درس تفسیر آیت الله اخوان با موضوع «تفسیر سوره لقمان» روز دوشنبه بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد مدرسه علمیه امام خمینی(ره) برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- معنای معروف
- منفعل نبودن عرف از جامعه
- دستور دین اسلام به امر به معروف و نهی از منکر
- نحوهی درست امر به معروف و نهی از منکر
- قوانین خاصّ قرآن کریم نسبت به والدین
- اسلام معروف ساز است
- نظ سیّد محمّد مجاهد در مورد امر به معروف و نهی از منکر والدین
- آثار وضعیّه بر بعضی از اعمال
- لزوم درس خواندن تا رسیدن به مرحلهی اجتهاد
«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ».[۱]
معنای معروف
در آیهی اوّل چند بحث وجود دارد که برخی را معروض داشتیم و برخی از آنها ماند. یکی از آن مباحث در مورد معروف است که تا وقتی که به مرتبهی فقاهت هم برسید، با این معنا سر و کار دارید و خیلی هم بحث، بحث مهمّی است، برای عالم تأسیس مبنا میکند که اصلاً غرض از معروف چیست. در آیهی شریفه میفرماید: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» یعنی اگر چنانچه که پدر و مادر تو تمام تلاش خود را به کار بردند تا اینکه تو مشرک بشوی، تو از اینها اطاعت نکن. «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» این دو را در دنیا در معروفیّت مصاحبت بکن.
حالا اینجا این بحث پیش میآید این دو را مصاحبت بکن، معروف یعنی چه؟ این همان بحثی است که در فقه هم به عنوان عرف مطرح میشود. یکی از مبانی که فقیه این مبنا را به کار میبرد، همین بحث عرف است و عرض کردم این را تا آخر… یعنی کسی که در حوزههای علمی مشغول است، از همین حالا یک اموری برای او در ذهنش شکل میگیرد تا به علم زنده است، اینها با او است که معنای عرف چیست. حالا بنده یک قدری در حول این موضوع برای شما صحبت میکنم. این «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» یعنی اینها را با معروف مصاحبت بکن. در قرآن به نحو عام میفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ»[۲] یعنی در طول زندگی خود با عفو برخورد بکن و دیگران را هم به عرف امر بکن. معروف همان مشتقّی است که از این عرف خارج میشود. «خُذِ الْعَفْوَ» یعنی تو خودت با عفو معامله بکن. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» یعنی اینکه دیگران را امر به عرف بکن. نه تو دیگران را امر به عفو بکن. اجتماعی آدمی میتواند به نحو شخصی در مسائل با دیگران به عفو برخورد بکند امّا آن چیزی که پایهی یک جامعه را میسازد این موضوعی است که حالا امروزه اصطلاحاً قانون میگویند که اگر این نباشد، اصولاً زیر ساختهای روابط اجتماعی را میزند.
منفعل نبودن عرف از جامعه
اگر دو نفر با همدیگر مرافعه دارند، یک موقع این دو نفر اولاد شما هستند، از محارم شما هستند؛ به این میگویید: شما ببخش، به این هم میگویید: شما ببخش. بله در آنجایی که این دو تا در تحت صیانت شما هستند یا در تحت روابط عاطفی با شما هستند، میتوانید این را بگویید امّا وقتی که دو تا تاجر با هم دعوا دارند، اگر شما به این هم بگویید: ببخش، به آن هم بگویید: ببخش. بعد بخواهید این را در همهی جامعه سرایت بدهید، یک دفعه میبینید پایهی جامعه به هم میریزد، باید آنجا با قاطعیّت برخورد بشود. این قاطعیّت باید در یک زیرساختهایی تعریف شده باشد. این را امروزه قانون میگویند. در شرع مقدس به این معروف میگوید. عرض کردم از حالا برای شما یک مبنایی درست میکنند، بعدها آن کسانی که در فقه حرکت میکنند، از همین مبنا میخواهند استفاده بکنند، بر مبنای همین هم میخواهند فتوا بدهد.
در یک مواردی است که برخی عرف را به گونهای دارند بیان میکنند که منفعل از جامعه است و حال آنکه اسلام خود جامعهساز است. یک جامعهای میسازد یک قوانین را تعریف میکند بعد آن جامعه بنابراین قوانین شکل میگیرد آنگاه در این جامعه یک اموری بنا به عرف پیش میآید نه اینکه خود دین منفعل از عرف باشد بلکه آن عرف عام باید خود منفعل از دین باشد. خود این از مباحث زیربنایی است، إنشاءالله در آیندهی علمی خود باید در این بیشتر تأمّل بکنید. آنجا میفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ» ای حبیب ما، ای نبیّ ما، ای رسول کریم تو خودت عفو را در معاملهی با دیگران بگیر. امّا در تعاملات اجتماعی «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» این دین اسلام که آمد این دین برای خود یک عرفی ساخت. یک سلسله روابط اجتماعی ایجاد کرد که از این روابط اجتماعی یک امور متعارفی مستفاد است، مردم را به آنها بخوان، نه مردم را به عفو بخوان. خوب است کسی عفو داشته باشد امّا در ارتباطات آنطور که از امیر المؤمنین سلام الله علیه عرض کردم بنا به روایت سؤال شد که «أَیُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ»[۳] آیا عدالت بهتر است یا جود بهتر است؟ حضرت فرمودند: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا» عدل هر چیزی را به جای خود قرار میدهد، به جای خودش قرار میدهد. «وَ الْجُودُ (یضع الاشیاء فی غیر مواضعها) یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا» جود برخی از اشیاء را در غیر مواضع خود قرار میدهد؛
این از آن مهامّ مطالب است که باید بر آن توجّه بشود. گاهی بعضی تصوّر میکنند در این آیهی مبارکه یک امر فوق العادهای به نسبت والدین دارد بیان میشود. اینکه والدین شأن فوق العاده دارند آن در محلّ خود معلوم است امّا اینکه آیا این آیهی مبارکه درصدد است که یک شأن فوق العادهای را در اینجا بیان بکند یا دارد بر یک ضابطه و بر یک دستور و یک قانونی حرکت میکند؟ این کلمهی معروف نه فقط در این آیهی مبارکه است، نه منحصر به این بحث است. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»[۴] اینجا هم میفرماید: «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»[۵] آن معروف با این معروف هیچ فرقی ندارد؛
دستور دین اسلام به امر به معروف و نهی از منکر
در آنجا هم میفرماید: شما بهترین امّت هستید که باید شما به معروف امر بکنید، از منکر نهی بکنید. به معروف امر بکنید یعنی چه؟ یعنی وقتی جامعهی اسلامی ساخته شد، در این جامعه یک سلسله قوانینی شناخته شده است -خود معروف یعنی شناخته شده- وقتی میبینید کسی دارد از این قوانین تخطّی میکند، شما باید این را به او بگویید. شما در قرآن با کلمهی قانون برخورد نمیکنید، در خود کلمهی قانون خیلی بحث است که آیا اصلاً این کلمهی ریشهی عربی دارد یا اینکه نه مربوط به یونان است. در خود این بحث است. ما در قرآن این کلمه را نداریم امّا در قرآن معروف داریم؛ این همان چیزی است که ما امروزه به آن قانون میگوییم. دو نفر دارند راه میروند، یک کسی به آن یکی تنه زد، دستور اسلام این است که تو یا اجحافاً یا سهواً به او تعدّی کردی؛ وظیفهی تو این است که از او عذرخواهی بکنی. این در فرهنگ اسلام معروف است، شناخته شده است. حالا اگر دیدی یک کسی زد و رفت او را صدا بزن، بگو آقا شما زدی و رفتی باید عذرخواهی بکنی. یعنی شما داری دستور اسلامی او را برای او میخوانی. او را به آن قانون اسلامی میخوانی. نه این وسط یک چیز فوق العادهای باشد حالا این را امروزه موضوع نهادینه شدن قوانین میگویند؛ البتّه حالا خود باز نهادینه شدن یک معانی دیگری هم دارد من به آن معانی آن کار ندارم امّا این چیزی که در سطح جامعه دارد این کلمه استفاده میشود یعنی مردم یک طوری باشند که اینها به قوانین عمل بکنند.
آن وقت یک کسانی را ضابط اجرا میگذارند که اگر کسی خواست از این قوانین تخطّی بکند حالا یا او را ارشاد بکنند یا به او این موضوع را تحمیل بکنند؛ شما در همین قوانینی که اصطلاحاً میگویند راهنمایی و رانندگی التفات بفرمایید، من حالا به نحوهی عمل آن کار ندارم، به آن فلسفهی وجودی آن دارم میگویم. این را دارد میگوید: قوانین راهنمایی و رانندگی. یعنی اگر یک رانندهای خطا کرد، فقط این نیست که او را بیایند و جریمه بکنند، او را راهنمایی هم بکند. حالا این تا چه اندازهای باید راهنمایی بشود؟ این باید در سیستم خود او تعریف بشود، این در آن محلّ خود باید تعریف بشود. این شأن را آمدند در نحوهی گردانندگی جوامع امروزه به یک افراد خاصّی دادند؛ این را میگویند پلیس، این را میگویند مأمور راهنمایی و رانندگی. او را میگویند مأمور امر به معروف و نهی از منکر. در فرهنگ اسلامی همهی مردم باید به این شأن ذی شأن باشد. چطور میگوید هر کسی باید آن اعمال مبتلابه خود را بداند؛ خوب وقتی اینها را میداند، وقتی میبیند کسی دارد تخطّی میکند، باید به او بگوید یا باید با او آن برخورد مناسب خود را اعمال بکند؛ این همان معنای امر به معروف میشود که هر کسی در جامعه اینطور است.
نحوهی درست امر به معروف و نهی از منکر
به یاد دارم یک موقعی یک سیّدی بود، من منزل او صحبت میکردم؛ نزدیک به ۳۷، ۳۸ سال پیش سمت میدان قیام. این آقای جبرئیل مرحوم هم آنجا منبر میرفت، ایشان از من دعوت کرد شما بیا منزل ما نهار میخواست از من دعوت بکند یا غیر نهار بود. وقتی من را از آن منزل سمت منزل خود راه انداخت، من این را دیدم در کوچه همینطور با هم میرفتیم، چادر یک خانمی باز بود. نه با او دعوا میکرد، نه مرافعه میگفت: خانم چادر خود را ببندد همین. این را میگفت و رد میشود. این همان «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[۶] لازم نیست؛ اینجا بایستد و کتک کاری راه بیندازد، دیدم این را -در همین چند قدمی که تا منزل خود داشت میرفت- به سه چهار نفر گفت. او داشت با گاری به مردم میزد، میگفت: آقا با گاری به مردم نزن. این را میگفت و رد میشد. یعنی آن چیزی که در فرهنگ دین وجود دارد، این را بگوید تصوّر نکنیم امر به معروف یک چیز فوق العادهای است. این همان است که در دین است، در دین به عنوان قانون شناخته شده است. حالا در لسان شرع این را معروف میگویند امّا این را بدانید حالا شما به درس خارج بروید، میبینید چقدر معانی دیگری هم در آن میشود. یعنی این نیست که فقط همین باشد؛ آن وقت این است که به شما میگویم اینجا است که عالم اتّخاذ مبنا میکند که اصلاً خود معروف یعنی چه.
آیا معنای این است که یعنی من باید از جامعهی خود منفعل باشم؟ یعنی جامعه دارد یک راهی را میرود، من بگویم این در جامعه معروف است، من باید اینطور عمل بکنم. اینطوری که اصلاً خود دین منفعل از جامعه میشود و حال آنکه این دین آمده است که جامعه بسازد. نه اینکه خود بیاید و از جامعه منفعل بشود؛ این همان مبنایی است که عرض کردم.
قوانین خاصّ قرآن کریم نسبت به والدین
لذا حالا در این آیهی مبارکه وقتی بحث اخلاقی میشود ببین چه کرّ و فرّی میشود؛ «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»[۷] یک دفعه یک کسی را هم میبینید که اینطور برداشت میکند که اگر پدر و مادر یک کار حرامی هم خواستند بکند، تو باید یک طوری با آنها همراهی بکنی؛ چون فرموده است: «مَعْرُوفاً» این نیست. پس ماجرا اینطور نیست. یعنی در آن حاقّ دیانت با اینها برخورد بکنی؛ حالا حاقّ دیانت به نسبت والدین یک احکام خاصّی دارد، این از خود معروف با آن معنای خاص درنمی آید. این از معروف با این معنای عامّ آن درمیآید که اسم این زیر ساختهای جامعه را مبتنی به یک سلسله قواعد و قوانینی کرده است؛ حالا در مورد والدین یک قوانین خاصّی دارد. این را هم باز نسبت به آنها معروف است. آن وقت این فقط مربوط به والدین نیست، بله در اینکه در امر والدین یک شأن ویژهای است امّا در برخی موارد هم باز یک سلسله از قوانین ویژه را دارد. برخی از تبصرهها را دارد. فلذلک ما تصوّر نکنیم این «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» یعنی یک چیز خاصّی در اینجا وجود دارد که حالا باید این را ما بگردیم و پیدا بکنیم. گفت: ضمیر هو در او مستطر است به استتار جایزی که محلاً مرفوع باشد. گفت: من باید این را پیدا بکنم. ؟..؟ آن را برداشت. این شعور میخواهد که بفهمی یعنی چه. آن هم فهم میخواهد که بفهمی یعنی چه؛ «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» نه اینکه یک سدّ اسکندرین وسط است. بله والدین دستورات ویژهای دارند، آن دستورات هم در همان قوانین اسلام آمده است. میگوید با اینها اینطور عمل بکن. اگر اینها «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی» تلاش به کار بردند که تو را مشرک بکنند، تو مشرک نیستی. «فَلا تُطِعْهُما» اینها را در آن امر اطاعت نکن. خوب اینجا امر شد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ»[۸] امّا این اعراض تو یک اعراض کلیّه نباشد، بلکه شارع مقدّس برای تو یک سلسله تکالیف هم نسبت به والدین قرار داده است، تو آن تکالیف را هم انجام بده، هم آنها را در یک مقوله اعراض بکن؛ آن اعراض همین است که جناب ابراهیم علیه الصّلاه و السّلام دارد به عموی خود میگوید، یک مهلتی میگذارد، اگر شما مسلمان شدید، من با شما ملاطفت میکنم، اگر نشدی «إِنِّی بَریءٌ مِنْکَ»[۹] من از شما بیزار هستم. آنجا یک اعراض کلیّهای پیش میآید. باز همان جا هم کلیّه نیست. در آنجا هم باز موضوع صلهی رحم تا یک اندازهای در کار است. یعنی اینکه در شرع مقدّس به نسبت والدین یک نوعی از سلسله قوانین آمده است، به نسبت ذوی الارحام یک سری از قوانین آمده است. به نسبت غیر ذوی الارحام از همسایگان باز یک سلسله از قوانین آمده است، به نسبت عموم مؤمنین باز یک سلسله قوانین آمده است؛ این کار فقیه است که بتواند اینها را استخراج بکند. نه اینکه بیاید یک کلیّتی را وسط بکشد، عرف را بیاید یک معنایی بکند که در جامعه هر چه بود و اینها در نظر مردم خوب آمد اصلاً اینها را دارد میگوید برخی از جوامع اینقدر تباه میشود که در این جوامع معروف منکر میشود، منکر معروف میشود. اگر کسی بخواهد آنطور مبنا اتّخاذ بکند، اصلاً یک چیز دیگر از آن به دست میآید.
اسلام معروف ساز است
«وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ»[۱۰] تبعیّت بکن از راهی که باید به سوی آن راه توجّه بکنی. «سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ» از آن راهی تبعیّت بکن که باید از آن راه به سوی من توجّه بکنی. یعنی راهی که حالا امروز میگویند: قانون، شریعت، قانون دیانت یا میگویند خود شریعت این را در اسلام معروف میگویند. خود اسلام معروفساز است، نه از جامعه منفعل بشود. اگر میخواست منفعل بشود که باید اصلاً پیغمبر خدا با جامعهی مکّی نجنگند. در اینها معروف این بود که همهی اینها داشتند بت پرستی میکردند، معروف آنها این بود. امّا پیغمبر خدا آمد، آن بتها را شکست. گفت: این معروف، معروف بیخودی است. بیجهت شما این را برای خودتان معروف کردید. معروف آن جامعه این بود که شراب میخوردند؛ حتّی آمده بودند تا بعد از اسلام. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ»[۱۱] معروف آن جامعه این بود که اینها در قمار بازی سیر میکردند؛ پیغمبر خدا صلوات الله علیه همه را از بین برد و معروف آنها را به هم ریخت، معروف دینی را آورد. یعنی قانون دینی.
«ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» گاهی از اوقات وقتی میخواهند این را در برخی تفاسیر اخلاقی بیان بکنند، میگویند: یعنی با آنها مهربان باش. این مهربان باش یعنی چه؟. یعنی میخواهد شرب مسکر بکند؛ حالا به من میگوید: از داخل یخچال آن را به من بده، من هم بگویم: باشد. حالا بگویم: حرام است امّا شما میخواهید بفرمایید میل بفرمایید. اینطور که نیست. خود این از همان پایههای بحث نحوهی برخورد با والدین است.
نظ سیّد محمّد مجاهد در مورد امر به معروف و نهی از منکر والدین
این را عرض کردم در یک جلسه مرحوم سیّد محمّد مجاهد در کتاب مستطاب مناهل آنجا بحث میکند. مناهل برای کسی که میخواهد در فقه ممارست بکند کتاب خیلی خوبی است. در فقه خیلی کتاب شیرینی است، خیلی زیبا نوشته است. مرحوم شیخ انصاری هم خیلی از مبانی را که دارد از همین سیّد محمّد مجاهد دارد. اگر کسی بتواند در آن کتاب غور بکند، آن وقت میبیند که جناب سیّد مجاهد چگونه برخی از مبانی را قرار داده است، بعد چگونه شیخ انصاری آمده است از اینها استفاده کرده است. ایشان در همین کتاب مستطاب مناهل یک بحثی دارد که اگر امر به معروف و نهی از منکر والدین متوقّف به ضرب و جرح باشد، آنجا باید چه کار بکند. ابتلای سختی است و آدم عاقل تا مقدور او باشد، خود را در این ابتلا قرار نمیدهد، خود را عقب میکشد. امّا آنجا ایشان مستوفی بحث میکند که آیا اینکه در قرآن امر به احسان شده است، این ضرب و جرح هم داخل در مقولهی احسان است یا داخل در مقولهی اسائه است؟ آنجا جناب سیّد محمّد مجاهد بحث میکند. میفرماید: آن را که تو وظیفه داری –حالا هر چه که وظیفهی او است- این را انجام بده و توجّه بکن به آن راهی که داری در آن راه به سوی خدا حرکت میکنی. یک موقع او دارد از فرزند خود تقاضای منکر میکند، معروف با آن منکر دارد تعارض میکند. او هم نباید این منکر را انجام بدهد، آن هم برای آن اصرار میکند که تو را نفرین میکنم، خدا تو را ذلیل بکند، خدا ریشهی تو را بکند. حالا اینجا این باید چه کار بکند؟ بگوید: دیگر باید اینجا به او احسان بکنم. برگردد یا اینکه «وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ»[۱۲] برود در آن راهی که رویکرد آن راه به سوی خدا است. «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ» همهی شما به سوی من برمیگردید. «فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» حالا به شما خبر میدهم که آن اصرار کردن گرفت یا نگرفت یا اگر آثار وضعیّه داشت، من شما را مترتّب به آن آثار وضعیّه مأجور میدارم یا نمیدارم، همهی اینها را در قیامت خواهید دید. بله در اینکه در سخن گفتن، در کلام باید با آنها ملایمت بکند. این ملایمت تا آنجایی که مقدور است، باید باشد؛ اینجا یک وظیفهای نسبت به والدین وجود دارد؛ حتّی نه فقط والدین ابوینی، بلکه در مورد آن کسانی که حقّ والدین هم بر گردن انسان دارند؛
جناب ابراهیم علیه الصّلاه و السّلام با اینکه با دیگر افراد جامعهی خود اینطور حرف نمیزد امّا وقتی به عموی خود میرسد که بر او حکم پدری دارد «یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ»[۱۳] این «یا أَبَتِ» را که میگوید، این همان مقام مدارای در سخن نسبت به کسی است. یک موقعی است شخصی کارگری دارد؛ این کارگر در خانهی او دارد کار میکند، میخواهد با او مدارا بکند؛ میگوید: عمو جان این کار را نکن. مگر این شخص عموی او است؟ این عمو جان که میگوید، معنای مدارا دارد. حالا در تهران گاهی میگویند: دایی جان، میگویند: عمو جان. اینطور خطاب میکنند، اینکه معنای مدارا دارد. معنای لطف در گفتار دارد. جناب ابراهیم دارد اینطور حرف میزند. «یا أَبَتِ» دارد میگوید. یعنی بابا جان؛ همان چیزی که در عرف میگویند، کارگر در خانه دارد میگوید: بابا جان این کار را نکن، خاک نکن. در آن همان رقّت گفتاری است؛ نه اینکه آنجا پدر او است امّا چون جناب ابراهیم تحت تربیت آزر بوده است، فلذلک نوعی هم به نسبت او، این حقّ ابوّت را قائل است؛ لذلک دارد او را با این مدارا مورد خطاب قرار میدهد. این تابع خود آن عرفی است که در لغت است. همانطور که ما در فارسی به کسی که بخواهیم لطف بکنیم، اینطور او را مورد لطف قرار میدهیم. در عرب هم همینطور است. حالا مخالفین آمدند میخواهند ثابت بکنند که در میان آبای پیغمبر مشرک بوده است، به این آیه استناد میکنند؛ اینها دارند از آن عرف لغتی اعراض میکنند. در لغت عرب این عرف وجود دارد. در بسیاری از جاها وجود دارد. نیاز هم نیست، ما آنجا به آیهی شریفهی ى «أَبَوَیْکَ»[۱۴] استناد بکنیم؛ آن هم ولو دلیل باشد یا نباشد؛ آنجا موضوع، موضوع تثنیّهی مجازی است. امّا در اینجا بحث، بحث آن عرفی است که در لغت وجود دارد که در مقام مدارا با کسی میگوید: عمو جان، میگوید: دایی جان. میگوید: برادر. حضرت امیر سلام الله علیه دارد با یک یهودی حرف میزند میفرماید: «یا اخ الیهود» یعنی تو حالا دیگر با من برادر هستی؟! این موضوع اخوّت نیست، این موضوع رقّت در گفتار است، ترقیق کردن سخن است. «یا اخ الیهود» حالا کسی این را نمیفهمد؛ این دیگر زبان عربی را باید برود بفهمد.
آثار وضعیّه بر بعضی از اعمال
«فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۵] حالا من به شما خبر میدهم شما چه کار کردید. به شما خبر میدهم چه کردید؟ این هزار معنا دارد. یک موقعی است انسان درگیر یک جریاناتی میشود، برای او آثار وضعیّه دارد. حالا برخی در بحثهای اصولی خود میگویند که آثار وضعی نیست امّا وجود دارد. همهی آن ادلّهای که آنها دارند اقامه میکنند، ضعیف است. آنها برهان نیست، آنها خطابه است. بحث اصول که با خطابه پیش نمیرود. این احتیاج به برهان دارد، اصول که خطابه برنمیدارد. اینکه یک اعمالی آثار وضعیّه دارد، این هم در آن تجربیّات ثابت است، هم در لسان شارع مقدّس این معنا معلوم است. امّا اینکه آیا همهی این آثار وضعیّه دلالت به سوء عاقبت میکند یا نه؟ نه، نمیکند. ممکن است یک کسی یک جایی صدای خود را بالا ببرد، نتیجهی این بالا بردن صدا این باشد که عمر او کوتاه میشود امّا خداوند متعال به ازای کوتاه شدن عمر، این را در فردای قیامت مورد مثوبهی خود قرار میدهد.
حالا شاهدی را خدمت شما معروض بدارم ببینید آن کسی که فقه فهمیده است، این را میفهمد. شیوهی رفتار آقا محمّد علی کرمانشاهی با صوفیّه
مرحوم آقا محمّد علی کرمانشاهی رضوان الله تعالی علیه مشهور به صوفی کش است. صاحب مقامع است. این بزرگوار کتابی در فنون مختلف دینی من جمله در فقه دارد. یک کتاب جُنگی است در شأن خودش که آن مقام علمی مرحوم آقا محمّد علی را ثابت میکند که چه شخصیتی است. خود او هم سالک بوده است؛ نه اینکه خود او سالک نبوده است. حالا برخی تصوّر میکنند سلوک به معنای تصوّف است. اصلاً یک امر باطلی است. اصلاً ما در تصوّف سلوک نداریم. تصوّف آن معنای تبعیّت محض بدون چون و چرا؛ برخلاف آنچه که در عقل است، هر چه که او بگوید باید آن را انجام بدهد. در موضوع عرفان اینگونه نیست، او به شئون راهروی واقف است و دارد آنطور حرکت میکند که (سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها) آقا محمّد علی خود سالک است امّا مشهور به صوفی کش است. کسانی را که در جامعه ایجاد بدعت میکردند، مجازات میکرد. هر جا هم که بخواهند دین را از بین ببرند، باید خانقاه بسازند. احتیاج نیست، هیچ زحمت ندارد؛ نه احتیاج به آمریکا است، نه احتیاج به اسرائیل؛ یک خانقاه آنجا بسازند، آنجا او ریشهی دین را میزند. خود او میزند، بلد است چطور بزند. آقا محمّد علی با این موضوع به شدّت در تعارض بود. یکی دو تا از این ارباب بدعت را هم به حقّ خود رساند. به یکی از اینها رسید، این را گرفت. بدلا را گرفت. او را امر به توبه کرد، او توبه نکرد. گفت: به تو حد اجرا میکنم. به آقا محمّد علی گفت: اگر من را بکشی میمیری. آقا محمّد علی گفت: من چطور میمیرم؟ گفت: -حالا در وادی خودش، در سحر خودش- من به کمال وجودی خود نرسیدم، اگر من را بکشی، روح من سبب مرگ تو میشود. گفت: آنها که از مشایخ تو بودند مثل نور علی شاه و اینها، اینها از این ادّعاها نداشتند که تو داری، گفت: آنها به کمال خود رسیده بودند، لذلک مرگ و زندگی برای آنها علی السّویّه بود. امّا من به کمال خود نرسیدهام، اگر من را بکشی، من ایذاءمیشوم، من تو را بعد از مرگ میکشم. آقا محمّد علی گفت: من وظیفه دارم که به تو اجرای حد بکنم. از جادوگر از این بیشترها هم میآید. امّا من وظیفهی دارم که تو را بکشم. یا توبه بکن یا من تو را میکشم. او هم توبه نکرد، این هم او را کشت؛ سه روز بعد هم سقف بر سر او خراب شد و از دنیا رفت.
لزوم درس خواندن تا رسیدن به مرحلهی اجتهاد
او این را میفهمید که برخی از امور است، اینها یک آثاری دارد امّا اینکه صرفاً آثار دارد، به این معنا نیست که پس این امر یک امر باطلی است. اینطور نیست که خود امر یک امر باطلی است. یا اگر از آن طرف یک آثار مطلوبی دارد، باز این هم به این معنا نیست که این امر خود یک امر مشروعی باشد. خود این یک باب وسیعی دارد. اینکه مرحوم صدرا فرموده است، دیگران فرمودند مرحوم آقای حق شناس خدا ایشان را رحمت بکند میگفت: تا مجتهد نشدید، خوب درس بخوانید که آدمی در طول راهی که دارد میرود به یک جاها میرسد که وظیفهی خود را -اگر چنانچه که مجتهد نباشد- نمیفهمد. بعد آنجا دچار حیرانی میشود. اینکه مرحوم آقای قاضی میگفته است: اگر کسی میخواهد پیش من بیاید، خود این باید مجتهد باشد، این باز برای همین است که میگوید: به یک جایی میرسد این آنجا واقعاً نمیفهمد چطور است، باید اینجا چه کار بکند آنجا هم فقط آن چیزی که به داد او میرسد همین اجتهاد است. اینکه مرحوم صدرا میفرموده است: کسی که میخواهد پیش من بیاید، باید تقلید نکند؛ این به این معنا است که یعنی باید خود او، آن آدم مجتهد باشد تا بفهمد در هر جایی چه کار بکند، نه اینکه خود او منکر تقلید باشد. خود او باید بفهمد که چه کار بکند. این خودش بفهمد، خود این یک ماجرایی است که حالا این اصلاً باید بفهمد یعنی چه. میفرماید: حالا در قیامت به شما تفهیم میکنم اگر تو آنجا به وظیفهی خود عمل کردی، -وظیفهی خود را حالا فردا نیایی در خانه شلاق را برداری دیگر خود فهم وظیفه را باید از ابتدا شروع بکنیم- به وظیفهی خود عمل کردی، بعد او شما را نفرین کرد، بعداً یا شد یا نشد؛ آن وقت میفهمید این راهی را که رفتید این چه راهی بوده است، چه آثاری دارد. «ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۶] این به نحو خاصّ آن. نحو عام آن این است خود آدمی نمیفهمد چه کار میکند.
الآن فصل بهار است در روایت دارد که ذات مقدّس رسالت مآب فرمودند: وقتی در فصل بهار بودید، زیاد به یاد قیامت باشید که قیامت هم اینطور است. این قیامت هم اینطوری است، خود این خیلی احتیاج به تأمّل دارد. شما فرض بفرمایید از یک جهانی دیگری به اینجا آمدید، دارید میبینید یک زارعی دارد راه میرود، معنای آن را نمیفهمید. یک مشت بذر به دست خود گرفته است و مدام دارد این را بر زمین میپاشد. اگر به شما بگوید: این بذر یک درخت میشود؛ آدم میگویید: این بذر به این کوچکی چطور درخت میشود؟! اینقدر بزرگ میشود آدم تا نبیند ملتفت نمیشود. این اعمال در قیامت اینطور بارور میشود. هم بد آن بارور میشود، هم خوب آن بارور میشود. خانهی بزرگ اوّل غم است. تا در محضر است شاد است، یک خانه خریدیم دو هزار متر است؛ وقتی آمد وارد این میشود، تازه غم او را میگیرد؛ چرا؟ چطور این را پر بکنم. تا حالا یک خانه داشته است ۵۰ متر، یک مرتبه دو هزار متر شد. در این خانه دو تا قالیچه انداخته بودم، هر کسی میآمد میگفت: خانهی او پر است. حالا خانه دو هزار متر شده است، باید در این اقلاً پانصد متر فرش بیندازم، از کجا بیاورم؟ بعد آن فرش سایر لوازم را میخواهد، ادم را غم میگیرد. خدا میخواهد در قیامت به ما یک باغی بدهد؛ «کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۱۷] چطور این را پر بکنیم؟ «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَهٍ» این را چطور پر بکنیم؟ این نماز و روزهها الآن میگویند: نماز و روزه یک سال ۱۴۰۰ است، ده سال آن ۱۴ تومان میشود. با صد سال آن بتوانی یک خانه بخری. میخواهی آنجا را پر بکنی، این را خداوند متعال در قیامت میپروراند. برزخ برای همین است. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۱۸] اصلاً در قرآن مثال به زراعت میزند. در جاهای مختلف خداوند متعال دارد از این اعمال نیکو مثال به زراعت میزند. تا کسی این نتیجهی زرع را ندیده باشد، اصلاً باور نمیکند که دارد از او چه چیزی به دست میآید. داشت رد میشد، نگاه کرد گفت: این چیست؟ گفت: این درخت گردو است. گفت: این خیلی بزرگ است، بذر این چیست؟ گفت: این است. گفت: پس هندوانه را بکارند، چه میشود! آنطور نیست. هر کدام از آنها یک طوری نموّ خود را دارد. این نموها را «فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۱۹] بعد میفرماید، میفرماید: تو ممکن است عمل را کوچک بشماری؛ «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً»[۲۰] امری را کوچک میانگاری؛ «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ» این در نزد خدا بزرگ است. اینجا دارد در مورد همان مطلق اعمال میفرماید: «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»[۲۱] که بقیهی آن إنشاءالله برای بعد باشد.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
پی نوشت:
[۱]– سورهی لقمان، آیات ۱۵ و ۱۶٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹۹٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۳٫
[۴]– سورهی آل عمران، آیه ۱۱۰٫
[۵]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۹٫
[۷]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۸]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۹٫
[۹]– سورهی حشر، آیه ۱۶٫
[۱۰]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱۹٫
[۱۲]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۳]– سورهی مریم، آیه ۴۳٫
[۱۴]– سورهی یوسف، آیه ۶٫
[۱۵]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۶]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۱۷]– سورهی حدید، آیه ۲۱٫
[۱۸]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۱۹]– سورهی لقمان، آیه ۱۵٫
[۲۰]– سورهی نور، آیه ۱۵٫
[۲۱]– سورهی لقمان، آیه ۱۶٫
پاسخ دهید