آیا بنی اسرائیل – که از فرزندان پیامبران بودند – چنین جرأتی را داشتند که به کشتن پیامبران همنژاد خود اقدام کنند؟
با توجه به آیه شریفه «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»؛ دلیل کشتن انبیای بنیاسرائیل چه بوده است؟
پاسخ اجمالی
بنابر تصریح آیات متعددی از قرآن، بنیاسرائیل، تعدادی از پیامبران خود را کشتند، بلکه از برخی قرائن به دست میآید که این گناه بزرگ، برای آنها امری عادی شده بود. منابع اسلامی پیامبرانی؛ مانند زکریا و یحیی را از جمله پیامبران کشتهشده دانستهاند.
در قتل؛ گاهى خود شخص قاتل نیست، اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. گاهی نیز قتل؛ مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد. این آیات میتواند ناظر به هر دو شیوه باشد که کشته شدن پیامبران گاه مستقیماً توسط خود آنان انجام شده و گاه با توطئه، تحریک و افشاى راز، قدرتمندان را به کشتن پیامبران ترغیب و تشویق میکردند.
پاسخ تفصیلی
بنیاسرائیل؛ پیامبر زادگانی بودند که آیات بسیاری در مورد آنها نازل شده است. قرآن کریم در کنار بیان برخی فضیلتها،[۱] در موارد بسیاری آنان را به شدت توبیخ کرده است. در یکی از این آیات، خداوند میفرماید: مهر ذلت و خوارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند: «ذلک بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَق»؛ این ذلت و خشم خدا بهخاطر آن بود که آیات خدا را انکار مینمودند و پیامبران خدا را به ناحق میکشند و این اعمال آنان به سبب کفر و عصیانشان بود و آنان قومى تجاوزگر و کفر پیشه بودند و به گناه کردن عادت داشتند.[۲]
کشتهشدن انبیا توسط بنیاسرائیل در آیات دیگری نیز آمده است.[۳] منابع اسلامی پیامبرانی؛ مانند زکریا ویحیی[۴] را ذکر کردهاند[۵] و طبیعتاً تعداد این کشتهشدگان بسیار بیشتر بوده به حدی که بنابر برخی روایات؛ بنیاسرائیل در یک روز سیصد پیامبر را کشتند.[۶] اینان در حالی پیامبران را میکشتند که علم به نبوتشان داشته و یقین داشتند که اینان فرستادگان خداوند هستند و با این عمل گناه خود را دو چندان میکردند.[۷]
قرآن در مواردی تهدید پیامبران به قتل و نیز بر عهده گرفتن قتل توسط بنیاسرائیل را مطرح کرده است:
الف. از زبان هارون نقل میکند که بنیاسرائیل تصمیم به قتل او داشتند: «هارون [در خطاب به موسی] گفت: اى فرزند مادرم! این قوم مرا تحت فشار گذاشتند و نزدیک بود که مرا به قتل برسانند».[۸]
ب. «و گفتارشان که: ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!».[۹]
در مجموع میتوان احتمال داد که؛ اگر یهودیان معاصر رسول خدا(ص) قدرت بر قتل حضرتشان داشتند، بدون هیچ هراسی به این کار اقدام میکردند که البته چند توطئه نافرجام نسبت به پیامبر نیز در سابقه آنان وجود دارد.
در ادامه نکاتی پیرامون این آیه بیان میشود.
۱ – کشتن پیامبران توسط بنیاسرائیل به صورت یک عادت مستمر
ظاهر آیه مورد بحث این است که «یقتلون» عطف بر «یکفرون» است. در نتیجه «کانوا» بر سر «یقتلون» نیز تکرار میشود و این دلالت دارد که پیامبرکُشى در میان بنیاسرائیل به صورت عادت و خصلت زشت لازم درآمده بود.[۱۰]
۲ – کشتن با واسطه و بیواسطه
قتل گاهى تسبیبى است؛ یعنی خود شخص، قاتل نیست، اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. نوع دیگر قتل؛ قتل مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد. در هر دو مورد، شخص شریک در قتل میباشد؛ و میتوان قتل را به او نیز نسبت داد. از اطلاق آیه به دست میآید که شهادت پیامبران الهى توسط بنیاسرائیل، گاه بدون واسطه بوده است و گاه نیز توسط توطئه، تحریک و افشاى راز بوده است. بنابراین، هر دو قسم را میتوان مندرج در آیه دانست.
در همین راستا روایتی وجود دارد که گزینه دوم را تقویت میکند:
امام صادق(ع) پس از تلاوت آیه مزبور فرمود: «به خدا سوگند بنیاسرائیل انبیا را با دستها و شمشیرهاى خود نکشتند بلکه سخنان آنان را شنیده و افشا ساختند که به دنبال آن، حکام و جباران زمان پیامبران را دستگیر کرده و به شهادت میرساندند. پس قتل انبیا به وسیله بنیاسرائیل به صورت کشتن از طریق معصیت افشاى اسرار بود».[۱۱]
البته این روایت نمیخواهد اعلام کند که حتی یک پیامبر نیز مستقیماً توسط بنی اسرائیل کشته نشده است، بلکه آنچه در روایت مزبور آمده، صرفاً براى بیان اهمیت لزوم حفظ اسرار است و «اگر قتل بیواسطه را صریحاً نفى میکند در واقع براى نفس توهّم حصر مصداق قتل در قتل بیواسطه است؛ یعنى غرض نفى قتل بیواسطه نیست، بلکه مقصود اثبات و اندراج قتل با واسطه است».[۱۲]
۳ – کشتن پیامبران به ناحق
در آیه مورد بحث، وصف «بغیر الحق» در مورد قتل انبیا ذکر شده است. در اینجا پرسشی پیش میآید که مگر میتوان پیامبران را به حق کشت؟ ظالمانه و غیر حق بودن این قتل امرى واضح و آشکار است. پس این قید برای چه آورده شده است؟! مفسران دو دلیل ذکر کردهاند:
الف. معنای این قید این نیست که کشتن پیامبران ممکن است گاهى به حق باشد، بلکه این یک قید توضیحی است، ناظر به اینکه کشتن انبیا به طور کل، ناروا و به غیر حق است و این کلمه «بغیر حق» صفت خود فعل کشتن است؛ مانند آیه کریمه: «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ»؛[۱۳] هر که با خداى یکتا خداى دیگر بخواند که برهانى در مورد آن ندارد. یعنی نمیتواند برهان داشته باشد.[۱۴]
مطابق این بیان قید «بغیر الحق» بدین معنا است که پیامبرکُشى همیشه ناحق بوده است و بنیاسرائیل هیچ توجیهى براى کار خود نداشتند.[۱۵]
ب. گاهی انسان به جهت شبهه و یا اشکالی، فردی را شایسته قتل میداند و شخص را میکشد. گاهی با علم به قبح عملش، مرتکب قتل میشود. طبیعی است که مورد دوم بدتر و قبیحتر است. خداوند با قید مذکور در آیه اعلان میدارد آنها هیچ عذری و جهلی در این مسئله نداشتند و با علم و آگاهی بر این جنایت دست زدهاند.[۱۶]
اسلام کوئیست
[۱]. برای نمونه: اعراف؛ ۱۴۰: «در حالیکه او است که شما را بر جهانیان [روزگارتان] برترى داد».
[۲]. بقره، ۶۱.
[۳]. ر. ک: آل عمران، ۲۱ و ۱۱۲.
[۴]. ر. ک: ۶۲۳۲۲؛ انتقام خون حضرت یحیی(ع) توسط بخت نصر
[۵]. شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ص ۴۹، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۶]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۱، ص ۷۳، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
[۷]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۵۱، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۸]. اعراف، ۱۵۰.
[۹]. نساء، ۱۵۷.
[۱۰]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۶۵۰، قم، اسراء، ۱۳۷۸ش.
[۱۱]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۱، ص ۴۵، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ق؛ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ۱، ص ۲۵۶، قم، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
[۱۲]. تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۶۵۲- ۶۵۳.
[۱۳]. مومنون، ۱۷۷.
[۱۴]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۱، ص ۲۵۷، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج ۱، ص ۲۷۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[۱۵]. تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۶۵۳.
[۱۶]. فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳، ص ۵۳۴ – ۵۳۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
پاسخ دهید