«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

فطرت انسان به دنبال ارزش‌های والاست

ببینیم که خداوند متعال در این آیات کریمه می‌خواهد ما را به کجا ببرد. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا[۲]»؛ این آیات کریمه از آن آیاتی است که ارزش دارد تا انسان جانِ خودش را بدهد و به حقیقتِ این آیه یا آیات پی ببرد. پروردگار عزیز می‌فرماید: «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»؛ تقوای الهی را مطرح می‌کند. ما در قرآن کریم «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ[۳]» را داریم؛ آیه‌ی «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً[۴]» هم وجود دارد؛ ولی این آیاتی که «اتّقوا الله» می‌گوید، از آتش نمی‌ترساند، از مصیبت‌ها و بلاها نمی‌ترساند، توجّه نمی‌دهد؛ در میان اسماءِ حُسنای الهی، نمی‌فرماید: «اتّقوا المنتقم»، «اتّقوا الرّحمن»، «اتّقوا الرّحیم»، بلکه می‌فرماید: «اتَّقُوا اللَّهَ[۵]». به اندازه‌ای این عبارت عظمت دارد که خداوند مالکِ هستی و ربّ‌العالمین، بنده را به ذاتِ خودش متوجّه می‌کند. در یک حدیثی از وجود نازنین امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) آمده است که فرموده‌اند: اگر جهنّمی نبود و بهشتی نبود، «لوجب علینا ان نکتسب المکارم»؛ این‌گونه نیست که انسان به خاطرِ بهشت و جهنّم آدم بشود، بلکه اِتّصاف به صفاتِ الهی و مظهریّتِ برای خداوند متعال و داشتن ارزش‌های والا، چیزی است که فطرت انسان به دنبال آن است. خداوند متعال در درون ما برای خودش آیینه قرار داده است و فرموده است: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۶]»؛ و یا این‌که می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا[۷]»؛ در همین‌جا هم لفظِ جَلاله مطرح است. «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ» ، «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا». اگر انسان خودش را از حجاب‌های غفلت و معصیت و تعلّقات پاک کند، نحوه‌ی ارتباطش با ذاتِ حق‌تعالی را به گونه‌ای متوجّه می‌شود که به مصداق «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ[۸]» می‌شود. این‌که انسان خداوند متعال را باور داشته باشد، خداوند متعال موجودی نیست که با جهنّمی بودنش شناخته بشود، با بهشتش شناخته بشود؛ بلکه خداوند متعال‌ محیط است، خداوند متعال «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۹]» است و کسی الله را و ذاتِ مُستجمعِ صفاتِ کمالیّه را باور داشته باشد، آن حسابی که برای خداوند متعال باز می‌کند، حریمی که برای خداوند متعال قائل می‌شود و حُرمتی که برای ذاتِ ربوبی در وجودش پیش می‌آید، نیازی به هیچ تهدید و تطمیع دیگری وجود ندارد. حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در این‌جا توصیف می‌فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، کسی که الله را اِتّقاء کند، حریم او را حفظ کند و فکر و قلب و عملش این حقیقتِ مطلق را بر خودش محیط ببیند، چنین کسی که بعضی از برادران گفته‌اند که حتّی بیان نشده است که مسلمان باشد، کافر باشد و یا شیعه باشد، این مخصوص به این مسأله است. شیعه متّقون هستند. در آن آیه‌ی شریفه‌ای که می‌فرماید: «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۱۰]»، دارد که فرموده‌اند: «اَلْمُتَّقُونَ: شِیعَهُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)[۱۱]» ؛ «إِنَّ عَلِیّاً وَ شِیعَتَهُ هُمُ اَلْفَائِزُونَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ[۱۲]»؛ چون تقوای اعتقادی منشأ تقوای اخلاقی است و تقوای اخلاقی منشأ تقوای جوارحی و شرعی و احکامی است. لذا «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» یعنی کسی چنان باور، چنان علم و چنان عقیده‌ای به الله پیدا کرده است که در برابر خداوند متعال خودش را مقهور می‌بیند؛ لذا این مقهوریّت، وقایعی برایش می‌شود که هرگز به حریمِ حقّ و به قُرُق‌گاهِ حقّ نزدیک نشود و بر خِلافِ رضای او دست از پا خطا نکند. کسی که این‌گونه حسابی با خداوند متعال دارد و تقوای او، تقوای تهدیدی و تطمیعی نیست، بلکه تقوای فطری و تقوای ذاتی است، جوششی از وجودش است که وجودش به آن وجود وابسته است و این فقرِ تمام را می‌یابد و در پرتویِ یافتنِ فقر تامِّ خودش، فناءِ فی‌الله را می‌فهمد، چنین کسی «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»، این تحتِ ربوبیّتِ حق‌تعالی قرار می‌گیرد و خداوند متعال او را از همه‌ی مذائق و همه‌ی مهالک و همه‌ی معاصی نگه می‌دارد و خداوند متعال برای او راه باز می‌کند که در هیچ بُن‌بست و در هیچ باتلاقی و در هیچ گودالی گرفتار نشود. «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»؛ همیشه یک خروجگاه، یک منجا و محلِ عبوری برای او هست و هیچ زنجیری و هیچ محلّ لغزنده و هیچ باتلاقی نیست که او را از نجات باز دارد؛ بلکه خداوند متعال راه نجات را برای او باز می‌کند. فاعل «یَجْعَلْ» الله است. الله تعالی خودش برای اهل اِتّقاء الله تورُّعِ در برابر ذات پروردگار متعال، این اثر را دارد که اگر انسان در زندگی‌اش برای خداوند متعال حساب تامّ باز کند و همیشه خودش را در حریمِ الهی ببیند و حرمت او را نگه دارد، خداوند متعال هم حرمت او را نگه می‌دارد. یک معامله است؛ «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا». خداوند متعال هم پیشگیری می‌کند و هم درمان می‌کند و مشکلاتی برای او یا پیش نمی‌آید و یا اگر پیش بیاید، خداوند متعال آن را رفع می‌نماید.

رزق‌های مادّی و رزق‌های معنوی همگی از جانب پروردگار متعال هستند

«وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ علاوه بر این‌ کسی که موحّد است و الله باور است، کسی که الله محور است دارای بُن‌بست نمی‌باشد و هیچ‌جایی گیر نخواهد افتاد و گیر نخواهد کرد، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ رزق اعمّ از رزقِ مادّی و رزقِ معنوی است. چون در مورد رزق معنوی خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه فرموده است: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ[۱۳]». «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ الله بنده را از جایی که او احتساب نکرده است و پیش‌بینی نکرده است، رزق می‌دهد. ممکن است بگوییم علاوه بر رزقی که خودِ بنده پیش‌بینی کرده است، خداوند منّان او را به خودش واگذار نکرده است که برنامه‌ریزی او تسبیبِ اسبابی که کرده است، فقط آن نصیبش بشود؛ بلکه خداوند متعال علاوه بر آن می‌فرماید: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ». یا این است که بگوییم کسی که اِتّقاء الله دارد، اساساً اثری برای خودش قائل نیست. «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ[۱۴]» ؛ «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[۱۵]». ما در ظاهر گمان می‌کنیم که ما کار می‌کنیم و درآمد داریم و یا این‌که غذا می‌خوریم و سیر می‌شویم، یا این‌که آب می‌نوشیم و سیراب می‌شویم، ما پای درس استادی می‌نشینیم و معلومات پیدا می‌کنیم و مُلّا می‌شویم؛ ولی کسی که اِتّقاء الله می‌کند، غیرِ خدا را به کُلّی نادیده گرفته است و چیزی نیست تا دیده آن را ببیند و همین‌ها را هم از خداوند متعال می‌بیند. یعنی غذاخوردن برای خودش نیست و خداوند متعال به او الهام کرده است، به او درس داد، به او دهان داد و همه‌ی این‌ کارها هم که اسباب است، وقتی به کار می‌افتد، اثر و سَببیّتِ آن برای خداوند متعال است و برای خودش نیست. لذا آن‌چه به فکرش می‌رسد و آن‌چه به فکرش نمی‌رسد، همه رزقِ الهی است و رازقی به جز خداوند متعال چه در رزق‌های مادّی که همسر خوب داشتن رزق است، مال حَلال رزق است، رفیقِ خوب رزق است، استاد خوب رزق است، فضای خوب رزق است، امنیّت رزق است، عافیت رزق است، سَمع و بَصر و فُؤاد و همه‌ی این موارد رزق‌های الهی است، این‌که انسان تمرکز دارد و می‌تواند گوش کند، بعضی‌ها اصلاً نمی‌توانند گوش بدهند و همیشه جَوَلان فکری دارند و از اوّل تا آخر هرچه می‌خواهد متمرکز بشود و یک نماز با تمرکز بخواند، نصیب او نمی‌شود. در کلاس درس از اوّل تا آخر کلاس تلاش می‌کند که گوش کند و ببیند چه حرفی گفته می‌شود؛ ولی واقعاً نمی‌تواند و توانِ آن را ندارد. این‌که انسان تمرکز پیدا می‌کند، به جز این است که خداوند متعال دلِ او را آرام می‌کند؟ «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۱۶]». حال که انسان تمرکز دارد و گوش می‌دهد؛ ولی گاهی هر اندازه‌ای به خودش فشار می‌آورد، عادی‌ترین مطلب را نمی‌تواند هضم کند. فهم چیز دیگری است؛ فهم غیر از علم است؛ علم ارتِسامِ ذهن است؛ فهم هضم است؛ فهم ادراک است و این بالاتر از علم است. لذا عالِمی که فقه نیست، به اندازه‌ی بسیار کمی هم ارزش ندارد. بایگانی اصطلاحات و بایگانی همه‌ی این خطوطی است که در کتاب دیده است و یا حرف‌هایی است که از اساتید شنیده است و همه‌ی این‌ها را انبار کرده است؛ ولی واقعاً نمی‌تواند ارتباطات را برقرار کند و فهمی از دین ندارد، فهمی از اوضاع ندارد. لذا در حدیث «عنوان بصری[۱۷]» که ان‌شاءالله در این جلسات پیش خواهد آمد، وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یفَهِّمْک[۱۸]»؛ اگر علم می‌خواهی، به خواندن نیست و به عمل است. تو با استعمال علم، آن را طلب کن. وقتی آن‌چه که به عنوان آدرس در اختیار انسان قرار گرفته است، این راه را برود به مقصد می‌رسد؛ والّا صرفِ این‌که آدرس در اختیار اوست، انسان به مقصد نمی‌رسد و اصلاً مقصد را نمی‌بیند. ولی وقتی رفتی، به آن خواهی رسید. سپس فرمودند: «وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ»؛ از خداوند متعال فهم بخواهد؛ زیرا فهم دهنده فقط خداوند متعال است؛ «یفَهِّمْک». این خودش از آن رزق‌هایی است که انسان خیلی به آن توجّه ندارد که اگر مطالعه‌ی موفّقی داشته باشد، اگر در مدّت کوتاهی مطالبِ زیادی از آیه‌ای، از روایتی، از یک متن علمی نصیب او بشود، این چه روزی بوده است که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است. اجمالاً ما رزق‌هایی داریم که برای ما پیش‌بینی شده است؛ مانند ناهار و شام و صبحانه‌ و خواب و بیداری‌مان که برقرار است و در کنار این‌ها ده‌ها رزق است که ما روی آن حسابی باز نکرده‌ایم و خودمان را برای آن آماده نکرده‌ایم. تمهید مقدّمه نکرده‌ایم ولی خداوند متعال از جایی که فکر نمی‌کردیم، رفیق به ما داده است، از جایی که فکر نمی‌کردیم، کتابی در اختیار ما قرار گرفت و کسی آن را معرفی کرد و آن را مطالعه کردیم و دیدیم عجب روزنه‌هایی از این کتاب به سوی پروردگار متعال برای ما باز شده است. همچنین توفیقاتی که ما روی آن حساب نکرده بودیم؛ از گریه‌های شب، سجده‌های طولانی، لذّت تلاوت قرآن و ابتهاج از نماز است و یاد خداوند متعال است که همه‌ی این‌ها رزق‌هایی هستند که ما روی آن حساب نکرده‌ایم و معمولاً هم برای این‌ها برنامه‌ریزی نداریم. برنامه‌ریزی ما برای تأمین نیازهای بدنی‌ و غریزی‌مان است و در آن‌جا هم به صورت جامع فکر نمی‌کنیم؛ بلکه یک بُعد را در نظر می‌گیریم؛ چون اطلاعات محدود است، لذا خواست‌های آگاهانه‌ی ما هم محدود است. نیازهایی که به آن‌ها آگاهی داریم، این نیازها  نیز محدود هستند.

خداوند به «اهل تقوا» به گونه‌ای روزی‌ می‌رساند که آن‌ها روی آن حساب باز نکرده‌اند

ما به همه‌ی نیازها و آن‌چه که به آن احتیاج داریم، توجّه نداریم، آگاهی نداریم، پیش‌بینی نداریم. اگر اهل تقوا باشیم، یک قدم که برمی‌داریم، خداوند متعال در روایت آمده است که فرموده است: اگر بنده‌ی من به اندازه‌ی یک وجب به من نزدیک بشود، من یک زِراع به او نزدیک می‌شوم. یکی از توجیهاتِ آن همین است که ما بخشی از نیازهای خودمان را می‌دانستیم و برای همین بخش تأمین مقدّمات کردیم؛ ولی خداوند متعال با دادنِ او برای ما درهایی را باز کرد که ما متوجّه شدیم که فقط این مورد نبوده است و چیزهایی بوده است که ما فکر نمی‌کردیم و خداوند متعال در اختیارِ ما قرار داده است. اجمالاً این عبارت «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» به اندازه‌ای اطلاق دارد که ما بر روی تمامِ نیازهایی که روی آن حساب باز کرده‌ایم، محفوف به اموری است که صدها نیاز در کنار آن بوده است و ما آن‌ها را پیش‌بینی نکرده‌ایم و با وجود این‌که علم نداشتیم و پیش‌بینی هم نکرده بودیم، ولی پروردگار متعال دست ما را گرفته است و نیازهای ما را برطرف نمود. ما خیلی از این نیازهایی که برطرف شده است را متوجّه نمی‌شویم؛ در حال حاضر هم نمی‌دانیم که خداوند متعال چه نعمت‌هایی در اختیار ما قرار داده است و ما در چه دریایی از نعمت‌ها در حال دست و پا زدن هستیم و به سوی ساحل می‌رویم؛ ولی با وجود این‌که در دریای نعمت هستیم، اما این نعمت‌ها را نمی‌شناسیم. مانند ماهی که در دریا است و نمی‌داند که در کجا قرار دارد، ما هم همین‌گونه هستیم. بنابراین خداوند متعال اهل تقوا را مستغرق در نعمت‌هایی کرده است که انسان حساب او را در هیچ جایی نکرده است و از نعمت‌هایی جزئی تا نعمت‌های کُلّی مورد نظر هستند. هرکدام از این‌ها یک قطره است که به دریا وصل است و ما هیچ‌گاه آن دریا را نمی‌بینیم و آن قطره را می‌بینیم و روی قطره‌ها حساب باز می‌کنیم؛ در حالی‌که پروردگار متعال فرموده است: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا[۱۹]». این آقای نوری‌زاده که این مرتبه منبر رفتند، یک نکته‌ی زیبایی بیان فرمودند؛ گفتند خداوند متعال نمی‌فرماید: «لَئِن تَعُدُّوا نَعمَ اللَّهِ»؛ بلکه می‌فرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»؛ وقتی انسان محاسبه می‌کند، این نعمت‌هایی که ما به صورت یک نعمت می‌بینیم، مانند وجود خودمان که گمان می‌کنیم که سلامتی یک نعمت است، ولی اگر انسان پَسِ پرده را ببیند، متوجّه می‌شود که این سلامتی ریشه در هزاران نعمت دارد. بنابراین حتّی یک نعمت هم برای ما قابل اِحصا نیست. چون قابل اِحصا نیست، قابل پیش‌بینی هم نیست ولی خداوند متعال از همان جایی که ما پیش‌بینی نکرده بودیم و برای آن حساب باز نکرده بودیم، برای آن برنامه‌ریزی نکرده بودیم، به ما می‌رساند و ما را مستغرق در نعمت‌ها می‌کند. انسان از این‌جا استفاده می‌کند که «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» این‌هایی که الهی نیستند، تمام تصرّفات‌شان در مِلکِ خداوند متعال، تصرّفات‌ِ غاصبانه است. این‌ها حقّ حیات ندارند. مُشرک حقّ حیات ندارد. خداوند متعال از نظر شرعی این‌ها را منع کرده است و این‌ها مُجاز نیستند که در مِلکِ خداوند متعال تصرّف کنند. چون غاصبانه است، پس رزقِ این‌ها رزق نیست و نتیجه‌ای برایشان ندارد. رزق آن چیزی است که به انسان حیات می‌دهد و زندگی انسان را حفظ می‌نماید و زندگی انسان با زندگی حیوانات تفاوت دارد. خداوند متعال در بُعدِ حیوانی آن‌ها را مرزوق کرده است، ولی در بُعدِ انسانی هیچ رزقی ندارند. به صورت حیوان زندگی می‌کنند و روزی‌شان هم روزی حیوانی است؛ خوراک روزی معنوی و روزی حیاتِ انسانی نیست. این «یَرْزُقْهُ» برای اهل تقواست. پس این زندگی که کُفّار انجام می‌دهند، زندگی انسانی نیست و این رزق هم رزقِ الهی نیست و رزقِ غاصبانه است. در آن آیه‌ی کریمه‌ای که فرموده است: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ[۲۰]» هم روایت دارد که مفسرین تصریح کرده‌اند که در مورد «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ»، انفاقِ چیزهای حرام «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ» نیست؛ فلذا قبول هم نمی‌شود.

هرکس کارش را به خداوند متعال واگذار نماید، خودش او را کفایت می‌کند

«وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ کسی که بر خداوند متعال توکّل کند، «ایکال» به معنای واگذار کردن است؛ «توکّل» به معنای وکیل گرفتن است و وکیل کسی است که موکّل کارِ خودش را به او ایکال می‌کند و خودش در آن کاری که در اختیار او قرار داده است، دخیل نیست. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ کسی که امور خودش را به خداوند متعال ایکال کند، ذاتِ ربوبی «هُوَ حَسْبُهُ»، خودِ خداوند متعال او را کفایت می‌کند. این کلمه بسیار پُر اسراری است که فرموده است: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ». گاهی می‌گوییم که خداوند در کارش بالغ است که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»؛ خداوند تسبیبِ اسباب می‌کند؛ کسی که خودش را عاجز می‌بیند و در اثرِ درکی که از عجز و ضعفِ خودش دارد، وکیل می‌گیرد و خداوند متعال را وکیلِ خودش می‌داند، کاری هم که انجام می‌دهد از روی ضعف است و به عنوان تکلیف انجام می‌دهد؛ ولی خودش را کاره‌ای نمی‌بیند و می‌داند که اثر از خداوند متعال است، می‌داند که اراده متعلّق به حق‌تعالی است. این کار را به خداوند متعال واگذار کرده است و پروردگار متعال را وکیلِ خودش قرار داده است و آن‌چه از اسباب در اختیار قرار می‌گیرد و توفیقاتی که شاملِ حالش می‌شود، همه‌ی این‌ها تسبیبِ اسباب است. «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ[۲۱]»؛ انسان در زندگی اسباب را می‌بیند، ولی می‌گوید که مُسبّبُ الاسباب خداوند متعال است. توحید افعالی را به دست آورده است و می‌داند که تمام این اسباب با اراده‌ی حق‌تعالی می‌باشد و این اسباب را در کار خودش مؤثر می‌داند، ولی باذن الله است. گاهی این برداشت است. اما گاهی این‌گونه نیست؛ «ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ و مَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَکَ؟[۲۲]»؛ این عبارت «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، خداوند متعال به اسباب واگذار نکرده است؛ اگر خداوند را یافته باشم، همه چیز را یافته‌ام. همه چیز خداوند متعال است. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ[۲۳]»؛ بعد از آن‌که خداوند متعال از راه آیات قرآن کریم می‌فرماید که ما هم کتابِ آفاقی را در معرضِ دیدِ شما قرار داده‌ایم، آن را ببینید و از طریق این کتاب به نویسنده‌ی آن پی ببرید و هم کتابِ انفُس را برای شما تدوین کردیم؛ این کتاب‌ها وجود دارد ولی آیا واقعاً شما به این کتاب‌ها نیاز دارید؟ «أیَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَکَ حتّى یَکونَ هُوَالمُظهِرَ لَکَ ؟![۲۴]»؛ چیزی روشن‌تر از خودت وجود دارد؟ من با جلوه‌های تو، تو را بشناسم؟ یا از خودت تو را بشناسم؟ «یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ[۲۵]» ؛ «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَنى عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنى اِلَیْکَ وَ لَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ[۲۶]». این‌که فرموده است: «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» و سپس ضمیر می‌آورد و می‌فرماید: «فَهُوَ»؛ این «هو» بسیار مهم است، «فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ». انسانی که خداوند متعال را داشته باشد، خداوند متعال او را دارد و نیازی به هیچ اسبابی ندارد. اگر همه‌ی عالَم هم نیست و نابود بشود، انسان هیچ احساسِ کمبودی نمی‌کند. الله هست و چون الله هست، هستی مُطلق هست. همه‌ی هستی‌ها محدود هستند. وقتی انسان به هستی مُطلق رسیده است، دیگر چه چیزی کم دارد؟ «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ نه تنها نیازهایش را برطرف می نماید، بلکه او به مقصد رسیده است؛ «فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ «اللَّهِ حَسْبُهُ».

انسان باید تلاش کند و خداوند متعال هم مُقَدَّر او را خواهد رساند

«إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»؛ تجلّی خداوند متعال در این آیه به اندازه‌ای دلبری است که اگر انسان، انسان باشد، ذوب می‌شود و از خود، بی‌خود می‌شود. «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»؛ این عبارت چندین گونه توجیه دارد. یکی این است که «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» توضیح عبارات قبلی باشد که خداوند متعال «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» رزق می‌دهد، برای این است که خداوند متعال اِشراف دارد، بلوغ دارد، در علم و اطلاع و قدرتش رَسایی دارد و خداوند متعال در همه‌چیزش بالغ است و بلوغ دارد. رسیده است و هیچ‌گونه نارَسی در کارهای خداوند متعال و در صفاتِ اولیاءِ او وجود ندارد؛ «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ». چون خداوند متعال در امر خودش بالغ است، هم رزق برایش مشکل نیست و هم این‌که متوکّل در پناهِ خداوند متعال است و این‌که خداوند متعال او را کفایت می‌کند، برای این است که خداوند متعال «بَالِغُ أَمْرِهِ» است. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»؛ خداوند متعال عالَم را مهندسی کرده است و برای هر چیزی یک میزان و یک قَدری قرار داده است. بنابراین روزی شما هم مقداری دارد، عُمر شما هم مقداری دارد و همه‌ی این‌ها را خداوند متعال‌ اندازه‌گیری کرده است و به مقداری که خداوند متعال تقدیر کرده است، به شما می‌رسد؛ «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا». این برای کسانی است که مقداری توکّل کمی دارند. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» به این معنی است که زانوی غَم بغل نکنید و بگویید «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ بلکه خداوند متعال یک مسیر و یک راهی قرار داده است و برای هر مسأله یک دَری قرار داده است و اگر از این دَر بروید، خداوند متعال به شما عنایت می‌کند، والّا خداوند متعال به شما عنایت نخواهد کرد. منظور این است که اگر انسان بنشیند و بگوید که چه تلاش کنی و چه تلاش نکنی به همین صورت است، این‌گونه نیست. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»؛ این خط می‌دهد که توکّل و رزقِ «مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» منافاتی ندارد که انسان آن مُقدّری که خداوند متعال تقدیر کرده است، آن قَدَر را پیدا کند و در چارچوبِ هندسه‌ی حقّ حرکت نماید و با آن فرمول به رزق و روزی خودش برسد. این نوعی توجیه است و از نظر ظاهری هم مشکلی ندارد. اما اگر توجّه عمیق‌تری بشود، انسان می‌تواند این‌گونه بگوید که خداوند متعال نامحدود است؛ خداوند متعال عالَم امکان را تقدیر کرده است و محدود است. شما دست روی هر چیزی بگذارید، خداوند متعال آن را دارای مَرز قرار داده است و محدود است. اما او که «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» و «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» است، کسی او را تقدیر نمی‌کند؛ لذا ممکن است کسی با تقدیراتِ ظاهری جلوی روزی شما را بگیرد، اما نمی‌تواند جلوی قدرت خداوند متعال را بگیرد. خداوند متعال همه چیزش لایتناهی است، ولی غیرِ خداوند هرچه باشد، خداوند متعال تقدیر کرده است. اراده‌ی الهی همه چیز را محدود می‌کند، ولی هیچ چیزی اراده‌ی الهی را محدود نمی‌کند. چون اراده‌ی او، اراده‌ی مُطلق است، لذا خداوند متعال بهشت را هم که می‌دهد، می‌فرماید: «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ[۲۷]»؛ یعنی از دستِ خداوند متعال خارج نیست و آن نیز محدود است و هر زمانی بخواهد شما را از بهشت بیرون کند، می‌تواند. بهشت خُلود دارد، ولی محدود به مشیّتِ حضرت حقّ است؛ جهنّم خُلود دارد، ولی آن هم محدود به مشیّتِ پروردگار عالَم است.

پروردگار عزیز متولّی صالحین است

مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هم برداشت‌های بسیار زیبایی دارند. ایشان می‌فرمایند: این موضع اعلانِ ولایت خداوند متعال است. ولایت خداوند متعال برای صالحین، زیرا آن‌ها در توحید و بندگی محض هستند و مطلقا نقشی برای خودشان و غیرِ خداوند قائل نیستند، ولایتِ خداوند متعال هم بر این‌ها، ولایتِ علی‌الاطلاق است. همه‌ی امورشان را خودش انجام می‌دهد و مشیّتِ این‌ها غیر از مشیّتِ خداوند متعال نیست. «وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ[۲۸]»؛ وقتی خداوند متعال اراده می‌کند، عرشِ او قلبِ این‌هاست. فرمانِ خداوند متعال از مجرایِ قلبِ این‌ها عبور می‌کند. این‌ها عقربه‌ی دلشان با اراده‌ی الهی تنظیم شده است و چیزی نمی‌خواهند.

من از درمان و درد و وصل و هجران     *****     پسندم آنچه را جانان پسندد[۲۹]»

هرچه رضای خداوند متعال است، این‌ها همان رضای پروردگار متعال را می‌طلبند. یعنی اراده‌شان تشریعاً و تکویناً مُستهلک در اراده‌ی حضرت حقّ است. این‌هایی که این‌گونه مُستهلک هستند، هیچ شِرکی در وجودشان قرار ندارد و پروردگار متعال در این آیات فرموده است که علی‌الاطلاق رزق‌شان هم بر عُهده‌ی خداوند متعال است؛ کما این‌که برای کسی که طلبه باشد، این موضوع کاملاً ملموس خواهد بود. «إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَکَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ[۳۰]»؛ خداوند متعال مُتکفّل رزقِ طلبه است و در آن هیچ شرطی هم وجود ندارد. اگر طلبه، طلبه باشد، خداوند متعال نمی‌گذارد که محتاج کسی بشود؛ «قَد تَکَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ». خداوند متعال برای صالحین و برای اولیای خودش در قرآن هم فرموده است: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ[۳۱]»؛ خداوند متعال نسبت به صالحین تولیّت مُطلق دارد و هیچ‌ چیزشان را به خودشان واگذار نکرده است. در یک عبارتی این‌ها عین‌الله هستند، این‌ها یدالله هستند، این‌ها اُذُن‌الله هستند و در یک عبارتی خداوند متعال چشمِ این‌هاست، خداوند متعال دست این‌هاست که هر دو عبارت بسیار عجیب است. این‌ها صالحین هستند و خداوند متعال هم متولّی این‌ها می‌باشد. اما نسبت به غیرِ صالحین، مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) چند آیه می‌آورند که این آیات در تربیتِ ما بسیار مؤثر است و نگران کننده نیز می‌باشد. یکی این است که خداوند متعال فرموه است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ[۳۲]»؛ خداوند متعال اعلان فرموده است که شِرک را نمی‌بخشم. این یک آیه بود. آیه‌ی دیگری که بنده را نگران می‌کند و جزءِ آخرین آیاتِ سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف است، این است که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۳۳]»؛ این دو آیه در کنار یکدیگر نتیجه‌ی بسیار نگران کننده‌ای خواهد داشت. بنابراین نسبت به غیرِ صالحین که در مرتبه‌ای نیستند که به فناءِ فی‌الله نائل شده باشند و لقاء فی‌الله پیدا کرده باشند، ولایت خداوند متعال بر هر کسی به اندازه‌ی توحیدِ اوست. در آن‌جایی که انسان غیرِ خداوند را مؤثر می‌بیند، رَگه‌هایی از شِرک به همراه دارد. خداوند متعال در آن‌جا به خودش واگذار کرده است.

 «ابوبصیر[۳۴]» به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد: آقا شما وارث انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هستید؟ حضرت پاسخ دادند: بله. عرض کرد: تمامِ معجزاتی که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) داشته‌اند، از شما هم ساخته است؟ حضرت فرمودند: بله. امام صادق (علیه السلام) حرفِ او را می‌دانستند، فرمودند: حتماً در مورد این نابینایی که داری، می‌خواهی بگویی که حضرت عیسی (علیه السلام) «أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ[۳۵]» بودند و توقّع داری که ما این کار را برای تو انجام بدهیم؛ پاسخ داد: بله. امام جعفر صادق (علیه السلام) دستی به چشم او کشیدند و اگر دست هم نمی‌کشیدند و اراده می‌کردند هم مشکل برطرف می‌شد، سپس او بینا شد. کورِ مادرزاد بود ولی با اراده‌ی امام جعفر صادق (علیه السلام) بینا شد. وقتی بینا شد، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر دوست داری به بهشت بروی و ما آن را برای تو تضمین کنیم، همان نابینایی برای تو خوب است؛ اما اگر می‌خواهی خودت باشی و اگر توانستی بهشت را کسب می‌کنی و اگر نتوانستی در آن‌جا می‌مانی و ما تضمین نمی‌کنیم و مانند همه زندگی می‌کنی؛ «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا[۳۶]»؛ ممکن است که بهشتی بشوی و ممکن است که نشوی؛ اگر بخواهی چشم داشته باشی، تو را به حال خودت واگذار می‌کنیم و به دنبال مُجاهده برو. عرض کرد: آقا من این‌گونه می‌خواهم چه کنم؟

در این‌جا هم این‌گونه است و خداوند متعال کارش نسبت به آن‌ها تضمینی است و نسبت به غیرِ صالحین، خداوند متعال تولیتِ علی‌الاطلاق را بر عُهده‌ی خودش نگرفته است، بلکه هر مقداری انسان با خداوند متعال همراه باشد، خداوند متعال به همان اندازه همراه او خواهد بود. در آن‌جایی که انسان اسباب را مستقل می‌بیند و یا کارهای خودش را مؤثر می‌بیند، در آن‌جا دیگر «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» و «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» نصیبِ او نخواهد شد. بنابراین گاهی خداوند متعال دست او را می‌گیرد و عمل صالح انجام می‌دهد و گاهی او را رها می‌کند و «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا[۳۷]» می‌شود. این حالتِ «آخَرَ سَیِّئًا» که مُدام این‌گونه می‌آید و می‌رود، برای آن رهایی است که خداوند متعال آن را رها کرده است. همیشه عمل صالح انجام نداده است که بگوید: «یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ»؛ او صفت صالح ندارد و مخلوط بین صالح و سیئ است.

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

سؤال: چه کنیم که خداوند متعال ما را رها نکند؟

پاسخ حضرت استاد: هیچ‌ کاری از ما ساخته نیست؛ اگر اهل باشیم تضرّع می‌کنیم. خداوند متعال هم قول داده است که اگر اِنابه و تضرّع و استغفار باشد، البته مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این راهنمایی را در «المیزان» ذیل آیه‌ی شریفه دارد که خداوند متعال فرموده ‌است: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى[۳۸]». آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند که راهِ آن توبه است. این است که باید دائماً در حال توبه باشیم. اگر یک لحظه حالِ ما، حالِ توبه نباشد، آن حالی است که به شِرک آلوده شده است. یک آیه‌ی دیگری هم وجود دارد که بنده یادداشت نکرده‌ام و خداوند متعال در آن‌جا هم باز توبه را آورده است که غُفرانِ الهی شامل کسی می‌شود که اهل توبه باشد. انسان به مقدار بازگشتش به سوی خداوند متعال، موردِ عنایتِ خداوند قرار می‌گیرد. بنابراین می‌فرماید: «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ[۳۹]».

و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳٫

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴٫

[۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۵٫

[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۰٫

[۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۰٫

[۷] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫

[۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ خطبه متّقین، صفات پرهیزکاران.

متن خطبه شریفه: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً، تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا».

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۱۱] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۱، صفحه ۱۲۴.

متن روایت شریف: «وَ عَنْهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلدَّقَّاقُ (رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِیُّ ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ ، قَالَ: سَأَلْتُ اَلصَّادِقَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: الم `ذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ `اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ  فَقَالَ: «اَلْمُتَّقُونَ: شِیعَهُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ، وَ اَلْغَیْبُ فَهُوَ اَلْحُجَّهُ اَلْغَائِبُ، وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا اَلْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ».

[۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۷، صفحه ۱۴۳.

متن روایت شریف: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أُمِّ سَلَمَهَ قَالَ سَمِعْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: إِنَّ عَلِیّاً وَ شِیعَتَهُ هُمُ اَلْفَائِزُونَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».

[۱۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۸۲٫

[۱۴] سوره مبارکه واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۱۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴٫

[۱۶] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫

[۱۷] «حسن بَصْری»، با نام اصلی «حسن بن ابوالحسن یسار»، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره مکتب فکری او اتفاق نظر وجود ندارد.

او سیصد تن از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرد و با هفتاد نفر از حاضران در غزوه بدر مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فراگرفت و برای دیگران روایت کرد. با ملاحظه روایات و اقوال و خطبه‌های او می‌توان گفت که تنها تعداد کمی از صحابه و تابعین، به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام علی (علیه السلام) اهتمام داشته‌اند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی (علیه السلام) را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «‌فقد قیل‌» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «‌ابوزینب‌» و «‌یکی از صالحان‌» نقل کرده است. حسن بصری در مدینه به دنیا آمد و در وادی القری (از توابع مدینه) پرورش یافت. در تاریخ تولد او اتفاق نظر وجود ندارد. به گفته عطار حسن در دوره حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد. به گفته وَکیع، در زمان قتل عثمان (در سال ۳۵) حسن ده ساله و به گفته ابن سعد چهارده ساله بود. به نظر می‌رسد که قول اخیر درست‌تر باشد، زیرا ابن سعد (متوفی ۲۰۳) نزدیک‌ترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جای دیگری تأکید کرده است که حسن دو سال پیش از قتل خلیفه دوم متولد شد. اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال ۲۱ به دنیا آمده باشد، ضمن آن که وکیع و صَفَدی نیز همین تاریخ را پذیرفته‌اند.

پدر حسن اهل میسان و نخست مسیحی و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود. فیروز در یکی از فتوح اسلامی اسیر شد و در جرگه موالی درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتی آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبدالله انصاری یا فرد دیگری از انصار، پیوند ولاء داشت. از این رو، حسن را انصاری می‌خواندند. مادر حسن، خَیرَه، کنیه‌اش امّ‌الحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّ‌سلمه، همسر پیامبر، یا کسان دیگری پیوند ولاء داشت. خیره به زنان قرآن می‌آموخت و برای آنان وعظ می‌کرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانسته‌اند که از دو همسر پیامبر، امّ‌سلمه و عایشه، حدیث روایت می‌کرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت می‌کردند.

علمای بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل کرده‌اند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّی داشت و حسن در اشتغال به قصه گویی و وعظ از مادر خود متأثر بود. وی به امام التابعین، سیدالتابعین و شیخ الاسلام ملقب و کنیه‌اش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود. حسن در دوازده سالگی یا چهارده سالگی قرآن را از بر کرد و گفته‌اند هر سوره‌ای را که می‌آموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامی گرفت. در سال دوم خلافت امام علی (علیه السلام)، حسن به شانزده سالگی رسید و همراه خانواده‌اش به بصره سفر کرد و پس از مدتی با زنی ایرانی‌الاصل ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد. حسن در ۱ رجب سال ۱۱۰ق در بصره درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسی از آن یاد کرده و امروزه نیز پابرجاست.

[۱۸] بحار الأنوار : ۱/۲۲۵/۱۷٫

قسمتی از متن حدیث شریف: «- . . . فَقَالَ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ یبْدِیهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِک حَقِیقَهَ الْعُبُودِیهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یفَهِّمْک.

– قُلْتُ یا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیهِ؟ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیاءَ: أَنْ لَا یرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یکونُ لَهُمْ مِلْک یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَی بِهِ؛ وَ لَا یدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَی مِلْکاً هَانَ عَلَیهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی أَنْ ینْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَی: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».

– قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیک بِتِسْعَهِ أَشْیاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یوَفِّقَک لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ. فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیاضَهِ: فَإِیاک أَنْ تَأْکلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکلْتَ فَکلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِی وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ إِنْ کنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کنْتَ کاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لَک وَ مَنْ وَعَدَک بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الدُّعَاءِ؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیاک أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیک شَیئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَک لِلنَّاسِ جِسْراً».

منابع: ۱- سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی رحمه الله، مبلغان بهمن ۱۳۸۱، شماره ۳۷، به نقل از محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص ۱۷۵٫

۲- مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، علی بن حسن طبرسی، ص ۳۲۶؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، کتاب العلم، باب: آداب طلب العلم و أحکامه.

۳- مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ترجمه عبدالله محمدی و مهدی هوشمند.

[۱۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۸٫

[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫

[۲۱] مفاتیح الجنان؛ حضرت هادی (علیه السلام) به الیسع قمی فرموده: آل محمد این دعا را هنگام بلا و ظهور دشمن و خوف فقر و تنگی سینه می‌خواندند.

کفعمی در کتاب «مصباح» دعایی نقل کرده و فرموده است: سید ابن طاووس این دعا را برای ایمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگی دشمنان و ترس و تنگدستی و دل‌تنگی ذکر کرده و آن از دعاهای صحیفه سجّادیه است، پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودی آن را بخوان.

متن دعای شریفه: «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَیَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ، وَیَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلى رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعابُ، وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبابُ، وَجَرى بِقُدْرَتِکَ الْقَضاءُ، وَمَضَتْ عَلى إِرادَتِکَ الْأَشْیاءُ، فَهِىَ بِمَشِیئَتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ، وَبِإِرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ، أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَأَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمَّاتِ، لَایَنْدَفِعُ مِنْها إِلّا ما دَفَعْتَ، وَلَا یَنْکَشِفُ مِنْها إِلّا ما کَشَفْتَ، وَقَدْ نَزَلَ بِى یَا رَبِّ ما قَدْ تَکَأَّدَنِى ثِقْلُهُ، وَأَلَمَّ بِى ما قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ، وَبِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَىَّ، وَبِسُلْطانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَىَّ، فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَلَا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَلَا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَلَا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَلَا مُیَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَلَا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَافْتَحْ لِى یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ؛ وَاکْسِرْ عَنِّى سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَأَنِلْنِى حُسْنَ النَّظَرِ فِیما شَکَوْتُ، وَأَذِقْنِى حَلاوَهَ الصُّنْعِ فِیما سَأَلْتُ، وَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَفَرَجاً هَنِیئاً، وَاجْعَلْ لِى مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً ، وَلَا تَشْغَلْنِى بِالاهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِکَ، وَاسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ، فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِى یَا رَبِّ ذَرْعاً، وَامْتَلَأْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَىَّ هَمّاً، وَأَنْتَ الْقادِرُ عَلى کَشْفِ ما مُنِیتُ بِهِ، وَدَفْعِ ما وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِى ذلِکَ وَإِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَذَا الْمَنِّ الْکَرِیمِ، فَأَنْتَ قادِرٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف عرفه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۲۳] سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳٫

[۲۴] بحار الأنوار : ۹۸/۲۲۵٫

متن روایت شریف: «الإمامُ الحسینُ علیه السلام ـ فی الدُّعاءِ ـ : إلهی تَرَدُّدیفی الآثارِ یُوجِبُ بُعدَ المَزارِ ، فاجمَعْنی عَلَیکَ بِخِدمَهٍ تُوصِلُنی إلَیکَ ، کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ ؟ ! أیَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَکَ حتّى یَکونَ هُوَالمُظهِرَ لَکَ ؟! متى غِبتَ حتّى تَحتاجَ إلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیکَ ؟ ! … بِکَ أستَدِلُّ عَلَیکَ فَاهْدِنی بِنورِکَ إلَیکَ».

[۲۵] زاد المعاد، جلد ۱، صفحه ۳۸۶؛ کتاب مفتاح الجنان المطبوع بحاشیه کتاب زاد المعاد (الطبعه الحجریه)  [دعاء الصباح من کلام مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام].

متن دعای شریفه: «دُعَاءُ اَلصَّبَاحِ مِنْ کَلاَمِ مَوْلاَنَا أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ اَللَّهُمَّ یَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ اَلصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَ سَرَّحَ قِطَعَ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ بِغَیَاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَ أَتْقَنَ صُنْعَ اَلْفَلَکِ اَلدُّوَارِ فِی مَقَادِیرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ ضِیَاءَ اَلشَّمْسِ بِنُورِ تَأَجُّجِهِ، یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلاَءَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ، یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ اَلظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ اَلْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ، یَا مَنْ أَرْقَدَنِی فِی مِهَادِ أَمْنِهِ وَ أَمَانِهِ، وَ أَیْقَظَنِی إِلَى مَا مَنَحَنِی بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِهِ، وَ کَفَّ أَکُفَّ اَلسُّوءِ عَنِّی بِیَدِهِ وَ سُلْطَانِهِ، صَلِّ اَللَّهُمَّ عَلَى اَلدَّلِیلِ إِلَیْکَ فِی اَللَّیْلِ اَلْأَلْیَلِ، وَ اَلْمَاسِکِ مِنْ أَسْبَابِکَ بِحَبْلِ اَلشَّرَفِ اَلْأَطْوَلِ، وَ اَلنَّاصِعِ اَلْحَسَبِ فِی ذِرْوَهِ اَلْکَاهِلِ اَلْأَعْبَلِ، وَ اَلثَّابِتِ اَلْقَدَمِ عَلَى زَحَالِیفِهَا فِی اَلزَّمَنِ اَلْأَوَّلِ، وَ عَلَى آلِهِ اَلْأَخْیَارِ اَلْمُصْطَفَیْنَ اَلْأَبْرَارِ، وَ اِفْتَحِ اَللَّهُمَّ لَنَا مَصَارِیعَ اَلصَّبَاحِ بِمَفَاتِیحِ اَلرَّحْمَهِ وَ اَلْفَلاَحِ، وَ أَلْبِسْنِی اَللَّهُمَّ مِنْ أَفْضَلِ خِلَعِ اَلْهِدَایَهِ وَ اَلصَّلاَحِ، وَ اِغْرِسِ اَللَّهُمَّ بِعَظَمَتِکَ فِی شِرْبِ جِنَانِی یَنَابِیعَ اَلْخُشُوعِ، وَ أَجْرِ اَللَّهُمَّ لَهِیبَتَکَ مِنْ آمَاقِی زَفَرَاتِ اَلدُّمُوعِ، وَ أَدِّبِ اَللَّهُمَّ نَزَقَ اَلْخُرْقِ مِنِّی بِأَزِمَّهِ اَلْقُنُوعِ، إِلَهِی إِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِی اَلرَّحْمَهُ مِنْکَ بِحُسْنِ اَلتَّوْفِیقِ، فَمَنِ اَلسَّالِکُ بِی إِلَیْکَ فِی وَاضِحِ اَلطَّرِیقِ؟ وَ إِنْ أَسْلَمَتْنِی أَنَاتُکَ لِقَائِدِ اَلْأَمَلِ وَ اَلْمُنَى فَمَنِ اَلْمَقِیلُ عَثَرَاتِی مِنْ کَبَوَاتِ اَلْهَوَى؟ وَ إِنْ خَذَلَنِی نَصْرُکَ عِنْدَ مُحَارَبَهِ اَلنَّفْسِ وَ اَلشَّیْطَانِ، فَقَدْ وَکَلَنِی خِذْلاَنُکَ إِلَى حَیْثُ اَلنَّصَبِ وَ اَلْحِرْمَانَ، إِلَهِی أَتَرَانِی مَا أَتَیْتُکَ إِلاَّ مِنْ حَیْثُ اَلْآمَالِ، أَمْ عَلِقْتُ بِأَطْرَافِ حِبَالِکَ إِلاَّ حِینَ بَاعَدَتْنِی ذُنُوبِی عَنْ دَارِ اَلْوِصَالِ، فَبِئْسَ اَلْمَطِیَّهُ اَلَّتِی اِمْتَطَتْ نَفْسِی مِنْ هَوَاهَا، فَوَاهاً لَهَا لِمَا سَوَّلَتْ لَهَا ظُنُونُهَا وَ مُنَاهَا، وَ تَبّاً لَهَا لِجُرْأَتِهَا عَلَى سَیِّدِهَا وَ مَوْلاَهَا، إِلَهِی قَرَعْتُ بَابَ رَحْمَتِکَ بِیَدِ رَجَائِی، وَ هَرَبْتُ إِلَیْکَ لاَجِئاً مِنْ فَرْطِ أَهْوَائِی، وَ عَلَّقْتُ بِأَطْرَافِ حِبَالِکَ أَنَامِلَ وِلاَئِی، فَاصْفَحِ اَللَّهُمَّ عَمَّا کُنْتُ أَجْرَمْتُهُ مِنْ زَلَلِی وَ خَطَائِی، وَ أَقِلْنِی مِنْ صَرْعَهِ رِدَائِی، فَإِنَّکَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی، وَ أَنْتَ غَایَهُ مَطْلُوبِی وَ مُنَایَ فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ، إِلَهِی کَیْفَ تَطْرُدُ مِسْکِیناً اِلْتَجَأَ إِلَیْکَ مِنَ اَلذُّنُوبِ هَارِباً، أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ مُسْتَرْشِداً قَصَدَ إِلَى جَنَابِکَ سَاعِیاً أَمْ کَیْفَ تَرُدُّ ظَمْآناً وَرَدَ إِلَى حِیَاضِکَ شَارِباً؟ کَلاَّ وَ حِیَاضُکَ مُتْرَعَهٌ فِی ضَنَکِ اَلْمُحُولِ، وَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلطَّلَبِ وَ اَلْوُغُولِ، وَ أَنْتَ غَایَهُ اَلْمَسْئُولِ وَ نِهَایَهُ اَلْمَأْمُولِ، إِلَهِی هَذِهِ أَزِمَّهُ نَفْسِی عَقَلْتُهَا بِعِقَالِ مَشِیئَتِکَ، وَ هَذِهِ أَعْبَاءُ ذُنُوبِی دَرَأْتُهَا بِعَفْوِکَ وَ رَحْمَتِکَ، وَ هَذِهِ أَهْوَائِی اَلْمُضِلَّهُ وَکَلْتُهَا إِلَى جَنَابٍ لُطْفِکَ وَ رَأْفَتِکَ، فَاجْعَلِ اَللَّهُمَّ صَبَاحِی هَذَا نَازِلاً عَلَیَّ بِضِیَاءِ اَلْهُدَى، وَ بِالسَّلاَمَهِ فِی اَلدِّینِ وَ اَلدُّنْیَا، وَ مَسَائِی جُنَّهً مِنْ کَیْدِ اَلْعِدَى وَ وِقَایَهً مِنْ مُرْدِیَاتِ اَلْهَوَى، إِنَّکَ قَادِرٌ عَلَى مَا تَشَاءُ، تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، تُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهَارِ، وَ تُولِجُ اَلنَّهَارَ فِی اَللَّیْلِ، وَ تُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ، وَ تُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ، وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ اَللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ، مَنْ ذَا یَعْرِفُ قَدْرَکَ فَلاَ یَخَافُکَ، وَ مَنْ ذَا یَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلاَ یَهَابُکَ، أَلَّفْتَ بِقُدْرَتِکَ اَلْفِرَقَ، وَ فَلَقْتَ بِلُطْفِکَ اَلْفَلَقَ، وَ أَنَرْتَ بِکَرَمِکَ دَیَاجِیَ اَلْغَسَقِ، وَ أَنْهَرْتَ اَلْمِیَاهَ مِنَ اَلصُّمِّ اَلصَّیَاخِیدِ عَذْباً وَ أُجَاجاً، وَ أَنْزَلْتَ مِنَ اَلْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً، وَ جَعَلْتَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ لِلْبَرِیَّهِ سِرَاجاً وَهَّاجاً، مِنْ غَیْرِ أَنْ تُمَارِسَ فِیمَا اِبْتَدَأْتَ بِهِ لُغُوباً وَ لاَ عِلاَجاً، فَیَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ وَ اَلْبَقَاءِ، وَ قَهَرَ عِبَادَهُ بِالْمَوْتِ وَ اَلْفَنَاءِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلْأَتْقِیَاءِ، وَ اِسْمَعْ نِدَائِی، وَ اِسْتَجِبْ دُعَائِی، وَ حَقِّقْ بِفَضْلِکَ أَمَلِی وَ رَجَائِی، یَا خَیْرَ مَنْ دُعِیَ لِکَشْفِ اَلضُّرِّ وَ اَلْمَأْمُولِ فِی کُلِّ عُسْرٍ وَ یُسْرٍ، بِکَ أَنْزَلْتُ حَاجَتِی فَلاَ تَرُدَّنِی مِنْ سَنِیِّ مَوَاهِبِکَ خَائِباً یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ، وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ».

[۲۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

[۲۷] سوره مبارکه هود، آیه ۱۰۷٫

[۲۸] سوره مبارکه انسان، آیه ۳۰٫

[۲۹] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۲۸٫

[۳۰] منیه المرید: ۱۶۰؛ الأنوار النعمانیّه: ۳ / ۳۴۱.

[۳۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۹۶٫

[۳۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۸٫

[۳۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫

[۳۴] «ابوبصیر یحیی بن ابی‌القاسم اسدی»، از رجال امامی کوفه و از راویان امامیه و جزء اصحاب امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه ‌السلام) می‌باشد. کنیۀ او ابومحمد بود و شاید از آن‌رو ابوبصیر خوانده می‌شد که از بینایی محروم بود. ابوالقاسم کنیۀ پدر وی بوده و نام او اسحاق ثبت شده است، ولی در برخی از منابع ابوالقاسم به صورت قاسم و به عنوان نام پدر یحیی آمده است. نسبت اسدی به جهت رابطۀ ولای خاندان او با قبیله عرب بنی‌اسد بود. طوسی در رجال او را از اهل کوفه شمرده است. همو و نجاشی به سال وفات وی تصریح کرده‌اند.

ابوبصیر اسدی چندی در صحبت امام محمدباقر (علیه‌السلام) (امامت: ۹۵-۱۱۴ق) بود و پس از آن در جرگۀ اصحاب امام جعفر صادق (علیه‌السلام) (امامت: ۱۱۴- شوال ۱۴۸) درآمد. انبوهی از روایات بر جای ماندۀ اعتقادی و فقهی در کتب حدیث امامیه که از طریق ابوبصیر از آن امام روایت شده است، نشان از میزان این بهره‌گیری دارد. طوسی  وی را در شمار اصحاب امام موسی کاظم (علیه ‌السلام) (امامت: ۱۴۸-۱۸۳ق) نیز آورده است، ولی باید در نظر داشت که وی تن‌ها حدود ۲ سال از امامت آن حضرت را درک کرده و شمار روایات موجود به نقل ابوبصیر (بدون قید) از امام کاظم (علیه ‌السلام) بسیار اندک است ابوبصیر اسدی بجز محضر امامان، از برخی راویان امامی چون ابوحمزه ثمالی و صالح (عمران) بن میثم نیز روایت کرده است. ابوبصیر اسدی به‌سان یکی از حاملان پراندوختۀ حدیث اهل بیت در کوفه شناخته می‌شد و در میان آنان که از او حدیث فرا گرفتند، نام رجالی چون ابان بن عثمان احمر، عاصم بن حمید حناط، حسین بن ابی‌العلاء و عبدالله بن حماد انصاری به چشم می‌خورد. همچنین باید از علی بن ابی‌حمزه بطائنی، عبدالله بن وضاح و شعیب عقرقوفی، خواهرزادۀ ابوبصیر اسدی، نام برد که شاگردان خاص وی بوده‌اند.

[۳۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹٫

[۳۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۲٫

[۳۷] همان.

[۳۸] سوره مبارکه طه، آیه ۸۲٫

[۳۹] سوره مبارکه نور، آیه ۳۱٫