت من در آن اتاق انتهایی آمدم. آن‌جا بساط چایی بود و من آن‌جا نشستم که از این صاحب البیت یک تفقّدی کنم و احوال پرسی کنم و بروم. وقتی آن‌جا نشستم آن روضه خوان داشت در آن اتاق جلویی می‌خواند و مردم هم داشتند در روضه خود را می‌کشتند. گفت یک لحظه در دل من گذشت که ببین این شخص چه دکّانی این‌جا درست کرده است. مردم را جمع کرده است و آن‌ها گریه می‌کنند و خود را می‌کشند. این یعنی چه؟! تا این در ذهن من گذشت گفتم شاید هم یک کسی باشد. ما که نمی‌دانیم. شاید به او یک لطفی شده است، شاید صاحب نفس است، ما چه می‌فهمیم که چیست. همین‌طور در دل خود از این سوء ظنّی که بر یک مؤمنی گذشته بود استغفار کردم. در دل خود از سوء ظنّی که نسبت به مؤمنی گذشته بود استغفار کردم که خدایا این چه خیال باطلی بود که در ذهن من آمد. یک دفعه دیدم آن اتاق جلویی این روضه را قطع کرد و بی‌مقدّمه گفت: شکر خدا کن که به احترام مجلس سیّد الشّهداء موفّق به توبه‌ات کردند، والّا با این سوء ظنّی که برده بودی بی‌ایمان از این مجلس خارج می‌شدی. این را گفت و باز روضه را ادامه داد.Akhavan-13970217-Tafsir-ThaqalainSite (2)

خدا رحمت کند آیت الله آقا سیّد احمد آقای زنجانی، پدر آیت الله العظمی آقا موسی. ایشان می‌نویسد که دزد در منزل ما آمد. حالا مفصّل می نویسد. من این دزد را بیرون آوردم و گفت شما به ما مهمان هستی. او را در اتاق خواباندم و برای نماز رفتم. خواستم که برگردم گفتم یک نان بگیرم تا با هم صبحانه بخوریم. به دل من گذشت که بابا تو هم آدم ساده‌‌ای هستی، او تا الآن خانه را خالی کرده است و رفته است. از سوء ظنّی که نسبت به او برده بودم شرمنده شدم و استغفار کردم که چرا من نسبت به کسی که او را مهمان خود قرار دادم سوء ظن بردم. به او گفتم این‌جا بمان با هم صبحانه می‌خوریم. من هم او را مهمان خود کردم و هم دارم نسبت به او سوء ظن بردم. از سوء ظنّی که بردم شرمنده شدم و استغفار کردم. خصوصاً وقتی در منزل آمدم دیدم خوابیده است و شرمندگی من بیشتر شد. ببینید این کسانی که تا این اندازه مجانبه‌ی هوا می‌کنند چقدر در مقام محاسبه‌ی نفس خود دقّت دارند.

محفوظ ماندن همه‌ی اعمال نیک و بد انسان نزد پروردگار و رو به رو شدن با آن‌ها

لذلک «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ» خردل به این غبارهایی می‌گویند که وقتی از شیشه‌ای یا از پنجره‌ای آفتاب می‌افتد این غبارها را انسان در فضا می‌بیند. وزن این‌ها خیلی کم است، عرب به این‌ها خردل می‌گوید. «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ» اگر عمل تو ریز باشد، خیلی ریز باشد که این ریزی به اندازه‌ی «مِنْ خَرْدَلٍ» این ذرّه‌ها باشد، «فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَهٍ» این عمل را پوشیده باشی. در مورد «فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَهٍ» می‌گویند «قُلُوبُکُمْ…کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً»[۱۰] در قلب خود این عمل را مخفی کرده باشی. «أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ»[۱۱] حالا چه در اموری باشد که تو این‌ها را برای معنویّت خود در نظر گرفته‌ای و چه در مادیّات تو باشد. مثل این‌که آدمی به کسی ارادت بورزد به این نیّت که این یک جایی به درد ما بخورد. این ارادت ورزیدن او یک ارادت ورزیدن معنوی نباشد. یا این‌که نه، قائل به تجسّم عمل شده باشد که بحث آن به طور مفصّل در آن جلسه گذشت که این عمل یا همچنین در مقام ارضیّت باقی مانده باشد مثل این‌که این عمل دیگر عمل راقیّه نباشد که بالا برود، عمل خوبی نباشد. چه این‌که اعمال خوب به بالا صعود می‌کند «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهٌ»[۱۲] خداوند عمل صالح را بالا می‌برد یا همین‌جا مانده باشد مثل این‌که می‌فرماید این نماز او از بینی او دیگر تجاوز نمی‌کند. این دعای او از بینی‌ او تجاوز نمی‌کند. برخی از اعمال است که این‌ها در این عالم می‌ماند و برخی صعود می‌کند و به بالا می‌رود. می‌‌فرماید اگر این عمل تو خیلی ضعیف باشد، در نظر تو خیلی حقیر باشد، امّا خداوند متعال تو را با عمل تو رو به رو می‌کند. لذلک اگر تو از والدین خود در جایی صفح کردی، در جایی این‌ها را عفو کردی…

وصیّت نامه‌ی آموزنده‌ی علّامه حلّی به فرزند خود

 مرحوم علّامه حلّی  الله روحه در آخر فقه خود یک وصیّت نامه‌ای دارد که خیلی مفصّل است و آقایان طلبه‌ باید این را بخوانند؛ وصیّت علّامه‌ی حلّی در آخر کتاب  قواعد. مرحوم فاضل هندی که قواعد را شرح کرده است، کتاب  کشف اللثام، آن را هم شرح کردند. وصیّت علّامه را آن‌جا هم شرح کرده است. جناب وصیّت کننده علّامه است. وصیّت شونده فخر است، فخر المحقّقین. آن‌جا جناب علّامه می‌فرماید: فرزندم من را در طول عبادات خود گاهی یاد کن و از یاد نبر. در حضور مردم هم گاهی از من ذکر به میان آور -حالا ببینید جناب علّامه این را چطور دارد می‌‌فرماید- که اگر ذکر به میان نیاوری تو را حمل به بی‌وفایی می‌کنند و این برای تو است. یعنی باز دارد وصیّت می‌کند خود او را هم در نظر می‌گیرد و زیاد هم از من در این طرف و آن طرف اسم نیاور که اگر زیاد اسم بیاوری می‌گویند خود او چیزی نیست و همه چیز از پدر او بود.

فلذلک یک موقعی است که می‌بینید بعضی از اعلام خیلی نمی‌گویند. این تابع وصیّت جناب علّامه است که این جناب به این موضوع هم توجّه کردند. یعنی این‌ها را کاملاً در نظر می‌گیرند. امّا می‌فرماید تو لا محاله با عمل خود رو به رو می‌شوی. حالا یا بنا به تجسّم عمل باشد یا بنا به این باشد که عرض کردیم که این عمل در همین شأن ارضی خود را باقی مانده است.Akhavan-13970217-Tafsir-ThaqalainSite (3)

توبه سبب فاصله‌ی بین گناه و شخص گناه کننده

حالا اگر کسی توبه کرد آیا این عمل او نابود می‌شود؟ بنا به این‌که این اعمال یک اعتباری باشد که قائم به شخص باشد -که البتّه ما عمل را فقط صرف اعتبار نمی‌دانیم- بله، بنا بر آن این عمل «هَباءً مَنْثُوراً»[۱۳] می‌شود. امّا بنا بر این‌که این اعمال ما در قالب تجسّم و تجسّد موجود است، اگر نستجیر بالله عمل ما، عمل قبیحی بوده است مثل این‌که از عمل او یک بوی عفونتی خلق شده است که این عفونت باید در دوزخ به او ملحق شود که خداوند متعال با توبه بین خود و بین آن عفونت فاصله می‌اندازد، ولی آن عفونت را خداوند متعال به اعداء آل الله علیهم صلوات الله اجمعین ملحق می‌فرماید که این در روایات است که می‌فرماید: خداوند متعال بدی دوستان ما اهل بیت علیهم السّلام را به اعداء آل الله ملحق می‌فرماید. چرا به آن‌ها محلق می‌کند؟ چه این‌که آن عداوتی که آن‌ها ورزیدند دارای متولّدات عمل است.

مثل این‌که الآن این سعودی‌ها دارند این‌قدر فساد می‌کنند، دارند این‌قدر تباهی می‌کنند، دارند این‌قدر رذالت می‌کنند، این‌قدر دارند دنائت می‌کنند آن رذالت و دنائت سبب می‌شود که شیعیان هم در ایران تحت فشار قرار بگیرند. وقتی اشخاص تحت فشار قرار بگیرند یک موقع در دروغی هم می‌گویند که اگر آن فشارها نبود چه بسا او این کار را نمی‌کرد. یعنی خود این حاصل برخی بدی‌ها است که دیگران دارند یا اگر این‌ها از ابتدا باب آل الله نمی‌بستند اصولاً اوضاع عالم این‌گونه نبود که الآن است. لذلک در این امور قبیحه آن‌ها هم دخالت دارند؛ حالا یا از باب رضایت به فعل یا از باب سببیّت یا از باب فاعلیّت. لذلک می‌فرماید خداوند متعال این بدی را به آن‌ها ملحق می‌کند.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۶٫

[۲]– المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، ص ۷۲۶٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۳٫

[۴]– سوره‌ی ضحی، آیه ۶٫

[۵]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۶]– سوره‌ی احقاف، آیه ۱۵٫

[۷]– سوره‌ی حج، آیه ۴۸٫

[۸]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۵٫

[۹]– همان، آیه ۱۶٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۷۴٫

[۱۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۶٫

[۱۲]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۰٫

[۱۳]– سوره‌ی فرقان، آیه ۲۳٫