یازدهمین جلسه درس تفسیر آیت الله اخوان با موضوع «تفسیر سوره لقمان» روز چهارشنبه از ساعت ۱۱ لغایت ۱۲ در حسینیه امام رضا علیه السلام برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی الله عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ * خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ».[۱]
معنای خلود
در بحث خلود از دیرباز بین مفسّرین، بین محقّقین در علوم اسلامی، خصوصاً آنهایی که در علم کلام صاحب ید و صاحب موقعیّت هستند بحث بوده است و خلود را به معنای ابد و هموارگی و همیشگی و غیر متحوّل بودن از شأنی به شأنی ذکر کردهاند. نهایت برخی در بحث خلود به نوعی خواستهاند تصلّف کنند و بحث خلود را قدری به طول زمان محدود کردهاند.
ظهور اسماء خداوند در قیامت
خصوصاً در بحث عذاب قیامت با شبهاتی مبنی بر اینکه اگر اینها یک زمان کوتاهی معصیت کردهاند و خداوند ذوالجلال در ازای آن زمان کوتاه آنها را در عذاب تأدیب میفرماید، این خلاف مقام مرحمت و عنایات الهی است. بدون اینکه توجّه کنند اهل قیامت با مقام ظهور اسماء خداوند متعال و ظهور صفات خداوند متعال سر و کار پیدا میکنند و لازمهی هر کدام از اینها در عالم قیامت این است که در مقام ثبات و دوام بوده باشد. بله، اینجا یک بحثی کردهاند، این را بنده استطراداً عرض میکنم، اینکه مرجع صفات جلال هم به جمال است، خواستهاند با اینگونه مباحث اشکالات را جواب بدهند، باید در محلّ خود شده باشد.
معنای نقمت و نعمت
در این دو آیهی شریفه باز بحث خلود مطرح میشود، آن هم برای اهل جنّت و برای اهل نعمت. جنّات نعیم یعنی باغهای پر از نعمت، یعنی باغهایی که نعمت در آن فراگیر است و اصلاً به غیر از نعمت آنجا شأنی به ظهور نمیرسد. نعمت با نِقمت تفاوت دارد، اینکه گفته میشود: «تُعرَفُ الأَشیَاء بِأَضدَادِهَا»[۲] در همه جا نیست، یکی از جاها در علم لغت است که معنای لغت به ضدّ آن فهمیده میشود، «تُعرَفُ الأَشیَاء بِأَضدَادِهَا». مقام نعمت با مقام نقمت، نقمت، «نَقَمَ» به معنای ظهور انتقام، به معنای ظهور آن مقام افضلیت مقتدری خداوند ذو الجلال. نعمت به معنای ظهور اموری که این امور با طبع انسان ملایم است، آن اموری که با طبع آدمی ملایمت دارد اینها را نعمت میگویند. برای هر موجودی آن امری که ملایم با طبع او است آن را مقام نعمت میگویند، هر چیزی ملایم باشد.
باکتریهایی که در اسید زندگی میکنند اسید برای آنها نعمت است، آنهایی که هوازی هستند اسید برای آنها نقمت است، میکروبی که آن میکروب در کثافات دارد زندگی میکند برای این میکروب کثافت نعمت است، برای او پاکی و طهارت نقمت است. اینها هر کدام در مقام نسبت سنجیده میشود، مقام نعمت و مقام نقمت به نسبت سنجیده میشوند. برای انسان آن اموری که مروّح طبع او است یا در مقام آسایش قرار میدهد، در مقام خشنودی قرار میدهد و در مقام خوشحالی قرار میدهد، اینها برای انسان نعمت است.
یک موقعی در کوتاه مدّت برای انسان آسایش ظاهری فراهم میکند، امّا بعد از آن به سختیها و ابتلائاتی گرفتار میشود. مثل اینکه چند صباحی سر مردم کلاه بگذارد، حقّهبازی کند، مردم را در اموری معطّل کند، برای خود یک منفعت ظاهری را تحصیل کند. بعداً هم اینها برای او ایجاد گرفتاری کند، ایجاد دشواری کند، ایجاد صعوبت کند. اینها یک صورتی از نعمت دارد که در واقع و در حقیقت اینها نعمت نیست. یعنی با توجّه به آن غایاتی که دارد، با توجّه به آن نهایتی که دارد، معلوم میشود که اینها نعمت نیست. امّا اگر فرض بر این بود که هیچگونه عقوبتی نداشت باز هم میشد آن را از مقولهی نعمت ذکر کرد.
چگونگی شکلگیری لغات در زبان عربی
ریشهی این نعمت از انعام است. در اصلِ لغت بحث است که عرب اوّل آمده مصدر را وضع کرده، فرهنگستان لغاتی ساخته بودند آن فرهنگستان صبح تا غروب یک سلسله لغاتی را وضع میکرده یا در سال یک مرتبه، دو مرتبه جمع میشدند لغت وضع میکردند. این یک فرضی است، اینطور نیست، شکلگیری لغت اینطور نیست. یا اینکه لغت در بسترهی جامعه شکل گرفته که لغت معمولاً در اسماء اعیان شکل میگیرد، معمولاً شکلگیری لغت در سلسله اسمائی است که سر و کار با اعیان دارند. آنگاه از این علی التّدریج مصدر ساخته شده و آنگاه فعل و امثال آن، ظرفیّاتی که هست شروع شده است. این بحثی که در بین آقایان لغویّون است که آیا مصدر اصل کلام است یا نه، از اینجا نشأت میگیرد، یک اصلیّتی به نسبت صدور افعال و صدور اسماء وجود دارد، یعنی صورت منطقی پیدا میکند. یک اصلیّتی است که خود این لغت چگونه شکل گرفته، بعداً به آن قالب فرو رفته است.
مثلاً مثل لغت آبراهام، یک لغت عِبری است، این در زبان عربی ابراهیم شده است. بعد از آن یک سلسله مشتقّات شروع شده، مثل اسم مصغر بُرَیهه شده است. این خاصیّت زبان عربی است که وقتی لغت را به آن وارد میکنند شروع میکند به لغت صورت منطقی دادن، ظاهراً این مربوط به زبان عربی است. ما در همهی زبانها که کار نکردهایم، اصلاً ما در زبانی به غیر از عربی کار نکردهایم، قدری هم فارسی. امّا اینطور که دیگران دارند راجع به زبان عربی بحث میکنند اینطور میگویند که در زبان عربی یک ترتیب منطقی وجود دارد که هر لغتی را میگیرد به یک ترتیب منطقی که سایر لغات هم همانطور است صورت میدهد، از آن مصدر می سازد.
نقل یک داستان
در یک سفرنامهای میدیدم که یک سیّاح اهل سرزمینهای غربی به یکی از کشورهای مغرب عربی رفته بود، یا تونس بوده یا غیر تونس بوده است. آنجا یک واقعهای برای او اتّفاق افتاده بود که او هم همین را گفته بود، گفته بود: این زبان عربی زبان عجیبی است، او گفته بود که یک بچّهی عرب زبان هم به خودی خود وقتی با یک لغت روبرو میشود شروع میکند از این لغت صیغهسازی میکند، خود به خود شروع به صیغهسازی میکند. یعنی ترتیب منطقی دارد. میگوید ماجرا اینطور شد، من این را در آن سفرنامه میدیدم، میگوید: من یک دوربین به گردن خود انداخته بودم، دوربین را در انگلیسی Camera میگویند. میگوید: من یک دوربین به گردن خود انداخته بودم و داشتم در کوچههای این کشور عرب زبان میرفتم، یک بچّهی گستاخ و بازیگوش عرب…
البتّه هیچکدام آنها عرب نیستند، عرب زبان هستند، آفریقایی تبار و عرب زبان هستند و الّا خود آنها عرب نیستند، عرب سیاه نیست عرب سفید است، خیلی از آنها هم نژاد دو رگه هستند، اصل آنها به سرزمینهای آفریقایی برمیگردد. آفریقایی تبار و عرب زبان هستند. میگوید: دیدم که این بچّه با بازیگوشی به سمت من آمده و مگس هم روی سر و روی او نشسته بود، یعنی این بچّه از هر فرهنگی به دور است. دوربینی که به گردن من بود با انگشت نشان داد گفت: «مَاذَا»، این چیست؟ گفتم: کامِرا. میگوید: او مکث کرد و یک مرتبه پای خود را به زمین زد و به هوا پرید، شروع به جیغ زدن کرد و به سمت منزل دوید، «یَا أُمَّاه إِنَّ الإِنجِلیز یَحمِلونَ الکَامیرات». میگوید: من یک مرتبه جا خوردم، «إِنَّ الإِنجِلیز»، مادر انگلیسیها «یَحمِلونَ الکَامیرات». میگوید دیدم کامیرا را برداشت به خودی خود یک الف و لام بر سر آن قرار داد، جمع هم بست، جمع با الف و ت، یک یاء هم در آن وارد کرد این لغت را لغت عربی کرد، «الکَامِیرات»، دوربینها، لغت کامِرا را… از آن طرف هم سریع برای آن مفرد درست میکند که «کَمرَتٌ وَاحِدَه». اینطور نیست که آنجا نشست یک مصدری درست کرد، بعد از این مصدر یک چیزهایی را درآورد، خود زبان اینطور است که هر لغتی را میگیرد فوری روی آن کاری انجام میدهد، هم برای آن مصدر درست میکند، هم برای آن اسم فاعل، اسم مفعول، همه چیز برای آن درست میکند جلو میآورد.
ریشهی لغت نعمت
فلذلک اینکه در بین صرفیّون این بحث است که اصل لغت در عبارت از مصدر است این مربوط به صیغهسازی است، امّا لغت را از زبانهای دیگر میگیرند. بلکه اینها در خود اعیان هم باز لغت میسازند. ظاهراً اصل لغت نعمت مربوط به انعام است، یعنی چهارپایانی که خورده میشدند و خورده میشوند. مثل گاو، مثل گوسفند، مثل بز و امثال ذلک. چون اینها با طبع انسان مناسبت دارد، اینها مروّح طبع است، انسان گرسنه اینها را میخورد لذّت میبرد، سیر میشود. اینها را انعام گفتهاند. از این لغت یک سلسله از مشتقّات را بیرون کشیدند، نعمت، «النِّعمَه». در کتاب لغت به ترتیب منطقی اوّل کلمهی نعمت را مینویسند، بعد انعام را مینویسند. امّا این در حقیقت از این لغت گرفته شده، نعمت عبارت از آن اموری است که با طبع انسان ملایمت دارد.
یک موقعی به حسب حال چیزی با این طبع موافقت دارد، مثل اینکه خدای ناکرده شقی است، خدای ناکرده دنی است، خدای ناکرده ظالمی است. با این شقی، این دنی، این ظالم، ستم، ستمورزی، ستمگری مناسبت دارد. او فعلاً این را برای خود نعمت میداند، فعلاً او در پی این چیزها است، امّا به جایی که برسد ببیند با سختی مواجه شد میبیند اینها برای او نقمت بود.
نقل یک خاطره
ملکهی سابق ایران، زن رسمی سوم محمّد رضا، چند تا داشته، این رسمی بوده است. فرح در خاطرات خود وقتی نقل میکند، او تا به حال ننوشته نقلیاتی داشته است، دیگریها همه نوشتهاند. میگوید: ما وقتی در پاناما بودیم عمر توریخوس که به ما پناه داده بود میخواست از ما اخّاذی کند، هر دو روز یک مرتبه، سه روز یک مرتبه میگفت: خلخالی میخواهد شما را ترور کند. ما وحشت میکردیم. خلاصه یک طوری از ما اخّاذی میکرد. میگوید بعد کم کم محمّد رضا گفت: دیگر پول ندهیم، دارد اخّاذی میکند. وقتی دید ما پول نمیدهیم هلیکوپتر بلند میکرد، چند ضدّ هوایی، سر و صدا، ما هم وحشت میکردیم. مثل موشی که دنبال سوراخ میدود این طرف و آن طرف میدویدیم، به بدبختی میافتادیم، باز محمّد رضا پول میداد. بعد میگوید: ما این همه سال در ایران – به حسب ظاهر- با عزّت زندگی کردیم، به خفّت و خواری این دو سه ماهی که در پاناما بودیم نمیارزید. سالهایی حدود ۱۶، ۱۷ سال در ایران برای خود بساطی ساخته بود، ملکه، یک مرتبه با آن واقعیّت که روبرو شد دید اینها فایده نداشت.
نعمت و نقمت در مراحل مختلف زندگی
این دنیا را در روایات، در آثار دینی، به نسبت مرگ و بعد از مرگ به خوابی تشبیه کردهاند، بلکه اصلاً مقام تشبیه نیست، حقیقت آن هم باز همینطور است. «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»،[۳] مردم خواب هستند، وقتی بمیرند تازه بیدار میشوند. این چیزهایی که داشت اینجا برای خود نعمت فرض میکرد، میبیند هیچکدام اینها به کار او نمیآید. «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ».[۴] میبینند هیچکدام اینها به کار او نمیآیند، یک توهّماتی بود اینها را برای خود سر هم کرده بود که اینجا به کار او نمیآید، هیچکدام به کار او نمیآید.
یعنی خود مفهوم نعمت به نسبت شخص میبینید که با تبدّل نشئه عوض میشود، خود مفهوم نعمت، بلکه با تبدّل احوال هم باز میبینید برای او عوض شد. تیلهی گِلی برای بچّه نعمت است، اگر این را از دست او بگیرند گریه میکند، همین که به سنّ ۲۰ سال رسید برای او کثافت میشود، همین تیله، سر بچّه داد میزند: بیرون ببر، خانه را کثیف کردی، بیرون ببر. همین که ۱۵ سال پیش، ۱۶ سال پیش، ۱۷ سال پیش به حسب باور آن موقع برای او نعمت بود حالا نقمت میشود و امثال ذلک. لذلک در مقام بررسی نعمت ما باید این را در نظر بگیریم که با چه دیدی داریم به آن موضوع نگاه میکنیم؟ این چیزی را که ما فعلاً داریم نعمت فرض میکنیم با چه دیدی به آن نگاه میکنیم که میگوییم این نعمت است؟ با چه دیدی؟ با چه نگرشی؟ در اینجا میفرماید: «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ * خالِدینَ فیها».
پرسش و پاسخ
– این بحثی که فرمودید ضرری به نعمت بودن نمیزند. ممکن است یک چیزی الآن نعمت است، چیزی که ما برداشت میکنیم ناظر به این است که ممکن است یک نعمتی کوچک باشد، برد نعمت آن ۱۰ سال دیگر، ۲۰ سال دیگر به دست بیاید، یک نعمتی است که برد آن تا آخرت هم به کار ما میآید.
– من اینطور نگفتم، اینجا مقام، مقامِ برد نبود، مقام توجّه داشتن به مصالح کوتاه و مصالح بلند و مقام تعارض این دو نسبت به همدیگر است، مقام مقام تعارض این دو مسئله است. و الّا بله، اگر چنانچه در کوتاه مدّت یک مسیری را میخواهیم برویم، یک مسیر بلند ۳۰ ساله را میخواهیم برویم، فعلاً پنج ساعت تا شمال برویم وقتی ۳۰ سال میخواهیم برویم. در این پنج ساعت نارنگی هم بخوریم خود یک نعمتی است، این را ما انکار نکردیم، اینجا میخوریم پوست آن را میگذاریم و میرویم. امّا یک موقع است شما اینجا سنگ میخورید، فعلاً به حسب ظاهر سنگ ویار کرده است! دارد سنگ میخورد، فعلاً سنگ برای او ترویح ایجاد میکند. نیم ساعت بعد دل درد میگیرد او را اذیّت میکند. این به نسبت مصالح آنی و مصالح باقی و باز در مقام تعارض این دو است.
– تعریفی که از نعمت فرمودید حسب لغت، معنای اعمّی دارد، درست است؟ امّا به حسب دینی (قطع کلام)
– نه، همان معنا را در دین هم دارد، منتها دین ناظر است، آن نعمت را به نسبت مصالحی که وجود دارد معنا میکند. همان جنبهی مروّح طبع در آن وجود دارد، بحث در این است کدام طبع؟
طبع «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»،[۵] یعنی آن کسی که در دین به کمالی رسید که در دین هیچ کُرهی نمیبیند یا آن کسی که هنوز تربیت نشده و تازه میخواهد وارد دین شود. آن کسی که به دین تربیت شده «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، او میبیند که در دین هیچ گونه کُرهی نیست، نفس او نفس شخص متدیّن شده است. آن کسی که نه، این فرد هنوز به دین تربیت نشده «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ».[۶]
– معنای نعمت یک حقیقت واحده پیدا نمیکند، یعنی یک مفهوم اعتباری میشود که هر کسی برای خود (قطع کلام)
– خیلی از لغات اینطور است. یعنی آن چیزی که مروّح طبع است، لهذا این عبارت از چیست؟ عبارت از نعمت است. آن چیزی که به طبع مروّح باشد. خود طبع چطور است؟ در مقام بیان مصادیق میآید.
– درک این نعمت لذّت میشود.
– بله لذّت میشود.
– لذت میشود درک ملایم و ملایم هم میشود نعمت پس درک نعمت میشود لذت
– بله.
– مقیّد کردن تعریف نعمت به ملایم بودن طبع براساس چیست؟ اینکه معنای نعمت را ملایم با طبع بودن میگیریم، این تقیّد.
– معنای لغتی آن همین است، تفسیر لغت آن همین است.
– مطابق روایت میشود؟
– خیر، مطابق خود لغت است. آن چیزی که برابر با میل و طبع است نعمت میشود، معنای لغتی آن همین است.
خلود و ابدیّت نعمت
در این آیهی شریفه دارد نعمت را با یک مقیاسی میسنجد، میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، آن کسانی که در مقام امن هستند، در مقام عمل صالح هستند. «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ * خالِدینَ فیها»، اینجا دارد با مقام خلود نعمت را میسنجد. آن نعمتی که، آن ترویح طبعی که توأم با خلود است، آن مقام آسایشی که همیشه دوام دارد، نه اینکه یک موقع باشد و یک موقع نباشد، یک مرتبه باشد و یک مرتبه نباشد.
بادهی گلرنگِ تلخِ تیزِ خوشخوارِ سبک نَقلش از لعل نگار و نُقلش از یاقوت خام
آن مقام ثبات، آن مقام دوام، در این آیهی مبارکه مورد بحث قرار گرفته است. آن کسانی که صاحب ایمان هستند و صاحب عمل صالح هستند، «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ»، مقام دوام نعمت برای اینها است.
مقایسهی نعمت مؤمنین و کافرین
نمیگوید سایرین نعمت ندارند، بلکه ما در خیلی از روایات داریم که افراد غافل نعمت خدا را برای خود مبدّل به نقمت میکنند، یعنی خدا به آنها نعمت میدهد مثل اینکه خدا به آنها قدرت میدهد، خدا به آنها سِطوَت میدهد، خدا به آنها ثروت میدهد، خدا به آنها طول میدهد، طول بقاع میدهد. «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ»،[۷] همین مقام مدح، این مقام کشت، برای مؤمن نعمت است. ما در ادعیه میبینیم شخص چقدر دعا میکند: خدایا به من طول عمر بده و چه بده و چه بده. همین وقتی که به نسبت شخص کافر سنجیده میشود خود او دارد این نعمت را برای خود مبدّل به نقمت میکند. «إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»، از آن جهت که حکمت ندارد و از آن جهت که آن علم و آگاهی لازمه را ندارد، این شخص نعمت الهی را برای خود به نقمت مبدّل میکند. میفرماید مقام دوام نعمت که برای او تبدیل به نقمت نشود، این برای آن کسانی است که مؤمن هستند و صاحب عمل نیکو هستند. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، صاحب ایمان و عمل صالح هستند. «لَهُمْ جَنَّاتُ».
ریشهی کلمهی جنّات
خود جنّات، اصل لغت آن لغت جن است. اصل لغت جن از کلمهی «جَنَّه»، یعنی پوشش، یعنی ستر، یعنی نهانی. خداوند متعال یک سلسله موجودات نهانی هم دارد که اینها هم مثل انسان صاحب تکلیف هستند، به آنها هم جن گفته میشود. این از آن جهت است که آنها از چشم ما پوشیده هستند، آنها را نمیبینیم، به آنها جن گفته میشود. سورهی مبارکهی جن در قرآن هم میبینید به اینها تصریح میکند که آنها موجوداتی ورای زمین هستند، نمیدانند که در زمین چه خبر است. «أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً»،[۸] یعنی خارج زمین موجوداتی هستند صاحب عقل هستند، صاحب شعور هستند، صاحب درک هستند، اینها زمین را زیر نظر گرفتهاند و در عین حال هم فعلاً نمیدانند که در زمین چه میگذرد.
«وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ»،[۹] ما در آسمانها پایگاههایی برای شنود به نسبت زمین قرار دادهایم. «فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً». باز میبینید در این سورهی مبارکه میگوید اینها جن هستند، یعنی پوشیده هستند. مقام پوشش در خود انسان هم در یک مقطعی بوده است، «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ»،[۱۰] شما در شکم مادران خود جنین بودید. جنین و جمع آن که اجنّه میشود. «إنَّ الأَکرَادَ قَومٌ مِن أَقوامِ الأَجِنَّه»، یعنی آنها طایفهای هستند که زندگی نهانی در کوهها دارند، آنها در کوهها زندگیهای پنهانی دارند، لذا از آنها به اجنّه تعبیر شده است، یعنی آنها صاحب مقام پوشش هستند، صاحب ستر هستند. زندگی آنها در دشت نبوده، در کوهها بوده است، آنجا آنها پوشیده زندگی میکردند. به باغ هم از آن جهت که پوشش ایجاد میکنند، از آن جهت که ستر ایجاد میکند به نسبت کسی که در باغ است، از آن هم به جنّات تعبیر میشود.
مقام و شرایط اهل جنّت
این مقام نعمت برای صاحب نعمت مقام پوشش ایجاد کرده و او را چنین فرا گرفته است که هیچ شرّی از شرور به ساحت او وارد نشود، هیچ بدی به ساحت او وارد نشود. «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ»،[۱۱] یعنی از هر دری. یعنی شما از هر طرف به اهل بهشت نگاه کنید میبینید که «سَلامٌ عَلَیْکُمْ».[۱۲] مقام مقام سِلم است، مقام مقام مدارا است، آن اموری که دارد واقع میشود همه مقام مدارا است، همهی مقامها مقام سلم است. لذا اینجا به «جَنَّاتِ النَّعیمِ» تعبیر کرده است، یعنی مقام نعمت آنها را فرا گرفته، یعنی هیچ جنبهای از خلأ و ضعف نعمت نیست، آن مقام فراگیری را اینجا به جنّات تعبیر میکند.
پرسش و پاسخ
– مصطلحی که مطرح است اینها طوایفی دارند، یعنی انواع مختلفی دارند؟
– در روایت دارد اینها سه دسته هستند، یک دسته در صحاری و بواری هستند، یک دسته از حیّات (مارها) و از عقارب (عقربها) هستند، یک دسته هم میفرماید که خارج از زمین هستند.
– خود این سه نوع، انواع مختلف دارند؟
– حیّات و اقارب معلوم است، حیّ به غیر از عقرب است، خود حیّات هم صاحب طوایف هستند. آنهایی که در زمین هستند بله، آنها هم باز طوایف دارند. آنهایی هم که خارج از زمین هستند، در همین سورهی مبارکه دارد که بعضی از ما مؤمن هستند و بعضی از ما مؤمن نیستند.
– از بعضی تعبیر به دیو میشود یا بعضی در ملاحظاتی که شده مثلاً پای آنها به این شکل است.
– ایراد ندارد، میتوانند تمثّل پیدا کنند، آنهایی که در صحاری و بواری هستند میتوانند تمثّل پیدا کنند.
– یعنی شکل خود آنها نیست تمثّل است؟
– ظاهراً آنهایی که در صحاری و بواری هستند، آنهایی که در آن وادیها هستند میگویند شکل اصلی آنها شکل نِی است. یعنی اگر به شکل اصلی خود در یک نیزار بیفتند با نی فرقی نمیکنند. امّا آنها میتوانند به صورتهای مختلف تمثّل پیدا کنند. امّا آنهایی که خارج از زمین هستند، سورهی مبارکهی جن را ببینید، آنجا هم میفرماید: «وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها». کدام صفحهی قرآن است؟
– صفحه ۵۷۲٫
بحث در مورد سورهی جن
– «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا»،[۱۳] یعنی آنها مقام سمع دارند. در قرآن در مورد شیاطین میفرماید: «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»،[۱۴] معلوم میشود آن شیاطینی که از جن هستند به غیر از اینها هستند. ببینید «وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ * وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»،[۱۵] آیهی قرآن میفرماید: شیاطین سمع ندارند. در مورد اینها میفرماید: «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ»، یعنی اینها با آنها فرق میکنند، یک طایفهی دیگری هستند. آن شیاطینی که از جن هستند آنها را در آن آیهی شریفه نمیفرماید، آنها شیاطین غیر جنّی هستند.
– استماع آنها در مقام بالا و عوالم بالا با عوالم زمینی متفاوت نیست؟
– «وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ * وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ»، استطاعت ندارند، چرا؟ «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»، اصلاً آنها سمع ندارند، اینجا میفرماید: «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ». بحثهای تفصیلی به این شکل است، کتاب مجمع البیان را بگذاریم از روی آن بخوانیم بحث تفسیری نیست، آن هم یک بعد است، اینکه آیات را انسان بتواند با همدیگر…
«قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً * یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ»،[۱۶] مقام مقام ایمان دارند. بعد اینجا میفرماید: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ».[۱۷]
– این صفینا برای جنها است؟
– بله همینطور است. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ»، ما آسمانها را مس کردیم. اینها برای بیرون زمین هستند، آسمانها را مس کردهاند. «فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً»، آسمانها نگهبان دارد. «وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ»، ما چنین میباشیم که در آسمانها قرار دادهایم، «مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ»، پایگاه شنود. در آسمانها پایگاه شنود گذاشتهاند، آیهی قرآن است. «وَ أَنَّا کُنَّا»، ما چنین هستیم، «نَقْعُدُ مِنْها»، که در آسمانها قرار دادهایم، «مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ»، پایگاه شنود. «فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»، فعلاً شهاب را داریم رصد میکنیم، زمان پیغمبر. «وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ»، هنوز نتوانستهایم از زمین خبردار شویم. یعنی وحی را پیش از اینکه به زمین برسد آنها شنیدهاند.
«وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً»، یا اینکه پروردگار آنها برای آنها رشد را اراده کرده است، دقّت بفرمایید «رَبُّهُمْ». موجوداتی هستند فرا زمینی هستند، این در روایات وجود دارد یک عدّهای از اینها هستند که بیرون از زمین هستند.
پرسش و پاسخ
– این خلود گاهی اوقات مقیّد به ابد میشود نمیخواهد…
– خود ابد هم همان خلود است. خلود مقیّد به ابد میشود.
– میخواهیم بگوییم مؤیّد این باشد که خلود به معنای مدّت طویل است، ابد باشد.
– خلود یعنی ثبات، مقام خلود مقام ثبات است، ثبات امری را خلود میگویند.
– یعنی از لغت اصلاً راه ندارد؟
– نه، ندارد.
[۱]– سورهی لقمان، آیات ۸ و ۹٫
[۲]– الجدید فى تفسیر القرآن المجید، ج ۱، ص ۳۶۰٫
[۳]– بحار الانوار، ج ۴، ص ۴۳٫
[۴]– سورهی عبس، آیات ۳۴ تا ۳۷٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۵۶٫
[۶]– همان، آیه ۲۱۶٫
[۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۷۸٫
[۸]– سورهی جن، آیه ۱۰٫
[۹]– همان، آیه ۹٫
[۱۰]– سورهی نجم، آیه ۳۲٫
[۱۱]– سورهی رعد، آیه ۲۳٫
[۱۲]– همان، آیه ۲۴٫
[۱۳]– سورهی جن، آیه ۱٫
[۱۴]– سورهی شعراء، آیه ۲۱۲٫
[۱۵]– همان، آیات ۲۱۰ تا ۲۱۲٫
[۱۶]– سورهی جن، آیات ۱ و ۲٫
[۱۷]– همان، آیه ۸٫
پاسخ دهید