سوره مزمل

 جلسه ۹۹

﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ[۱]

﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا[۲]

﴿نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا[۳]

﴿أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا[۴]

﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۵]

﴿إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا[۶]

﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا[۷]

﴿وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا[۸]

 

در روح کلی این آیات مبارکات، به تربیت رهبران جامعه و مدیران امت اسلامی پرداخته شده است، بدین معنا که صفات رهبران و مدیران جامعه‌ی توحیدی، در چهارچوب رهنمودهای الهی بیان شده است. در ذیل به بررسی نکاتی چند در این خصوص خواهیم پرداخت:

نکته اول

خدا برای شب، عالمی قرار داده است، چنان‌که رویش بذر اشک، سوز، نماز و تلاوت قرآن در ظرف «شب» با ساعات دیگر متفاوت است. نظیر این مسئله را در اماکن مقدسه نیز داریم؛ نماز در کعبه و مسجد نبوی، با نماز در وادی برهوت فرق دارد. زمان‌ها نیز از حیث رویش تفاوت چشمگیری دارند، و در این میان، هنگام «سحر» عالم منحصر بفرد خود را داراست، تا آنجا که خداوند متعال رسول خود را مأمور به قیام شب می‌نماید، همو که تمامی مدیران و زمامداران باید به او تأسی نمایند و از او تبعیت کنند.

بنابراین اولین نکته برای کسانی که می‌خواهند کشتی‌بان کشتی هدایت باشند، و امتی را به ساحل قرب الهی و بهشت برسانند، آن است که باید از «شب» مایه گیرند؛ به بیان دیگر لازمه مدیر یا مدرس خوب بودن، آن است که انسان «نماز شب» خوان باشد.[۹] بعلاوه اهمیت و توصیه بر اقامه‌ی نافله شب در آیات دیگر نیز مطرح شده است:

الف) ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا[۱۰]

ب) ﴿وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ[۱۱]

 

نکته دوم

با توجه به بیان روایات، مراد از «قیام شب»، همان «نماز شب» است؛ و میزان بیداری و قیام شب اختیاری است: ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا[۱۲] ﴿نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا[۱۳]

 

نکته سوم

گرچه فراز ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا[۱۴] با ماهیت نماز شب سازگار و قابل تطبیق است، چون هر نمازی حاوی تلاوت قرآن کریم نیز می‌باشد، اما چنین به نظر می‌رسد که از ضمائم نماز شب، تلاوت آیات کریمه قرآن به صورت مجزا است. در حالات بزرگان نیز نقل شده است که ایشان ابتدا نماز شب را می‌خواندند، سپس تا هنگام اذان صبح به تلاوت قرآن می‌پرداختند، بعد از اذان نیز ابتدا نافله صبح را می‌خوانند و بعد از آن نماز صبح را به جای می‌آوردند.

بنابراین هر کس بخواهد به خوبی از پس مسئولیت پدر بودن، بزرگ فامیل بودن، بزرگ محل بودن، مدیر بودن و کارگزار بودن بر آید، و به نحو احسن وظایف خود را تحقق بخشد، باید نماز شب و تلاوت قرآن در سحرگاهان را مورد توجه قرار دهد.

 

نکته چهارم

﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۱۵]

سنگین‌ترین بار عالم امکان بر دوش مبارک رسول خدا o قرار دارد، و احدی در عالم مسئولیتی ثقیل‌تر از مسئولیت پیغمبر خاتم o را نداشته است؛ به همین جهت خداوند سبحان پیشاپیش به او اطمینان داد: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؛ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۱۶] به عبارت دیگر تحمل چنین وزر(بار) سنگینی هنر پیغمبر خدا o نبود، بلکه به واسطه مدد و عنایت الهی محقق شد، و الا بار سنگین این مسئولیت به سلامت به مقصد نمی‌رسید! [۱۷]

 

نکته پنجم

در تشخیص مراد از «قول ثقلیل»، مباحث گوناگونی مطرح شده است، از آن میان، به دو احتمال اشاره می‌شود:

الف) مسئولیت سنگین هدایت بشر

می توان مراد از «قول ثقلیل» را «ورز» و بار سنگینی دانست که برای نجات بشر بر دوش پیامبر o گذاشته شده است، بدین ترتیب آن بار سنگین عبارت است از مسئولیت هدایت بشر تا پایان و انقراض عالم.

 

ب) گفتگوی بی‌واسطه با خداوند

هرچند از نظر ظاهری معنای فوق صحیح تلقی می‌گردد، اما در موقعیت نفس نفیس نبوی، باید عنصر دیگری نیز باشد که تجلی بیرونی و ظاهری آن، سبب تجلی هدایت و جذبه‌های نبوی برای نفوس مستعده و قلوب مهیا قلمداد گردد.

یکی از عرفا از مرحوم حداد نقل می‌کند: در آنات پایانی عمر مبارکشان از او پرسیده شد با توجه به آیه شریفه ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا این قول ثقیل چه نوع قولی است؟ ایشان جواب فرمودند: «آمد و شد جبرئیل بر پیامبر ثقلی نداشت، بلکه منظور “یا من لیس الا هو[۱۸] می باشد.»

در شرح بیان مرحوم حداد باید گفت: وجود نازنین رسول خدا o بر وجود جمیع ملائکه اشراف دارد، از همین رو هر آنچه فرشته‌ای تاب و توان حمل آن را داشته باشد، تحمل آن چیز بر وجود حضرت گران نخواهد آمد، [پس اگر جبرئیل ظرفیت حمل بخشی از وحی را دارا بوده است، به طریق اولی نبی خاتم o نیز تحمل آن را داشته است.] به دیگر سخن هر آنچه هست و نیست، از تجلیات وجودی پیغمبر اکرم o است، و سایرین میوه‌های وجود او هستند، در نتیجه محمول جبرئیل بر پیغمبر o ثقیل نیست.

[بنابراین محل بحث، در مواردی است که خداوند بی‌واسطه با پیغمبر خود گفتگو می‌نمود، و این قول ربوبی است که برای حضرت ثقیل بود. به تعبیر دیگر] حمل مقام فنای ذاتی حق سبحانه و تعالی بر رسول خدا o دشوار و گران می‌آمد، چرا که تجلی کامل «واجب الوجود» برای یک «وجود امکانی» امری گران و ثقیل است. وجود ممکن کجا؟ و وجود واجب کجا؟ بدین ترتیب اگر واجب به حقیقت ذات خود بخواهد بر وجود امکانی تجلی نماید، این تجلی «قول ثقیل» است.

از سوی دیگر مقام قربی ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۱۹] که مقام انحصاری پیامبر اسلام o است، حکایت از آن دارد که تحمل توحید ذاتی یا فنای ذاتی ویژه مقام نبوت نبی خاتم o است و لا غیر، بدین معنا که رسول خدا o در مقام ذات به جایگاهی نائل شد که جز او و خدا، هیچ چیز و هیچ کس نبود؛ و این مقام منحصر بفرد همان «قول ثقیل» است.

 

نکته ششم

﴿إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا[۲۰]

اولین نکته درباره این آیه شریفه آن است که مراد از این نشئ و نمو و حدوث چیست؟ آیا ناشئه‌ی لیل مراد است یا ناشئه قائم در لیل؟ یعنی آیا نشئ و نمو برای شب است یا به اعتبار مظروف آن می‌باشد؟

الف) می‌توان گفت به این اعتبار که ظرف شب برای تحمل عبادت و عبودیت، مناسب تر از ظرف روز است؛ و کشت شبانه پر حاصل تر از کشت روزانه می‌باشد، از این جهت تعبیر به ” نَاشِئَهَ اللَّیْلِ” شده است.

 

ب) یا می‌تواند به اعتبار مظروف آن باشد، همچنان که حضرت زهرا h حقیقت شب قدر است: «عنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِj أَنَّهُ قَالَ فی (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَهِ الْقَدْرِ): اللَّیلَهُ فَاطِمَهُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَک لَیلَهَ الْقَدْرِ»[۲۱]

 

 

در توضیح این معنا باید گفت قرآن در ظرف زمان نمی‌گنجد، بلکه فراتر از زمان است، بنابراین مراد از شب قدر، هنگامه‌ی زمانی متعیین نیست، بلکه منظور مظروفی است که به شب قدر معنا بخشیده است، و آن  وجود مطهر حضرت زهراست که یازده قرآن در وجود ایشان مستتر است، و یکی از این قرآن‌هایی که در لیلۀ القدر فاطمی h به ودیعت گذاشته شده، وجود حضرت حجت f می‌باشد.

 

نکته هفتم

دومین نکته آیه‌ی شریفه ﴿إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا[۲۲] آن است که نماز شب دو امتیاز منحصر بفرد دارد، به بیان دیگر نشئ و نمو کسی که سیر شب دارد و بر مرکب شب سوار است، (اهل نافله شب می‌باشد)، به دو اعتبار بر سایر مرکب‌ها رجحان دارد:

  • أَشَدُّ وَطْئًا است، بدین معنا که به انسان ثبات قدم می‌بخشد و برای او «استقامت» را به ارمغان می‌آورد.

اگر ملاک کیفیت نماز را ﴿إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ[۲۳] قرار دهیم، برخی از نمازهایمان توان این را ندارند که حتی به اندازه‌ی یک ساعت ما را از گناه بازدارند، یا حتی در حین نماز به آدمی ثبات و قوام ببخشند، اما در نقطه مقابل، نماز برخی چنان است که تا یک سال ایشان را مصون می‌دارند، چرا که در طول نماز حال حضور و نشاط معنوی دارند، به همین جهت نماز آنها گرمی‌بخش است، نور و نورانیت می‌دهد، و ایشان را از گناه باز می‌دارد

مرحوم علامه طباطبایی e در ذیل آیه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۲۴] می‌فرمایند: مراد از مستقیم طلب قوام نمودن است، بدین معنا که این صراط، صراطی است که چون آدمی در آن گام نهاد، دیگر نمی‌لغزد، از این طرف و از آن سو سقوط نمی‌کند، بلکه ثبات قدم می‌یابد

 

  • اَقْوَمُ قِیلًا است، بدین معنا که خدای متعال زمزمه بندگان و ندای تسبیح تمامی مسبحین را دوست می‌دارد، اما آنچه در میانه شب ساطع می‌گردد، با دیگر زمزمه‌ها و الفاظ مناجات فرق دارد و اقوم است، یعنی اصوب است و قوام بیشتری دارد؛ زیرا در شب است که خداوند متعال آدمی را از وادی وهم و خیال خارج می‌نماید و به او با نظر لطف می‌نگرد، در نتیجه دعاهای انسان در هنگامه‌ی شب فقط الفاظ ذهنی نیستند، بلکه به هدف اجابت می‌نشینند، و قول او، یارب او، یا الله گفتن او چنان است که گویی بی‌واسطه با خدا ارتباط دارد.

 

نکته هشتم

﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا[۲۵]

الف) ادامه‌ی ناشئه‌ی لیل، «سبح طویل» روز است؛ گویی زندگی عالمیان چون دریایی است که همگی در حال غرق شدن در آن هستند، و پیامبر اکرم o است که برای نجات آنها در این دریا شنا می‌کند و از وجود مبارک خود مایه می‌گذارد، همو که در شب آسمان‌ها را به نور خود روشن می‌کند، در روز باید با روشن کردن آسمان دل‌ها، انسان‌ها را نجات دهد. در حقیقت مردم گرفتار دریای جهالت، تمایلات و تعلقات خود هستند و در این دریای مواج، این کشتی نجات قرآن است که به رسول خدا o سپرده شده است، تا با «سبح طویل» خودش ایشان را به ساحل نجات برساند.

ب) نکته دیگر آن است که اشتغال به «سبح طویل» در طول روز سبب می‌شود تمرکز، تمحض و حضور در نماز و ترتیل قرآنی که در روز صورت می‌گیرد مشکل‌تر از شب باشد، لذا خداوند در شب فراغت و خلوتگاهی قرار داده است که در روز نیست، از همین جهت است که خداوند دستور به قیام شبانه داده است، و از ما خواسته شده هنگامه‌ی شب را مغتنم بشماریم. در شب است که حال و حضوری خاص نصیب آدمی می‌گردد که در روز به جهت «سبح طویل» و اشتغالات روزانه امکان آن فراهم نیست.

ج) نکته سوم آن است که قیام لیل، کمکی برای «سبح طویل» در طول روز محسوب می‌شود، بدین معنا که انسان در شب نور و انرژی می‌گیرد، و در روز به پشتوانه آن نور و انرژی کافی است که می‌تواند افراد را به ساحل نجات برساند.

 

نکته نهم

﴿وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ[۲۶]

دستور دیگری که خداوند به رهبران و مدیران جوامع امکانی (علی الاطلاق) می‌دهد، آن است که تنها دل به خدا دادن کفایت نمی‌کند، بلکه زبان نیز باید عبودیت خود را نشان دهد، بنابراین علاوه بر قیام در شب و ترتیل قرآن که معراج صلاتی و قرب قرآنی جان انسان به حساب می‌آیند،[۲۷] لازم است زبان نیز ذاکر باشد: «وَاجْعَلْ لِسانی بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً».[۲۸]

“زبان” معبری است که انسان را از «اسم» به «مسمی» می‌رساند، یعنی از زبان جاری می‌شود تا به حقیقت (مسمی) در دل نائل شود. به بیان دیگر خداوند متعال به منظور ایجاد هماهنگی میان باطن و ظاهر، دستور ذکر لفظی را نیز فرمودند: ﴿وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ

نکته دیگر آن است که تعبیر ﴿اسْمَ رَبِّکَ دارای بُعد تربیتی است، ربّ توست که این «اسم» را در اختیارت قرار داده است تا به رشد و نمو برسی و تربیت شوی. انتساب ذکر به ربوبیت الهی، بدین معناست که باید قدر این موقعیت را دانست و هنگامی که در نماز و دعا با «الفاظ» سر و کار داری، و می‌کوشی به وسیله «اسم» به «مسمی» مرتبط شوی، و در آیینه «اسم»، جمال صاحب اسم را ببینی، از این ربوبیت الهی غفلت نکن! و توجه داشته باش که جریان اسماء الهی بر زبان ما، از فیض رب الاسم است.

نکته بعدی آن است که علم نباید از مفیض اسم ربوبی منفک باشد: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ[۲۹] و اگر غیر این باشد، «علم» به «حجاب اکبر» تبدیل خواهد شد، چرا که بزرگ‌ترین بُت، بُت نفس آدمی است و در این میان، هیچ چیز چون «علم» آن را بزرگ و فربه نمی‌کند، بدین ترتیب که هر اندازه علم او بیشتر شود، به طور طببیعی انانیت او فزونی می‌یابد، زیرا خود به خود فاصله‌ها را می‌بیند و این مسئله سبب می‌شود «خود» را بزرگ پندارد. راهکار چیست؟ چه زمان انسان می‌تواند از «حجاب علم» رهایی یابد؟

در ژاسخ باید گفت آن هنگام که علم را توأم با اسم ربوبی ببیند، خود را مخلوق می‌یابد، و اگر کسی «خود» را مخلوق دانست، به طریق اولی علمش نیز مخلوق خواهد بود، در نتیجه به این باور می‌رسد که هر چه هست از اوست و من هیچ ندارم! به تعبیر دیگر کسی که خالق بودن خدا را از یاد نبرد، مخلوق و مملوک بودن خویش را نیز از یاد نخواهد برد، [و به همین سبب گرفتار عجب و تکبر نمی‌شود.] اساساً معنای «رب داشتن» همین است که انسان خیال نکند کاره‌ای است، بلکه بداند «مالک دارم و در سایه سار اوست که نصیبی به من رسیده است».

 

نکته دهم

﴿وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا[۳۰]

در دستور بعد می‌فرماید: بعد از آنی که اهل ذکر شدی و دانستی «اسم» آئینه «مسمی» و در پناه «رب» قرار دارد، این احوال زمینه می‌شود تا کنار ذکر ربّ «دیگری» نباشد، و انسان از تمامی اغیار برائت بجوید: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ»،[۳۱] یعنی حالا که زبانت با اوست، بکوش «دل» نیز با او باشد!

ای صد دله دل، دل یک دله کن!       مهر دگران را ز دل خود یله کن

در کنار «ربّ العالمین» نباید کس دیگری قرار دهی، زیرا قلب حرم الهی است و نباید اغیار در خانه‌ی او دیده شوند: «القلبُ حَرَمُ اللّه، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِغَیرَ اللّه»[۳۲] این دستور، دستور حرکت به سوی عرفان حقیقی است. تقاضا می‌کند از مسئله تعلیم، تعلم و اذکار فراتر برو، و به نحوی زندگی کن که غیر خداوند در دلت حضور نیابد.

 

دفع اشکال مقدر:

در برخی از روایات آمده است «تبتل» به معنای «تضرع» است، یعنی انسان دستان خود را نزد خداوند بالا بیاورد. این تعبیر در واقع از آثار حالت «تبتل» است، انسانی که فقر خود را دریابد، می‌کوشد این فقر را با ارائه‌ی دستان خالی نشان دهد. خداوند که در «فوق» و «بالا» قرار ندارد که به آن جهت توجه کنیم، او در همه‌جا هست: ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۳۳] ، ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۳۴] و ﴿أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۳۵] خداوند مکان خاص ندارد، بلکه او مکون کائنات است، یعنی تمام عوالم از جمله انسان، در حیطه و احاطه‌ی پروردگار متعال قرار دارند، در نتیجه هدف از این فعل اظهار فقر و نشان دادن آن است. گدایان نیز این کار را نسبت به دیگران انجام می‌دهند و دست خالی خود را به آنها نشان می‌دهند تا با دیدن دست خالی او چیزی به وی ببخشند. بنابراین ظهور و بروز «تبتل» در «تضرع» و «اظهار بی‌چارگی و ذلت نمودن» است.

 

نکته یازدهم

﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلً[۳۶]

پس از آن‌که ربّ خود را شناختی، به او دل دادی و اهل ذکر شدی، و از غیرش انقطاع پیدا نمودی، اگر به عالم توجه کنی، همه‌ی مخلوقات را جلوه‌ی او می‌بینی. معنای مشرق و مغرب همین است، یعنی تمام عالم را مربوب او می‌یابی و در آنها هضم نمی‌شوی؛ بنابراین هنگامه‌ی سفر «من الحق الی الخلق» فرا رسیده است، و باید آرام آرام به وادی «لا اله الا هو» وارد شوی، و در آن وادی درمی‌یابی که دلبر و معشوقی جز او نیست، معبود و مألوهی (پرستش شونده) جز او نیست، فقط اوست، فقط اوست.

﴿فَاتَّخِذْهُ بدین معناست که بعد از طی نمودن سیر تربیتی و تکاملی مذکور، انسان می‌تواند به «مقام توکل» دست یابد و در تمام شئون زندگی، «خود» را هیچ کاره بداند، و جمیع امور را به «خدا» بسپارد و با خود بگوید: «وکیلم تمام امور مرا انجام می‌دهد». به عنوان نمونه حتی اگر توفیق گفتن «ذکر» را دارد، می‌داند از عنایت اوست، پس همه چیز را به او می‌سپارد، چرا که ذکر، مذکور و ذاکر همگی در اختیار او قرار دارند.

 

نکته دوازدهم

﴿وَاصْبِر عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا[۳۷]

بیان استاد: این دستور اجتماعی می‌باشد.

کسی که در «مقام هدایت» قرار دارد، با جهالت، تعلقات و بُت‌های مردم مقابله می‌کند، و این تقابل هزینه دارد، قهرا ایذاء، آزار، تهمت زدن‌ها، تمسخر کردن‌ها را در پی خواهد داشت و چه بسا در صدد قتل این هادی برآیند، اما او باید صبر پیشه کند: ﴿واصبر.  اگر انسان در سنگر «صبر» مستقر شد، در برابر طوفان هجمه‌های مخالفین فرو نمی‌پاشد؛ وگفته‌ها و اقدامات ایشان او را نمی‌لغزاند.

نکته دیگر آن است که اثرناپذیری و منفعل نشدن در برابر گفته‌ها و هجمه‌های اجتماعی، بدین معناست که آدمی در برابر افعال بشر با ظرفیت‌های گوناگون محدود نشوید، بلکه با وسعت دید همگی را تحمل کند. به تعبیر دیگر آنها در تو اثر نگذارند، بلکه تو در آنها اثر نمایی.

نکته دیگر آن است که هرچند ظاهر این دستور، به گفته‌ها و داوری‌های مخالفین در سطوح مختلف اختصاص دارد، اما گاهی موافقین نیز برخی مسائل را بر نمی‌تابند و بر علیه انسان هجمه می‌کنند، در چنین مواردی نیز انسان باید خود را کنترل نماید که با افراد به اندازه وسع وجودی آنها برخورد کند، به عنوان مثال آیا حضرت اباذر طاقت معارف حقه‌ی عالیه را دارد؟

از طرف دیگر مسئله «هجر جمیل» مطرح شده است، یعنی در عین حالی که با این اشخاص مراوده ندارید و از آنها کناره گرفته‌اید، از یک سو نباید این انفکاک دائمی باشد، و از سوی دیگر باید دارای بُعد تربیتی باشد. به بیان دیگر فرد خود ساخته‌ای که با گذراندن مراحل متعدد تربیت شده‌ است، و حالا خواهان تربیت دیگران می‌باشد، باید بداند که این مهم به راحتی حاصل نخواهد شد؛ در نتیجه در ارتباط با مردم جامعه لازم است در مقاطعی با آنها قطع رابطه نماید، به نحوی که این انقطاع و دوری گزیدن باید سازنده و جمیل باشد، هدفمند و زمینه‌ساز باشد، هجر بیدارگر باشد: 

من رشته محبت خود از تو می‌برم     شاید گره خورد، به تو نزدیک‌تر شود

به بیان دیگر انسان‌های رشد نایافته و گرفتار تعلقات نفسانیه، همچون طفل‌اند و باید با آنها مدارا کنید، لجاجت‌های ایشان را تحمل کنید، گاهی با آنها قهر سازنده داشته باشید، اما آنها را به حال خودشان رها نکنید. اگر ظرفیت تحمل بهانه‌گیری‌های کودک نباشد، کودک از همان طفولیت سرخورده می‌شود. از همین رو باید در بسیاری از موارد لجبازی کودک را تحمل کنید، اما او را رها نکنید. حضرت موسی بن جعفر c  در زمینه تربیت کودک فرمودند: «لاتضربوه وهجره و لا تطع»؛ در نتیجه مراد از «هجر جمیل»، هجر تربیتی و سازنده است.


[۱]. مزمل؛ ۱ – ای جامه بر خود پیچیده!

[۲]. مزمل؛ ۲ – شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز.

[۳]. مزمل؛ ۳ – نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه.

[۴]. مزمل؛ ۴ – یا [مقداری] بر نصف بیفزا، و قرآن را شمرده و روشن و با تأمل و دقت بخوان.

[۵]. مزمل؛ ۵ – به یقین ما به زودی گفتاری سنگین [چون آیات قرآن] به تو القا خواهیم کرد.

[۶]. مزمل؛ ۶ – بی تردید عبادت [ی که در دل] شب [انجام می گیرد] محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست‌تر است.

[۷]. مزمل؛ ۷ – تو را در روز [برای مشاغل فراوان معنوی و هدایت مردم و حل مشکلات نیازمندان،] رفت و آمدی طولانی است [پس ساعات شب برای عبادت فرصتی بهتر است.

[۸]. مزمل؛ ۸ – نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] یاد کن [و از غیر او قطع امید نما] و فقط دل بر او بند.

[۹]. بیان استاد: منهای قیام شبانه، آدمی نورایت لازم را نخواهد داشت.

[۱۰]. سوره اسراء؛ ۷۹ – و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد!

[۱۱]. مزمل؛ ۲ – ذاریات؛ ۱۸ – و در سحرگاهان استغفار می‌کردند.

[۱۲]. مزمل؛ ۲ – شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز.

[۱۳]. مزمل؛ ۳ – نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه.

[۱۴]. مزمل؛ ۴ – … و قرآن را شمرده و روشن و با تأمل و دقت بخوان.

[۱۵]. مزمل؛ ۵ – به یقین ما به زودی گفتاری سنگین [چون آیات قرآن] به تو القا خواهیم کرد.

[۱۶]. انشراح؛ ۱و۲ – آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، و بار سنگین تو را از دوشت برنداشتیم؟!

[۱۷]. بیان استاد: خداوند با اعطای روح بلند و بلند نظری از یک سو، و بر زمین گذاشتن آن بار از سوی دیگر پیامبر خویش را یاری رساند.

[۱۸]. ترجمه این ذکر، معادل عبارت «هیچ کسی نیست مگر او» یا «هیچ هویتی نیست مگر او» می‌باشد که دلالت بر وجود احاطی و اطلاقی خداوند متعال دارد به گونه‌ای که همه کثرات در او فانی و مندکّ می‌باشند.

[۱۹]. نجم؛ ۸ – سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد …

[۲۰]. مزمل؛ ۶ – بی تردید عبادت [ی که در دل] شب [انجام می گیرد] محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست‌تر است.

[۲۱]. بحار الانوار(ط دارالکتب الاسلامیه)، ج ۴۳، ص ۶۵؛ امام صادق می فرمایند: منظور از «لیله» در سوره قدر، فاطمه و منظور از قدر، الله است، پس هر کسی فاطمه را شناخت، آن گونه که سزاوار شناختن است، به درستی که شب قدر را درک کرده است.»؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۹۹.

[۲۲]. مزمل؛ ۶ – بی تردید عبادت [ی که در دل] شب [انجام می گیرد] محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست‌تر است.

[۲۳]. عنکبوت؛ ۴۵ – ماز (انسان را) از زشتی‌ها و گناه باز می‌دارد.

[۲۴]. حمد(فاتحه)؛ ۶ – ما را به راه راست هدایت کن.  

[۲۵]. مزمل؛ ۷ – تو را در روز [برای مشاغل فراوان معنوی و هدایت مردم و حل مشکلات نیازمندان،] رفت و آمدی طولانی است [پس ساعات شب برای عبادت فرصتی بهتر است.

[۲۶]. مزمل؛ ۸ – نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] یاد کن.

[۲۷]. بیان استاد: بر اساس روایت شریف «اِقْرَأْ وَ اِرْقَهْ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَهً صَعِدَ دَرَجَهً»(کافی، ج۲، ص۶۰۳)، ترتیل قرآن سیر درجات قرب الهی است.

[۲۸]. فرازی از دعای کمیل – و زبانم را به ذکرت گویا کن، و دلم را به محبتت شیفته و شیدا فرا.

[۲۹]. علق؛ ۱ – خوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید.

[۳۰]. مزمل؛ ۸ – [و از غیر او قطع امید نما] و فقط دل بر او بند.

[۳۱]. الإقبال بالأعمال الحسنه(سید بن طاووس)، ج‏ ۳، ص ۲۹۵؛ بحار الأنوار، ج ‏۹۱، ص ۹۷؛ کلیات مفاتیح الجنان، ص ۱۵۶ (مناجات شعبانیه): خدایا کمال جدایى از مخلوقات را، براى رسیدن کامل به خودت به من ارزانى کن.

[۳۲]. بحار الأنوار، ج۶۷، ص۲۵؛ جامع الأخبار، ج۱، ص۱۸۵؛ أعلام الدین، ج۱، ص۱۸۹؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۳۳ امام‌صادق می‌فرماید: دل حرم خداست، پس، جز خدا را در حرم خدا مَنِشان!

[۳۳]. انفال؛ ۲۴ – خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود (و از اسرار درونی همه آگاه است).

[۳۴]. ق؛ ۱۶ – و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!

[۳۵]. حدید؛ ۴ – و هر جا باشید او با شما است.

[۳۶]. مزمل؛ ۹ – همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و وکیل خود انتخاب کن!

[۳۷]. مزمل؛ ۱۰ – و در برابر آنچه (دشمنان) می‌گویند شکیبا باش و بطرزی شایسته از آنان دوری گزین!