در روایت آمده است؛ خداوند گناه شیعیان را بر گردن پیامبر نهاده و سپس آنها را بخشید و آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَما تَأَخَّرَ» اشاره به همین معنا دارد! آیا چنین اعتقادی درست است؟ این همان اعتقاد مسیحیان پیرامون عیسی نیست که مسلمانان بر آن خرده میگیرند؟!
عمر بن یزید گفت: من از ابا عبد الله در مورد آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَما تَأَخَّرَ» (تا خدا گناه تو را آنچه پیش از این بوده و آنچه پس از این باشد برای تو بیامرزد) پرسیدم، او در جواب فرمود: او گناهکار نیست و حتی قصد گناه هم در ذهن او خطور نمیکند، ولی خداوند گناه او را بر انبیا تحمیل فرمود و سپس خداوند او را مورد عفو قرار داد. آیا این اعتقاد شبیه اعتقاد مسیحیت در مورد رستگاری (redemption) نیست؟ چگونه شیعه این را میپذیرد؟
پاسخ اجمالی
روایت مورد سؤال، با کمی اختلاف از آنچه در متن سؤال آمده، اینگونه نقل شده است: از امام صادق(ع) درباره سخن خدا «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ … » پرسیدند، آنحضرت فرمود: پیامبر(ص) گناهى نداشته و اراده بر انجام گناهى هم ننموده است، اما خداوند گناهان شیعیان علی(ع) را بر او بار کرده آنگاه آنها را برایش بخشیده است». قبول معنای ظاهری این روایت مشکل است. بنابر این باید روایت مورد نظر را بر غیر معنای ظاهر حمل کرد. مثلاً میتوان گفت منظور این است که فتح مکه یا صلح حدیبیه سبب تقویت اصل اسلام شد و به دنبال آن در حجه الوداع شکل کامل اسلام برای مردم بیان شد. در نتیجه زمینه پرورش مؤمنان واقعی و شیعیان واقعی امیر المؤمنین به وجود آمد، اینها کسانی هستند که قابلیت بخشیده شدن را بهتر از دیگران دارند و زودتر مورد عفو قرار میگیرند.
البته این تعبیر که گناهان بر عهده پیامبر افتاده و سپس بخشیده میشوند، تعبیری عرفی است که در میان مردم نیز رایج است. مثلاً به کسی که وساطت در بخشش میکند میگویند ما به خاطر شما بخشیدیم، شخص وساطت کننده نیز میگوید گناه آنها را به حساب من بگذار.
در ضمن باید توجه داشت که این شفاعت با رستگاری در مسیحیت تفاوتهای بسیار واضح و مشخصی دارد.
پاسخ تفصیلی
بنابر ادله قطعی عقلی و نقلی، پیامبر اسلام(ص) دارای مقام عصمت بوده و هیچ گناهی از ایشان سر نزده است. با این حال، برخی از آیات و حتی روایات وجود دارند که در ظاهر، خلاف این اعتقاد را نشان میدهند.
یکی از آیاتی که به ظاهر با عصمت منافات دارد؛ آیه شریفه: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً»[۱] است. این آیه نیز به دلایلی منافات با عصمت ندارد؛ امام علی(ع) میفرماید: «زمانی که این آیه نازل شد، پیامبر به جبرئیل فرمود گناهان گذشته و گناهان باقی مانده چیست؟ جبرئیل گفت: برای تو هیچ گناهی وجود ندارد که خداوند آنرا بیامرزد».[۲]
مفسران در اینکه «ذنب» در اینگونه از موارد چه معنایی دارد که با عصمت منافات نداشته باشد، گفتارهای زیادی مطرح کردهاند[۳] و به وسیله آنها میتوان معنای آیه را همخوان با عصمت دانست.[۴] به دو مورد آنها اشاره میکنیم:
۱ – در روایتی آمده: مأمون به امام رضا(ع) گفت: معناى آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ …» چیست؟ امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: از نظر مشرکان مکّه، کسى گناهکارتر از حضرت رسول(ص) نبود؛ زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بُت را میپرستیدند و آنگاه که پیامبر، ایشان را به «لا اله الّا اللَّه» دعوت نمود، این موضوع بر آنان گران آمد و گفتند: آیا معبودان [گوناگون] را معبودى یگانه قرار داده است؟ به راستى چیزى بسیار شگفت است. سران آنها فریاد برداشتند که: بروید و بر پرستش خدایانتان ایستادگى کنید که این [ریاست و آقایى بر ما مردم] اراده شده است. ما این [پرستش معبود یگانه] را در آخرین آیین [که پدرانمان بر آن بودند] نشنیدهایم این جز دروغى ساخته شده نیست[۵] و آن زمان که خداوند -عزّ و جلّ- مکّه را براى پیامبرش فتح نمود، فرمود: اى محمّد! «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً …»؛ یعنی اهل مکه عمل پیامبر در دعوت به توحید -در گذشته و بعد از آن- را گناه محسوب میکردند، … و با غلبه پیامبر(ص) بر آنان، آنچه از نظر آنان گناه محسوب میشد، پوشیده گردید.[۶] بنابر این، از روایت فوق به دست میآید که منظور از گناه، آن چیزی است که مشرکان مکه آنرا گناه دانسته و به پیامبر استناد میدادند و با فتح مکه این استناد به صورت کامل از بین رفت. برخی از مفسران نیز این قول را در تفسیر آیه پذیرفتهاند.[۷]
۲ – سید مرتضی(ره) متکلم بزرگ شیعه نیز گفتاری پیرامون آیه فوق دارد: «ذنب» مصدر است و مصدر هم جایز است به فاعل و هم به مفعول اضافه شود، و در این آیه شریفه، «ذنب» به مفعول اضافه شده است، و منظور آیه چنین است: «ما تقدّم من ذنبهم الیک»؛ یعنى خداوند گناهان کفّار را که مانع ورود تو به مکّه و مسجد الحرام شدند بخشید.
بنابر این تأویل، مغفرت به معناى این است که خداوند احکام مشرکان و دشمنان پیامبر را از بین برد، یعنى خداوند این منع را از تو بر میدارد، و با فتح مکه قدرتى به تو خواهد بخشید که وارد مکه شوى، و لذا این معنا را پاداشى نسبت به جهاد او قرار داده است، … اما اگر خداوند از این مغفرت، آمرزش گناهان پیامبر را قصد کرده بود، دیگر معنا نداشت بگوید: «إنا فتحنا لک … لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ»؛ زیرا آمرزش گناهان ربطى به فتح ندارد، و نمیتواند بعد از آیه فتح باشد.[۸] بنابر این گفتار، »ما تقدم» و «ما تأخر» نیز به وضوح معنا پیدا میکند و میتوان ارتباط فتح با بخشش گناه را نیز به روشنی به دست آورد.
با این حال تحلیلی که از این آیه ارائه شده است نیاز به بررسی بیشتری دارد و آن اینکه منظور از «ذنب»، گناه مؤمنان بوده که بر عهده پیامبر نهاده شده و سپس بخشیده شده است. عمر بن یزید میگوید: از امام صادق(ع) درباره آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» پرسیدم و آن حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ حَمَلَ مُحَمَّداً ذُنُوبَ شِیعَهِ عَلِیٍّ ثُمَّ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّر»؛ حضرت محمّد(ص) گناهى نداشته و اراده بر انجام گناهى هم نفرموده است، اما خداوند گناهان گذشته و آینده شیعیان علی را بر او بار کرده، آنگاه آنها را برایش بخشیده است».[۹] این روایت نقلهای دیگری نیز دارد؛ گاه به صورت جزئی از روایت طولانی[۱۰] و گاه به صورت مستقل و با کلماتی متفاوت از آنچه ذکر شد.[۱۱] برخی از مفسّران نیز همین معنا را در ضمن آیه بیان داشتهاند.[۱۲] و برخی دیگر گفتهاند: لِیَغْفِرَ لَکَ … ما تقدم؛ یعنی آن خطایی که پدر تو آدم انجام داد و تو در صُلب او بودی و ما تأخر؛ یعنی گناهان امت تو؛ زیرا تو رهبر و حجت آنها بودهای.[۱۳]
۳ – علامه طباطبایی(ره): مراد از کلمه «ذنب» در آیه شریفه، گناه به معناى معروف کلمه؛ یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست؛ چراکه کلمه «ذنب» در لغت آنطور که از موارد استعمال آن استفاده میشود عبارت است از عملى که آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه که باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روى هر چیز. در اینجا میگوییم قیام رسول خدا(ص) برای دعوت مردم علیه کفر و وثنیت، از قبل از هجرت و ادامهاش تا بعد از آن، و جنگهایى که بعد از هجرت با کفار به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى کلمه «ذنب» و عملى بود حادثه آفرین و مسئله ساز. و روشن است که کفار قریش تا وقتی که شوکت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمیدادند؛ یعنى از ایجاد دردسر براى آنحضرت کوتاهى نمیکردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خونهایى که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمیبردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینههاى درونى خود را تسکین نمیدادند، دست بردار نبودند.[۱۴]
اما خداوند با فتح مکه -و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهى به فتح مکه شد- شوکت و نیروى قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانى که رسول خدا(ص) در نظر مشرکان داشت پوشانید، و آنحضرت را از شر قریش ایمنى داد، اما گناهان آیندهاش عبارت است از خونهایى که بعد از هجرت از بزرگان و اشراف قریش ریخت، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آینده پیامبر عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبتهایى که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت.
در هر صورت قبول معنای ظاهری این روایت مشکل است. بنابر این باید روایت مورد نظر را بر غیر معنای ظاهر حمل کرد مثلاً میتوان گفت منظور این است که فتح مکه یا صلح حدیبیه سبب تقویت اصل اسلام شد و به تبع آن در حجه الوداع شکل کامل اسلام برای مردم بیان شد. و در نتیجه زمینه پرورش مؤمنان واقعی و شیعیان واقعی امیر المؤمنین به وجود آمد. اینها کسانی هستند که قابلیت بخشیده شدن را بهتر از دیگران دارند و زودتر مورد عفو قرار میگیرند.
البته این تعبیر که گناهان بر عهده پیامبر افتاده و سپس بخشیده میشوند، تعبیری عرفی است که در میان مردم نیز رایج است که به کسی وساطت در بخشش میکند میگویند ما به خاطر شما بخشیدیم، و شخص وساطت کننده نیز میگوید گناه آنها را به حساب من بگذار.
در ضمن باید توجه داشت هر شخصی که خود را شیعه بداند، مصداق این روایت –بر فرض قبول- و امثال آن قرار نمیگیرد، بلکه شیعه بودن شرایط خاص و گاه سنگینی دارد که انجام عبادت و ایمان داشتن بخشی از آن است و این کاملاً بر خلاف دیدگاه مسیحیت است که معتقدند تنها با ایمان به مسیح، میتوان به رستگاری رسید. در نتیجه این شفاعت در قیامت با رستگاری در مسیحیت تفاوتهای بسیار واضح و مشخصی دارد که البته بیان آن مجالی دیگر را میطلبد.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. فتح، ۱ و ۲: «به راستى ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم آوردیم تا خدا آنچه را از تبعات گذشته [که به نا حق از گفتار و کردار مردم، درباره تو پدید آمده] و پس از آنرا براى تو بپوشاند، و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهى راست راهنماییات نماید».
[۲]. فرات کوفی، ابوالقاسم، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق: محمودی، محمد کاظم، ص ۴۱۹، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۳]. برای نمونه ر.ک: فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۲۸، ص ۶۶، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
[۴]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
۱۸۵۷؛ عصمت پیامبر (ص) و ترک اولی
۷۸۸۰؛ ترک اولی از معصوم
[۵]. ص، ۵- ۷: «أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ. وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ. ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ».
[۶]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی، ج ۱، ص ۲۰۲، نشر جهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۷]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۲۰ – ۲۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۸]. علم الهدی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء (علیهم السلام)، ص ۱۱۷، دار الشریف الرضی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
[۹]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب، ج ۲، ص ۳۱۴، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
[۱۰]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، النص، ص ۳۵۲، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۳ق؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۷۵، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
[۱۱]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: درگاهی، حسین، ج ۱۲، ص ۲۶۹، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش، استرآبادی، علی، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، محقق و مصحح: استاد ولی، حسین، ص ۵۷۵، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
[۱۲]. ر.ک: فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، محقق و مصحح: حسینی اصفهانی، ضیاء الدین، ج ۱۳، ص ۸۲۶، کتابخانه امام امیر المؤمنین علی(ع)، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۰۶ق؛ شهید اول، محمد بن مکی، الأربعون حدیثا، ص ۷۳، مدرسه امام مهدی(عج)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۷ق؛ حافظ برسی، رجب بن محمد، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین(ع)، محقق و مصحح: عاشور، علی، ص ۱۹۳، أعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
[۱۳]. تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، تحقیق: عیون السود، محمد باسل، ص ۱۴۷، منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
[۱۴]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص: ۲۵۴ – ۲۵۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
پاسخ دهید