چهاردهمین جلسه درس تفسیر آیت الله اخوان با موضوع «تفسیر سوره لقمان» روز چهارشنبه از ساعت ۱۱ لغایت ۱۲ در حسینیه امام رضا علیه السلام برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- معجزات علمی قرآن
- نقش کوهها در استمرار حیات زمین
- شکّ کافران در وحی بر پیامبر
- تفاوت وحی و خواب
- منظوراز بیان مثلیّت در قرآن
- معنای کلمهی عرجون
- نقش کوهها و صخرهها در نگهداری زمین از زلزله
- برکت زلزله برای زمین
- معجزات علوم در قرآن
- قرار دادن زمین به عنوان ظرف با نیروی جاذبه
- گستردگی معنای سماء
- تفسیر مختص معصومین است
- علّت نامگذاری تفسیر میبدی به خواجه عبدالله انصاری
- زمین جنبهی قابلیّت وجود
- مؤمن مثل کوه راسخ
- هدف از انقلاب در شعر امام
- ای نقطهی عطف راز هستی
- تشبیه مؤمن به کوه
- نقش عالم در هدایت مردم
- اهمّیّت اعتکاف
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقِیَه اللهِ فِی الْأَرَضِینَ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».
معجزات علمی قرآن
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ».[۱]
در آیات قرآن کریم گاهی از اوقات به مباحث طبیعی برخورد میشود، به مباحث علوم طبیعی برخورد میشود که ولو اینکه این آیاتی که در مباحث علوم طبیعی وجود دارد، اینها هر کدام چه بسا تأویلات بسیار رفیع و بلندی در معارف داشته باشد؛ امّا در بحث تنزیلی آن اشعاری را که به علوم طبیعی میدهد، گاهی اینها حیرت آور است که حالا اینها را در اصطلاح میگویند: معجزات علمی قرآن. این یک اصطلاحی است که شاید این از قرن نوزدهم مسیحی رایج شده است إلی زمان هذا هم میگویند و برخی از تفاسیر هم اینها در این زمینه رقم زدند مثل تفسیر آلوسی بغدادی و امثال ذلک که حالا فارغ از آن جنبههای افراط و تفریطی که در بحث وجود دارد، خود این بحث یک موضوع با اهمّیّتی است که برخی از آیات شریف قرآنی اینها دلالت به مطالبی میکند در علوم طبیعی که آن دوره این مطالب معلوم نبوده است که یکی از اینها همین آیهی مبارکهی «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»؛
نقش کوهها در استمرار حیات زمین
از اینجا «أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ» رواسی به معنای کوه ها. کوهها در زمینهی استمرار حیات کرهی ارض، کرهی زمین نقش بسیار حیاتی دارد. نقش کوهها بسیار کلیدی است، نقش بسیار اساسی است. فواید خیلی زیادی برای کوهها ذکر کردند که یکی از این فواید مربوط به همین است در این آیهی مبارکه دارد به آن تصریح میفرماید که زمین را از لرزه و از آن حرکتهای بیجا ممانعت بکند، یعنی برای زمین لنگر باشد. امروزه این در علوم طبیعی ثابت شده است که اگر چنانچه کوهها نباشند، زمین یک سلسله حرکاتی دارد که این حرکات در کرهی ماه الآن دیده میشود. در آیهی مبارکهی «حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ»[۲] در آنجا به این حرکت کرهی ماه پرداخته شده است که در آن حرکت دورانی که دارد با یک انعطافی دارد حرکت میکند، آن باعث میشود که یک سلسله مسائل خاصّی در کرهی ماه ایجاد میکند که در قرآن به «حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» تعبیر کرده است. مثل آن لرزشی که به شاخهی خرما میافتد، به این شاخههای برگ خرما میافتد، لمبر دادنهایی که ایجاد میشود.
شکّ کافران در وحی بر پیامبر
این لمبرها در حرکت کرهی ماه است که این چطور در قرآن بوده است، چطور این برای ما عجیب نیست که خوب إنشاءالله ما اهل توحید و معتقد به قرآن هستیم. امّا آن کسانی که اینها به قرآن به عنوان وحی اعتقاد ندارند یا این را حاصل خواب پیغمبر میدانند، اینقدر هم بدبخت هستند نمی گویند حاصل کشف پیغمبر، میگویند: حاصل خواب پیغمبر، اینقدر کسی بدبخت باشد که حتّی نگوید: حاصل کشف پیغمبر، حتّی نگوید مکاشفه. میگوید: حاصل خواب پیغمبر، این خیلی بیچارگی میخواهد. آن اشخاص واقعاً باید جواب بدهند که در خواب آیا اینطور کشفیات علمی است؟ واقعاً این چه خوابی است که در آن اینقدر کشف علم است. خواب حکایت میکند از آن سلسله ارتکازاتی که در انسان است. یعنی باید در ساحت وجودی او یک چنین چیزی وارد شده باشد تا این در خواب باز برای او به نمایش بیاید. این حرکت «حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» که در قرآن دارد به ماه نسبت میدهد، این از کجا در ساحت وجودی پیغمبر خدا وارد شده است، مگر اینکه کسی بگوید که پیغمبر خدا آن اصل عالم امکان است. اینها یک چیزی در جوانی خود شنیدند که یک عارفی گفته است: اینکه قران باطن نبوّت است و از باطن نبی به ظاهر نبی جاری میشود و اینقدر اینها بیچاره و مسکین هستند که معنای این کلام را نفهمیدند، آخر خواستند برای خود تأویل بکنند از داخل آن خواب را به دست آوردند. آن کسی که دارد این حرف را میزند، او وجود مقدّس خاتم را کلّ عالم امکان میداند و همهی ممکنات را او ظهورات آن ذات میداند. لذلک یکی از شئونی که در این عالم امکان جاری است، این شیء وحی است که میگوید: این شأن از باطن خاتم به ظاهر آن جاری میشود. خود آن یک بحث بسیار مهمّی در مباحث عرفانی است. نه این یاوهای که کسی بیاید به عنوان این بگوید که خواب منشأ وحی شده است. اینقدر کسی کج فکر باشد. ان خواب واقعاً چطور به او مینمایاند که کوهها اینها حرکت زمین را کنترل میکنند. این یک بحث علمی است. این در زمرهی علوم تجربی است.
تفاوت وحی و خواب
– اشکال شما ناظر به عرض من نیست. شما دارید خروج موضوعی میکنید. آن چیزی که بنده دارم خدمت شما اینجا عرض میکنم، این است که خوابی که روان شناسان دارند این را تأویل میکنند، بیان میکنند، این عبارت از یک سلسله وارداتی است که به ساحت وجودی انسان صورت میگیرد، بعداً این واردات در بعضی از مراتب به ظهور میرسد. یکی از مراتبی که این سلسله واردات دارد در آن ظهور میکند، خواب است. یعنی سلسله باورهایی در او در طول زمان ایجاد شده است، اینها حالا دارد در یک مقطعی خود را مینمایاند که یکی از آنها خواب است امّا آن خوابی را که شخص متألّم به آن اعتقاد دارد در مورد انبیاء، در مورد اولیا آن دیگر به غیر از این خوابی است که دارد شخص روانشناس میگوید. آن خوابی که به نسبت انبیاء و اولیا شخص متألّم آن را اعتقاد دارد، یکی از اقسام وحی است و آن دیگر با این خواب بشر عادی قابل جمع نیست. «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»[۳] حالا «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً» إمّا خواباً باشد إمّا بیداراً باشد. این خواب اصولاً موضوعاً و بیاناً این خارج از این خوابی است که شخص روان شناس دارد میگوید. آن که اصلاً دارد «وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»[۴] آن خوابی را که او دارد میگوید، او مسکین دارد میگوید، او اوّل خود بشری که دارد این خواب را میبیند را دارد تفسیر میکند. این بشر، بشر محدود است به تمام حدود بشری لذا میگوید: بر یک بشری مثل ما.
منظوراز بیان مثلیّت در قرآن
مثلیّت را که در قرآن ذکر کرده است این در تعیّن بشری است. در این غالب بشری است. او مثلیّت را میآورد در تمام کمالات بشری میخواهد پیاده میکند. این دو با هم فرق دارد. مقام صورت و مقام قالب با مقام ذاتیّات اینها با هم خیلی فرق دارد. مثل اینکه «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»[۵] تمثّل کرد. خوب شأن تمثّل، شأن تعیّن این به غیر از آن شأنی است که در آن تمام خصوصیات انسانی باشد. اینکه آیا اولیای خدا اینها تعیّن بشری دارند و ناطقهی قدسیّه دارند، خوب این در روایات متعدّد وجود دارد، بلکه «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً»[۶] ما در تو یک امری را ایجاد کردیم که آن امر عبارت است از نوری. یعنی تو یک حقیقتی داری، در عین حال که تو با بشر دیگر شأن مثلیّت داری، تو یک حقیقتی داری که این را سایرین ندارند. تمام اینها را کسی کنار بگذارد، از مثلیّت معنای عینیّت را بگیرد و تطابق تام را بگیرد، بعد هم اصلاً به شأن فراروانشناسی این بشر هم باز توجّه نکند که اصلاً این انسان به غیر از این روانشناسیها یک چیزهای دیگر هم دارد. یک شئون دیگر هم دارد. به اینها هم هیچ توجّه نکند، بیاید بگوید: پیغمبر هم یک کسی مثل من است، حالا یک مقدار بالاتر، یک مقدار پایینتر. چطور من خواب میبینم، فردا مثلاً مادر بزرگ من فوت میکند، پیغمبر هم اینطور خواب دیده است. خوب در این صورت نه منشأ خواب دیگر آن معنای وحیانی را پیدا میکند، نه آن تفسیری که خواب بر میدارد، نه آیا اینکه حالا او در خواب دیده است، آیا محقّق الوقوع است یا نه؟ هیچ یک از این ها، یک خواب دیده است. مثل اینکه شاعری خواب دیده است و یک بیت شعری را در خواب کامل کرده است. خوب این دو با هم خیلی فرق دارد، این بیان با آن بیان؛
- این آیه که فرمودید: «حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ»[۷] این غایت بر این است که خدا میفرماید: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» یعنی ما برای ماه منزلهایی قرار دادیم تا مثل شاخهی خشک خرما باریک بشود. یعنی اشاره به آن حرکت ماه دارد که کامل میشود، کوچک میشود. بعد این چطور استدلال میشود بر اینکه (قطع کلام)
معنای کلمهی عرجون
- عرجون قدیم که میگویند نه فقط چوب خشکیده باشد، آن حرکتی که آن چوب خشکیده میکند.این عرب وقتی این درخت خرما را میگرفت و میتکاند، این خوشهی نخل که آویزان بود، اینها را میتکاند که این خرماها بریزد. این شاخههای خکشیده یک حرکت لمبری برمی داشت، این را «عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» میگفت. یک حرکت لمبری بر میداشت، آن حرکت لمبری را میگفت. آن حرکت در این حرکت دورانی ماه است.
-در عین اینکه حرکت دورانی دارد، خود آن هم حرکت دارد.
نقش کوهها و صخرهها در نگهداری زمین از زلزله
- بله یک حرکت اضافهای دارد. چون در آن کوههای بلند ندارد، آنطور لرزش بر میدارد. آن وقت این کوهها اینها باعث میشود که زمین اینطور لرزش برندارد. حضرت امیر هم باز دارند «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ»[۸] خداوند متعال به صخرهها و به کوهها این حرکتهای تکان تکان زمین را گرفت. در این آیهی مبارکه دارد. «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ»[۹] و خداوند متعال در زمین کوهها را القاء فرمود. «أَنْ تَمیدَ بِکُمْ» یعنی «لأنَّ تمید بکم» یعنی تا اینکه با این کوهها زمین به آرامش برسد. زمین از زلزله، زمین از آن حرکتهای تند خود نگاهداری بشود. این یکی از همان علوم طبیعی است که امروزه معلوم شده است.
برکت زلزله برای زمین
«وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ» در علوم طبیعی بحث میشود که در زمین فاکتورهای متعدّی وجود دارد که اگر یک دانه از این فاکتورها به هم بریزد، اینکه اصولاً روی زمین حیات شکل نمی گیرد. یکی از آنها همین است که اگر زمین دائماً در زلزله بود، برای آن حیات شکل نمی گرفت. خود این هم باز از همان علوم طبیعی است. میفرماید: «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فیها» خداوند متعال جلوی زلزلههای زمین را گرفت، نه زلزلههای گاهی، زلزلههای پی در پی را گرفت تا اینکه «وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ». به شما عرض بکنم خود زلزله برای زمین برکت است. بما هو هو خود زلزله اگر نباشد، اصلاً زمین مرده است. زلزله مثل نفس کشیدن زمین است. اگر چنانچه که نباشد، زمین مرده است. زمین مثل یک دینامی دارد عمل میکند که دارد در زمین ایجاد الکتریسیته و قطبین میکند. منشأ اینها همان موادّ مذابی است که در زمین است و این مواد مذاب که از زمین بیرون میزند، اینها دارد همان میدان مغناطیسی زمین را ایجاد میکند، یک بحث مفصّلی در ساختار دینامیک زمین دارد که این موادّ مذاب در آن نقش اوّل و اساسی را دارد. اگر اینها نباشد اصلاً زمین مرده است، یک کرهی مردهای است و حیات زمین بر همین زلزلههایی است که دارد واقع میشود. اگر این زلزلهها واقع نشود، زمین میمیرد.
معجزات علوم در قرآن
این موادّ عالی، موادّ کانی را مدام از درون زمین دارد بیرون میدهد، اینها مدام دارد روی زمین این حیات را تجدید میکند و بر این پایه باز دارد خداوند متعال نیروی الکتریسیتهی زمین را بر آن ثابت میکند که این یک سپر بزرگ مغناطیسی دارد اطراف زمین ایجاد میکند که از رسیدن اشعههای مرگبار خورشید به زمین دارد جلوگیری میکند. اگر اینها نبود روی زمین هیچ گونه حیاتی شکل نمی گرفت. خود این یکی از آن معجزههای علمی قرآن است که دارد حیات زمین… البتّه این در این آیه نیست، باز در محلهای دیگری است که دارد این حیات زمین را به گونهای خاصّی در آن ذکر و بیان میفرماید.
قرار دادن زمین به عنوان ظرف با نیروی جاذبه
«وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ» و خداوند متعال منتشر فرمود در زمین از هر جنبدهای را. اینجا «فیها» نفرمود: «و بث علیها» «وَ بَثَّ فیها» خود زمین را به عنوان ظرف قرار داد. ظرف آن شیء محصوری است که با آن حصاری که دارد، مظروفش از آن خارج نمی شود. در این آیهی مبارکه این ظرفیّت زمین را دارد بیان میفرماید. نفرمود: «و بث علیها» با اینکه وقتی عرب زمین را نگاه میکرد، سطح صافی میدید، این را ظرف نمی دید؛ یک سطح میدید، ظرف آن چیزی بود که اطراف آن هم یک مقدار بالاتر بیاید، یعنی یک لبهای داشته باشد، حاشیهای داشته باشد که از آن بیرون نریزد. خود این باز یکی از همان کنایات مهمّ قرآنی است که خداوند متعال با نیروی جاذبه برای زمین آن شأن ظرفیّت را قرار داده است که اینها مثل یک دیواری دارد عمل میکند که این مخلوق از زمین بیرون نریزد. اگر این جاذبه نبود، خوب مخلوق این طرف و آن طرف پخش میشد. این را عرض بکنم این آیات فقط بحثهای این گونه ندارد. خواستم عرض بکنم یکی از جنبههایی که در این آیات مطرح است، همین بحثها است، بحثهایی که مرتبط با علوم طبیعی است و الّا بحثهای تأویلی آن خیلی وسیع است، شاید یک مقدار از آن را مورد عرض قرار بدهیم.
گستردگی معنای سماء
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و ما از آسمان آبی را فرو فرستادیم. سماء در عربی یکی از آن لغاتی است که خیلی توسعه دارد. در آنجا که تقابل با ارض میکند، آن جنبهی بالاتر، والاتر، جنبهی بالاتر را سماء میگوید. «سماء البیت سقفٌ»، «سماء الفرس ظهرٌ» پشت اسب را سماء الفرس میگوید. هر چیزی که جنبهی بالا باشد . هر چه که جنبهی والاتر باشد.
تفسیر مختص معصومین است
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و خداوند از آسمان آبی را فرو فرستاد. «فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ» این یکی از آن بیانهایی است که در این آیهی مبارکه وجود دارد. باز بیان دیگری که دارد، «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» خداوند در زمین کوهها را قرار داد. این مدل بحثها، تفسیرها… تفسیر که نیست، اینها یک بیاناتی حول آیات قرآنی است و الّا تفسیر برای معصوم (علیه الصّلاه و السّلام) است. اینها یک سلسله احتمالات است که حول آیات دارد داده میشود.
علّت نامگذاری تفسیر میبدی به خواجه عبدالله انصاری
این سبک، سبک رشید الدّین میبدی است که او النّوبه الاولی، النّوبه الثّانیه، النّوبه الثالثه اینطور دارد بحث میکند. اوّل آن اینطور، حالا اینطور. نوبت ثانی مثلاً. سبک او است. این که دیدید اسم تفسیر رشید الدّین میبدی را خواجه عبدالله انصاری گذاشتند نه اینکه این تفسیر او بوده است، او تفسیر خواجه عبدالله انصاری را دیده است که اینطور وارد شده است، از آن آمده است الهام گرفته است، آنطور تفسیر کرده است.
زمین جنبهی قابلیّت وجود
«وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» زمین جنبهی قابلیّت وجود است، همانطور که سماء جنبهی رفعت وجود است، جنبهی فاعلیّت است، زمین جنبهی قابلیّت است. یکی از شئونی که خداوند متعال در جنبهی قابلیّت قرار داده است، مؤمن است. «المُؤمن کَالجَبَلِ الرَّاسِخ لَا یُحَرِّکُهُ العَواصِف» مؤمن مثل کوه است. چطور اگر در زمینی آن جنبههای سختی و جنبههای استواری نباشد، در آن سبزینه مستقر نمی شود. یکی از آن جنبههایی که روی زمین کار میکنند، این است که خاک مستقر باشد. اگر خاک دائماً در حرکت باشد، در این حیات نباتی شکل نمی گیرد. آن وقت یکی از چیزهایی که خاک را ثابت نگه میدارد، همین صخرهها، همین کوهها است. اینها خاک را ثابت نگه میدارند.
مؤمن مثل کوه راسخ
در وادی قابلیّت هم همینطور است. آن انسان مبتدی اگر در آن ارض وجود خود، در کنار او، در جوار او در ظهر او، در خلف او اگر کوه نباشد، اگر صخره نباشد، این نمی تواند به آن کمالات خود برسد، لذا میفرماید: «المُؤمن کَالجَبَلِ الرَّاسِخ» مؤمن مثل کوه است. مثل کوه راسخ است. او برای دیگران ایجاد زمینه میکند، آن وقت این ایجاد زمینه باعث میشود سایرین هم بتوانند کمال را به دست بیاورند.
هدف از انقلاب در شعر امام
مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در یکی از اشعار خود میخواهند این حکمت انقلاب خود را بیان بفرمایند، میفرماید: -این شعر دقیقی از امام است. شاید من ۲۴، ۲۵ سال پیش در یک جلسهای یک مدّتی این شعر را شرح میدادم که -ترجیع-
ای نقطهی عطف راز هستی برگیر ز دوست جام مستی
امام اینطور میفرمایند که خم را بگشا به روی مستان. یعنی یک شخص ربّانی آمد انقلاب کرد، این میخواهد چه کار بکند؟ میخواهد دیگران را وارد راه بکند.
خم را بگشا به روی مستان بیزار شو از هواپرستان
از من بپذیر رمز هستی چون طفل صبور در دبستان
آرام ده گل صفا باش چون ابر بهار در گلستان
تاریخچه جمال او شو بشنو خبر هزار دستان
بردار پیاله و فروخوان برمی زدگان و تنگ دستان
ای نقطهی عطف راز هستی
بعد به اینجا میرسد، میفرماید: (برخاست ز عاشقی صفیری) یک عاشقی فریاد زد. خوب بله چرا این فریاد زد؟ (میخواست ز دوست دستگیری)
او را به شرابخانه آورد تا توبه کُند به دست پیری.
از عشق دگر سخن نگوید تا زنده کند دلش فقیری.
می گوید: همهی این بساطها برای همین است.
تفاوت نکردن تفکّر امام در اوّل و پایان عمر
بعضیها میگویند: امام در این اواخر عمر توبه کرده بود. چه انسانهای پستی پیدا میشوند. امام در آخر عمر خود توبه کرده بود. خوب این شعر مربوط به همین اواخر عمر امام است. تو متوجّه نیستی این دیگر بر عهدهی من است؟!
از عشق دگر سخن نگوید تا زنده کند دلش فقیری.
باز امام همین را تا آخر میرود. بعد
من شاهد شهر آشنایم من شاهم وعاشق گدایم
دلباختهی جمال یارم
از شهر گذشت نام و ننگم بازیچه دور و آشنایم
مست از قـدح شراب نابم دور از برِ یار دلربایم
همینطور…
این نغمه بر آمد از روانم از جان و دل و زبان و نایم
اى نقطه عطف راز هستى ….
می گوید: من همهی این بساط را درست کردم تا از مردم دستگیری بکنم. اوّل انقلاب هم امام همین را فرمودند، این شعر هم مربوط به اواخر عمر ایشان است. اوّل انقلاب هم وقتی امام سورهی حمد را شروع کردند، فرمودند: نگویید این حرفها شروع شد، همهی این حرفها برای همین چیزها است. یعنی همهی این بساط برای این است که یک نفر آمدم بشود، یک نفر درست بشود. در روایت دارد که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در میدان جنگ بودند، داشتند محشر میکردند، یک کسی جلو آمد، گفت: یا علی من از شما سؤال دارم. حضرت فرمود: بگو. گفت: اینکه تو میگویی: خدا واحد است و واحد نیست. یکی گفت: حالا وقت این سؤال است؟ حضرت فرمود: ساکت باش، همهی آن حرفها برای همین است. بعد امام شروع کردند «إنَّ هذا الکَلَام مَعنِیین» وسط میدان جنگ. یعنی همه برای این است که این غایت به ظهور برسد و این انسان به کمال وجودی خود برسد.
تشبیه مؤمن به کوه
«وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» ما در زمین کوهها قرار دادیم. آن کوهها چه کسانی هستند؟ «المُؤمن کَالجَبَلِ الرَّاسِخ لَا یُحَرّکُهُ العَواصِف» تا اینکه به این کوهها زلزلهی زمین گرفته بشود.
نقش عالم در هدایت مردم
یک مؤمن میتواند یک بلا را از یک شهر دفع بکند. معنای این چیست؟ یعنی این مؤمن میتواند یک شهری را هدایت بکند. این مؤمن میتواند یک شهری را به کمالات برساند. مرحوم امام میفرمودند: من به یک شهری رفتم، دیدم مردم آنجا نوعاً انسانهای خوبی هستند. وقتی تحقیق کردم دیدم آنجا آقای خوبی دارد. دیدم اینقدر در مردم تأثیر کرده است. آنجا عالم خوبی دارد. آن وقت میفرماید: که اقلّ شما شفاعتاً در قیامت به اندازهی دو قبیله را شفاعت میکند. به اندازهی قبیلهی ربیعه و مضر. یعنی چه؟ شمرده بود حدود دویست نفر. یعنی مؤمن آن کسی است که بتواند حداقل دویست نفر را هدایت بکند. شفاعت اینطور است. برود خود را به اینها وصل بکند و اینها را هدایت بکند.
اهمّیّت اعتکاف
به مراسم اعتکاف توجّه بکنید، این نسل دارد به اعتکاف رو میکند. این جوانها دارند وارد اعتکاف میشوند. شما خود را مهیا بکنید. خوب الحمدلله خود شما از اهل عمل هستید. در این اعتکافها شرکت بکنید، این جوانها که میآیند، اینها را وارد راه دیانت بکنید. این آمده است؛ این دارد میگوید: من آمدم، کسی است در این مقام از من دستگیری بکند؟ شما آن مؤمنی باشید که اقلّ شفاعت شما دو قبیلهی ربیعه و مضر است که دیگران را هدایت بکنید. اینها دارند میآیند، خوب اینها را بیاورید. این آمد، این جوان آمد، دید اعتکاف است، آمد ثبت نام کرد «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»[۱۰] ابراهیم در میان مردم اعلام بکن «یَأْتُوکَ رِجالاً» به سمت تو میآیند. «وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» منافع آنها را به آنها بنمایانید. این شأن مؤمن است. «المُؤمن کَالجَبَلِ الرَّاسِخ لَا یُحَرّکُهُ العَواصِف» نه اینکه شما هم وارد همان مراسم بشوید و با آنها به خوشگذرانی مشغول بشوید. شما بروید از خندههای آنها برای آنها باب توفیق را بگشاید و باز بکنید.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۱]– سورهی لقمان، آیه ۱۰٫
[۲]– سورهی یس، آیه ۳۹٫
[۳]– سورهی شوری، آیه ۵۱٫
[۴]– سورهی صافات، آیات ۱۰۴ و ۱۰۵٫
[۵]– سورهی مریم، آیه ۱۷٫
[۶]– سورهی شوری، آیه ۵۲٫
[۷]– سورهی یس، آیه ۳۹٫
[۸]– نهج البلاغه، ص ۳۹٫
[۹]– سورهی لقمان، آیه ۱۰٫
[۱۰]– سورهی حج، آیه ۲۷٫
پاسخ دهید