سلام علیکم و رحمه الله؛ از آیات مبهمه این آیۀ قرآن است که می فرماید: «ولقد فتنا سلیمان وألقینا على کرسیه جسدا ثم أناب». مفسران اهل سنت مانند زمخشری در این باره می گوید: «فتنا» به معنای مبتلا کردن و عقاب کردن است وی برای سخنش دلیلی از روایات ابن عباس می آورد که سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که: دو گروه برای حل مشکل خود پیش سلیمان آمدند. یک گروه از اقوام همسر سلیمان بودند همان همسری که سلیمان او را بسیار دوست می داشت، لذا دوست داشت تا در این قضاوت، حکم به نفع آن گروه شود. یا در این باره شهر بن حوشب و وهب بن منبه گفته اند: سلیمان در یکی از جنگ های دریای خود، دختر پادشاه جزیره ای را به نام صیدون به اسارت گرفت. تا آن که محبت آن دختر در دل او نشست، و ادامۀ ماجرا… (قرطبی)، ابن عباس، و مجاهد و سعید بن جبیر و حسن و قتاده می گویند: شیطانی بوده است. (ثم أناب): یعنی به حکومت و قدرتش بازگشت. ابن جریر می گوید: اسم آن شیطان صخرا بوده است. و عده ای گفته اند اسم او «آصف» بوده است. لطفا تفسیر این آیه را به طور واضح بیان کنید، تفسیری که مطابق با شأن پیامبران الاهی باشد.

پاسخ اجمالی

از این آیه اجمالاً استفاده مى ‏شود که آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى‏ روحى بوده که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت. چیزى که انتظار آن را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، ولى قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده است امّا مفسّران، برای این آیه شریفه تفسیرهای مختلفی بیان کردنده اند که در پاسخ تفصیلی به آنها خواهیم پرداخت.

پاسخ تفصیلی

مفسران قرآن در تفسیر آیۀ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى‏ کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ»،[۱] نظریات گوناگون ارائه نمودند که پس از بیان معنای لغوی تعدادی از مفردات آیه، به آنها اشاره خواهیم کرد.

 

 

معنای فتنه و جسد از نظر اهل لغت

اصل «فتن» گذاشتن طلا در آتش است تا خالصی آن از ناخالصی  آشکار شود؛[۲] همچنین «فتنه» به معنای امتحان و آزمایش، گرفتارى و عذاب نیز آمده است.[۳]

«جسد» عبارت است از جسم ظاهری و مادّی هر چیزی که دارای روح باشد، ولی از روحش صرف نظر شود و فقط به جسم آن توجّه گردد. به عبارت روشن تر، جسد یعنی جسم بی روح. [۴]

 

 

تفسیر آیه

گروهی از مفسران نیز در معنای جسد گفتند، جسد به جسم بی روح اطلاق می شود.[۵]

از این آیه اجمالاً استفاده مى ‏شود که آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى‏ روحى بوده که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت. چیزى که انتظار آن را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، ولى قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده است امّا مفسّران، برای این آیه شریفه تفسیرهای مختلفی به شرح زیر بیان کردند.

 

۱ – برخی از مفسران می گویند: سلیمان(ع) آرزو داشت فرزندان برومند و شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور به ویژه جهاد با دشمن به او کمک کنند. او داراى همسران متعدد بود، با خود گفت: من با آنها همبستر مى‏شوم- تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدف هاى من کمک کنند، ولى چون در این جا غفلت کرد و “انشاء اللَّه”، -همان جمله‏اى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت، در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بى‏ روح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.[۶]

 

۲ – برخی نیز معتقدند، خداوند سلیمان را به بیمارى شدیدى مورد آزمایش قرار داد، آن چنان که همچون جسدى بى ‏روح بر تختش افتاد،[۷]سرانجام توبه کرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از”اناب” بازگشت به سلامت است).[۸]

 

۳ – تفسیر دیگر این است که پسرى براى سلیمان متولد شد، جنیان و شیاطین گفتند که اگر پسر او بماند ما نیز از پسر او محنت کشیم. پس آن حضرت ترسید که آسیبى به او رسانند، او را در میان ابر گذاشت که در آنجا شیر خورد و تربیت یابد. پس ناگاه دید آن پسر مرده به روى تختش افتاد، و این تنبیهى بود آن حضرت را که حذر کردن براى دفع قدر فایده نمى‏ بخشد و تأدیبى بود که بر حق تعالى اعتماد ننمود و از شیاطین ترسید، و به تدبیر خود اطمینان نمود، و این امر نسبت به مقام نبوى و سلطنت او شایسته نبود، لذا ترک اولى شد.[۹]

 

علّامه طباطبایی می فرماید: «آنچه به طور اجمال از میان اقوال و روایات مى ‏توان پذیرفت، این است که: جسد نامبرده جنازۀ کودکى از سلیمان (ع) بوده که خداوند آن را بر تخت وى افکند، و در جمله” ثُمَّ أَنابَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی” اشعار، بلکه دلالت است بر این که: سلیمان (ع) از آن جسد امیدها داشته، و یا در راه خدا به او امیدها بسته بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى‏ جانش را بر تخت سلیمان افکنده تا او بدین وسیله آگاه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسلیم او شود».[۱۰]

 

گفتنی است که هیچ کدام از این سه نظر در تفسیر آیۀ شریفه و نظر علّامه که قدر جامع بین نظر اوّل و سوم است با مقام نبوّت منافاتی ندارند و حضرت سلیمان نه مرتکب گناه شد، نه کار غیر معقولی انجام داد. در نهایت مرتکب ترک اولی شده است، امّا نظریات خرافی و بی اساس دیگری بیان شده است که منافات با مقام نبوّت دارد و پست بودن و بی اساس بودن هر یک در کتاب های تفسیری معتبر،[۱۱] بیان شده است، جهت اطلاع به آنها مراجعه شود.

 

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. «ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى افکندیم سپس او به درگاه خداوند توبه کرد»، صاد، ۳۴٫

[۲]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص ۶۲۳، دارالعلم الدار الشامیه، دمشق، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق.

[۳]. قرشى، سید على اکبر،  قاموس قرآن، ج ۵، ص ۱۴۷ و ۱۴۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۳، ص ۳۱۷، دار صادر، بیروت،۱۴۱۴ ق؛ مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، ص ۶۵۵؛ مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۲۲، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ المفردات، ص ۶۲۳٫

[۴]. التّحقیق، ج ۲، ص ۸۵؛ طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۲۵، کتابفروشى مرتضوى، تهران، ۱۳۷۵ ش. 

[۵]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۲۰۴، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ ق؛ حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج ۹، ص ۱۶۹، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۷ ش.

[۶]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۲۸۰ و ۲۸۱، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش؛ قرشی، سید علی اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج ‏۹، ص ۲۲۹، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ج ۱، ص ۴۶۷، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۳ ق.

[۷] در زبان عرب معمول است که به انسان ضعیف و بسیار بیمار گاهى “جسد بلا روح” گفته مى‏شود.

[۸]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۲۴۴، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ۶، ص ۳۷۹، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۲۴ ق؛ مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، ص ۶۰۱، بنیاد بعثت، قم.

[۹]. حسینى، شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى، ج ۱۱، ص ۱۹۷، انتشارات میقات، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۳ ش؛ کاشانى، محمد بن مرتضى، تفسیر المعین، محقّق، حسین درگاهی، ج ۲، ص ۱۲۱۸ و ۱۲۱۹، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق.

[۱۰]. المیزان، ج ۱۷، ص ۲۰۴٫

[۱۱]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۷۴۲ و ۷۴۳، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ ش؛  اطیب البیان، ج ۱۱، ص ۲۴۳ و ۲۴۴؛ تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۲۸۱ و ۲۸۲؛