با عرض سلام و احترام. در تفسیر المیزان ذیل آیه ۱۶۶ سوره نساء نوشته شده است؛ کلمه لکن به ما می‌فهماند که در این آیه از مطالب قبل استدراک شده و سپس گفتند؛ استدراک در بحث در معنای استثنای منقطع است. لطفاً درباره این دو کلمه و ارتباطش با آیه مورد بحث توضیح دهید.

پاسخ اجمالی

«استدراک» در لغت از «درک» به معنای رفع پوشیدگى یا ابهام از سخنى است که قبلاً گفته شده باشد. و استدراک برای رفع توهم شنونده است چه از جهت مثبت و چه از جهت منفی. منظور از استدراک در آیه ۱۶۶ سوره نساء، دفع توهم مخاطب نسبت به دخول ما بعد، در حکم ماقبل است که این همان معنای استثنای منقطع می‌باشد.
در استثنای تام، اگر مستثنى از جنس مستثنى منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آن‌را استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً» که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل در دلالت منطوقی قوم نیست.
بر این اساس، این‌که در مقابل انکار مخالفان نسبت به نبوت پیامبر(ص)، خداوند در این آیه به نبوت حضرتشان شهادت داده  و نبوتشان را اثبات می‌کند، استدراکی از جانب پروردگار است و با توجه به این‌که خداوند از اول داخل در یهودیان تکذیب‌کننده در آیات قبل نبوده، چنین استثنایی منقطع می‌باشد.

پاسخ تفصیلی

«استدراک» در لغت از «درک» به معنای رفع پوشیدگى یا ابهام از سخنى است که قبلاً گفته شده باشد: «و اسْتَدْرَک الشی‏ءَ بالشی‏ءِ: حاول إِدْراکه به».[۱] یا به معنای آن است که اشتباه سخن طرف مقابل را به وى گوشزد کنیم.[۲]
حقیقت استدراک، رفع توهم مثبت و یا منفی شنونده است.[۳]
منظور از استدراک در آیه ۱۶۶ سوره نساء، دفع توهم مخاطب است نسبت به دخول مابعد، در حکم ماقبل، با این‌که چنین نیست و این همان معنای استثنای منقطع است.[۴]
بنابر این معنای استدراک در این آیه، رفع ابهام از آیات قبل بوده و ناظر به اشتباه یهودیان مخالف پیامبر(ص) است که چنین استدراکی در معنای استثنای منقطع می‌باشد.
معنای استثنای منقطع آن است که در استثنای تام، اگر مستثنى از جنس مستثنى منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آن‌را استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً» که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل در دلالت منطوقی قوم نیست.
برای روشن‌تر شدن این موضوع به بررسی آیه می‌پردازیم.


قرآن کریم در ارتباط با حقانیت رسالت پیامبر اسلام(ص) در برابر منکرانش می‌فرماید: «لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَهُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً»؛[۵] ولى خداوند گواهى می‌دهد به آنچه بر تو نازل کرده که از روى علمش نازل کرده است. و فرشتگان (نیز) گواهى می‌دهند، هر چند گواهى خدا کافى است.
در شأن نزول این آیه می‌گویند: گروهی از یهودیان، خدمت پیامبر اسلام(ص) آمدند. رسول خدا فرمود: من می‌دانم که شما به رسالت من علم دارید. آنان پاسخ دادند: ما چنین علمى نداریم و به رسالت تو نیز شهادت نمی‌دهیم؛ از این‌‌رو خداوند این آیه را براى رد انکار و مخالفت آنها نازل کرد.[۶]


براى این‌که پیامبر اسلام از کفر کافران و انکار یهود ناراحت نشود، خداوند به پیامبر(ص) دل‌‌دارى و قوت قلب می‌بخشد که اگر این جمعیت نبوت و رسالت تو را انکار کردند اهمیتى ندارد؛ زیرا خداوند گواه چیزى است که بر تو نازل کرده است.
اگر یهود با خواستن معجزه‌‌‏هاى گوناگون و با بهانه‌‌‏هاى پوچ نبوت تو را انکار می‌کنند و به حقانیت تو گواهى نمی‌دهند، خداوند خود بر حقانیت تو گواهى می‌دهد و او خود شاهد درستی گفته‌‌‏هاى تو است و به آنچه بر تو نازل کرده گواه است، و این از علم او سرچشمه می‌گیرد و می‌داند که تو شایسته پیامبرى هستى. علاوه بر خداوند، فرشتگان نیز بر حقانیت تو گواهى می‌دهند، اگرچه از نظر شاهد بودن، شاهدت خداوند کافی است و با وجود گواهى خدا نیازى به شاهد دیگر نیست.[۷](اما از آن‌جا که ملائکه واسطه در انزال‌اند قهراً آنان نیز گواهان بر این نزول وحی‌اند).
بر این اساس، این‌که در مقابل انکار آنان نسبت به نبوت پیامبر(ص)، خداوند به نبوت حضرت شهادت می‌دهد و نبوتش را اثبات می‌کند، این استدراک است. و با توجه به این‌که خداوند از اول داخل در مجموعه یهودیان نبود، پس استثنای منقطع می‌باشد.


به بیان دیگر، کلمه «لکن» بیانگر این است که خداوند در این آیه در پی جبران انکار مخالفان است.[۸]
برخی معتقدند؛ استدراک در این آیه در حقیقت استدراک از جواب سؤالى است که مناسب مقام است. گویا سؤال کننده‌ای پرسید، آیا امّت به این امر گواهى می‌دهد؟ پس جواب داده شد که امّت گواهى نمی‌دهند، ولى خدا گواهى می‌دهد.[۹]


متن آن چیزى که خدا در این گواهى فرموده این جمله است: «أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ» یعنى خدا این شریعت را به علم خود نازل کرده و خواسته است بفهماند صرف نزول، در اثبات مدعا کافى نیست، براى این‌که بعضى از اقسام نزول، نزول وحى به شیطان‌‏ها است.
چرا که شیطان‌‏ها هم براى خود وحى دارند و با وحى خود امر هدایت الهى را به فساد می‌کشانند. به این معنا که راه باطلى را به جاى راه حق خدا جا می‌زنند، مقدارى باطل را با وحى حق الهى مخلوط می‌کنند و به خورد مردم می‌دهند، چنان‌که می‌فرماید ما مراقب پیامبران هستیم تا بدانیم که رسالت‏‌هاى پروردگارشان را رسانده‌‏اند، فهمیده می‌شود که اگر مراقبت خداى تعالى نباشد خوف دست‌برد شیطان در وحى او وجود دارد: «خدا عالم غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد، مگر رسولى که خدا او را براى این کار بپسندد. آرى او از پیش رو و پشت سر آن رسول مراقبى می‌گمارد تا معلوم کند رسولان او رسالات پروردگارشان را رسانده‌‏اند و خداى تعالى بدانچه نزد رسولان است احاطه دارد و شماره عدد هر چیزى را می‌داند».[۱۰]

 

منبع:اسلام کوئست


.[۱] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۲۱، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

[۲]. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص ۵۶، تهران، اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.

[۳]. التحریر و التنویر، ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج ‏۸، ص ۱۴۹، بیروت، مؤسسه التاریخ‏، چاپ اول‏، بی‌تا.

[۴]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، علی عبدالباری، ج ‏۷، ص ۳۰، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۵]. نساء، ۱۶۶.

[۶]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏۳، ص ۲۱۹، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۷]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏۳، ص ۳۹، بی‌جا، بی‌تا.

[۸]. هم‌چنان که چند آیه قبل استدراکى دیگر شد و در آن فرمود: «لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک». نساء، ۱۶۲.

[۹]. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج ‏۲، ص ۳۸۵، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.

[۱۰]. جن، ۲۸.