- قیام عنوانی برای حرکت در مسیر رشد
- اکتساب سرمایههای انسانی در طول حیات
- معنی قیام برای خدا
- مراحل توبه
- توبهی انسان غافل
- توبهی مستمر انسان
- عدم فاصله بین گناه و توبه
- اثر گناه بر قلب انسان
- توبهی خاصّ هر گناه
- لزوم جبران گناهان برای توبهی کافی
- مراحل توبه؛ مرحلهی اوّل
- مرحلهی دوم توبه
- معنای توبهی خدا
- دو توبهی خدا در برابر انسان
- توبهی ترک اولی
- مرحلهی سوم توبهی انبیاء
- غفلت گناه نبی
- برداشتن حجابها با ترک گناه و انجام اعمال خیر
- وجود انسان از خدا است
- محکمات و متشابهات قرآن
- دستور خدا به پیامبر برای اعلان ولایت خدا
- یاد خدا و عصمت معصومین
- مقام مخلّصین
- اعمال پیامبران براساس وحی الهی
- دو آیه در قرآن دلیل بر عصمت پیامبران و معصومین
- امّت پیامبر، عائلهی او هستند
- اثر گناهان ما بر پیامبر
- نور پیامبر در وجود ما جریان دارد
- رأفت پیامبر نسبت به مؤمنین
- سرّ اقرارها و عذر تقصیر در دعاهای ائمّه
- حیای ذاتی در نزد یک بزرگ
- مکاشفهی مرحوم مجلسی اوّل در حرم حضرت امیر (علیه السّلام)
- اقتضای معرفت به ائمّه
- قابل شمارش نبودن نعمتهای الهی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»ِ.
قیام عنوانی برای حرکت در مسیر رشد
در محضر شریف شما بزرگواران در جلسهی قبل عرض شد که اخلاقیون از سالکین گفتند که اوّل قدم یقظه است، بیداری است و از مرحوم شاه آبادی، استاد حضرت امام (رضوان الله علیهما) هم در اطراف این مسئله لوازم این امر را تقدیم داشتیم و آنها این آیهی کریمهی «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى».[۱] قیام لله، قیام در برابر قعود و در برابر خوابیدن استلقاء است. قیام عنوانی است برای حرکت در مسیر رشد. چون مبدأ حرکت انسان اسفل سافلین است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ».[۲] همهی انسانها دارای استعداد جامع هستند، کون جامع هستند، لوح کمال هستند و از این جهت خلقت آنها در احسن تقویم است. خدا از نظر روحی، از نظر فکری، از نظر استعدادی انسان را در احسن تقویم قرار داده است ولی «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» او را به مرحلهی هیولا مردود کردیم.
اکتساب سرمایههای انسانی در طول حیات
یعنی در آغاز حرکت او دارای هیچ چیزی نیست. همه چیز را باید اکتساب بکند. در بدو امر از آنچه که سرمایهی انسانیّت است، از آن هیچ چیزی ندارد. آدم وقتی کودک است، همهی اعضاء، جوارح، اندامها، رگها، پیها، غدد، عروق همهی آنها موجود است، پدر دارد مادر دارد ولی این ربطی به انسانیّت او ندارد. در آن مرحله که آدم آدم شدن را شروع میکند. بچّهی انسان با بچّه گربه که فرق ندارد. او انتخابی، اختیاری ندارد، او هم ندارد. گرسنگی این با غریزه است، آن هم است. در حدّ محسوسات میبیند، این هم همین است.
منشأ تفکر انسان
ولی از زمانی که مورد خطاب خدا قرار میگیرد باید بنده بشود، بندگی اختیاری را باید آغاز بکند، از آن لحظه خود او دارایی را کسب میکند. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ»[۳] اندوختههای سمعی و بصری انسان منشأ تفکّر انسان میشود، عقلانیّت انسان میشود. «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ» که آن فؤاد، آن مرحلهی عقلانیّت بشر است و از مجاری احساسی صور و مفاهیمی را که در آن دستگاه ذخیره شده است، جمعبندی میکند و صغری و کبری تشکیل میدهد و از مجهولات پی به معلومات میبرد که گفتند:
«الفِکْرُ حَرِکَهُ إلىَ المَبَادی وَ مِن مَبَادىّ إلىَ المُراد»[۴]
فکر حرکت از بدیهیات و رسیدن به نظریات است.
معنی قیام برای خدا
لذا قیام انسان ربطی به قیام جسمانی ندارد. «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» برای خدا قیام بکنیم، یعنی حرکت به سوی خدا را آغاز بکنیم. یک مؤمن وقتی وضو میگیرد، در بستر میرود ولی با ذکر میخوابد، رو به قبله میخوابد، با وضو میخوابد، این خوابیده است، ولی قیام لله است؛ حرکت او، حرکت به سوی پروردگار متعال است یا یک عالم دینی وقتی مینشیند مطالعه میکند، روی مبل نشسته است، روی زمین نشسته است، این قیام لله است، این حرکت او سیر به سوی حق تعالی است و به خصوص خلوتهایی که انسان دارد. چه در حال خوابیده باشد، چه در حال نشستن باشد، چه در حال ایستادگی که غالباً هم تفکّرها برای جایی است که انسان یک جایی را پیدا کرده است، خلوت کرده است و آنجا نشسته است و گاهی هم سر به جیب خود برده است، یا دست به پیشانی خود گذاشته است و در عالم خود رفته است. مراقبهها و اینها معمولاً در حال نشستن است. ولی خود همین قیام لله است.
مراحل توبه
قیام لله یعنی انسان از خود غافل نباشد و حالت او، حالت سیر به سوی حق تعالی باشد. حالت حضور باشد. این آن یقظه است بعد به دنبال یقظه میگویند، توبه است. توبه مراحلی دارد؛ یک مرحله توبهی از گناهان است. آیات کریمهای که در این مسئله وجود دارد «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ»[۵] قبل از آن مسئلهی فواحش و اینها مطرح است
توبهی انسان غافل
- «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ» توبه به عهدهی خدا است، خدا کأنّه این را بر خود به عنوان یک تعهّد در برابر بندهی خود مطرح میکند. «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ» توبه بر خدا است. این توبه برای چه کسی است؟ «لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ» کسانی که «یَعْمَلُونَ السُّوءَ»، این «یَعْمَلُونَ» نشان میدهد که یک بار هم نبوده است، بلکه مدّتی این کار را انجام داده است. «یَعْمَلُونَ السُّوءَ» سوء همان گناه است، سیئّه است، گناه است. انواع گناهان سوء است، سیئّه در برابر حسنه است. حسنه کارهای خیر است و سیّئه کارهایی است که مقابل خیر است، شر است. «یَعْمَلُونَ السُّوءَ»، «لِلَّذینَ» لام لام انتفاع است یا لام اختصاص هم است ولی اختصاص به اینها که ندارد. «لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ» ولی «بِجَهالَهٍ». این تمرّد نبوده است، یک سفاهت و بیعقلی بوده است. جهالت در برابر تعقّل است، جهالت در اینجا تقریباً مساوق با غفلت است. یک کسی آگاهانه با خدا دارد مقابله میکند، «أنا» میگوید. یک کسی نه، گناهی که میکند واقعاً غفلت است، واقعاً جهالت است. این جهالت در این آیهی کریمه، جهالت به معنی عام کلمه است که هم غفلت را شامل میشود، هم نادانی و بی علمی را شامل میشود و هم سفاهت. آدم کار جاهلانه که میکند نه جهالتی که نمیداند بد است. کسی که سیگار میکشد واقعاً میداند که سیگار بد است ولی عن جهاله دارد این کار را میکند. کسی که کارهای مضر انجام میدهد، از خود او هم بپرسی نه اینکه نمیداند مضرّات آن را هم میداند ولی همین «بِجَهالَهٍ». انجام میدهد. «بِجَهالَهٍ» یعنی چه؟ ما جنود عقل داریم و جنود جهل داریم. این کار او از مصادیق کار جاهلانه است. آدم عاقل این کار را نمیکند. «یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ».
توبهی مستمر انسان
- حالا اجمالاً یک نوع از جهالت، اموری است که در برابر عقل قرار میگیرد. «بِجَهالَهٍ» شامل این هم میشود. فی الجمله است نه بالجمله. «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ» این حالت بشر را نه اینکه خود خدا آفریده است «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»[۶] هم «یَعْمَلُونَ» را فعل مضارع آورده است، هم «یَتُوبُونَ» فعل مضارع است. خیلی لطیف است. گویا انسان تا وجود دارد گرفتار است. ولی هر بار که زمین میخورد، خدا میگوید: بلند شو، بلند شو و زود پیش ما بیا. هر بار که شیطان ما را میرباید، خدا صدا میزند، آنجا نمان بیا. پیش ما بیا. «یَعْمَلُونَ السُّوءَ … ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ» گناه اگر بماند -یکی از پیامهای این آیهی کریمه این است- که ولو گناه انسان استمرار هم داشته باشد، باید توبهی او هم مستمر باشد. پس از هر گناهی باید، توبهای نوشته شده باشد ولی ده بار توبه شکست. همین هم بد است ولی «یَتُوبُونَ»، «یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ».
عدم فاصله بین گناه و توبه
نکتهی دوم این است که بین گناه و توبه نباید فاصله باشد. تا گناهی واقع شد، توبه واجب فوری است. در توبه تراخی جایز نیست. به محض وقوع گناه خدای متعال از ما توبه خواسته است. «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ» این آیه خیلی روشن است، در ظاهر نص است که توبه باید نسبت به گناه نزدیک باشد، فاصلهی زیادی نداشته باشد. «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ».
اثر گناه بر قلب انسان
در اصول شریفهی کافی، در باب توبهی آن روایت دارد که انسان وقتی گناه میکند یک نقطهی سودایی در دل او ایجاد میشود، یک نقطهی سیاهی، لکهی سیاهی در دل حادث میشود. با وقوع هر گناهی یک لکهای، یک کثافتی به دل مینشیند. اگر انسان توبه کرد، آن لکهی سیاه پاک میشود، نور میشود و اگر توبه نکرد این تکثیر میشود. آنچه که واقع شده است در آن حد اوّل وقوع خود نمیماند، بلکه توسعه پیدا میکند تا صفحهی جان را بگیرد، گناه بیتوبه عین غدّهی سرطانی به سرعت رشد میکند و تکثیر مثل میکند تا اینکه تمام فضای جان را پر میکند. آن وقت «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»[۷] میشود. وقتی همهی صفحه پر شد، زمینه برای آغاز شستشو باقی نمیماند.
توبهی خاصّ هر گناه
باز روایتی است که فرمود: مواظب باشید ملائکهی خداوند متعال گناهی از شما بالا نبرند که توبهای زیر آن قرار نگرفته باشد. هر گاه گناهی واقع شد، بلافاصله توبه بکنید که البتّه هم در فرمایشات حضرت امیر در نهج البلاغه و هم کلمات درر بار حضرات معصومین (علیهم السّلام) در کتب حدیثی ما آمده است که هر گناهی توبهی خاصّ خود را دارد. اگر کسی (معاذ الله) مسامحه کرده است نماز او قضا شده است، خوب گناه کبیره است باید ضمن استغفار و پشیمانی که «کَفى بِالنَّدَمِ تَوْبَهً»[۸] همینکه انسان پشیمان بشود، حالت انفعال، حالت خجالتی این برای آدم توبه است. ولی توبهی لازم است، نه توبهی کافی است. باید جبران بکند.
لزوم جبران گناهان برای توبهی کافی
اگر نماز او قضا شده است باید قضای آن را به جای بیاورد. اگر روزه نگرفته است، باید قضای آن را هم بگیرد و کفّارهی آن را هم بدهد و اگر گناه ظلم است، غصب است، حقوق النّاس است، هم باید انابه و انکسار و توبهی لفظی و جانی در پیشگاه خدا داشته باشد و هم برود ذوی الحقوق را پیدا بکند و از اینها حلیّت بخواهد یا حقوق مردم را ادا بکند. لکن همهی آنها باید «مِنْ قَریبٍ» باشد. به تأخیر افتاد، خدا تضمین نکرده است. آن که بلافاصله بعد از گناه توبه میکند پروردگار متعال آن را به عهده گرفته است که قبول بکند. «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ ِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ»[۹] یکی اینکه گناه عن شرکٍ نباشد مثل شیطان نباشد. عن تمردٍ نباشد، عن جهاله باشد دوم اینکه عن قریبٍ باشد بلافاصله توبه بکند.
- این «مِنْ قَریبٍ» است.
- بله «مِنْ قَریبٍ» است. «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ».
- آیه میفرماید: «فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»[۱۰]
مراحل توبه؛ مرحلهی اوّل
- توبه در قرآن کریم دو تا توبه است. توبه سه مرحله دارد؛ توبه مرحلهی اوّل آن از خدا است، آدم وقتی مرتکب گناه میشود، خدا نظر خود را از او برمیگرداند، نفس گناه اعراض حق تعالی از بندهی خود است. هر گاه انسان گناه میکند، نشان میدهد که خدای متعال رابطهی هدایتی و ولایتی خود را از آن بنده برداشته است و الّا مرتکب گناه نمیشد. حالا واقع شد، این دارای قلب شکستهای است، مشکلاتی در زندگی او وجود دارد، خدای متعال ارفاقاً یا استحقاقاً توبه میکند یعنی نظر خود را به اینکه برداشته بود به او برمیگرداند. این توبهی اوّل است که مبدأ آن حق تعالی است. یعنی توبه از خدا است، خود خدا توبه میکند.
مرحلهی دوم توبه
دوم عکس العمل این فعل حق تعالی، انفعال بنده است که آدم پشیمان میشود، گریه میکند، عذرخواهی میکند، استغفار میکند «یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ».
خدای متعال توفیق توبه میدهد، این توبهی خدا است. این بنده نیست که توبه میکند، این خدا است که دل بنده را متوجّه میکند که کار زشتی کردی، خود را بشکن، بیا عذرخواهی بکن. آن که در این دل رقّت قرار داد، در این فؤاد توجّه قرار داد، تنبّه برای او حاصل شد و متوجّه شد که کار نباید انجام میشد، کار زشتی واقع شده است؛ آن بصیرت، آن توجّه، آن بیداری که حاصل شده است بنده نداشته است، اگر داشت که مرتکب گناه نمیشد. در اثر فقدان بود که بدبخت شد.
معنای توبهی خدا
اوّل توبهای که وجود دارد از جانب خدا است. خدا توبه میکند بر بندهی خود. یعنی رجوع میکند به بندهی خود. عنایت خود را، هدایت خود را بعد از آن که برداشته بود، به سوی بنده برمیگرداند. این نوری که در دل او حاصل میشود، بلکه دیگر خود را دوست ندارد، اعلان ندامت میکند و اعلان میکند که «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» این توبهی دوم است، این وسط قرار گرفته است توبهی اوّل برای خدا است. توبهی دوم برای بندهی خدا است. وقتی بندهی خدا توبه کرد، برای بار سوم خدا توبه میکند. ادامهی آیه را بخوانید.
– «فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً»ِ.
دو توبهی خدا در برابر انسان
- اوّل «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ» این توبهی اوّل است. «لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ» بعد «مِنْ قَریبٍ» متوجّه میشوند «فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» این توبهی بعدی است، یعنی پروردگار متعال موانع رشد او را برطرف میکند. این خسارتی که از گناه بر او وارد میشود را جبران میکند این توبهی سوم است. پس توبهی عبد محفوف به دو توبهی از خدا است. یکی توبهی ابتدایی است، یکی توبهی مجازاتی است، پاداشی است. توبهی اوّل ابتدا است توبهی دوم پاداش توبهی بنده است که خدا قبول میکند «أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ»[۱۱] خدا او را دوست میدارد و گناهان او را، عیوب او را مستور میفرماید. این توبهی از گناهان است.
توبهی ترک اولی
یک بخش از توبه، توبهی از ترک اولی است. مثل توبهی حضرت آدم. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ»[۱۲] حضرت آدم گناه مصطلح مرتکب نشده است، چون دار تکلیف نبود. بهشت دار تکلیف نبود ولو آن بهشت خلد نبوده است، بهشت دیگری بوده است ولی آنجا انزال کتاب نشده بود. دار، دار کتاب نبود. چون دار تکلیف نبود، مؤاخذهای بر آدم نیست، به عنوان گناه قابل مؤاخذه نیست تکلیفی بر او نبود تا اخذی بر او باشد.
- اینکه به حرف این گوش ندهد، این از طرف خدا انزال نبود.
- آنجا دار تکلیف نبود آن انزال ارشاد بود؛ حکمت آن را هم گفته بود که اگر این کار را کردی، این نتیجه حاصل میشود یا کاری که حضرت موسی کرد. حضرت موسی همان طرفدار فرعون را «فَوَکَزَهُ مُوسى»[۱۳] موسی با یک مشت کار او را تمام کرد ولی بعد استغفار کرد، پروردگار متعال او را قبول کرد و توبهی حضرت یونس که «فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینََ»[۱۴] این توبهی از ترک اولی است.
مرحلهی سوم توبهی انبیاء
گناه در حریم پیغمبران راه ندارد. اینها همه معصوم هستند و «یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[۱۵] عهد خدا که امامت و رسالت است به ظالم نمیرسد ولو یک ظلم هم کرده باشد. اینها هیچ کدام لازم نبودند ولی ترک اولی مرتکب شدند. مرحلهی سوم توبهی انبیاء است، توبهی خاتم انبیاء است، توبهی ائمّهی هدی (علیهم السّلام) است. توبهی اینها که به خود شخص نبی مکرّم اسلام خطاب شد که «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»[۱۶] «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»[۱۷] در مورد حکم پروردگار خود صبر بکن «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» یا در سورهی مبارکهی نصر خداوند منّان میفرماید: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»[۱۸] و آیهی دیگری هم باز وجود دارد «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ … * وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً»[۱۹] هم به خود حضرت ختمی که سالار پیامبران است و در قلّهی عصمت و طهارت قرار دارد، از ایشان خواسته شده است که «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» از گناه خود استغفار بکن و هم در یک تعبیر عامّی خداوند متعال تمامی مکلّفین را، مؤمنین را مخاطب قرار داده است؛ چه مؤمنینی که مرتکب گناه شده است، چه مؤمنینی که مرتکب گناه نشده است. عصمت دارد، تقوا دارد، بیگناه است. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ»[۲۰] خیلی تعبیر زیبایی است. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» ای همهی مؤمنین همهی شما توبه بکنید. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ» به سوی پروردگار متعال توبه بکنید.
غفلت گناه نبی
در مسئلهی ترک اولی «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ»[۲۱] است. هر کسی نزدیکتر است، غفلت او موجب عقاب است. آنجا رفتی باید دقّت کافی داشته باشی، یک لحظه دقّت نداشته باشی، تو را بیرون میکند، تو را طرد میکنند، آنجا جای غفلت نیست، آنجا جای حضور است. لذا غفلت اگر برای نبیای پیش آمد، این به منزلهی گناهی است که برای غیر انبیاء پیش میآید. برای آنها اندک بیتوجّهی گناه حساب میشود و گناه سختی هم است و خدا هم مجازات اینها را بر دیگران متفاوت قرار داده است. کاری که خدا با حضرت یونس کرد، با هیچ مرتکب کبیرهای در عالم نکرده است. خیلی زندان سختی بود که یونس محکوم به آن زندان شد. یعنی یک سلول تنگ و تاریک توأم با همهی مشکلات. خدا یک چنین کاری کرد. کار خدا هم گزاف نیست. خود حضرت یونس هم اعتراف کرد «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»[۲۲] من از تو شکایت ندارم، پاداش ظلم خود من است، نتیجهی ظلم خود من است، این توضیح دارد «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ».
برداشتن حجابها با ترک گناه و انجام اعمال خیر
ولی در مورد کسانی که ترک اولی ندارند، ترک اولی یعنی چه؟ خطاب قرآن به عموم مؤمنین است که انبیاء را شامل میشود، اوصیای انبیاء را هم شامل میشود، صلحا را شامل میشود، صدّیقین را شامل میشود، همه را شامل میشود. گناهکارها را شامل میشود.گناهکارانی که مؤمن است و گناه کرده است «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» اینجا توبه توبهی لغوی است، توبهی اصطلاحی نیست. «إِنَّا لِلَّهِ»[۲۳] ما از خدا هستیم، باید این توقّف ما در اینجا، در خواب و بیداری سیر الی الله باشد. یعنی وقتی میخوابیم هم خواب خود را در مسیر عبودیّت تنظیم بکنیم، در خواب هم بالا برویم. چون از جانب خدا آمدیم در عالمی که این عالم حجاب است. در عالم حضور بودیم، گرفتار حجاب شدیم. حالا خدای متعال دستور میدهد که این حجابها را کنار بزنید، به طرف من بیایید. هر ترک گناهی میکنیم، هر فعل خیری قربه الی الله انجام میدهیم حجابی را کنار میزنیم. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ» یعنی سیروا إلی الله «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی»[۲۴] آمده بودیم برگرد. این توبه برگشت همان است «ارْجِعی» است. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» در لفظ توبه هیچ شبههای به ذهن شما نیامد، بسیار روشن بود.
وجود انسان از خدا است
ما از خدا هستیم، همهی اینها هم نصوص قرآن است. «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[۲۵] یکی از آن چیزهایی که تنزیل پیدا کرده است، خود ما هستیم. از خزائن الهی بودیم و به این عالم کثرت آمدیم حالا باید برگردیم. خوب «تُوبُوا» معطّل نشوید، غافل نباشید، حرکت خود را با آدرسی که پیامبران دادند تنظیم بکنید که تمام زندگی شما رجوع به اصل باشد که اصل شما خدا است، از آن اصل جدا شدید به اصل خود برگردید. ربّانی بشوید، جزء ربانیّین بشوید لکن این آیهی کریمهای که قرائت کردیم که آدرس آن را از یاد بردم.
محکمات و متشابهات قرآن
«فَاصْبِرْ» ظاهراً سورهی غافر است. «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»[۲۶] «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»[۲۷] اینجا نمیگوید «تُب إلی رَبِّک» میگوید: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» از این کلمهی ذنب نام برده است. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» و در سورهی نصر دستور استغفار داده است بعد از آن فرموده است: «إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»[۲۸] توجیه این چیست؟ در حل این معما چه باید گفت؟ خوب ما در قرآن کریم محکماتی داریم و متشبهاتی. فرمود: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ»[۲۹] جزء محکمات است.
دستور خدا به پیامبر برای اعلان ولایت خدا
خداوند پیغمبر را مأمور میکند که این معنا را اعلان بکند. «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ» بگو ولیّ من خدا است. کدام خدا؟ «الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ»، «الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ» یعنی همان خداوندی که متولّی کتاب است که «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»[۳۰] آن وقت «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» این غیر از ولایت تکوینی بر عموم است. «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» خدا متولّی صالحین است. اوّل فرمود: «إِنَّ وَلِیِّیَ» بعد «الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ»، مرحلهی سوم برای اینکه توضیح بدهد «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» آیهی نص است. پیامبر خدا متولّی جهان است و متولّی او هم خود خدا است. کسی که خداوند تولیّت او را به عهده بگیرد امکان معصیت برای او نیست. نه امکان عقلی نیست، امکان عرفی، امکان عملی برای او نیست، برای اینکه هیچ وقت او به حال خود رها نشده است «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ».
یاد خدا و عصمت معصومین
نکتهی دوم که جزء محکمات اولی البابی است که «یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»[۳۱] در تمام حالات با خدا هستند، به یاد خدا هستند. یعنی عصمت دارند، لحظهای غفلت برای اینها عارض نمیشود. اینها در حالات عمومی خود «قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» پردهی غیبت را دریدهاند، غبار غفلت را برطرف کردند، پردهی غفلت، غبار غفلت در اینها وجود ندارد. آن چیزی که عامل گناه و خطا میشود؟ غفلت است و غفلتی بر اینها عارض نمیشود.
مقام مخلّصین
نکتهی سوم استثنایی است که شیطان کرده است. گفته است: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۳۲] که در مورد مخلصین پروردگار عزیز در مورد حضرت یوسف فرمود: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»[۳۳] هم شیطان استنثاء کرده است، هم خدا رمز اینکه حضرت یوسف آلوده نشد میگوید: ما نمیگذاریم بدی به سراغ اینها بیاید، نه اینکه بدی میرود اینها کفّ نفس میکنند، جهاد نفس میکنند. نه اصلاً اینها نفسی ندارند که جاذبهی آن چیزها برای آنها باشد. اینها دل خود را به خدا دادند، غیر خدا در دل آنها نمیآید. «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» این چنین ما سوء و فحشا را منصرف میکنیم، نه او را منصرف کردیم، ما سوء و فحشا را منصرف کردیم. شیطان را اجازه ندادیم که به سراغ او برود. سوء و فحشا را اجازه ندادیم که نزدیک حضرت یوسف بشود. آن وقت این ذیل تعلیل حکم وصف است، گویا مشعر به علّت است «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ».
اینکه ما نگذاشتیم بدی سراغ او را بگیرد، برای این است که او از عباد مخلَص است. خاتم انبیا که دیگر در رأس است، در رأس مخلَصین است و همینطور آیهی کریمهی «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»[۳۴] خدا دارد به اینها وصف اینها عابد گونه است؛ نه اینکه عبادت کردند، عمل الصّالحات نیست خود او صالح است. یعبدوننی نیست خود او عابد است «وَ کانُوا لَنا عابِدینَ اللَّهُ».
اعمال پیامبران براساس وحی الهی
هم «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً» این دلالت خیلی محکمی دارد، «هم یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و هم کارهای اینها عین وحی الهی است. همانطور که زنبور عسل در نشستن روی گل و فعل و انفعالاتی که در آن اندوختهی خود دارد به صورت عسل درمیآورد خدای متعال فرمود: «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً»[۳۵] این وحی کار زنبور کار شخص زنبور نیست، این کار وحی الهی است پیامبر هر کاری میکنند عین آن کار وحی خدا است. « وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ » نمیگوید: ما وحی کردیم خیرات انجام بدهید، فعل خیرات وحی است، فعل خیرات اینها وحی است.
دو آیه در قرآن دلیل بر عصمت پیامبران و معصومین
حالا آیهی تطهیر «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» که اینها هم دلالت بر عصمت میکند. خود آیهی امامت « لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[۳۶] ما این آیات محکم و مبیّن را داریم و دلالت روشن بر این معانی دارد که پیغمبران یا قدر متیقّن پیغمبر ما اهل هیچ نوع خطا و نسیان و غفلت نیست. هم ذکر دائم دارد، در برابر غفلت هم مخلَص است، وسوسهی شیطان به سراغ او نمیآید و هم وصف عابد را دارد این بنده است، جزء بندگی از او ساخته نیست. خوب اینها دلالت روشن بر این عصمت فوق ترک گناه است. اینها طهارت دفعی دارند نه طهارت رفعی.
امّت پیامبر، عائلهی او هستند
خوب اگر این محکمات را داریم باید برای این آیه توجیه پیدا کرد «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» یا «وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»[۳۷] مطالبی که در این زمینه گفته شده است یک مطلب هم شخص فهم است و آن این است که وجود نازنین پیغمبر خدا امّت خود را خود به حساب میآورد. پیامبر خدا فرمود: «مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی»[۳۸] اکرام به عالم دینی اکرام به خود ما است. چون او من هستم، به جای من است. یکی این اعتباراً اینطور است. اعتباراً امّت پیغمبر، عائلهی پیغمبر هستند، یعنی این منظومهای است که شمس آن رسول الله است، اقمار و سیارات آن هم مجموعهی امّت هستند.
اثر گناهان ما بر پیامبر
وقتی کار امّت اعتباراً آنها به حساب پیغمبر ریخته بشود، گناهی که یکی از افراد در جامعه انجام میدهد، این گناه در وجود نازنین پیغمبر خدا انعکاس پیدا میکند. خدایا گناه امّت را گویا خود… این شرمندگی را که در پیشگاه خدا اعلان میکند، برای شرمندگی فرزندان خود است. یک پدری که فرزند او خلاف کرده است خواه ناخواه پدر خجالت میکشد. هیچ تقصیر هم ندارد، در تربیت او هم هیچ کوتاهی نکرده است ولی فرزند او رفته است خلاف کرده است. یک آدم موجّه یک فرزند ناخلف، خوب آن پدر چه کار میکند؟ قهراً خجالت میکشد و باید یک طور عذرخواهی بکند. وجود نازنین پیغمبر خدا از آن جهت که عمل هر امّتی به حساب رئیس آنها میآید. امّت یک مجموعه است، یک خانواده است فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۳۹] من و علی پدر شما هستیم. ما را بدنام نکنید، ما را نزد خدا شرمنده نکنید. وقتی ما گناه میکنیم، پیغمبر شرمنده میشود و خداوند متعال هم این رتبه را برای ایشان تثبیت میکند که اینها که گناه میکنند، تو استغفار بکن. این گناه انتساب گناه به پیغمبر خدا حقیقی نیست مجازی است. گناه امّت، گناه پیغمبر به حساب آمده است این یک آموزهای است که به ما بگوید که مقام شما خیلی بالا است، گناه شما گناه شخصی نیست شما شخصیت حقوقی دارید.شما از نظر شناسنامهی اخلاقی فرزند پیغمبر هستید. وقتی گناه میکنید پیغمبر باید برای شما توبه بکند، استغفار بکند.
نور پیامبر در وجود ما جریان دارد
یک نکتهای بالاتر از اینها است و آن « لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[۴۰] اعتباراً نیست، بلکه حقیقتاً و تکویناً ما رشحات وجود مبارک پیغمبر هستیم .«شِیعَتُنَا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا وَ عُجِنُوا بِمَاءِ وِلَایَتُنَا»[۴۱] «یَفْرَحُونَ بِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[۴۲] وجود نازنین پیغمبر اکرم در رگهای مؤمنین جریان دارد. خود وجود جریان دارد، نور وجود پیغمبر در وجود ما حضور دارد. پیغمبر از نظر فیزیکی ارتباطی با ما ندارد ولی از نظر معنوی وجود ما در شخصیت ایمانی خود با پیغمبر خدا هماهنگ است، قماش ما همان قماش است. ما رشحات وجود پیغمبر هستیم. ما باز شدهی وجود پیغمبر هستیم. پیغمبر یک کتاب مکنون بود، وقتی تنزّل پیدا کرد برگهایی از این کتاب ما شدیم. از کتاب وجود نبی مکرّم اسلام که «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۴۳] برخی از صفحات وجود پیغمبر اکرم ما هستیم. آن وقت وقتی ما تاریک میشویم، در این صحفهها چیزهای بد نوشته میشود، این کتاب، وجود پیغمبر است که از «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍٍ»[۴۴] شروع شده است و به ما تسرّی پیدا کرده است بعد از ما هم ادامه دارد تا انقراض عالم. وجود نوری پیغمبر خدا حضور دارد.
رأفت پیامبر نسبت به مؤمنین
به همین لحاظ فرمود: «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[۴۵] نسبت به غیر مؤمنین «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۴۶] شدند، رابطه قطع شد. پسر نوح خدا فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» این صفحه را از این کتاب حذف کرد ولی تا شیرازهی این کتاب این صفحه را با کتاب مرتبط کرده است، این جزء این کتاب به حساب میآید. اگر جاهایی غلط نوشته باشد به حساب کتاب این وجود نوشته میشود. لذا پیامبر میآید غلطهای ما را تصحیح میکند. کارهایی که ما غلط میکنیم پیغمبر میآید این را پاک میکند و درست میکند. «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» آن رئوف و رحیم اقتضاء میکند که وقتی ما گناه میکنیم وجود نازنین پیغمبر اکرم متأثّر میشود و مأمور میشود که برای اینها استغفار بکند. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»[۴۷] یعنی «وَ استَغفِر لِذَنبِ امَّتِک، لِذَنبِ المُؤمنین» این هم یک توجیه است.
سرّ اقرارها و عذر تقصیر در دعاهای ائمّه
توجیه دیگری هم در این زمینه وجود دارد و آن لحن امامان در دعاها عموماً لحن یک جانی است، لحن یک قاتل مؤاخذه شده است، مکدّر مغبون است. لحن امیر المؤمنین در دعای کمیل یا در مناجات شعبانیّه لحن حضرت سجّاد (علیه السّلام) در دعای ابو حمزه شما هیچ گنهکار بد نامی را در محکمه ندیدید اینطور بسوزد که حضرت امیر در دعای کمیل خود یا مناجات خود… اینها به خاطر تعلیم نیست اینها به خاطر گناه ما بوده است. بلکه یک چیز دیگر باشد، فوق حرفهایی که عقل ما میرسد. مرحوم سیّد بن طاووس که جزء اعجوبههای دهر است؛ سیّد بن طاووس از نظر برجستگی اگر نگوییم بینظیر است که بینظیر است، کم نظیر است و کسی که سه سال بیشتر درس نخوانده است ولی چه علّامهای است. چه آثاری دارد، چه نوشتههای مفیدی در ابعاد مختلف دارد. در زندگی امام زمان بوده است، محرم امام زمان بوده است. با حضرت حجّت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) مراوده داشته است؛ ایشان میگویند: سر ّاین اقرارها، اعترافها، عذر تقصیرها که از زبان پیغمبر و حضرات معصومین (علیهم السّلام) در ادعیه است یا در نص قرآن است، این اعتذار قصور است. چون اینها خدا را شناختند، دیدند خدا خیلی بزرگ است و چون خود را شناختند، دیدند خیلی ناچیز هستند.
حیای ذاتی در نزد یک بزرگ
اینها یک حیای ذاتی دارند. آدم پیش یک بزرگی میرود، الآن آقا امام زمان به اینجا تشریف بیاورند، اینجا تشریف دارند ولی من محجوب هستم، اگر محجوب نبودم من خدمت امام زمان چه عالمی داشتم؟
مکاشفهی مرحوم مجلسی اوّل در حرم حضرت امیر (علیه السّلام)
مرحوم مجلسی اوّل (اعلی الله مقامه) میگوید: یک مکاشفهای که برای من در حرم حضرت امیر (علیه السّلام) برای من پیش آمد دیدم که در سامراء، در حرم عسکریین هستم؛ حالا در حرم حضرت امیر یک چنین مکاشفهای برای او پیش آمده بود و دیدم که ضریح مقدّس عسکریین (علیهم السّلام) برداشته شده است و قبر مبارک ایشان مبرز است و سندس بهشتی هم روی آن را پوشش داده شده است. وجود مبارک حضرت ولیعصر امام زمان (ارواحناه فداه) هم آنجا حضور کنار قبر پدر و جد خود خود دارند. من که وجود مبارک امام زمان را دیدم به وجد آمدم هیجانی شدم، زیارت جامعهی کبیره را با صدا میخواندم؛ مثل مدّاحها؛ وقتی زیارت تمام شد، امام (علیه السّلام) فرمودند: «نِعمَهِ الزِّیَارَه»[۴۸] که شامل هم زیارت خواندن این میشود، خوب زیارت خواندی و هم محتوای زیارت. «نِعمَهِ الزِّیَارَه» این زیارت جامعه. حضرت هم زیارت شخص مجلسی را مدح فرمودند، هم زیارت جامعهی کبیره را. بعد فرمودند: «تَقَدَّم»؛ بعد از آن که ستودند فرمودند: «تَقَدَّم» مجلسی میگوید: من یک قدم به سوی حضرت برداشتم، ولی دیدم از شدّت حیا دارم میمیرم، دارم آب میشوم من کجا، آقا کجا. یک قدم که جلو رفتم، متوقف شدم، از شدّت حیا و خجالت دیگر نمیتوانستم جلو بروم. حضرت فرمودند: «تَقَدَّم» جلو بیا. میگوید: من به حضرت عرض کردم: «إنّی أخَافُ أن أصَیرَ کَافِرا» خیلی جرأت است، خیلی بی حیایی است من ناچیز به شما دریای عظمت وصل بشوم، متوجّه بشوم؛ حضرت فرمودند: وقتی به اذن خود ما نیست مشکلی ندارد جلو بیا؛ که رفتم.
اقتضای معرفت به ائمّه
اقتضای معرفت این است. هر چه معرفت آدم بالاتر برود این فاصله را خوب درک میکند. با این فاصله میبیند هر کار میکند حقّ عظمت او ادا نمیشود که در لسان نبی مکرم اسلام آمده است: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»[۴۹] این معرفتی که ما نسبت به ذات مقدّس داریم، این در شأن او نیست. این در شأن ممکن است، نه در شأن واجد.
قابل شمارش نبودن نعمتهای الهی
«مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ» چون نعمت خدا بیکران است، لا یتناها است، جلوههای محبّت خدا قابل احصاء نیست «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[۵۰] ولی ارادت ما قابل احصاء است، وقتی نعمت او، محبّت او لایتناها است، غیر قابل احصاء است ولی عبادت ما قابل احصاء است. نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که باید برود بگوید: «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی» بنابراین تلّخص برای اینکه همهی ما باید اهل توبه باشیم؛ دائماً رجوع ما به سوی حق تعالی رجوع رشیدانه باشد. «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۵۱] همه رو به او داشته باشیم تا اینکه به ما بگویند: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۵۲] وقتی جلوهی دل انسان به سوی خدا بود، هر چه میبیند آن وجه الله است و لا غیر. «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ».[۵۳]
[۱]– سورهی سبأ، آیه ۶٫
[۲]– سورهی تین، آیات ۴ و ۵٫
[۳]– سورهی نحل، آیه ۷۸٫
[۴]– التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۱۲۶٫
[۵]– سورهی نساء، آیه ۱۷٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۲۸٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۷٫
[۸]– الکافی، ج ۲، ص ۴۲۶٫
[۹]– سورهی نساء، آیه ۱۷٫
[۱۰]– سورهی نساء، آیه ۱۷٫
[۱۱]– الکافی، ج ۲، ص ۴۳۰٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۱۳]– سورهی قصص، آیه ۱۵٫
[۱۴]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۶]– سورهی قلم، آیه ۴۸ و سورهی انسان، آیه ۲۴٫
[۱۷]– سورهی غافر، آیه ۵۵ و سورهی محمّد، آیه ۱۹٫
[۱۸]– سورهی نصر، آیات ۱ تا آخر.
[۱۹]– سورهی نصر، آیات ۱ تا ۳٫
[۲۰]– سورهی نور، آیه ۳۱٫
[۲۱]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۰۵٫
[۲۲]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۲۳]– سورهی بقره، آیه ۱۵۶٫
[۲۴]– سورهی فجر، آیات ۲۷ و ۲۸٫
[۲۵]– سورهی حجر، آیه ۲۱٫
[۲۶]– سورهی قلم، آیه ۴۸ و سورهی انسان، آیه ۲۴٫
[۲۷]– سورهی غافر، آیه ۵۵ و سورهی محمّد، آیه ۱۹٫
[۲۸]– سورهی نصر، آیه ۳٫
[۲۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۶٫
[۳۰]– سورهی فصّلت، آیه ۴۲٫
[۳۱]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹۱٫
[۳۲]– سورهی ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫
[۳۳]– سورهی یوسف، آیه ۲۴٫
[۳۴]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۳۵]– سورهی نحل، آیه ۶۸٫
[۳۶]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۳۷]– سورهی نصر، آیه ۳
[۳۸]– جامع الأخبار، ص ۳۸٫
[۳۹]– بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫
[۴۰]– سورهی توبه، آیه ۱۲۸٫
[۴۱]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۳۰۳٫
[۴۲]– همان، ج ۶۵، ص ۱۸٫
[۴۳]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۴۴]– سورهی نمل، آیه ۶٫
[۴۵]– سورهی توبه، آیه ۱۲۸٫
[۴۶]– سورهی هود، آیه ۴۶٫
[۴۷]– سورهی غافر، آیه ۵۵٫
[۴۸]– بحار الأنوار، ج ۱۰۲، ص ۱۱۳٫
[۴۹]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳٫
[۵۰]– سورهی نحل، آیه ۱۸٫
[۵۱]– سورهی انعام، آیه ۷۹٫
[۵۲]– سورهی بقره، آیه ۱۱۵٫
[۵۳]– سورهی صافات، آیه ۱۸۰٫
پاسخ دهید