«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ فَلَعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[۱]

Akhavan-13970210-Tafsir-ThaqalainSite (1)

 

مواقع یادآوری اعمال انسان در زندگی

در این قسمت از آیه‌ی مبارکه که خداوند ذو الجلال می‌فرماید: من به شما خبر می‌دهم از آنچه شما آن را انجام داده‌اید. در این قسمت از آیه‌ی مبارکه، چند بحث وجود دارد. یکی از مباحث این است که آن اموری که آدمی در طول زندگی خود انجام می‌دهد، این‌ها را فراموش می‌کند و از یاد می‌برد که چه کرده است و چه اعمالی از او سر زده است و گاهی از اوقات این‌که اگر به او یادآوری هم بکنند، باز هم به خاطر نمی‌آورد مثل این‌که در جوانی، نوجوانی یک اعمالی از او سر زده است حالا چه اعمال حسن و چه اعمال غیر حسن و وقتی در سنّ پیری به او می‌گویند از اساس، از پایه هیچ چیزی از این‌ها را به یاد نمی‌آورد. فلذلک در قیامت این یادآوری به او صورت می‌گیرد. ظاهراً در وقت قبض هم این ظاهر برای آدمی رخ می‌دهد؛ یعنی در حالت انتقال از عالم دنیا به عالم برزخ، برای انسان یک حالتی پیش می‌آید که به تمام گذشته‌ی خود به شکل اجمالی، عالم می‌شود و مطالب در پیش نظر انسان می‌آید، «مِنَ الذَّرَّهِ إلی الدُّرَّه» نهایت به شکل اجمالی. این وضع در قیامت به صورت تفصیلی است که آدم به همه‌ی اعمال خود آگاه می‌شود و به همه‌ی جهاتی که در آن اعمال وجود دارد. این جهاتی که در اعمال وجود دارد به غیر از عمل است. از آن جهاتی که در اعمال وجود دارد یک متولّداتی به ظهور می‌رسد. یک سری امور از این اعمال آدمی به تولّد می‌رسد، یک اموری به عرصه می‌آید مثل این‌که اگر به قصد ریا، با توجّه به زید و عمرو و بکر و خالد یک سری اعمال را انجام داد، خود این ریا در وقت در وقت جان دادن برای انسان ممثّل می‌شود که در آن حالت من ریا می‌کردم. امّا در قیامت، آن جهاتی که برای آن جهات هم ریا می‌کند و آن آثاری که از آن ریا به ظهور می‌رسد همه برای انسان به ظهور می‌رسند و آدمی با مناظری روبرو می‌شود که خود او هم تصوّر آن را نمی‌کرد، «فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

 

تجسّم و تجسّد اعمال به چه معنا است؟

مطلب دیگر این است که این اعمال و رفتار ما صرف اعتبارات نیستند کما این‌که برخی این را می‌گویند؛ یعنی برخی تصوّر می‌کنند که این اعمالی که از ما سر می‌زند، این کرداری که از ما سر می‌زند، این‌ها یک سری اعتبارات است. این اعتبارات، بنا به حملی که به انسان دارد مورد سؤال و جواب واقع می‌شود مثل این‌که برخی خود نماز را اعتباری فرض می‌کنند که قیام این اعتبار به شخص مصلّی است و حال آن‌که در بحث تجسّم عمل و تجسّد فعل، این مباحث به گونه‌ی دیگری مطرح می‌شود. تجسّم اعمال به این معنا است که این اعمالی که از ما سر می‌زند دارای عین خارجی است، یک عین خارجی دارد، این اعمال یک حقیقت خارجی دارد نه این‌که صرف اعتبار باشد و در روایات هم به این معنا زیاد پرداخته‌اند، مثل این‌که می‌فرماید: اگر کسی این عبادت را انجام بدهد از این عبادت او خشت طلا ساخته می‌شود و دیوار خانه‌ی بهشت او را این خشت طلا تأمین می‌کند. نه این‌که این عبادت یک ثوابی دارد و خداوند ذو الجلال به ثواب این عبادت یک خشت به او می‌دهد و می‌سازد و این خشت را به او می‌دهد. خیر، صورت برزخی این عبادت، خشت است. صورت قیامت این عبادت، خشت طلا است. این‌طور نیست که فقط به اعتبار این‌که حالا خداوند می‌خواهد ثوابی به او بدهد، یک خشت را از جای دیگری به او می‌دهد. منشأ آن خشت طلا که در عالم قیامت است، همین عبادت است. چطور منشأ این درخت سر به فلک کشیده این بذر است، نه این‌که من این بذر را می‌کارم و خداوند متعال به اجر این بذر این درخت را به من می‌دهد، این‌ها با هم رابطه‌ی علّی دارند، نهایت همه‌ی این‌ها از آن علل معدّ است. به همین معنا این اعمال ما رابطه‌ی علّی دارد، با مثوبه‌ی قیامت یا با عقاب قیامت.

Akhavan-13970210-Tafsir-ThaqalainSite (2)

آن آتشی که در دوزخ شعله می‌کشد، این آتش مفارق از شخص عاصی نیست؛ یعنی شما فرض بفرمایید «لو فُرِض، عَلَی فرض» اگر این شخص عاصی به بهشت هم برود این آتش با او در آن‌جا هست. این‌که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ»[۲] ظاهراً ناظر به همین است که آن‌ها این ذائقه را ندارند که بچشند. این مطلب در قرآن آمده است که می‌فرماید: منافقین درک پست‌تری از آتش دارند. چون درک آتش و پست‌تر از آتش دارند نمی‌توانند به بهشت بروند. حالا لو فرض اگر بروند هم این بهشت باز هم برای آن‌ها به دوزخ تبدیل می‌شود. می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[۳]. این معنا در دنیا ظاهر شد، در طایفه‌ی بنی اسرائیل که این‌ها اهل معصیت بودند، اهل گناه بودند، اهل سرکشی بودند، کسانی که مؤمن بودند وقتی این آب را می‌خوردند، این آب بود. وقتی شخص منافق آب را می‌خورد تبدیل به خون می‌شد. یعنی آب در حیثیت نفاق، خون است. نه این‌که آب برای او تغییر ماهیت می‌دهد، در حیثیت نفاق این آب، خون است. در حیثیت نفاق، این آثار تبدیل به آتش می‌شود. این‌که این اعمال بستگی دارد در چه حیثیتی واقع بشود، آن حیثیت مهم است. فلذلک یکی از مهامّ مباحث از آن بحث‌های ریشه‌دار، همین موضوع تجسّم عمل و تجسّد فعل است که این عملی که از ما سر می‌زند، نه این‌که این عمل در یک بایگانی می‌ماند و بعداً خداوند متعال به اعتبار این عمل یا به ما ثواب می‌دهد یا این‌که خداوند متعال ما را عقاب می‌کند. این‌که خود این عمل یا باطن نوری دارد یا باطن ناری دارد و در قیامت این عمل به صاحب عمل، ملحق می‌شود مثل این‌که طفلی به والدین خود ملحق می‌شود.

Akhavan-13970210-Tafsir-ThaqalainSite (3)

در قیامت ثواب عمل وجود دارد و عقاب عمل نیز وجود دارد. آدمی در قیامت با سه جهت یا با سه امر روبرو می‌شود؛ یکی ثواب و عقاب اعمال است، یکی این‌که آدمی با خود اعمال روبرو می‌شود و سوم این‌که با متولّدات اعمال روبرو می‌شود. این‌ها هر کدام در یک موقف خود را به آدمی می‌نمایانند. برخی از آقایان فقط قائل به ثواب و عقاب هستند، امّا این‌ها در مباحث مربوط به خودش ثابت است است. در نزد اهلش این موارد از بحث‌های بدیهی است. این موارد در همین عالم هم برای اهل آن، قابل مشاهده است. آن کسی که فتنه می‌کند، اگر کسی او را ببیند می‌بیند که از بدن او آتش شعله می‌کشد؛ یعنی الآن که دارد فتنه می‌کند، همین‌طور این آتش از بدن او شعله می‌کشد! این همان تجسّم عمل او و تجسّد فعل او است. آن وقت این آتش به دیگری سرایت می‌کند و دیگری را هم آتش می‌زند. این همان متولّدات فعل و عمل است. نهایتاً کسانی که محروم هستند با تشخّص به بعضی از مفاهیم تصوّر می‌کنند که دارند استدلال می‌کنند در حالی که آن‌جا استدلال نیست. ما در روایات کثیری داریم که می‌فرماید در ذیل این معنا است که «صلاه المؤمن وحده جماعهٌ» (در کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۳۷۶ به این صورت آمده است: «الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ حُجَّهٌ وَ الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَمَاعَهٌ») اگر به همین روایات توجّه کنید، این‌ها خودش در رسائی معنا، کفایت می‌کند. «صلاه المؤمن وحده جماعهٌ» نماز مؤمن به تنهایی جماعت است. چطور می‌شود که این شخص به تنهایی نماز می‌خواند و حال آن‌که نماز او، نماز جماعت است. بعضی تصوّر می‌کنند یعنی خداوند متعال به او ثواب نماز جماعت را می‌دهد. بحث ثواب یک بحث است امّا از آن‌جا که مؤمن، مقیّد به اذان و اقامه است، در روایت دارد که خداوند متعال از اذان او یک صف مَلَک خلق می‌کند. پس آن مَلَک، مولود این اذان است. این، همان بحث تجسّم عمل است. منشأ آن ملک، این اذان است. آن ملک از این اذان مخلوق شده است و از اقامه گفتن این شخص باز هم خدای متعال یک صف ملک دیگر می‌آفریند که ملائکه‌ی مخلوق از اذان او در سمت راست شانه‌ی او تا افق می‌ایستند و ملائکه‌ی مخلوق از اقامه‌ی او هم در سمت چپ شانه‌ی او تا افق می‌ایستند و در نماز به او اقتدا می‌کنند و بعد هم این ملائکه تا قیامت هستند نه این‌که حالا یک شخص دیگری اذان و اقامه گفت خداوند متعال این ملائکه را در صف نماز او وارد کند. این‌ها مخلوق از اذان این شخص هستند، مخلوق از اقامه‌ی این شخص هستند و به او ملحق هستند. حالا اگر این شخص بعداً با عُجب یا عمل دیگری این عمل او را نابود که این‌طور نیست که آن ملائکه می‌میرند یا نابود می‌شوند بلکه آن ملائکه مشغول به تسبیح و تحمید خود هستند. آن ارتباطی که بین این شخص و این ملک وجود دارد در قیامت قطع می‌شود. فلذلک او را یک ندامت عظیم در بر می‌گیرد که من می‌توانستم با آن‌ها باشم و اینک من از آن‌ها جدا هستم.

 

ریا که گفته می‌شود مبطل عمل است به این صورت نیست که نور این عمل را نار کند. ریا، قطع ارتباط می‌کند. یا این‌که عجب که گفته می‌شود عُجب، عمل را باطل می‌کند، این‌طور نیست که عجب خود آن عمل را نابود کند. خیر، او در جای خود قرار دارد. این ارتباطی که فی ما بین بود قطع می‌شود. لذلک آنچه از ما سر می‌زند حالا «إمّا حسناً و إمّا سیّئهً» این‌ها همه موجود هستند، این‌طور نیست که از بین بروند. همه‌ی این‌ها در محلّ خود هستند. امّا با توبه، آن ارتباط قطع می‌شود. اگر کسی خدای نکرده به کسی نیش زبان زد، از این نیش زبان این شخص، نطفه‌ای به رحم این دنیا منتقل می‌شود، مثل آن نطفه‌ای که به رحم همسر منتقل می‌شود. کسی در حال مزاوجه با همسر خودش است خداوند متعال فقط به اجر مزاوجه‌ی او به او فرزند می‌دهد. این خود عمل او است، این همان حاصل عمل او است، نهایت خداوند متعال او را می‌پروراند، رشد می‌دهد، دیگر رشد آن با او نیست امّا منشأ بودن با خود این شخص است. در این صورت هم باز همین‌طور است. این شخص با عمل خود، نطقه‌ای به رحم دنیا منتقل می‌کند. حالا اگر، علی فرض توبه کرد، خداوند متعال او را از عملش جدا می‌کند امّا او در جای خود قرار دارد، او از بین نمی‌رود، آن نطفه از بین نمی‌رود، در جای خود قرار دارد، «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ‏»[۴] آیا شما که مزاوجه می‌کنید تصوّر می‌کنید شما خلق می‌کنید؟ خیر، ما داریم خلق می‌کنیم. به این معنا است که بهشت قیامت، مخلوق خداوند متعال است، به این معنا است که دوزخ قیامت، مخلوق خداوند متعال است و الّا منشأ آن، فعل خود بنده است.

ارض جنان روز ازل ساده بود               بهر همه صورتی آماده بود

می‌فرماید: میوه‌ی بهشتی آن چیزی است که تو اراده می‌کنی. آن چیزی که تو اراده می‌کنی، همان میوه‌ی بهشت است. نبی مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: من دیدم عموی من می‌فرمودند: دیدم که در محضر جناب حمزه و پسر عموی من جناب جعفر طبقی از سدر بود. آن‌گاه دیدم این طبق به انار برگشته شد. آن‌گاه دیدم که همین طبق به سیب برگشته شد. آن سدری که حاصل عمل است، «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ ماءٍ مَسْکُوب‏ * وَ فاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ * لا مَقْطُوعَهٍ وَ لا مَمْنُوعَهٍ»[۵] این سدر، همین عملی است که از مؤمن در طول زندگی او سر زده است. حالا بنا به اراده‌ی او، این عمل در شئون مختلفی خود را می‌نمایاند. صورت عمل آن اراده‌ی خیری که مؤمن به صلاح دارد، آن اراده‌ی خیری که مؤمن به انجام امور صالحه دارد، آن اراده‌ی او، سدر است و به اراده‌ی او این صورت عمل، متحوّل می‌شود.

 

موضوع نار و دوزخ نیز همین‌طور است. «الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»[۶] منشأ نار دوزخ، همان قلب انسان است، فؤاد انسان است. فؤاد آن مرتبه‌ای است که انسان آرزو دارد. آن آرزویی که آدمی به بدی‌ها دارد، یا آن آرزویی که در مورد خوبی‌ها دارد، شأنی که این شخص در آن شأنی از وجود انسان جای می‌گیرد، فؤاد می‌گویند. آن‌گاه وقتی انسان به آن معنا توجّه می‌کند، پس دارد به آن شأن برمی‌گردد، پس به آن شأن می‌گردد. این را صاحب قلب می‌گویند. می‌گویند او تقلّب کرد. «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها»[۷] آن شأنی که در آن، آن خواسته و آن آرزو موجود است، آن را فؤاد می‌گویند. «أفئدَه»؛ می‌فرماید: این آتش دوزخ، حاصل افئده‌ی تو است. تو آن را آرزو کردی و این هم برای تو شد. آرزوی مال حرام کردید، برای شما محقّق شد، آرزوی فعل حرام کردید، برای شما محقّق شد. آن وقت از آن شأنی که این آرزو کرده است، بعد از تحقّق فعل، آتش شعله می‌کشد. منتها این شخص در این عالم، این معنا را نمی‌بیند. «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»[۸] کسانی که دارند اموال یتامی را به ظلم می‌خورند این‌ها دارند در شکم خود آتش فرو می‌برند. حیثیت ملکوتی خوردن مال یتیم، همان حیثیت نار است. لذلک نار دوزخ از کافر مفارق نیست. حالا فرض بفرمایید: لو فرض یک کسی آمد و او را از دوزخ خارج کرد باز این آتش با او است مگر این‌که شفاعت بشود، مگر این‌که مورد عفو واقع بشود و الّا این آتش از او مفارق نیست. نورانیت عالم قیامت هم با مؤمن است، «تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعیمِ»[۹] آن معنا است. این همان بحث تجسّم عمل و تجسّد فعل است که این اعمال ما، این کنش‌های ما، هر کدام برای خود، آثاری دارد. این آثار، در همان بادی امر برای هر آدمی به ظهور می‌رسد. آدم این را می‌بیند، بعضی هستند که این را می‌بینند. آن وقت این‌ها خودشان یک سلسله متوحّدات دارند. مثل این‌که شخصی رفت و بین دو نفر فتنه و دعوا ایجاد کرد و حاصل این دعوا، یک سلسله معاصی شد. این‌ها متولّدات عمل است. آدم این‌ها را در قیامت می‌بیند.

 

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»[۱۰] آن کسی که یک ذرّه خیر انجام بدهد، خیر آن را می‌بیند، خود خیر را می‌بیند. البتّه این‌که ثواب آن (عمل خیر) را می‌بیند بحث دیگری است. حضرت فرمود: وقتی مؤمن به نماز می‌ایستد، نماز به او ممثّل می‌شود. او با نماز، معانقه می‌کند، او با نماز است تا سلام نماز نه این‌که یک اعتباری باشد که قیام آن به شخص مصلّی است بلکه به این معنا است که با انجام نماز یک حیثیتی از او به ظهور می‌رسد، این حیثیت با او در حالت التذاذ است. این التذاذ وجود دارد و تا بعد از مرگ نیز وجود دارد. این هم باز از همان اموری است که آدمی این را نمی‌داند مگر یک عدّه‌ای، «فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۱] من به شما بگویم شما چه کرده‌اید، «فَأُنَبِّئُکُمْ» نه «فَنُنَبِّئُکُمْ». این‌جا سر و کار با مقام واحدیت خداوند ذو الجلال است؛ یعنی آن عمل با این شخص در مقام اتّحاد است.

 

چگونگی تجسّم و تجسّد اعمال

وقتی می‌خواهند در حکمت این مسئله را مورد بحث قرار بدهند، بحث اتّحاد عاقل و معقول را مطرح می‌کنند. می‌گوید: معقول تو از تو مفارق نیست، معقول تو، شأنی است از شئون وجودی تو که همواره با تو همراهی می‌کند. حالا آن معقول است و هر چه می‌خواهد باشد، باشد. او با تو در مقام اتّحاد باشد. آن وقت می‌فرماید: تصوّر نکن که این مخلوق تو… حالا اگر این‌طور بگوییم که اولاد ما، مخلوق ما است، حالا مخلوق ما نیست، به نحو تسامحی و اعتباری می‌گوییم. ما در او، شأن علل مُعِدّ را ایفا می‌کنیم امّا منشأیت ظهور آن ما هستیم. این منشأ ظهور بودن اهمّیّت دارد، مگر این درخت کاجی که وجود دارد، این درخت کاج مگر همین دانه است؟ خیر، همین دانه نیست. این درخت کاج از آب زمین هم استفاده کرد و رشد کرد، از نور خورشید هم استفاده کرد و رشد کرد، از موادّ کانی داخل زمین هم استفاده کرد و رشد کرد. امّا منشأ ظهور آن، سلّولی شد که در خاک قرار گرفت و آن‌گاه آن سلول به جذب این آثار پرداخت و رشد کرد. این نطفه‌ای که در رحم مادر واقع می‌شود، او هم همین‌طور است، منشأ ظهور آن شما هستید که حلال باشد، یا نستجیر بالله آن شخصی است که دارد فعل حرام انجام می‌دهد. امّا دیگر آن رشد و نموّ بعدی را آن سلسله عللی انجام می‌دهد که این‌ها تمام در تحت تسلّط خداوند ذو الجلال است. فلذلک می‌فرماید: «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ‏»[۱۲]. این سلسله اعمالی که ما داریم، ما منشأ ظهور آن هستیم، درست مثل همان نطفه. نه این‌که ما داریم او را خلق می‌کنیم «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»[۱۳] ما منشأ او هستیم. آن وقت خداوند متعال این مقام را مدام بالندگی و رشد و ظهور می‌دهد، «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۱۴].

 

چطور می‌فرماید این‌ها در قیامت با نهایت لذّت آن آب حمیم را می‌نوشند؟ مگر می‌شود آن آب حمیم را با لذّت نوشید؟ این ظهور فعل خود این شخص است، «فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ‏»[۱۵] نه این‌که قهری این کار را انجام دهد، این ظهور فعل خودش است، این صورت فعل خودش است، این همان چیزی است که از او سر زده است، این همان امر است. در خوبی هم همین‌طور است. نهایت در این عالم او به آن جنبه توجّه نداشت. «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»[۱۶] او به باطن فعل خود توجّه نداشت. این باطن فعل از بعد از مرگ بر او ظاهر می‌شود. نستجیر بالله آن دروغی که گفت، نستجیر بالله آن نیش کلامی که داشت و دیگری را رنجاند وقتی که این سخن از دهان او خارج شد، این یک نطفه بود که از دهان او خارج شد و به رحم دنیا منتقل شد. این نطفه برای خودش شأن حیات دارد و خداوند متعال او را مثل نطفه‌ای که در رحم مادر رشد می‌دهد، «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فِی قَرارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا»[۱۷] ما خلق می‌کنیم امّا منشأیّت آن، فعل این آدم است. آن هم باز منشأ آن فعل است. وقتی که این نطفه را به رحم دنیا منتقل کرد، این نطفه‌ی یک عقرب است و این عقرب مدام در نطفه‌ی خود، رشد می‌کند. اگر (شخص گناهکار) توبه کرد، آن نطفه سقط نمی‌شود، در شأن خود وجود دارد امّا خداوند متعال بین او و بین عمل او فاصله می‌اندازد. همین چیزی که در قیامت، کافرین آن را آرزو می‌کنند. «یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ»[۱۸] همین که دارد در قیامت آرزو می‌کند خداوند بین عملش و بین خود او فاصله می‌اندازد. امّا اگر نه، توبه نکرد این در رحم دنیا رشد می‌کند، نطفه، علقه، مراحل را طی می‌کند. وقتی شخص مرد، یک عقرب با او در عالم برزخ متولّد می‌شود و او را ایذاء می‌کند. ایذاء کردن آن عقرب به ازای خلق او است، مقتضی خلق او این است که ایذاء کند، او متولّد فعل حرام آن شخص بوده است. این در احکام فقهی هم وجود دارد که اولاد حرام، این وظیفه‌ی احسان به والدین را ندارد، وظیفه‌ی بیزاری از آن‌ها را دارد. به نسبت والدین، شأن تبرّی دارد و والدین به نسبت او، شأن احسان دارند. ببینید این‌جا چه تزاحمی ایجاد می‌شود! آن مزاحمتی که آن عقرب در عالم برزخ ایجاد می‌کند نیز همین‌طور است. حالا اگر به جهتی از جهات مورد مغفرت واقع شد، مثل این‌که صاحب ایذاء او را حلال کرد، خداوند بین عملش و بین او فاصله می‌اندازد نه این‌که به توبه‌ی او خداوند متعال یک مخلوق را بکشد. خداوند متعال او را به دشمنان اهل بیت علیهم السّلام ملحق می‌کند. کما این‌که در روایات آمده است که می‌فرماید: خداوند متعال بدی دوستان ما را به دشمنان ما اهل بیت ملحق می‌کند، چه این‌که آن‌ها هم در این بدی، منشأیت دارند. آن‌ها سبب شده‌اند که این‌ها به این راه بد بروند. «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ».[۱۹]

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


[۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۵٫

[۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۵۰٫

[۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۵٫

[۴]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۵]– سوره‌ی واقعه، آیات ۲۸ تا ۳۳٫

[۶]– سوره‌ی همزه، آیه ۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۴۴٫

[۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰٫

[۹]– سوره‌ی مطفّفین، آیه ۲۴٫

[۱۰]– سوره‌ی زلزله، آیه ۷٫

[۱۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۵٫

[۱۲]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۱۳]– سوره‌ی صافّات، آیه ۹۶٫

[۱۴]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۰٫

[۱۵]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۱۶]– سوره‌ی روم، آیه ۷٫

[۱۷]– سوره‌ی مؤمنون، آیات ۱۲ تا ۱۴٫

[۱۸]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۸٫

[۱۹]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۶٫